جبهه

گریه‌های یک شاعر برای نوحه‌های امام حسین (ع)

گریه‌های یک شاعر برای نوحه‌های امام حسین (ع)


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، حاج صادق آهنگریان در کتاب با نوای کاروان به شخصیت شاعر اهل بیت، حبیب الله معلمی از حماسه‌سرایان جبهه‌ها پرداخته که در ادامه می‌خوانید.

خداوند به این مرد توان هنری ارزشمندی داده بود. به نظرم، ثواب او که در پشت پرده، خالصانه شعر‌ها و نوحه‌ها را می‌سرود، از من که جلوی دوربین و مردم آن‌ها را می‌خواندم، بیشتر بود. آقای معلمی در منزل خودش شب بیست‌و‌هفتم ماه رمضان، مراسم احیا می‌گرفت. من و دوستان دعای جوشن کبیر را می‌خواندیم. او هم گاهی برای کمک به ما می‌خواند. بدون کتاب و از حفظ می‌خواند. معلوم بود کل دعای جوشن کبیر را حفظ است و نیازی به کتاب ندارد. اگر کسی اعراب دعا را اشتباه می‌خواند، با صدای بلند اعتراض می‌کرد که درست بخوان. این غلط است.

گاهی که من دعای ابوحمزه ثمالی را می‌خواندم، می‌دیدم او باز هم از حفظ می‌خواند. این موضوع برای من خیلی جالب بود. معلوم بود در ادعیه‌خوانی شب‌های احیا سابقه دارد. وقتی نوحه می‌خواند، می‌دیدم که اشک در چشم‌هایش جمع می‌شود و بغض می‌کند. بعضی وقت‌ها هم گریه می‌کرد و می‌نوشت. من بار‌ها این صحنه‌ها را هنگام کار با او دیدم. گاهی صبح‌ها که برای گرفتن نوحه سراغش می‌رفتم، می‌گفت: «دیشب برای نوشتن این نوحه خیلی گریه کردم. نمی‌دانستم گریه کنم یا بنویسم.» فرزندش می‌گفت: «هر زمان پدرم در رثای امام حسین علیه السلام و یارانش شعر می‌گفت، اشک از چشمانش سرازیر می‌شد.»

بیشتر در شب و در تنهایی شعر می‌گفت، شب‌زنده‌داری از زمان جنگ برایش عادت شد و تا آخرین روز‌های عمر باعزتش این عادت را ترک نکرد. روز‌ها چند ساعت می‌خوابید، اما شب‌ها همیشه بیدار بود. این کار موجب شده که کم‌کم سوی چشم‌هایش را از دست بدهد. با وجود این، از شعر گفتن دست نکشید و عجیب آنکه در آخرین سال زندگی‌اش، در رثای امام حسین علیه السلام شانزده نوحه سرود. نمی‌خواست مشتاقانی که هر سال از یک ماه قبل از محرم به در خانه‌اش می‌آمدند، دستشان خالی بماند.

یک بار همراه آقای معلمی برای دیدار با علامه محمدتقی جعفری رفتیم. من به علامه گفتم: «ایشان حبیب‌الله معلمی شاعر نوحه‌های من هستند.» علامه جعفری با تعجب پرسید: «عجب! شاعر نوحه «لاله خونین من‌ای تازه‌جوانم شهید» هستند؟» بعد کل نوحه را از حفظ برایمان خواند. خیلی برایم عجیب بود که یک عالم دینی نوحه‌ای را حفظ کرده باشد. او مفسر اشعار مولانا، حافظ و بسیاری از شعرای بزرگ بود، ولی با کمال اخلاص، نوحه آقای معلمی را می‌خواند و چه ذوقی هم می‌کرد.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

گریه‌های یک شاعر برای نوحه‌های امام حسین (ع) بیشتر بخوانید »

تصاویر/ شهید «محمود قنبریان» (۳)

تصاویر/ شهید «محمود قنبریان» (۳)


تصاویر پاسدار شهید «محمود قنبریان»

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تصاویر/ شهید «محمود قنبریان» (۳) بیشتر بخوانید »

راحت طلبی برخی از مسوولین در جبهه

نهی از منکر یک رزمنده درباره راحت‌طلبی برخی مسوولین در جبهه


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «سعید بلوری» از رزمندگان دوران دفاع مقدس در کتاب «روز‌های جنگی سعید» به راحت‌طلبی برخی از مسئولین در جبهه اشاره کرده است که در ادامه می‌آید.

یک‌بار به یکی از مقر‌ها که وارد شدم، دیدم مسئولان در سوله برای خودشان هتل صحرایی درست کرده‌اند! سرتاسر سوله ملحفه کشیده شده بود و اصلا آهن‌ها دیده نمی‌شد. همه‌جا تزیین شده بود و میز و صندلی‌های شیک گذاشته بودند؛ ما آن زمان در منطقه موکت هم نمی‌دیدیم، ولی آنجا فرش انداخته بودند. غذا که می‌آوردند، خوراک نیرو‌های رسمی با سرباز وظیفه‌ها فرق می‌کرد. آبدارچی داشتند و تا نیروی رسمی غذا نمی‌خورد، او حق نداشت غذا بخورد. آدم‌های راحت‌طلبی بودند که در عقبه برای خودشان بخور و بخواب راه انداخته بودند. با دیدن این وضعیت به آن‌ها گفتم: «این کار‌ها دیگر چیست؟ هنوز جنگ تمام نشده، شما دارید همه‌چیز را تجملاتی می‌کنید.» به طعنه گفتند: «شما بسیجی‌ها هنوز هستید، خدمت کنید. ما بعدا می‌آییم!» ناراحت شدم. گزارشی نوشتم و از آنجا بیرون آمدم.

آقای دانشیار مسئول اطلاعات‌عملیات قرارگاه نجف به گفته همکارانش برای بازدید از تجهیزات و صنایع نظامی به کشور کره رفته و تازه برگشته بود. جریان آن مقر را به جانشینش، على مرادی، گفتم. مرادی هم گزارش من را به آقای دانشیار انتقال داد. سریع با بی‌سیم صحرایی زنگ زدند و گفتند: «آقای فلانی و فلانی بیایند.» وقتی رفتند، به آن‌ها گفتند: «جایگاه شما سنگر جلو است؛ یک سنگر کمین جلوی تپه‌ای در ارتفاعات ماووت هست، باید برای شناسایی به آنجا بروید.» آن‌ها بهانه آوردند که حاجی، ما در قرارگاه مسئولیت و کار داریم. گفتند: «دو نفر از برادران دیگر را آنجا فرستادیم تا تشکیلات تجملاتی شما را به‌هم بزنند و همان سبک جنگی برگردد.» بعدا شنیدم که وضعیت آنجا اصلاح شد و دیگر غذاخوری و نمازخانه نیرو‌ها و کادر از هم جدا نبود؛ چون بی انصاف‌ها نمازخانه را هم سوا کرده بودند! خب از این افراد هم در جنگ بودند و این‌طور نبود که همه ماشاء‌الله دسته گل‌محمدی باشند!

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نهی از منکر یک رزمنده درباره راحت‌طلبی برخی مسوولین در جبهه بیشتر بخوانید »

تصاویر/ شهید «محسن آگاهی»

تصاویر/ شهید «محسن آگاهی»


تصاویر پاسدار شهید «محسن آگاهی»

 

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تصاویر/ شهید «محسن آگاهی» بیشتر بخوانید »

مروری کوتاه بر زندگی‌نامه شهید «بختیار احمدی‌ماژین»

مروری کوتاه بر زندگی‌نامه شهید «بختیار احمدی‌ماژین»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از ایلام، «بختیار احمدی‌ماژین» فرزند خداداد در سوم تیر 1337 در روستای ماژین از توابع شهرستان ایوان به دنیا آمد. هنوز چندسالی از عمرش نگذشته بود که همراه خانواده‌اش به کشور عراق کوچ کرد و تا سال 1348 در عراق ماندگار شدند تا اینکه در آن سال به دستور دولت عراق ایرانیان فاقد شناسنامه عراقی به ایران برگشتند.

«احمدی‌ماژین» در سال 1359 به عضویت سپاه پاسداران ایوان درآمد و به عنوان مسئول اطلاعات سپاه ایوان مشغول به خدمت شد. با آغاز تهاجم دشمن به مناطق غرب کشور از جمله منطقه سومار که در همسایگی ایران قرار داشت عازم جبهه سومار شد.

در بهمن 1362 مسئول سازماندهی و اعزام نیروها بود و نقش مهمی در پشت جبهه ایفا کرد اما در جبهه هم حضور داشت و در عملیات والفجر 5 که در منطقه چنگوله مهران اجرا شد، فرماندهی یکی از گروهان‌های این گردان را بر عهده داشت.

«بختیار احمدی‌ماژین» سرانجام در تاریخ 30 بهمن 1362 در منطقه چنگوله به شهادت رسید و در مزار شهدا ایوان، در جوار مرقد حاجی حاضر به خاک سپرده شد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مروری کوتاه بر زندگی‌نامه شهید «بختیار احمدی‌ماژین» بیشتر بخوانید »