روایت زن سپاهی اسیر کومله از سفر به پیونگ یانگ
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، آیین تجلیل از مادران و همسران شهدا به مناسبت وفات حضرت زینب (س) به همت سازمان زنان در سالن هویزه موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و با حضور سردار سرتیپ بسیجی بهمن کارگر رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس، علی اصغر شیخی مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس و مریم مجتهدزاده رئیس سازمان نشر آثار و ارزشهای مشارکت زنان در دفاع مقدس برگزار شد.
احترام رهبر کره شمالی به کشتهشدگان جنگ
در بخشی از پنل تخصصی این مراسم نسیم حداد سرهنگ بازنشسته سپاه پاسداران و رزمنده دفاع مقدس اظهار داشت: امروز باید از شهدایی صحبت کنیم که انقلاب مرهون این شهداست. من رزمنده دفاع مقدس و از سربازان ولایت در همه عرصههای انقلاب هستم که از کودکی تصمیم گرفتم تا آخرین قطره خونم جانم را هدیه راه شهدا و راه خدا کنم. صحبت شهدا یاد و خاطره شهدا را در ذهن ما زنده میکند.
وی افزود: در ۱۳ سالگی و در بدو پیروزی انقلاب وارد گروههای جهادی در جهاد سازندگی شدم و بعد از مدتی در مرز ترکیه به اسارت گروه ضد انقلاب کومله درامدم و مرا به مدرسه نیمه ساخته بردند که به لطف خدا فرار کرده و نجات پیدا کردم، سپس وارد دفاع مقدس شدم و در پاکسازی شهرهای کردنشین وارد اطلاعات سپاه شده و ماموریتهای متعدد انجام دادم.
بعد از مدتی مسیرم به جبهههای جنوب کشیده شد. در ۳۰ عملیات عمده سپاه که در تاریخ دفاع مقدس ثبت شده، در کنار رزمندههایی که جانشان را برای انقلاب هدیه کردند حضور داشتم.
حداد بیان کرد: راه طولانیای طی شد و برای آینده انقلاب روزهای سختی پیش بینی میکنم که همه باید خود را آماده کنیم. در شرایطی که تهدیدات دشمن زیاد شده و حضور خانواده شهدا را میطلبد باید بر دشمن شناسی و ولایت مداری خود تاکید کنیم.
وی در خاطرهای از دوران دفاع مقدس و از سردار سلیمانی گفت: در پایان دوره فرماندهی و ستاد همراه سرداران سپاه و حاج قاسم سلیمانی برای گذراندن پایان دوره به کره شمالی رفته بودیم، در وسط شهر پیونگ یانگ تپه بلندی هست که بالای تپه جای بسیار باصفایی وجود دارد. بازدیدی از این تپه داشتیم. وقتی بالای تپه رسیدیم دیدیم مقبره همه فرماندهان جنگ کره بالای تپه است. سردار حاج قاسم از آقایی که مترجم بود پرسید چرا فرماندهان خود را اینجا دفن کردید، ایشان جواب جالبی داد و گفت رهبر ما گفته که فرماندهان را این بالا بگذارید تا در دنیای جاوید شاهد پیروزیهای مردم کره باشند. وای بر این غرب گرایانی که وابسته به غرب هستند و شهدای دفاع مقدس ما را در دانشگاهها نمیپذیرند و با طعنه و کنایه نگاه میکنند.
کسی نمیدانست فرزند شهید است/ شهدای پزشک جدای دیگر شهدا نیستند
در ادامه دکتر سوسن عزیزمحمدی رئیس بیمارستان هاجر ارتش و همسر شهید سلامت دکتر ابوالفضل محمدعلیزاده گفت: دیدگاه ما به جامعه پزشکی این نباشد که پزشکان دنیایی فارغ از دنیای مردم دارند. همسرم متولد روز پزشک است. در خانوادهای انقلابی بزرگ شد، پدرش بارها به جبهه رفت و در والفجر مقدماتی مفقودالاثر شد. بعد اینکه دیپلمش را گرفت برای خدمت سربازی به جبهه رفت. سال ۶۵ وارد دانشگاه علوم پزشکی تبریز شد.
طرحش را در روستای محرومی رفت با اینکه میتوانست به عنوان فرزند شهید جای بهتری برود. در پایان تحصیلاتش به عنوان برگزیده برد کشوری و تخصصی مغز و اعصاب انتخاب شد. وارد شبکه بهداشتی مراغه شد و شبانه روزی تلاش کرد. شش سال رئیس شورای عالی پزشکی نیروی انتظامی بود و کسی یاد ندارد پروندهای را خارج از ضوابط کاری انجام داده باشد.ایشان بسیار صبور و حامی بود و هر آبرویی که در بیمارستان خودم دارم ایشان شریک است.
وی افزود: همسرم ۱۱ مهر شهید شد و ۱۲ تشییع باشکوهی انجام شد. پیکرش به آذرشهر رفت و به خاک سپرده شد. ایشان به حدی انسان با اخلاقی بود که هیچ کس خاطره بد از او ندارد.
با توجه به اینکه استخدام نیروی انتظامی بود کار خود را در مراکز دیگر غیرقانونی میدانست و فقط در بیمارستانهای نیروی انتظامی کار انجام میداد. بسیاری خبر نداشتند که فرزند شهید است. رسالتی روی دوش ماست که این عزیزان را به عنوان اسوه مطرح کنیم تا از یاد نروند.
خواست همراه و همرزمش باشم
پروین مرادی همسر سردار شهید سید حمید تقوی عنوان کرد: همینطور که مردان در صحنه دفاع مقدس حضور داشتند زنان در کنار اینها بودند و اگر همراهی این زنان نبود بخش زیادی از کار بی نتیجه میماند. 20 ساله بود که وارد سپاه شد، در اوایل ورود به سپاه مسوولیت فرماندهی سپاه سوسنگرد حمیدیه و شادگان را داشت سپس وارد قرارگاه قدس شد و آخرین مسوولیتش در اطلاعات عملیات نیروی قدس سپاه بود.
همسر شهید تقوی عنوان کرد: به نظام اهمیت زیادی میداد. وقتی خواستیم ازدواج کنیم از من درخواست کرد همراه و همکار او باشم و این توقع را از من داشت. از این رو وارد تبلیغات سپاه شدم و در شهرهای اجرای تئاتر داشتیم. در تالاری تئاتری بازی میکردیم که نزدیک آن بمباران شد و برق قطع شد اما در بین حضار که اکثرا رزمنده بودند با فانوس تئاتر را اجرا کردیم. همان روز برخی رزمندهها خواستند ما را ببینند، برایمان تعریف کردند که خوشحال شدیم همچنان شهر زنده است و چنین برنامههای برگزار میشود.
مرادی در ادامه افزود: الگوی شهدا امام حسین (ع) بود. ما باید راه و مسیر شهید ادامه دهیم و خود را وقف اسلام کنی. بسیاری از خانواده شهدا در حال انجام کارهای جهادی و مومنانه هستند.
در آخرین لحظات زندگی کوچیکترین نکات دینی را از یاد نبرد
پروین سلیحی همسر شهید دکتر مرتضی لبافی نژاد و از زنان مبارز ضد رژیم پهلوی و زندانی سیاسی پیش از انقلاب بیان کرد: توفیق کوتاهی شد با مردی خدایی زندگی کنم. همه شهدا از ویژگیهای مشترکی برخوردار هستند. اسلام ما خیلی عزیز است. بهترین انسانها و ائمه اطهار فدای این اسلام شدند. هرچه برای احیای اسلام کار کنیم کم است. جملهای از سردار سلیمانی شنیدم که فرمودند ما فقط از حریم حضرت زینب (س) دفاع نکردیم و حرف ما حفظ اسلام بود. زمانی که مبارزه میکردیم برای خیلیها این اتفاق خیلی نابخردانه بود. شرایط امنیتی بود و حتی نزدیکترین افراد خانواده بچههای مبارز در اطلاع نبودند، بعضا تنها افراد نزدیک خانواده میدانستند، برخی سوال داشتند که چطور در این شرایط و با وجود دستگاه اطلاعاتی مبارزه میکنیم.
وی تصریح کرد: همسرم با اینکه میتوانست بورسیه شود و برای تخصص به امریکا برود اما ماندن را انتخاب کرد. در رشته چشمپزشکی قبول شد اما به رشته جراحی رفت تا به مبارزین کمک کند، میگفت اگر کشته شوم و برای یک نفر این سوال ایجاد شود که چرا این فرد کشته شد و در جواب به حاکمیت طاغوتی برسد و آگاهی ایجاد کند کفایت میکند. ایشان در سال ۵۱ توسط ساواک دستگیر شد و ۲۴ ساعت بعد من دستگیر شدم. آن زمان در تبریز زندگی میکردم، بعد دستگیری همسرم به سرعت به تهران آمدم و در دقایق اول حضورم در تهران دستگیر شدم. هردو در سلول انفرادی بودیم. ۱۰ روز قبل تیرباران همسرم به دلایلی ساواک اجازه دیدار همدیگر را ببینیم. در این جلسه به من گفت به هفت بار اعدام محکوم شده و تا چند روز دیگر تیرباران میشود، بسیار چهرهاش نورانی شده بود به خودش گفتم دارم نور بهشت را در چهرهات میبینم با اینکه به شدت اذیتش کرده بودند. به او گفتم رسم دنیا این است که رفیق نیمه راه باشی و از این دنیا بروی؟ منقلب شد و گفت انشالله به من ملحق شوی.
همسر شهید لبافی نژاد افزود: بعد انقلاب به موزه عبرت رفتم تا اگر چیزی از ایشان باقی مانده پیدا کنم. وصیتنامهاش برگه بزرگی بود که با خط زیبا که نشان از آرامشش بود آن را نوشته بود. راجب نماز، روزه ،تربیت فرزند و سفارش مادرش نسبت به رفتار با من، حتی گفته بود در مراسم ختم من از حضور خانمهای بیحجاب خودداری شود. این نشان از اعتقاد و شخصیت جامع ایشان داشت.
انتهای پیام/141
منبع خبر
روایت زن سپاهی اسیر کومله از سفر به پیونگ یانگ بیشتر بخوانید »