به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، امیر سرتیپ «امیر حاتمی» وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح در چهاردهمین همایش فرماندهان یگانهای عمده نیروی زمینی ارتش که در تهران و بهصورت دورسخنی در سراسر یگانهای این نیرو برگزار شد، اظهار داشت: جایگاه نیروی زمینی ارتش در تامین امنیت ملی کشور حائز اهمیت راهبردی است.
وی ضمن گرامیداشت یاد و خاطره شهدای نیروی زمینی ارتش، نقش این نیرو را در طول عمر نظام اسلامی به ویژه هشت سال دفاع مقدس و در تامین امنیت و ثبات مرزهای پهناور و گسترده ایران اسلامی حائز اهمیت و تعیینکننده دانست و تصریح کرد: بدخواهان و دشمنان انقلاب و ملت بزرگ ایران اسلامی پس از دوران جنگ تحمیلی بارها با طرح ریزی توطئه های پیچیده، قصد تجاوز و دستاندازی به آب و خاک ایران اسلامی را داشتند که با هوشیاری، آمادگی، اقتدار و حضور تثبیتکننده نیروهای مسلح به ویژه نیروی زمینی ارتش، آنها جرات تعدی به کشورمان را نداشتند.
وزیر دفاع تاکید کرد: جمهوری اسلامی ایران دارای موقعیت راهبردی و ژئوپلیتیک خاص در منطقه غرب آسیا است. از این رو نظام سلطه و استکبار جهانی همواره در طول تاریخ با چشم طمع به این جغرافیای متنعم و بینظیر به لحاظ گذرگاهی نگریسته و بدون شک حفظ و حراست تمام عیار از میهن عزیز و نظام مقدس جمهوری اسلامی همانگونه که امام خمینی (ره) فرمودند؛ از «اوجب واجبات» است.
امیر حاتمی اظهار داشت: ملت ایران با تاسی از فرهنگ عاشورا و نهضت حسینی با گذشت بیش از ۴۰ چهل سال از عمر پُربرکت نظام اسلامی هرگز زیر بار ظلم ظالمان و سلطه مستکبران قرار نگرفتهاند و آرمان بلند «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» را که اندیشه بلند و تابناک امامان انقلاب و شهدای عظیمالشان انقلاب اسلامی بوده باقدرت حفظ کرده و به آن افتخار میکنند و برای آن هزینههای بسیار دادهاند.
وی ادامه داد: بدخواهان و زورگویان بیمنطق عالم همواره به دنبال وابسته کردن و به تاراج بردن منافع ملی ملتها و کشورها بودهاند و امروز ملت بزرگ ایران اسلامی که صاحبان اصلی این انقلاباند برای نخستین بار در تاریخ این سرزمین کهن، همچون کوهی استوار در مقابل زیاده خواهان و بدخواهان ایستادند و هرگز در برابر جنگ سخت، نرم و عملیات روانی دشمن مرعوب نشده و به هیچ عنوان حاضر به خدشهدار شدن منافع ملی و آرمان استقلالخواهی خود نشدهاند.
وزیر دفاع مهمترین راهبرد نظام اسلامی در مقابله با نظام سلطه را از منظر اندیشه راهبردی فرماندهی معظم کل قوا «قوی شدن» دانست و تصریح کرد: صیانت از نعمت و موهبت «استقلالخواهی» و «عدم وابستگی» به استکبار جهانی در گرو قدرتمند شدن در تمامی ابعاد و مولفههای قدرت است.
امیر حاتمی از اقتصاد، علم، دانش و فرهنگ را به عنوان برجستهترین شاخصهها و مولفههای اقتدار کشورها یاد کرد و گفت: یکی از مهمترین مولفههای مهم قدرت در عصر حاضر، «قدرت دفاعی» کشورها است که به لطف خدا امروز نیروهای مسلح مقتدر ایران اسلامی به خصوص ارتش جمهوری اسلامی ایران با حضور فرماندهان مومن، شجاع، ولایتمدار و جان برکف و با در اختیار داشتن و بهرهمندی از تسلیحات پیشرفته به آن دست یافته است.
وی با تحلیل شرایط سیاسی- نظامی و امنیتی منطقه و جهان و رشد سریع پیشرفتهای علمی تاکید کرد: امروز با عزمی جزم و همتی مضاعف در حوزههای علم، دانش و فناوری همگام با علوم روز دنیا، بدون وابستگی در حال حرکت هستیم و آخرین دانشهای پیشرفته در حوزههای دفاعی و نظامی جهان را با تکیه به دانش بومی متخصصان و نخبگان جوان به دست میآوریم.
وزیر دفاع افزود: امروز با تدابیر حکیمانه فرماندهی معظم کل قوا (مدظله العالی) در صنعت دفاعی به ویژه در حوزههای رزم زمینی که مورد نیاز فرماندهان و رزمندگان نیروی زمینی است، به پیشرفتهای خیرهکنندهای دست یافتهایم. ما در این مسیر به هیچ کشور و قدرتی وابستگی نداریم و آمادگی داریم بخش اعظمی از محصولات و دستاوردهای پیشرفته خود را به سایر کشورها صادر کنیم.
امیر حاتمی گفت: در حال حاضر به هیچ عنوان با دوران دفاع مقدس و گذشتههای نزدیک قابل مقایسه نیستیم و این پیشرفتهای دفاعی در تمامی حوزههای رزم به ویژه در حوزههای موشکی، پدافندی و پهپادی، خار چشم دشمنان ایران اسلامی شده است.
وی نیروی زمینی ارتش را دارای فرماندهان، مدیران و کارکنان متدین، متعهد و حزباللهی دانست و تصریح کرد: بسیار خرسندیم که امروز نیروی زمینی در تمامی صحنههای حادثه، خطر و مردمیاری در جای جای کشور با تمام ظرفیت در خط مقدم دفاع از ملت و آرمانهای نظام اسلامی قرار دارد.
وزیر دفاع اعطای نشان درجه یک فتح به امیر سرتیپ حیدری فرمانده نیروی زمینی ارتش را اوج رضایت فرمانده معظم کل قوا از عملکرد نیروی زمینی ارتش و فرمانده پُرتلاش این نیرو دانست و آن را بزرگترین افتخار و پاداش برای فرماندهان و رزمندگان نیروی زمینی قلمداد و خاطرنشان کرد: امروز به برکت این پا در رکابی و آمادگیهای رزمی، نیروی زمینی همچون ستارهای در آسمان عزت و سربلندی کشور میدرخشد.
گروه جهاد و مقاومت مشرق –همین چند روز پیش، زیر تیغ آفتاب ظهرگاهی تابستان، روبروی دانشگاه آزاد شهر پیشوا ایستاده بودیم که مردی میانسال با قامتی متوسط و نگاهی که برقش از پشت عینک قابل تشخیص بود، ما را از گرمازدگی نجات داد و به خنکای خانهاش در خیابان بالایی برد.
حاج خدابخش حیدری، پدر شهید مدافع حرم فاطمیون، عباس حیدری، همراه با همسرش (مادر شهید) بدون فوت وقت، روی مبلهای راحتی و ساده نشستند تا با دقت و جزئیات به سئوالات ما درباره پسرشان پاسخ بدهند. پسری که رزمندهای کارکشته و حرفهای بود و همسر و پسرش را به عشق دفاع از حرم گذاشت و رفت؛ پسری که با همسرش از ایران ردمرز شده بود اما اعتقادات مذهبی و شیعیاش را وسط سختیها و در به دریهای زندگی معامله نکرد؛ پسری که پدری پولدار داشت اما وقتی شور حرم به سرش افتاد، زن و زندگی آرام و مرفه در هرات را کنار گذاشت و قاچاقی خودش را به ایران رساند تا به سوریه برود؛ پسری که حالا در چند قسمت، این شمایید و این گفتههای صادقانه و خواندنی مادر و پدرش حاج خدابخش حیدری.
**: دخترتان که معلم بودند همچنان در افغانستان هستند؟
پدر شهید: نه، آمدند ایران.
مادر شهید: دخترم بعد از یک سال که زنگ زدم، گفت مامان ما در افغانستان امنیت نداریم، چون وقتی صحبت می شود یکی به من می گوید که داداش تو در سوریه شهید شده، یکی می گوید فلان و بهمان… ما می ترسیم… خلاصه بچهها را بعد از یک سال آوردیم.
پدر شهید: فضا که خراب شد، ما اینها را آوردیم.
**: الان یکی از دخترهایتان ازدواج کردهاند؟
پدر شهید: بله؛ همان دخترم که آنجا ازدواج کرده بود، این بچه کوچکها بچههای او هستند.
**: جعفر آقا هم ازدواج کرده؟
پدر شهید: نه هنوز. الان ما بلا تکلیفیم، یک روز می گویند به برادران و خواهران شهید شناسنامه میدهند و یک روز دیگر، حرف دیگری میزنند.
**: یعنی سه تا از فرزندان شما شناسنامه ندارند؟
پدر شهید: بله،
**: چه می گویند؟ حرفشان چیست؟
مادر شهید: می گویند بالای سن قانونی هستند و شناسنامه نمیتوانند بگیرند.
پدر شهید: یک زمانی اینها آمدند گفتند شما که پدر شهید هستید، می توانی ۳۰ نفر از فامیل هایت را معرفی کنی و برایشان شناسنامه بگیری. یعنی هر پدر شهید میتوانست۳۰ نفر از فامیلهایش را که میخواست، تبعه ایران کند. ما نرفتیم دنبالش که تفکیک کنیم. اصلا به من گفتند همچین چیزی شدنی نیست. تمام این افغانی هایی که اینجا هستند شناسنامهدار می شوند دیگر. چون من سی نفر را ببرم، او سی نفر را ببرد و… این می شود دو میلیون نفر دیگر؛ چند هزار نفر در سوریه شهید شدند. به هر حال گفتم این شدنی نیست. من هم دنبالش نرفتم. حالا واقعیتش من نمی دانم این حرف به ضرر من است یا به نفع من است: ما تنها چیزی که از جمهوری اسلامی می خواهیم این است که وضعیت فرزندانمان را که دیگر نمیتوانند به افغانستان برگردند، مشخص کنند.
**: یعنی مشکل اصلی تفکیکی که برای سن قانونی قائلند است؟
پدر شهید: بله، چون من از همان زمانی که در ایران بودم تا امروز کسی به من نگفته مدرک شناساییات را بده.
**: آن روزی که رفتید و داوطلبانه رد مرز شدید هم همینطور بود…
پدر شهید: بله، خودم رفتم، تازه طرف می خندید، میگفت: حالت خوب نیستها! چه کسی می گوید تو افغانی هستی؟… گفتم: آقا من افغانی هستم، می خواهم بروم افغانستان.
واقعیتش تا به حال کسی مزاحمم نشده. من یک پسر کوچک دارم که الان ۱۲ **: ۱۳ ساله است، دو بار تا به حال او را گرفتهاند و بردهاند اردوگاه.
**: و وقتی متوجه شدند برادر شهید است، رها کردهاند؟
پدر شهید: ما رفتیم، از طرف سپاه زنگ زدند، وساطت کردند تا این که آزادش کردیم. گفتیم احتمالا شناسنامهاش میآید. چون من خودم مشکلی قلبی دارم… اسمش سجاد است ۱۲ **: ۱۳ ساله است، بیشتر نیست. من مشکل قلبی دارم، مشکل کلیه دارم، مشکل روده دارم و نمی توانم کار کنم. همیشه خانه هستم. چون قلبم جراحی شده و داخل قلبم سه تا فنر گذاشتند، گفتند از سه کیلو بیشتر بار برندار. حتی احتیاط میکنم که بروم مغازه دو کیلو سیبزمینی بخرم. این چیزی است که آنها می گویند.
به هر حال چون من از کار ماندم، حقوقی هم که از طرف بنیاد شهید به ما تعلق می گیرد بسیار محدود است. از یک مشکلاتی برایم پیش آمد و از بنیاد شهید وام هم گرفتم که ماهیانه مبلغ قابل توجهی را به خاطر وام کم میکنند. کار به دیگران ندارم، اما خانوادهام و پسرم اینجا هستند و با این مبلغ فقط تا پنجم برج کارتمان پول دارد، دیگر نهایت تا دهم برج، دیگر کارتمان خالی می شود.
دیدم نمی شود، پسرم سجاد الان رفته بنایی و کار می کند به خاطر اینکه خرج خانه را بیاورد. از درسش گذشت، چون دیگر در خانه نان نیست. الان آن طفلک دارد کار می کند، سر کار است.
**: جعفر آقا هم به شما کمک می کند؟
پدر شهید: کمک می کند بله، او هم خودش جوان است. وقتی من به ایران آمدم، خیلی بدهکار بودم، خیلی بدهیها را بچه ها دادند. همین الان که نشستیم کنار هم تقریبا نزدیک به چندین میلیون تومان بدهکار هستم. منظورم این نبود که فکر کنید من دست نیاز دراز میکنم، نه، ولی خب واقعیتهای زندگی همین است و مشکلات هست.
همین امروز نوهی کوچک من وقت واکسن داشت و باید به یک درمانگاه می رفتیم که کرایه آژانس هم ۳۰ تومان شد. راه دوری هم نبود. آژانسی هم همسایه است. نمی شود بگویم آقا زیاد است چون بار دیگر ممکن است من را نبرد. این مشکلات ها را ما داریم.
**: منزلتان را چطور تهیه کردید؟
پدر شهید: این منزل هم از طرف برادران سپاه به ما تحویل شد. گفتند بروید اینجا بنشینید. ما ۴ **: ۵ ماهی هست اینجا هستیم. قبلا در شهرک گلها، آن طرف پیشوا، یک خانه را کرایه می دادیم، ۳۰ تومان هم پول پیش داده بودم و کرایه هم می دادم. وقتی ما را آوردند اینجا، آن سی تومان را هم که گرفتیم دادیم جای بدهکاری من. بدهکار من زیاد بودم. خیلی بدهکاری دادم ولی هنوز هم بدهکار هستم.
**: قرار است خانه را به شما واگذار کنند؟
پدر شهید: معلوم نیست. دقیق جواب نمی دهند. چون زنگ که می زنیم می گویند فعلا شما که نشسته اید. می گویم من که نشستم تکلیف من باید روشن شود، من باید بدانم وضعیت اینجا چطور میشود. روزگار معلوم نمیکند. روزی همه را خداوند خودش درست می کند و می دهد. ما بنده ها بالاخره تلاش خودمان را می کنیم. من در این مشکلاتی که دارم اگر یک اتفاقی برای من بیفتد، این بچههای من طفلی چه میشوند؟
مادر شهید: میگویند بنشینید، چه کار دارید؟ معلوم نیست. از ما نه پولی گرفتهاند که ما بگوییم پولی گرفتهاند، نه به ما جواب می دهند که مال خودتان باشد…
پدر شهید: جواب درست هم به ما ندادهاند. واقعیتش، نمی دانیم چه می شود.
**: در واحدهای دیگر هم خانواده شهدا هستند؟
پدر شهید: دو تای دیگر هستند، آنها هم مثل ما هستند.
**: در شهرک ۱۵خرداد هم که رفتیم برای گفتگو، یک ۸ واحدی بود که به خانواده شهدا داده بودند. البته سند خانهها هنوز صادر نشده چون شناسنامههایشان نیامده.
پدر شهید: بله، آن مجتمع را دادهاند. برای ما مهمترین مشکل، مسأله هویتی است. من را که کسی کار ندارد. چون سنی هم از من گذشته. من را آنجا هم ببرند به درد نمیخورم با این شرایطی که دارم، ولی من بیشتر ناراحتیام برای بچههایم است. مثلا این دخترم هیچی ندارد، پاسپورتهایشان وقتشان تمام شده، اگر اینها بروند دوباره افغانستان دیگر پاسپورت به اینها نمی دهند و دستگیرشان میکنند. میگویند این خانواده چه کاره بوده که ۵ سال آنجا رفته بدون اینکه بیاید افغانستان و ویزای مجدد بگیرد، ۵ سال آنجا زندگی کرده سال به سال کدام مُهر خورده پای پاسپورتشان؟ اینها دیگر به هیچ عنوان نمی توانند بروند. الان پسرم هم از ترس از اصفهان نمی تواند بیاید خانه و به ما سری بزند. نمیتواند بیاید، می گوید بیایم در راه من را میگیرند. اولا بلیط نمی دهند، ایرانی هم برود می گویند داشتن کارت ملی الزامی است. همانجا مانده و نمیتواند بیاید.
**: مگر این که با وسیله شخصی بیایند و بروند.
پدر شهید: شخصی بیاید، پولش خیلی زیاد میشود.
**: پسرتان در خود شهر اصفهان است؟
پدر شهید: نه؛ در نجف آباد اصفهان کار میکند.
مادر شهید: الان ۵ تا فرزند داریم، یعنی ۷ سر عائله تا در این خانه زندگی می کنیم، الان ۴ تا ایرانی هستیم ۳ تا افغانی. افغانی هایمان هم مدارک ندارند.
**: بابش که بسته نشده، نگفتند که منتفی است؟
پدر شهید: چند وقت پیش یک همچین سر و صدایی بود و میگفتند به آنهایی که از ۲۰ سال بیشتر سن دارند، شناسنامه تعلق نمی گیرد. بعضی اوقات من یک آدم عجولی هستم. گفتم اینها که گفتند تو یک نفر، سی نفر را بیاور، غیر از اعضای خانواده خودت، ما که از اول دنبال این هم نرفتیم؛ گفتیم همچین چیزی اصلا وجود ندارد، این بابا برای دلخوشی ما گفته، وگرنه من خانواده خودم مانده است. این خیلی مشکل است. شما خودت را جای من بگذار؛ شما الان خودت شناسنامه داری ایرانی هستی، ولی پسرت نداشته باشد. دخترت نداشته باشد. ما همه بشر هستیم فرق نمی کند؛ شما حساب کن چه وضعی داریم.
**: الان آن دخترتان که تربیت معلم خواندند در افغانستان هستند؟
پدر شهید: نه، همینجاست.
**: یک دخترتان هم که پزشکی خوانده بودند؟
پدر شهید: آن دخترم هم اینجاست.
**: ایشان هم ازدواج کردهاند؟
پدر شهید: دختر بزرگم که ازدواج کرده است. بعد از عباس این است دیگر. چون روز اولی هم که عباس به سوریه رفته بود، اسم خواهر و برادرهایش را داده بود. گفتند چون عباس ازدواج کرده، در این جدول اسمش نمیآید چون مستقل است. خوب ما هم الان کل پافشاریمان روی اینهاست که در خانه هستند. اینها ردیف بشوند بالاخره یک فکری به حال او هم میکنیم، ما می رویم می گوییم این دختر من است، این هم مال من است.
**: وقتی نمیتوانند بروند افغانستان باید اینجا تکلیفشان معلوم شود.
پدر شهید: دخترم که معلم است، قیدش را زد دیگر. گفت چون من به مدرسه که می روم معلمهای دیگر به من یک طورهایی نگاه میکنند و یک حرفهایی می زنند و میگویند: شما خودفروخته ایران هستید، شما داداشتان را فرستادید سوریه…
**: اینجا رفتند برای تدریس و این حرفها را شنیدند؟
پدر شهید: نه، آنجا در افغانستان. می گفتند شما مزدوران ایران هستید.
مادر شهید: بعد از یکسال که ما اینجا آمدیم، آنها هم آمدند.
پدر شهید: من گفتم: دخترم ولش کن اصلا بیا ایران. من خودم رفتم برایش پاسپورتش را گرفتم و از راه قانونی هم آوردمش. ولی الان مشکل عمده ی ما اینها هستند. جوانهای ما بلاتکلیف ماندند. یک روز می شنویم که می گویند اینها که ازدواج کردهاند برایشان شناسنامه تعلق نمی گیرد؛ مثلا پسر من که زن گرفته، بهش شناسنامه نمی دهیم، دختر من شوهر کرده بهش شناسنامه نمی دهیم…
مادر شهید: پس اینها ازدواج نکنند؟
پدر شهید: یعنی تا آخر عمر به خاطر یک شناسنامه بمانند؟ اصلا اسلام همچین چیزی می گوید؟
**: ازدواجشان ثبت می شود یا نه؟
پدر شهید: اگر ازدواج کنند که ثبت می شود. منظورم این است که اینها به خاطر این مانعی که برای گرفتن شناسنامه گذاشتند تا آخر عمرش برود دست به هزار طور کار بزند که بتواند شناسنامه بگیرد! به نظرم اصلا این منطق اسلام نیست. حالا اینها یک همچین چیزی می گویند، نمی دانم اینها این حرف ها را از کجا میآورند.
مادر شهید: ما بعد از ۵ سال، تازگی خودمان شناسنامه گرفتیم.
پدر شهید: تازه شب عید امسال شناسنامه گرفتم. خانومم هم تقریبا یکی دو هفته می شود که شناسنامهاش آمده. الان برای شناسنامه دختر و پسر کوچکم که مدرسه میرود، هر بار که میروم ثبت احوال، می گویند آقا ما نیرو نداریم!
**: شناسنامه را مگر پست نمی کنند به آدرس شما؟
پدر شهید: ما از خیر پست گذشتیم. خودمان رفتیم و گرفتیم. برای امور دولتی بایددر سایت بزنید اما من خودم می روم و نامه را با دست خودم میگیرم و می روم وزارت کشور که اصلا ربطی به من ندارد. آنجا هم که من می روم کنار گوش من غر غر می کنند: این چه نامهای است برای من آوردی؟ چرا آوردی؟ اصلا حقش نیست، باید در سایت بزنند تو چرا آوردی؟ من هم میگویم: آقا من را فرستادهاند، من هم راضی نیستم از اینجا بلند شوم در این هوای گرم از پیشوا تا تهران بروم یا اینکه بروم ایستگاه متروی ارم سبز.
**: می آمدید به ثبت احوال مرکز در میدان حسنآباد؟ درست است؟
پدر شهید: بله، ما را آنجا فرستادند.
الان اینها دو تا نامه می دهند می گویند ببر وزارت کشور تاییدیه بگیر. دو تا نامه هم می دهند می گویند این را ببر ایستگاه متروی ارم سبز.
**: آنجا چرا؟
پدر شهید: آنجا هم یک ساختمانی مربوط به اتباع خارجی است. یک دفتری دارند. آن را بردند در یک پس کوچه که باید با ماشین کرایه دربست بروی چون مسیر ندارد. آنجا هم که می روی به تاکسیها تا می گوییم می روم فلان جا، دیگه اجازه نمی دهد که یک نفر بیاید کنارت بنشیند، دربست ۴۰ هزار تومان. من را ۵ **: ۶ بار آنجا فرستادند، می گویم خب پدرت خوب مادرت خوب دو دقیقه بایست این مردم دارند می آیند دیگر، می گوید نه آقا، دربست می روی، ببرم و الا نمی روی هیچی. مجبوری باید چهل تومان را بدهی و بروی.
**: چهلهزار تومان بین دو سه نفر تقسیم شود هم قبول نمیکنند؟
پدر شهید: قبول نمی کنند. ما این مشکلات را داریم. گلایه نمی کنیم به هر حال.
**: انشالله حل میشود. خدا انشالله به شما سلامتی بدهد و آقا سجاد و جعفر آقا انشالله سلامت باشند و سایه شما بالای سرشان باشد. خیلی بهره بردیم وانشالله یک روز برویم سر مزار عباس آقا. مزار عباسآقا در بخشی که فاطمیون هستند، قرار دارد؟
پدر شهید: در کنار شهدای فاطمیون. بالای سرشان ابوزینب است، رئوف (فرمانده بزرگ فاطمیون) است. دیگر همین طور که می آیید، وسط مزار پسر من آن وسط قرار دارد.
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، «حسین اسوبعلی اف» کارشناس سیاسی و مدیر مرکز تحلیلی «راه حلهای عاقلانه» در قرقیزستان در مطلبی با عنوان «مشارکت استراتژیک میان ایران و چین و تقویت مواضع بین المللی تهران» به همکاریهای دو کشور اشاره کرده است.
در این یادداشت آمده است: بیش از چند ماه از زمان امضای سند تاریخی بین جمهوری اسلامی ایران و چین تحت عنوان «توافقنامه همکاریهای جامع به مدت ۲۵ سال» میگذرد. بدون تردید این رویداد در محافل کارشناسی و مطالعاتی بین المللی مورد توجه بالایی قرار گرفته و فرصتی را برای تجزیه و تحلیل چشم انداز همکاریهای دو کشور در زمینههای مختلف، از علوم و اقتصاد تا همکاریهای سیاسی و دفاعی را فراهم کرد.
البته بدیهی است که توسعه همکاریهای استراتژیک دوجانبه ایران و چین میتواند باعث ایجاد تغییرات جدی و طولانی مدتی برای جمهوری اسلامی هم در سطح منطقهای (موقعیت کلیدی ایران به عنوان عامل و فاکتور نفوذ در خاورمیانه، خلیج فارس، قفقاز جنوبی و آسیای مرکزی) و هم در سطح بین المللی (تقویت پایداری ایران در برابر تحریمهای آمریکا و فراهم شدن شرایط مناسبتر برای ادامه سیاست خارجی مستقل) شود.
لازم به یادآوری است که ایران عملاً تنها کشوری در خاور نزدیک و خاورمیانه است که به طور مداوم از مسیر توسعه خاص خود دفاع کرده و از زمان پیروزی انقلاب اسلامی به این طرف اولویتهای اساسی سیاست خارجی خویش را تغییر نداده است. از این نظر توافقنامه استراتژیک با چین فرصتهای دیگری را برای ایران (نه تنها به عنوان یک کشور در حال پیشرفت سریع، بلکه به عنوان یکی از مهمترین مدافعان منافع جهان اسلام و از جمله مدافع حقوق مردم مظلوم فلسطین در برابر اشغالگریهای رژیم صهیونیستی) در جهت تحقق اهداف و ادامه مسیر خود ایجاد خواهد کرد.
البته نمیتوان مزایای استراتژیکی را که چین نیز از ناحیه این توافقنامه به دست خواهد آورد، ذکر نکرد. تعدادی از کارشناسان روی این نکته اشاره داشتند که علاوه بر منافع اقتصادی مرتبط با دستیابی به منابع انرژی و دسترسی به بازار داخلی جمهوری اسلامی، در آینده به سایر مناطقی که تحت تاثیر نفوذ تاریخی و واقعی (امروزی) ایران قرار دارند، به دست خواهد آورد و همچنین چین فرصت اجرای قابل پیش بینیتری از پروژه بلندپروازانه «کمربند و جاده» خواهد داشت و در نتیجه ارتباطات جدیدی بین منطقه آسیا و خاورمیانه ایجاد خواهد کرد که برای اقتصاد رو به رشد چین امر بسیار ضروری است.
در بعد منطقهای نیز چین از مزایایی در برابر هند به عنوان رقیب سنتی خود برخوردار میشود، زیرا با اتکا به مشارکت راهبردی با ایران شرایط دیگری برای مهار جاهطلبیهای منطقهای هند را در اختیار خواهد گرفت.
کارشناسان ضمن بررسی موضوع مزایای متقابل چین و ایران از ناحیه این توافقنامه، هنوز به فاکتور روسیه توجه نشان ندادهاند. با این وجود اکثر محققان بر آنند که تقویت روابط در چارچوب مثلث «چین – ایران – روسیه» بر مسائل امنیتی جهانی تأثیر گذاشته و شرایطی را برای شکل گیری نظم جهانی چند قطبی به عنوان وزنه تعادل در برابر هژمونی آمریکا و غرب ایجاد خواهد کرد. در حقیقت چنانچه موضوع را در متن چنین واقعیتی مورد توجه قرار دهیم به این نتیجه خواهیم رسید که واقعاً همکاریهای سه جانبه در مورد مسائل جهانی حداقل میتواند به سنگ بنای امنیت و ثبات در اوراسیا و تا حدودی در خاورمیانه تبدیل شود.
البته در این مثلث تناقضاتی نیز وجود دارد که به میزان تبدیل شدن چین به قدرت دوم جهانی و به دست آوردن نفوذ و تأثیر اقتصادی و نظامی – سیاسی قابل مقایسه با آمریکا، میتواند بسیار سریع افزایش یابد. به این دلیل موضع روسیه واضح بوده و به آن ارتباط دارد که از نظر اقتصادی قدرت رقابت نه با آمریکا و نه با چین را دارا نیست.
میزان وابستگی چین به واردات هیدروکربن به ۷۰ درصد رسیده است و به باور بسیاری از کارشناسان چنین میزان وابستگی برای اقتصاد این کشور خطرناک است. این در حالی است که چین بیشتر نفت خود را از طریق دریا دریافت میکند که کنترل بر تمام فضای مربوطه در توان «پکن» نبوده و از این نظر خطرات جدی برای تأمین بی وقفه هیدروکربن مورد نیاز وجود دارد. راه برون رفت از این وضعیت برای چین، وارد کردن منابع انرژی از راه زمینی و از طریق روسیه و آسیای مرکزی است. در رابطه با گاز، پکن با ساخت خط لوله ترکمنستان – ازبکستان – قزاقستان – چین این مسئله را برای خود حل کرده است.
بدون شک صادرات نفت روسیه از طریق پروژه خط لوله انتقال نفت «سیبری شرقی – اقیانوس آرام» به چین و به سواحل اقیانوس آرام در کاهش قیمت مواد خام خلیج فارس در کشورهای آسیایی تأثیر داشته است.
همچنین به طور موازی پروژه خط لوله انتقال گاز «نیروی سیبری» که چین متعهد شده است از طریق آن سالانه ۳۸ میلیارد متر مکعب گاز خریداری کند، توسعه یافته است. اما همه گیری کرونا، رکود اقتصادی و کاهش قیمت انرژی منجر به تغییر وضعیت شده است. در حالی که در بازار بیش از میزان مصرف گاز طبیعی مایع عرضه شده است، چین نسبت به قراردادهای طولانی مدت برای واردات گاز علاقه مندی ندارد.
به عبارت دیگر توافقات بین روسیه و چین در مورد منابع انرژی بیشتر انگیزه سیاسی دارد تا اقتصادی. بنابراین با توجه به عمل گرایی سیاست خارجی رهبری چین، پیش بینی اینکه همکاریهای انرژی بین «پکن» و «مسکو» تا چه مدت ادامه خواهد داشت، سخت است.
با این وجود انعقاد توافقنامه همکاریهای جامع بین ایران و چین برای مدت ۲۵ که شامل واردات منابع انرژی از ایران نیز است، تضمینهای دیگری برای استقلال انرژی چین در صورت بروز اختلافات سیاسی و سایر موارد با روسیه، ایجاد میکند.
امضای این توافقنامه نقش تهران را هم در مثلث چین – ایران – روسیه و همچنین در سیاستهای بین المللی افزایش میدهد.
علی رغم وجود میزانی از تردید در جامعه ایران و محافل سیاسی آن نسبت به این توافقنامه، در این سند منافع سیاست خارجی جمهوری اسلامی به وضوح دیده میشود که توافق سرمایه گذاری در اقتصاد ایران به میزان حدود ۴۰۰ میلیارد دلار طی یک دوره ۲۵ ساله از آن جمله است.
ضمن صحبت از سیاست خارجی، اشاره به همبستگی روسیه، چین و ایران در محکومیت تجاوزات رژیم صهیونیستی به خاک فلسطین اشغالی لازم است. «وانگ یی» وزیر امور خارجه چین در جلسه شورای امنیت سازمان ملل متحد از جامعه جهانی خواست تا جهت آتش بس در منطقه درگیری بین فلسطین و اسرائیل اقدامات فوری اتخاذ شود.
وی در سخنرانی خود گفت: پایان دادن به تشدید درگیریهای بین اسرائیل و فلسطین که منجر به تلفات جانی بسیاری در میان زنان و کودکان شده، بسیار ضروری است. جامعه جهانی باید اقدامات فوری برای جلوگیری از وخامت بیشتر اوضاع، تشدید بی ثباتی در منطقه و تامین زندگی و ایمنی مردم محلی را انجام دهد.
وزیر امور خارجه چین همچنین از آمریکا به عنوان متحد اصلی اسرائیل خواست تا «به تعهداتش پایبند بماند و موضع خود در قبال درگیری بین اسرائیل و نوار غزه را تصحیح کند». وی اعلام کرد که «نه توسل به زور میتواند صلح را تامین کند و نه خشونت میتواند آرامش بیاورد».
وانگ یی همچنین بر ضرورت خویشتنداری اسرائیل و پایبندی آن به قطعنامههای مربوطه سازمان ملل متحد و متوقف کردن تخریب خانههای فلسطینیها و اخراج مردم فلسطین از سرزمینشان تاکید کرد.
در پی این موضوع بود که رسانههای اسرائیلی موضع گیریهای قاطع چین در قبال اقدامات نظامی رژیم صهیونیستی در غزه را ناشی از همکاریهای نزدیک ایران و چین در چارچوب توافقنامه همکاریهای جامع دانستند و خاطرنشان کردند چین همچنین مقابله با آمریکا در خاور نزدیک و میانه را در دستور کار خود قرار داده است. این در حالی است که سایر کشورهای حوزه خلیج فارس مانند عربستان سعودی نیز تأمین کننده انرژی چین به شمار میروند.
از نظر تاریخی، موضع چین در مورد سرزمینهای اشغالی همیشه به جانبداری از مردم فلسطین بوده و پکن خواستار اجرای کلیه قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل در این مورد بوده است. با این حال از اواسط دهه ۱۹۹۰ ارتباطات و همکاریهای نزدیک بین اسرائیل و چین به ویژه در حوزه نظامی و همچنین اقتصادی و تجاری برقرار شد. اما در چنین شرایطی نیز چین همیشه در مسئله فلسطین عمل گرا بوده و هرگز در سطح بین المللی از اسرائیل حمایت نکرده است. چین در رابطه به موضوع حل و فصل مسئله فلسطین عمدتا مواضع قاطع از خود نشان داده است.
حالا دیگر تصور اسرائیل این است که چین قصد ندارد از نزدیکترین شرکای خود در منطقه و از جمله ایران فاصله گیرد. بدون تردید سیاست آمریکا عامل نزدیکی چین و ایران است. اگر در مورد رقابت جهانی آینده بین آمریکا و چین صحبت کنیم، پس خاورمیانه به یکی از مهمترین مناطقی تبدیل خواهد شد که در آینده منافع واشنگتن و پکن در آن برخورد خواهند کرد. در این راستا برای چین اتکا به ایران با ثبات و قابل پیش بینی، مهمتر از توافقات زودگذر و ناپایدار با پادشاهیهای عربی خلیج فارس است.
افغانستان نیز میتواند در آینده به یکی از موضوعات همکاریهای میان ایران و چین تبدیل شود. پنهان نیست که چین طی یک دهه تلاشهای ناموفق برای ایجاد آشتی ملی در افغانستان انجام داده و در این راستا به طور مرتب از نمایندگان طالبان دعوت کرده و با دولت افغانستان نیز در تماس بوده است تا بتواند در ایجاد صلح و ثبات در این کشور نقش ایفا کند. تا قبل از این چین به پاکستان و نفوذ آن در افغانستان متکی بود.
اما اکنون با توجه به تصمیم آمریکا برای خروج نیروهای خود از افغانستان تا سپتامبر ۲۰۲۱ و تشدید درگیریها بین طالبان و دولت افغانستان و همچنین حضور تعداد بالای شبه نظامیان خارجی در این کشور، وضعیت ممکن است به طور غیر قابل پیش بینی تغییر کند. ایران به عنوان عامل تأثیرگذار تاریخی و واقعی بر اوضاع افغانستان میتواند از ابتکارات چین در این کشور در جهت بازسازی اقتصادی و آشتی ملی و همچنین مقابله با تروریسم و خنثی سازی تهدیدات ناشی از افغانستان حمایت کند.
البته نباید این انتظار را داشت که چین جای آمریکا در افغانستان را بگیرد یا خود را درگیر روندهای طولانی مدت برای صلح و عادی سازی وضعیت این کشور کند. برای چین خنثی کردن تهدیدات مهم است، به ویژه تهدیداتی که ممکن است بر اجرای پروژه «کمربند و جاده» تأثیر بگذارد.
در هر صورت اکنون میتوانیم تغییرات جدی و کیفی را در مواضع بین المللی چین و نقش ایران در سیاستهای جهانی مشاهده کنیم. البته ایران کشوری خودکفا و مستقل است و برای تحقق اهداف استراتژیکش در مناطق حضور خود نیازی به کمک چین یا روسیه ندارد، اما چنانچه در یک دوره زمانی خاص منافع این کشورها با اولویتهای ملی ایران مطابقت داشته باشند، پس باید از این فرصت با حداکثر سود برای جمهوری اسلامی استفاده شود. به خصوص اینکه توسعه موفقیت آمیز ایران بر کل جهان اسلام تأثیرگذار است.
منبع: فارس
ایران برای تحقق اهداف استراتژیکش وابسته به چین یا روسیه نیست اما اگر در یک دوره زمانی خاص منافع این کشورها با اولویتهای ملی ایران مطابقت داشته باشد، ایران باید از این فرصت حداکثر سود را ببرد.
گروه جهاد و مقاومت مشرق –همین چند روز پیش، زیر تیغ آفتاب ظهرگاهی تابستان، روبروی دانشگاه آزاد شهر پیشوا ایستاده بودیم که مردی میانسال با قامتی متوسط و نگاهی که برقش از پشت عینک قابل تشخیص بود، ما را از گرمازدگی نجات داد و به خنکای خانهاش در خیابان بالایی برد.
حاج خدابخش حیدری، پدر شهید مدافع حرم فاطمیون، عباس حیدری، همراه با همسرش (مادر شهید) بدون فوت وقت، روی مبلهای راحتی و ساده نشستند تا با دقت و جزئیات به سئوالات ما درباره پسرشان پاسخ بدهند. پسری که رزمندهای کارکشته و حرفهای بود و همسر و پسرش را به عشق دفاع از حرم گذاشت و رفت؛ پسری که با همسرش از ایران ردمرز شده بود اما اعتقادات مذهبی و شیعیاش را وسط سختیها و در به دریهای زندگی معامله نکرد؛ پسری که پدری پولدار داشت اما وقتی شور حرم به سرش افتاد، زن و زندگی آرام و مرفه در هرات را کنار گذاشت و قاچاقی خودش را به ایران رساند تا به سوریه برود؛ پسری که حالا در چند قسمت، این شمایید و این گفتههای صادقانه و خواندنی مادر و پدرش حاج خدابخش حیدری.
مادر شهید: در تهران پدرش گفت پیکر عباس را ببریم خاتون آباد که من از اول موافق نبودم، گفتم من باید صد در صد خودم بروم ایران و بچه ام را ببینم. چون همین طوری که حاج آقا گفتند، حرف و حدیث های زیادی بود که در سوریه پیکرش روی زمین مانده و بهش رسیدگی نکردهاند و ۸ روز در هوای گرم مانده و سگهای بیابان نصف صورتش را خوردهاند و… خلاصه خیلی حرف بوده و من اینها را شنیده بودم دیگر. شب و روز گریه می کردم که من باید پیکر عباس را ببینم.
به خودم تسکین می دادم که خدایا! امام حسین را کشتند و بدن مطهرشان را … کردند، بچه من که از ایشان بالاتر نیست؟ کسی که در مرکز جنگ باشد همه جور می شود، ولی خب همین که دور و بری ها یک حرفی می زنند آدم بیشتر زجر می کشد. ما رفتیم کابل پاسپورت و ویزا را گرفتیم، آمدیم مشهد خانه دختر برادر حاج آقا بودیم، همین طور سرمان را گذاشتیم روی بالشت، چون من فشارم همیشه بالا بود، خواب دیدم که من دارم طرف بهشت زهرا می روم، عباس هم هست. از خواب بلند شدم. همانقدر دیگر. بلند شدم همین طور نشستم که عروسم زنگ زد. عروسم زنگ زد گفت چکار می کنید عباس را؟ سپاهیها و بسیجیها جمع شدند و در دمزآباد هستند و بندگان خدا با همدیگر و به کمک فامیل، مارها را پیش برده بودند. خیلی زحمت کشیدند. پیکر عباس ۴۵ روز در سردخانه ماند در معراج شهدا تا ما آمدیم. اینها کلا آماده شده بودند. وقتی ما آمدیم، ۲۷ ماه رمضان بود، سوم عید بود، چهار پنج روز هم اینجا ماندیم.
**: یعنی حوالی عید فطر سال ۱۳۹۵ خاکسپاری عباسآقا برگزار شد؟
پدر شهید: بله، عید اصلی ما، عید روزه است. عید فطر است. ما عید نوروز را زیاد اهمیت نمی دهیم.
مادر شهید: بل؛ سوم عید بود. چون در ایران سپاهیها گفتند باید سه روز بعد از عید، دفن و خاکسپاری شود؛ چون ما آماده نیستیم. وقتی ما آمدیم، اینها اینطور گفتند. عروسم گفت چکار می کنی؟ گفتم نمی گذارم جایی غیر از بهشت زهرا ببرند. بندگان خدا آمدند و در خانه جمع شدند. هم محلی ها بودند هم سپاهی ها و بسیجی ها. همه آمدند. گفتند چه کار می کنید؟ گفتم من بچه ام را بهشت زهرا می گذارم. دیگر، هم اینها جوابشان را گرفتند هم پاکدشتی ها جوابشان را گرفتند و رفتند . البته برای خاکسپاری آمدند. دیگر پیکر عباس را بردیم بهشت زهرا.
**: شما در آن ۴۰ روزی که در هرات بودید برای عباس آقا مراسم گرفتید؟
پدر شهید: نه، چون می خواستیم شناسایی نشویم. ما آنجا که بودیم طوری بود خانه ما درآنجا در حالت پرده پرده است نه پله پله. ما شیعه ها در جایی زندگی میکردیم که دو طرفمان سنی ها زندگی می کردند. قریه قریه یا شهرک شهرک بود. ما آنجا شهرکی داریم و در آنجا خانه ساخته بودیم ( البته خانه ام را فروختم) به اسم شهرک شهدا. در شهرک شهدا، بالای سر ما کلا طالبان با خانواده هایشان زندگی می کردند. این طرف ما هم برادرهای اهل تسنن بودند که نصفشان تقریبا طالبان هستند. این طرف ما هم به همین منوال بود. خانه ما وسط اینها قرار گرفته بود. چون با هم در این ۱۰ – ۱۵ سالی که بودیم آشنا شده بودیم، می رفتیم خانه شان، من خودم زیاد می رفتم سر سفره شان و در دعوتیهایشان می رفتم، اینها هم می آمدند، همه شان می دانستند پسرم در اردوی ملی افغانستان است، اما اینها برای خودشان یک تصورات دیگری دارند، اینها می گویند خب مجبوری است. اینها بچه هایشان از اجبار رفتند که یک پولی برای خانوادهشان بیاورند. آنها از این نگاه می بینند. می دانستند پسرم در اردو است، اما می گفتند بیچاره… چاره ای نیست دیگر رفته.
**: یعنی رفته برای کار و درآوردن نان…
پدر شهید: اینها برای فاتحه آمدند پیش ما. تقریبا ۳۰ -۴۰ نفری از ریشسفیدهایشان آمدند. البته جوانهایشان هم آمدند؛ آمدند و تسلیت گفتند؛ البته بدون سر و صدا. بعد یکی از آنها کنار من نشست و گفت آقای حیدری پسرت کجا شهید شده؟ چون برادر من الان یکیش آنجا هست، این اعلامیه چاپ کرده بود نوشته بود «مرحوم عباس حیدری» ننوشته بود «شهید عباس حیدری». به خاطر همین وضعیت، این کار را کرده بود. گفت پسرت در اردوی ملی بود؟ کجا مرحوم شده؟ گفتم چند وقتی است رفته ایران و در اردو نبوده. گفت پس کجا و چطوری به رحمت خدا رفت؟ گفتم در یک ساختمان ۵ طبقه طرف شمیرانات کار می کرده ، آن بالا رفته طبقه پنجم نمی دانم چکاری بوده پایش به میلگرد گیر کرده، خلاصه افتاده پایین و از ۵ طبقه سقوط کرده و…
مادر شهید: شیعه ها هیچ وقت این را لو نمی دهند.
پدر شهید: شیعه هایمان همه می دانند. همین ابوحامد (شهید علیرضا توسلی) خدا رحمتش کند (فرمانده لشکر فاطمیون)، با پسرهای عمویش همسایه بودیم. این زمانی که شهید شد ما آنجا مراسم برایش گرفتیم، مسجد چندین بار پر و خالی شد اما کسی با این حال از مسأله سوریه و جایگاه ایشان باخبر نشد.
**: برای ابوحامد آنجا بی سر و صدا مراسم گرفتید ؟
پدر شهید: بله، چون پسرعموهایش آنجا بودند دیگر. یک پسر برادرش هم که محمد اسمش بود، زیردست من کار می کرد. او هم شهید شد در سوریه.
**: پس عباس آقا آنجا که با ابوحامد کار می کرد آشنا شده بودند با همدیگر، دیده بودند و شناخته بودند؟
پدر شهید: بله…
**: ابوحامد آن موقع بود و شهید نشده بود؟
پدر شهید: بله…
مادر شهید: الان بچههای ما از هرات هر کدام شهید شدند، همه با هم رفیق بودند.
پدر شهید: من دیشب یک خوابی دیدم، برایتان تعریف کنم. ساعت ۲ نصفه شب بود. خواب دیدم که من سوریه رفتم خودم. در یک سالنی ما ۵ – ۶ نفر بودیم، دورتا دور من را داعش محاصره کرده بودند، ما هر چقدر فشنگ و تیر و ترکش داشتیم مصرف کردیم، من یک کلت کمری هم داشتم. دیدم دم پنجره یک داعشی ایستاده و می گوید که آنجا سه چهار نفر هستند. با همان زبان عربی خودشان میگفتند. یکی هم فارسی صحبت می کرد و میگفت آره آنجا هستند، اینها را زنده بگیرید ما کارشان داریم. بعد من سلاحم را درآوردم ۴- ۵ نفرشان را زدم خداییش تا این که فشنگم تمام شد. اینها آمدند، من رفتم در یک آخور مانندی بود، آنجا به رو خوابیدم. می گشتم شاید یک نارنجکی پیدا کنم، چون همه چیز بود آنجا، همه را تمام کردیم ما، بعد یک رفیقی هم داشتیم که او فرمانده بود. بنده خدا همینطور مانده بود کنار دیوار. اینها آمدند گفتند تکان نخور. یکی که داخل شد نارنجک و ضامنش را کشید همین طوری انداخت، گفت می خواهی چکار؟ بگذار اینها بروند به درک، این نارنجک آمد اینجای پای این گیر کرد. اصلا خیلی قشنگ بود، اینطور بگویم. نارنجک گیر کرد، فیس فیس کرد ولی منفجر نشد.
فرمانده ما گفت اینها ما را می گیرند بدجور می کشند، بگذار همین جا بکشد، اشاره کرد همین طور بیا. من همین طور بدو بدو رفتم؛ گفتم این چندتایی که آمدند دور و بر ما، اینها می میرند. گفتم حالا منفجر کن. هر چه ما زدیم این نارنجک منفجر نشد که نشد. با لگد زدیم، با سنگ، ولی نشد. در عالم خواب؛ اینها ما را گرفتند. همین طوری که ما را می برد مثل حججی را که نشان می داد (خدا رحمت کند) در همین حالت ما را داشت می برد. من یک لحظه نگاه کردم دیدم در دو دست من دو تا چاقوی میوه خوری است، از این دسته سفیدهای معمولی. پیش خودم فکر کردم همین طوری گفتم یا اباعبدالله اینها من را ببرند خیلی زجرکش می کنند، خودکشی در دین ما اصلا جایز نیست ولی من چاره ای ندارم، اینها من را بدطور شکنجه می دهند، من می خواهم خودم را با همین ها خلاص کنم.
شانس بد، من اینقدر با این چاقوها زدم در شکمم، اصلا نه چاقو می رفت داخل، جر واجر کردم شکمم را، آخر سر دیدم نه نمی شود، این چاقو را گذاشتم روی شاهرگم. آنها هم داشتند از پشت سر من می آمدند، همین طوری با فشار چاقوها را زدم بالا که برود در قلبم. چاقوها رفتم جفتش داخل قلب من رفت. گفتم بزند همه را پاره کند. ولی نشد. آخرش دیدم نمی شود، همینطوری گفتم یا اباعبدالله الحسین، حتما یک صلاحی دیدی دیگر، وگرنه من اینهمه خودم را زدم یک قطره خون هم نمی آید بیرون، چرا اینطور شد؟!
**: می دانید که دیدن خون در خواب، ان را باطل می کند…
پدر شهید: بعد گفتم حالا هر چه مصلحت شماست ما مطیعیم و قبول میکنیم. چاقوها را هم ول کردم همانجا، گفتم وقتی من این همه زدم خودم را پاره پاره کردم، زدم اینجا و اینطور کشیدم… آخر هم زدم در قلبم، نشد آقا. خلاصه ما را بردند. از پشت سر می آمدند. یکی از آنها گفته بود دست هایش می جنبد؛ یک کاری میکندها؛ به بغل دستی اش می گفت. گفت هر کاری می کند بکند، ما که می کشیمش دیگر. می خواهد خودش را بکشد، بکشد.
خلاصه آمدیم و ما را آوردند در اتاق. من را بردند در یک اتاق دیگر، آنها را بردند در یک اتاق دیگر، من ندیدم آنها را. من را بردند در اتاق و گفتند لختش کنید! لباس هایش را در بیاورید. خلاصه اینها تمام لباس های من را درآوردند؛ پیراهن بلوز و شلوار، زیرپیراهن و پاهایم را همه لخت کردند، یک دفعه گفت قهرمان را صدا کنید بیاید. دیدم یک بچه ی ۱۲ – ۱۳ ساله آمد. گفت این را واگذار می کنم به تو. یک هیکلی دیگر آمد خیلی قیافه وحشتناکی داشت، گفت به شما دو تا می سپارم، هر طور عشقتان است با او رفتار کنید. همانجا یک لحظه گفتم خدایا شاید تو دوست داری من را تکه پاره ببینی، پس ببین. اینها را ببین. این بچه یک کلت دستش بود، تا آمد گفت کثیف رویت را برگردن طرف دیوار. من را برگرداند یک دانه هم زد به سرم. با ته اسلحه یک ضربه محکم زد و من افتادم زمین. بعد گفت لباس هایش را کامل در بیاورید چرا فقط بالا تنه اش را لخت کردید؟ همه را دربیاورید. در همین شرایط من یک جیغ زدم گفتم یا اباعبدالله. با همین جیغ زدن از خواب بیدار شدم. نشستم سر جایم تا وقت اذان صبح خوابم نبرد. قبل از اذان بود. گفتم دیگر من نمی توانم بخوابم.
**: تا آنجا هم خوب پیش رفتید وگرنه اگر ما بودیم، از ترس قالب تهی میکردیم.
پدر شهید: من اصلا نترسیده بودم. جالبی آن اینجا بود که من صبح می خواستم برای خانومم تعریف کنم خوابم را که وقت نشد. اصلا این خواب را به این زیبایی ندیده بودم. زیبایی اش برای من کجا بود؟ اینکه من نترسیده بودم. من می گفتم یا امام حسین تو اینطوری شدی، حالا اینها می خواهند من را اینطوری کنند، اینها آبرو و حیثیت من را نبرند. خلاصه هزارتا فکر بود دیگر. بنده خدا حججی را، دست هایش را قطع کردند، پاهایش را قطع کردند، تجاوز کردند به او، آخرش هم سوزاندنش، یک تکه اش را آوردند دیگر. من هم گفتم امکان دارد این بلا را سر من بیاورند، ولی گفتم تمام بدنم را قطعه قطعه کنند مشکلی نیست، فقط آبروریزی نکنند… هر کاری بخواهند می کنند دیگر. هر کاری خواستند کردند.
**: موقعی که شما از هرات آمدید با همه بچه ها آمدید؟
پدر شهید: نه، من با خانومم آمدم و با دختر کوچکم. تقریبا ۶ ماه ما اینجا بودیم.
**: ۴ تا از بچه ها آنجا بودند؟
پدر شهید: بله، بعد من رفتم و آنها را آوردم.
**: بنا بود ماندگار شوید در ایران؟
پدر شهید: بله. به آنها زنگ زدم گفتم بروید پاسپورت هایتان را بگیرد، آماده کنید خودتان را. آنجا یک آشنایی داشتیم که او در کار دلالی همین کارها بود.
**: ۴ تا فرزندتان که مانده بودند دو دختر و دو پسر؟
پدر شهید: بله، آن بنده خدا را زنگ زدم و گفتم آقای سیدی! من ایران هستم، پسرم اینطوری شده، گفت شنیدهام. گفتم دو تا دخترم آنجاست، پسرم آنجاست، پاسپورت آنها را شما درست کن. گفت باشد. خلاصه ما تا رفتیم همه چیز آنها حاضر شد. بعد من آمدم دوباره کنسولگری هرات، گفتم اینها فرزندان من هستند، اینها را آوردم فقط دختر بزرگترم معلم بود، او ماند با شوهرش. شوهر او هم در اردوی ملی بود، کماندو بود. او ماند در افغانستان.
الان هم که آمدیم اینجا، من الان خودم شناسنامه دارم، خانمم هم دارد، این دو تا بچههای کوچولو هم دارد. اما من نمی دانم قانون جمهوری اسلامی چطوری است، روز اولی که ما آمدیم این مسئولینی که آمدند زحمت کشیدند، دستشان درد نکند، اما الان پسر بزرگترم (جعفر حیدری) که اصفهان کار می کند، مدرک و شناسنامه ندارد.
**: یعنی پسرِ بعد از عباس آقا هستند؟
پدر شهید: بله. این دخترهایم هم جفتشان الان مدرک ندارد. یکی که گفتم معلم بود یکی هم که مجرد است اینجا.
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، پیشنویس قطعنامه ۵۹۸ در شرایطی تدوین شد که ایران پیروز میدان جنگ بود و از نظر نظامی دست بالا را داشت. فاو، جزایر مجنون، حلبچه، حاج عمران و بخشهای عمدهای از نوار مرزی در اختیار ایران بود.
هر جنگی روزی به پایان میرسد، باید توجه داشت که معدودی از جنگها با نابودی نیروهای نظامی دشمن پایان یافتهاند. معمولاً جنگها هنگامی پایان مییابند که ترکیبی از عوامل سیاسی، نظامی و اجتماعی باعث فرسودگی یا متلاشی شدن توان طرف یا طرفین برای ادامه جنگ شوند.
مهمترین موضوع برای آغازگر جنگ و همچنین قربانی تجاوز این است که چه راهبرد و برنامهای برای پایان دادن به جنگ دارند.
از زمانی که عراق جنگ با ایران را آغاز کرد، جمهوری اسلامی ایران به دنبال دفع تجاوز و پایان جنگ بود. عراق هم در پی تحمیل آتشبس به ایران و خاتمه دادن به جنگ با حفظ بخشی از سرزمینهای ایران بود.
پس از فتح خرمشهر، موضوع پایان دادن به جنگ برای هردو کشور جدیتر شد. عراق سعی کرد با اعلام آتشبس، ایران را وادار کند تا به خواستههایش تن دهد و معاهده ۱۹۷۵ را بیاعتبار بشمرد. همچنین با مذاکره، پیمان مرزی جدیدی با ایران منعقد کند.
جمهوری اسلامی هم به دنبال آن بود تا با مبنا قرار دادن معاهده الجزایر، متجاوز را مشخص و خسارات جنگ را دریافت کند. همچنین با تنبیه متجاوز، امکان حمله مجدد به ایران در آینده را منتفی سازد.»[۱]
وقتیکه ایران بهعنوان طرف پیروز در جنگ، تحقق خواستههای مشروع خود را امکانپذیر نمیدید، چارهای جز ادامه جنگ و اشغال بخشی از خاک عراق و اعمال فشار به رژیم بعثی بهمنظور دستیابی به حقوق مسلم خود نمیدید و این مسئلهای بود که متحدین منطقهای و بینالمللی صدام و بیش از همه آمریکاییها را که بههیچعنوان برهم خوردن توازن قدرت در منطقه به نفع جمهوری اسلامی را به منفعت خود نمیدانستند، نگران میکرد.
«ویلیام کوانت مشاور امور خاورمیانهای شورای امنیت ملی آمریکا، تغییر در موازنه قوا و جلوگیری از پیروزی ایران را ازجمله اهداف تلاشهای دو قدرت بزرگ جهانی (آمریکا و شوروی) اعلام کرد. وی گفت: کاملاً واضح است که دو ابرقدرت علیرغم مبارزهای که (با یکدیگر در قالب جنگ سرد) انجام میدهند، برای یک تغییرات کلی در مورد توازن قوا در این منطقه، توافق دارند و بهعبارتدیگر آنها نمیخواهند شاهد پیروزی عظیم ایران باشند.»[۲]
«قدرتهای بزرگ پسازآنکه دو عملیات والفجر ۸ و کربلای ۵ را بهعنوان تحول مهم ایران در صحنه نظامی جنگ ارزیابی کردند، دریافتند ایران میتواند پیروز جنگ باشد. پس از تصرف فاو، ارتش عراق نشان داد، توان و قدرت دفاعی سابق خود را ندارد و ایران توانائی اجرای عملیاتهای بزرگتری را دارد و ممکن است، کنترل عملیاتی جنگ از دست قدرتهای بزرگ خارج شود.
شدت گرفتن جنگ نفتکشها در خلیجفارس، یک نوع نگرانی بینالمللی در مورد تأثیر عوارض جنگ بر مسئله تأمین انرژی جهانی به وجود آورد. تشدید جنگ در دریا و اقدامات مقابلهبهمثل ایران، موجب شروع بحث در شورای امنیت سازمان ملل جهت ایجاد مقدماتی برای صدور قطعنامهای برای پایان دادن به جنگ شد.
کار تدوین پیشنویس قطعنامه ۵۹۸ از پائیز سال ۱۳۶۵ آغاز شد. این پیشنویس در شرایطی تدوین شد که ایران پیروز میدان جنگ بود و از نظر نظامی دست بالا را داشت. فاو، جزایر مجنون، حلبچه، حاج عمران و بخشهای عمدهای از نوار مرزی در اختیار ایران بود.
قدرتهای بزرگ جهانی که تدوینکنندگان قطعنامه بودند، در پی آن بودند تا دل طرف پیروز جنگ را تا حدودی به دست آورند، بهگونهای که ایران این قطعنامه را بپذیرد. این قطعنامه حاصل کار ۹ ماه دیپلماسی کشورهای آمریکا، شوروی، عراق، عربستان، فرانسه، انگلیس، آلمان و چند کشور دیگر بود.
در تصویب قطعنامه ۵۹۸، با جمهوری اسلامی ایران که طرف اصلی قضیه بود، بههیچوجه مشورتی نشد. این اقدام بیانگر نگرانی جامعه بینالمللی نسبت به ادامه جنگ از سوی ایران بود.»[۳]
برخی از بندهای مهم این قطعنامه که در ۲۹ تیرماه سال ۱۳۶۶ به تصویب شورای امنیت سازمان ملل متحد رسید؛ عبارت بودند از:
«بند ۱- خواستار آن است که بهعنوان اولین گام جهت حلوفصل مناقشه از راه مذاکره، ایران و عراق به آتشبس فوری تن داده و بهتمامی عملیات نظامی در زمین، دریا و هوا خاتمه دهند و تمامی نیروهای خود را بدون درنگ به مرزهای شناخته شده بینالمللی بازگردانند.
بند ۳- مصرانه میخواهد اسیران جنگی آزاد شده و پس از قطع مخاصمات فعال کنونی، بر اساس کنوانسیون سوم ژنو مورخ ۱۲ اوت ۱۹۴۴، بدون تأخیر به کشور خود بازگردانده شوند.
بند ۶- از دبیر کل درخواست مینماید که با مشورت ایران و عراق، مسئله تفویض اختیار به یک هیئت بیطرف جهت تحقیق راجع به مسئولیت منازعه را بررسی نموده، در اسرع وقت به شورای امنیت گزارش دهد.
بند ۷- ابعاد خسارات وارده در خلال منازعه و نیاز به تلاشهای بازسازی با کمکهای مناسب بینالمللی پس از خاتمه درگیری، تصدیق میگردد و در این خصوص از دبیر کل درخواست میکند که یک هیئت کارشناسان را برای مطالعه موضوع بازسازی و گزارش به شورای امنیت تعیین نماید.»[۴]
«این قطعنامه که برای نخستین بار در چهارچوب فصل هفتم منشور سازمان ملل متحد صادر شد و اجرای آن برای هر دو کشور الزامآور بود، همچون قطعنامههای گذشته اشارهای به کشور متجاوز و آغازکننده جنگ نداشت. موضوع خسارات و غرامت جنگ هم بهروشنی در آن نیامده بود. ظاهراً بعضی امتیازات در این قطعنامه در راستای خواستههای جمهوری اسلامی قرار داشت، اما دو کشور عملاً به یک میزان درباره جنگ مقصر قلمداد شده بودند.
مثلاً در موضوع تأسیس صندوقی برای دریافت کمک کشورهای دیگر بهمنظور تأمین خسارات وارده، مقرر شده بود که دو کشور به یکمیزان از کمکهای این صندوق برخوردار باشند و از نظر حقوقی، تفاوتی بین متجاوز و قربانی تجاوز قائل نشده بودند.»[۵]
«روزنامه پاکستانی مسلم در تحلیل خود از قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت، اقدامات شورا را در این زمان سؤالبرانگیز خوانده و به سکوت این شورا در برابر تجاوز عراق به ایران در سال ۱۳۵۹ اشاره میکند. این روزنامه مینویسد: چگونه شورای امنیت در بیانیهای که در هنگام تجاوز عراق به ایران انتشار داد، خواستار خروج نیروهای عراقی از ایران نگردید، ولی امروز که نیروهای ایرانی مناطقی از خاک عراق را آزاد ساختهاند، خواستار خروج نیروهای ایرانی از عراق شده است؟ این نشریه سپس نتیجهگیری میکند که شورای امنیت سازمان ملل بیطرف نیست و از عراق حمایت میکند.»[۶]
دیپلماسی منفعلانه ایران در خصوص قطعنامه
«در هنگام تنظیم و تصویب قطعنامه ۵۹۸، دبیر کل سازمان ملل از دو کشور ایران و عراق خواست نظراتشان را درباره مفاد اولیه آن اعلام کنند.
در آن مقطع زمانی، در وزارت خارجه ایران، فضائی برای بررسی قطعنامه، اعلام نظر و فعالیتهای دیپلماتیک وجود نداشت. ایران بهطور فعال در مذاکرات مربوط به آن شرکت نکرد، شاید اگر ایران برخورد فعالتری با شورای امنیت سازمان ملل داشت، میتوانست نقش پررنگتری در تصویب قطعنامه ایفا کند و این قطعنامه را بهتر از آن چیزی که تصویب شد، به نتیجه برساند.
بنابراین پیشنویس قطعنامه در غیاب ایران و البته با حضور و مشارکت فعال دولت عراق و به نفع آن کشور تنظیم شد و به تصویب رسید. در اوج قدرت نظامی ایران، محتوای قطعنامه تأمینکننده منافع عراق بود.
پس از صدور قطعنامه، عراق آن را پذیرفت و از شورای امنیت تشکر کرد، ولی وزارت امور خارجه ایران طی بیانیهای در ۳۰ تیر ۱۳۶۶، ضمن ناعادلانه خواندن قطعنامه به تناقض بندهای آن و خودداری از معرفی آغازگر جنگ اشاره کرد.
باوجوداین، ایران این قطعنامه را بهترین نوع قطعنامههای سازمان ملل از ابتدای جنگ تحمیلی تا آن زمان میدانست. اکثر بندهای این قطعنامه بهنوعی خواستههای (تعدیلشده) ایران برای پایان دادن به جنگ بود.»[۷]
«در واقع ایران دستور کاری تردیدآمیز را بر مبنای، نه رد، نه قبول قطعنامه در پیش گرفت و از سپتامبر ۱۹۸۷(شهریور ۱۳۶۶)، برای وارد شدن به فرایند مذاکرات سیاسی خاتمه جنگ، بدون تعهد صریحی به پذیرش قطعنامه مذکور، تمایل نشان داد، اما روند مذاکرات را به نحوی مدیریت میکرد تا از یکسو مانع از تصویب قطعنامه تحریم گردد و از سوی دیگر با کسب فرصتهای بیشتر برای تحرک بخشیدن به صحنههای نبرد، بر نتایج آن تأثیر گذارد.»[۸]
«بهعبارتدیگر، ایران قطعنامه را رد نکرد و پس از دو ماه از تصویب، آن را بهصورت مشروط پذیرفت، ولی بهمنظور عدم تأثیر منفی بر رزمندگان، از اعلام رسمی پذیرش آن خودداری کرد تا فرصت رایزنی را از دست ندهد.
شاید اگر ایران نگاه فعالتری نسبت به قطعنامه میداشت، متن آن بهتر از محتوای کنونی میشد و اگر دستگاه دیپلماسی ایران با یک ارزیابی دقیق، قطعنامه را در بهترین موقعیت قدرتی ایران میپذیرفت، در این صورت کارایی قطعنامه بیشتر از تاریخ پذیرش آن میشد.»[۹]
ادامه دارد…
منابع:
[۱] علایی، حسین، تاریخ تحلیلی جنگ ایران و عراق (جلد دوم)، تهران، نشر مرزوبوم، چاپ اول، ۱۳۹۵، صفحه ۳۵۳
[۲] جمعی از نویسندگان، روزشمار جنگ ایران و عراق (جلد چهل و نهم)؛ تصویب قطعنامه ۵۹۸ زمینههای سیاسی و نظامی، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؛ مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول ۱۳۸۷، صفحه ۳۷۷
[۳] علایی، حسین، تاریخ تحلیلی جنگ ایران و عراق (جلد دوم)، تهران، نشر مرزوبوم، چاپ اول،۱۳۹۵، صفحات ۳۵۴،۳۵۵،۳۵۶
[۴] خرمی، محمدعلی، جنگ ایران و عراق در اسناد سازمان ملل متحد (جلد ششم)، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؛ مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول،۱۳۸۸، صفحات ۳۰۴ و ۳۰۵
[۵] علایی، حسین، تاریخ تحلیلی جنگ ایران و عراق (جلد دوم)، تهران، نشر مرزوبوم، چاپ اول،۱۳۹۵، صفحات ۳۵۹ و ۳۶۰
[۶] جمعی از نویسندگان، روزشمار جنگ ایران و عراق (جلد چهل و نهم)؛ تصویب قطعنامه ۵۹۸ زمینههای سیاسی و نظامی، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؛ مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول ۱۳۸۷، صفحه ۶۶۷
[۷] علایی، حسین، تاریخ تحلیلی جنگ ایران و عراق (جلد دوم)، تهران، نشر مرزوبوم، چاپ اول،۱۳۹۵، صفحات ۳۶۳،۳۶۵
[۸] فصلنامه مطالعات جنگ ایران و عراق، (شماره ۸)، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، زمستان ۱۳۹۲، صفحه ۸۷
[۹] علایی، حسین، تاریخ تحلیلی جنگ ایران و عراق (جلد دوم) صفحه ۳۶۵