جنتی

این ۶ نفر به دستور مستقیم تیرباران شدند+ عکس

این ۶ نفر به دستور مستقیم تیرباران شدند+ عکس



سی‌ام بهمن یادآور رشادت ۶ جوان انقلابی در نهاوند است که پایه‌گذار مبارزه علیه شاه را در سال ۵۲ بنا نهادند جوانانی که نام «ابوذر» را برای گروه خود برگزیدند و پایبندی به مرامنامه‌شان راهشان شد و رسمشان.

به گزارش مجاهدت از مشرق، بهمن ۱۳۵۲ یادآور رشادت ۶ تن از جوانان برومند نهاوند است که در اوج خفقان ستم شاهی و سالها قبل از حرکت رهایی‌بخش مردم ایران ، علیه ظلم و استبداد قیام کردند که ثمره خون آنها پس از پنج سال با شد پیروزی قیام مردمی انقلاب اسلامی.

این گروه که متشکل از ۶ جوان به نام «بهمن منشط»، «حجت عبدلی»، «ماشاءالله سیف»، «ولی‌الله سیف»، «روح‌الله سیف» و «عبادالله خدارحمی» که همگی آنها جز ماشاءالله سیف دانش‌آموز دوره دبیرستان بودند در دوران اوج حاکمیت و اختناق ستمشاهی در ایران که صدای هر اعتراضی در نطفه خفه می‌شد، به تاسی از منش ابوذر غفاری علیه عصیان به پا خاستند و در آبان ۱۳۵۱ در تشکیلاتی مخفیانه به پیشنهاد «بهمن منشط» و «عبادالله خدارحمی» نام گروه ابوذر را برای خود برگزیدند و شدند پیشتاز مبارزه با ظلم و ستم در نهاوند.

خاستگاه تشکیل گروه ابوذر برگزاری جلسات مذهبی مسجد، مدرسه دینی، هیات‌های قرآنی و انجمن ضد بهائیت بود که دغدغه وضعیت فرهنگی، اقتصادی و تبعیض بین مردم را داشتند

خاستگاه تشکیل گروه ابوذر برگزاری جلسات مذهبی مسجد، مدرسه دینی، هیات‌های قرآنی و انجمن ضد بهائیت بود که دغدغه وضعیت فرهنگی، اقتصادی و تبعیض بین مردم را داشتند و وظیفه خود می‌دانستند علیه وضع موجود اقدام کنند.

البته نباید از نقش شهید حاج محمد طالبیان به سادگی گذشت، معلمی که رهبر معنوی گروه انقلابی ابوذر بود و تاثیر بسیاری در روشنگری دانش‌آموزان خود در سال‌های خفقان داشت.

محمدحسین طالبیان، فرزند شهید طالبیان در این رابطه می‌گوید: با توجه به گسترش افکار بهائیت در آن زمان، شهید طالبیان نسبت به ایجاد انجمن مبارزه با بهائیت در شهرستان نهاوند اقدام کرد و در خانه جلساتی مذهبی و قرآنی را با جوانان که عمدتاً دانش‌آموز بودند، برگزار می‌کرد.

این ۶ نفر به دستور مستقیم تیرباران شدند+ عکس

شهید طالبیان همواره به مبارزه ایدئولوژیک با فرقه ضاله بهائیت می‌پرداخت و همیشه در مقابل آنها دست به روشنگری می‌زد و به همین دلیل جوانان زیادی را جذب کرده بود. گروه ابوذر به لحاظ ساختاری از تشکیلات پیچیده‌ای برخوردار نبود به نحوی که آنان جلسات خود را با توجه به شرایط و در مکان‌های مختلف مانند حمام سرچشمه، خانه‌های خود، کوه‌ها و باغ‌های اطراف شهر، زمین‌های کشاورزی و مسجد تشکیل داده و در رابطه با مسائل مختلف بحث و نتیجه‌گیری می‌کردند.

اگرچه اعضای اصلی گروه ابوذر ۶ نفر عنوان می‌شود که به دنبال عضویابی بودند تا تعداد خود را افزایش دهند، اما در اسناد منتشر شده ساواک نمودار اعضای گروه ۲۲ تن عنوان شده است. اما آنگونه که مشخص است در مجموع گروهی ۹ نفر بودند که پس از دستگیری ۶ نفر اصلی به زندان افتاده و سرانجام به شهادت می‌رسند.

این ۶ نفر به دستور مستقیم تیرباران شدند+ عکس

این انقلابیون برای بالا بردن فعالیت خود و دریافت کمک‌های مالی برای خرید اسلحه، با سایر مبارزان در شهرهای دیگر ارتباط داشتند که از جمله آنها مرحوم حجت‌الاسلام فاکر خراسانی و آیت‌الله ربانی شیرازی در قم، فضل‌الله صلواتی در اصفهان و سیدکاظم اکرمی در همدان است.

«اسد سیف» برادر شهید ماشاءالله سیف نیز در رابطه با ویژگی‌های این شهدا می‌گوید: از ویژگی‌های اصلی اعضای گروه ابوذر، برنامه خودسازی و مرامنامه آنان از جمله اقامه نماز در اول وقت و به صورت جماعت، یک روز روزه گرفتن در هفته و یک ساعت تامل در آیات قرآن در هر صبح بود.

اعضای این گروه با خود عهد کرده بودند که از دروغ، غیبت و تهمت اجتناب کنند و هرگز غذاهای لذیذ و میوه نخورند و کمک به افراد نیازمند در هر شرایط را مد نظر قرار دهند.

اعضای این گروه با خود عهد کرده بودند که از دروغ، غیبت و تهمت اجتناب کنند و هرگز غذاهای لذیذ و میوه نخورند و کمک به افراد نیازمند در هر شرایط را مد نظر قرار دهند.

احیای امر به معروف و نهی از منکر، دو تا سه ساعت مطالعه غیر درسی، یک ساعت بررسی مطالب روزنامه و جمع‌آوری مطالب لازم، یک ساعت تفکر درباره مسائل سیاسی، بررسی اعمال روزانه و انتقاد از خویش و در نظر گرفتن همه مسائل امنیتی از دیگر برنامه‌های گروه ابوذر بود. ساده‌زیستی و کمک به محرومین و فقرا از جمله آرمان‌های اعضای گروه بود و مهمترین ویژگی آنها کمک به دیگران بود.

این ۶ نفر به دستور مستقیم تیرباران شدند+ عکس

در این رابطه خواهر شهید بهمن منشط در گفت‌وگویی که در کتاب «گروه ابوذر» به چاپ رسیده می‌گوید: با توجه به شناختی که از برادرم داشتم، ساده‌زیستی و زهد از ویژگی‌های بارز اعضای گروه ابوذر بود، حجت‌الاسلام فاکر خراسانی نقل می‌کردند که «یک روز گرم تابستان بهمن به منزل ما در قم آمد و من کمی برایش فالوده گفت در شرایطی که فقرا در جامعه هستند من نمی‌توانم از این مواهب استفاده کنم».

همچنین نقل شده شبی که در زندان قرار بود فردای آن روز اعضای گروه ابوذر اعدام شوند، شهید منشط شیرینی بین زندانیان تقسیم کرده و همه اعضا دست یکدیگر را می‌گیرند و بهمن فریاد می‌زند ما به دیدار خدا می‌رویم.

شهدای گروه ابوذر به اعتقاد من مصداق و نمادی از اصحاب کهف هستند که عده‌ای جوان به خاطر استقرار کلمه توحید، زن و فرزند و زندگی را رها کرده و علیه حاکم ظالم قیام می‌کنند و این اخلاص را ما در گروه ابوذر هم شاهد هستیم.

با آشکار شدن ارتباط این گروه با روحانیت ۲۵ نفر از یاران امام و چهره‌های شاخص مانند آیات عظام مشکینی، جنتی، صانعی، گرامی، یزدی، مومن، ربانی شیرازی و… تبعید شدند

رضا سیف یکی از بستگان اعضای گروه ابوذر نیز در این رابطه می‌گوید: درباره بُعد ملی پیامدهای اقدامات گروه انقلابی ابوذر نهاوند می‌توان گفت با توجه به ارتباط آنان با روحانیت مبارز و شاگردان امام خمینی(ره) مانند آیت‌الله ربانی شیرازی، حجت‌الاسلام فاکر خراسانی و… در قم و اقدامات نهایی آنان در خلع سلاح یک پلیس شهربانی در شهر قم ساواک به این موضوع حساس شد که در نتیجه بازجویی‌ها و تحقیقات ساواک گوشه بیشتری از این ارتباط هویدا شد. با کشف ارتباط اعضای گروه و روحانیت، شورای تامین قم تصمیم به مقابله جدی با روحانیت مبارز که عمدتاً شاگردان و دوستداران رهبر انقلاب در تبعید بودند گرفت.

با آشکار شدن ارتباط این گروه با روحانیت ۲۵ نفر از یاران امام و چهره‌های شاخص مانند آیات عظام مشکینی، جنتی، صانعی، گرامی، یزدی، مومن، ربانی شیرازی و… تبعید شدند. این موضوع که شاید شدیدترین برخورد حاکمیت با یاران امام بعد از قیام ۱۵ خرداد ۴۲ بود در نتیجه اقدامات اعضای گروه ابوذر نهاوند در قم صورت گرفت.

تبعید این افراد به اقصی نقاط ایران علاوه بر این که موجب گسترش بذرهای انقلاب در جایجای کشور شد خود آن افراد را نیز در کوران حوادث آبدیده‌تر و برای انقلابی‌گری در سال‌های باقی‌مانده تا پایان رژیم پهلوی مصمم‌تر ساخت.

گروه ابوذر تحت‌تاثیر شرایط آن روز ایران وجود آمدند و با گذشت از جان خود، شروع به مبارزه علیه رژیم پهلوی کردند که خاتمه کارشان واکنش‌ بسیاری را در داخل و خارج از کشور داشت.

با دستور مستقیم شاه به تیرباران ۶ تن از چهره‌های بارز گروه ابوذر و دستگیری و زندانی‌شدن اکثر کسانی که با آنها در ارتباط بودند، اقدام مسلحانه گروه پایان یافت اما این گروه که در سال ۱۳۵۱ با الهام از تعالیم رهایی‌بخش اسلام و تحت‌تاثیر شرایط آن روز ایران، از جمع تعدادی دانش‌آموز به‌وجود آمد، تنها با فداکاری و گذشت از جان خود، شروع به مبارزه علیه رژیم پهلوی کرد که خاتمه کارشان واکنش‌های بسیاری را در داخل و حتی خارج از کشور برانگیخت.

مشعلی که آنها برافروخته بودند، تا بهمن ۱۳۵۷، توسط گروه ابوذر ۲ که از دوستداران و طرفداران آنان به‌شمار می‌آمدند، همچنان برافروخته باقی ماند. هرچند گروه ابوذر زود کشف شد و ظاهرا نتوانست به بسیاری از برنامه‌های خود جامه عمل بپوشاند، اما پیامدها و تاثیراتی که پس از دستگیری و شهادت اعضای آن در نهاوند و جامعه ایران پدید آمد، تا حد زیادی آمال و اهداف گروه را محقق ساخت.

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

این ۶ نفر به دستور مستقیم تیرباران شدند+ عکس بیشتر بخوانید »

افتخار داعش به شکار فرمانده نزدیک به حاج قاسم +‌ عکس

افتخار داعش به شکار فرمانده نزدیک به حاج قاسم +‌ عکس



شهید مدافع حرم سردار مراد عباسی فر

گروه جهاد و مقاومت مشرق گمنامیِ سردار شهید، حاج مرادعلی عباسی‌فر، انگیزه اصلی ما در شکل‌گیری این گفتگو بود. سرداری که از یاران قدیمی حاج قاسم سلیمانی بود و داغ شهادت او تا آخر عمر با سید شهدای مقاومت همراه ماند.

حاج مراد، شیرمردی کرمانشاهی بود از ۱۵ سالگی به میدان نبرد رفت و حتی بازنشستگی هم نتوانست او را خانه‌نشین کند. در ۵۳ سالگی آنقدر در خط مقدم نبرد با تکفیری‌ها ماند و جنگید تا در ۱۶ فروردین ۱۳۹۶ به شهادت رسید و پیکرش به دست تکفیری‌ها افتاد.

حالا از او یادی به جا مانده و مزاری خالی که در انتظار پیکر پاک اوست…

قسمت اول گفتگو را هم بخوانید:

داعشی‌ها به تبلت حاج مراد هم رحم نکردند! +‌ عکس

همسر بزرگوار شهید عباسی‌فر و پسر عزیزشان آقاعلیرضا در خانه باصفایشان و در یکی از آخرین روزهای خردادماه، میزبان ما شدند و حدود دو ساعت به سئوالات ما پاسخ دادند. آنچه در ادامه می‌خوانید، حاصل این همکلامی است…

**: با این که پنجاه و چند سالشان بود، اما بدن ورزیده‌ای داشتند.

همسر شهید: بله واقعا آمادگی جسمانی خوبی داشتند. اینجا که بودند با دوستشان سردار اسماعیلی قرار می گذاشتند و مدام به کوهنوردی می رفتند. مثلا یک بار به قله دماوند رفتند و یک سفر هم به قله سبلان در استان اردبیل داشتند.

افتخار داعش به شکار فرمانده نزدیک به حاج قاسم +‌ عکس
حاج مرادعلی عباسی‌فر در دوران دفاع مقدس

**: یعنی با تجهزات حرفه‌ای به کوهنوردی می رفتند؟

همسر شهید: بله، ‌وسائل کوهنوردی‌شان هم به جا مانده و در جایی محفوظ از آن‌ها نگهداری می‌کنیم. حاج‌آقا تعریف می‌کرد در بالای قله دماوند به خاطر بخارهای گوگردی، خیلی‌ها حالشان بد شده بود. به غیر از قله‌های بزرگ،  هر هفته جمعه‌ها برنامه کوهنوردی در کوه‌های اطراف تهران داشتند.

در ورزش شنا هم تبحر خاصی داشتند و شنایشان حرفه‌ای بود.

**: حاج‌آقا در مراسم عروسی حسین‌آقا بودند؟ می خواهم بدانم به عنوان پدر داماد چه کار کردند که این ازدواج به راحتی برگزار بشود…

همسر شهید: عروسمان اهل شیراز است و پدرشان گفتند که اگر می شود عروسی را در این شهر بگیریم؛ چون یک سری از اقواممان مسن هستند و مسیر دور است و می ترسیم اتفاقی برایشان بیفتد. حاج آقا هم قبول کردند و مراسم به سادگی در دروازه قرآن شیراز برگزار شد. معمولا خانواده داماد، همه چیز را مشخص می کنند اما ما به این خواسته احترام گذاشتیم تا به بهترین نحو، برگزار بشود. بعدش هم که عروس و داماد به تهران آمدند.

**: حسین‌آقا چند ساله بودند که ازدواج کردند؟

همسر شهید: سال ۸۸ عقد کردند و سال ۸۹ ازدواج‌شان انجام شد. تقریبا ۲۲ ساله بود. وقتی رفت دانشگاه رفسنجان، همسرش هم دانشجوی آنجا بود که با هم آشنا شدند و شکر خدا ازدواجشان سر گرفت.

**: رشته حسین آقا چه بود؟

همسر شهید: فیزیک اتمی. البته خانمشان هم در همین رشته بودند و تحصیلات در رشته فیزیک را ادامه دادند.

**: موقع اعزام‌هایی که حاج‌آقا به عراق و سوریه داشتند، شما تشریفات خاصی داشتید؟

همسر شهید: نه، مثل همه مأموریت‌های حاج آقا بود. به طور طبیعی صبح از خانه می رفتند و مثلا یک ماه دیگر می آمدند. البته آخرین مأموریتی که رفتند فرق‌هایی داشت. قبلش قرار بود بروند به کنگاور و پدر و مادرشان را زیارت کنند اما وقتی در راه بودند، یک نفر با ماشینش بوق زد و گفت:‌ ماشینتان روغن‌سوزی دارد… اتومبیل حاج آقا خراب شد و نتوانستیم به کنگاور برویم.

بعد از چند روز، ماشینمان را تعمیر کردیم و تصمیم گرفتیم دوباره راهی کنگاور بشویم. تازه راه افتاده بودیم که در میدانگاه نزدیک محل زندگی‌مان، لاستیک و چرخ ماشین در رفت! یکی از دوستان حاج آقا آنجا بود و اصرار داشت که صدقه بدهیم. بالاخره آن روز هم نشد به کنگاور برویم. حاج آقا می گفتند: خیل دوست داشتم بروم و پدر و مادرم را ببینم… حاج مراد بدون این که پدر و مادرش را ببیند، راهی آخرین مأموریت‌شان شد.

افتخار داعش به شکار فرمانده نزدیک به حاج قاسم +‌ عکس
سردار شهید حاج مراد عباسی‌فر در سوریه

در ساختمانمان یک نگهبان داشتیم و در زمان هایی که شیفت نداشتند، با ماشینشان کار می کردند. روزی که حاج مراد می خواستند به سوریه بروند هم به ایشان گفتند که به فرودگاه ببرندشان. قدری کرایه هم بیشتر می داد که منتی نباشد. آن روز اتفاقا آقای نگهبان، شیفت داشت. گفته بود: شرمنده‌ام که امروز نمی توانم در خدمت باشم اما الان برایتان آژانس می گیرم.

وقتی راننده آژانس‌ آمد، همین که می خواستند حرکت کنند، ماشین خراب شد. وقتی که حاج آقا می خواستند پیاده بشوند، ساک حاج آقا هم به درب ماشین گیر کرد و پاره شد! دوباره زنگ زدند تا ماشین دیگری بیاید. خلاصه که سه بار این اتفاق افتاد. من احساس کردم همه چیز دست به دست هم داده بود تا حاج مراد این بار به سوریه نرود.

**: چه روزی بود؟

همسر شهید: دقیقا ۱۲ بهمن رفتند. یعنی کمی بیشتر از دو ماه بعد، به شهادت رسیدند. آن آخرها که تلفن می زدند، خیلی خسته بودند؛ چون مدام عملیات بود. صدایشان گرفته بود. پرسیدم خواب بودی؟… گفت: نه؛ اصلا خواب نداریم. همه‌ش عملیاتیم… گفتم: پس کی می آیید؟ گفت:‌ ان شا الله چند روز دیگر بعد از عملیات اگر عمری باشد، می آیم. فعلا که عملیات داریم… که دیگر شهید شدند…

**: شما اصراری نداشتید حالا که حاج آقا بهمن‌ماه رفته‌اند، شب عید در تهران و پیش شما باشند؟

همسر شهید: نه، اصلا. چون من واقعا اعتقاد دارم حاج مراد باید به مسلمان‌ها کمک می‌کرد. ولی پدرشان تماس گرفته بودند و گفته بودند حداقل برای عید بیا و دوباره برو. گفته بود: خیلی شلوغ است و نمی توانم بیایم. پدر حاج آقا خیلی اصرار کرده بودند.

**: آخرین تماس چه روزی بود؟

همسر شهید: ایشان ۱۶ فروردین شهید ۱۳۹۶ شهید شدند و آخرین تماس ما شب قبلش ساعت ۱۱ بود.

**: فقط ایشان می توانستند تماس بگیرند؟

همسر شهید: ما هم می توانستیم تماس بگیریم. ایشان تلفن همراه داشتند و ما هم می توانستیم تماس بگیریم اما زمانی که در عملیات و در خط بودند خیلی کم می توانستند تماس بگیرند چون خیلی خط‌ها جابجا و خط روی خط می شد.

بعد از تماس با ما، حاج آقا با پدرشان تماس می گیرند. پدر شوهرم تعریف می کرد که در تماس آخر گفته بود که دیگر من را نمی بینید!

در تماس با من هم گفت: خودمان هم نمی دانیم کجاییم… اما چند روز قبلش که تماس گرفتم، گفت شکر خدا الان با آب فرات وضو گرفتم…

حاج مراد در آخرین گزارش و دست‌نوشتی که همراه وسائلش برای ما آوردند، نوشته بود که ما ۵ صبح جلسه داشتیم و حرکت کردیم به منطقه معردس در استان حماه… این آخرین یادداشت حاج آقا بود.

از ‌آنجا که می روند، به خانه‌ای مشکوک می‌شوند. حاج مراد فکر کرده بودند که بچه‌های خودی آنجا هستند. می روند و صدا می کنند و «یا زینب» می گویند تا ببینند نیروهای خودی هستند یا نه. گویا همزمان عملیات آن‌ها هم شروع می شود و همزمان حاج آقا را با تیر مستقیم می زنند. حاج حیدر و چند مدافع حرم فاطمیون را هم همانجا شهید کردند.

افتخار داعش به شکار فرمانده نزدیک به حاج قاسم +‌ عکس
سردار شهید حاج مراد عباسی‌فر در کنار حاج قاسم سلیمانی

**: پیکر آن‌ها هم نیامد؟

همسر شهید: چرا؛ پارسال پیکر چهارنفر از آنها را آوردند. اتفاقا به ما گفتند که شاید یکی از آن چهار نفر حاج آقا باشد. من و پسر بزرگم آزمایش دی ان ای دادیم که مشخص شد به غیر از حاج حیدر (شهید جنتی) دو نفر از شهدا افغانستانی بودند و یک نفرشان هم پاکستانی بود. اما حاج آقا در همان موقع شهید شدند.

**: پس ماجرای عکسی که از پیکر حاج آقا هست، چیست؟

همسر شهید: این عکس را خود داعشی‌ها منتشر کردند. سه تا عکس از حاج آقا را همزمان منتشر کردند که افتخار کنند یک فرمانده نزدیک حاج قاسم را شکار کرده اند.

افتخار داعش به شکار فرمانده نزدیک به حاج قاسم +‌ عکس
تصویری که داعشی‌ها از پیکر حاج مراد منتشر کردند

**: احتمالا جایی هم برده اند که کسی از مکان پیکر حاج آقا خبری ندارد… د.

همسر شهید: بله؛ احساس کرده اند که می توانند از طریق پیکر حاج آقا امتیازاتی بگیرند. همان اوایل هم از طرف سپاه به ما گفتند که داعشی‌ها منتظر شناسایی حاج آقا هستند. می خواهند میزان اهمیت مقام حاج مراد را بسنجند. شما هیچ چیزی نگویید. ما چیزی نگفتیم اما فضای مجازی پر شد از عکس‌ها و خبرهای مربوط به حاج مراد.

شهرستان ما هم یک شهرستان کوچک است و بسیار کامل، همه چیز را می دانستند.

**: البته از لباس و ظاهر حاج آقا هم به راحتی می شد تشخیص داد که از فرماندهان بوده اند… هیچ موقع بحث تبادل مطرح نشد؟

همسر شهید: نه؛ دیگر صحبتی از تبادل مطرح نشد چون احتمالا خود داعشی‌ها هم نمی دانستند که پیکر حاج آقا کجاست.

*میثم رشیدی مهرآبادی

ادامه دارد…

افتخار داعش به شکار فرمانده نزدیک به حاج قاسم +‌ عکس
حاج مرادعلی عباسی‌فر در دوران دفاع مقدس



منبع خبر

افتخار داعش به شکار فرمانده نزدیک به حاج قاسم +‌ عکس بیشتر بخوانید »

پدر‌های انقلابی و پسر‌هایی بریده/ از گیلانی و جنتی تا محمدعلی زم

پدر‌های انقلابی و پسر‌هایی بریده/ از گیلانی و جنتی تا محمدعلی زم


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه دیگر رسانه‌های خبرگزاری فارس، محمدعلی زم رئیس اسبق حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی که مدتی هم رئیس سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران بود، اولین پدر در میان مسئولان جمهوری اسلامی نیست که «حالم چو دلیری‌ست که از بخت بد خویش / در لشکر دشمن پسری داشتـه باشد!»، اما واکنش‌های دیگر پدرانی که پسری بریده از نظام و انقلاب داشتند، با روالی که محمدعلی زم در پیش گرفته، متفاوت است. این گزارش نگاهی کوتاه به برخی از این واکنش‌هاست.

امام خمینی و سید‌حسین خمینی

سید‌حسین خمینی، فرزند شهید‌حاج آقا مصطفی خمینی بود. معمم و منتسب به خانواده بنیانگذار نظام. از همان آغاز بنای مخالفت با نظام گذاشت. او که از حامیان پروپا قرص ابوالحسن بنی‌صدر بود، طی یک سخنرانی در مسجد گوهرشاد مشهد گفت: «کشور به سوی فاشیسمی می‌رود که از گذشته خطرناک‌تر است.» او حکومت ایران را «استبدادی» دانست که «رنگ دین» به خود گرفته است. حسین خمینی از همه و حتی روحانیون دعوت کرد تا جبهه واحدی در برابر فاشیسم و استبداد دینی تشکیل شود.

سید‌حمید روحانی، درباره واکنش امام خمینی چنین می‌نویسد: «در سال ۱۳۵۹ آقای سید‌حسین خمینی که نوه امام بود، در زمانی که اختلافات بین بنی‌صدر و شهید‌رجایی تشدید شده بود، می‌رود در مشهد به نفع بنی‌صدر سخنرانی می‌کند. مردم به او حمله می‌آورند و می‌خواستند سید‌حسین خمینی را بزنند و ایشان که مسلح بوده، دست به سلاح کمری‌اش می‌برد، بچه‌های کمیته جلوی او را می‌گیرند و به یک اتاق دیگر می‌برنش. از همان‌جا مسئولان کمیته با دفتر امام تماس می‌گیرند. پیغام به امام داده می‌شود که نوه شما در مشهد از بنی‌صدر دفاع کرده و مردم به او هجوم آوردند، دست به اسلحه برده ما چه کار کنیم. امام به مرحوم آیت‌الله اشراقی (داماد خود) گفت که به مسئولان کمیته مشهد پیغام دهید که سید‌حسین خمینی تحت‌الحفظ به تهران اعزام شود و اگر دست به سلاحش برد، او را با تیر بزنند.»

امام در توصیه پدرانه و نیز دستوری شرعی به نوه خود می‌نویسند: «من علاوه بر نصیحت پدری پیر، به شما امر شرعی می‌کنم که در این بازی‌های سیاسی وارد نشوی و واجب شرعی است که از این برخورد‌ها احتراز کنی؛ من به شما امر می‌کنم به حوزه علمیه قم برگرد و با کوشش به تحصیل علوم اسلامی و انسانی بپرداز.»

آیت‌الله جنتی و پسرش حسین

آیت‌الله احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان و رئیس مجلس خبرگان رهبری است. همه سال‌های پس از انقلاب اسلامی هم جزوی از مسئولان ارشد نظام بوده است. فرزند او حسین جنتی، عضو سازمان مجاهدین خلق (منافقین) بود که در رویارویی مسلحانه علیه مردم در دهه ۶۰ حضور داشت و پس از اعلام مبارزه مسلحانه این سازمان تروریستی علیه جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۰ همراه با همسرش، فاطمه سروری به مبارزه و زندگی مخفی روی آورد. او سرانجام در حمله نیرو‌های سپاه به خانه تیمی‌اش کشته شد. فرزند پسری از او باقی ماند که تحت تربیت پدربزرگش احمد جنتی بزرگ شد و عضو بسیج گردید. آیت‌الله جنتی در مصاحبه‌ای تلویزیونی می‌گوید که صحبت‌های «دلسوزانه و پدرانه» او با پسرش، چه قبل و چه بعد از انقلاب اسلامی تأثیری در تغییر موضع او نداشته است، چون او کاملاً «تحت‌تأثیر مسعود رجوی» بود.

علی جنتی، پسر دیگر آیت‌الله هم می‌گوید که پدرش هیچ وقت به خاطر کشته شدن حسین جنتی «ابراز ناراحتی» نکرد، اما «حتماً از نظر عاطفی ناراحت هستند که چرا فرزندشان به این سرنوشت دچار شد.» بله، «سخت است پیمبر شده باشی و ببینی/ فرزند تو دین دگری داشته باشد» او اضافه می‌کند که حتی نمی‌داند برادرش کجا دفن شده است، چون هیچ موقع نمی‌خواسته که بداند مزار او کجاست.

آیت‌الله گیلانی و فرزندانی علیه نظام

برخی روایت‌ها می‌گویند آیت‌الله محمد‌محمدی گیلانی که حاکم شرع بود، خود حکم اعدام پسرانش را داد. جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در بیانیه خود برای درگذشت آیت‌الله محمدی گیلانی در سال ۹۳ به این نکته اشاره کرد و نوشت: «بعد از انقلاب نیز در سنگر قضا، عضویت در شورای نگهبان و مجلس خبرگان رهبری و دیگر نهاد‌های نظام به تکلیف انقلابی خود عمل نموده و حتی در این راه با صدور احکام درباره افراد نزدیک خود نیز در اجرای احکام الهی و شرعی دریغ نکردند.»

گرچه برخی این روایت را دچار خدشه می‌دانند و از جمله، روزنامه جمهوری اسلامی نوشته است که یکی از سه پسر آیت‌الله محمدی گیلانی در درگیری با مأموران کشته شد و دو پسر دیگر ایشان در حال فرار به سوی مرز ترکیه، در اطراف ارومیه با واژگون شدن خودروی‌شان و از ترس اینکه مبادا توسط مأموران دستگیر شوند، با خوردن سیانور خودکشی کردند. با این حال، سکوت آیت‌الله گیلانی در مورد این رویداد‌ها و عدم قرارگیری او در مسیر دفاع از پسرانش، خود نشان‌دهنده موضع اوست.

 

امام جمعه ارومیه و پسر ناخلف

حجت‌الاسلام حسنی، امام جمعه معروف ارومیه، خود درباره پسرش می‌گوید: «او پس از پیروزی انقلاب، ناگهان به گروه سیاسی سازمان فدائیان خلق پیوست و از سران آن‌ها شد، به‌طوری‌که مسئولیت شاخه آذربایجان‌غربی بر عهده او بود. من احساس خطر کردم و تصمیم گرفتم جلوی فعالیت‌های او را بگیرم. نخست چند بار تذکر دادم و تهدید کردم، ولی فایده نکرد.»

او سپس روایت می‌کند که خود محل اختفای پسرش را پیدا می‌کند و به مأموران کمیته اطلاع می‌دهد که برای دستگیری او بیایند و به آن‌ها می‌گوید اگر مقاومت کرد یا خواست فرار کند، او را با گلوله بزنند. پسرش دستگیر، محاکمه و اعدام می‌شود و حسنی می‌گوید که از خبر اعدام پسرش، رشید ناراحت نشده، چه آنکه در لو دادن او به وظیفه‌اش عمل کرده است و هر کس دیگری جای پسرش هم بود، او همین کار را می‌کرد. وی گرچه بعد‌ها گفت که رشید مستحق اعدام نبود. او جنایتی مرتکب نشده یا کسی را نکشته بود. تنها جرمش این بود که گرایش شدید کمونیستی داشت و این هرگز منجر به اعدام کسی نمی‌شود. حداکثر این است که باید به حبس ابد محکوم می‌شد، اما هیچ گاه از پسرش قدیس نساخت و از مواضع انقلابی خود ذره‌ای عقب ننشست.

نمای نزدیک

محمدعلی زم در متنی که پس از اعدام پسرش منتشر کرد، از دیدار خانواده با نیما زم در روز قبل اعدام گفته است. او وجود پسرش را در روز قبل از اعدام به قدری «نورانی» توصیف کرده که «خجالت کشیدم (برای نماز) جلو بایستم. تعارفش کردم؛ حتی خواستم عبا بر دوشش بیندازم، تواضع کرد و بوسید.» و این نماز جماعت خانوادگی را «عجیب» توصیف می‌کند و می‌نویسد: «شاید نماز‌های کنار خانه خدا در ۳۰- ۲۰ سال پیش هم برایم اینقدر دلچسب نشده بود.» او در بخش دیگری از این متن پدرانه از قول نیما زم نقل می‌کند: «من با خدا معامله کرده و با استخاره به این راه آمدم، هیچ نگرانی ندارم. فقط این‌ها من را تا کربلا آوردند، اما نگذاشتند زیارت کنم.» و پدر به پسر می‌گوید: «نگران نباش، امام حسین در قلب طالبان زیارتش هست، امام پیش توست…»

گویی رزمنده‌ای در راه خدا بدرقه خط مقدم می‌شود؛ گویی شهیدی را تشییع می‌کنند. قدیس‌سازی از یک خائن اعدامی که مبتذل بود؛ چه در سیاست و چه در اخلاق. نه گویی که محمدعلی زم پدر پسری است که در کانال تلگرامی‌اش زمینه‌سازی برای سوریه‌سازی از ایران را رقم می‌زد. راهنمایی آشوب و اغتشاش می‌کرد، راهنمایی ساخت مواد‌منفجره و حمله به مراکز نظامی و پمپ‌بنزین‌های شخصی می‌داد. نیما زم البته می‌تواند نماز دلچسب بخواند، حسرت زیارت امام حسین (ع) داشته و برابر پدر متواضع باشد. کسی در دادگاه او را به نماز نخواندن و علاقه نداشتن به اهل‌بیت (ع) و سرکشی مقابل پدر متهم نکرده است.

محمدعلی زم اگر برای نگارش قصه ادبی و پیاده‌روی روی خط احساسات مخاطب، ترجیح داده کیفرخواست را فراموش کند، اما مردم خوب می‌دانند کانال آمدنیوز چه بود و چه کرد و برای چه کسی بود. پاول دوروف، مؤسس و مدیر تلگرام، آمدنیوز را اواخر سال ۹۶ – همان سال آشوب‌های دی ماه- به علت تشویق اعضای خود به استفاده از کوکتل مولوتف علیه پلیس مسدود کرد. از سویی از ابن ملجم تا اصحاب جمل و صفین و همه نهروانی‌ها تا آنان که به امام حسن (ع) صلح را تحمیل کردند تا سپاهی که روز عاشورا مقابل امام عصر ایستادند، نماز‌های دلچسبی می‌خواندند که هیچ، بعضاً اهل نماز شب هم بودند! مشکل نماز و زیارت و تواضع کسی نیست، حتی با فرض باور سناریویی که محمدعلی زم با سابقه سینمایی‌اش به خوبی از پس ساختن آن برآمده است!

منبع: روزنامه جوان

انتهای پیام/





منبع خبر

پدر‌های انقلابی و پسر‌هایی بریده/ از گیلانی و جنتی تا محمدعلی زم بیشتر بخوانید »