جعفر طهماسبی

روایتی از شور و شوق رزمنده‌ها برای شرکت در انتخابات

روایتی از شور و شوق رزمنده‌ها برای شرکت در انتخابات


روایتی از شور و شوق رزمنده‌ها برای شرکت در انتخاباتبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، جعفر طهماسبی رزمنده تخریبچی لشکر ۱۰ سیدالشهدا در روایتی از انتخابات ریاست جمهوری در جبه خاطره جالبی را روایت کرد که در ادامه می‌خوانید.

سحر روز جمعه ۲۵ مرداد سال ۶۴ رزمندگان تیپ سیدالشهدا (ع) با حمله غافلگیرانه به مواضع دشمن در منطقه عمومی فکه در یک عملیات که بیشتر از چند ساعت طول نکشید انهدام وسیعی از امکانات و نفرات دشمن انجام دادند و نزدیک ۴۰ نفر از دشمن اسیر گرفتند و ۳۰ نفر از رزمندگان نیز به شهادت رسیدند. قبل از طلوع آفتاب همه گردان‌ها عقب آمده بودند و در دهکده حضرت رسول (ص) در چنانه مشغول استراحت بودند.

ساعت شش صبح بود که با ماشین‌ها به سمت اندیمشک حرکت کردند. رزمنده‌ها داخل ماشین فقط حرف از شهدا می‌زدند و خاطرات شهدا در آخرین لحظه وداع را مرور می‌کردند و بعضی‌ها هم که یک مجروحیت سطحی داشتند و عقب نرفته بودند با افتادن ماشین در دست انداز و یا فشار بچه‌ها داخل ماشین آخ و اوخ می‌گفتند. بعضی از وسواسی‌ها هم غر می‌زدند که برادر‌ها مواظب لباس‌های خونی باشید که به ما نخورد. آن‌ها به شوخی می‌گفتند خون شهید پاکه. گاهی هم نام یک شهید را می‌آوردند و دسته جمعی برایش گریه می‌کردند. خلاصه غوغایی بود. اصلا کسی حواسش نبود که امروز روز انتخابات ریاست جمهوری است. به همه چی فکر می‌کردند الا رای دادن.

ساعت هفت صبح رسیدیم مقابل ایستگاه صلواتی پل کرخه. بچه‌ها با داد و فریاد ماشین‌ها را متوقف کردند. همه با تجهزات کامل از ماشین‌ها پیاده شدند و سمت درب ورودی صلواتی هجوم بردند. مقابل ورودی صلواتی روی پارچه‌ای نوشته بود محل اخذ رای. اما هنوز صندوقی برای رای گیری نبود. بچه‌ها اسلحه‌ها را روی میز‌های چوبی که داخل صلواتی بود گذاشتند و صف کشیدند برای گرفتن صبحانه. نون و پنیر و چای شیرین داخل لیوان‌های پلاستیکی قرمز.

تازه خوردن صبحانه تمام شده بود که دست اندکاران اخذ رای از اندیمشک آمدند. ساعت هشت بود که رای گیری شروع شد و برادران ارتشی در صفوف منظم می‌آمدند و رای می‌دادند. کاندیدا‌ها سه نفر بیشتر نبودند. مقام معظم رهبری، آقای عسگراولادی و آقای کاشانی.

از مسوولین صندوق سوال کردیم که ما هم می‌توانیم رای بدهیم. گفتند باید کارت شناسایی عکس دار داشته باشید. گفتیم کارت داریم، ولی عکس ندارد، وقتی خودمان هستیم عکس برای چه. گفتند به ما این طور ابلاغ شده. هر چه بچه‌ها اصرار کردند فایده‌ای نداشت

فرماندهان اعلام کردند که برادران سوار ماشین‌ها شوند و کسی هم اسلحه و تجهیزاتش را جا نگذارد. تقریبا ما آخرین نفراتی بودیم که از صلواتی کرخه بیرون آمدیم که مسول صندوق با خوشحالی گفت: برادر‌های رزمنده، تماس گرفتیم با مرکز و اجازه دادند که با کارت جنگی رای دهید.

این خبر زود در میان بچه‌ها پخش شد و صد‌ها رزمنده تیپ سیدالشهدا (ع) در یک صف رای خود را به صندوق ریختند. جالب این بود که همه به هم می‌گفتند به آقای خامنه‌ای رای بدهید.

روز ۲۵ مرداد ۶۴ بچه‌های رزمنده به ۲ تکلیف عمل کردند. یکی شرکت در عملیات عاشورای ۳ و انهدام دشمن بعثی و دیگری شرکت در انتخابات ریاست جمهوری.

در این انتخابات بیش از ۱۴ میلیون رای به صندوق‌ها ریخته شد و مقام معظم رهبری با بیش از ۱۲ میلیون یعنی ۸۵ درصد آرا رئیس جمهور کشور اسلامی ایران شد.

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

روایتی از شور و شوق رزمنده‌ها برای شرکت در انتخابات بیشتر بخوانید »

دروغ نگویید، حتی یک کلمه!

درس اخلاق عملی شهید نوریان برای رزمندگان در بحبوحه عملیات


دروغ نگویید، حتی یک کلمه!به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «جعفر طهماسبی» از رزمندگان تخریبچی لشکر ۱۰ سیدالشهدا و از یادگاران دوران دفاع مقدس در مطلبی از آن دوران نوشت:

«فرمانده ما به نیروهایش یاد می‌داد که دروغ شوخی‌اش هم دروغ است. در یگان تخریب تیپ ۱۰ سیدالشهدا (ع) این موضوع جا افتاده بود، چه فرمانده حضور داشت و چه نداشت بچه‌های تخریب مراقب بودند.

تابستان سال ۱۳۶۳ اسم تعدادی از بچه‌ها برای مامور شدن به گردان‌ها برای شرکت در عملیات هور خوانده شد. بچه‌هایی که اسمشان برای عملیات خوانده نشده بود تجسس می‌کردند که قرار است به کدام گردان مامور می‌شوند و قرار است کجا عملیات کنند.

وانت‌ها آمده بودند تا بچه‌ها را به گردان‌های عملیاتی ببرند. بچه‌ها مشغول وداع بودند و فضای معنوی خاص عملیات در اردوگاه تخریب در موقعیت شهید موحد حاکم شده بود. آن‌هایی که در حال رفتن به عملیات بودند در پاسخ به دوستانی که می‌پرسیدند کجا دارید می‌روید، می‌گفتند: «گفتن نگید.»

شهید حاج عبدالله نوریان در چند قدمی بود و این جمله را شنید، جمع بچه‌ها را مورد خطاب قرار داد، در حالیکه صورتش برافروخته شده بود و صدایش می‌لرزید گفـت: «برادرها، چرا دارید دروغ می‌گویید.»

این نهیب حاج عبدالله توجه همه را جلب کرد. آخر بچه‌ها فکر نمی‌کردند حرف نامربوطی زده باشند. اما حاج عبدالله از این فرصت برای نهی از منکر عالی استفاده کرد تا تذکرش اثرگذار باشد و نیروهایش تربیت شوند. بعد گفت: «برادرها، من به عنوان فرمانده نگفتم به کسی نگویید که کجا می‌روید، اینکه می‌گویید گفتن نگید، دروغ است، شاید هم شوخی می‌کنید، اما برای اینکه هم رعایت مسائل حفاظتی عملیات بشود و هم معصیتی صورت نگیرد در جواب دوستانتون نگویید «نگفتن بگید».

از این نکات تربیتی، الی ماشاءالله در سال‌های فرماندهی شهید نوریان بر گردان تخریب در خاطر بچه‌های تخریب لشکر ۱۰ مانده است. در حقیقت همه عبدالله نوریان را الگوی خود می‌دانند و به این افتخار می‌کنند که بچه‌های حاج عبدالله هستند.»

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

درس اخلاق عملی شهید نوریان برای رزمندگان در بحبوحه عملیات بیشتر بخوانید »

تدوین، ثبت و ضبط حماسه‌های لشکر ۱۰ میلیمتری جلو می‌رود

تدوین، ثبت و ضبط حماسه‌های لشکر ۱۰ میلیمتری جلو می‌رود


تدوین، ثبت و ضبط حماسه‌های لشکر ۱۰ میلیمتری جلو می‌رودبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، رزمنده دوران دفاع مقدس و تخریبچی لشکر ۱۰ سیدالشهدا «جعفر طهماسبی» در نوشته‌ای درخواست همکاری از نویسندگان و پژوهشگران برای سرعت بخیدن به کار ثبت و ضبط خاطرات رزمندگان این لشکر پرداخت. او نوشته است:

۳۳ سال از دفاع مقدس می‌گذرد، ۳۶ سال از عملیات پیروزمندانه والفجر ۸ می‌گذرد. لشکر ۱۰ سید الشهدا (ع)، که آن روز تیپ ۱۰ سیدالشهدا (ع) بود به فرماندهی حاج علی فضلی ۲۴ ساله، بیش از ۶۰ روز مردانه در فاو جنگید.
او در کارنامه ۶۰ روزه‌اش عبور از اروند خروشان، شکستن هیمنه دشمن در جزیره ام الرصاص، دفع پاتک‌های جنون آمیز دشمن بعثی در اطراف کارخانه نمک و حمله‌های مستمر و غافل گیر کننده به توان رزم دشمن با صد‌ها شهید دارد.

حالا فرمانده ۶۰ بهار از عمرش می‌گذرد و علاوه بر صدمات در صحنه‌های نبرد بیماری سختی را هم پشت سر گذاشته و با عنایت الهی، مدد اهل بیت علیهم السلام و دعای شهدا و همسنگرانش پا به رکاب مشغول پاسداری از انقلاب است.

بعد از ۳۶ سال از نبرد فاو هنوز این حماسه ثبت و ضبط نشده است. تازه فرمانده تصمیم گرفته بعد از ۳۵ سال ۲ هفته یکبار همسنگرانش را کنار هم جمع و آن‌ها را تشویق به ثبت این حماسه کند، همسنگرانی که مثل خودش گرد پیری بر سر و رویشان نشسته.

تقریبا اکثر این جلسات را شرکت کردم، کار در حد میلیمتری پیش می‌رود. فرمانده ۲ هفته یک بار چند ساعت در خدمت حماسه رزمندگان لشکرش حضور پیدا می‌کند.

دیروز که جلسه حماسه رزم والفجر ۸ در باغ موزه بود یاد این جمله فرمانده شهید تخریب لشکر ۱۰ شهید نوریان افتادم که می‌گفت: «برادر‌ها ما وقت نداریم. وقت خیلی تنگ است.»

خدا را شکر که فرمانده ما شفا پیدا کرد و خدا عمر دوباره‌ای به او داد و خیلی از فرماندهان دیگر هم که از کرونا ویروس نصیبی داشتند جان سالم به در بردند.

چند روز پیش در جلسه حماسه رزم با ترس به فرمانده‌ام حاج علی فضلی گفتم: «حاج آقا ما وقت نداریم کار‌ها خیلی کند پیش می‌رود. برای تدوین حماسه والفجر ۸ بیش از یک سال است که داریم تلاش می‌کنیم هنوز به جایی نرسیدیم. هنوز توی جزیره‌ام الرصاص گیر کردیم. کار به این بزرگی متولیان بزرگ هم می‌طلبد.»

در همین جلسه عمق فاجعه را برای فرمانده و جمع فرماندهان اینگونه تشریح کردم و گفتم: «حکایت کار تدوین، ثبت و ضبط حماسه‌های لشکر ۱۰ مثل این شده که در پیست موتور سواری مسابقه اتومبیلرانی برگزار شود. رزمندگان و فرماندهان گردان‌ها و واحد‌های لشکر ۱۰ مثل دفاع مقدس پای کار بازگو کردن حماسه هستند، اما متاسفانه توان فنی و تجهیزات این حرکت بزرگ به اندازه سایزش دیده نشده و با صد افسوس باید گفت که این امر حیاتی و مهم میلیمتری جلو می‌‍رود.»

اینجا باید اعلام کنم برای ثبت تاریخ رزم لشکر ۱۰ نیاز مبرم و حیاتی به پژوهشگر و نویسنده سابقه دار (رزومه دار) و آشنای به این حوزه است. بیاییم تا دیر نشده و طوفان فراموشی فرماندهان و رزمندگان حماسه ساز را نوازش نکرده کاری کنیم.

انتهای پیام/ ۱۴۱



منبع خبر

تدوین، ثبت و ضبط حماسه‌های لشکر ۱۰ میلیمتری جلو می‌رود بیشتر بخوانید »

روایتی از حال و هوای رمضانی جبهه

یک شبانه‌روز رمضانی در جبهه چگونه می‌گذشت؟


روایتی از حال و هوای رمضانی جبههبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، ماه رمضان و روز‌های پربرکتش فرصت خوبی بود تا رزمنده‌ها به بهترین نحو از برکات آن بهره ببرند و با راز و نیاز و تقرب به درگاه الهی خود را به معبود خویش نزدیک کنند. در ادامه خاطره‌ای از جعفر طهماسبی یکی از زمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهدا از ماه رمضان جبهه آمده است که آن را می‌خوانید.

«ماه رمضان سال ۶۴ مقر ما در کنار رودخانه کرخه بود. شهید نوریان فرمانده تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) نام این مقر را موقعیت الصابرین گذاشت. این مقر یک محوطه بزرگ و صاف بود که با شن‌های درشت فرش شده بود و چند مسیر کج و معوج که به چند تا تو رفتگی داخل صخره‌های شنی که شبیه غار بود ختم می‌شد و جان می‌داد برای خلوت کردن و عبادت با خدا. با تلاش بچه‌ها خصوصا شهید حاج قاسم اصغری کف حسینیه گردان سیمان شد و با داربست دور و سقف را اسکلت بستند و با چند برزنت سقف حسینیه را پوشاندند.

دور حسینیه باز بود و برای اینکه داخلش هوا جابجا شود با حصیر اطرافش را محصور کردند و عبادتگاه بچه‌های تخریب هم کامل شد. از این حسینیه بیشتر برای برنامه‌های عمومی مثل نماز‌های یومیه و عبادت‌های جمعی استفاده می‌شد و آن‌هایی که می‌خواستند تنها با خدا خلوت کنند از غار‌های اطراف مقر استفاده می‌کردند. کار به جایی رسیده بود که به شوخی برای مسیر‌ها و غار‌ها اسم گذاشته بودند و چند بار فرماندهان به دوستان تذکر دادند لااقل آن‌هایی که به غار می‌روند بعد از اتمام عبادت پتو‌هایی که برای استفاده می‌برند را برگردانند.

با شروع ماه رمضان محفل عبادت‌های جمعی و فردی هم داغ‌تر می‌شد. تنها کسی که از بچه‌های تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) در ماه رمضان سال ۶۴ روزه می‌گرفت حاج آقا صمدزاده بود. آن هم به خاطر اینکه ماشین گردان تحویلش بود و بین مقر و پادگان دوکوهه در رفت و آمد بود و بقیه بچه‌های تخریب که حدود ۶۰ نفری می‌شدیم اجازه روزه‌داری نداشتند.

در گردان چند تا طلبه داشتیم که هیچکدام ملبس نبودند و موقع نماز حکایتی بود جلو ایستادن برای امامت جماعت. خیلی تواضع به خرج می‌دادند و در آخر هم شهید حسین مصیبی که طلبه حوزه علمیه چیذر و اصالتا اهل ارومیه بود، جلو می‌ایستاد و نماز می‌خواند، بعد از نماز و تعقیبات، سفره ناهار در حسینیه پهن می‌شد.

البته حکایت شب‌ها فرق می‌کرد و فتیله معنویت بالاتر می‌رفت، تعقیبات توام با ناله می‌شد و بعد از تلاوت قرآن و ذکر مصیبت بعضی شب‌ها تذکرات معنوی شهید نوریان فرمانده گردان تخریب بود که فضا را عوض می‌کرد.

روز‌های ماه رمضان به تجدید آموزش، ستون کشی و راهپیمایی و شب‌ها هم بیدار باش و رزم شبانه‌های سنگین تخریب که معروف بود طی می‌شد. فرمانده ما شهید نوریان خیلی مواظب بود که در تمرین‌های عملیاتی بچه‌ها آسیب نبینند و دیگر اینکه به مربی‌های آموزش تاکید می‌کرد مراقب باشند و بچه‌ها را زیاد خسته نکنند تا در روز‌ها و شب‌های ماه رمضان به طاعت و عبادتشان برسند.

انتهای پیام/ ۱۴۱



منبع خبر

یک شبانه‌روز رمضانی در جبهه چگونه می‌گذشت؟ بیشتر بخوانید »

روایتی از حال و هوای رمضانی جبهه

روایتی از حال و هوای رمضانی جبهه


روایتی از حال و هوای رمضانی جبههبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، ماه رمضان و روز‌های پربرکتش فرصت خوبی بود تا رزمند ه‌ها به بهترین نحو از برکات آن بهره ببرند و با راز و نیاز و تقرب به درگاه الهی خود را معبود خویش نزدیک کنند. در ادامه خاطره‌ای از جعفر طهماسبی یکی از زمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهدا از ماه رمضان جبهه آمده است که آن را می‌خوانید.

ماه رمضان سال ۶۴ مقرما در کنار رودخانه کرخه بود. شهید نوریان فرمانده تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهدا نام این مقر را موقعیت الصابرین گذاشت. این مقر یک محوطه بزرگ و صاف بود که با شن‌های درشت فرش شده بود و چند مسیر کج و معوج که به چند تا تو رفتگی داخل صخره‌های شنی که شبیه غار بود ختم می‌شد و جان می‌داد برای خلوت کردن و عبادت با خدا.با تلاش بچه‌ها خصوصا شهید حاج قاسم اصغری کف حسینیه گردان سیمان شد و با داربست دور و سقف را اسکلت بستند و با چند برزنت سقف حسینیه را پوشاندند.

دور حسینیه باز بود و برای اینکه داخلش هوا جابجا شود با حصیر اطرافش را محصور کردند و عبادتگاه بچه‌های تخریب هم کامل شد.

از این حسینیه بیشتر برای برنامه‌های عمومی مثل نماز‌های یومیه و عبادت‌های جمعی استفاده می‌شد و آن‌هایی که می‌خواستند تنها با خدا خلوت کنند از غار‌های اطراف مقر استفاده می‌کردند.

کار به جایی رسیده بود که به شوخی برای مسیر‌ها و غار‌ها اسم گذاشته بودند و چند بار فرماندهان به دوستان تذکر دادند لااقل آن‌هایی که به غار می‌روند بعد از اتمام عبادت پتو‌هایی که برای استفاده می‌برند را برگردانند.

با شروع ماه رمضان عبادت‌های جمعی و فردی هم داغ‌تر می‌شد. تنها کسی که از بچه‌های تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهدا در ماه رمضان سال ۶۴ روزه می‌گرفت حاج آقا صمد زاده بود. آن هم به خاطر اینکه ماشین گردان تحویلش بود و بین مقر و پادگان دوکوهه در رفت و آمد بود و بقیه بچه‌های تخریب که حدود ۶۰ نفری می‌شدیم اجازه روزه داری نداشتند.

در گردان چند تا طلبه داشتیم که هیچکدام ملبس نبودند و موقع نماز حکایتی بود جلو ایستادن برای امام جماعت. خیلی تواضع به خرج می‌دادند و در آخر هم شهید حسین مصیبی که طلبه حوزه علمیه چیذر و اصالتا اهل ارومیه بود جلو می‌ایستاد و نماز می‌خواند، بعد از نماز و تعقیبات، سفره نهار در حسینیه پهن می‌شد.

البته حکایت شب‌ها فرق می‌کرد و فتیله معنویت بالاتر می‌رفت، تعقیبات توام با ناله میشد و بعد از تلاوت قرآن و ذکر مصیبت بعضی شب‌ها تذکرات معنوی شهید نوریان فرمانده گردان تخریب بود که فضا را عوض می‌کرد.

روز‌های ماه رمضان به تجدید آموزش، ستون کشی و راهپیمایی و شب‌ها هم بیدار باش و رزم شبانه‌های سنگین تخریب که معروف بود طی می‌شد. فرمانده ما شهید نوریان خیلی مواظب بود که در تمرین‌های عملیاتی بچه‌ها آسیب نبینند و دیگر اینکه به مربی‌های آموزش تاکید می‌کرد مراقب باشند و بچه‌ها را زیاد خسته نکنند تا در روز‌ها و شب‌های ماه رمضان به طاعت و عبادتشان برسند.

انتهای پیام/ ۱۴۱



منبع خبر

روایتی از حال و هوای رمضانی جبهه بیشتر بخوانید »