جبهه

تنها شهید سرباز نجف آبادی کربلای ۱ چگونه به شهادت رسید؟

تنها شهید سرباز نجف آبادی کربلای ۱ چگونه به شهادت رسید؟


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید اصغر شفیعی، یکم آبان ماه ۱۳۴۶ در نجف آباد به دنیا آمد. تحصیلاتش را تا پایان مقطع پنجم ابتدایی در زادگاهش پشت سر گذاشت و سپس به عنوان کارگر در مغاز ه قنادی مشغول به کار شد. رابطه بسیار صمیمانه‌ای با پدر و مادر خود داشت و درآمدش را برای کمک به مخارج زندگی در اختیار آنان قرار می‌داد.

از خصوصیات ممتاز اخلاقی و ویژگی‌هایی همچون مهربانی، دستگیری از مردم، اطاعت از والدین و احترام به آنان، خلق‌خوش و صلۀ رحم برخوردار بود. از همان نوجوانی و قبل از رسیدن به سن تکلیف روی انجام فرائض دینی حساس بود. با تلاوت قرآن روح خود را جلا می‌بخشید.

بعد از انقلاب با عضویت در بسیج به فعالیت‌های فرهنگی روی آورد. زمانی که به سن قانونی رسید، برای انجام خدمت مقدس سربازی به عضویت ارتش درآمد. پس از گذراندن دورۀ آموزشی از طرف لشکر‌۲۱ حمزه به عنوان آرپی‌جی زن در گردان پیاده به جبهه‌های غرب اعزام شد. روز‌های طولانی و شب‌های متمادی به مبارزه با دشمن مشغول بود.

هرگاه به مرخصی می‌رفت، تمام فکر و ذکرش جبهه‌ها بود. قبل از تمام شدن مرخصی، با شور و علاقه عازم جبهه می‌شد.

شهادت او برای خانواده و دوستانش قابل پیش بینی بود؛ چرا که خود قبلاً اظهار کرده بود که شهید خواهم شد.

اصغر سرانجام در ۲۸ شهریور سال ۱۳۶۵ همزمان با عملیات کربلای یک در منطقه مهران و در ارتفاعات قلاویزان براثر اصابت ترکش به بدن، به شهادت رسید. پیکر پاک و مطهرش پس از انتقال به نجف‌آباد و تشییع باشکوه، بر دوش مردم شهید پرور و ایثارگر در گلستان شهدای این شهر در آغوش خاک قرار گرفت و روح آسمانی‌اش بال در بال ملائک به پرواز درآمد. او تنها شهید نجف آبادی عملیات کربلای یک است.

تصاویری از اسناد و دستنوشته‌های شهید در ادامه آمده است.

تنها شهید سرباز نجف آبادی کربلای ۱ چگونه به شهادت رسید؟

تنها شهید سرباز نجف آبادی کربلای ۱ چگونه به شهادت رسید؟

تنها شهید سرباز نجف آبادی کربلای ۱ چگونه به شهادت رسید؟

تنها شهید سرباز نجف آبادی کربلای ۱ چگونه به شهادت رسید؟

تنها شهید سرباز نجف آبادی کربلای ۱ چگونه به شهادت رسید؟

تنها شهید سرباز نجف آبادی کربلای ۱ چگونه به شهادت رسید؟

انتهای پیام/ ۱۴۱



منبع خبر

تنها شهید سرباز نجف آبادی کربلای ۱ چگونه به شهادت رسید؟ بیشتر بخوانید »

تنها شهید سرباز نجف آبادی کربلای ۱ چگونه به شهادت رسید؟

تنها شهید سرباز نجف آبادی کربلای ۱ چگونه به شهادت رسید؟


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید اصغر شفیعی، یکم آبان ماه ۱۳۴۶ در نجف آباد به دنیا آمد. تحصیلاتش را تا پایان مقطع پنجم ابتدایی در زادگاهش پشت سر گذاشت و سپس به عنوان کارگر در مغاز ه قنادی مشغول به کار شد. رابطه بسیار صمیمانه‌ای با پدر و مادر خود داشت و درآمدش را برای کمک به مخارج زندگی در اختیار آنان قرار می‌داد.

از خصوصیات ممتاز اخلاقی و ویژگی‌هایی همچون مهربانی، دستگیری از مردم، اطاعت از والدین و احترام به آنان، خلق‌خوش و صلۀ رحم برخوردار بود. از همان نوجوانی و قبل از رسیدن به سن تکلیف روی انجام فرائض دینی حساس بود. با تلاوت قرآن روح خود را جلا می‌بخشید.

بعد از انقلاب با عضویت در بسیج به فعالیت‌های فرهنگی روی آورد. زمانی که به سن قانونی رسید، برای انجام خدمت مقدس سربازی به عضویت ارتش درآمد. پس از گذراندن دورۀ آموزشی از طرف لشکر‌۲۱ حمزه به عنوان آرپی‌جی زن در گردان پیاده به جبهه‌های غرب اعزام شد. روز‌های طولانی و شب‌های متمادی به مبارزه با دشمن مشغول بود.

هرگاه به مرخصی می‌رفت، تمام فکر و ذکرش جبهه‌ها بود. قبل از تمام شدن مرخصی، با شور و علاقه عازم جبهه می‌شد.

شهادت او برای خانواده و دوستانش قابل پیش بینی بود؛ چرا که خود قبلاً اظهار کرده بود که شهید خواهم شد.

اصغر سرانجام در ۲۸ شهریور سال ۱۳۶۵ همزمان با عملیات کربلای یک در منطقه مهران و در ارتفاعات قلاویزان براثر اصابت ترکش به بدن، به شهادت رسید. پیکر پاک و مطهرش پس از انتقال به نجف‌آباد و تشییع باشکوه، بر دوش مردم شهید پرور و ایثارگر در گلستان شهدای این شهر در آغوش خاک قرار گرفت و روح آسمانی‌اش بال در بال ملائک به پرواز درآمد. او تنها شهید نجف آبادی عملیات کربلای یک است.

تصاویری از اسناد و دستنوشته‌های شهید در ادامه آمده است.

تنها شهید سرباز نجف آبادی کربلای ۱ چگونه به شهادت رسید؟

تنها شهید سرباز نجف آبادی کربلای ۱ چگونه به شهادت رسید؟

تنها شهید سرباز نجف آبادی کربلای ۱ چگونه به شهادت رسید؟

تنها شهید سرباز نجف آبادی کربلای ۱ چگونه به شهادت رسید؟

تنها شهید سرباز نجف آبادی کربلای ۱ چگونه به شهادت رسید؟

تنها شهید سرباز نجف آبادی کربلای ۱ چگونه به شهادت رسید؟

انتهای پیام/ ۱۴۱



منبع خبر

تنها شهید سرباز نجف آبادی کربلای ۱ چگونه به شهادت رسید؟ بیشتر بخوانید »

سفارش حاج احمد متوسلیان به رزمنده ۱۵ ساله

سفارش حاج احمد متوسلیان به رزمنده ۱۵ ساله


سفارش حاج احمد متوسلیان به رزمنده ۱۵ سالهبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، انتشارات مرز و بوم در صفحه اینستاگرامی خود به مناسبت ربوده شدن حاج احمد متوسلیان خاطره‌ای از علی خوش‌لفظ در دیدار با حاج‌احمد متوسلیان در جبهه دزلی مریوان را به نقل از کتاب وقتی مهتاب گم شد آورده است که در ادامه می‌خوانید.

«تیر ماه ۱۳۶٠ بود که بچه‌ها در خط گفتند حاج احمد در اینجاست. از هم‌کلامی با او سیر نمی‌شدم. مثل همیشه باصلابت و متواضع پرسید: «بحمدالله مرد جنگ شده‌ای.» گفتم: «هنوز اول راهم. تا مرد شدن فاصله زیادی است.» گفت: «من به مریوان برمی‌گردم. اگر می‌خواهی با من بیا.» تا مریوان رفتن با او فرصت مغتنمی بود که نباید از دست می‌دادم.

پریدم پشت تویوتا. گفت: «بیا جلو.» کنار راننده نشستم. حاج احمد دوباره سر صحبت را باز کرد: «نگفتی توی خط چه کار می‌کردی؟» کارهایم را که شمردم حاج احمد فقط گوش می‌داد، اما اسم گشت و شناسایی را که آوردم سرش را چرخاند. شاید به قیافه پانزده ه‌ساله‌ای مثل من نمی‌خورد که عضو تیم گشت و شناسایی باشد. تعجب او از سر انکار نبود، بلکه می‌خواست انتهای افق اطلاعات و عملیات را نشان بدهد؛ افقی که گام زدن و رسیدن به آن سرمایه اخلاص می‌خواست و هوش و جسارت و بی‌ادعایی.

دستش را روی شانه‌ام انداخت و گفت: «یک بلدچی باید اول خودش را بشناسد، بعد خدای خودش را و بعد مسیر رسیدن به مقصد را. آن‌وقت می‌تواند دست دیگران را بگیرد و راه را از چاه نشان بدهد. شاه‌کلید توفیق در عملیات‌ها دست بلدچی‌هاست. آن‌ها باید گردان‌های پیاده را از دل معبر و میدان مین عبور بدهند و برسانند بالای سر دشمن، اما باید قبل از این کار، با دشمن نفس مبارزه کنند و از میدان تعلقات بگذرند. آن‌وقت می‌توانند گردان‌ها را آن‌گونه که باید هدایت کنند و فکر می‌کنم تو می‌توانی بلدچی خوبی باشی، مرد.»

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

سفارش حاج احمد متوسلیان به رزمنده ۱۵ ساله بیشتر بخوانید »

سفارش حاج احمد متوسلیان به رزمنده ۱۵ ساله

سفارش حاج احمد متوسلیان به رزمنده ۱۵ ساله


سفارش حاج احمد متوسلیان به رزمنده ۱۵ سالهبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، انتشارات مرز و بوم در صفحه اینستاگرامی خود به مناسبت ربوده شدن حاج احمد متوسلیان خاطره‌ای از علی خوش‌لفظ در دیدار با حاج‌احمد متوسلیان در جبهه دزلی مریوان را به نقل از کتاب وقتی مهتاب گم شد آورده است که در ادامه می‌خوانید.

«تیر ماه ۱۳۶٠ بود که بچه‌ها در خط گفتند حاج احمد در اینجاست. از هم‌کلامی با او سیر نمی‌شدم. مثل همیشه باصلابت و متواضع پرسید: «بحمدالله مرد جنگ شده‌ای.» گفتم: «هنوز اول راهم. تا مرد شدن فاصله زیادی است.» گفت: «من به مریوان برمی‌گردم. اگر می‌خواهی با من بیا.» تا مریوان رفتن با او فرصت مغتنمی بود که نباید از دست می‌دادم.

پریدم پشت تویوتا. گفت: «بیا جلو.» کنار راننده نشستم. حاج احمد دوباره سر صحبت را باز کرد: «نگفتی توی خط چه کار می‌کردی؟» کارهایم را که شمردم حاج احمد فقط گوش می‌داد، اما اسم گشت و شناسایی را که آوردم سرش را چرخاند. شاید به قیافه پانزده ه‌ساله‌ای مثل من نمی‌خورد که عضو تیم گشت و شناسایی باشد. تعجب او از سر انکار نبود، بلکه می‌خواست انتهای افق اطلاعات و عملیات را نشان بدهد؛ افقی که گام زدن و رسیدن به آن سرمایه اخلاص می‌خواست و هوش و جسارت و بی‌ادعایی.

دستش را روی شانه‌ام انداخت و گفت: «یک بلدچی باید اول خودش را بشناسد، بعد خدای خودش را و بعد مسیر رسیدن به مقصد را. آن‌وقت می‌تواند دست دیگران را بگیرد و راه را از چاه نشان بدهد. شاه‌کلید توفیق در عملیات‌ها دست بلدچی‌هاست. آن‌ها باید گردان‌های پیاده را از دل معبر و میدان مین عبور بدهند و برسانند بالای سر دشمن، اما باید قبل از این کار، با دشمن نفس مبارزه کنند و از میدان تعلقات بگذرند. آن‌وقت می‌توانند گردان‌ها را آن‌گونه که باید هدایت کنند و فکر می‌کنم تو می‌توانی بلدچی خوبی باشی، مرد.»

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

سفارش حاج احمد متوسلیان به رزمنده ۱۵ ساله بیشتر بخوانید »

روایتی از شور و شوق رزمنده‌ها برای شرکت در انتخابات

روایتی از شور و شوق رزمنده‌ها برای شرکت در انتخابات


روایتی از شور و شوق رزمنده‌ها برای شرکت در انتخاباتبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، جعفر طهماسبی رزمنده تخریبچی لشکر ۱۰ سیدالشهدا در روایتی از انتخابات ریاست جمهوری در جبه خاطره جالبی را روایت کرد که در ادامه می‌خوانید.

سحر روز جمعه ۲۵ مرداد سال ۶۴ رزمندگان تیپ سیدالشهدا (ع) با حمله غافلگیرانه به مواضع دشمن در منطقه عمومی فکه در یک عملیات که بیشتر از چند ساعت طول نکشید انهدام وسیعی از امکانات و نفرات دشمن انجام دادند و نزدیک ۴۰ نفر از دشمن اسیر گرفتند و ۳۰ نفر از رزمندگان نیز به شهادت رسیدند. قبل از طلوع آفتاب همه گردان‌ها عقب آمده بودند و در دهکده حضرت رسول (ص) در چنانه مشغول استراحت بودند.

ساعت شش صبح بود که با ماشین‌ها به سمت اندیمشک حرکت کردند. رزمنده‌ها داخل ماشین فقط حرف از شهدا می‌زدند و خاطرات شهدا در آخرین لحظه وداع را مرور می‌کردند و بعضی‌ها هم که یک مجروحیت سطحی داشتند و عقب نرفته بودند با افتادن ماشین در دست انداز و یا فشار بچه‌ها داخل ماشین آخ و اوخ می‌گفتند. بعضی از وسواسی‌ها هم غر می‌زدند که برادر‌ها مواظب لباس‌های خونی باشید که به ما نخورد. آن‌ها به شوخی می‌گفتند خون شهید پاکه. گاهی هم نام یک شهید را می‌آوردند و دسته جمعی برایش گریه می‌کردند. خلاصه غوغایی بود. اصلا کسی حواسش نبود که امروز روز انتخابات ریاست جمهوری است. به همه چی فکر می‌کردند الا رای دادن.

ساعت هفت صبح رسیدیم مقابل ایستگاه صلواتی پل کرخه. بچه‌ها با داد و فریاد ماشین‌ها را متوقف کردند. همه با تجهزات کامل از ماشین‌ها پیاده شدند و سمت درب ورودی صلواتی هجوم بردند. مقابل ورودی صلواتی روی پارچه‌ای نوشته بود محل اخذ رای. اما هنوز صندوقی برای رای گیری نبود. بچه‌ها اسلحه‌ها را روی میز‌های چوبی که داخل صلواتی بود گذاشتند و صف کشیدند برای گرفتن صبحانه. نون و پنیر و چای شیرین داخل لیوان‌های پلاستیکی قرمز.

تازه خوردن صبحانه تمام شده بود که دست اندکاران اخذ رای از اندیمشک آمدند. ساعت هشت بود که رای گیری شروع شد و برادران ارتشی در صفوف منظم می‌آمدند و رای می‌دادند. کاندیدا‌ها سه نفر بیشتر نبودند. مقام معظم رهبری، آقای عسگراولادی و آقای کاشانی.

از مسوولین صندوق سوال کردیم که ما هم می‌توانیم رای بدهیم. گفتند باید کارت شناسایی عکس دار داشته باشید. گفتیم کارت داریم، ولی عکس ندارد، وقتی خودمان هستیم عکس برای چه. گفتند به ما این طور ابلاغ شده. هر چه بچه‌ها اصرار کردند فایده‌ای نداشت

فرماندهان اعلام کردند که برادران سوار ماشین‌ها شوند و کسی هم اسلحه و تجهیزاتش را جا نگذارد. تقریبا ما آخرین نفراتی بودیم که از صلواتی کرخه بیرون آمدیم که مسول صندوق با خوشحالی گفت: برادر‌های رزمنده، تماس گرفتیم با مرکز و اجازه دادند که با کارت جنگی رای دهید.

این خبر زود در میان بچه‌ها پخش شد و صد‌ها رزمنده تیپ سیدالشهدا (ع) در یک صف رای خود را به صندوق ریختند. جالب این بود که همه به هم می‌گفتند به آقای خامنه‌ای رای بدهید.

روز ۲۵ مرداد ۶۴ بچه‌های رزمنده به ۲ تکلیف عمل کردند. یکی شرکت در عملیات عاشورای ۳ و انهدام دشمن بعثی و دیگری شرکت در انتخابات ریاست جمهوری.

در این انتخابات بیش از ۱۴ میلیون رای به صندوق‌ها ریخته شد و مقام معظم رهبری با بیش از ۱۲ میلیون یعنی ۸۵ درصد آرا رئیس جمهور کشور اسلامی ایران شد.

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

روایتی از شور و شوق رزمنده‌ها برای شرکت در انتخابات بیشتر بخوانید »