جزایر مجنون

روایت همسر شهید «مهدی باکری» از آخرین دیدار با همسرش/ روایت شهید «مهدی باکری» از نحوه شهادت در خواب همسرش/ قهرمان من

رویای صادقه‌ای که پیک پرواز شهید باکری شد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید «مهدی باکری» سال ۱۳۳۳ به دنیا آمد و روز ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ در عملیات بدر به شهادت رسید و قایق حامل پیکر او مورد اصابت گلوله آر. پی. جی قرار گرفت و مفقودالاثر شد.

متن زیر، بخشی از متن کتاب «از چشم‌ها ۲؛ به مجنون گفتم زنده بمان، شهید مهدی باکری» به قلم «فرهاد خضری» است که انتشارات «روایت فتح» آن را منتشر کرده است.

این بخش از کتاب، سخنان «صفیه مدرس» همسر شهید «مهدی باکری» است که وی آخرین دیدار خود با همسرش را توصیف می‌کند.

«در فاصله‌ای که بین عملیات خیبر و بدر بود، همان یک سال، هیچ عملیات مهمی نشد. مهدی هفته‌ای یک بار می‌آمد به من سر می‌زد. عملیات بدر اوایل اسفند سال ۱۳۶۳ شروع شد.

آخرین شب دیدارمان بود که مهدی وقت نماز آمد خانه. نمازش را خواند. برایش آب گرم کردم برود حمام. آخرین خداحافظی ما مثل همیشه نبود.

البته من زیاد متوجه نشدم؛ چون پیش خودم حدس می‌زدم مهدی شهید نمی‌شود. به خودم می‌گفتم: «مهدی خانواده‌ای دارد که پدر ندارد، مادر ندارد. حمید هم که شهید شده. شوهر خواهرشان هم که در تصادف از دنیا رفت.»

هر کدامشان دو بچه به یادگار گذاشته بودند. پنج خواهر و برادر کوچکتر از خودش هم در خانه پدری بودند. تنها کسی که در خانواده باکری حق پدری کردن اینهمه بچه را داشت، مهدی بود.

فکر می‌کردم مصلحت خدا این باشد که لااقل مهدی زنده بماند. انتظار داشتم مهدی بعد از عملیات بدر برگردد و دور هم باشیم. با آن سال، هیچ عیدی را به خاطر نمی‌آورم که پیش هم باشیم. یک هفته مانده به عید، خبر آوردند مهدی هم شهید شده. درست بیست و پنجم اسفند سال ۶۳. کسی جرأت نمی‌کرد به من بگوید. بچه‌های لشکر مرتب تلفن می‌زدند و احوال مرا می‌پرسیدند.‌

می‌خواستند بدانند فهمیده‌ام یا نه. بالاخره از این رفتار‌ها و احوال اطرافیان بو‌هایی بردم. ازشان تقاضا کردم جنازه‌اش را، لااقل جنازه‌اش را نشانم بدهند؛ که نمی‌شد. نمی‌توانستند.

بعد‌ها فهمیدم او هم مثل حمید در جزایر مجنون گم شده و … جنازه ندارد. بعد از رفتن مهدی، یک بار خواب دیدم آمده خانه. ازش پرسیدم: «مهدی! من خیلی دلم می‌خواهد بدانم چطوری شهید شده‌ای.»

گفت: «یک تیر خورد به شکمم، یک تیر به پیشانی‌ام.»

به من گفته بودند تیر فقط به پیشانی مهدی خورده. بعد‌ها شنیدم که جنازه‌اش آن طرف دجله مانده. شنیدم، چون با دو دستش اسلحه برداشته بوده می‌جنگیده، تیر به پیشانی‌اش می‌خورد.

بعد هم که می‌گذارندش در قایق که بیاورندش عقب، خمپاره می‌آید می‌خورد به شکمش و آب با خودش می‌بردش. در تمام این سال‌ها که از رفتنش می‌گذرد، همیشه او را در خواب‌هایم زنده دیده‌ام. با لباس سراسر سفید که آمده با من سر سفره غذا بخورد. یا خبر بدهد آماده شویم می‌خواهد ما را هم ببرد. یک بار هم نشده دیده باشم او شهید شده باشد.»

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

رویای صادقه‌ای که پیک پرواز شهید باکری شد بیشتر بخوانید »

عملیات «خیبر» مشابه غزوه «خیبر» رسول‌الله (ص) بود

عملیات «خیبر» مشابه غزوه «خیبر» رسول‌الله (ص) بود


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، عملیات «خیبر» یکی از عملیات‌های دوران هشت سال دفاع مقدس بود که موجب آزادسازی هزار کیلومتر مربع از منطقه هور، ۱۴۰ کیلومتر مربع از جزایر مجنون و ۴۰ کیلومتر مربع از منطقه «طلاییه» شد. این عملیات را با مجاهدت‌ها و مقاومت‌های جانانه رزمندگان اسلام در جزایر مجنون و پیام امام خمینی (ره) مبنی بر ضرورت حفظ این جزایر می‌شناسند.

«کاظم احمدنژاد» یکی از رزمندگان لشکر ۳۱ عاشورا در دوران دفاع مقدس است که حدود چهار سال در جبهه‌های حق علیه باطل جنگیده و تمام این مدت را در قسمت مخابرات و به‌عنوان بی‌سیم‌چی مجاهدت کرده و به همین دلیل، ارتباط نزدیکی با سرداران شهید این لشکر مانند «مهدی باکری»، «حمید باکری» و «مرتضی یاغچیان» داشته است. وی در گفت‌وگو با خبرنگار دفاع‌پرس در تبریز، به بیان خاطراتی از عملیات «خیبر» پرداخته است که ماحصل آن را در ادامه می‌خوانید.

دفاع‌پرس: کمی از عملیات خیبر بگویید؛ این عملیات در کدام منطقه و با چه اهدافی انجام شد؟

قرارگاه «کربلا» متشکل از ۲ یگان سپاه پاسداران و یگان‌هایی از ارتش بود که قرار بود عملیات خیبر را انجام دهند. قسمتی از هور، از سمت شرق به غرب جریان دارد و بعد از پشت سر گذاشتن یک پیچ، به نهر «خیّن» متصل می‌شود. در یک قسمت از این منطقه، ارتش عمل می‌کرد که همان «پاسگاه زید» بود و در فاصله حدودا ۱۰ کیلومتری قرار داشت؛ سپاه هم در هور عمل می‌کرد؛ به این شکل که از جناح حمله می‌کرد و ارتش از مقابل.

در آن مقطع، هور منطقه‌ای بکر و دست نخورده بود و بعد از عملیات «رمضان» هیچ عملیاتی در آن نواحی انجام نشده بود. «پاسگاه زید» هم قبلا امتحان شده بود. تمام تلاش در این عملیات این بود که به جاده بصره – العماره برسیم تا بصره مورد تهدید قرار گیرد.

در جبهه غرب، هرچند فاصله کمی تا بغداد وجود داشت؛ اما به دلیل اهمیت بالای این شهر، حاکمیت عراق سرمایه‌گذاری زیادی روی این مناطق کرده بود تا نزدیک شدن به بغداد برای ما غیرممکن شود. از طرفی دیگر نیز بصره دومین شهر صنعتی و نفتی عراق بود و تهدید این شهر ارزش زیادی برای ما داشت و برای همین شش یا هفت عملیات ایران در این منطقه انجام شد. همچنین تصرف چند بلندی در غرب ارزش چندانی برای ما و طرف مقابل نداشت؛ اما اهمیت جنوب و بصره زیاد بود.

دفاع‌پرس: از حال و هوای رزمندگان در آغاز عملیات خیبر بگویید.

از زیبایی‌های عملیات خیبر زیاد می‌توان صحبت کرد. هرچند شاید بپرسید چطور ممکن است که در زیر کوره آتش، صحنه زیبا وجود داشته باشد؛ چراکه بعثی‌ها خودشان اذعان کرده بودند که یک میلیون و ۲۰۰ هزار گلوله به منطقه ریخته‌اند؛ یعنی برای هر متر مربع چهار گلوله ریخته بودند.

یکی از زیبایی‌های عملیات خیبر، صحنه راهی شدن گردان حضرت ابوالفضل (ع) و شهید «حمید باکری» به منطقه عملیاتی بود؛ ۲۴ ساعت قبل از بقیه، بچه‌های عرب اهل اهواز و حمید باکری حرکت کردند تا با طی کردن حدود ۴۰ کیلومتر، جزیره را دور بزنند و به پل «شحیطاط» برسند. در آن زمان، صحنه خداحافظی بچه‌ها از همدیگر و خداحافظی مهدی باکری از برادرش حمید باکری خیلی زیبا و به یادماندنی بود.

دفاع‌پرس: خاطره‌ای از عملکرد رزمندگان مخابرات لشکر ۳۱ عاشورا در عملیات «خیبر» بگویید.

جانباز شهید «مصطفی الموسوی» مسئول مخابرات لشکر ۳۱ عاشورا، رمز ارتباط ما با آن‌ها را فشردن شاسی بی‌سیم تعیین کرده بود. به این نحو که هروقت شاسی را یک‌بار فشار می‌دادند، یعنی تا این ساعت مشکلی وجود ندارد و ما هم در پاسخ یک‌بار شاسی را می‌زدیم. اگر به مشکل برمی‌خوردند باید شاسی را ۲ بار می‌زدند و اگر درگیر می‌شدند، باید سه بار می‌زدیم و حق صحبت کردن نداشتیم.

ما شب تا صبح چشم و گوش‌مان را روی دستگاه دوخته بودیم که هر علامتی را متوجه شویم. ۲ ساعت به ۲ ساعت با یکدیگر تعویض می‌شدیم. آقا مهدی باکری هم مرتباً به ما سر می‌زد و به آقای الموسوی می‌گفت: «سید چه خبر؟». این چه خبر را که می‌گفت، استرس تمام وجودمان را فرا می‌گرفت که نکند خدای ناکرده برای بچه‌ها اتفاقی افتاده باشد یا این‌که عملیات لو رفته باشد و ما بی‌خبر مانده باشیم.

عملیات «خیبر» مشابه غزوه «خیبر» رسول‌الله (ص) بود

دفاع‌پرس: در جریان عملیات خیبر، لشکر ۳۱ عاشورا برخی از برجسته‌ترین فرماندهان خود مثل «حمید باکری» و «مرتضی یاغچیان» را از دست داد. چه خاطره‌ای از آن‌ها دارید؟

ما چهار ساعت ارتباط‌مان با مرتضی یاغچیان برقرار بود؛ وقتی آقا مهدی باکری پشت بی‌سیم به او می‌گفت که برگرد عقب، وی جواب می‌داد «آقا مهدی! من برای این روز آفریده شده‌ام». مرتضی یاغچیان چنین شخصیتی داشت.

تا وقتی حمید باکری در پل شحیطاط مانده بود، بعثی‌ها جرئت نمی‌کردند جلو بیایند. یعنی تانک با تن می‌جنگید. در کنار این‌ها، ۲ تن از فرماندهان گردان ما، شهید «بایرامعلی ورمزیاری» و شهید «محمدباقر مشهدی عبادی» و همچنین ۲ گردان دیگر از لشکر نجف دلاوری‌های زیادی کردند و به محاصره افتادند و همگی شهید و اسیر شدند. این مسئله باعث شد کارمان در جزیره مجنون قفل شود. این موضوع به محسن رضایی منتقل شد و او هم ماجرا را به محضر امام خمینی (ره) رساندند. آن‌جا بود که امام (ره) پیام دادند «جزایر مجنون باید حفظ شود».

مهدی باکری به آقای «میراب» در مخابرات گفت که همه یگان‌ها را به گوش کن. پیام حضرت امام خمینی (ره) قرائت شد و به گوش همه بی‌سیم‌دار‌ها رسید. حتی گفته شد در صورت امکان پاور صوت‌ها هم فعال کنند تا همه رزمندگان پیام را بشنوند. این ابتکار آقامهدی در رساندن پیام امام خمینی (ره) به همه رزمندگان، یکی دیگر از دیگر صحنه‌های زیبای عملیات خیبر بود که باعث شد روح تازه‌ای در بچه‌ها دمیده شود.

تا روز دهم عملیات خیلی فشار زیاد بود و عراق از سلاح شیمیایی استفاده کرد که من هم در آن‌جا شیمیایی شدم. بچه‌ها خیلی مقاومت کردند و صحنه عملیات عملاً شبیه غزوه «خیبر» رسول الله (ص) بود. با همین تجربه بزرگ بود که سال بعد عملیات «بدر» را انجام دادیم و نهایتاً عملیات‌های «خیبر» و «بدر» به عملیات «والفجر ۸» منجر شد.

دفاع‌پرس: از کدام روز به بعد آتش جنگ در خیبر فروکش کرد؟

روز دهم به بعد بود که اوضاع تثبیت شد. عراقی‌ها به داخل جزیره آب جاری کردند و قسمت جنوبی جزیره را تقریباً آب فرا گرفت. ما هم در قسمت شمالی مستقر شدیم و بعد از کمی کش و قوس، دیگر بر اوضاع مسلط شدیم و عراقی‌ها هم متوجه شدند که نمی‌توانند کاری کنند و تقریباً امکان پیش‌روی از بین رفت. یادم می‌آید نزدیک عید و فصل بارش بود، باران شدیدی هم بارید و همه‌جا را آب گرفت. احداث پل خیبر و بعدتر جاده سیدالشهداء (ع) هم به تثبیت حضور ما در جزیره خیلی کمک کرد که البته افتخار این ۲ پل هم باز به بچه‌های ما خصوصاً مهندس شهید «بهروز پورشریفی» می‌رسد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

عملیات «خیبر» مشابه غزوه «خیبر» رسول‌الله (ص) بود بیشتر بخوانید »

عملیات رزمندگان اسلام در «مناطق غیرقابل عبور»/ پل «خیبر» حیرت دنیا را برانگیخت

عملیات رزمندگان اسلام در «مناطق غیرقابل عبور»/ پل «خیبر» حیرت دنیا را برانگیخت


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، سوم تا ۲۲ اسفند یادآور روز‌های خاطره‌انگیزی در سال ۱۳۶۲ است. روز‌هایی که عملیات بزرگ «خیبر» با همکاری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ارتش جمهوری اسلامی صورت پذیرفت و با پیروزی ایران و فتح جزایر «مجنون» پایان یافت.

گرچه گزارش‌ها و خاطرات بسیاری از این عملیات روایت شده؛ اما تحلیل سردار شهید «علی تجلایی» در این خصوص قابل توجه است. شهید «تجلایی» حدود یک‌سال پس از انجام عملیات «خیبر»، در بهمن سال ۱۳۶۳ طی مصاحبه‌ای به زبان ترکی با گروه تلویزیونی سپاه در صدا و سیمای مرکز آذربایجان شرقی، به تشریح این عملیات پرداخته است که قسمتی از آن را در ادامه می‌خوانید:

«اگر بخواهیم این عملیات (خیبر) را از نظر نتایج جمع‌بندی کنیم، نکات بارز در این عملیات، تصرف جزایر و نزدیکی و قرار گرفتن نیرو‌های اسلام در پنج کیلومتری جاده استراتژیک بصره، جوابگویی به یاوه‌گویی‌های دنیا که ابراز می‌کردند ایران از نظر نظامی توان ادامه عملیات را ندارد و کسب تجربیات نظامی جدید؛ که خودِ این تجربیات، مهم‌ترین عاملی شد و خواهد شد برای این‌که ما بتوانیم ان‌شاءالله از آن استفاده کنیم و آن تجربیات را مخلوط کنیم با چهار سال تجربیات گذشته در این جنگ و ان‌شاءالله در آینده بدون ترس و عیب برای سقوط ۱۰۰ درصد و حتمی صدام، طرح‌های کامل‌تر و بهتری را طرح‌ریزی کنیم.

نکته دیگر، استفاده از تجهیزات و عبور از هور بود که از نکات بارز در این عملیات بود. زمین‌های باتلاقی – همچنان که در نقشه می‌بینید- از نظر اصول نظامی و تاکتیک‌های نظامی، به این مناطق «مناطق غیرقابل عبور» گفته می‌شود؛ یعنی در ارتش‌های کلاسیک و در کلاس‌های نظامی دنیا این مناطق را مناطق غیرقابل عملیات می‌دانند، هیچ‌وقت فکر این‌ها نمی‌رسید که در قرن اخیر و در تاریخ معاصر جدید، چنین نیرو‌هایی پیدا شود که با ایثار و شهامت و ابتکار خودشان، این هور‌ها را زیر پا بگذارند و رد شوند و جاده استراتژیک بصره – بغداد را تصرف کنند.

اما نکته دیگر؛ هم‌چنان که عراق قبل از عملیات تهدید کرده بود در صورت حمله‌ ایران، ما از سلاح‌های شیمیایی در سطح گسترده استفاده خواهیم کرد، این امر تحقق پیدا کرد. آن‌ها جنایتی بس عظیم‌تر از تمام جنایت‌هایشان را انجام دادند و با زیر پا گذاشتن قرارداد‌های «ژنو»، گلوله‌های شیمیایی‌ای که توسط شرق و غرب به عنوان سوغاتی فرستاده شده بود، برای جلوگیری از پیشرفت حملات رزمندگان اسلام در این منطقه به‌خصوص جزایر مجنون و در حول و حوش این منطقه استفاده شد؛ که البته ضربات و صدمات عمده در این عملیات به مناطق غیرنظامی رسید و یک عده از اهالی منطقه که در منطقه هور و هورالهویزه مستقر بودند، آسیب دیدند.

برخلاف محاسباتی که آن‌ها انجام داده بودند که اگر از مواد شیمیایی استفاده کنیم، باعث شکست ارتش اسلام خواهد شد، برعکس رزمندگان اسلام از این مشکلات و مسائل روحیه گرفتند و بدون توجه به استفاده از مواد شیمیایی، هم‌چنان سنگر‌های خود را با خون و حماسه‌ها و استقامت خود حفظ کردند.

نکته‌ دیگر در این عملیات، استفاده از تکنیک‌ها و وسایل ابتکاری بود که بعد از چهار سال تجربه در عملیات‌ها، به وسیله‌ مبتکرین و مسئولین دست‌اندرکار برای تسهیل این عملیات تهیه شده بود. عمده‌ترین این‌ها – که مشاهده شد و اطلاع یافتید – مسئله‌ پل خیبر بود که حیرت و تعجب دنیا را برانگیخته کرد. به اعتراف کارشناسان نظامی به نقل از مجله خبرگزاری «واشنگتن پست»، دوباره خود کارشناسان نظامی غرب اعتراف کردند که این پلی که به طول ۱۳ کیلومتر توسط ایران درست شد، در تاریخ جنگ‌های مدرن نظامی اخیر بی‌سابقه است و یک تجربه‌ای بود که باید در آینده، ارتش‌های کلاسیک از این استفاده کنند.

بارزترین، مهم‌ترین و سرنوشت‌سازترین نکته در این عملیات، نوع عمل و نحوه ایثار رزمندگان بود. با توجه به این‌که دشمن حدود یک‌میلیون و ۲۰۰ هزار گلوله توپ و خمپاره به جزایر ریخت، اگر محاسبه کنیم، تقریبا برای هر ۲۰ سانتی‌متر جا، یک گلوله مصرف شده بود. رزمندگان اسلام این گلوله‌باران را مسخره می‌کردند و می‌گفتند فکر می‌کنیم وزن جزیره سنگین‌تر شده؛ آن‌قدر گلوله زده بود».

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

عملیات رزمندگان اسلام در «مناطق غیرقابل عبور»/ پل «خیبر» حیرت دنیا را برانگیخت بیشتر بخوانید »

به امام وفادارم زیرا او به اسلام وفادار است

به امام وفادارم زیرا او به اسلام وفادار است


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، عملیات بزرگ خیبر از 3 اسفند 1362 با رمز مقدس «یا رسول الله» آغاز شد و پس از 19 روز به پایان رسید. این عملیات یکی از بزرگ‌ترین و گسترده‌ترین عملیات‌های هجومی کشورمان در طول دفاع مقدس است که منجر به آزادسازی مناطق وسیعی در هورالعظیم و طلائیه و نیز تصرف جزایر مجنون شد.

«محمدرضا لطفی‌وند» یکی از شهدای گلگون کفن این عملیات ماندگار است که پس از مجاهدت‌های بسیار در جزایر مجنون به لقاءالله پیوست.

«محمدرضا لطفی‌وند» 20 شهريور 1341 در تبریز متولد شد. تحصیلاتش را تا سوم راهنمایی ادامه داد و با شروع انقلاب به خیل مردم انقلابی پیوست. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در مسجد محل به طور فعالانه حضور پیدا کرد و هسته ی مقاومت مسجد را تشکیل داد. به دنبال شروع جنگ تحمیلی دوره ی آموزش نظامی دید و در جبهه  کردستان سه ماه با دموکرات‌ها جنگید. سال ۱۳۶۰ وارد سپاه شد و در عملیات‌های والفجر 1 و مسلم بن عقيل شرکت کرد و مجروح شد. وی بعد از بهبودی نسبی دوباره راهی جبهه شد و در عملیات بزرگ خيبر به تاریخ 5 اسفند 1362 در کسوت فرمانده گروهان (گردان ابوالفضل) به شهادت رسید.

این شهید والامقام در فرازی از وصیت‌نامه خود آورده است:

خدايا من با امام خمينی پيمان بسته‌ام و به او وفادارم، زيرا كه او به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندين بار مرا بكشند و زنده‌ام گردانند دست از او نخواهم كشيد.

ای خدای مهربان تا حالا غرق در گناه بودم، ای خدا بگذر از گناهانم. مرا عفو كن خدايا، تا حالا 21 سال زندگی كرده‌ام هيچ نبودم و می‌دانم كه اگر دو برابر اين زمان هم زندگی كنم هيچ نخواهم بود.

الهي العفو العفو ای خدا كمكمان كن كه به جز تو هيچ يار و ياوری نداريم. ای خدا حالا كه به ندای امام امت لبيک گفته‌ايم ياريمان ده. يا امام زمان ما را ياری ده كه ما حالا خود را سرباز تو می‌دانيم و به ما موقع روبرو شدن با دشمن ايمان و استقامت و پايداری و شجاعت كامل و زياد عنايت بفرما. ای خدا خواهانم آنكه مصلحت دانی مرا شهيد بگردان و مرا از بار گناهانم رها بگردان و آرزويم اين است كه شهادت من با تير مستقيم تانک يا با خمپاره‌انداز بزرگ باشد كه قطعه‌قطعه بگردم خدايا به آرزويم برسان.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

به امام وفادارم زیرا او به اسلام وفادار است بیشتر بخوانید »

نحوه شهادت «حمید باکری» به روایت همرزمش

نحوه شهادت «حمید باکری» به روایت همرزمش


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، سوم تا ۲۲ اسفند، در تقویم دفاع مقدس یادآور رشادت‌های رزمندگان دلیر اسلام در عملیات «خیبر» است؛ عملیاتی بزرگ و گسترده‌ای که با رمز مقدس «یا رسول‌الله (ص)» به‌صورت مشترک توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران و نیز پشتیبانی هوانیروز و نیروی هوایی ارتش، با هدف از بین بردن نیرو‌های سپاه سوم عراق و دستیابی به نقاط مهمی در خاک این کشور آغاز شد و با آزادسازی هزار کیلومتر مربع در هور، ۱۴۰ کیلومتر مربع در جزایر مجنون و ۴۰ کیلومتر مربع در طلاییه به پایان رسید.

برخی از فرماندهان برجسته کشورمان در جریان این عملیات به شهادت رسیدند که از جمله آن‌ها می‌توان به «حمید باکری» جانشین لشکر ۳۱ عاشورا و «محمدابراهیم همت» فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) اشاره کرد. «حمید باکری» ۶ اسفند سال ۱۳۶۲ در جزایر مجنون به فیض شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش هیچ‌گاه به وطن بازنگشت.

«محمدحسن سهرابی‌فر» از رزمندگان جانباز لشکر ۳۱ عاشورا، آخرین لحظات حیات شهید «حمید باکری» را چنین روایت کرده است:

جزیره زیر آتش بی‌امان دشمن بود و تیراندازی‌ها فرصت پلک زدن نمی‌دادند. عملیات «خیبر» وارد چهارمین روز خود شده بود و این طرف پل «شحیطاط» کنار «حمید باکری» ایستاده بودم، حمیدآقا نیرو‌هایی که تازه به خط می‌آمدند را هدایت می‌کرد که آن‌جا سنگر بگیرند. پل «شحیطاط» – تنها راه ارتباط جزیره مجنون با خشکی- به یُمن تدبیر و فرماندهی او تصرف شده و با وجود جنگ سخت و نابرابر، دست ما بود.

حمیدآقا خسته بوده و چندروز چشم روی هم نگذاشته بود؛ ولی سرپا بود و نیرو‌های خط مقدم نبرد را در جزیره مجنون جنوبی هدایت می‌کرد. دشمن فشار زیادی می‌آورد تا ما را از پل عقب براند؛ ولی هنوز مقاومت می‌کردیم. حضور حمید آقا در مقام جانشین لشکر در آن‌جا، مایه‌ دلگرمی و قوت قلب رزمنده‌ها و امید فرماندهان شده بود.

کنار حمیدآقا ایستاده بودم که خمپاره‌ای پشت سرمان اصابت کرد و ده‌ها ترکش در بدنش (از کمر به بالا) نشست و یکی هم به زانوی پای راست من اصابت کرد. زخم‌های حمیدآقا به قدری کاری بود که نتوانست روی زمین بنشیند. روبه‌روی ما برکه‌ کوچکی وجود داشت و روی آب جعبه‌ مهمات چوبی خالی بود. حمیدآقا که نتوانست خودش را سرپا نگه دارد، هنگام افتادن یک لحظه در روبه‌رویش متوجه برکه و جعبه مهمات روی آب شد. در حالی که به رو می‌افتاد، هر دو دستش را روی جعبه مهمات گذاشت تا داخل آب نیفتد. دست انداختم زیر بغلش و نگذاشتم داخل آب بیفتد؛ کشیدم به سینه خاکریز (سدبند) و دیدم از دهانش باریکه خون می‌آید. فهمیدم ترکش‌ها کار خودشان را کرده‌اند. حمیدآقا چیزی نگفت و چشمانش آرام‌آرام بسته و دنیا پیش چشمانم تیره شد. شهادت «حمید باکری» را باور نمی‌کردم.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نحوه شهادت «حمید باکری» به روایت همرزمش بیشتر بخوانید »