جنگ تحمیلی

«مجموعه مقررات پدافند غیرعامل» و تأملی درباره پدافند غیرعامل

«مجموعه مقررات پدافند غیرعامل» و تأملی درباره پدافند غیرعامل


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ دفاع‌پرس، مسأله امنیت کشور، از آن دسته مسائلی که اصلاً و ابداً نمی‌شود درباره‌اش شوخی کرد یا آن را دستِ کم گرفت. به فرموده رهبر معظم انقلاب «تا این دشمن وجود دارد، تهدید هست و تا تهدید هست، فکر پدافند غیرعامل باید باشد.» اهمیت موضوع پدافند غیرعامل، یعنی آمادگی همیشگی برای مقابله با انواع تهدیدها و خطراتی که کشور را تهدید می‌کند نیز دقیقاً در همین راستا قرار می‌گیرد و کتاب «مجموعه مقررات پدافند غیرعامل؛ منتخب مصوبات کمیته دائمی» کوششی مدون و مکتوب برای روشن ساختن چارچوب‌های همین مسأله هست. به تعبیر دیگر، لازم هست تا مفهوم پدافند غیرعامل همراه با دانش مهندسی بومی آن، در کشور انتشار یابد و به همین دلیل، این کتاب گامی که گروه مخاطبانش جامعه مدیریتی کشور – در همه بخش‌های کوچک و بزرگ، و دولتی و خصوصی هست – می‌کوشد تا کاربردی‌ترین مصوبات کمیته دائمی را در یک مجموعه منسجم و تدوین‌شده عرضه کند.

کتاب «مجموعه مقررات پدافند غیرعامل؛ منتخب مصوبات کمیته دائمی»، با جملاتی از حضرت امام خمینی (ره) و سپس مقام معظم رهبری شروع می‌شود. یکی از جملات حضرت امام (ره) تاکید ایشان برای دائمی‌بودن و استمرار مبارزه – و لزوم باور به همیشگی بودن جهاد – هست: «جنگ ما جنگ حق و باطل بود و تمام‌شدنی نیست. جنگ ما جنگ فقر و غنا بود، جنگ ما جنگ ایمان و رذالت بود و این جنگ از آدم تا ختم زندگی وجود دارد.» این کتاب، کتابی پانصد صفحه‌ای و از تولیدات نشر سبک نو هست و کار گردآوری محتوای آن به عهده ابوالحسن حیدری بوده هست. محتوای آن در چهار بخش مجزا، اسناد راهبردی، اسناد عملیاتی، دستورالعمل‌ها و آیین‌نامه‌ها، و اسناد و قوانین مرتبط با پدافند غیرعامل تنظیم شده هست.

از آنجا که هر موضوع و مسأله‌ای، از جمله همین پدافند غیرعامل، مجموعه‌ای از پرسش‌ها را به همراه می‌آورد، این کتاب کوششی هست برای پاسخ‌دادن به پرسش‌های مرتبط با موضوع خود. مانند اینکه هرکدام از سازمان‌های کشور چه وظایفی را بر عهده دارند و در شرایط مختلف چه مأموریت‌هایی برای‌شان تعریف شده هست. نیز، نقشی که مردم می‌توانند در بحث پدافندغیرعامل ایفا کنند چیست و چگونه می‌توان جامعه را در برابر خطرات چندگانه‌ای که آن را تهدید می‌کند ایمن و ایمن‌تر ساخت. یا اساساً در حوزه سایبری، نظام عملیاتی پدافندی کشور ما چیست و نگرش‌های حاکم بر این نظام عملیاتی چگونه‌اند. یا اینکه زیرساخت‌های کشور ما نیازمند تقویت در چه زمینه‌هایی هستند و در چارچوب راهبرد ملی پدافند غیرعامل کشور، چه تغییراتی در آن‌ها ضروری و لازم هست. حتی جالب اینکه، در اسناد راهبردی پدافند غیرعامل کشور ما، تهدیدات احتمالی در مقابل حملات شیمیایی و میکروبی – که در جنگ تحمیلی هشت ساله با بعثی‌ها از آن زخم‌های فراوان خوردیم – نیز لحاظ شده هست.

در مجموع، این کتاب، ذهن مخاطب را درباره شرایط کنونی کشور و موارد متعددی که باید مد نظر مدیران خرد و کلان، چه در مناطق شهری و چه در مناطق غیرشهری، باشد روشن می‌سازد و مفهوم پدافند غیرعامل و اهمیت و ضرورت آن را به خوبی تببین می‌کند. از جمله چیزهایی که مخاطب از تورق این کتاب درمی‌یابد، بزرگی مسأله پدافند غیرعامل و گستردگی حوزه عملیاتی آن هست. چنان بزرگ و گسترده که همه کشور، همه جامعه و تک‌تک اعضای آن را دربرمی‌گیرد و برای تمامی ما، با توجه به جایگاهی که داریم، نقشی تعریف می‌کند.

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

«مجموعه مقررات پدافند غیرعامل» و تأملی درباره پدافند غیرعامل بیشتر بخوانید »

عملیات کوی ذوالفقاری اولین پیروزی ایران از آغاز جنگ

عملیات کوی ذوالفقاری اولین پیروزی ایران از آغاز جنگ


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، با شروع جنگ تحمیلی صدام علیه ایران در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، نخستین کسانی که بیشتر از همه ملت ایران طعم تلخ جنگ و تجاوز به سرزمین و خانه و کاشانه خود را چشیدند، مردمانی بودند که در مناطق مرزی و هم‌جوار با عراق ساکن بودند.

از جمله شهر‌هایی که در آغاز جنگ هدف تاخت‌وتاز دشمن بعثی قرار گرفت؛ شهرآبادان بود؛ اما دراین‌بین مقاومت و ایستادگی مردم و به‌ویژه جوانان و بچه مسجدی‌های محله‌های شهرآبادان در برابر تجاوز دشمن، خاطراتی ارزشمند و ماندگار را بجای گذاشته هست که مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس را بر آن داشته تا همزمان با ایام شروع جنگ تحمیلی هشت‌ساله رژیم بعثی علیه ایران، در چند شماره این حوادث و اتفاقات را منتشر کند:

وانت از جاده‌های شهر و ایستگاه ۷ گذشت و از طریق جاده خاکی قفاص، به سمت روستای سادات رفت. در جاده، نیرو‌های رزمنده تردد زیادی داشتند و آتش سنگین توپ و شلیک گلوله‌های خمپاره عراقی به‌طرف جاده و مواضع خودی، ادامه راه را سخت می‌کرد.

آنها بعد از مدتی بالاخره به نیرو‌های سرهنگ کهتری در شمال رودخانه بهمنشیر و حاشیه روستای سادات رسیدند. در آنجا وسایل و ادوات منهدم شده زیادی به چشم می‌خورد و از رد چرخ‌های زیاد ماشین‌ها، مشخص بود که عراقی‌ها اینجا بوده‌اند و درگیری هم صورت گرفته هست.

عنایت، آن اسلحه‌های ژ ۳ را تحویل نیرو‌های سرهنگ داد و بعد بچه‌ها را در سمت چپ مواضع آنها و درست مقابل نیرو‌های دشمن، در یک نهر خشک صلیبی که قبلاً آب داشت و از آن برای آبیاری نخلستان استفاده می‌شد، مستقر کرد.

او به همه تأکید کرد که، چون در آن منطقه عملیاتی، در دید مستقیم دشمن هستند، اصلاً رفت‌وآمد و تحرک نداشته باشند تا توجه دشمن جلب نشود؛ اما بعد از ساعتی حوصله همه بچه‌ها، هم ارتشی و هم مسجدی، سر رفت و شروع به حرکت و جابجایی در منطقه کردند و از سر کنجکاوی و گرسنگی به این‌طرف و آن‌طرف سرک کشیدند.

تردد‌های بی‌ملاحظه نیرو‌ها بالاخره کار دست همه داد و عراق آن منطقه را به‌شدت زیر آتش گرفت. تا آنجا که هرکسی از آنجا رد می‌شد، از گلوله بی‌نصیب نمی‌ماند.

** شناسایی دیده‌بان دشمن

آتش‌ها خیلی دقیق و نقطه‌ای شده و حدود یک ساعت بود که همه زمین‌گیر بودند. بچه‌ها دنبال این بودند که بفهمند این گرای دقیق از کجا به آتش‌بار‌های عراقی می‌رسد؛ برای همین شروع به بررسی اطراف کردند.

غلام فخرآبادی داخل یک لاشه مینی‌بوس منهدم شده که در جلو محل استقرار بچه‌ها قرار داشت، حرکت سایه‌واری دید. او با دقت آن مینی‌بوس را زیر نظر گرفت و فهمید یک دیدبان عراقی در آن موضع مخفی‌شده.

به‌سرعت به سراغ عنایت رفت و این موضوع را به او گفت. قرار بر این شد که غلام بر روی دیدبان آتش کند و هم‌زمان عنایت و بهرام، با حرکات تاکتیکی و اجرای آتش به سمت دیدبان حمله کنند. آنها با دیدبان درگیر شدند؛ اما دیدبان توانست فرار کند. ولی دیگر آتش روی نیرو‌ها قطع شد.

نیرو‌های سرهنگ کهتری که متوجه تبادل آتش در نزدیکی خود شده بودند، رفتند تا ببینند چه خبر هست. وقتی فهمیدند قضیه چه بوده و به سرهنگ خبر دادند، او از وجود این نیرو‌های بومی در کنار نیروهایش خوشحال شد و به بچه‌های مسجد گفت: شما‌ها از این به بعد نیرو‌های ضربت من هستین.

شب که شد، عنایت با سرهنگ کهتری هماهنگ کرد و بچه‌های مسجد هم به‌نوبت تا صبح نگهبانی دادند. صبح بچه‌ها با گرسنگی و ضعف از خواب بیدار شدند و دیدند از دور دو کودک با چند نان محلی تازه، به سمت گروه می‌آیند. همه خوشحال شدند و دور آنها را گرفتند. بچه‌ها از ساکنان روستای سادات بودند که روستا را ترک نکرده بودند و حالا انگار برای بچه‌های مسجد، مائده‌های بهشتی آورده بودند.

ناهار آن روز هم با سختی زیاد، به کمک خرمای نخل و آب نهر گذشت. دو روز بود که بچه‌ها با چنین وضعیتی در مقابل لشکر مجهز عراق قرار داشتند و در سمت چپ نیرو‌های کهتری، شبانه‌روز تحرکات عراق را رصد می‌کردند.

** بازگشت بچه‌های مسجد به خط عقب

روز سوم حسن با عنایت و بقیه بچه‌ها مشورت کرد و به سپاه رفت تا هم تدارکات عادی گروه را تأمین کند و هم درباره نحوه ادامه حضور بچه‌ها کسب تکلیف کند. بعدازظهر بود که برگشت و برخلاف انتظار گروه، با یک وانت خالی آمد و گفت: سپاه دستور داده همگی برای تجدیدقوا برگردیم مقر.

همه ناراحت شدند و با اصرار از حسن خواستند که بمانند؛ اما حسن بر اجرای دستور پافشاری می‌کرد. بالاخره عنایت پا درمیانی کرد و به بچه‌ها گفت: ما تحت امر فرماندهی سپاهیم. نمی‌تونیم سرخود کاری انجام بدیم که!

عنایت و حسن رفتند تا موضوع را به سرهنگ بگویند و خط را تحویل بدهند… بقیه هم مشغول جمع کردن وسایل شدند. سرهنگ که دستش به خاطر مجروحیت در بانداژ بود، برآشفت و با عصبانیت به حسن و عنایت گفت: مگه اینجا هتله که هر وقت دوست داشتین بیاین، هر وقت هم دوست داشتین برگردین؟! من که گفتم، شما گروه ضربت من هستین! باید اینجا بمونین!

عنایت به سرهنگ گفت: جناب سرهنگ عزیز، بچه‌های ما سه‌روزه که بدون هیچ پشتیبانی، تو‌ای درگیری هستن! اما نیرو‌های تحت امر شما حتی حاضر نشدن یه وعده غذا به ما بدن. او وقت جنابعالی می‌فرمایین مگه اینجا هتله؟! در ضمن ما تحت امر سپاه هستیم. شمایم که نظامی هستین، حتماً متوجهین که ما باید طبق دستور فرماندهی خودمون عمل کنیم.

بچه‌ها سوار وانت شدند؛ اما هنوز دمغ بودند و دوست نداشتند حتی با آن شرایط بد هم برگردند. عنایت به آنها گفت: اطاعت از فرماندهی عبادته. یالا همه سوار ماشین بشین، با حسن برمی‌گردیم.

در راه برگشت، عنایت که دید حال بچه‌ها گرفته هست، شروع به خواندن سرودی حماسی با لهجه بندری کرد و بچه‌ها کم‌کم از لاک غم درآمدند.

** اولین پیروزی ایران از آغاز جنگ

در عملیات ذوالفقاری بچه‌های سپاه، ارتش، ژاندارمری، مساجد، همراه با دیگر نیرو‌های مردمی آبادان توانستند نیرو‌های عراقی را که تا جاده خسروآباد پیش رفته بودند، به داخل نخلستان عقب برانند. عراقی‌ها هم کمی مقاومت کردند، عده‌ای از آنها تسلیم شدند و بعضی هم برای فرار، خودشان را داخل بهمنشیر انداختند.

این عملیات در ساعت ۱ نیمه‌شب ۱۰ آبان با موفقیت به پایان رسید. با توجه به سقوط خرمشهر، عملیات کوی ذوالفقاری خیلی مهم بود و باعث شد همه مردم و نیرو‌ها روحیه ازدست‌رفته‌شان را دوباره ترمیم کنند؛ چون اولین پیروزی ایران پس از آغاز جنگ ایران و عراق محسوب می‌شد.

** شهادت دریاقلی سورانی

دو شب بعد از این عملیات، عراقی‌ها با اطلاعاتی که از ستون پنجمی‌هایشان به دست آورده بودند، کلبه گلی دریا قلی سورانی را بمباران کردند. دریا قلی به‌شدت مجروح شد و او را با قطار برای درمان به تهران اعزام کردند، اما در راه شهید شد.

منبع:

علیرضا فخارزاده، سعیده سادات محمودزاده حسینی، بچه‌های مسجد طالقانی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، تهران ۱۴۰۲، صص ۱۶۱، ۱۶۲، ۱۶۳، ۱۶۴، ۱۶۵

انتهای پیام/ 112

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

عملیات کوی ذوالفقاری اولین پیروزی ایران از آغاز جنگ بیشتر بخوانید »

نوری که از ضایحه بیروت سردرآورد

نوری که از زیر آوارهای بیروت درخشید/ «مهاجر سرزمین آفتاب» در ضاحیه دیده شد


نوری که از ضایحه بیروت سردرآورد

به گزارش خبرنگار نوید شاهد؛ عاقبت به‌خیری همیشه دعای مادران این مرز و بوم برایمان بوده است و همیشه در آیات قرآن نیز به این نکته اشاره شده که : «یقیناً خداست که دانش قیامت فقط نزد اوست، و (تنها او) باران را نازل می کند، و (اوضاع و احوال) آنچه را در رحم هاست می داند؛ و هیچ کس نمی داند فردا چه چیزی (از خیر و شر) به دست می آورد، و هیچ کس نمی داند در چه سرزمینی می میرد؛ بی تردید خدا دانا و آگاه است.»

نوری که از ضایحه بیروت سردرآورد

مصحف شریفی که در عکس می بینید مصداقی است برای این آیه؛ این کتاب ترجمه عربی کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» که به زندگی یگانه مادر شهید ژاپنی؛ کونیکو یامامورا می پردازد.

او کسی است که جنگ و بمباران هیروشیما را در 7 سالگی می بیند اما در سن بیست سالگی با دین بودایی با مردی تاجر از کشور ایران ازدواج می کند و به ایران می آید؛ کونیکو یامامورا در دوران انقلاب اسلامی سهم خوبی ایفا کرده و دینش را به دادن پاره تن و فرزند عزیزش شهید محمد بابایی به انقلاب اسلامی ایفا می کند اما ماجرا به اینجا ختم نمی شود و در طول سالهای پس از جنگ نیز مرهمی بر زخمهای جانبازان شیمیایی می شود تا پلی بزند و آنان را به جهانیان معرفی کند، حالا این مادر سه سال است که کنار فرزندش آرمیده اما اندیشه او سر از ضایحه بیروت درآورده است!

او که بعدها نام «سبا» را از قرآن برای خود انتخاب می کند نوری می شود و از زیر خروارها خاک و آواری که رژیم جنایتکار صهیونیستی بر سر مردم لبنان می ریزد، سر بر می آورد تا بار دیگر به همگان اثبات شود که نیروی خیر هرگز از میان نمی رود و در سرتاسر دنیا جریان می یابد. 

گفتنی است کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» به قلم حمید حسام و مسعود امیرخانی در انتشارات سوره‌مهر چاپ شده و در همان سال ۱۳۹۹ به 6 زبان دیگر از جمله عربی ترجمه می شود؛ همچنین رهبر فرزانه انقلاب اسلامی نیز تقریظی بر این  کتاب می نویسد که در مراسم سیزدهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت رونمایی می شود.

 در متن تقریظ رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز بر این کتاب به روح آزاد و مبارز این زن و جایگاه ویژه او اشاره شده است که در ادامه می خوانیم: «سرگذشت پرماجرا و پرجاذبه‌ی این بانوی دلاور، که با قلم رسا و شیوای حمید حسام نگارش یافته است، جدّاً خواندنی و آموختنی است. من این بانوی گرامی و همسر بزرگوار او را سالها پیش در خانه‌شان زیارت کردم. خاطره‌ی آن دیدار در ذهن من ماندگار است. آن روز جلالت قدر این زن و شوهر با ایمان و با صداقت و با گذشت را مثل امروز که این کتاب را خوانده‌ام، نمی‌شناختم؛ تنها گوهر درخشانِ شهید عزیزشان بود که مرا مجذوب میکرد. رحمت و برکت الهی شامل حال رفتگان و ماندگان این خانواده باد.»

گفتنی است؛ «حامد هادیان» خبرنگار و عکاس ایرانی این عکس را زیر آوارهای ضایحه بیروت ثبت کرده تا بار دیگر مهر تاییدی باشد بر اینکه تا ابد «اسلام زنده است».  



منبع خبر

نوری که از زیر آوارهای بیروت درخشید/ «مهاجر سرزمین آفتاب» در ضاحیه دیده شد بیشتر بخوانید »

آیت‌الله جمی: تندگویان وزیر نفت به اسارت دشمن بعثی درآمد

تندگویان؛ وزیری که رژیم بعث را به زانو درآورد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، آیت‌الله «غلامحسین جمی» از روحانیون مبارز و نماینده امام خمینی (ره) در آبادن و عضو مجلس خبرگان رهبری بود. وی در سال‌های قبل از انقلاب اسلامی از یاران امام راحل بود به طوری که آبادان را به کانون ارتباط ایران و نجف درآورد. اعلامیه‌های امام خمینی توسط وی از نجف وارد ایران می‌شد و در دسترس مبارزان انقلابی قرار می‌گرفت.

تاسیس کمیته انقلاب اسلامی در آبادان و اقامه اولین نماز جمعه در این شهر از حمله اقداماتی جمی بعد از پیروزی انقلاب هست. وی در طول جنگ تحمیلی اقدامات بی‌شماری انجام داد و به نحوی در استان خوزستان رهبر معنوی مردم به شمار می‌رفت که حضورش قوت قلبی برای مردم خوزستان بخصوص آبادان بود.

تندگویان در بند اسارت

امروز دوازدهم آبان ۱۳۵۸ هست. صدای آمریکا به نقل از رادیو بغداد خبر داد که وزیر نفت ما آقای تندگویان به اتفاق چند نفر از همراهانش که از ماهشهر عازم آبادان بودند گرفتار مزدوران بعثی شدند و فعلا در بغداد هستند.

ساعت ۷ صبح رادیو تهران خبر را تأیید کرد. معلوم شد تندگویان برای سرکشی به برادران و رسیدگی به امور کارگران و کارکنان نفت عازم آبادان بود که در جاده فرعی مورد هجوم این کافران قرار گرفت و الان دربند آنها هست.

چندی هست که راه آبادان ـ ماهشهر زیر آتش عراقی‌هاست. منتهی یک راه فرعی خاکی چند کیلومتر بالاتر از آبادان مورد استفاده بوده که از آن طرفش از ماهشهر به آبادان آمد و رفت می‌شد که آن هم عراقی‌ها زیر آتش گرفته‌اند و آقای تندگویان از این راه آمده هست و گرفتار شده هست. رادیو تهران این عمل عراق را مخالف تمام قوانین دنیا دانست و از عراق خواست که فوراً وزیر نفت و همراهان او را آزاد کند.

باید به رادیو تهران گفت کدام عمل عراق موافق موازین و مقررات بین‌المللی و انسانی هست که این عمل مخالف هست؟ آخر این حیوان وحشی، صدام کافر فقط برای ارضای غریزه جاه‌طلبی خود و به امر اربابانش برای در هم شکستن حکومت جمهوری اسلامی این حرکت وحشیانه را آغاز کرد از این حرکت ضدانسانی جز جنایت چیز دیگری انتظار نمی‌رود. نتیجه این جنگ تحمیلی و تجاوز ظالمانه صدام، این جنایات هست. 

عصر ساعت ۳:۳۰ از منزل خارج شدم به قصد اینکه آقای حدادی را دیده از ایشان جویای حال تندگویان و همراهانش شوم. به پاسگاه پیروز که قبلاً مقر آنها بود رفتم معلوم شد مدتی هست از آنجا تغییر محل داده‌اند. چون محل آقای حدادی را نیافتم به ستاد عملیات جنوب در هنگ ژاندارمری آمدم سرهنگ حسنی سعدی و سرهنگ شکرریز شده را آنجا دیدم. از اوضاع راضی به نظر می‌رسیدند با آنها اندکی گفتگو کردم و سپس به مسجد امام حسن مجتبی (ع) در خیابان کریمی رفتم برادران مسلح هستند و زیر نظر سپاه در جبهه‌ها مشغول فعالیت هستند. 

این مسجد آخر خیابان کریمی و کنار رود بهمنشیر هست. سرگروه این برادران اظهار داشت که این مقر که عده‌ای از عراقی‌ها قصد دارند به نخلستان آن طرف رود مقابل همین خیابان نفوذ کنند که گفتم فوراً گزارش کنید تا ترتیب جلوگیری از آنها داده شود. از مسجد امام حسن مجتبی (ع) به مسجد موسى بن جعفر (ع) آمدم و با افراد مستقر در آنجا هم درباره حفظ و پاسداری شهر صحبت‌هایی شد و از آنجا نزدیکی‌های غروب به سپاه پاسداران رفتم. 

آقای جوادی که چند روز قبل برای گزارش اوضاع به هران رفته و به محضر امام مشرف شده بود مراجعت کرد ایشان را دیدم از دیدار با امام خوشنود و مسرور بود. معلوم شد امام دستورات لازم به مقامات مسئول داده هست. از سپاه برای نماز مغرب و عشاء به مسجد رفتم شب آرام گذشت و کمتر صدای توپ و انفجاری که در شب‌های پیش می‌آمد شنیده شد.

منبع: نوشتم تا بماند/ خاطرات آیت‌الله جمی

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

تندگویان؛ وزیری که رژیم بعث را به زانو درآورد بیشتر بخوانید »

آیت‌الله جمی: زمین‌گیر شدن صدام به اعتراف صدای آمریکا

روایت زمین‌گیر شدن صدام به اعتراف صدای آمریکا


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، آیت‌الله «غلامحسین جمی» از روحانیون مبارز و نماینده امام خمینی (ره) در آبادن و عضو مجلس خبرگان رهبری بود. وی در سال‌های قبل از انقلاب اسلامی از یاران امام راحل بود به طوری که آبادان را به کانون ارتباط ایران و نجف درآورد. اعلامیه‌های امام خمینی توسط وی از نجف وارد ایران می‌شد و در دسترس مبارزان انقلابی قرار می‌گرفت.

تاسیس کمیته انقلاب اسلامی در آبادان و اقامه اولین نماز جمعه در این شهر از حمله اقداماتی جمی بعد از پیروزی انقلاب هست. وی در طول جنگ تحمیلی اقدامات بی‌شماری انجام داد و به نحوی در استان خوزستان رهبر معنوی مردم به شمار می‌رفت که حضورش قوت قلبی برای مردم خوزستان بخصوص آبادان بود.

** خودباختگی صدام

امروز یازدهم آبادن ۱۳۵۹ هست، اخبار ساعت ٦ صبح اخبار صدای آمریکا، حاکی از آن هست که صدام در این ماجرا باخته و بدجوری گیر افتاده تا آنجا که انور سادات هم این عمل او را محکوم کرده هست. حدود ساعت هشت آقای صفاتی به ستاد عملیات در ژاندارمری رفتند ولی من تا این ساعت ۸:۳۰ در خانه‌ام و کم‌کم عازم بیرون از خانه هستم. 

مایلم سری تا مدرسه علمیه رفته با آقای قائمی دیدار کنم؛ ولی فرصت نشده، حدود ساعت نه و ربع از منزل خارج شدم و به مدرسه رفتم. آقای قائمی تنها در مدرسه بود چند دقیقه‌ای نشسته بودم که آقایان روحانی آمدند برایم مغتنم بود؛ ولی حیف که اوضاع بحرانی اجازه نداد زیاد بنشینیم. از آنجا بلند شدیم با آقای قائمی خداحافظی کردیم و به رادیو رفتم و به روال هر روز چند کلمه‌ای در رادیو صحبت کردم و پیامی به رزمندگان دادم.

نزدیکی‌های ظهر به مسجد قدس رفتم و برنامۀ هر روز نماز ظهر و عصر. مسئله تازه‌ای در مسجد نبود جز دو مطلب اول دیدم سر و صدا و داد و قال چند نفر از مؤمنین بلند هست جویا شدم دیدم یکی از این آقایان تند و با لحن دور از نزاکت آخوند‌های آبادان را به باد انتقاد گرفته از بالا تا پایین دیگری هم دفاع می‌کرد. جمعی هم به تماشا ایستاده‌اند. 

آمدم و آنها را مشغول کردم و با خود در حدیث نفس که این روز‌ها مثل همیشه حمله و اعتراض به روحانیت و آخوند زیاد هست؛ چه اینکه دیواری کوتاه‌تر از دیوار این طبقه ندیده‌اند؛ ولی این ساده دلان معترض نمی‌دانند به طور ناخودآگاه از کجا علیه روحانیت بسیج شده‌اند.

دوم نکته‌ای که نظرم را جلب کرد این بود که بین نماز ظهر و عصر یکی از برادران دینی متعبد شهر و با تأثر در حالی که یک جلد کلام الله مجید روی دست داشت فریاد برآورد که شما را به خدا و به این قرآن سوگند که از پخش صحبت‌ها حتى شایعه‌های دروغی که روحیه جوانان رزمنده ما را تضعیف می‌کند خودداری کنید. بعد از نماز و صرف غذا در منزل برنامه خاصی نداشتیم.

نزدیکی‌های غروب به مسجد رفتیم و نماز مغرب و عشا را به جا آوردیم و بعد هم بهمنزل برگشتیم امشب وضع کمی آرام‌تر هست. صدای غرش توپ و شلیک‌های مختلف به طور متفرقه و در فواصل زمانی نسبتاً زیاد به شهر هست که به گوش می‌رسد اخبار لندن و تهران را گوش داده خوابیدم.

منبع: نوشتم تا بماند/ خاطرات آیت‌الله جمی

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

روایت زمین‌گیر شدن صدام به اعتراف صدای آمریکا بیشتر بخوانید »