خداحافظی عجیب رزمنده نوجوان با همسنگرانش
خداحافظی عجیب رزمنده نوجوان با همسنگرانش بیشتر بخوانید »
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، سید ابوالفضل کاظمی فرمانده گردان میثم از شهادت یکی از رزمندهها در جنگ تحمیلی خاطرهای را روایت و انتشارات مرز و بوم آن را منتشر کرده است که در ادامه میخوانید.
«بعدازظهر، خرد و خسته تکیه دادم به شانهی خاکی سیلبند. یک تویوتا، ناهار آورد. آهسته از روی سیلبند رد شد و یکی یکی غذاها را پرت کرد برای بچهها پشت سیلبند. بچهها تو هوا غذا را میگرفتند. برنج و گوشت بود؛ در ظرفهای پلاستیکی. بعد بطریهای پلاستیکی آب انداخت. بچهها، آب را در قمقمهشان ریختند.
یکی از بچهها، اسمش اسرافیل بود؛ کمسن و سال و خوشخنده. به رانندهی تویوتا گفت: «داداش، میری عقب، محبت کن جنازه ما رو هم ببر.» لقمه توی دهانمان بود که خندهمان گرفت.
تویوتا رفت تا ته سیلبند. غذا را پخش کرد، دور زد و برمیگشت که یکدفعه یک خمپاره خورد بغل اسرافیل. ظرف غذایم را پرت کردم و شیرجه رفتم روی زمین؛ اما سریع بلند شدم. وسط گرد و خاک دویدم طرف اسرافیل. ترکش به شاهرگش خورده و درجا تمام کرده بود. چند تا از بچههای دور و برش زخمی شده و غرق خون، پخش و پلا بودند. جنازه اسرافیل و زخمیها را انداختیم پشت همان تویوتا و فرستادیم عقب.»
انتهای پیام/ ۱۴۱
خداحافظی عجیب رزمنده نوجوان با همسنگرانش بیشتر بخوانید »
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، دفاع مقدس صحنه حضور اقشار و گروههای مختلف بود. ادیان و اقلیتهای دینی کشور همپای مردم مسلمان ایران برای دفاع از آب و خاک کشور سعی و تلاش خود را به کار گرفتند و در این میان از هیچ کمکی فروگذار نکردند. ارامنه ایران علاوه بر حضور میدانی در جبهه از آنجا که صنعتگران ماهری هستند در تعمیر و ساخت ادوات فنی کمکهای شایانی کردند. وارطان داودیان از روزنامه نگاران ارمنی کشور در نوشتهای به فعالیتهای ارامنه در دوران جنگ پرداخته است که در ادامه میخوانید.
وارطان داودیان متولد ۲۴ تیر سال ۱۳۴۴ در منطقه ارمنی نشین حشمتیه تهران هستم. دوره ابتدایی را در مدرسه ارامنه ساهاکیان واقع در همان محله گذراندم و دوره متوسطه را در دبیرستان کوشش ارامنه سپری کردم. از نوجوانی علاقه بسیاری به نوشتن داشتم و به دلیل داشتن تسلط کامل به دو زبان فارسی و ارمنی، به هر دو زبان هم مینوشتم. ابتدا در مجله آلیک جوانان و سپس مجلات کیهان بچهها و دختران پسران مؤسسه اطلاعات مطالبی مینوشتم. بعدها در روزنامههای فارسی زبان و روزنامه ارمنی زبان آلیک مطالبم چاپ میشد. پس از مدت کمی به عضویت هیئت تحریریه آلیک در آمدم. از وقتی که آن واقعه مصادف شد با خیزش مردم ایران، مسئول اخبار داخلی ایران شدم. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و یورش نیروهای بعثی به ایران، آن خبرها را هم پوشش میدادم. پس از ۱۷ مهر سال ۱۳۵۹ که اولین شهید ارمنی دفاع مقدس به زمین افتاد، هم زمان هم اخبار جنگ را پوشش میدادم و هم از سوی خلیفه گری ارامنه مأموریت یافتم که شهدای ارمنی را در معراج شهدا شناسایی کنم.
پس از آنکه کمک رسانی به جبههها بخشی از مسئولیتهای ستاد ما شد، مرحوم اسکندر اسکندریان که در آن زمان عضو شورای خلیفه گری ارامنه بود و مسئول ستاد کمکها شد، بنده هم همپای ایشان به انجام این وظیفه مشغول شدم. ستادی را به منظور آگاهی از نیازهای رزمندگان و جمع آوری ملزومات مورد نیاز جبههها تشکیل دادیم و بلافاصله با کمک انجمنهای فرهنگی – ورزشی ارامنه تهران، افراد مورد نیاز را یافته، سازماندهی کرده و در قالب هیئتهایی به جبههها گسیل میداشتیم.
با توجه به نیاز رزمندهها، گروهی از صنعتگران ارمنی را مأمور ساخت حمامها و سرویسهای بهداشتی کردیم. برای تحقق آن حیاط و فضای باز، برخی از انجمنهای ارامنه را تخلیه و با در اختیار گذاردن آهن، ورق و آنچه که مورد نیاز ساخت بود، از آنها میخواستیم تا در مدتی مشخص آنان را بسازند و پس از اتمام کار آنها را به جبههها برده و رسما تحویل میدادیم.
برای ساخت این گونه ملزومات و سایر هدایای ارامنه به جبههها، انجمنهای ارامنه با تدابیری به جمع آوری اعانات مردمی میپرداختند و ملزومات را خریداری کرده یا وجوه جمع آوری شده را در اختیار خلیفه گری گذارده تا پس از خریداری نیازهای جبههها به وسیله خود صنعتگران به مناطق جنگی ارسال شوند.
از جمله اقلامی که به این طریق خریداری و به جبههها ارسال شد، میتوان به این موارد اشاره کرد: آمبولانسهای مجهز به اتاق عمل، موتورسیکلت، تراکتور، سردخانههای مجهز، موتور ژنراتورهای تولید برق و …
از جمله خاطراتی که برایم بسیار مهم است، حضور خودم در جبهههاست. در این بین صنعتگران ارمنی برای تعمیر ماشین آلات جنگی و راهسازی، سردخانهها، ژنراتورهای برق و … پای کار بودند. یکی از مهمترین آنها تعمیر ۱۷ عراده تانک چیفتن انگلیسی، تانکها و جنگ افزارهای سوخوی روسی بود.
بهترین خاطره من از هشت سال دفاع مقدس آزادی اسرای جنگی بود. پس از اینکه سالها فقط شهادت سربازان ارمنی را به اطلاع خانواده هایشان میرساندم، فرصتی دست داد که بتوانم این بار خبر آزادی آنان را به عزیزانشان بدهم.
در آبان ماه سال ۱۳۶۸ هر روز صبح زود به ستاد رسیدگی به امور آزادگان میرفتم و اسامی آزادگان ارمنی را یادداشت کرده و به آگاهی خانوادههایشان میرساندم و روز بعد در ترمینال حجاج فرودگاه مهرآباد از آنان استقبال کرده و به کلیسای سرکیس مقدس رفته و ضمن استقبال از سوی جامعه ارامنه، اسقف اعظم نیز آنها را تبرک میداد.
روز بعد از آزادی اولین گروه آزادگان، در صفحه اول روزنامه مقالهای نوشتم تحت عنوان: «من دیگر کلاغ نوح نیستم.»
انتهای پیام/ ۱۴۱
گذری بر خدمات جامعه ارامنه به جبههها/ من دیگر کلاغ نوح نیستم! بیشتر بخوانید »
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، انتخابات در جبهه چگونه بود؟ اینطوری بود که بالاخره یک عده رزمنده بودهاند و یک صندوق سیار هم میآوردهاند و آنها رأی میدادند؟ نه خیر! شور انتخابات بوده در جبههها و در دل رزمندهها. یادمان نرود که در جبههها برای انتخاباتی رأیگیری شد که شهید رجایی برگزیده شد برای ریاستجمهوری در سال ۱۳۶۰ و آیتالله خامنهای برگزیده شدند در سالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۶۴ و البته یک دوره انتخابات مجلس خبرگان و ۲ دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی هم در دوران دفاع مقدس برگزار شد.
چه شوری بوده در دلها؟ خاطره یک رزمنده نشان میدهد آن شور و حال را: «قرار بود در آخرین روزهای مردادماه، انتخابات چهارمین دوره ریاستجمهوری برگزار شود. خیلی دوست داشتم در تهران باشم؛ هم به این دلیل که شناسنامه همراهم نبود تا رأی بدهم، هم این که در کنار بچههای محل در جریان برگزاری انتخابات باشم. وقتی از برادر مصطفی عبدالرضا (معاون گردان شهادت) درخواست کردم که مرخصی دو ـ سه روزهای بدهد تا بروم و برگردم، خندید و گفت: بین این همه رزمنده که اینجا و جاهای دیگه جبهه هستند، فقط حضرتعالی میخوای رأی بدی؟… صبح روز جمعه ۲۵ مرداد ۱۳۶۴… صبحانه را که خوردیم، نزدیک ساعت ۸ بود که دو دستگاه نیسان پاترول به اردوگاه آمدند… بهجای شناسنامه، پشت کارت پلاک مهر زدند. آنقدر سختگیر بودند که به نیروهایی که به هر دلیلی کارت پلاک نداشتند، اجازه رأیدادن ندادند».
عمل به ۲ تکلیف در یک روز
در جبههها چه وقتهایی رأی میگرفتند؟ وقتی عملیات نبود و جبهه امن و امان بود؟ باز هم نه خیر! خاطره دیگری را بخوانید که معلوم شود کجا و چطوری و چهوقت رأی میدادند رزمندهها: ساعت ۷ صبح مقابل ایستگاه صلواتی پل کرخه رسیدیم. بچهها با داد و فریاد ماشینها را متوقف کردند. همه با تجهیزات کامل از ماشینها پیاده شدند و سمت درب ورودی صلواتی هجوم بردند. مقابل ورودی صلواتی روی پارچهای نوشته بود: «محل اخذ رأی». اما هنوز صندوقی برای رأیگیری نبود. بچهها اسلحهها را روی میزهای چوبی که داخل صلواتی بود گذاشتند و برای گرفتن صبحانه صف کشیدند. بساط نون و پنیر و چای شیرین داخل لیوانهای پلاستیکی قرمز رو به راه بود.
تازه صبحانه خوردن تمام شده بود که دستاندرکاران اخذ رأی از اندیمشک آمدند. ساعت ۸ بود که رأیگیری شروع شد و برادران ارتشی در صفوف منظم میآمدند و رأی میدادند…
از مسئولین صندوق سوال کردیم: «ما هم میتوانیم رأی بدهیم؟» گفتند: «باید کارت شناسایی عکسدار داشته باشید.» گفتیم: «کارت داریم، ولی عکس نداره. خودمون که هستیم عکس برای چی؟» گفتند: «به ما این طور ابلاغ شده.» هر چی بچهها اصرار کردند فایدهای نداشت.
فرماندهان اعلام کردند: «برادران! سوار ماشینها شوند و کسی هم اسلحه و تجهیزاتش را جا نگذاره.» تقریبا ما آخرین نفراتی بودیم که از صلواتی کرخه بیرون آمدیم که مسئول صندوق با خوشحالی گفت: «برادرهای رزمنده تماس گرفتیم با مرکز و اجازه دادند که با کارت جنگی، شما رأی دهید.»
این خبر زود میان بچهها پخش شد و صدها رزمنده تیپ سیدالشهداء (ع) در یک صف شدند و رأی خود را به صندوق ریختند… روز ۲۵ مرداد ۶۴ بچههای رزمنده به دو تکلیف عمل کردند. یکی شرکت در عملیات «عاشورای ۳» و انهدام دشمن بعثی و دیگری شرکت در انتخابات ریاست جمهوری.
مبادا بگویید اجناس گران شده!
آخرسر چشم به روشنایی بگشاییم و عکسهایی ببینیم چه بسیار دیدنی از صندوقهای رأی و صفهای رأی در جبههها. و یاد کنیم از اینکه خیلیها از آنان که در این عکسها هستند، شهیدند امروز و نزد خدایشان روزی میخورند. خیلیهایشان هم وصیت کردهاند به مردم ایران که قدر بدانید این صندوقهای رأی را: «حالت انقلابی و مذهبی خودتان را حفظ کنید و در صحنه انتخابات شرکت فعال داشته باشید و صحنه را ترک نکنید که این خواست دشمن است» و وصیتی دیگر: «هرکس بهاندازه توانایی خویش احساس مسئولیت کند. در انتخابات با هوشیاری تمام به تقویت اسلام بپردازید. مبادا بگویید چیزها گران شده یا اجناس کم است و هی نگویید انقلاب برای ما چه کرده، بگویید ما به عنوان یک شیعه امام زمان(عج) چه کاری برای انقلاب و امام زمان(عج) کردهایم».
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، انتخابات در جبهه چگونه بود؟ اینطوری بود که بالاخره یک عده رزمنده بودهاند و یک صندوق سیار هم میآوردهاند و آنها رأی میدادند؟ نه خیر! شور انتخابات بوده در جبههها و در دل رزمندهها. یادمان نرود که در جبههها برای انتخاباتی رأیگیری شد که شهید رجایی برگزیده شد برای ریاستجمهوری در سال ۱۳۶۰ و آیتالله خامنهای برگزیده شدند در سالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۶۴ و البته یک دوره انتخابات مجلس خبرگان و ۲ دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی هم در دوران دفاع مقدس برگزار شد.
چه شوری بوده در دلها؟ خاطره یک رزمنده نشان میدهد آن شور و حال را: «قرار بود در آخرین روزهای مردادماه، انتخابات چهارمین دوره ریاستجمهوری برگزار شود. خیلی دوست داشتم در تهران باشم؛ هم به این دلیل که شناسنامه همراهم نبود تا رأی بدهم، هم این که در کنار بچههای محل در جریان برگزاری انتخابات باشم. وقتی از برادر مصطفی عبدالرضا (معاون گردان شهادت) درخواست کردم که مرخصی دو ـ سه روزهای بدهد تا بروم و برگردم، خندید و گفت: بین این همه رزمنده که اینجا و جاهای دیگه جبهه هستند، فقط حضرتعالی میخوای رأی بدی؟… صبح روز جمعه ۲۵ مرداد ۱۳۶۴… صبحانه را که خوردیم، نزدیک ساعت ۸ بود که دو دستگاه نیسان پاترول به اردوگاه آمدند… بهجای شناسنامه، پشت کارت پلاک مهر زدند. آنقدر سختگیر بودند که به نیروهایی که به هر دلیلی کارت پلاک نداشتند، اجازه رأیدادن ندادند».
عمل به ۲ تکلیف در یک روز
در جبههها چه وقتهایی رأی میگرفتند؟ وقتی عملیات نبود و جبهه امن و امان بود؟ باز هم نه خیر! خاطره دیگری را بخوانید که معلوم شود کجا و چطوری و چهوقت رأی میدادند رزمندهها: ساعت ۷ صبح مقابل ایستگاه صلواتی پل کرخه رسیدیم. بچهها با داد و فریاد ماشینها را متوقف کردند. همه با تجهیزات کامل از ماشینها پیاده شدند و سمت درب ورودی صلواتی هجوم بردند. مقابل ورودی صلواتی روی پارچهای نوشته بود: «محل اخذ رأی». اما هنوز صندوقی برای رأیگیری نبود. بچهها اسلحهها را روی میزهای چوبی که داخل صلواتی بود گذاشتند و برای گرفتن صبحانه صف کشیدند. بساط نون و پنیر و چای شیرین داخل لیوانهای پلاستیکی قرمز رو به راه بود.
تازه صبحانه خوردن تمام شده بود که دستاندرکاران اخذ رأی از اندیمشک آمدند. ساعت ۸ بود که رأیگیری شروع شد و برادران ارتشی در صفوف منظم میآمدند و رأی میدادند…
از مسئولین صندوق سوال کردیم: «ما هم میتوانیم رأی بدهیم؟» گفتند: «باید کارت شناسایی عکسدار داشته باشید.» گفتیم: «کارت داریم، ولی عکس نداره. خودمون که هستیم عکس برای چی؟» گفتند: «به ما این طور ابلاغ شده.» هر چی بچهها اصرار کردند فایدهای نداشت.
فرماندهان اعلام کردند: «برادران! سوار ماشینها شوند و کسی هم اسلحه و تجهیزاتش را جا نگذاره.» تقریبا ما آخرین نفراتی بودیم که از صلواتی کرخه بیرون آمدیم که مسئول صندوق با خوشحالی گفت: «برادرهای رزمنده تماس گرفتیم با مرکز و اجازه دادند که با کارت جنگی، شما رأی دهید.»
این خبر زود میان بچهها پخش شد و صدها رزمنده تیپ سیدالشهداء (ع) در یک صف شدند و رأی خود را به صندوق ریختند… روز ۲۵ مرداد ۶۴ بچههای رزمنده به دو تکلیف عمل کردند. یکی شرکت در عملیات «عاشورای ۳» و انهدام دشمن بعثی و دیگری شرکت در انتخابات ریاست جمهوری.
مبادا بگویید اجناس گران شده!
آخرسر چشم به روشنایی بگشاییم و عکسهایی ببینیم چه بسیار دیدنی از صندوقهای رأی و صفهای رأی در جبههها. و یاد کنیم از اینکه خیلیها از آنان که در این عکسها هستند، شهیدند امروز و نزد خدایشان روزی میخورند. خیلیهایشان هم وصیت کردهاند به مردم ایران که قدر بدانید این صندوقهای رأی را: «حالت انقلابی و مذهبی خودتان را حفظ کنید و در صحنه انتخابات شرکت فعال داشته باشید و صحنه را ترک نکنید که این خواست دشمن است» و وصیتی دیگر: «هرکس بهاندازه توانایی خویش احساس مسئولیت کند. در انتخابات با هوشیاری تمام به تقویت اسلام بپردازید. مبادا بگویید چیزها گران شده یا اجناس کم است و هی نگویید انقلاب برای ما چه کرده، بگویید ما به عنوان یک شیعه امام زمان(عج) چه کاری برای انقلاب و امام زمان(عج) کردهایم».
صندوق انتخابات وسط میدان جنگ و زیر آتش دشمن+عکس بیشتر بخوانید »
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، دفاع مقدس صحنه حضور اقشار و گروههای مختلف بود. ادیان و اقلیتهای دینی کشور همپای مردم مسلمان ایران برای دفاع از آب و خاک کشور سعی و تلاش خود را به کار گرفتند و در این میان از هیچ کمکی فروگذار نکردند. ارامنه ایران علاوه بر حضور میدانی در جبهه از آنجا که صنعتگران ماهری هستند در تعمیر و ساخت ادوات فنی کمکهای شایانی کردند. وارطان داودیان از روزنامه نگاران ارمنی کشور در نوشتهای به فعالیتهای ارامنه در دوران جنگ پرداخته است که در ادامه میخوانید.
وارطان داودیان متولد ۲۴ تیر ماه سال ۱۳۴۴ در منطقه ارمنی نشین حشمتیه تهران هستم. دوره ابتدایی را در مدرسه ارامنه ساهاکیان واقع در همان محله گذراندم و دوره متوسطه را در دبیرستان کوشش ارامنه سپری کردم. از نوجوانی علاقه بسیاری به نوشتن داشتم و به دلیل داشتن تسلط کامل به دو زبان فارسی و ارمنی، به هر دو زبان هم مینوشتم. ابتدا در مجلهی آلیک جوانان و سپس مجلات کیهان بچهها و دختران پسران مؤسسهی اطلاعات مطالبی مینوشتم. بعدها در روزنامههای فارسی زبان و روزنامه ارمنی زبان آلیک مطالبم چاپ میشد. پس از مدت کمی به عضویت هیئت تحریریه آلیک در آمدم. از وقتی که آن واقعه مصادف شد با خیزش مردم ایران، مسئول اخبار داخلی ایران شدم. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و یورش نیروهای بعثی به ایران، آن خبرها را هم پوشش میدادم. پس از ۱۷ مهر سال ۱۳۵۹ که اولین شهید ارمنی دفاع مقدس به زمین افتاد، هم زمان هم اخبار جنگ را پوشش میدادم و هم از سوی خلیفه گری ارامنه مأموریت یافتم که شهدای ارمنی را در معراج شهدا شناسایی کنم.
پس از آنکه کمک رسانی به جبههها بخشی از مسئولیتهای ستاد ما شد، مرحوم اسکندر اسکندریان که در آن زمان عضو شورای خلیفه گری ارامنه بود و مسئول ستاد کمکها شد، بنده هم همپای ایشان به انجام این وظیفه مشغول شدیم. ستادی را به منظور آگاهی از نیازهای رزمندگان و جمع آوری ملزومات مورد نیاز جبههها تشکیل دادیم و بلافاصله با کمک انجمنهای فرهنگی – ورزشی ارامنه تهران، افراد مورد نیاز را یافته، سازماندهی کرده و در قالب هیئتهایی به جبههها گسیل میداشتیم.
با توجه به نیاز رزمندهها، گروهی از صنعتگران ارمنی را مأمور ساخت حمامها و سرویسهای بهداشتی کردیم. برای تحقق آن حیاط و فضای باز، برخی از انجمنهای ارامنه را تخلیه و با در اختیار گذاردن آهن، ورق و آنچه که مورد نیاز ساخت بود، از آنها میخواستیم که تا در مدتی مشخص آنان را بسازند و پس از اتمام کار آنها را به جبههها برده و رسما تحویل میدادیم.
برای ساخت این گونه ملزومات و سایر هدایای ارامنه به جبههها، انجمنهای ارامنه با تدابیری به جمع آوری اعانات مردمی میپرداختند و ملزومات را خریداری کرده یا وجوه جمع آوری شده را در اختیار خلیفه گری گذارده تا پس از خریداری نیازهای جبههها به وسیله خود صنعتگران به مناطق جنگی ارسال میشدند.
از جمله اقلامی که به این طریق خریداری و به جبههها ارسال شد، میتوان به این موارد اشاره کرد: آمبولانسهای مجهز به اتاق عمل، موتورسیکلت، تراکتور سردخانههای مجهز، موتور ژنراتورهای تولید برق و …
از جمله خاطراتی که برایم بسیار مهم است، حضور خودم در جبهههاست. در این بین صنعتگران ارمنی برای تعمیر ماشین آلات جنگی و راهسازی، سردخانهها، ژنراتورهای برق و … پای کار بودند. یکی از مهمترین آنها تعمیر ۱۷ عراده تانک، چیفتن انگلیسی، تانکها و جنگ افزارهای سوخو روسی بود.
بهترین خاطره من از هشت سال دفاع مقدس آزادی اسرای جنگی بود. پس از اینکه سالها فقط شهادت سربازان ارمنی را به اطلاع خانواده هایشان میرساندم، فرصتی دست داد که بتوانم این بار خبر رهاسازی آنان را به عزیزانشان بدهم.
در آبان ماه سال ۱۳۶۸ هر روز صبح زود به ستاد رسیدگی به امور آزادگان میرفتم و اسامی آزادگان ارمنی را یادداشت کرده و به آگاهی خانوادههایشان میرساندم و روز بعد در ترمینال حجاج فرودگاه مهرآباد رفته از آنان استقبال کرده و به کلیسای سرکیس مقدس رفته و ضمن استقبال از سوی جامعه ارامنه، اسقف اعظم نیز آنها را تبرک میداد.
روز بعد از آزادی اولین گروه آزادگان، در صفحه اول روزنامه مقالهای نوشتم تحت عنوان: «من دیگر کلاغ نوح نیستم.»
انتهای پیام/ ۱۴۱
از تبدیل حیاط انجمن ارامنه به کارگاه ساخت وسایل جبهه تا لبیک صنعتگران ارمنی بیشتر بخوانید »