جعفر بلوری

راز پیروزی حزب‌الله لبنان در نبرد رسانه و افکار

راز پیروزی حزب‌الله لبنان در نبرد رسانه و افکار



امروز رسانه‌ها می‌توانند با تکنیک‌ها و روش‌های نرم در افکار عمومی، همان‌اندازه تاثیر بگذارند که ۲۰۰۰ سال پیش صاحبان قدرت با شکنجه و قتل به دنبال آن بودند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، جعفر بلوری طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: دیروز اعلام شد، «نبیه بری» سیاستمدار عضو ائتلاف مقاومت لبنان برای هفتمین بار پیاپی به ریاست مجلس لبنان رسید و «الیاس موصعب» از دیگر اعضای عضو این ائتلافِ محبوب نیز نائب رئیس‌شد و بدین ترتیب، جریان‌های سیاسی سفارتخانه ای! و وابسته به عربستان و آمریکا، شکست سنگینی متحمل شدند و «سمیر جعجع» مهره رژیم صهیونیستی در لبنان نیز مفتضح شد.

انتخابات پارلمانی این دوره لبنان را اگر بخواهیم در یکی دو جمله خلاصه کنیم این طور می‌شود: «آمریکا، سعودی و رژیم صهیونیستی با وجود صرف مبالغ سنگین، به کار گیری تمام ظرفیت و دانش رسانه‌ای خود در منطقه، از حزب‌الله لبنان و مردم این کشور سیلی سختی خوردند.»

این‌جا قصد ما این نیست که انتخابات پارلمانی لبنان را تحلیل کنیم، می‌خواهیم ضمن مرور یک نکته تاریخی که بی‌ارتباط با موضوع ما نیست، به بهانه این انتخابات و نقشی که رسانه، پول و تکنیک‌های شیطانی «تاثیرگذاری بر افکار عمومی» در آن داشت به تحلیل مسئله پرداخته و از همه مهم‌تر، راز موفقیت مردم لبنان در برابر این جنگ بزرگ روانی را به تحلیل بنشینیم.

بخوانید:

۱- در تاریخ اروپا می‌خوانیم در قدیم الایام- مثلا ۲۰۰۰ سال پیش- وقتی یک جریان قدرتمند و حاکم می‌خواست، مردم ده یا شهری را با خود همراه کند، دست به «خشونت» می‌زد. خشونت از جنس شکنجه‌های وحشیانه و قطع عضو و حتی قتل. این شکنجه و جنایت هم به عمد، در میادین اصلی شهر یا روستا و جلوی چشم مردم انجام می‌شد تا «موثر» واقع شود. یعنی همراه کردن مردم با یک جریان، با زور و خشونتی عیان و عُریان صورت می‌گرفت.

در مباحث «جامعه‌شناسی علم» هم می‌خوانیم، این طیف علم را هم به خدمت می‌گرفت و مثلا با مطالعه و شناخت بدن انسان، طوری عضو بدن را انتخاب و آن را از تن قربانی نگون بخت جدا می‌کرد که، بیشتر زجر بکشد، بلندتر فریاد بزند و دیرتر بمیرد تا همه ببینند و بشنوند و به سمتی بروند که، آن جریان قدرتمند می‌خواهد.

با شروع دوران به اصطلاح مدرن و با تغییراتی که در حوزه‌های مختلف از جمله حکومتداری به وجود آمد، تلاش شد، این «کنترل» و «شکنجه» و «تحت تاثیر قرار دادن افکار عمومی» برای «حرکت دادن به یک سمت خاص» با تغییراتی در «روش» همراه شود که مثلا، کمتر دیده شود، یا اصلا دیده نشود یا حتی، بی‌درد و خونریزی باشد چرا که صاحبان قدرت به مرور متوجه شده بودند که روش‌های کم هزینه تری نیز وجود دارد که چه بسا، موثرتر هم هستند. ساخت زندان «سراسر بین» یا panopticon در اواخر قرن ۱۸ میلادی، در همین چارچوب قابل تحلیل است.

این زندان توسط فیلسوف فایده‌گرای انگلیسی یعنی «جرمی بنتام» طوری طراحی شده بود تا به زندانبان‌ها اجازه دهد که تمامی زندانی‌ها را زیر نظارت خود داشته باشند بدون این‌که آنها بتوانند مطمئن شوند که در کدام لحظه تحت نظارت‌اند! نوعی شکنجه که به ظاهر نه درد داشت نه خونریزی اما به‌اندازه شکنجه جسمی عذاب آور و موثر بود و سرو صدا و هزینه روش‌های قدیمی را هم نداشت. رفته‌رفته مطالعات دقیق تر، ریزتر و جدی تری روی ذهن و چگونگی تاثیرگذاری بر آن انجام شد که به عنوان فقط یک نمونه، نتیجه آن شد کتاب «تفکر سریع و کُند» نوشته دانیل کانمن یهودی که تکنیک‌های آن امروز از سوی برخی رسانه‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد.

می‌خواهیم بگوئیم، امروز رسانه‌ها می‌توانند با تکنیک‌ها و روش‌های نرم در افکار عمومی، همان‌اندازه تاثیر بگذارند که ۲۰۰۰ سال پیش صاحبان قدرت با شکنجه و قتل به دنبال آن بودند.

۲- همیشه در کنار هر نبردی- چه از نوع سخت و در میادین جنگی و چه از نوع نرم و در میادین سیاسی- یک نبرد و رقابت تمام عیار «رسانه‌ای» نیز جریان دارد که اهمیتش چه بسا، کمتر از آن نبرد اصلی نیست. چرا که غالبا سرنوشت آن نبرد اصلی گره خورده به این نبرد رسانه‌ای.

به عنوان فقط یک مثال، همه ما امروز می‌بینیم که در کنار جنگ تمام عیار اوکراین، یک جنگ تمام عیار رسانه‌ای نیز جریان دارد و هر طرف تلاش می‌کند، افکار عمومی و حتی افکار حریف را به نفع خود مدیریت کند. تحریم‌هایی که غرب علیه رسانه‌های روس اعمال کرده در همین چارچوب قابل ارزیابی است.

در ماجرای رقابت انتخاباتی اخیر لبنان نیز، «رسانه‌ها» -چه مجازی چه غیر مجازی- به شدت فعال بودند. این رقابت آن‌قدر شدید و مهم بود که، بارها از سوی منابع رسمی در این کشور اعلام شد، سفرای عربستان و برخی کشورهای غربی، سفارتخانه‌هایشان را به محل رفت و آمد جریان‌های وابسته به خود تبدیل کرده و پول‌های کلانی به نفع جریان‌های وابسته به خود خرج می‌کنند. پخش قابل توجهی از این پول‌ها نیز صرف فعالیت در فضاهای مجازی و رسانه‌ای علیه جریان مقاومت و حزب‌الله لبنان می‌شد.

تبلیغات رسانه‌ای علیه ائتلاف مقاومت آن‌قدر پیچیده و شدید بود که سید حسن نصرالله، دبیرکل محبوب حزب‌الله که غالبا یک بار در جریان انتخابات سخنرانی کوتاهی می‌کرد، این دفعه مجبور شد بارها علیه بمباران خبری حریف موضع‌گیری کرده و اعلام کند، بر خلاف اظهارات جریان‌های غربگرا، «مشکل و مسئله امروز مردم لبنان سلاح مقاومت نیست، وضعیت بد اقتصادی است که، عامل بخش مهمی از آن نیز، تحریم‌های همین کشورهای غربی و سعودی است.»

این حجم از نبرد رسانه‌ای علیه ائتلاف مقاومت لبنان، بی‌تاثیر نبود. اما در نهایت، این ائتلافِ مقاومت و جنبش حزب‌الله لبنان بود که پیروز این میدان نابرابر شد و بسیاری از مردم لبنان، اسیر آن تکنیک‌های شیطانیِ جنگ نرم و رسانه‌ای نشدند. راز این پیروزی شاید بیش از هر چیز باز می‌گردد به «شعور مردم». شعور سیاسی اگر بالا بود، می‌توان مقابل بزرگ‌ترین هجمه‌ها و ترفندهای رسانه‌ای ایستاد و مثل «ائتلاف مقاومت لبنان» و مردم این کشور این طور «گُل» کاشت.

۳- آن جمعی از جامعه که افسارِ نه فقط احساسات و عواطفش که، افسار عقل و شعور و خِردش به دست بازیگر و فوتبالیست و سلبریتی است و منبع کسب اطلاعات، علم و دانشش نه کتاب و دانشگاه که اینستاگرام است، شاید احساس دانایی و «همه چیزدانی» کند اما، در واقع «هیچ چیز دان» است. چون کتاب نمی‌خواند و عمیق نیست، تحلیل‌هایش سطحی است در حالی که تصور می‌کند، خیلی هم عمیق است.

چنین فردی بعضا حتی بدیهیات را هم یا نمی‌فهمد یا کج می‌فهمد. این فرد را می‌توان به راحتی فریب داد و به قول «مکتب فرانکفورتی‌ها»، «به جایش فکر کرد، طوری که تصور کند این خودش است که فکر می‌کند.» و به قول نشریه آمریکایی نیوزویک با عنوان «چگونه داده‌ها و اطلاعات عظیم، دموکراسی و انتخابات را به فساد می‌کشاند؟» می‌توان به راحتی شست و شوی مغزی اش داد و بُرد به سمتی که رسانه و فضای مجازی می‌خواهد. کاری که به نوشته این نشریه اگر در آمریکا انجام نمی‌شد، فردی در مختصات ترامپ نمی‌توانست در آمریکا به قدرت برسد و ظرف فقط چند سال، آبروی چند صد سال یک کشور را مقابل چشم جهانیان بُرد.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

راز پیروزی حزب‌الله لبنان در نبرد رسانه و افکار بیشتر بخوانید »

آمریکا یا روسیه کدام یک در جنگ اوکراین پیروز می‌شوند؟

آمریکا یا روسیه کدام یک در جنگ اوکراین پیروز می‌شوند؟



ما فکرمی‌کنیم، محتمل‌ترین سناریو، ادامه این جنگ دست‌کم تا پایان سال میلادی جاری باشد، مگر اینکه در این بین اتفاقی پیش‌بینی نشده رخ داده و تحولات را به سمتی دیگر پیش ببرد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، جعفر بلوری طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:

جنگ اوکراین امروز هشتاد روزه شد و هرچه جلوتر می‌رویم، به‌دلیل انتشار اخبار، داده‌ها و اطلاعات بیشتر، کار تحلیل این جنگ نیز ساده‌تر می‌شود. اینکه «چرا روسیه به اوکراین حمله کرد؟ چرا غرب میلیاردها دلار سلاح و پول و هزاران نفر جنگجوی مُزد بگیر به این کشور سرازیر کرده و به طرز غیرعادی از اوکراین حمایت می‌کند؟ و از همه مهم‌تر اینکه، سرانجام این جنگ چه خواهد شد؟ و آیا کشورهای حاضر در بلوک غرب توان تحمل تبعات اقتصادی و سیاسیِ سرشاخ شدن با کشور قدرتمندی مثل روسیه را خواهند داشت؟» سؤال‌های مهمی هستند که شاید در روزهای نخست آغاز این جنگ نمی‌شد پاسخ مطمئنی برای آنها یافت اما اکنون شاید بتوان، کمی با اطمینان بیشتر به این سؤال‌ها پاسخ داد.

در تحلیل امور مهمی مثل جنگ اوکراین، مواضعی که رهبران کشورهای درگیر می‌گیرند نیز گاهی «مهم» و در یافتن برخی از این پاسخ‌ها، کمک‌کننده است. مثل موضعی که دیروز به نقل از «ماکرون»، رئیس‌جمهور فرانسه درباره جنگ اوکراین منتشر و مثل بمب در جهان صدا کرد. بخوانید:

دیروز خبری به نقل از «زلنسکی» رئیس‌جمهور اوکراین منتشر شد که با خشم، به راه‌حل کشور فرانسه برای پایان دادن به جنگ اوکراین، می‌تازد. «امانوئل ماکرون» با نزدیک شدن جنگ اوکراین به هشتادمین روز و پس از اینکه خبرهای نگران‌کننده‌ای از افزایش تورم، کمبود سوخت، مواد غذایی، شیر خشک، پوشک بچه، شکر و… در بزرگ‌ترین اقتصادی‌های اروپا و آمریکا منتشر شد، خطاب به زلنسکی گفت، بخشی از قلمرو و خاک اوکراین را به روسیه تقدیم کن و قال قضیه را بکن!

این پاسخ خشم زلنسکی را برانگیخت طوری که بخش قابل توجهی از پیام ویدئویی خود را صرف پاسخ به این پیشنهاد کرد.

اما چرا ماکرون چنین پیشنهادی داد؟ آیا معنای تقدیم کردن بخشی از خاک اوکراین به روسیه برای رسیدن به آتش‌بس، به معنای پذیرفتن شکست و تسلیم شدن در برابر پوتین نیست؟! پاسخ خیلی واضح و روشن است: «بله هست!» مگر غربی‌ها هدف اصلی و نهایی روسیه از حمله به اوکراین را، تصرف بخشی از خاک این کشور اعلام نکرده‌اند؟! اگر «بله»، چرا فرانسه از اوکراین می‌خواهد تسلیم شود؟

این موضع و آن خبرهای بد اقتصادی حاصل از جنگ اوکراین و از همه مهم‌تر، شکافی که بین کشورهای قاره اروپا بر سر تحریم کردن یا نکردن نفت و گاز روسیه افتاده نشان می‌دهد، برخلاف آنچه جبهه غرب در آغاز جنگ می‌گفتند، طولانی شدن جنگ اوکراین، به نفع غرب هم نیست.

آنها این‌طور القاء می‌کردند که روسیه به دنبال فیصله دادن این جنگ در کمترین زمان ممکن است و طولانی شدن آن، به نفع غرب و به ضرر روس‌هاست. اما گویا این تحلیل، «دقیق» نبوده و غربی‌ها نیز از طولانی شدن این جنگ، دل‌خوشی ندارند که اگر داشتند، اوکراین را به تسلیم شدن وانمی‌داشتند.

یک معنای دیگر چنین پیشنهادی این می‌تواند باشد که، لااقل بخشی از کشورهای عضو قاره اروپا، توان ادامه این وضع را ندارند. این را البته، در مواضعی که اخیرا بالاترین مقامات اجرایی برخی از این کشورهای غربی اتخاذ کرده‌اند می‌توان دید. کشورهای اروپایی، به یک اندازه به نفت، گاز، برق، گندم و… روسیه محتاج نیستند.

برخی مثل مجارستان، فنلاند یا آلمان به شدت به واردات از روسیه محتاجند و برخی مثل انگلیس، وابستگی بالایی ندارند. اینجاست که راز شدت و غلظت بالای دشمنی انگلیس با روس‌ها، و از آن‌سو، شدت و غلظت پایینِ دشمنیِ کشوری مثل همین مجارستان یا آلمان با روسیه برملا می‌شود.

این کشورها، بسته به میزان نیاز و وابستگی که به روسیه دارند، علیه این کشور موضع می‌گیرند. انگلیس چون وابستگی چندانی به گاز روسیه ندارد، مسکو را به حمله اتمی تهدید می‌کند؛ مجارستان که به‌شدت وابسته به نفت و گاز روس‌هاست، متحدانش را تهدید می‌کند که، طرح تحریمی نفت و گاز روسیه را وتو خواهد کرد. همه اینها یعنی، لااقل بخشی از کشورهای عضو بلوک غرب، بیش از این تاب ادامه جنگی را که نمی‌دانند تَهِ آن کجاست، ندارند.

اما به این سؤال که «سرنوشت این جنگ چه خواهد شد؟»  نیز پاسخ‌هایی داده شده است. البته پاسخ‌ها با یکدیگر متفاوتند. 

مثلا فردی در مختصات «فرانسیس فوکویاما» در همان روزهای نخست شروع جنگ با قاطعیت می‌گوید «روسیه را از هم‌اکنون شکست‌خورده بدانید» و برخی مثل تحلیلگر بی‌بی‌سی نیز معتقد است، هیچ بعید نیست زلنسکی کشته شده یا فرار کند و پوتین پیروز این میدان شود. برای یافتن پاسخ این سؤال و چند سؤال دیگر، ما به حدود ۳۰ کارشناس و استاد دانشگاه آمریکا، اروپا و کانادا ایمیل زدیم و از این تعداد تنها ۳ نفر حاضر شدند به این سؤال خاص پاسخ دهند!

در این گفت‌وگوها که شاید فقط برخی از آنها ارزش انتشار داشته باشند، یک نکته «بسیار مهم» وجود دارد و آن اینکه، بنا به دلایلی، هیچ‌یک از این اساتید، جرأت نکردند، پاسخ این سؤال را به صراحت اعلام کنند! یا از پاسخ طفره رفتند، یا ترجیح دادند پاسخی بینابین دهند یا گفتند «من که پیشگو نیستم.»

شاید به این دلیل که، فضای حاکم بر غرب این روزها، به‌شدت ضدروسی است و هر کسی جرأت ندارد موضع واقعی خود را بگیرد. یا شاید حتی از وضعیت اقتصادی بدی که به دلیل این جنگ بر کشورشان حاکم شده، دل‌خوشی ندارند! تعدادی از مصاحبه‌شوندگان هم گفته‌اند، باید صبر کرد و دید اوضاع به چه سمتی پیش می‌رود!

شاید قوی‌ترین سناریو درباره سرنوشت این جنگ، «طولانی و فرسایشی شدن جنگ» باشد؛ طوری که برای طرفین غیرقابل تحمل شود. سناریوی «جنگ طولانی و فرسایشی» شاید جدی باشد اما قطعا به نفع هیچ یک از طرفین نیست. اکنون که در حال مطالعه این یادداشت هستید، بسیاری از کشورهای گردن‌کلفت غربی، دچار بحران‌هایی شده‌اند که شاید، نسل امروز این جوامع، شبیهِ آن را در کتاب‌های تاریخ خوانده باشند.

برخی کشورها مثل جمهوری آذربایجان نیز اعلام کرده‌اند: «گندم تمام شد» و برخی از کشورها مثل ترکیه نیز با تورم ۷۰درصدی دست و پنجه نرم می‌کنند. همین دیروز اعلام شد، قیمت نان در ‌ترکیه با شیب تندی در حال افزایش است.

قیمت برخی محصولات ضروری و مواد غذایی در آمریکا نیز تا بیش از ۵۰ درصد افزایش یافته و رئیس‌جمهور این کشور با اشاره به این وضع اعلام کرده، مهم‌ترین اولویتش در سیاست داخلی، مهار تورم است.

در آلمان، صنعتی‌ترین عضو اتحادیه اروپا نیز مردم به استفاده از هیزم روی آورده‌اند و در برخی کشورهای اروپایی نیز گفته شده، مردم برای صرفه‌جویی در مصرف گاز، کمتر دوش بگیرند! اوضاع در کشورهای آفریقایی و فقیرتر به مراتب بدتر است و خبرهایی از کشتار مردم بر سر غذا منتشر می‌شود. اوضاع در این قاره سیاه، آن‌قدر سیاه شده که برخی مثل گوترش، دبیرکل سازمان ملل گفته‌اند، برای آفریقا فعلا نمی‌شود کاری کرد! همه این شرایط در کنار یکدیگر می‌گویند، این جنگ نباید طولانی شود و طرفین باید حتما و به هر شکلی که شده به توافق برسند.

اما با توجه به رویکرد به شدت تهاجمی که طرفین(به‌ویژه غربی‌ها) دارند، به‌نظر می‌رسد احتمال توافق، لااقل به این زودی‌ها زیاد نیست، چرا که اصولا، علت «ادامه» این جنگ چیزی که گفته می‌شود نیست! آمریکا این جنگ را «فرصتی تکرارنشدنی و بی‌نظیر» برای مهار یکی از قدرتمندترین رقبای خود می‌بیند و معتقد است، در صورت پیروزی در این جنگ، می‌شود چین، دیگر رقیب قدرتمند را هم مهار کرد و بازگشت به دوران جهان تک‌قطبی! ضمن اینکه می‌تواند انشقاقی را که ‌ترامپ بین متحدان آمریکا به‌وجود آورده ‌ترمیم کرد و پُزِ، کمک به متحد را داد و…

روسیه نیز معتقد است، نتیجه گسترش ناتو به سمت مرزهایش تفاوتی با شکست در جنگ اوکراین ندارد و این جنگ فرصتی است برای شکستن نظم تَرَک برداشته غرب و بازگشت روسیه به دوران قبل از فروپاشی شوروی و تعریف نظمی جدید و…

در این بین، بسیاری از این کشورهای اروپایی از جمله اوکراین نیز صرفا گوشت‌های قربانی هستند و به‌دلیل وابستگی سیاسی که به آمریکا دارند، نه راه پیش دارند و نه راه پس… بنابر این ما فکرمی‌کنیم، محتمل‌ترین سناریو، ادامه این جنگ دست‌کم تا پایان سال میلادی جاری باشد، مگر اینکه در این بین اتفاقی پیش‌بینی نشده رخ داده و تحولات را به سمتی دیگر پیش ببرد.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

آمریکا یا روسیه کدام یک در جنگ اوکراین پیروز می‌شوند؟ بیشتر بخوانید »

کرونا، ۱۱ فوتی در روز و ۵ نکته

کرونا، ۱۱ فوتی در روز و ۵ نکته



یکی از غم‌انگیزترین بخش‌های کرونا، ایامی بود که شمار فوتی‌های ما تا روزی۷۰۹نفر افزایش یافته بود و مسئولین و حامیان دولت قبل علت افزایش فوتی‌ها را نپیوستن کشورمان به FATFو وجود تحریم‌ها عنوان می کردند.

جعفر بلوری طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: با همت مسئولین، همکاری خوب مردم، فداکاری کادر درمان و از همه مهمتر لطف خدای بزرگ، شمار فوتی‌های کرونا در ایران به عدد بی‌سابقه ۱۱ نفر کاهش پیدا کرده و شاید شمار کشورهایی که توانسته باشند مثل ایران عزیز افسار این ویروس سرکش را بکشند، به‌اندازه انگشتان دست هم نباشد. تا لحظه تنظیم این گزارش آمریکا با حدود ۲۶۰ فوتی در روز، بیشترین میزان فوتی‌ها را در جهان به خود اختصاص داده و پس از آن انگلیس، برزیل و آلمان به ترتیب با ۲۱۶، ۱۹۵ و ۱۸۶ فوتی در روز در رتبه‌های بعدی هستند.

شمار فوتی‌های کرونا در آمریکا حتی به بالای ۵ هزار نفر در روز نیز رسیده بود. برای پی بردن به عمق موفقیت ایران در مهار کرونا، به این نکته هم توجه کنید که ایران تحت شدیدترین تحریم‌های دارویی و غیر دارویی به این نقطه رسیده و هیچ یک از کشورهایی که بالا نامشان را کنار نام ایران بردیم، تحریم نیستند و بعضا جزو بزرگترین مدعیان در زمینه صنعت و علوم پزشکی هم هستند. اینجا قصد داریم در قالب ۵ نکته، توضیحاتی را ارائه کنیم. این نکات جدای از هم نیستند و باید در کنار یکدیگر فهم شوند. بخوانید:

۱-به قول رهبر انقلاب، در تحلیل مسائل، خدا را هم باید در نظرگرفت و مسائل را نباید صرفا زمینی به تحلیل نشست (نقل به مضمون) و به قول امیر مومنان علی‌(ع) تقدیر(که دست خداست) بر تدبیر (که دست بشر است) چیزه می‌شود، به گونه‌ای که گاهی آفت و تباهی در همان تدبیر است (یَغْلِبُ الْمِقْدَارُ عَلَی التَّقْدِیرِ، حَتَّی تَکُونَ الْآفَهًْ فِی التَّدْبِیرِ/جملات قصار/ نهج‌البلاغه) اینکه کشوری تقریبا در همه حوزه‌ها به شدت تحریم باشد و با این وجود بتواند افسار ویروسی به مرگباری کرونا را این طور بکشد و در مقابل، بزرگترین مدعیان در حوزه صنعت، هوش مصنوعی و علوم پزشکی که بعضا دشمن این ملت و عامل آن تحریم‌ها هستند با آن همه دَبدَبِه و کَبکَبِه از ما عقب بمانند، قطعا با محاسبات زمینی زیاد قابل فهم نیست. بنابر این ما معتقدیم، در کنار تدبیر مسئولین و تلاش و فداکاری کادر درمان و همراهی مردم، لطف خدای بزرگ نیز شامل حال این کشور شده است.

۲- ممکن است اینطور به ذهن متبادر شده باشد که، جمعیت به طور مثال آمریکا بیش از ۳۳۳ میلیون نفر و جمعیت ایران کمی کمتر از ۸۴ میلیون نفر است و به این ترتیب ۴ برابر بودن جمعیت آمریکا نسبت به جمعیت ایران را به میان کشیده و تلاش شود، از ارزش موفقیت ایران کاسته شود که در این صورت باید گفت، اگر جمعیت آمریکا ۵ یا حتی ۱۰ برابر ایران هم بود، میزان فوتی‌هایش با میزان فوتی‌ها در کشور ما قابل مقایسه نبود.

در ضمن این نکته مهم را هم مرتب لابلای تمام خطوطی که در ادامه می‌خوانید، در ذهن خود مرور کنید که، ایران تحریم است و کشورهایی مثل آمریکا، تحریم‌کننده. ممکن است عده‌ای بگویند، این آمار (۱۱ فوتی در روز) فقط برای یک روز است و باید مجموع فوتی‌ها را کنار هم دید. اکنون که در حال مطالعه این یادداشت هستید، شمار مجموع کل فوتی‌های کرونایی آمریکا حدود یک میلیون و ۲۰ هزار نفر است و شمار کل فوتی‌های ایران حدود ۱۴۰ هزار نفر. اینکه کشورها شمار واقعی فوتی‌های کرونایی خود را نمی‌گویند یا نمی‌توانند به دقت محاسبه کنند نیز این واقعیت را تغییر نخواهد داد چرا که بنابر اعلام سازمان جهانی بهداشت، این «مسئله»، در تمام کشورهای دنیا صادق است. بسیاری از ایالت‌های آمریکا چند ماهی است که اصلا، آمار فوتی‌های خود را اعلام نمی‌کنند!

۳- پیش از این در همین ستون نوشتیم که، در ماجرای «مهار کرونا»، اگر کشورهایی مثل کره جنوبی، نان تکنولوژی، صنعت و هوش مصنوعی‌شان را می‌خورند، کشوری مثل ایران نیز نان فرهنگ اصیل ایرانی و اسلامی خود را می‌خورد. فرهنگی که کمک به هم نوع را «عبادت» می‌داند، از بدترین بحران‌ها به بهترین شکل عبور می‌دهد. ما در روزهای نخست آمدن این میهمان ناخوانده، حتی در تهیه ماسک مشکل داشتیم.

در مقایسه با کشورهای غربی و صنعتی نیز همیشه با کمبود نیروی درمانی وپرستار مواجه بوده‌ایم و اکنون هم مواجهیم. نسبت تعداد کل پزشک وپرستار ما به کل جمعیت، در مقایسه با کشورهای غربی شاید باور کردنی نباشد. همین کمبود پزشک وپرستار فشار مضاعفی به کادر درمانی ایران وارد کرد و اگر نبود فداکاری‌های این عزیزان، شرایط چه بسا طور دیگری رقم می‌خورد.

هنوز فراموش نمی‌کنیم حرکت‌های خودجوش مردمی برای کمک به هم نوعان خود در پمپ بنزین‌ها، مساجد، امام زاده‌ها، بیمارستان‌ها و خیابان‌های شهر را در ماه‌های اول شیوع این ویروس که حقیقتا در دنیا نظیر آن دیده نشده است. کار اکنون به جایی رسیده که علاوه‌بر کنترل بالای ویروس کرونا و رساندن شمار فوتی‌ها از ۷۰۹ نفر در روز به ۱۱ نفر، امروز به یکی از صادرکنندگان واکسن و ماسک و….تبدیل شده‌ایم.

۴-یکی از غم‌انگیزترین بخش‌های قصه کرونا، ایامی بود که شمار فوتی‌های ما تا روزی ۷۰۹ نفر افزایش یافته بود و مسئولین و حامیان دولت قبل علت افزایش فوتی‌ها را نپیوستن کشورمان به FATF و وجود تحریم‌ها عنوان می‌کردند. رئیس‌جمهور سابق در واکنش به انفعال دولتش در تهیه واکسن می‌گفت: «واکسن کرونا سوهان قم نیست که فراوان باشد» و آقای ربیعی سخنگوی او نیز می‌گفت: «واردات واکسن کرونا پشت سد FATF قرار گرفته و معطلFATF است. نپذیرفتن FATF اکنون آثار خود را بر تراکنش‌های مالی و تامین مالی کالاهای ضروری نشان می‌دهد.» و امثال آقای علی مطهری نیز می‌گفتند: «به‌خاطر اینکه در لیست سیاه FATF قرار داریم نتوانستیم ۵۰ میلیون دلار مبلغ سهمیه ایران از واکسن کرونای سازمان جهانی بهداشت را منتقل کنیم و سهمیه ایران باطل شد.» تمام این موضع‌گیری‌ها در حالی بود که شمار فوتی‌های کرونا روز به روز در حال افزایش بود و مردم عزیزان خود را از دست می‌دادند. آنها همزمان با چنین موضع‌گیری‌هایی، آدرس واکسن «فایزر» و «مذاکره با آمریکا!» را می‌دادند! جریان عظیم رسانه‌ای شان در داخل و خارج از کشور نیز در فضاهای رسمی و غیر رسمیِ مجازی و کاغذی مرتب پمپاژ می‌کردند، اگر باب مذاکره باز می‌شد و واکسن فایزر را خریده بودیم، وضع بهتری داشتیم. اما واردات انبوه واکسن در کنار تولید آن از سوی متخصصان جوان داخلی (به‌اندازه‌ای که امروز به صادرکننده آن تبدیل شده ایم) و رساندن شمار فوتی‌ها به عدد بی‌سابقه ۱۱ فوتی در روز نشان داد، کشیدن افسار کرونا نه ارتباطی به FATF داشت و نه تحریم‌ها سدی بود که نتوان بدون مذکره از آن عبور کرد.

۵- به چند جمله‌ای که (از میان دهها جمله) و در بند ۴ از مسئولین دولت قبل نقل قول کردیم دوباره نگاه کنید. به این نکته هم توجه کنید که، زمانی گفته می‌شد، معیشت مردم را به گروگان گرفته‌اند تا نظام را وادار به مذاکره با آمریکا برای دادن سایر مولفه‌های قدرتش کنند. حالا کسانی که شعارشان «دانستن حق مردم است» پاسخ دهند تا مردم بدانند: «آیا اظهارات دولت قبل درباره FATF‌، تحریم‌ها و کرونا که حالا کذب بودنشان اثبات شده، نشان نمی‌دهد آنها در کنار معیشت، جان مردم را هم برای مذاکره به گروگان گرفته بودند؟» اگر نشان می‌دهد، «آیا نباید در مقابل جان‌هایی که به دلیل کوتاهی‌ها از دست رفته، مؤاخذه شوند؟» باید هزینه چنین کوتاهی‌های خسارت بار آن‌قدر زیاد شود که دیگر هیچ کسی در این کشور جرات نکند برای رسیدن به اهداف خود، جان مردم را به گروگان بگیرد!

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

کرونا، ۱۱ فوتی در روز و ۵ نکته بیشتر بخوانید »

و ناگهان.... انقلاب!

و ناگهان…. انقلاب!



انقلاب اسلامی ایران، از جمله انقلاب‌های بزرگ و عجیبی است که توجه نظریه‌پردازان زیادی را چه در داخل و چه در خارج از کشور به خود جلب کرده و چهره‌های آکادمیک و دانشگاهی را به شدت به خود مشغول کرده است.

به گزارش مجاهدت از مشرق، جعفر بلوری طی یادداشتی در سرمقاله روزنامه کیهان نوشت:

۱- «تبیین انقلاب» از جمله مسائلی است که در طول تاریخ مورد توجه ویژه بوده و از کارویژه‌های مهم و اصلی «جامعه‌شناسی انقلاب‌ها» به شمار می‌رود. اهمیت این موضوع تا بدانجاست که می‌توان ریشه‌های تبیین انقلاب را در نظریات ارسطو هم یافت. به‌طور خلاصه پاسخ به این پرسش‌ها که «چه تحولاتی (داخلی یا خارجی) در چه حوزه‌هایی (سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، امنیتی و…) و با چه ‌ترتیب و در چه سطح و اندازه‌ای رخ داده که در یک کشور، انقلابی صورت گرفته؟»، تبیین انقلاب نامیده می‌شود. شکل و اهداف تبیین انقلاب، بسته به مکتبی است که متفکر در آن تنفس می‌کند. مثلا گفته می‌شود جامعه‌شناسان غربی و کارکردگرایان، غالباً با تبیین انقلاب به دنبال یافتن دلایل وقوع انقلابند تا با شناسایی آن دلایل، جلوی وقوع انقلاب را بگیرند. یا برعکس، کمونیست‌ها ضمن تبیین انقلاب، به‌دنبال راه‌اندازی آن بوده‌اند. گاهی این تبیین، شکل «روانشناسی» فردی یا «اجتماعی» هم به خود می‌گیرد و… از همین روست که می‌بینیم تبیین‌های گوناگونی از انقلاب‌های بزرگ و تأثیرگذار در دنیا مثل انقلاب کبیر فرانسه یا انقلاب اکتبر روسیه صورت گرفته و به‌دلیل همان اهمیتی که به آن‌ اشاره کردیم، هنوز هم عده‌ای مشغول تبیین این انقلاب‌ها با وجود گذشت دهه‌های طولانی هستند. از آگوست کنت، بنیانگذار جامعه‌شناسی بگیرید تا کارل مارکس، اسکاچ پل، میشل فوکو و… در این حوزه نظریه‌پردازی کرده و به تبیین انقلاب پرداخته‌اند. خلاصه اینکه جامعه‌شناسان با مطالعه تاریخ انقلاب‌ها، فرمول‌هایی را کشف و در قالب «نظریه» منتشر می‌کنند تا بتوان با استفاده از آن فرمول‌ها، انقلاب‌ها را تبیین و تحلیل کرد. «جیمز دیویس» از جمله متفکرانی است که برای تبیین انقلاب‌ها، نمودار و فرمول تهیه کرده که به منحنی «جِی» معروف است.

۲- انقلاب اسلامی ایران، از جمله انقلاب‌های بزرگ و عجیبی است که توجه نظریه‌پردازان زیادی را چه در داخل و چه در خارج از کشور به خود جلب کرده و چهره‌های آکادمیک و دانشگاهی و حتی سیاسی غربی را به شدت به خود مشغول داشته است. این انقلاب برای برخی چهره‌ها آن‌قدر عجیب و غیرمنتظره بوده که در باب آن، کتاب نوشته‌اند. مثل کتاب «انقلاب تصورناپذیر ایران» اثر چالز کورزمن که از عنوان آن می‌توان به تعجب این جامعه‌شناس آمریکایی پی برد. عجیب از آن بابت که این انقلاب، در چارچوب بسیاری از نظریه‌ها و فرمول‌ها قابل تبیین نیست و به همین دلیل، نظریه‌های برخی بزرگان این حوزه مثل اسکاچ پول یا حتی سازمان سیا را «بی‌اعتبار» کرده است. «انتظار می‌رود که شاه تا ده سال آینده فعالانه در قدرت باقی باشد.»؛ این نتیجه‌گیری‌ای است که سازمان سیا به‌صورت محرمانه درباره شرایط آینده سیاسی ایران در آبان‌ماه ۱۳۵۷ به دولت آمریکا ارائه کرده بود. اما ۱۰۰ روز بعد محمدرضا شاه سقوط کرد و انقلاب اسلامی ایران پیروز شد!

«تدا اسکاچ پول» که انتشار جدیدترین کتاب و نظریه ساختارگرایانه‌اش درباره «چرایی وقوع انقلاب»، به‌طور کاملاً اتفاقی با وقوع انقلاب اسلامی ایران همزمان شده بود، پس از مشاهده انقلاب ایران، ضمن اعتراف به اشتباه بودن نظریه‌اش، مجبور شد نظریه‌ای جداگانه برای تبیین آن ارائه کند؛ چرا که هیچ‌یک از سه زمینه لازمی که او برای وقوع انقلاب‌ها لازم می‌دید، در این انقلاب دیده نمی‌شد!

مورد عجیب و علامت سؤال بزرگ دوم این بود: «چرا اسلامی؟». تلقی عمومی اندیشمندان و سیاستمداران غربی و غیرغربی در آن ایام این نبود که جامعه ایران، جامعه‌ای خیلی مذهبی باشد (در مقایسه با جوامع همجوار، ایران را کمتر مذهبی می‌دانستند) و با توسعه‌ای که در حوزه مدرنیزاسیون در ایران رخ داده بود و با وضعیت دانشگاه‌ها و سینماها و کاباره‌ها، تلقی آنها این بود که از دل این جامعه، محال است حرکتی با محوریت روحانیت سر بلند کرده و همه جریان‌های اسلامی و غیراسلامی را در خود هضم کند. وقوع یک انقلاب دینی، با چارچوب اَبَرنظریه «سکولاریزاسیون» در تضاد کامل بود. تصور احیای دین و زنده شدن کارکرد آن از نگاه این اندیشمندان، ممکن نبود. اینجاست که متفکرین این حوزه در آن عصر، ضمن بررسی دقیق تحولات ایران، با اطمینان کامل می‌گفتند اتفاقی نخواهد افتاد و شاه سال‌ها در قدرت خواهد بود. «فرِد هالیدی» از اساتید برجسته انگلیسی و استاد علوم سیاسی دانشگاه «ساسکس»، متخصص خاورمیانه و ایران از جمله همین افراد است.

او معتقد بود رژیم شاه به واسطه گذر از ۵ بحران، «قدرت، هژمونی و موضع» خود را تثبیت کرده و در مسیر توسعه سرمایه‌داری در ایران قرار دارد. تحولاتی را هم که در ایران جریان داشت، «بحران ششم» می‌نامید. اعتراض‌ها را نیز، اعتراض قشر تهیدست جامعه شهری و حاصل نابرابری‌های موجود در آن رژیم معرفی می‌کرد و با اطمینان می‌گفت، هیچ اتفاقی در این کشور رخ نخواهد داد و اگر مجموعه شرایطی دست به دست هم دهند، شاید ۱۰ سال دیگر انقلابی رخ بدهد. هالیدی، تحولات ایران را «شورش» می‌نامید و تأکید داشت این شورش‌ها چون فاقد رهبری است و حزب پیشتاز و آلترناتیو روشنی ندارد، از یک شورش موضعی فراتر نخواهد رفت. او در کتابش بارها تأکید می‌کند به‌عنوان یک ایران‌شناس می‌گوید «انقلابی در کار نیست…» اما چند ماه بعد انقلاب اسلامی ایران اتفاق افتاد! او بلافاصله مجبور شد چاپ دوم کتابش را با تغییرات و اعترافاتی منتشر کند!

هالیدی که گرایش‌های چپ و سوسیالیستی داشت، تصور اینکه یک جریان دینی در ایران انقلاب کند را هم نمی‌کرد. بهار سال ۵۸ وقتی کتاب دومش را منتشر کرد، نوشت؛ اتفاقی عجیب رخ داده و نه تنها او که هیچ‌کس دیگری تصور نمی‌کرد در این کشور و تحت این شرایط انقلابی رخ دهد آن هم اسلامی! این شورش نبود، واقعاً یک انقلاب بود. فاقد رهبری هم نبود. رهبر داشت و شبکه روحانیون و آیت‌الله خمینی، این انقلاب را انجام دادند.

۳- این حیرت، اعتراف و از کار افتادن نظریه‌های دانشگاهی پس از وقوع انقلاب اسلامی ایران «چارلز کورمن» را در کتاب «انقلاب تصورناپذیر ایران» به اینجا رساند که بگوید، تبیین انقلابات ممکن نیست و بزرگ‌ترین کار و هنر یک کارشناس و متخصص این است که، بایستد تا انقلابی رخ دهد و پس از مشاهده تحولات، بگوید چه شد که انقلاب رخ داد. او از اصطلاح «پیش‌بینی عطف بماسبق» استفاده کرده و «ضد تبیین» را به‌کار می‌برد. یا خانم «تدا اسکاچ پل» را به اینجا می‌رساند که انقلاب اسلامی ایران، یک استثناء در تاریخ است و «اگر در تاریخ تنها یک انقلاب وجود داشته است که به شکلی آگاهانه به وسیله یک جنبش اجتماعی و با هدف سرنگونی یک نظام کهن پدید آمده است، بی‌شک آن انقلاب، انقلاب مردم ایران علیه شاه بوده است.»

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

و ناگهان…. انقلاب! بیشتر بخوانید »

این مانع را نادیده نگیرید

این مانع را نادیده نگیرید



«آیا اوضاع بهتر می‌شود؟» سؤال مهمی است که از همان ساعات اولیه پیروزی آقای رئیسی در انتخابات، زیاد مطرح شده و هنوز هم زیاد آن را می‌شنویم.

به گزارش مجاهدت از مشرق، جعفر بلوری طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: «آیا اوضاع بهتر می‌شود؟» سؤال مهمی است که از همان ساعات اولیه پیروزی آقای رئیسی در انتخابات، زیاد مطرح شده و هنوز هم زیاد آن را می‌شنویم. پاسخ‌هایی هم در این‌باره داده شده است. مثلا گفته می‌شود، با توجه به شرایطی که ایشان از دولت قبل تحویل گرفته، می‌توان امیدوار بود دو سال بعد از پیروزی اوضاع اقتصادی رفته‌رفته بهبود یابد. اما در عین حال یک «شرط» بزرگ و مهم هم برای رسیدن به این بهبود عنوان شده است: «عاملان وضع موجود و رسانه‌هایشان اگر بگذارند.» در این یادداشت قصد واکاوی این مسئله به‌عنوان یک مانع در مسیر عبور از مشکلات اقتصادی را داریم. بخوانید:

معمولا برای عبور از بحران (اینجا اقتصادی) و رسیدن به توسعه دو مدل راه‌حل ارائه می‌شود. راه‌حل «فوری» و «بلندمدت». مثلا اگر تعداد اقشار ضعیف جامعه زیاد و در شرایطی باشند که با انتخاب راه‌حل‌های اساسی و مبنایی (بلندمدت)، در وضعیت نامناسبی قرار بگیرند، راه‌حل فوری در دستور کار قرار می‌گیرد. بسته به شرایط داخلی، منطقه‌ای و وضعیتی که آن کشور در آن قرار دارد نیز، می‌توان راه‌حل‌هایی فوری یا مبنایی و بلندمدت برای توسعه یافت. کارشناسان حوزه «اقتصاد و توسعه» معمولا مراحلی را هم به ‌ترتیب اولویت برای رسیدن به مقصود طراحی، و تأکید می‌کنند «باید» این مراحل به ‌ترتیب و یکی پس از دیگری طی شود. به‌عنوان مثال کافی است نظریات «والت ویتمن روستو» را مطالعه کنید. او توسعه را «خطی» می‌بیند و معتقد است «باید» ۵ مرحله به‌ترتیب طی شود تا….

اینجا در ایران خودمان نیز مسئولین به کمک کارشناسان شرایط را بررسی و به ‌ترتیبِ اولویت، راهکارهایی را ارائه و در حال اجرای آنها هستند. اینکه «از کجا باید شروع کرد؟» و «موانع کدامند؟» موضوعی است که معمولا، اختلافات کارشناسی از همانجا شروع می‌شود.

مطالعه تاریخ کشورهایی که شرایط مشابهی را پشت‌سر گذاشته‌اند و استفاده از تجربیات آنها نیز در این بین کمک‌کننده است. مثلا در تاریخ آمریکا و بحران بزرگ این کشور (۱۹۲۹) می‌خوانیم، یکی از اولویت‌ها برای عبور از بحران، ایجاد نوعی همدلی و اتحاد بین مردم بود. متخصصان آن عصر به خوبی تشخیص داده بودند، در شرایطی آنچنانی، دامن زدن به اختلافات و ماهیگیری از آب گل‌آلود، جز اینکه مانعی بر سر راه توسعه باشد، یا انرژی و توان نخبگان را بگیرد نتیجه‌ای به‌دنبال نخواهد داشت.

از همین‌رو استفاده از رسانه‌ها، فیلمسازان، آهنگسازان و هنرمندان را در کنار سیاستمداران، اقتصاددانان، روانشناسان و جامعه‌شناسان در دستور کار قرار دادند. مثلا کارگردان‌ها با ساختن فیلم‌های کمدی تلاش‌ کردند کمی از غم و غصه مردم آمریکا را که زیر بحران بزرگ اقتصادی کمرشان خم شده بود، بکاهند و بقیه کارشناسان نیز به‌دنبال راه‌حل‌های فوری و بلندمدت بودند. گفته می‌شود «تالکوت پارسونز» از جمله جامعه‌شناسانی بود که در همین سال‌ها کمک زیادی به عبور بسیاری از کشورهای غربی از بحران کرد. او جامعه را یک «سیستم» یا «ساختار» می‌دید که اعضای تشکیل دهند آن سیستم هر یک، کارکردی دارند و این اعضا «باید» با یکدیگر هماهنگ بوده و تقویت‌کننده هم باشند. او اختلال در عملکرد این ساختارها را مساوی با مختل شدن عملکرد کل سیستم می‌دید و…

برگردیم به ایران امروز خودمان. مسئولین به کمک کارشناسان مشغول بازسازیِ هم اعتماد و هم اقتصاد کشورند. برخی اولویت‌ها را هم مشخص کرده‌اند. مثلا مقابله با کرونایی که داشت روزانه جان ۸۰۰ نفر را می‌گرفت، جزو اولویت‌های نخست و فوری بود که به خوبی انجام شد. امروز شمار مرگ‌ومیرهای روزانه کرونایی حول‌وحوش ۲۰ نفر می‌چرخد. جمع کردن بساط صف‌های خجالت‌آور مرغ و تخم‌مرغ نیز به خوبی انجام شد. یا استفاده از ظرفیت‌های بر زمین مانده منطقه‌ای و گسترش روابط با کشورهایی که جرأت «نه» گفتن به آمریکا را دارند نیز جزو راه‌حل‌های مبنایی برای عبور از مشکلات اقتصادی تعریف و انجام شد. سفر اخیر آقای رئیس‌جمهور به روسیه و یا پذیرش عضویت کامل ایران در سازمان همکاری شانگهای جزو اقدامات اساسی و مبنایی بود که تبعات اقتصادی و سیاسی مطلوبی را در بلندمدت برای طرفین خواهد داشت.

اما اینجا، یک اولویتِ بسیار بسیار مهم هم وجود دارد که موضوع یادداشت ما همین است. ما فکر می‌کنیم، اگر فکری به حال این اولویت مهم نشود، بسیاری از اقدامات دولت و کارشناسان (چه فوری و چه مبنایی)، یا به نتیجه مطلوب نمی‌رسند یا خیلی دیر به نتیجه می‌رسند و آن چیزی نیست جز تعیین تکلیف «عاملان وضع موجود؛ چه آنهایی که با کمال تعجب هنوز در بدنه دولت و مسئولیت‌ها حضور دارند و به هیچ عنوان با سایر اعضای ساختار! هماهنگ نیستند، چه آنهایی که با استفاده از رسانه‌های بی‌شماری که در داخل و خارج دارند، به روح و روان جامعه و بازار هجمه و گاهی حتی تولید بحران‌های مصنوعی و واقعی می‌کنند.»

ماه‌ها پیش و در همان روزهای نخستین پیروزی آقای رئیسی در همین ستون هشدار دادیم، بزرگ‌ترین مانع پیش روی دولت جدید برای عبور دادن کشور از ویرانه‌هایی که به ارث برده، نه وضع موجود و خرابه‌ای است که تحویل گرفته که، عاملان وضع موجودند و بنا به دلایلی که در ادامه به آن خواهم پرداخت، همانها با تمام توان در مسیر توسعه کشور سنگ‌اندازی خواهند کرد (که دارند می‌کنند). وضع موجود را می‌شود با تلاش شبانه‌روزی و آهسته‌آهسته بهبود بخشید مشروط بر اینکه، عاملان وضع موجود چوب لای چرخ دولت و کارشناسان نگذارند و دست از پروپاگاندای رسانه‌ای خود بردارند.

فضای سیاسی در بسیاری از کشورها به‌درستی دوقطبی است و احزاب و جریان‌های سیاسی می‌توانند «نقد» و در جاهایی هم «اعتراض» کنند. اما فرق است بین هوچی‌گری، دروغ‌پردازی و تحریف با «نقد و انتقاد و اعتراض». هجمه‌های عجیب و غریب عاملان وضع موجود به سفر آقای رئیسی به روسیه و ده‌ها نمونه مشابه دیگر، نشان می‌دهد، گام اول برای توسعه اقتصادی ایران

– لااقل در کوتاه‌مدت – «داشتن رسانه‌های سروسامان یافته» است. وگرنه تا این پروپاگاندا جاری است، اوضاع درست نخواهد شد. معنای سروسامان دادن به رسانه‌ها هم، جمع کردن بساط رسانه نیست، جمع کردن بساط دروغ و تحریف است. همین دیروز آلمان، صنعتی‌ترین کشور عضو اتحادیه اروپا و یکی از صاحبان ارزش‌هایی مثل «آزادی بیان» و «گردش آزاد اطلاعات» اعلام کرد، فعالیت تلگرام در این کشور را به‌شدت محدود خواهد کرد. چرا؟ به‌دلیل سوءاستفاده عده‌ای از این رسانه در مسئله کرونا و…

اینکه چرا این طیف نمی‌خواهد اوضاع سروسامان یافته و کشور از بحرانی که تولید خودشان است عبور کند، نیز خیلی واضح است. آنها مخالف انقلاب و مدل حکومت‌داری انقلابی‌اند. این را ما نمی‌گوییم، خودشان به تصریح می‌گویند. بنابراین موفقیت مدل انقلابی به معنای شکست آنها و در نتیجه پایان عمر سیاسی‌شان است، شکست دولتِ انقلابی آرزو و پیروزی آن کابوس‌شان است. یک لحظه تصورش را بکنید، دولت بتواند بدون برجام، بدون FATF و بدون مذاکره مستقیم با آمریکا از بحران‌هایی که ایجاد کرده‌اند عبور کند. آبرویی برایشان می‌ماند؟! شک نداشته باشید در صورت بی‌آبرو شدنشان نیز دست‌بردار نخواهند بود و خواهند گفت، مقدمات عبور از این بحران‌ها در دولت قبل آماده شده بود!

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

این مانع را نادیده نگیرید بیشتر بخوانید »