جبهه

تنها خواسته ابراهیم هادی در لحظات آخر زندگی/ ماجرای بخشیدن حقوق به نیازمندان+ فیلم

تنها خواسته ابراهیم هادی در لحظات آخر زندگی/ ماجرای بخشیدن حقوق به نیازمندان+ فیلم


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، حاج محمد کوثری از فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسول الله در رویداد روایتگری «با این ستاره‌ها» که هر پنجشنبه در گلزار شهدای تهران برگزار می‌شود، خاطره‌ای از شهید ابراهیم هادی روایت کرد که در آن سیره و منش شهید ذکر شده است.

کوثری گفت: ما را از سر پل ذهاب در آبان سال ۵۹ فرستادند تا برویم محور سومار، یکی از برادران گفت تا اسلام آباد همراهتان می‌آیم و ۴۸ ساعته می‌خواهم برگردم تهران. گفت یک نفر را می‌خواهم در سر پل ذهاب ببینم از بچه‌های محلمان است اگر کاری نداری بیا. سر پل ذهاب خالی از مردم شده بود فقط رزمنده‌ها در آن بودند. پرسان پرسان بعد از نماز محل مورد نظر را پیدا کردیم. در نزدیکی خانه صدای ضرب مرشد می‌آمد، کسی مدح علی بن ابی طالب را با صوت قشنگی می‌خواند و یکی دیگر ضرب می‌گرفتی. داخل خانه که شدیم دیدیم کسی نشسته که هیکل ورزشی قشنگ و محاسن بلندی داشت. رفیق ما به آن مرشد سلام کرد و با لحن خودش گفت: «سلام داش ابرام»

وی ادامه داد: این عزیز شهید که هنوز پیکرش نیمده، ابراهیم هادی بود. رفیق ما که الانم هست گفت «داش ابرام کاری نداری تهران؟» ابراهیم گفت چرا، یک لحظه صبر کن، یک کاغذ اندازه کف دست پیدا کرد پنج اسم روی آن نوشت. مبلغ ۱۸۰۰ تومان که حقوق معلم ورزشی او بود را داد و گفت این خانواده‌ها نیازمند هستند، پول را به آنان برسان تا خیالم راحت شود.

کوثری بیان کرد: هم جانش را در طبق اخلاص گذاشته بود هم مالش را، یعنی دقیقا عمل به آیه قرآن. در والفجر مقدماتی به من گفت از خدا خواستم در این عملیات شهید شوم مثل خانم حضرت زهرا (س) پیکرم تا ابد در این بیابان‌ها باشد و کسی پیدایم نکند.

کد ویدیو

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تنها خواسته ابراهیم هادی در لحظات آخر زندگی/ ماجرای بخشیدن حقوق به نیازمندان+ فیلم بیشتر بخوانید »

روایت یک شهید از علاقه پیرمرد رزمنده برای حضور در جبهه+ عکس

روایت یک شهید از علاقه پیرمرد رزمنده برای حضور در جبهه + تصاویر


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید علیرضا شفیعی متولد سال ۱۳۳۸ در نجف آباد بود. با شروع جنگ تحمیلی به عنوان نیروی زرهی لشکر ۸ نجف اشرف به جبهه‌ها اعزام و پس از مدتی به فرماندهی گردان منصوب شد. وی پس از سه ماه حضور در جبهه تیرسال ۱۳۶۱ در درگیری با دشمن بعثی در شرق بصره طی عملیات رمضان به شهادت رسید.

از این شهید دستنوشته‌هایی به یادگار مانده است که در زمان حضورش در جبهه نگاشته است. در یکی از این نوشته‌ها وی به شوق رزمنده کهنسالی اشاره می‌کند که قصد اعزام به جبهه دارد و نوشته است: «نمی‌دانم قلمم یارای نوشتن اینهمه عشق را دارد یا اینکه از نوشتن باز می‌ماند.

شب پنجشنبه به مسجد جامع رفتم. پس از اتمام نماز مغرب و عشا، یکی از برادران پشت میکروفون رفت و به مردم اطلاع داد که گروهی از رزمندگان عازم جبهه هستند. مردم شوری دیگر پیدا کردند. هر چه اندیشیدم، دیدم خیلی خیلی عقب مانده‌ام، بایستی به جای راه رفتن بدوم، شاید به گرد پای این عاشقان وارسته برسم.

در بین رزمنده‌ها، بچه‌های ده شانزده ساله تا پیرمرد شصت هفتاد ساله که مو‌های سپیدشان می‌درخشد دیده می‌شوند. یکی از آن‌ها کنار نشست.

بعد از اینکه مردم برای رزمنده‌ها و رزمنده‌ها برای مردم شعار دادند، امام جمعه پشت تریبون قرار گرفت و در مورد جهاد و شهادت صحبت کرد. در طول این مدت پیرمرد بسیجی که حدوداً شصت ساله بود، مرتب کارت بسیج را از جیبش بیرون می‌آورد و نگاه می‌کرد. حتماً باورش نمی‌شد می‌خواهد به جبهه برود و به قول امام‌مان، عزیزمان و موسی زمان‌مان، به دانشگاه برود؛ دانشگاهی که قبولی در آن مستلزم ایمانِ کافی است. خلاصه پیرمرد مرتب به هم‌رزمانش نگاه می‌کرد.

موقع بدرقه، عده‌ای از شوق گریه می‌کردند و عده‌ای به خاطر اینکه اسلام چنین یاورانی دارد، خندان بودند.»

وی در جای دیگری و در لحظات پایاتی عمرش نوشته است: «در آخرین لحظاتی که در چادر آمادۀ رفتن به خط مقدم نشسته‎ام، این‌قدر هیجان زده هستم که نمی‌دانم چه بنویسم؛ اما به جهت اینکه بالاخره خداوند قادر منان توفیقی عنایت فرموده و به این بنده روسیاهش لطف کرده که در جبهۀ حق علیه باطل شرکت کنم، بسیار شاکر هستم، با اینکه زبانی قاصر دارم و خلاصه نمی‌دانم چه بگویم. تنها و تنها از خدای بزرگ می‎خواهم؛ پس از اینکه توفیق شرکت در جبهه را عنایت فرمود، گناهان زیاد این بنده را ببخشاید.

می‎دانم که لایق شهید شدن نیستم؛ چون شهادت نصیب افرادی، چون بهشتی و رجایی و باهنر و دستغیب و مدنی می‎شود. اما‌ای خدای بزرگ با همۀ گناهان و با همۀ اینکه می‌دانم و تو هم که عالم به همه چیز هستی، باز از تو می‌خواهم که گناهان این حقیر را ببخشی و از اینکه نعمتی بزرگ همچون امام عزیز را در این دوران به ما عنایت کردی، اگر نتواستم کمال استفاده را از وجود این نعمت تو بکنم و کفران نعمت کردم، مرا ببخش و بیامرز و به بقیۀ بندگانت توفیق اطاعت از امام عزیز عنایت بفرما.‌ای خدای بزرگ زبانم قاصر است، نمی‌دانم چه بگویم! آخر زیاد گناهکارم و کاری که مورد رضای تو باشد انجام نداده‎ام.‌ای خدا در این لحظات آخر مرا مخلص کن و اگر لیاقت دارم به لقای خودت برسان. با اینکه همه می‎گویند که چرا این بچه‎ها آرزوی شهادت می‎کنند؟ آخر‌ای خدا! می‎شود که انسانی توفیق دیدار دوست برای او دست دهد و او بگوید نه! می‌شود؟ نه، نه، نه!

از این مرحله که بگذریم، از تو‌ای خدای بزرگ می‎خواهم که مرا ببخشی و از دستم راضی باشی.

خدایا از تو می‌خواهم که پدر و مادرم را بیامرزی و کسانی که احیاناً حقی به گردنم دارند، از دستم راضی گردانی.»

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایت یک شهید از علاقه پیرمرد رزمنده برای حضور در جبهه + تصاویر بیشتر بخوانید »

تصاویر/ تشییع پیکر شهید «محمود موافق» (۴)

تصاویر/ تشییع پیکر شهید «محمود موافق» (۴)


تصاویر مراسم تشییع پیکر شهید «محمود موافق»

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تصاویر/ تشییع پیکر شهید «محمود موافق» (۴) بیشتر بخوانید »

تصاویر/ تشییع پیکر شهید «محمد موافق» (۲)

تصاویر/ تشییع پیکر شهید «محمد موافق» (۲)


تصاویر مراسم تشییع پیکر شهید «محمد موافق»

 

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تصاویر/ تشییع پیکر شهید «محمد موافق» (۲) بیشتر بخوانید »

شهید حسین‌آبادی: چشم امید محرومان به اسلام است

شهید حسین‌آبادی: چشم امید محرومان به اسلام است


به گزارش مجاهدت از گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، شهید «حسین ابراهیمی حسین‌آبادی» فرزند «علی عباس» سوم فروردین ۱۳۳۹ در ملایر دیده به جهان گشود و سرانجام در تاریخ شانزدهم فروردین ۱۳۶۱ به فیض شهادت نائل آمد. 
 
 وصیت‌نامه شهید حسین ابراهیمی  
 
«لَا إِکرَاهَ فِی الدِّینِ ۖ قَد تَّبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی»
 
نیست اکراهی در دین، به درستی که پیدا شد راه راست از گمراهی.
 
دین اسلام مرامی است که در هر زمان و مطابق با هر مکان از بهترین نوع افکار آزادی خواهی و ترقی‌خواهی می‌باشد. هدف من، اسلام عزیز و راهم راهِ حسین (ع) می‌باشد.
 
حضرت امام حسین (ع) فرمودند: «ان الحیاه عقیده الجهاد»، یعنی زندگی جز عقیده و جهاد چیز دیگری نیست، مردم ما مسلمانند و باید به این جمله عمل کنند و واقعاً نشان دادند که مسلمانان چه در انقلاب اولشان یعنی انقراض نظام شاهنشاهی و انقلاب بعدی یعنی جنگ با صدام، مبارزه با سرمایه‌داران و از همه مهمتر مبارزه با نفس و در پیشگاه خداوند متعال رو سفید از آب در آمدند. جمله بعدی امام حسین (ع) که در ظهر عاشورا بر زبان آورد این بود که آیا کسی هست که مرا یاری کند؟ ما در زمان طاغوت می‌گفتیم کاش ما در زمان امام حسین (ع) بودیم و امامان را یاری می‌نمودیم، ولی از این جمله بی خبر بودیم که «کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا»، تمام روز‌های تاریخ روز حسین (ع) است و تمام زمین‌ها کربلا. امام فرمودند: آیا کسی هست که کند یاری حسین؟ به تمام طول تاریخ می‌گوید و همه را بر نعمت جهاد برخوردار می‌کند، پس شکر خدا که بندگان را از داشتن این نعمت برخوردار می‌کند.
 
بی هدف زندگی نکنید!‌ای مسلمانان! به ارزش‌ها و ضوابط اسلامی رفتار کنید، خود محور نباشید، از اصل خود غافل نباشید، فکرهایتان را به کار بیندازید، بی هدف زندگی نکنید، دنیا برای امتحان است و از امتحان روسفید در آیید. تقوا پیشه باشید، دنیا منحرفتان نکند که هر آن احتمال رسیدن مرگ فرا می‌رسد و روز جزا و اساس کیفر و پاداش ما اعمالمان در دنیا بوده است.
 
چشم امید محرومان به اسلام است
 
اسلام در داخل کشورمان را بنگریم، ما خود نمی‌دانیم که اسلام در کشور‌های دیگر چه وضعی دارد و مردمان محروم چه امید‌هایی به این انقلاب دارند. عامل ناراحتی من در اینجا همین منافقین و مخالفین می‌باشد، وگرنه اسلام چنان شیرین است که خیلی زود در اذهان مردم می‌رود. به خانواده‌ام می‌گویم که از شهادت من خوشحال باشند و از خدا می‌خواهم که این شهید را از خانواده‌ام قبول کند.
 
جهانی باد انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام مهدی (عج‌الله)
 
حسین ابراهیمی حسین‌آبادی ۱۳۶۰/۶/۸»
 
منبع: نوید شاهد
 
انتهای پیام/ ۹۱۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهید حسین‌آبادی: چشم امید محرومان به اسلام است بیشتر بخوانید »