تصاویر/ شهید «علیرضا شیخ عباسی» (۱)
تصاویر/ شهید «علیرضا شیخ عباسی» (۱) بیشتر بخوانید »
به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، «وقتی از این کانال که سنگرهای دشمن را به یکدیگر پیوند میدادهاند بگذری، به فرمانده خواهی رسید، به علمدار.
او را از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت، اما چهره ریز نقش و خندههای دلنشینش نشانهی بهتری است.»
این وصف سید شهیدان اهل قلم از فرمانده جوانیست که مسوولیت یکی از بزرگترین لشکرهای نظامی در دوران دفاع را برعهده داشت. حسین خرازی با اینکه سن زیادی نداشت که فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین (ع) اصفهان را برعهده گرفت، اما همرزمان و رزمندگانش به بزرگی از او یاد میکنند.
او را به شجاعت و تدبیرش میشناختند در دستش که از عملیات خیبر به یادگار مانده بود. حسین خرازی سال ۱۳۳۶ در اصفهان به دنیا آمد. پس از اتمام دوران دبیرستان، در سال ۱۳۵۵ ش به خدمت سربازی اعزام شد و با فرمان امام خمینی مبنی بر فرار سربازان از پادگانها، به صف مبارزات مردمی و اعتراضات علیه رژیم پهلوی پیوست.
در ابتدای پیروزی انقلاب، با عضویت در کمیته دفاع شهری اصفهان به حراست از جادههای حساس شهر مشغول بود. سپس یک سال پس از انقلاب، همزمان با توطئه گروهکهای ضد انقلاب در گنبد و ترکمن صحرا، به آن منطقه اعزام شد و به فرماندهی نیروها در یکی ازمحورهای منطقه پرداخت و سپس چندین ماه در منطقه کردستان در راه دفاع از کیان اسلامی جانفشانی نمود. شهید حسین خرازی، همزمان با آغاز جنگ و سقوط خرمشهر، به خوزستان اعزام شد و در منطقه خط شیر، فرماندهی نیروهای بسیج در مقابله با قوای متجاوز بعث را برعهده گرفت.
عملیاتهای فرمانده کل قوا، ثامن الائمه، فتح المبین، بیت المقدس، خیبر، بدر، والفجر ۸ و کربلای ۴ و ۵ صحنههای فراوانی از رشادتها، ابتکار، خلاقیت و حسن فرماندهی این سردار رشید اسلام بود، ضمن آنکه وی در عملیات خیبر در اسفند ۱۳۶۲ نیز، دستِ راست خود را در راه خدا تقدیم کرد.
سرانجام حسین خرازی در جریان عملیات بزرگ کربلای ۵ در حالی که فرماندهی لشکر ۱۴ امام حسین (ع) را برعهده داشت، در ۸ اسفند ۱۳۶۵ در اثر اصابت ترکش به قلبش، به فیض شهادت نائل آمد و این عملیات، آخرین وداع با جهان مادی و آغاز حیات ابدی او را رقم زد. پیکر مطهرش پس از تشییع با شکوه، در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد.
حاج قاسم سلیمانی، سیدالشهدای جبهه مقاومت درباره شهید خرازی میگفت: «حسین سرلشکر نبود، حسین سرتیپ نبود، حسین حکم مسئولیت نداشت. حسین را کسی نیامد بر لشکر معرفی کند. حسین، خود معرّف لشکر بود. اینقدر حجم تبعیت و اطاعت نسبت به او وجود داشته باشد. حسین یک عارف بود. حسین وقتی حرف میزد، اول به خودش جسارت میکرد بعد حرف میزد، خودش را کوچک میکرد. حسین بنیانگذار بود.»
شهید حاج احمد کاظمی فرمانده وقت لشکر ۸ نجف اشرف و یار و همرزم حسین درباره او میگوید: حاج حسین خرازی نمونه و رزمندهای پرخروش و فرماندهای مبتکر بود به سرعت تصمیم میگرفت و خوب هم برنامهریزی و عملیات را هدایت میکرد و در میدان مبارزه، تجربیات خوبی را کسب کرده بود، اغلب اوقات شخصاً به شناسایی میرفت و بدون ذرهای احساس خطر میگفت ما از دیگر بسیجیها عزیزتر نیستیم.
درست دو روز قبل از شهادتش دوستانه و به عنوان درد دل به من گفت: میخواهم یک موضوع را خصوصی به اطلاعت برسانم و بگویم که من خودم را از جهت شهید شدن کاملاً آماده کردهام سختیها و ناراحتیهای حاصل از جنگ را با رضای خاطر تحمل میکرد و هرگز لب به شکوه و گلایه نمیگشود. در هر شرایطی تصمیمش در جهت رضای خدا بود. به خاطر دارم در عملیات خیبر به ما اطلاع دادند که او به شدت مجروح شده و امیدی به زنده ماندنش نیست. با همه علاقهای که به زیارتش داشتم، اما به علت درگیری در عملیات نتوانستم به عیادتش بروم و هر چند دورا دور جویای حالش بودم و از احوالش خبر داشتم با بی صبری منتظر فرصتی بودم تا بتوانم به دیدارش بروم بعداً فهمیدم او هم منتظر من بوده است.
بالاخره یک روز به دیدارش رفتم بسیار خوشحال شد از من گلایه کرد که خیلی پیشتر از این منتظرت بودم. شرمنده شدم، اما او میدانست که من برایم مقدور نبود. از نحوه مجروح شدنش پرسیدم گفت: در اوج عملیات، در یک منطقه پرخطر در میان جهنمی از آتش و گلوله و خمپاره به یاری رزمندگان شتافتم و درست در محلی رسیدم که دشمن آتش شدیدی روی آن میریخت خمپارهای در کنارم به زمین خورد که از آنجا کنده شدم در نتیجه چند جای بدنم، من جمله دستم آسیب دید.
حاج حسین به محض ترخیص از بیمارستان در حالی که میبایست دوران نقاهت را در منزل استراحت کند، به جبهه برگشت و دوباره به مبارزه و شرکت در عملیات پرداخت.»
انتهای پیام/ 141
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
توصیف شهید «حسین خرازی» از نگاه شهیدان سلیمانی و کاظمی بیشتر بخوانید »
گروه اخبار داخلی دفاعپرس، شهادت از جمله مفاهیم والایی است که ویژه قیامها و انقلابهای مکتبی و الهی است؛ انقلاب ما نیز از این قاعده مستثنا نبوده، بلکه با بهرهگیری از فرهنگ غنی و متعالی اسلام، شهادت را که میرفت به دست فراموشی سپرده شود، روح و حیاتی تازه بخشید.
طبق فرمایش حضرت امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی «مقام شهادت، اوج بندگی و سیر و سلوک در عالم معناست و نهایت ایمان، همانا ایمان عاشقانه است شهادت ارثی است که از اولیا به ما میرسد.»
در ادامه گزیدهای از بیانات گهربار امام راحل در خصوص مفهوم ایثار، شهادت و اهداف شهدا و ایثارگران را با هم میخوانیم.
زبانها و قلمها در توصیف جوانان و نوجوانان، پیران و سالخوردگان عزیزی که خون پاک خود و سلامت خویشتن را فدا کردند تا اسلام، زنده و کشور، پاینده بماند، و از شرّ دشمنان خونخوار آزاد شود، عاجزند و نیز عاجزند که به پدران و مادران دلیری که چنین فرزندانی را تربیت کردند و به اسلام تقدیم نمودند دلداری دهند؛ و از خواهران و برادرانی که در جوار آنان بودند دلجویی نمایند. اینان مشمول عنایات و رحمتهای بیپایان خداوند در جوار اولیای عظیمالشأن، با سعادت در دنیا و آخرت قرینند، خدایشان رحمت و برکت دهد.
قلم و بیان اینجانب عاجز است از قدردانی و شکرگزاری از مجاهدین فداکار اسلام که با مجاهدت و جانبازی در راه هدف و حفظ آرمانهای اسلامی و پیروزیهای عظیم در تمام جبههها موجب افتخار و سرافرازی جمهوری اسلام و اولیای خدا شدند. با چه بیان و قلم از جوانانی که به عشق خداوند و شوق لقاءاللّه در سبقت در دفاع از حق و اسلام عزیز سر از پای نمیشناسند و تنها سرمایه بزرگ خود را که جان است فدای هدف مقدسی میکنند که انبیا و اولیای بزرگ خدا، همچون سید مظلومان و سرور فداکاران، نمودند و ندای هَیْهات مِنَّاالذِّلَّةُ آن بزرگمرد تاریخ را با قول و عمل خود در سراسر کشور بلکه جهان سر میدهند، میتوان تجلیل کرد.
با کدام قلم و بیان میتوان از عزیزانی که سنگرهای جنگ را به محراب مسجد و معراج الیاللّه تبدیل کردند ثنا کرد. گیرم که قلمفرسایان هنرمند بتوانند میدانهای شجاعت و دلاوری آنان و قدرت و جسارت فوقالعاده آنها را در زیر آتش مسلسلها و توپها و تانکها ترسیم نمایند و نقاشان و هنرپیشگان بتوانند پیروزیهای هنرمندانه آنان را در آن شبهای تار در مقابل موشکها و بمبافکنهای دشمن غدّار و عبور از پیچ و خمهای سیمهای خاردار و کوههای سر به فلک کشیده و بیرون کشیدن دشمنان خدا از سنگرهای بتونی و مجهز به جهازهای پیشرفته را مجسم نمایند؛ لکن آن بعد الهی عرفانی و آن جلوه معنوی ربّانی، که جانها را به سوی خود پرواز میدهد، و آن قلبهای ذوب شده در تجلیات الهی را با چه قلم و چه هنر و چه بیانی میتوان ترسیم کرد.
این غربیان و شرقیان و غربزدگان و شرقزدگان و ملیگرایان این فداکاریها را با این بعد معنوی و روح عرفانی و عشق الهی با چه چیزی توجیه و تحلیل میکنند؟ اینجا عمل و جسارت مطرح نیست؛ انگیزه و روح و جهت لَدی الربّی آن مطرح است. عشق به محبوب حقیقی، که همه چیز را محو میکند و هر انگیزهای غیر از عشق به او را میسوزاند، مطرح است.
در کدام جنگ و نهضت و انقلاب و شورش، در طول زمان و سراسر خلقت، سربازانی چنین و فداکارانی مانند ایران را سراغ دارید؛ جز در طبقه اولیای الهی و تربیتشدگان در مکتب آنان، که فرزندان این دیار به نور آنان استضائه کرده و از خود رستهاند؛ و در کجا، در لابلای تاریخ، چون مادران و پدران و همسران و خواهران و برادران و سایر بستگان اینان را سراغ دارید که پس از چند قربانی باز برای قربانی دیگر فرزندان خود پیشقدم میشوند. این مکتب قرآن و اسلام راستین است؛ و اینان فرزندان این قرآن و این مکتب و آن صاحب مکتبمان. سلام و تحیات خدا و رسولانش بر این مادران و پدران و این فرزندان عالیمقام و درود بر این جانبازان و از هر چیز در راه هدف گذشتگان باد.
ما را چه رسد که با این قلمهای شکسته و بیانهای نارسا در وصف شهیدان و جانبازان و مفقودان و اسیرانی که در جهاد فی سبیلاللّه جان خود را فدا کرده و یا سلامت خویش را از دست دادهاند یا به دست دشمنان اسلام اسیر شدهاند مطلبی نوشته یا سخنی بگوییم.
خون پاک صدها هنرمند فرزانه در جبهههای عشق و شهادت و شرف و عزتْ سرمایۀ زوالناپذیر آنگونه هنری است که باید، به تناسب عظمت و زیبایی انقلاب اسلامی، همیشه مشام جان زیباپسندِ طالبانِ جمال حق را معطر کند.
از شهدا که نمیشود چیزی گفت؛ شهدا شمع محفل دوستانند؛ شهدا در قهقهۀ مستانهشان و در شادی وصولشان عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقونَاند؛ و از «نفوس مطمئنهای» هستند که مورد خطاب فَادْخُلِی فِی عِبادِی وادْخُلیِ جَنَّتِی پروردگارند. اینجا صحبت عشق است و عشق؛ و قلم در ترسیمش برخود میشکافد.
شما رزمندگان متوقع نباشید که از مثل من یا هر کس که از سنخ بشر است، از شما تقدیر کند، نمیتواند تقدیر کند. خداوند تعالی مشتری شماست. شما آنچه که داشتید، بزرگترین مؤونهای که داشتید و آن جان بود و روح، در راه خدا دادهاید. چه آنهایی که شهید شدند و به لقاءاللّه انشاءاللّه رسیدند و چه شما که حاضر برای شهادتید، عمده این حضور است.
شما دو مطلب را متحقق کردید که با این دو مطلب کسی از سنخ بشر ـ جز آن که از اولیای خدا باشد و الهام از خدا گرفته باشد ـ نمیتواند تقدیر شما را بکند. یکی بزرگتر سرمایه خودتان که آن حیات است، در طبق اخلاص گذاشتید و دیگری اینکه این هدیه را با اخلاص در طبق اخلاصتان گذاشتید. عمده آن اخلاصی است که در شما جوانان ظاهر است. شما از این اخلاص و ایثار، جمهوری اسلامی را بیمه کردید. فتحهایی که نصیب شما شده است، خصوصاً در فتح مبین، گر چه با هیچ معیاری نمیتوان آن را سنجید و هیچ زبانی نمیتواند از آن توصیف کند؛ لکن آنچه که بالاتر از همه اینهاست، این صداقت شما و این اخلاص شما در بارگاه حق تعالی است.
آنچه که در نزد خدا ارزشش از همه بالاتر است، این ایثار از روی اخلاص است. همان که خدای تبارک و تعالی در سورۀ «هَلْ اَتیٰ» اهل بیت عصمت را به آن توصیف میکند که: یُطْعِمُونَ الطَّعٰامَ عَلیٰ حُبِّهِ … اطعامِ طعام چیزی نیست، آن هم یک قرص جو، آنکه اهمیت دارد «علی حبه» هست. آنکه در پیشگاه حق تعالی ارزش دارد و هیچ بشری نمیتواند آن را توصیف کند، این اخلاص و محبتی است که شما دارید. شما جان خودتان را فدا میکنید، و بسیار اشخاص هم هستند که در راههای انحرافی باز هم این کار را میکنند.
شما شیعه همان هستید که میفرمود: اگر همه عالم در مقابل من بایستند، تنها در مقابل همه میایستم. آن ایمان است که او را آنطور در مقابل همه چیز میایستاند؛ آن اخلاص اوست. آن روحانیت و معنویت اوست و شما هم شیعۀ او هستید و امیدوارم که از روحانیت او و از علومی که خدای تبارک و تعالی به او عنایت کرده است و از نفخات الهی که در روح مبارک او دمیده شده است، به شما و همه ما نصیبی داده بشود.
برادران، شما پیروزید، و شهدای شما پیروزند، ملت شما پیروز است. شما یک ملتی دارید که در تمام دنیا مثل آن ملت پیدا نمیشود. و ملت یک شمایی دارد که در تمام دنیا مثل شما پیدا نمیشود.
شما پیروزید برای اینکه شهادت را در آغوش میگیرید و آنهایی که از شهادت و از مردن میترسند، آنها شکست خوردهاند اگر هم لشکر عظیم داشته باشند.
هـر روز مـا در جنگ برکتی داشتهایم که در همه صحنهها از آن بهره جستهایم. ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نمودهایم، ما مظلومیت خویش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نمودهایم، ما در جنگ، پرده از چهره تزویر جهانخواران کنار زدیم، ما در جنگ، دوستان و دشمنانمان را شناختهایم، ما در جنگ به این نتیجه رسیدهایم که باید روی پای خودمان بایستیم، ما در جنگ ابهـت دو ابرقدرت شرق و غرب را شکستیم، ما در جنگ ریشههای انقلاب پر بار اسلامیمان را محکم کردیم، ما در جنگ حس برادری و وطندوستی را در نهـاد یکایک مردمان بارور کردیم، ما در جنگ به مردم جهان و خصوصاً مردم منطقه نشان دادیم که علیه تمامی قدرتها و ابـرقدرتها سالیان سال میتوان مبارزه کرد، جنگ ما کمک به افغانستان را به دنبال داشت، جنگ ما فتح فلسطین را به دنبال خواهد داشت، جنگ ما موجب شد که تمامی سردمداران نظامهای فـاسد در مقابل اسلام احساس ذلت کنند، جنگ ما بیداری پاکستان و هندوستان را به دنبال داشت، تنها در جنگ بود که صنایع نظامی ما از رشد آنچنانی برخوردار شد و از همه اینها مهمتر استمـرار روح اسلام انقلابی در پرتو جنگ تحقق یافت.
همه اینها از برکت خونهای پاک شهدای عزیز هشت سـال نبـرد بود، همه اینها از تلاش مـادران و پـدران و مردم عزیز ایـران در ده سال مبارزه با آمریکا و غرب و شوروی و شرق نشأت گرفت. جنگ ما جنگ حق و بـاطل بود و تمام شدنی نـیست، جنگ ما جـنگ فقر و غنا بود.
جنگ مـا جنگ ایمان و رذالت بود و این جنگ از آدم تا ختم زندگی وجود دارد؛ چه کوتـهنظرند آنهایی که خیال میکنند چـون ما در جبهـه به آرمان نهایی نرسیدهایم، پس شهادت و رشادت و ایثار و از خودگذشتگی و صلابت بیفایده است!
انتهای پیام/ 241
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است