جبهه

به هیچ عنوان تسلیم خواسته‌هاى دشمن نشوید


شهید ولى اسدى: در مقابل دشمن اظهار ضعف و ناتوانی نکنیدبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید «ولى اسدى» از شهدای نیروی زمینی ارتش در دفاع مقدس است. وی نهم مرداد ۱۳۴۶ در نهاوند (استان همدان) متولد شد. پدرش اسماعیل نام داشت.

وی سی‌ام اسفند ۱۳۶۶ به شهادت رسید و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.

وصیت‌نامه شهید اسدى
«بسم الله الرحمن الرحیم

درود و سلام به امام زمان (عج) و نایب بر حقش امام امت و با سلام به رزمندگان پرتوان جبهه هاى حق علیه باطل و با درود به ارواح پاک شهداى انقلاب اسلامى ایران.

پدر و مادر عزیزم اگر خداوند عنایتی کند و مرا به درگاهش قبول کند، من آگاهانه به سوی جبهه رفتم و می‌خواهم در راه مبین اسلام کشته شوم و قطره خون خود را نثار درخت تنومند اسلام و راه حسین بن على (ع) کنم پس شما هم به این خون دادن من راه الله افتخار کنید چنانکه خداوند در سوره توبه مى‌فرماید خداوند جان و مال مومنین را به بهاى بهشت خریدار است همان مومنى که در راه خدا مبارزه می‌کنند و دشمنان اسلام را مى‌کشد و یا خود کشته مى‌شود.

عزیزانم در مشکلات مقاوم و استوار باشید و همیشه به یاد خداوند بوده و از او کمک بگیرید. در راه خدا با وجود مصیبت‌ها سست نشوید و هیچگاه در برابر دشمن اظهار ضعف و ناتوانی نکنید و به هیچ عنوان تسلیم خواسته‌هاى شوم دشمن نشوید که خداوند انسان‌هاى صابر را دوست دارد.

از یاد نبرید که خداوند شما را در هر لحظه امتحان مى‌کند با ترس و گرسنگى و کم شدن اموال و از دست دادن عزیزان و… و بشارت باد برکسانى که در برابر این سختى‌ها و مشکلات صبر و استقامت می‌کنند و شاکر خداوند هستند.

پدر و مادر بزرگوارم اگر من به شهادت رسیدم در روز تشییع جنازه‌ام شیرینى تقسیم کنید و در آن روز اشک از چشمانتان نریزید بلکه خنده کنید و افتخار کنید که توانستید فرزندى را قربانى راه دین اسلام کنید.

به شما سفارش می‌کنم که در نماز جمعه‌ها شرکت کنید و نماز اول وقت خود را به جا آورید و زکات بدهید و بدانید آنچه که از خیر و خوبى براى خود پیش مى‌فرستید آن را در نزد خداوند خواهید یافت همانا خداوند به آنچه که عمل مى‌کنید آگاه است.»

انتهای پیام/ 200



منبع خبر

به هیچ عنوان تسلیم خواسته‌هاى دشمن نشوید بیشتر بخوانید »

شهید ولى اسدى: به هیچ عنوان تسلیم خواسته‌هاى دشمن نشوید


شهید ولى اسدى: در مقابل دشمن اظهار ضعف و ناتوانی نکنیدبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید «ولى اسدى» از شهدای نیروی زمینی ارتش در دفاع مقدس است. وی نهم مرداد ۱۳۴۶ در نهاوند (استان همدان) متولد شد. پدرش اسماعیل نام داشت.

وی سی‌ام اسفند ۱۳۶۶ به شهادت رسید و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.

وصیت‌نامه شهید اسدى
بسم الله الرحمن الرحیم

درود و سلام به امام زمان (عج) و نایب بر حقش امام امت و با سلام به رزمندگان پرتوان جبهه هاى حق علیه باطل و با درود به ارواح پاک شهداى انقلاب اسلامى ایران.

پدر و مادر عزیزم اگر خداوند عنایتی کند و مرا به درگاهش قبول کند، من آگاهانه به سوی جبهه رفتم و می‌خواهم در راه مبین اسلام کشته شوم و قطره خون خود را نثار درخت تنومند اسلام و راه حسین بن على (ع) کنم پس شما هم به این خون دادن من راه الله افتخار کنید چنانکه خداوند در سوره توبه مى‌فرماید خداوند جان و مال مومنین را به بهاى بهشت خریدار است همان مومنى که در راه خدا مبارزه می‌کنند و دشمنان اسلام را مى‌کشد و یا خود کشته مى‌شود.

عزیزانم در مشکلات مقاوم و استوار باشید و همیشه به یاد خداوند بوده و از او کمک بگیرید. در راه خدا با وجود مصیبت‌ها سست نشوید و هیچگاه در برابر دشمن اظهار ضعف و ناتوانی نکنید و به هیچ عنوان تسلیم خواسته‌هاى شوم دشمن نشوید که خداوند انسان‌هاى صابر را دوست دارد.

از یاد نبرید که خداوند شما را در هر لحظه امتحان مى‌کند با ترس و گرسنگى و کم شدن اموال و از دست دادن عزیزان و… و بشارت باد برکسانى که در برابر این سختى‌ها و مشکلات صبر و استقامت می‌کنند و شاکر خداوند هستند.

پدر و مادر بزرگوارم اگر من به شهادت رسیدم در روز تشییع جنازه‌ام شیرینى تقسیم کنید و در آن روز اشک از چشمانتان نریزید بلکه خنده کنید و افتخار کنید که توانستید فرزندى را قربانى راه دین اسلام کنید.

به شما سفارش می‌کنم که در نماز جمعه‌ها شرکت کنید و نماز اول وقت خود را به جا آورید و زکات بدهید و بدانید آنچه که از خیر و خوبى براى خود پیش مى‌فرستید آن را در نزد خداوند خواهید یافت همانا خداوند به آنچه که عمل مى‌کنید آگاه است.

انتهای پیام/ 200



منبع خبر

شهید ولى اسدى: به هیچ عنوان تسلیم خواسته‌هاى دشمن نشوید بیشتر بخوانید »

شهید ولى اسدى: به هیچ عنوان تسلیم خواسته‌هاى دشمن نشوید


شهید ولى اسدى: در مقابل دشمن اظهار ضعف و ناتوانی نکنیدبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید «ولى اسدى» از شهدای نیروی زمینی ارتش در دفاع مقدس است. وی نهم مرداد ۱۳۴۶ در نهاوند (استان همدان) متولد شد. پدرش اسماعیل نام داشت.

وی سی‌ام اسفند ۱۳۶۶ به شهادت رسید و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.

وصیت‌نامه شهید اسدى
بسم الله الرحمن الرحیم

درود و سلام به امام زمان (عج) و نایب بر حقش امام امت و با سلام به رزمندگان پرتوان جبهه هاى حق علیه باطل و با درود به ارواح پاک شهداى انقلاب اسلامى ایران.

پدر و مادر عزیزم اگر خداوند عنایتی کند و مرا به درگاهش قبول کند، من آگاهانه به سوی جبهه رفتم و می‌خواهم در راه مبین اسلام کشته شوم و قطره خون خود را نثار درخت تنومند اسلام و راه حسین بن على (ع) کنم پس شما هم به این خون دادن من راه الله افتخار کنید چنانکه خداوند در سوره توبه مى‌فرماید خداوند جان و مال مومنین را به بهاى بهشت خریدار است همان مومنى که در راه خدا مبارزه می‌کنند و دشمنان اسلام را مى‌کشد و یا خود کشته مى‌شود.

عزیزانم در مشکلات مقاوم و استوار باشید و همیشه به یاد خداوند بوده و از او کمک بگیرید. در راه خدا با وجود مصیبت‌ها سست نشوید و هیچگاه در برابر دشمن اظهار ضعف و ناتوانی نکنید و به هیچ عنوان تسلیم خواسته‌هاى شوم دشمن نشوید که خداوند انسان‌هاى صابر را دوست دارد.

از یاد نبرید که خداوند شما را در هر لحظه امتحان مى‌کند با ترس و گرسنگى و کم شدن اموال و از دست دادن عزیزان و… و بشارت باد برکسانى که در برابر این سختى‌ها و مشکلات صبر و استقامت می‌کنند و شاکر خداوند هستند.

پدر و مادر بزرگوارم اگر من به شهادت رسیدم در روز تشییع جنازه‌ام شیرینى تقسیم کنید و در آن روز اشک از چشمانتان نریزید بلکه خنده کنید و افتخار کنید که توانستید فرزندى را قربانى راه دین اسلام کنید.

به شما سفارش می‌کنم که در نماز جمعه‌ها شرکت کنید و نماز اول وقت خود را به جا آورید و زکات بدهید و بدانید آنچه که از خیر و خوبى براى خود پیش مى‌فرستید آن را در نزد خداوند خواهید یافت همانا خداوند به آنچه که عمل مى‌کنید آگاه است.

انتهای پیام/ 200



منبع خبر

شهید ولى اسدى: به هیچ عنوان تسلیم خواسته‌هاى دشمن نشوید بیشتر بخوانید »

زندگی با مشکلات جانبازی در گمنامی/ «حاج محب» سمعاً و طاعتاً مرید «حاج قاسم» بود


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: تاریخ ایران‌زمین همواره شاهد ایثارگری‌ها و حماسه‌های مردان و زنانی است که تا آخرین نفس خود، در برابر متجاوزان و دشمنان این سرزمین ایستادگی کردند؛ بنابراین روایت این ایثارگری‌ها و حماسه‌ها، در دنیایی که دستگاه‌های تبلیغاتی غربی نظیر «هالیوود» در آن، در حال ساختن تاریخ تخیلی برای خود هستند تا خلأ قهرمان‌های نداشته خود را جبران کنند، امری لازم و ضروری است؛ چراکه این مردان و زنان در تاریخ پرافتخار ما، الگوهای واقعی و قهرمانان حقیقی هستند؛ درحالی که غربی‌ها می‌خواهند شخصیت‌های خیالی خود را همراه با داستان‌های ساختگی، جایگزین قهرمانان حقیقی و الگویی برای نسل‌های آینده ما قرار دهند.

هشت سال دفاع مقدس تنها مقطعی کوتاه از تاریخ ایران‌زمین است که مردان و زنان زیادی در آن حماسه آفریدند؛ همان قهرمانان حقیقی، که برخی از آن‌ها برای جامعه و نسل‌های آینده شناخته‌شده هستند؛ مانند سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی که از روستاهای کرمان پا به دانشگاه انسان‌سازی دفاع مقدس نهاد و به یک چهره‌ درخشان و قهرمان برای امت اسلامی تبدیل شد؛ اما این دانشگاه انسان‌سازی، فارغ‌التحصیل‌های دیگری هم دارد که شناخته‌شده نیستند؛ مانند بسیاری از جانبازان که سال‌های سال با درد و رنج‌های روحی و جسمی، دست و پنجه نرم کرده؛ اما هیچ‌وقت، نه از راهی که رفته‌اند پیشیمان شدند و نه خود را مدعی سهم از سفره انقلاب دانستند.

شهید «محبعلی فارسی» که همرزمانش او را با نام «حاج محب» می‌شناسند، یکی از همین اسطوره‌های شناخته‌نشده دوران دفاع مقدس است که عمری را در گمنامی مجاهدت کرد؛ از همان دورانی که از روستا‌های سیستان و بلوچستان به جبهه‌های دفاع مقدس پای نهاد و در لشکر ۴۱ ثارالله (ع)، در کنار سردار شهید حاج قاسم سلیمانی حماسه آفرید، تا زمانی که در اسارت، زیر شکنجه‌های دشمن قرار گرفت و سپس تا پایان عمر خود، با تحمل عوارض ناشی از شکنجه‌های دوران اسارت و همچنین اثرات گاز‌های شیمیایی غربی‌ها که به صدام هدیه داده بودند، استقامت کرد و سرانجام سال ۱۳۹۶ همزمان با روز ولادت جانباز دشت کربلا، چشم از دنیای فانی فرو بست و آسمانی شد.

«حاج محب» سمعاً و طاعتاً مرید «حاج قاسم» بود

سردار شهید «محبعلی فارسی» در کنار سردار «علی فضلی» و سردار «مرتضی قربانی»

«حاج محب» با وجود این‌که در زندگی خود سختی‌های زیادی را متحمل می‌شد؛ اما هیچ‌وقت مشکلاتش را به کسی نمی‌گفت؛ ولی با این وجود، گمنامی و مشکلاتش برای «حاج قاسم» پوشیده نبود؛ بنابراین سردار دل‌ها سعی می‌کرد تا گه‌گاهی به همرزم قدیمی خود سر بزند و هوای او را داشته باشد و وقتی هم که «حاج محب» به شهادت رسید، بازهم فرمانده، خود را از جبهه مقاومت به سیستان و بلوچستان رساند و در مراسم تشییع او شرکت کرد.

«حاج قاسم» وقتی برای شرکت در مراسم تشییع «حاج محب» به سیستان و بلوچستان آمده بود، از آن‌جایی که همیشه دغدغه ترویج فرهنگ ایثار و شهادت را داشت، به خانواده حاج محب تأکید کرد که «حاج محب باید از گمنامی دربیاید»؛ چراکه به عقیده سیدالشهدای مقاومت، فرماندهی «حاج محب» تازه شروع شده بود؛ قوی‌تر و زنده‌تر از قبل.

همسر «حاج محب» همانند دیگر همسران جانبازان، سال‌های سال در کنار این جانباز فداکار، ایثارگرانه از وی پرستاری کرد؛ وی در گفت‌وگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سرگذشت زندگی پر فراز و نشیب خود و همسر جانبازش را روایت کرده است، تا به درخواست شهید «حاج قاسم سلیمانی» مبنی بر این‌که «حاج محب باید از گمنامی دربیاید»، جامه عمل بپوشاند.

معلمی که دغدغه رسیدگی به محرومان را داشت

شهید «محبعلی فارسی» متولد سال ۱۳۳۸ در «زابل»، همزمان با شکل‌گیری نهضت انفلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره)، از قافله مجاهدان راه حق جا نماند و به فعالیت‌های انقلابی پرداخت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز درحالی که شغل معلمی را برگزیده بود، همواره برای خدمت در مناطق محروم استان سیستان و بلوچستان تلاش می‌کرد و جزو افرادی بود که بسیج را در این استان تأسیس کردند.

«حاج محب» طرحی را ارائه کرد که براساس آن، معلم‌ها در سه‌ماه تابستان دوره‌های «امدادگری» را آموزش ببینند تا چنانچه مردم نیاز به کمک‌های پزشکی و امدادی پیدا کردند، معلم‌ها آن‌ها را درمان کنند؛ بنابراین طرح وی مورد قبول قرار گرفت و خودش به‌عنوان مجری طرح، مسئولیت آن را پذیرفت، سپس برای گذراندن دوره‌های امدادگری به تهران رفت و بعد از آن، به سیستان و بلوچستان بازگشت و امدادگری را به معلم‌ها آموزش داد؛ البته «حاج محب» برای خدمت به محرومان، تنها به اجرای این طرح اکتفا نکرد و حتی زمانی هم که مدرسه‌ها دایر بودند، در کنار شغل معلمی، بعدازظهر‌ها به بیمارستان رفته و با پزشکان همکاری می‌کرد.

«حاج محب» تنها شش‌ماه از هشت سال دفاع مقدس را در جبهه‌‌ها حضور نداشت

جنگ تحمیلی که آغاز شد، «حاج محب» تنها شش ماه نخست هشت سال دفاع مقدس در جبهه‌ها حضور نداشت؛ چراکه از بسیجی‌های زابل که «حاج محب» نیز یکی از آن‌ها بود، در آن زمان به‌همراه پاسدارهایی که از سپاه دهم (تهران) و بعضاً از اصفهان به سیستان و بلوچستان اعزام می‌شدند، در موضوعاتی نظیر پاسداری، بسیجی و جهادگری، پیش‌قدم بودند و از طرفی دیگر نیز «حاج محب» مدت‌زمانی را در دوره‌های «مربیگری نظامی» شرکت می‌کرد.

«حاج محب» در دوره‌های «مربیگری نظامی»، در بین ۳۳ نفر که از میان ۱۰۰ نفر انتخاب شده بودند، به‌عنوان «ارشد» انتخاب شد؛ بنابراین از ابتدای سال ۱۳۶۰ دوشادوش دیگر رزمندگان در جبهه‌ها حضور پیدا کرد. زمانی هم که به جبهه‌ها رفت، به‌عنوان «امدادگر» اعزام شد، درحالی که آن‌زمان، از «سیستان و بلوچستان» اعزامی زیادی صورت نمی‌گرفت؛ با این حال «حاج محب» به‌همراه تعدادی از نیرو‌های داوطلب مردمی خود را به تهران رساند و با توجه به آموزش‌های امدادگری که دیده بود، در اولین اعزام خود، به‌عنوان «امدادگر» در بیمارستان‌های صحرایی حضور پیدا کرد.

«حاج محب» سمعاً و طاعتاً مرید «حاج قاسم» بود

شکست وزیر دفاع عراق در کانال «زوجی»

«حاج محب» در طول هشت سال «دفاع مقدس» به‌عنوان «بسیجی» در جبهه‌ها، در کنار شهید «میرحسینی» – که وی هم از رزمندگان استان سیستان و بلوچستان و مدتی هم جانشین شهید «قاسم سلیمانی» در لشکر ۴۱ ثارالله (ع) بود – حضور داشت. وی تا سال ۱۳۶۴ با مسئولیت‌هایی نظیر دستیار طرح عملیات و… در جبهه‌ها در کنار سردار «پودینه»، سردار شهید «میرحسینی» و سردار شهید «قاسم سلیمانی» فعالیت می‌کرد و سال ۱۳۶۴، وقتی یکی از فرمانده گردان‌های لشکر ۴۱ ثارالله (ع) به شهادت رسید، «حاج محب» به‌عنوان فرمانده آن گردان منصوب شد و تا پایان جنگ، فرماندهی گردان‌های ۴۰۵ و ۴۰۹ را برعهده داشت.

«حاج محب» سمعاً و طاعتاً مرید «حاج قاسم» بود

سردار شهید «محبعلی فارسی» در کنار سردار شهید «قاسم سلیمانی» در دوران دفاع مقدس

«حاج محب» در مدت زمانی که فرماندهی گردان ۴۰۹ را برعهده داشت، به‌همراه دیگر رزمندگان، در جنگ تن‌به‌تن در کانال «زوجی»، توانستند نیرو‌های تحت فرماندهی «عدنان خیرالله» وزیر دفاع رژیم بعث عراق را شکست دهند؛ همچنین فتح «قلاویزان»، حماسه‌های «کربلای ۵»، «کربلای ۱۰»، «والفجر ۱۰» و… از دیگر حماسه‌هایی بود که «حاج محب» در آن‌ها حضور داشت.

«حاج محب» سمعاً و طاعتاً مرید «حاج قاسم» بود

قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل متحد که تصویب شد، با وجود این‌که جنگ پایان یافته و تعدادی از رزمندگان مرز‌ها را ترک کرده بودند، «حاج محب» با توجه به حساسیتی که هنوز در مرز‌ها وجود داشت، در منطقه ماند و با نیرو‌های خود در «خرمشهر» حضور داشت، تا این‌که متوجه یک‌سری تحرکاتی از سوی دشمن بعثی شد؛ بنابراین موضوع را سریعاً با شهید «قاسم سلیمانی» فرمانده وقت لشکر ۴۱ ثارالله (ع) در میان گذاشت و «حاج قاسم» هم به وی تأکید کرد که دقت کن و ببین تحرکات دشمن چگونه است و…؛ بر این اساس «حاج محب» متوجه شد که دشمن از خلوتی مرز‌ها سوءاستفاده کرده و می‌خواهد مجدداً خرمشهر را اشغال کند؛ بنابراین به‌همراه رزمندگان مقاومت کرده و از پیشروی نیرو‌های بعثی جلوگیری کرد و به‌اصطلاح خودشان، با دست خالی آن‌قدر جنگیدند که بعثی‌ها مجبور شدند تا نیرو‌های ایرانی را با تانک و هلی‌کوپتر محاصره کرده و سپس به اسارت در بیاورند و «حاج محب» هم جزو رزمندگانی بود که به اسارت یعثی‌ها درآمدند.

«حاج محب» سمعاً و طاعتاً مرید «حاج قاسم» بود

«حاج محب» مدت‌ها در اردوگاه‌های ۱۷ و ۱۸، اسیر مفقوالأثر بود و زیر سخت‌ترین و بی‌رحمانه‌ترین شکنجه‌ها قرار داشت، تا این‌که بعد از تبادل اسرا، متوجه شدیم که وی زنده است. بعد از این‌که «حاج محب» از اسارت برگشت، سردار شهید حاج «قاسم سلیمانی» با توجه به شناختی که از وی داشت، او را وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کرده و سپس به‌عنوان جانشین تیپ «سلمان فارسی» در استان سیستان و بلوچستان منصوب کرد؛ «حاج قاسم» شناخت کاملی روی «حاج محب» داشت و «حاج محب» هم سمعاً و طاعتاً مرید «حاج قاسم» بود.

هیچ‌وقت مشکلات جسمی خود را بروز نمی‌داد

«حاج محب» هیچ‌وقت مسئولیت‌های سنگین قبول نمی‌کرد؛ چراکه خود را همانند گذشته یک «معلم» می‌دانست و وزارت آموزش و پرورش هم سخت‌گیری‌های خاصی داشت و از طرفی دیگر هم برای برخی افراد، سخت بود که «حاج محب» یک مسئولیتی در استان داشته باشد و آن‌ها نیروی زیر دست وی شوند؛ بنابراین بی‌انصافی‌هایی هم در حق «حاج محب» صورت گرفت؛ مثلاً سابقه خدمتی وی در آموزش و پرورش با احتساب حضورش در جبهه، به ۱۴ سال می‌رسید؛ اما مسئولان وقت، حضور «حاج محب» در جبهه را به‌عنوان سابقه خدمتی وی حساب نکردند که اگر این سابقه را برای وی لحاظ می‌کردند، روی حقوق، رتبه‌های کاری و… او تأثیر می‌گذاشت؛ اما با تنگ‌نظری‌های برخی مسئولان، این اقدام صورت نگرفت که من این‌روزها، با توجه به گذشت زمان، من بهتر می‌فهمم که علت برخی تنش‌هایی که برخی افراد با «حاج محب» داشتند، چه چیزی بود.

«حاج محب» سمعاً و طاعتاً مرید «حاج قاسم» بود

من و «حاج محب» سال ۱۳۷۱ با همدیگر ازدواج کرده و شریک زندگی هم شدیم؛ اما چندسالی که از ازدواج‌مان گذشت، کم‌کم بیماری‌های «حاج محب» شدت گرفت و توانایی‌های جسمی وی رو به افول رفت؛ چراکه هم در دوران دفاع مقدس به‌شدت شیمایی شده و هم در دوران اسارت شدیداً شکنجه شده بود؛ اما در طول عمر خود، همواره سعی کرد تا گمنام باشد و نمی‌خواست کسی از ناراحتی‌های جسمی‌اش چیزی بفهمد؛ حتی «حاج قاسم» هم چندباری گفته بود که «حاجی مشکلی نداری؟»، «حاج محب» پاسخ داده بود که «نه، مشکلی ندارم، شما حواست به مسئولیت سنگین خودت باشد» و هیچ‌وقت مشکلات جسمی خود را بروز نمی‌داد.

ای‌کاش حقوق‌هایی که گرفتم را بتوانم بگردانم

«حاج محب» گفتنی زیاد داشت؛ اما این‌که آن‌ها را محفوظ می‌کرد و منیّت به سراغ وی نمی‌آمد، برای من درس باارزشی بود و بعداً متوجه شدم که او چقدر بزرگوار و متواضع بود و در خیلی از موارد کوتاه می‌آمد و نمی‌خواست خاطر کسی را مکدّر کند. حتی خاطره‌ای هم نمی‌گفت؛ چراکه معتقد بود، هرکاری انجام داده‌ام برای رضای خدا بوده است و من نیز خاطرات اسارت وی را بعد از شهادتش، از زبان همرزمانش شنیدم.

سختی‌های زیادی به‌دلیل مشکلات جسمی «حاج محب» در زندگی داشتیم، تا جایی که برخی افراد پیشنهاد می‌دادند که «حاج محب» به رهبر معظم انقلاب اسلامی نامه بدهد، یا این‌که حداقل مشکلات خود را به «حاج قاسم» بگوید؛ اما وی همواره مخالفت می‌کرد و می‌گفت که «نه، چیزی نیست». مدتی گذشت، تا این‌که «حاج محب» در وزارت دفاع و پشتیبانی نیرو‌های مسلح هم به‌کارگیری شد؛ اما مسئولیت نپذیرفت و ترجیح داد تا زیر دست دیگران قرار بگیرد؛ چراکه می‌گفت از لحاظ جسمی شاید نتوانم از پس کار بربیایم و آن‌وقت مدیون می‌شوم؛ مسئولیت‌های زیادی به وی پیشنهاد می‌شد؛ اما به‌همین دلایل نمی‌پذیرفت.

«حاج محب» سمعاً و طاعتاً مرید «حاج قاسم» بود

مشکلات جسمی «حاج محب» موجب شده بود تا خیلی وقت‌ها در بیمارستان و یا در محدودیت‌هایی قرار داشته باشد؛ اما با این حال، موظفی حضور خود در محل کار را تکمیل می‌کرد و اواخر نیز همواره دغدغه داشت که «ای‌کاش این حقوق‌هایی که از سپاه گرفتم را بتوانم بگردانم»، همان‌گونه که از بنیاد شهید و امور ایثارگران هم هیچ تسهیلاتی دریافت نکرد؛ با وجود این‌که حق وی بود.

انتهای پبام/ 113



منبع خبر

زندگی با مشکلات جانبازی در گمنامی/ «حاج محب» سمعاً و طاعتاً مرید «حاج قاسم» بود بیشتر بخوانید »

صحبت‌های شهید ۱۷ ساله تخریبچی چند ساعت پیش از شهادت


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌‎پرس، ۱۷ ساله بود که به جبهه رفت، تازه درسش تمام شده بود و لحظه‌ای خیال رفتن به جنگ رهایش نمی‌کرد. از بچگی اوقات فراغت و بیشتر وقتش را در بسیج سپری می‌کرد، اما این علاقه باعث نشد از درس و مدرسه بماند، اتفاقا از دانش آموزان بااستعداد و مذهبی مدرسه بود. سید مهدی اعتصامی سال ۱۳۴۸ در کرج متولد شد و به تحصیل پرداخت. وقتی به جبهه رفت مسوول تبلیغات یکی از گروهان‌های لشکر ۱۰ سیدالشهدا شد. خودش درباره حضور در جبهه اینطور نوشته بود «گویی دربالای آسمان‌ها پرواز می‌کنم» پس از چندین بار اعزام او که حالا درس طلبگی می‌خواند به گردان حضرت علی اصغر مامور شد تا در کنار دیگر تخربیچیان در جبهه حضور داشته باشد.

صحبت‌های شهید ۱۷ ساله تخریبچی چند ساعت پیش از شهادت

در ادامه صورت منتشر نشده‌ای از گفت‌وگوی سردار ناصر اربابیان، فرمانده تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهدا با سید مهدی اعتصامی را می‎شنوید که ساعتی قبل از شهادت او گرفته شده است.

شهید اعتصامی در اردیبهشت سال ۱۳۶۵ در منطقه عمومی فکه و با آتش تیربار دشمن هنگام بازگشایی معبر در میدان مین به شهادت رسید، پس از شهادت بدنش چند روزی مهمان خاک فکه بود تا اینکه به کرج منتقل و در امامزاده محمد به خاک سپرده شد.

انتهای پیام/ ۱۴۱



منبع خبر

صحبت‌های شهید ۱۷ ساله تخریبچی چند ساعت پیش از شهادت بیشتر بخوانید »