جنگ تحمیلی

دو روایت از خلبان شهید «عباس دوران»

دو روایت از خلبان شهید «عباس دوران»



دو روایت از خلبان شهید عباس دوران

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، علی غفوری از جمله نویسندگان و پژوهشگران جنگ تحمیلی عراق عیله ایران است او در کتاب «عقاب‌های سرزمین ایران» جلد اول، چاپ دوم( ۱۳۹۵) صفحه۱۱۷ روایت کرده است:

روایت اول/ پاسخگویی بعد از دوساعت

در دوران جنگ تحمیلی نیز صدام حسین برای تحقیر کردن خلبانان ایرانی در یک مصاحبه تلویزیونی به خبرنگار خارجی گفت: «به هر جوجه کلاغ ایرانی که بتواند به ۵۰۰ مایلی نیروگاه بصره نزدیک شود حقوق یک سال خود را جایزه خواهم داد.» تنها دو ساعت و نیم بعد از این مصاحبه صدام، عباس دوران و حیدریان و علیرضا یاسینی نیروگاه بصره را بمباران کردند.

روایت دوم/ ققنوس ایرانی به میهن بازگشت

صبح روز ۳۰ تیرماه ۱۳۶۱ خلبان شهید عباس دوران که در تعداد پرواز جنگی در نیروی هوایی رکورد داشت و عراق برای سرش جایزه تعیین کرده بود، پس از بمباران پالایشگاه بغداد هواپیمایش را که آتش گرفته بود به هتل محل برگزاری اجلاس سران غیرمتعهدها کوبید و با شهادت خود، کاری کرد که اجلاس سران غیرمتعهدها به علت فقدان امنیت در بغداد برگزار نشد. پیکر پاک شهید عباس دوران به همراه ۵۷۰ شهید دیگر در روز دوم مردادماه ۱۳۸۱ به خاک پاک میهن بازگشت.



منبع خبر

دو روایت از خلبان شهید «عباس دوران» بیشتر بخوانید »

کدام خلبان ارتش ناجی سرپل ذهاب شد؟ + تصاویر

کدام خلبان ارتش در دفاع مقدس ناجی سرپل ذهاب شد؟ +عکس


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، ارتش جمهوری اسلامی ایران و یگان‌های مختلف آن همواره از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی مدافع و پشتیبان مردم و انقلاب اسلامی بودند، همان طور که همافران نیروی هوایی ارتش از نخستین گروه‌های بیعت کننده نظامی با حضرت امام خمینی (ره) بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی بودند.

انقلاب که پیروز شد، تمام نیروهای ارتش که در معرض انحلال با توطئه ضد انقلاب و منافقین بودند با حمایت امام خمینی در جایگاه خود تثبیت شده و به مدافعان اصلی انقلاب اسلامی تبدیل شدند. همین ارتش بود که در مقابل ضد انقلاب در نقاط مختلف مانند کردستان ایستادگی کرد و آن‌ها را از خاک پاک کشورمان بیرون انداخت. چندی بیشتر از انقلاب نگذشته بود که صدام با حمایت شرق و غرب به کشورمان حمله کرد تا توطئه استکبار جهانی برای نابودی و تسلط دوباره بر منابع و خاک کشورمان را اجرایی کند، اما ارتشیان بیدار به همراه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروهای مردمی همانند شیران دلیر در مقابل ارتش رژیم بعثی ایستادگی کرد.

کدام خلبان ارتش ناجی سرپل ذهاب شد؟ + تصاویر

صدام فکر می‌کرد چند روزه به تهران می‌رسد؟

اواخر شهریورماه سال ۱۳۵۹ است، صدام خبرنگاران رسانه‌های مختلف را برای حضور در نشست خبری در بغداد جمع کرده تا خبر مهمی را اعلام کند. خبرنگاران که منتطر حضور صدام در نشست خبری بودند با حضور او از جا برخاسته تا به او احترام بگذارند، او مباحثی مختلفی را مطرح کرد و به موضوعات مربوط به ایران هم پرداخت. اندکی بعد در نشست خبری خود مطلب مهمی را اعلام کرد و گفت که قصد دارد تا مناطق متعلق به خود در ایران را تصرف کند و ظرف ۳ روز خوزستان و طی ۷ روز تهران را تصرف خواهد کرد و ادامه نشست خبری خود را در تهران برگزار خواهد کرد.

کدام خلبان ارتش ناجی سرپل ذهاب شد؟ + تصاویر

صدام که به خیال خودش حساب همه جا را کرده بود، از غیرت و آمادگی و شجاعت ارتش و نیروهای انقلابی و مردمی ایران بی خبر بود و با حمله ناگهانی خود در ساعت ۱۳/۴۵ دقیقه روز ۳۱ شهریورماه سال ۱۳۵۹ مردم ایران را غافلگیر کرد. اما خلبانان نیروی هوایی ارتش تنها ۳ ساعت بعد از حمله هوایی عراق به شهرهای مهم ایران با اجرای یک عملیات گسترده هوایی صدمات قابل توجه و مهمی را بر پیکره ارتش بعثی وارد کردند. این ایده صدام برگرفته از تجربه جنگ اعراب با رژیم صهیونیستی و به قصد نابودی توان هوایی ایران و فلج شدن کشورمان در حوزه هوایی بود که با مقاومت و پاسخ سریع ایران به این حمله، ارتش بعث ناکام ماند. 

کدام خلبان ارتش ناجی سرپل ذهاب شد؟ + تصاویر

مناطق غرب کشور، نخستین مناطق درگیر با دشمن بعثی

همان طور که این شب‌ها در سریال ایلدا در شبکه اول سیما مشاهده می‌کنیم، ارتش بعث به شکل غافلگیرکننده به کشورمان حمله کرد و قصد داشت تا به سرعت ایران را تصرف کند. اما ارتش به گفته فرماندهانش از یک سال قبل حمله احتمالی رژیم بعثی را با توجه به رصد تحرکات در پاسگاه‌های مرزی ایران و عراق پیش بینی می‌کرد و به مسئولان نیز هشدار داده بود. بنی صدر که در آن روزها علاوه بر سمت ریاست جمهوری منصب فرماندهی کل قوا را هم برعهده داشت، هیچ واکنشی به این گزارش‌ها نشان نمی‌داد. 

کدام خلبان ارتش ناجی سرپل ذهاب شد؟ + تصاویر

چندی نگذشت که ارتش بعثی پیشروی زمینی خود را از طریق مرزهای غرب کشور آغاز کرد. یکی از نقاطی که ارتش بعثی به سرعت پیشروی کرد، سرپل ذهاب و قصر شیرین بود و یکی از نقاط مورد توجه برای ارتش بعثی علاوه بر پادگان‌های پیاده، پادگان هوانیروز بود. غافل از اینکه شیران دلاوری همچون شیرودی، کشوری، درخشان، سهیلیان و بسیاری دیگر از خلبانان تیزپرواز هوانیروز ارتش در آن جا منتظر بودند تا دشمن بعثی کوچک‌ترین خطایی انجام دهد تا با بالگردهای کبرای خود پاسخی فراموش نشدنی به آن‌ها بدهند.

یکی از این خلبانان شهید که نقش مهمی در حفظ منطقه سرپل ذهاب به عنوان یکی از نقاط استراتژیک در غرب کشور داشت، امیر سرلشکر خلبان شهید حمیدرضا سهیلیان بود.

کدام خلبان ارتش ناجی سرپل ذهاب شد؟ + تصاویر

کدام خلبان ارتش ناجی سرپل ذهاب بود؟

امیر سرتیپ خلبان شهید حمیدرضا سهیلیان ۲۸ فروردین ماه سال ۱۳۳۳ در یکی از محلات تهران و در خانواده‌ای مذهبی چشم به جهان گشود. تحصیلات دوران ابتدایی و دبیرستان را در تهران گذراند و در سال ۱۳۵۰ موفق به اخذ مدرک دیپلم شد. سال ۱۳۵۱ بود که به علت شوق و علاقه خود به خلبانی وارد هوانیروز ارتش شد تا از کشور و مردمش دفاع کند. او در ابتدا دوره‌های نظامی، زبان انگلیسی، تخصص پرواز در تهران را طی کرد و برای طی آموزش‌های نهایی خود به مرکز آموزش هوانیروز اصفهان اصفهان اعزام و پس از گذراندن دوره‌های مربوط به تخصص پرواز با بالگرد کبرا فارغ التحصیل شد.  

کدام خلبان ارتش ناجی سرپل ذهاب شد؟ + تصاویر

شهید سهیلیان پس از فارغ التحصیلی با درجه ستوان سومی به پایگاه یکم رزمی هوانیروز کرمانشاه اعزام شد تا به عنوان اولین واحد خدمتی خود در آن جا مستقر شود. یکی از ویژگی‌هایی که او را به شخصیتی ممتاز  و متعهد تبدیل کرده بود، این بود که او ایمان و تخصص را با یکدیگر داشت. او یکی از خلبانانی بود که به همراه خلبانان همدوره خود همچون شهید کشوری و شیرودی پروازهای بی شماری را بر فراز مناطق آشوب زده غرب کشور انجام داد. 

کدام خلبان ارتش ناجی سرپل ذهاب شد؟ + تصاویر

یک سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی یعنی در سال ۱۳۵۶ با خانم سوسن رجبیان ازدواج کرد که حاصل این ازدواج یک دختر به نام هانیه بود که در هنگام شهادت پدر تنها یازده ماه سن داشت. شهید سهیلیان در دوران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی هم نیز از یاران انقلاب اسلامی در ارتش بود به نحوی که همسر ایشان درباره فعالیت‌های سیاسی شهید می‌گوید:  «با توجه به سانسور و اقدامات امنیتی شدیدی که وجود داشت، ارتشی‌ها نمی توانستند فعالیت زیادی انجام دهند. ولی سهیلیان با شهید کشوری به خارج از پادگان می رفتند و در مساجد اعلامیه‌ها را می گرفتند. شبانه به پادگان می بردند و آن جا به انتشار و پخش آن بین ارتشی‌ها و سربازها اقدام می‌کردند.»

کدام خلبان ارتش ناجی سرپل ذهاب شد؟ + تصاویر

شهید سهیلیان و شهید کشوری

انقلاب که پیروز شد، شهید سهیلیان به همراه همرزمانش شهیدان شیرودی، کشوری، پیشگاه هادیان، داورزاده و سایر همرزمان خود به قصد مقابله با ضد انقلاب پروازهای بسیاری را انجام دادند.

آخرین پرواز شهید سهیلیان و دیدار با معبود

آخرین پرواز او روز بیست و یکم مهرماه ۱۳۵۹ و در منطقه کوره موش انجام و در آن به شهادت رسید. نحوه شهادت او بدین گونه است؛ دشمن که از مرزهای کشورمان عبور کرده بود در حال نزدیک شدن به شهر سرپل ذهاب بود که خلبانان هوانیروز ماموریت پیدا می‌کنند تا پیش از رسیدن دشمن بعثی به این منطقه با آن‌ها مقابله کنند. شهیدان سهیلیان و داورزاده خلبانانی بودند که روز ۲۱ مهرماه سال ۱۳۵۹ به قصد نابودی دشمن بعثی به پرواز درآمدند.  

کدام خلبان ارتش ناجی سرپل ذهاب شد؟ + تصاویر

شهید سهیلیان و دیگر اعضای گروه‌های پروازی هوانیروز ارتش در این درگیری تلفات بی‌شماری به تانک‌ها و نیروهای دشمن وارد کرده و دشمن را مجبور می‌کنند تا کیلومترها عقب نشینی کند. آخرین گردش پروازی این خلبان شجاع هوانیروز مصادف می‌شود با اصابت گلوله توپخانه دشمن به بالگردش که منجر به شهادت او و هم‌پروازش می‌شود. هنگامی که گلوله توپخانه به بالگرد او اصابت می‌کند بلافاصله با شهید شیرودی تماس می‌گیرد و از او تقاضا می‌کند تا در پادگان سرپل ذهاب حضور پیداکند. اما وقتی که شهید شیرودی به پادگان می‌رسد با جنازه سوخته شهید سهیلیان مواجه می‌شود. شهید شیرودی نیز ۷ روز پس از شهادت شهید سهیلیان در همان منطقه به شهادت می‌رسد.

کدام خلبان ارتش ناجی سرپل ذهاب شد؟ + تصاویر

پروازهای این گروه پرواز و انهدام تجهیزات دشمن که به سرعت در حال پیشروی به سوی سرپل ذهاب بودند مانع از سقوط این شهر به دست دشمن بعثی شد و به همین دلیل بعدها نیز لقب ناجی سرپل ذهاب را به شهید سهیلیان دادند.

او همان کسی بود که بر خلاف دستور مقامات بالا، از تخلیه و عقب نشینی پادگان سرپل ذهاب خودداری کرد و تا پای جان برای دفاع از کشورمان ایستاد. پس از او، شهید شیرودی از سقوط پادگان و پیشروی ارتش بعثی جلوگیری کرده بود.

کدام خلبان ارتش ناجی سرپل ذهاب شد؟ + تصاویر

خلبانی که شهید کشوری پس از شهادت او گریست

شهید کشوری و شهید سهیلیان با یکدیگر انس بسیاری داشتند و از دوستان خوب یکدیگر بودند. هنگامی که او به شهادت رسید، ضربه سختی به کشوری زد و او روزهای زیادی را در سوگ نشست.

بعد از شهادت شهید سهیلیان، دوستان شهید کشوری به شدت مواظبت می‌کردند تا او از این خبر مطلع نشود. وقتی از رادیو خبر شهادت حمیدرضا را شنید، به شدت گریست و برایش عزاداری کرد و گفت که انتقام دوستش را از نیروهای عراقی می‌گیرد. او می‌گفت: «از وقتی حمیدرضا شهید شده، احساس می‌کنم یک بالم شکسته و نمی‌توانم پرواز کنم. اگر جنگ تمام شود و من زنده بمانم، در کرمانشاه نمی‌مانم، چون اینجا بدون حمیدرضا هیچ لطف و صفایی ندارد!»

کدام خلبان ارتش ناجی سرپل ذهاب شد؟ + تصاویر

کدام خلبان ایرانی با بالگرد بدون بنزین پرواز کرد؟

در یکی از عملیات های هوایی، بالگرد ایشان مورد اصابت گلوله های دشمن قرار گرفت و قسمت باک بنزین بالگرد سوراخ شد. به گفته دوستان، حمیدرضا در شرایطی قرار گرفته بود که می بایست بالگرد را در همان منطقه می نشاند و خودش به عقب برمی گشت. ولی ایشان برای این که بالگرد به دست دشمن نیفتد، به هر سختی و زحمتی که بود خود را به پایگاه کرمانشاه رساند و بالگرد را سالم به زمین نشاند. از آن به بعد، دوستان، لقب خلبان بی باک را برای او انتخاب کردند و ایشان را با این نام صدا می زدند.

شهید سهیلیان خیلی مهربان بود. یکی از سربازان گروهان ایشان پس از شهادتش تعریف می کرد شهید سهیلیان طوری در برابر زیردستان تواضع نشان می داد که ما خودمان را در برابر ایشان حقیرتر احساس می کردیم.

منبع: باشگاه خبرنگاران



منبع خبر

کدام خلبان ارتش در دفاع مقدس ناجی سرپل ذهاب شد؟ +عکس بیشتر بخوانید »

تا خبر شهادت سردار را شنیدم، فهمیدم کارم سخت‌تر شده!

تا خبر شهادت سردار را شنیدم، فهمیدم کارم سخت‌تر شده!


یه گزارش مشرق، در میان ما زندگی می‌کنند و نمی‌شناسیمشان، گاهی حتی قدر حضورشان را هم نمی‌دانیم و کمتر از محاسن بودنشان بهره‌مند می شویم، اما وقتی پر می‌کشند ناباورانه جای خالیشان را می‌نگریم و افسوس می‌خوریم که چرا بیشتر در کنارشان نبودیم و از فیض وجودشان بهره‌ نبردیم.

شهید می‌نامیشان، اما گویی فرشته‌هایی اند که به زمین نازل شده‌اند تا باور ما را آسمانی کنند! اما نه، فرشته نیستند آنها هم مثل ما انسان‌هایی هستند که روی کره خاکی نفس می‌کشند و زندگی می‌کنند و آنقدر بر تربیت نفس خود همت کرده‌اند که به جایگاهی ورای فرشتگان دست یافته‌اند و از این روست که وقتی می‌روند گمان می‌کنم نوری از بین ما رفته، که تا وقتی بودند منزلتشان را درک نمی‌کردیم.

خلأ حضورشان درست از زمان رفتنشان برای دوست و دشمن پدیدار می‌شود و غالبا به همین علت است که وقتی از شمع وجودشان بی بهره می‌شویم تلاش می‌کنیم بیشتر بشناسیمشان و بیشتر درکشان کنیم ای بسا راهی بیابیم که ما هم به آنها برسیم.

برایشان کتاب می‌نویسیم، در باب شخصیتشان مقاله منتشر می‌کنیم، خاطراتشان را نقل می‌کنیم و خلاصه به هر طریق تلاش می‌کنیم تا آرمان و هدفشان را زنده نگاه داریم، همان آرمان و هدفی که باعث سعادتمندی آنها و تعالی جامعه می‌شود.

حالا ۵ سال است از شهادت یکی از همین فرشته‌های زمینی می‌گذرد که سردار بود و فرمانده، اما خود را سرباز کوچک ولایت می‌دانست. همنام مقتدای شهیدش بود و در دفاع از حریم خواهر مولایش شهید شد.

هم جنگ تحمیلی را تجربه کرده بود و هم سال‌های پس از جنگ را در موقعیت‌های مختلف به تکلیفش عمل کرد؛ سال‌های آخر عمر خود را نیز به عنوان مدافع حرم دست یافته بود و سردار شهید راه حرم شد.

شهید حاج حسین همدانی مدافع حریم عقیله بنی هاشم، در سال ۹۴ به قافله همرزمان شهید خود پیوست و ما امروز تلاش می‌کنیم به هر طریق ممکن یاد و راه او را زنده و پررهرو نگاهداریم و در مسیر او قدم برداریم

کتاب «خداحافظ سالار» یکی از همین بهانه‌هاست تا دوباره به سراغ او و خاطراتش برویم و باز تورقی در صفحات زندگی‌ او بکنیم به این بهانه که هم یادی از او بکنیم و هم تسکینی بر آلام روح غم‌گرفته خود بیابیم.

این کتاب زندگی خانم چراغ نوروزی را در طول ۴۰ سال، از زمان کودکی، پیش از انقلاب اسلامی، پس از انقلاب، قائله کردستان، هشت سال دفاع مقدس و جایگاه ها و مسئولیت های متعددی که همسر ایشان داشتند، روایت می کند.کتاب «خداحافظ سالار» خاطرات خانم پروانه چراغ نوروزی از همراهی با همسرش در روزهای مبارزه است، داستان این کتاب از سال ۱۳۹۰ آغاز می شود که شهید همدانی خانواده خود را در اوج بحران سوریه که دمشق در آستانه سقوط بود، آگاهانه به دمشق می‌برد.

زندگی شهید همدانی مملو از حادثه، مجروحیت، گمنامی و کارهای بزرگی است که ناشناخته مانده، بخشی از کتاب «خداحافظ سالار» به خاطرات و نقش شهید همدانی در تاسیس سه لشکر سپاه در سال‌های دفاع مقدس و ماموریت‌های متعددی از جمله حضور وی در آفریقا و در نهایت دفاع از حرم اهل‌بیت(ع) در سوریه می‌پردازد.

جذابیت این کتاب که به قلم حمید حسام به رشته تحریری درآمده است، فتح بابی شد تا به سراغ راوی اصلی داستان این کتاب یعنی همسر شهید همدانی، خانم پروانه چراغ نوروزی برویم و لحظاتی کوتاه با او گفت‌وگو کنیم.شرح این گفتگو را در ادامه می‌خوانید: 

**: چه شد که با شهید همدانی ازدواج کردید؟

شهید همدانی پسرعمه من بودن و ما از قبل با هم آشنایی داشتیم و بنده با شرایط و روحیات و خلقیات ایشان آشنایی داشتم.

ایشان پیش از ازدواج همه شرایطشان را به بنده گفته بودند و تأکید کردند در راهی قدم گذاشته‌اند که در این راه زندان، اسارت، جانبازی و شهادت هست و من با علم به این شرایط با ایشان ازدواج کردم، زیرا مسیر زندگی ایشان را به خوبی درک می‌کردم.

حوزه:چه شرایط و سختی‌هایی را در زندگی با شهید همدانی متحمل شدید؟

به واقع بنده سختی در زندگی با ایشان ندیدم، هرچه بود زیبایی بود، زیرا برای من هدف مهم بود و از آنجا که هدف و راه زندگی خود را در این مسیر انتخاب کرده بودم تنها به این هدف می‌اندیشیدم و به همین علت سختی‌ها هم بر من آسان می‌شد و جلوه زیبایی به خود می‌گرفت.

در حقیقت بنده برای رسیدن به قله‌ای که در زندگی برای خود تعریف کرده بودم تلاش می‌کردم و این زندگی را مسیر رسیدن به همان قله می‌دیدم.

**: اگر کسی بخواهد مثل شما با یک رزمنده زندگی کند چه الزاماتی را باید در خود تقویت کند؟

همانطور که گفتم هدف مهمترین بخش زندگی هر انسان است که اگر به آن اعتقاد داشته باشد و باید شرایط و الزاماتی را هم برای رسیدن به هدف در خود تقویت کند.

همه زندگی ما در یک روند بود و نمی‌توانم بگویم کدام بخش از بخش دیگر مهم‌تربوده‌است، ابتدای ازدواجمان جنگ تحمیلی بود و پس از آن شرایط زندگی بعد از جنگ و در سال های اخیر هم که حضور ایشان در سوریه بود و در هر مقطعی زیبایی و حلاوت خاص خود را تجربه می‌کردیم، به همین علت نمی‌توانم بگویم یک بخش از زندگی مشترکمان از بخش دیگر برایم اهمیت بیشتری داشته‌است.

**: مهم‌ترین ویژگی شهید همدانی از نظر همسرش چه بود؟

از دید من هم همان ویژگی که مقام معظم رهبری بر آن تأکید داشتند مهم‌ترین ویژگی شهید همدانی بوده‌است و آن اخلاص این شهید بود. شهید همدانی خودش را خرج دین کرد و دین را خرج خود نکرد و عامل به سخنانی بود که بیان می‌کرد.

در حدیثی معروف آمده است، کسی که باخدا باشد خدا با اوست و کسی که محبت خدا را در دل خودش جای دهد خدا هم محبت او را در دل مردم می‌اندازد و ثمره علاقه و ارادت مردم به شهید همدانی را در مراسم تشیع پیکر ایشان در همدان و در تهران و سنگ تمام گذاشتن لشکر ۲۷ حضرت محمد رسول‌الله (ص) و حضور در مراسم تشیع ایشان دیدیم.

**: کتاب خداحافظ سالار چقدر توانسته آینه تمام نمای ویژگی‌ها و خصایص شهید همدانی باشد؟

به‌نظر من خوشبختانه کتاب در نمایاندن شخصی شهید تا حدود زیادی موفق عمل کرده‌است. از آنجا که این کتاب نمایه‌ای از زندگی ماست نمی‌توانم بگویم کدام بخش آن برایم جذابتر بوده‌است در واقع من همه بخش‌های این کتاب را مثل زندگی واقعی‌مان دوست داشتم.

در طول سالها زندگی با شهید همدانی مشاهده می کردم ایشان برای ثبت و ضبط خاطرات شهدا و ایثارگران وقت بسیاری صرف کرده و معتقد بودند که این خاطرات باید حفظ و به نسل های آینده منتقل شود و براین اساس برای نگارشی کتابی درباره خاطرات زندگی خودم موافقت کردم.بعضی از خاطرات من علاوه بر کتاب «خداحافظ سالار» می تواند در قالب چندین اثر دیگر هم منتشر شود و برای نسل جوان آموزنده باشد.

**: این کتاب در نمایش کدام بخش از زندگی مشترک شما و سردار شهید حاج حسین همدانی موفق‌تر بوده؟

خب در این مورد باید بگویم آخرین خداحافظی بنده با شهید در این کتاب به شکلی دلنشین و خاطره‌انگیز به تصویر کشیده شده و این بخش از کتاب کمی بیشتر از سایر بخش‌ها بر جان من اثر گذاشته است.

این کتاب یادآور بسیاری از خاطراتی است که در سی و چند سال با  شهید همدانی داشتیم، حضور او در خانواده کم اما تاثیرگذار بود و آقای حسام ابعاد مختلف شخصیت شهید همدانی را به عنوان یک سردار نظامی، همسر و پدر به خوبی در این کتاب ارائه کردند.

**: شما پس از شهید همدانی چه رسالتی برای خود تعریف کردید؟

همان زمان که خبر شهادت شهید همدانی را شنیدم، نوای امان از دل زینب را با خود زمرزمه می‌کردم و از همان موقع فهمیدم که کار من سخت تر شد زیرا باید از این پس راه شهید را زینب گونه ادامه دهم.

امیدوارم همه ما از ادامه‌دهندگان راه ائمه اطهار (ع) و شهدا باشیم و با صبر و استقامت، کاری زینبی انجام دهیم و فرزندان خود را به‌عنوان سربازان امام زمان(عج) تربیت کنیم.

ما باید با صبر، توکل به خداوند و استقامت، زمینه را برای ظهور امام زمان(عج) آماده کنیم تا انقلاب اسلامی به دست مهدی فاطمه(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) برسد و انتقام خون حضرت اباعبدالله و اهل‌بیت(ع) گرفته شود.

*خبرگزاری حوزه

یه گزارش مشرق، در میان ما زندگی می‌کنند و نمی‌شناسیمشان، گاهی حتی قدر حضورشان را هم نمی‌دانیم و کمتر از محاسن بودنشان بهره‌مند می شویم، اما وقتی پر می‌کشند ناباورانه جای خالیشان را می‌نگریم و افسوس می‌خوریم که چرا بیشتر در کنارشان نبودیم و از فیض وجودشان بهره‌ نبردیم.

شهید می‌نامیشان، اما گویی فرشته‌هایی اند که به زمین نازل شده‌اند تا باور ما را آسمانی کنند! اما نه، فرشته نیستند آنها هم مثل ما انسان‌هایی هستند که روی کره خاکی نفس می‌کشند و زندگی می‌کنند و آنقدر بر تربیت نفس خود همت کرده‌اند که به جایگاهی ورای فرشتگان دست یافته‌اند و از این روست که وقتی می‌روند گمان می‌کنم نوری از بین ما رفته، که تا وقتی بودند منزلتشان را درک نمی‌کردیم.

خلأ حضورشان درست از زمان رفتنشان برای دوست و دشمن پدیدار می‌شود و غالبا به همین علت است که وقتی از شمع وجودشان بی بهره می‌شویم تلاش می‌کنیم بیشتر بشناسیمشان و بیشتر درکشان کنیم ای بسا راهی بیابیم که ما هم به آنها برسیم.

برایشان کتاب می‌نویسیم، در باب شخصیتشان مقاله منتشر می‌کنیم، خاطراتشان را نقل می‌کنیم و خلاصه به هر طریق تلاش می‌کنیم تا آرمان و هدفشان را زنده نگاه داریم، همان آرمان و هدفی که باعث سعادتمندی آنها و تعالی جامعه می‌شود.

حالا ۵ سال است از شهادت یکی از همین فرشته‌های زمینی می‌گذرد که سردار بود و فرمانده، اما خود را سرباز کوچک ولایت می‌دانست. همنام مقتدای شهیدش بود و در دفاع از حریم خواهر مولایش شهید شد.

هم جنگ تحمیلی را تجربه کرده بود و هم سال‌های پس از جنگ را در موقعیت‌های مختلف به تکلیفش عمل کرد؛ سال‌های آخر عمر خود را نیز به عنوان مدافع حرم دست یافته بود و سردار شهید راه حرم شد.

شهید حاج حسین همدانی مدافع حریم عقیله بنی هاشم، در سال ۹۴ به قافله همرزمان شهید خود پیوست و ما امروز تلاش می‌کنیم به هر طریق ممکن یاد و راه او را زنده و پررهرو نگاهداریم و در مسیر او قدم برداریم

کتاب «خداحافظ سالار» یکی از همین بهانه‌هاست تا دوباره به سراغ او و خاطراتش برویم و باز تورقی در صفحات زندگی‌ او بکنیم به این بهانه که هم یادی از او بکنیم و هم تسکینی بر آلام روح غم‌گرفته خود بیابیم.

این کتاب زندگی خانم چراغ نوروزی را در طول ۴۰ سال، از زمان کودکی، پیش از انقلاب اسلامی، پس از انقلاب، قائله کردستان، هشت سال دفاع مقدس و جایگاه ها و مسئولیت های متعددی که همسر ایشان داشتند، روایت می کند.کتاب «خداحافظ سالار» خاطرات خانم پروانه چراغ نوروزی از همراهی با همسرش در روزهای مبارزه است، داستان این کتاب از سال ۱۳۹۰ آغاز می شود که شهید همدانی خانواده خود را در اوج بحران سوریه که دمشق در آستانه سقوط بود، آگاهانه به دمشق می‌برد.

زندگی شهید همدانی مملو از حادثه، مجروحیت، گمنامی و کارهای بزرگی است که ناشناخته مانده، بخشی از کتاب «خداحافظ سالار» به خاطرات و نقش شهید همدانی در تاسیس سه لشکر سپاه در سال‌های دفاع مقدس و ماموریت‌های متعددی از جمله حضور وی در آفریقا و در نهایت دفاع از حرم اهل‌بیت(ع) در سوریه می‌پردازد.

جذابیت این کتاب که به قلم حمید حسام به رشته تحریری درآمده است، فتح بابی شد تا به سراغ راوی اصلی داستان این کتاب یعنی همسر شهید همدانی، خانم پروانه چراغ نوروزی برویم و لحظاتی کوتاه با او گفت‌وگو کنیم.شرح این گفتگو را در ادامه می‌خوانید: 

**: چه شد که با شهید همدانی ازدواج کردید؟

شهید همدانی پسرعمه من بودن و ما از قبل با هم آشنایی داشتیم و بنده با شرایط و روحیات و خلقیات ایشان آشنایی داشتم.

ایشان پیش از ازدواج همه شرایطشان را به بنده گفته بودند و تأکید کردند در راهی قدم گذاشته‌اند که در این راه زندان، اسارت، جانبازی و شهادت هست و من با علم به این شرایط با ایشان ازدواج کردم، زیرا مسیر زندگی ایشان را به خوبی درک می‌کردم.

حوزه:چه شرایط و سختی‌هایی را در زندگی با شهید همدانی متحمل شدید؟

به واقع بنده سختی در زندگی با ایشان ندیدم، هرچه بود زیبایی بود، زیرا برای من هدف مهم بود و از آنجا که هدف و راه زندگی خود را در این مسیر انتخاب کرده بودم تنها به این هدف می‌اندیشیدم و به همین علت سختی‌ها هم بر من آسان می‌شد و جلوه زیبایی به خود می‌گرفت.

در حقیقت بنده برای رسیدن به قله‌ای که در زندگی برای خود تعریف کرده بودم تلاش می‌کردم و این زندگی را مسیر رسیدن به همان قله می‌دیدم.

**: اگر کسی بخواهد مثل شما با یک رزمنده زندگی کند چه الزاماتی را باید در خود تقویت کند؟

همانطور که گفتم هدف مهمترین بخش زندگی هر انسان است که اگر به آن اعتقاد داشته باشد و باید شرایط و الزاماتی را هم برای رسیدن به هدف در خود تقویت کند.

همه زندگی ما در یک روند بود و نمی‌توانم بگویم کدام بخش از بخش دیگر مهم‌تربوده‌است، ابتدای ازدواجمان جنگ تحمیلی بود و پس از آن شرایط زندگی بعد از جنگ و در سال های اخیر هم که حضور ایشان در سوریه بود و در هر مقطعی زیبایی و حلاوت خاص خود را تجربه می‌کردیم، به همین علت نمی‌توانم بگویم یک بخش از زندگی مشترکمان از بخش دیگر برایم اهمیت بیشتری داشته‌است.

**: مهم‌ترین ویژگی شهید همدانی از نظر همسرش چه بود؟

از دید من هم همان ویژگی که مقام معظم رهبری بر آن تأکید داشتند مهم‌ترین ویژگی شهید همدانی بوده‌است و آن اخلاص این شهید بود. شهید همدانی خودش را خرج دین کرد و دین را خرج خود نکرد و عامل به سخنانی بود که بیان می‌کرد.

در حدیثی معروف آمده است، کسی که باخدا باشد خدا با اوست و کسی که محبت خدا را در دل خودش جای دهد خدا هم محبت او را در دل مردم می‌اندازد و ثمره علاقه و ارادت مردم به شهید همدانی را در مراسم تشیع پیکر ایشان در همدان و در تهران و سنگ تمام گذاشتن لشکر ۲۷ حضرت محمد رسول‌الله (ص) و حضور در مراسم تشیع ایشان دیدیم.

**: کتاب خداحافظ سالار چقدر توانسته آینه تمام نمای ویژگی‌ها و خصایص شهید همدانی باشد؟

به‌نظر من خوشبختانه کتاب در نمایاندن شخصی شهید تا حدود زیادی موفق عمل کرده‌است. از آنجا که این کتاب نمایه‌ای از زندگی ماست نمی‌توانم بگویم کدام بخش آن برایم جذابتر بوده‌است در واقع من همه بخش‌های این کتاب را مثل زندگی واقعی‌مان دوست داشتم.

در طول سالها زندگی با شهید همدانی مشاهده می کردم ایشان برای ثبت و ضبط خاطرات شهدا و ایثارگران وقت بسیاری صرف کرده و معتقد بودند که این خاطرات باید حفظ و به نسل های آینده منتقل شود و براین اساس برای نگارشی کتابی درباره خاطرات زندگی خودم موافقت کردم.بعضی از خاطرات من علاوه بر کتاب «خداحافظ سالار» می تواند در قالب چندین اثر دیگر هم منتشر شود و برای نسل جوان آموزنده باشد.

**: این کتاب در نمایش کدام بخش از زندگی مشترک شما و سردار شهید حاج حسین همدانی موفق‌تر بوده؟

خب در این مورد باید بگویم آخرین خداحافظی بنده با شهید در این کتاب به شکلی دلنشین و خاطره‌انگیز به تصویر کشیده شده و این بخش از کتاب کمی بیشتر از سایر بخش‌ها بر جان من اثر گذاشته است.

این کتاب یادآور بسیاری از خاطراتی است که در سی و چند سال با  شهید همدانی داشتیم، حضور او در خانواده کم اما تاثیرگذار بود و آقای حسام ابعاد مختلف شخصیت شهید همدانی را به عنوان یک سردار نظامی، همسر و پدر به خوبی در این کتاب ارائه کردند.

**: شما پس از شهید همدانی چه رسالتی برای خود تعریف کردید؟

همان زمان که خبر شهادت شهید همدانی را شنیدم، نوای امان از دل زینب را با خود زمرزمه می‌کردم و از همان موقع فهمیدم که کار من سخت تر شد زیرا باید از این پس راه شهید را زینب گونه ادامه دهم.

امیدوارم همه ما از ادامه‌دهندگان راه ائمه اطهار (ع) و شهدا باشیم و با صبر و استقامت، کاری زینبی انجام دهیم و فرزندان خود را به‌عنوان سربازان امام زمان(عج) تربیت کنیم.

ما باید با صبر، توکل به خداوند و استقامت، زمینه را برای ظهور امام زمان(عج) آماده کنیم تا انقلاب اسلامی به دست مهدی فاطمه(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) برسد و انتقام خون حضرت اباعبدالله و اهل‌بیت(ع) گرفته شود.

*خبرگزاری حوزه

همسر شهید همدانی از زندگی با سردار می گوید| خداحافظ سالار

ابتدای ازدواجمان جنگ تحمیلی بود و پس از آن شرایط زندگی بعد از جنگ و در سال های اخیر هم که حضور ایشان در سوریه بود و در هر مقطعی زیبایی و حلاوت خاص خود را تجربه می‌کردیم.

همسر شهید همدانی از زندگی با سردار می گوید| خداحافظ سالار



منبع خبر

تا خبر شهادت سردار را شنیدم، فهمیدم کارم سخت‌تر شده! بیشتر بخوانید »