جانبازی

دوست دارم جنگ را از نزدیک ببینم

روایتی از آرزوی خالصانه شهید بازیار برای دیدن خط مقدم جنگ


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «کریم تخت‌کش‌ها» از رزمندگان دوران دفاع مقدس در کتاب «از قلم تا قناسه» روایتی از آشنایی خود با شهید «محمدهادی بازیار» را بیان کرده است که در ادامه می‎خوانید.

بین سال‌های ١٣٦٠ یا ١٣٦١ منطقه بودیم. مأموریت که تمام می‌شد، گاهی سر ماه مرخصی می‌آمدیم که حقوق را بگیریم و برای امرار معاش به منزل بدهیم. رفتم که حقوقم را از بانک تاکستان بگیرم و دیدم از هزاروپانصد تومان حقوق من پانصد تومان کم کردند. گفتم چرا حقوقم را کم کردند! کارمند بانک گفت: من نمی‌دانم برو آموزش‌ و پرورش از مسئول کارگزینی آقای بازیار بپرس. من هم تا آن زمان برادر بازیار را نمی‌شناختم. خدمت ایشان رفتم و سلام علیک کردم و گفتم برادر بازیار من تخت‌کش‌ها هستم! در دبیرستان روستای بکندی هم دبیر و هم مدیر بودم. الآن آمدم تا حقوقم را بگیرم و دیدم که از حقوقم پانصد تومان کم کردند. ایشان با حالت تعجب و کنایه گفت پانصد تومان از حقوق شما کم کردند، ناراحت هستید! گفتم کل حقوقم هزاروپانصد تومان است. آمدم تا این پول را بگیرم و به منزل بدم و قرض‌هایی را هم که دارم بدهم. ایشان باز با کنایه گفتند: بچه‌های مردم در جبهه دارند جان می‌دهند، از شما پانصد تومان کم کردند، ناراحت هستید؟!

گفتم برادر بازیار خودم منطقه هستم و مرخصی آمدم. گفت از کجا بدانم که شما راست می‌گویید؛ برگه مرخصی‌ام را از جیبم درآوردم و گفتم بفرمایید. ایشان که برگهٔ مرخصی را دید، تعجب کرد و گفت حالا دیگر راضی باش. بعد با مزاح گفت شما باید به جبهه هم جانی و هم مالی کمک کنید. از آنجا ما با هم دوست شدیم و بعد شروع کرد به سؤال کردن که جبهه چطور است و از سختی‌ها و راحتی‌هایش بگویید. من هم از منطقه و خاطرات و سختی‌های آنجا گفتم و ایشان خیلی مشتاق بود که از نزدیک ببیند که اصلاً جنگ یعنی چه و آن را لمس کند. خودشان می‌گفتند که ما هر کاری از دست‌مان بربیاید انجام می‌دهیم، ولی خودم دوست دارم جنگ را از نزدیک ببینم.

ماه بعد که رفتم حقوقم را بگیرم، برای دیدن برادر بازیار رفتم همکارانش عنوان کردند که برادر بازیار نیروی دانش‌آموزی برده‌اند و خودشان هم به‌عنوان همراه رفتند که منطقه را بازدید کنند. مرحله بعد که شاید دو ماه بعد بود، آمدم مرخصی تا حقوقم را بگیرم. به آموزش‌وپرورش رفتم. تا رسیدم دیدم عکسی از بازیار در سالن آموزش‌وپرورش زده‌اند. از همکارانش سؤال کردم و گفتند بعد از بازگشت از جبهه در مرحله اول گفته است: سزاوار نیست ما اینجا زیر کولر در آرامش باشیم و بچه‌ها در گرمای جنوب در آن آتش جانبازی و ایستادگی کنند. ما هم باید در این قضیه سهیم شویم و مرحلهٔ بعد اعزام شدند و به شهادت رسیدند.

انتهای پیام/ 141

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایتی از آرزوی خالصانه شهید بازیار برای دیدن خط مقدم جنگ بیشتر بخوانید »

مراسم تشییع این شهید والامقام روز یکشنبه 15 خردادماه  و مراسم یادبود این شهید بز...

مراسم تشییع این شهید والامقام روز یکشنبه 15 خردادماه  و مراسم یادبود این شهید بز…


مراسم تشییع این شهید والامقام روز یکشنبه 15 خردادماه  و مراسم یادبود این شهید بزرگوار و دو برادر دو برادر شهیدش  امروز از ساعت 17 الی 19 در مسجد مهدیه همدان برگزار می‌شود.

#شهید #شهدا #شهدای_گمنام #شهدای_همدان #دفاعمقدس #دفاع_مقدس #شهدا_شرمنده_ایم #جانباز #جانبازان #جانبازی #شهدای_دفاع_مقدس #بسیج #همدان #اخبارهمدان #اخبار_همدان #همدانی #شهید_گمنام #سپاه_انصارالحسین_همدان #همدان_شهر_خوبان #همدان_شهر_اطلسیها #همدان_خبر #همدانگردی #همدانیان #همدانیها #آنلاین #همدان_آنلاین



منبع
*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

مراسم تشییع این شهید والامقام روز یکشنبه 15 خردادماه  و مراسم یادبود این شهید بز… بیشتر بخوانید »

نگاهی به ۱۱ سال زندگی فرماندهی که مرز نداشت

نگاهی به زندگی فرماندهی که مرز نداشت


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، مریم قربان زاده نویسنده کتاب «خاتون و قومندان» زندگینامه شهید علیرضا توسلی (ابوحامد) فرمانده لشکر فاطمیون در نبرد با تروریست‌های تکفیری داعش نوشت:

۱۱ سال، به‌درستی چقدر طول می‌کشد؟ در ۱۱ سال چه کار‌هایی می‌شود کرد؟ کجا‌ها می‌شود رفت؟ چطور می‌توان ۱۱ سال را پر کرد؟ ۱۱ سال در عمر متوسط هفتاد سال، چقدر دیده می‌شود؟ در ۱۱ سال می‌شود دیپلم گرفت. می‌شود یک نوزاد را به کودکی رساند. می‌شود یک نهال را به میوه رساند و خیلی کار‌های دیگر. ۱۱ سال در عمر یک آدم چندان به حساب نمی‌آید. چشم بر هم بزنی، ۱۱ سال تمام می‌شود. تمام تمام و جز خاطره‌هایی باقی نمی‌ماند، اما برای بعضی‌ها ۱۱ سال یک عمر است، یک عمر که از ۷۰ سال هم بیشتر و برتر است، مثل شب قدر که از هزار ماه برتر است.

بعضی‌ها با بودنشان، ۱۱ سال را از ۷۰ سال باارزش‌تر می‌کنند. یک نفر را می‌شناسم که در ۱۱ سال ازدواج کرد و از خدا سه فرزند گرفت و به جنگ رفت و شهید شد.

این ۱۱ سال مثل یک نیم خط نورانی است در یک بُردار. در همه این نیم خط هم زندگی به معنای مرسومش پیش نرفته است. مرد زندگی بیشتر این عمر را نبوده است.

عمق زندگی یک انسان همیشه مهم‌تر بوده است از طول و عرضش. عمق زندگی مشخص می‌کند عرض زندگی چقدر باشد. بعضی هرقدر عمیق‌تر به زندگی نگاه می‌کنند، عرض آن را هم توسعه می‌دهند، اما برای طول آن غمی ندارند.

خاتون ما عرض زندگی‌اش به وسعت عمق زندگی مردش بود. مشهد یا هرات یا کابل یا دمشق برایش فرقی نداشت وقتی همت و جهاد مردش را می‌دید. نگاه عمیق قومندان عرض زندگی را تا نیویورک هم توسعه می‌داد.

«ام‌البنین حسینی» وقتی در سال ۷۹ خورشیدی با «علیرضا توسلی» ازدواج کرد، دنبال همین عمق زندگی بود، مردی که کتاب بخواند، علم دین داشته باشد، برای وطنش کاری بکند، دغدغه جهان اسلام را داشته باشد و درگیر روزمره‌ها نشود.

علیرضا توسلی، مجاهدی که با شوروی سابق در دهه ۸۰ میلادی جنگیده و در دفاع مقدس ایران تفنگ دست گرفته بود و بعد از اخراج متجاوزان ارتش سرخ شوروی ماه‌ها و هفته‌ها برای جهاد به افغانستان می‌رفت و شیرینی غزلیات حافظ را با گویش پارسی دری حلاوتی دوچندان می‌بخشید، همان مردی بود که زندگی را برای خاتون عمق می‌بخشید و او را از روزمره‌ها فاصله می‌داد.

قوماندان مرز نداشت. شمشیر جغرافیا را می‌دید و درد می‌کشید، اما خودش برای تیغه این شمشیر اعتباری قائل نبود. در ایران مسکن داشت، اما بدون تنفس در کوچه‌های افغانستان نمی‌توانست سالی را سر کند. سنگر او با هیچ مرزی محدود نشد. خاتون هم بی‌مرزی را آموخت. برایش هیچ‌جا با وطنش فرقی ندارد وقتی ندای مظلوم بلند است. سنگر خاتون همین‌جا بود، پشت سر قوماندان.

تصور اینکه قوماندان، خسته و خاکی و تشنه پشت تخته‌سنگی پناه بگیرد و برای خاتون از جنگ بنویسد و دلتنگی و دوری و ابیات حافظ را ضمیمه کند و نامه را به دست نامه‌رسان امین برساند تا برای خاتون به ایران ببرد، آدم را مشتاق جهاد می‌کند.

پاسخ‌های پرمحبت‌و‌ایثار خاتون یعنی: باش و نبرد کن! من هستم. خاطرت جمع! سنگر پشت سرت با من. تو فقط پیش برو! یعنی: من پاسداری می‌کنم از میراثی که می‌گذاری، از همین سه فرزندی که کوچک‌ترشان سه‌ساله است. پاسداری می‌کنم از نیت و قصد تو و دیگر مردان هم‌رزمت. پاسداری می‌کنم از هدف و تکلیف تو. تو برو! غم پشت سرت را نداشته باش. فرقی نمی‌کند کوه‌ها و سنگلاخ‌های افغانستان یا صحاری و بیابان‌های سوریه و چه بسا خیابان‌های لوکس نیویورک یا کوچه‌های غصبی فلسطین. هرجا جهل و ظالم و توحش به روی انسانیت موشک می‌اندازد و دشنه می‌کشد، من پشت سرت هستم.

قومندان به آرزویش رسید و با موشک مستقیم اسرائیل روی تل‌قرین عروج کرد و خاتون ماند. از همان روز، شهر‌به‌شهر رفت تا به همه ثابت کند جهاد تمام‌شدنی نیست و ایثار به آخر نمی‌رسد.

عَلَم تفسیر، زمان طولانی‌تری از عَلَم شهادت روی دست‌هاست. علم شهادت در یک نیم روز عاشورایی به آسمان می‌رسد، اما علم تفسیر هزاران سال دست‌به‌دست می‌چرخد و نسل‌به‌نسل منتقل می‌شود.

۱۱ سال، همه زندگی خاتون و قوماندان نبود. هرچند روی سجل آن‌ها همین ۱۱ سال ثبت شده است، عمر با هم بودن خاتون‌ها و قوماندان‌ها به درازای تاریخ عشق و ایثار و انسانیت و شهادت است.

این روز‌ها که سپاس از پاسداری و جانبازی است، پاس بداریم ارج و صبر خاتون‌ها را. جانبازی و پاسداری این زنان مظلوم و تنها را گرامی بداریم. این زن‌ها که کودکانشان را در این سال‌های سختی و یتیمی به ثمر رسانده‌اند و سایه پدری بر سرشان گسترانده‌اند، دنیایی حرف دارند که شاید هیچ زمانی بر زبان نیاورند. همدلی کنیم با آن‌ها، نه‌فقط هم زبانی.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نگاهی به زندگی فرماندهی که مرز نداشت بیشتر بخوانید »

نگاهی به ۱۱ سال زندگی فرماندهی که مرز نداشت

نگاهی به ۱۱ سال زندگی فرماندهی که مرز نداشت


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، مریم قربان زاده نویسنده کتاب «خاتون و قومندان» زندگینامه شهید علیرضا توسلی (ابوحامد) فرمانده لشکر فاطمیون در نبرد با تروریست‌های تکفیری داعش نوشت:

۱۱ سال، به‌درستی چقدر طول می‌کشد؟ در ۱۱ سال چه کار‌هایی می‌شود کرد؟ کجا‌ها می‌شود رفت؟ چطور می‌توان ۱۱ سال را پر کرد؟ ۱۱ سال در عمر متوسط هفتاد سال، چقدر دیده می‌شود؟ در ۱۱ سال می‌شود دیپلم گرفت. می‌شود یک نوزاد را به کودکی رساند. می‌شود یک نهال را به میوه رساند و خیلی کار‌های دیگر. ۱۱ سال در عمر یک آدم چندان به حساب نمی‌آید. چشم بر هم بزنی، ۱۱ سال تمام می‌شود. تمام تمام و جز خاطره‌هایی باقی نمی‌ماند، اما برای بعضی‌ها ۱۱ سال یک عمر است، یک عمر که از ۷۰ سال هم بیشتر و برتر است، مثل شب قدر که از هزار ماه برتر است.

بعضی‌ها با بودنشان، ۱۱ سال را از ۷۰ سال باارزش‌تر می‌کنند. یک نفر را می‌شناسم که در ۱۱ سال ازدواج کرد و از خدا سه فرزند گرفت و به جنگ رفت و شهید شد.

این ۱۱ سال مثل یک نیم خط نورانی است در یک بُردار. در همه این نیم خط هم زندگی به معنای مرسومش پیش نرفته است. مرد زندگی بیشتر این عمر را نبوده است.

عمق زندگی یک انسان همیشه مهم‌تر بوده است از طول و عرضش. عمق زندگی مشخص می‌کند عرض زندگی چقدر باشد. بعضی هرقدر عمیق‌تر به زندگی نگاه می‌کنند، عرض آن را هم توسعه می‌دهند، اما برای طول آن غمی ندارند.

خاتون ما عرض زندگی‌اش به وسعت عمق زندگی مردش بود. مشهد یا هرات یا کابل یا دمشق برایش فرقی نداشت وقتی همت و جهاد مردش را می‌دید. نگاه عمیق قومندان عرض زندگی را تا نیویورک هم توسعه می‌داد.

«ام‌البنین حسینی» وقتی در سال ۷۹ خورشیدی با «علیرضا توسلی» ازدواج کرد، دنبال همین عمق زندگی بود، مردی که کتاب بخواند، علم دین داشته باشد، برای وطنش کاری بکند، دغدغه جهان اسلام را داشته باشد و درگیر روزمره‌ها نشود.

علیرضا توسلی، مجاهدی که با شوروی سابق در دهه ۸۰ میلادی جنگیده و در دفاع مقدس ایران تفنگ دست گرفته بود و بعد از اخراج متجاوزان ارتش سرخ شوروی ماه‌ها و هفته‌ها برای جهاد به افغانستان می‌رفت و شیرینی غزلیات حافظ را با گویش پارسی دری حلاوتی دوچندان می‌بخشید، همان مردی بود که زندگی را برای خاتون عمق می‌بخشید و او را از روزمره‌ها فاصله می‌داد.

قوماندان مرز نداشت. شمشیر جغرافیا را می‌دید و درد می‌کشید، اما خودش برای تیغه این شمشیر اعتباری قائل نبود. در ایران مسکن داشت، اما بدون تنفس در کوچه‌های افغانستان نمی‌توانست سالی را سر کند. سنگر او با هیچ مرزی محدود نشد. خاتون هم بی‌مرزی را آموخت. برایش هیچ‌جا با وطنش فرقی ندارد وقتی ندای مظلوم بلند است. سنگر خاتون همین‌جا بود، پشت سر قوماندان.

تصور اینکه قوماندان، خسته و خاکی و تشنه پشت تخته‌سنگی پناه بگیرد و برای خاتون از جنگ بنویسد و دلتنگی و دوری و ابیات حافظ را ضمیمه کند و نامه را به دست نامه‌رسان امین برساند تا برای خاتون به ایران ببرد، آدم را مشتاق جهاد می‌کند.

پاسخ‌های پرمحبت‌و‌ایثار خاتون یعنی: باش و نبرد کن! من هستم. خاطرت جمع! سنگر پشت سرت با من. تو فقط پیش برو! یعنی: من پاسداری می‌کنم از میراثی که می‌گذاری، از همین سه فرزندی که کوچک‌ترشان سه‌ساله است. پاسداری می‌کنم از نیت و قصد تو و دیگر مردان هم‌رزمت. پاسداری می‌کنم از هدف و تکلیف تو. تو برو! غم پشت سرت را نداشته باش. فرقی نمی‌کند کوه‌ها و سنگلاخ‌های افغانستان یا صحاری و بیابان‌های سوریه و چه بسا خیابان‌های لوکس نیویورک یا کوچه‌های غصبی فلسطین. هرجا جهل و ظالم و توحش به روی انسانیت موشک می‌اندازد و دشنه می‌کشد، من پشت سرت هستم.

قومندان به آرزویش رسید و با موشک مستقیم اسرائیل روی تل‌قرین عروج کرد و خاتون ماند. از همان روز، شهر‌به‌شهر رفت تا به همه ثابت کند جهاد تمام‌شدنی نیست و ایثار به آخر نمی‌رسد.

عَلَم تفسیر، زمان طولانی‌تری از عَلَم شهادت روی دست‌هاست. علم شهادت در یک نیم روز عاشورایی به آسمان می‌رسد، اما علم تفسیر هزاران سال دست‌به‌دست می‌چرخد و نسل‌به‌نسل منتقل می‌شود.

۱۱ سال، همه زندگی خاتون و قوماندان نبود. هرچند روی سجل آن‌ها همین ۱۱ سال ثبت شده است، عمر با هم بودن خاتون‌ها و قوماندان‌ها به درازای تاریخ عشق و ایثار و انسانیت و شهادت است.

این روز‌ها که سپاس از پاسداری و جانبازی است، پاس بداریم ارج و صبر خاتون‌ها را. جانبازی و پاسداری این زنان مظلوم و تنها را گرامی بداریم. این زن‌ها که کودکانشان را در این سال‌های سختی و یتیمی به ثمر رسانده‌اند و سایه پدری بر سرشان گسترانده‌اند، دنیایی حرف دارند که شاید هیچ زمانی بر زبان نیاورند. همدلی کنیم با آن‌ها، نه‌فقط هم زبانی.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نگاهی به ۱۱ سال زندگی فرماندهی که مرز نداشت بیشتر بخوانید »

برکات دفاع مقدس در کلام امام خمینی/////

برکات دفاع مقدس در کلام امام خمینی (ره)/ مقام شهادت، اوج بندگی و سیر و سلوک در عالم معناست


گروه اخبار داخلی دفاع‌پرس، شهادت از جمله مفاهیم والایی است که ویژه قیام‌ها و انقلاب‌های مکتبی و الهی است؛ انقلاب ما نیز از این قاعده مستثنا نبوده، بلکه با بهره‌‏گیری از فرهنگ غنی و متعالی اسلام، شهادت را که می‌‏رفت به دست فراموشی سپرده شود، روح و حیاتی تازه بخشید.

طبق فرمایش حضرت امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی «مقام شهادت، اوج بندگی و سیر و سلوک در عالم معناست و نهایت ایمان، همانا ایمان عاشقانه است شهادت ارثی است که از اولیا به ما می‌‏رسد.»

در ادامه گزیده‌ای از بیانات گهربار امام راحل در خصوص مفهوم ایثار، شهادت و اهداف شهدا و ایثارگران را با هم می‌خوانیم.

زبان‌ها و قلم‌ها در توصیف جوانان و نوجوانان، پیران و سالخوردگان عزیزی که خون پاک خود و سلامت خویشتن را فدا کردند تا اسلام، زنده و کشور، پاینده بماند، و از شرّ دشمنان خونخوار آزاد شود، عاجزند و نیز عاجزند که به پدران و مادران دلیری که چنین فرزندانی را تربیت کردند و به اسلام تقدیم نمودند دلداری دهند؛ و از خواهران و برادرانی که در جوار آنان بودند دلجویی نمایند. اینان مشمول عنایات و رحمت‌های بی‌‏پایان خداوند در جوار اولیای عظیم‏الشأن، با سعادت در دنیا و آخرت قرینند، خدایشان رحمت و برکت دهد.

قلم و بیان اینجانب عاجز است از قدردانی و شکرگزاری از مجاهدین فداکار اسلام که با مجاهدت و جانبازی در راه هدف و حفظ آرمان‌های اسلامی و پیروزی‌های عظیم در تمام جبهه‌‏ها موجب افتخار و سرافرازی جمهوری اسلام و اولیای خدا شدند. با چه بیان و قلم از جوانانی که به عشق خداوند و شوق لقاءا‌للّه‏ در سبقت در دفاع از حق و اسلام عزیز سر از پای نمی‌‏شناسند و تنها سرمایه بزرگ خود را که جان است فدای هدف مقدسی می‏‌کنند که انبیا و اولیای بزرگ خدا، همچون سید مظلومان و سرور فداکاران، نمودند و ندای هَیْهات مِنَّاالذِّلَّةُ آن بزرگمرد تاریخ را با قول و عمل خود در سراسر کشور بلکه جهان سر می‌‏دهند، می‏توان تجلیل کرد.

با کدام قلم و بیان می‏توان از عزیزانی که سنگرهای جنگ را به محراب مسجد و معراج الی‏اللّه‏ تبدیل کردند ثنا کرد. گیرم که قلمفرسایان هنرمند بتوانند می‌دانهای شجاعت و دلاوری آنان و قدرت و جسارت فوق‌‏العاده آنها را در زیر آتش مسلسل‌ها و توپ‌ها و تانک‌ها ترسیم نمایند و نقاشان و هنرپیشگان بتوانند پیروزی‌های هنرمندانه آنان را در آن شب‌های تار در مقابل موشک‌ها و بمب‏‌افکن‌های دشمن غدّار و عبور از پیچ و خم‌های سیم‌های خاردار و کوه‌های سر به فلک کشیده و بیرون کشیدن دشمنان خدا از سنگرهای بتونی و مجهز به جهازهای پیشرفته را مجسم نمایند؛ لکن آن بعد الهی عرفانی و آن جلوه معنوی ربّانی، که جان‌ها را به سوی خود پرواز می‏‌دهد، و آن قلب‌های ذوب شده در تجلیات الهی را با چه قلم و چه هنر و چه بیانی می‏‌توان ترسیم کرد.

این غربیان و شرقیان و غرب‌زدگان و شرق‌زدگان و ملی‏‌گرایان این فداکاری‌ها را با این بعد معنوی و روح عرفانی و عشق الهی با چه چیزی توجیه و تحلیل می‏‌کنند؟ اینجا عمل و جسارت مطرح نیست؛ انگیزه و روح و جهت لَدی الربّی آن مطرح است. عشق به محبوب حقیقی، که همه چیز را محو می‏‌کند و هر انگیزه‏‌ای غیر از عشق به او را می‏‌سوزاند، مطرح است.

برکات دفاع مقدس در کلام امام خمینی/////

در کدام جنگ و نهضت و انقلاب و شورش، در طول زمان و سراسر خلقت، سربازانی چنین و فداکارانی مانند ایران را سراغ دارید؛ جز در طبقه اولیای الهی و تربیت‌شدگان در مکتب آنان، که فرزندان این دیار به نور آنان استضائه کرده و از خود رسته‏‌اند؛ و در کجا، در لابلای تاریخ، چون مادران و پدران و همسران و خواهران و برادران و سایر بستگان اینان را سراغ دارید که پس از چند قربانی باز برای قربانی دیگر فرزندان خود پیش‌قدم می‏‌شوند. این مکتب قرآن و اسلام راستین است؛ و اینان فرزندان این قرآن و این مکتب و آن صاحب مکتب‌مان. سلام و تحیات خدا و رسولانش بر این مادران و پدران و این فرزندان عالی‌مقام و درود بر این جانبازان و از هر چیز در راه هدف گذشتگان باد.

ما را چه رسد که با این قلم‌های شکسته و بیان‌های نارسا در وصف شهیدان و جانبازان و مفقودان و اسیرانی که در جهاد فی سبیل‌اللّه‏ جان خود را فدا کرده و یا سلامت خویش را از دست داده‏‌اند یا به دست دشمنان اسلام اسیر شده‌‏اند مطلبی نوشته یا سخنی بگوییم.

برکات دفاع مقدس در کلام امام خمینی/////

خون پاک صدها هنرمند فرزانه در جبهه‏‌های عشق و شهادت و شرف و عزتْ سرمایۀ زوال‏‌ناپذیر آنگونه هنری است که باید، به تناسب عظمت و زیبایی انقلاب اسلامی، همیشه مشام جان زیبا‏پسندِ طالبانِ جمال حق را معطر کند.

از شهدا که نمی‌‏شود چیزی گفت؛ شهدا شمع محفل دوستانند؛ شهدا در قهقهۀ مستانه‏شان و در شادی وصولشان عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقونَاند؛ و از «نفوس مطمئنه‏‌ای» هستند که مورد خطاب فَادْخُلِی فِی عِبادِی وادْخُلیِ جَنَّتِی پروردگارند. اینجا صحبت عشق است و عشق؛ و قلم در ترسیمش برخود می‏‌شکافد.

شما رزمندگان متوقع نباشید که از مثل من یا هر کس که از سنخ بشر است، از شما تقدیر کند، نمی‏‌تواند تقدیر کند. خداوند تعالی مشتری شماست. شما آنچه که داشتید، بزرگترین مؤونه‏‌ای که داشتید و آن جان بود و روح، در راه خدا داده‌‏اید. چه آنهایی که شهید شدند و به لقاءاللّه‏ ان‏‌شاءاللّه‏ رسیدند و چه شما که حاضر برای شهادتید، عمده این حضور است.

شما دو مطلب را متحقق کردید که با این دو مطلب کسی از سنخ بشر ـ جز آن که از اولیای خدا باشد و الهام از خدا گرفته باشد‏ ـ نمی‌‏تواند تقدیر شما را بکند. یکی بزرگتر سرمایه خودتان که آن حیات است، در طبق اخلاص گذاشتید و دیگری اینکه این هدیه را با اخلاص در طبق اخلاصتان گذاشتید. عمده آن اخلاصی است که در شما جوانان ظاهر است. شما از این اخلاص و ایثار، جمهوری اسلامی را بیمه کردید. فتح‌هایی که نصیب شما شده است، خصوصاً در فتح مبین، گر چه با هیچ معیاری نمی‏‌توان آن را سنجید و هیچ زبانی نمی‏‌تواند از آن توصیف کند؛ لکن آنچه که بالاتر از همه اینهاست، این صداقت شما و این اخلاص شما در بارگاه حق تعالی است.

برکات دفاع مقدس در کلام امام خمینی/////

آنچه که در نزد خدا ارزشش از همه بالاتر است، این ایثار از روی اخلاص است. همان که خدای تبارک و تعالی در سورۀ «هَلْ اَتیٰ» اهل بیت عصمت را به آن توصیف می‏‌کند که: یُطْعِمُونَ الطَّعٰامَ عَلیٰ حُبِّهِ … اطعامِ طعام چیزی نیست، آن هم یک قرص جو، آنکه اهمیت دارد «علی حبه» هست. آنکه در پیشگاه حق تعالی ارزش دارد و هیچ بشری نمی‌‏تواند آن را توصیف کند، این اخلاص و محبتی است که شما دارید. شما جان خودتان را فدا می‌‏کنید، و بسیار اشخاص هم هستند که در راه‌های انحرافی باز هم این کار را می‏‌کنند.

شما شیعه همان هستید که می‌‏فرمود: اگر همه عالم در مقابل من بایستند، تنها در مقابل همه می‏‌ایستم. آن ایمان است که او را آنطور در مقابل همه چیز می‏‌ایستاند؛ آن اخلاص اوست. آن روحانیت و معنویت اوست و شما هم شیعۀ او هستید و امیدوارم که از روحانیت او و از علومی که خدای تبارک و تعالی به او عنایت کرده است و از نفخات الهی که در روح مبارک او دمیده شده است، به شما و همه ما نصیبی داده بشود.

برادران، شما پیروزید، و شهدای شما پیروزند، ملت شما پیروز است. شما یک ملتی دارید که در تمام دنیا مثل آن ملت پیدا نمی‏‌شود. و ملت یک شمایی دارد که در تمام دنیا مثل شما پیدا نمی‌‏شود.

شما پیروزید برای اینکه شهادت را در آغوش می‏‌گیرید و آنهایی که از شهادت و از مردن می‌‏ترسند، آنها شکست خورده‌‏اند اگر هم لشکر عظیم داشته باشند.

برکات دفاع مقدس در کلام امام خمینی/////

هـر روز مـا در جنگ برکتی داشته‌‏ایم که در همه صحنه‏‌ها از آن بهره جسته‌‏ایم. ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نموده‌‏ایم، ما مظلومیت خویش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نموده‌‏ایم، ما در جنگ، پرده از چهره تزویر جهانخواران کنار زدیم، ما در جنگ، دوستان و دشمنانمان را شناخته‌‏ایم، ما در جنگ به این نتیجه رسیده‌‏ایم که باید روی پای خودمان بایستیم، ما در جنگ ابهـت دو ابرقدرت شرق و غرب را شکستیم، ما در جنگ ریشه‌‏های انقلاب پر بار اسلامی‏‌مان را محکم کردیم، ما در جنگ حس برادری و وطن‏‌دوستی را در نهـاد یکایک مردمان بارور کردیم، ما در جنگ به مردم جهان و خصوصاً مردم منطقه نشان دادیم که علیه تمامی قدرت‌ها و ابـرقدرت‌ها سالیان سال می‌‏توان‏ مبارزه کرد، جنگ ما کمک به افغانستان را به دنبال داشت، جنگ ما فتح فلسطین را به دنبال خواهد داشت، جنگ ما موجب شد که تمامی سردمداران نظام‌های فـاسد در مقابل اسلام احساس ذلت کنند، جنگ ما بیداری پاکستان و هندوستان را به دنبال داشت، تنها در جنگ بود که صنایع نظامی ما از رشد آنچنانی برخوردار شد و از همه این‌ها مهم‌تر استمـرار روح اسلام انقلابی در پرتو جنگ تحقق یافت.

برکات دفاع مقدس در کلام امام خمینی/////

همه اینها از برکت خون‌های پاک شهدای عزیز هشت سـال نبـرد بود، همه اینها از تلاش مـادران و پـدران و مردم عزیز ایـران ‏در ده سال مبارزه با آمریکا و غرب و شوروی و شرق نشأت گرفت. جنگ ما جنگ حق و بـاطل بود و تمام شدنی نـیست، جنگ ما جـنگ فقر و غنا بود.

برکات دفاع مقدس در کلام امام خمینی/////

جنگ مـا جنگ ایمان و رذالت بود و این جنگ از آدم تا ختم زندگی وجود دارد؛ چه کوتـه‌‏نظرند آنهایی که خیال می‏‌کنند چـون ما در جبهـه به آرمان نهایی نرسیده‌‏ایم، پس شهادت و رشادت و ایثار و از خودگذشتگی و صلابت بی‌فایده است!

انتهای پیام/ 241

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

برکات دفاع مقدس در کلام امام خمینی (ره)/ مقام شهادت، اوج بندگی و سیر و سلوک در عالم معناست بیشتر بخوانید »