جنگ جهانی اول

ساختار مدنی مهار نیروهای حاشیه‌آفرین

صلابت اسطوره‌ها



سال‌هاست نژادپرستان سفید، بر بالون‌های خونین نشسته و هنرمندانه منشأ عمده دستاوردهای مادی خود را پنهان داشته‌اند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، عباس سلیمی‌نمین مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران طی یادداشتی نوشت: سال‌هاست نژادپرستان سفید، بر بالون‌های خونین نشسته و هنرمندانه منشأ عمده دستاوردهای مادی خود را پنهان داشته‌اند. فریاد سیاهان به اسارت گرفته و به برده مبدل ساخته را با صدای گوش‌خراش سازهای غیر متداول محو کرده‌اند.

قتل‌گاه‌های سرخ‌پوستان را زیر برج‌های سر به فلک کشیده چشم پر کن پنهان داشته‌اند. سپر انسانی قراردادن سایر رنگین پوستان در آسیای جنوبی شرقی بعد از اشغال هند و به قربانگاه بردن آنان در جنگ جهانی اول و دوم و در لشکرکشی به کشورهای مستقل چون ایران و گم کردن مظلومیتشان ذیل ادعای کر کننده تعلیم «زندگی بهتر» و در ادامه این روند، امروز تلاش برای حاکم‌سازی جماعتی از افراطی‌ترین نژادپرستان بر حساس‌ترین منطقه جهان با بازوی قدرت رسانه‌ای فریبنده‌شان و به کارگیری آخرین تسلیحات کشتار جمعی بلوک سرمایه‌داری، زخم‌هایی بر وجدان بشری وارد کرده که به هیچ وجه قابل محو شدن نیست، اما دست‌اندرکاران ایجاد پایگاه نژادپرستی براین باورند که اراده ملت‌ها را با تشدید خشونت‌های غیر انسانی می‌توان در هم شکست.

نژادپرستانی که خود را برتر از دیگران می‌بینند نه از تاریخ درس می‌گیرند و نه افکار عمومی را به حساب می‌آورند. آیا حامیان امروز اسرائیل دیروز توانستند رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی را از بحران روزافزون نجات دهند؟ آیا ندیدند که پایان تبعیض‌نژادی در این پایگاه سرمایه‌داری صرفاً با آگاهی ملت‌ها از عمق فاجعه ممکن شد؟

جنایات روز افزون نژادپرستان صهیونیست نیز علاوه بر نمایش ناکارآمدی توان نظامی و تسلیحاتی جهان سرمایه‌داری، دستگاه تبلیغاتی عریض و طویل، و صاحبان کارتل‌های خبری را مفتضح ساخته است و علی‌رغم حملات سنگین غول‌های خبر رسانی، امروز افکار عمومی قهرمانان فلسطینی و لبنانی را اسوه‌های جهان بشری می‌بینند.

به اعتقاد همه آزادگان، نژادپرستی امروز مسئله فلسطین و لبنان نیست، بلکه نژادپرستان ضمن مخاطره‌آمیز بودن برای صلح جهانی عامل تحقیر همه ملت‌ها به حساب می‌آیند؛ از این رو با مقاومت هم ملت‌ها مواجهند. جهان فراموش نمی‌کند که به چه میزان دروغ در مورد یحیی سنوار منتشر شد، اما نوع شهادتش عشق عمیق و غیر قابل وصف وی به بشر و آزادگی و تعالی آن را- آن هم از دوربین دشمنانش- به نمایش گذاشت.

صاحبان ثروت‌های خونین حجم سنگینی از تبلیغات پرفریب را متوجه این ابراسطوره ساختند، اما از پایان زندگی او نتایجی کاملاً مغایر با سخن‌پراکنی‌هایشان نصیبشان شد و با مشاهده دلدادگی غیر قابل وصف وی، چه بسیار افرادِ تحت تأثیرِ تبلیغاتِ جهان سرمایه‌داری، عرق شرم بر پیشانی‌شان نشست.

نتایج این روند و حضور مردان پرصلابتی که در ویرانه‌ها هم داشته‌های زیاده‌خواهان عالم را به سخره می‌گیرند محدود به ایستادگی روزافزون جهانی در برابر نژادپرستی نیست، بلکه جهان سرمایه‌داری را با بحران‌های جدی مواجه خواهد ساخت.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

صلابت اسطوره‌ها بیشتر بخوانید »

بله ... کارِ من بود!

بله … کارِ من بود!



درست ۱۰۲ سال پیش مثل امروز، ژنرال «آیرونساید» انگلیسی فرمانده قوای انگلیس در ایران و همه نیروهای انگلیسی و هندی، ظاهراً دُمشان را گذاشتند روی کولشان و خاک ایران را ترک کردند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، درست ۱۰۲ سال پیش مثل امروز، ژنرال «آیرونساید» انگلیسی فرمانده قوای انگلیس در ایران و همه نیروهای انگلیسی و هندی، ظاهراً دُمشان را گذاشتند روی کولشان و خاک ایران را ترک کردند. البته سیدضیاء‌الدین طباطبایی در همین روز به وزیرمختار انگلیس اطمینان داده که منافع انگلیسی‌ها در ایران را حفظ خواهد کرد! جناب رئیس‌الوزرا پیش از این در بیانیه‌ای خبر از خروج نیروهای انگلیسی داده و نوشته بود:«قشون انگلیسی که وضعیات جنگ بین‌المللی آن‌ها را به ایالات و شمال مملکت ما آورده بود اینک ایران را تخلیه کرده به مملکت خویش رهسپار می‌گردند. در خدمات این قشون مجال انکار نیست…».

ماجرا چه بود؟
شما هم می‌دانید به مصداق هیچ گربه‌ای محض رضای خدا موش نمی‌گیرد، ارتش انگلیس آن طور که سیدضیا مدعی است برای خدمت به ایرانی‌ها و سروسامان دادن وضعیت ایران، به مملکتمان قشون‌کشی نکرده بود. ارتش انگلیس از چند سال پیش و با بالا گرفتن جنگ جهانی اول، از جنوب ایران خودش را به مناطق دیگر ازجمله شمال هم رسانده بود. حالا هم که سه سالی از جنگ جهانی می‌گذشت انگار برای آن‌ها جنگ تمام نشده بود. وقتی در تابستان ۱۲۹۹ بلشویک‌های روسی در تعقیب نیروهای مخالف وارد رشت و انزلی شدند و نیروهای انگلیسی مستقر در این دو منطقه را تارومار کردند، روحیه انگلیسی‌ها به‌شدت تضعیف شد. پس باید تغییراتی در نحوه حضور نیروهای انگلیسی در منطقه ایجاد می‌شد تا چرخ روزگار باب میل ملکه انگلیس بچرخد!

این‌ها البته یک روی سکه بود. واقعیت این بود که انگلیسی‌ها از قدرت گرفتن و جای پا محکم کردن رقیبشان روس‌ها در شمال ایران به‌شدت نگران بودند. به‌خصوص که فرمانده قزاق‌ها «استاروسلسکی» روسی با موفقیت در سرکوب انقلابیون نهضت جنگل در شمال ایران توانسته بود خودش را تو دل شاه ایران جا کند و حتی لقب «سردار» بگیرد. برای خالی کردن زیر پای فرمانده قزاق و کم کردن نفوذ روس‌ها در ایران لازم بود ارتش یا چیزی شبیه آن تحت نظارت انگلیس شکل بگیرد. قدم اول هم این بود که آیرونساید به کمک سفیر انگلیس، احمدشاه را هرطور بود مجاب کردند تا فرمانده روسی قزاق‌ها را برکنار کرده و یک ایرانی (سردار همایون) را به جای او بگذارد. خودشان هم یک سرهنگ انگلیسی (اسمایت) را به عنوان مدیر اداره امور نیروهای قزاق و سرپرست امور مالی منصوب کردند تا در فرصت مناسب، سردار همایون را هم کله‌پا کنند!

همه این‌ها نشان می‌دهد مهرماه۱۲۹۹ آیرونساید فقط برای اینکه فرمانده نیروهای انگلیسی در ایران بشود و دستی به سر و روی ارتش انگلیس در این سوی دنیا بکشد، به کشورمان نیامده است. جوان‌ترین ژنرال ارتش انگلیس که بعدها در جنگ دوم جهانی رئیس ستاد کل ارتش انگلیس نیز شد، آمده بود تا بلکه کارهای بزرگ‌تر و بیشتری از جابه‌جایی فرمانده قزاق‌های ایرانی انجام دهد.

بله …کارِ من بود!
آیرونساید که مهرماه ۱۲۹۹ از بغداد خودش را به قزوین رسانده پس از رایزنی‌ها و تلاش‌هایی که به برکناری فرمانده روسی قزاق‌ها می‌انجامد، چند باری به بازدید از اردوگاه نیروهای قزاق می‌رود. بخش‌هایی از یادداشت‌های روزانه و خاطرات آیرونساید را بخوانید تا متوجه شوید ژنرال انگلیسی توی سرش چه افکاری را بالا و پایین می‌کرد و بعدها چطور رضایت به خروج از ایران داد: «… رضاخان بدون شک یکی از بهترین افسران است و اسمایت توصیه می‌کند که رضاخان عملاً رئیس این دسته باشد… من بازهم به دیدار قزاقان ایرانی رفتم… اسمایت سر و سامانی به وضعشان داده است… فرمانده کنونی قزاقان (سردار همایون) موجود حقیر و بی‌بو و خاصیتی است و روح و روان واقعی این گروه سرهنگ رضاخان است، یعنی همان مردی که قبلاً بسیار به او علاقه‌مند شده بودم(آبان ۱۲۹۹)… به اسمایت گفته‌ام که به سردار همایون مرخصی بدهد تا به سرکشی املاک خود برود… عقیده دارم یک دیکتاتوری نظامی گرفتاری‌های ما را در ایران برطرف خواهد کرد و ما را قادر خواهد ساخت بی‌هیچ دردسری این کشور را ترک گوییم(دی ۱۲۹۹)… من با رضاخان مصاحبه کرده‌ام و سرکردگی قزاقان ایرانی را به طور قطعی به او سپرده‌ام… به او گفته‌ام که قصد دارم به‌تدریج او را از قید تسلط خود رها سازم … در حضور اسمایت دو نکته را برایش روشن ساختم: ۱ـ هنگامی‌ که از هم جدا می‌شویم نباید بکوشد مرا از پشت هدف قرار دهد و اگر چنین کند این کار به نابودیش منجر خواهد شد. ۲ـ شاه تحت هیچ شرایطی نباید بر کنار شود… رضا با چرب‌زبانی قول داد و من و او دست یکدیگر را فشردیم. (بهمن‌۱۲۹۹)… رضاخان در تهران کودتا کرده و به قولی که به من داد وفادار مانده است. تصور می‌کنم همه مردم چنین می‌اندیشند که من کودتا را طراحی و رهبری کردم. اگر در معنای سخن دقیق شویم واقعاً من این کار را کردم… اسفند۱۲۹۹»!

منبع: روزنامه قدس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

بله … کارِ من بود! بیشتر بخوانید »

سروش و فرجام رؤیای روشنفکری

سروش و فرجام رؤیای روشنفکری



آنهایی که با رسانه‌های جهانی تا دیروز عَلَمِ علم و آزادی بر سر دست داشتند امروز آشکارا از تجزیه ایران هزاران ساله سخن می‌گویند. آغوش ملت همیشه به روی فرزندان خود باز است و با کریمان کارها آسان است.

به گزارش مجاهدت از مشرق، منصور مهدوی طی یادداشتی نوشت: پس از نشست برخی عناصر برانداز در واشنگتن (دانشگاه جرج تاون) در اواخر بهمن ۱۴۰۱ برخی روشنفکران بدان واکنش نشان دادند. از این میان دکتر عبدالکریم سروش با سرعت و شتاب زبان به شکایت گشود. حکایت سروش از این نشست به واقعیت نزدیک بود. پیشینه برهنگی و تجزیه‌طلبی برخی اعضای نشست بیش از هر چیز به چشم سروش آمده‌بود: شنیده‌اید دیروز … جلسه‌ای بود و چند نفر شرکت کرده‌بودند که تقریبا بساط رهبری برای ایران پهن کردند و به گمان اینکه نامی در رسانه‌ها دارند فکر کردند که در دلها هم جایی دارند یکی از آنها که تا امتحان نداد و سرتاپا برهنه نشد او را به درون خانواده هنری نپذیرفتند چند تایی از آنها اصلا از عالم سیاست خبری ندارند در میان‌شان حتی یک پرچم ایران به چشم نمی‌خورد. نامی از اسلام و دیانت قاطبه مردم ایران در میان نبود بلکه اکثریت آنها کمال ناآشنایی با این سنت عظیم و قویم ایرانی داشتند یکی‌شان از تجزیه طلبان مشهور و بنام است.

بنابراین این افراد مگر برای دلخوشی خود و مگر برای پرکردن برنامه‌هایی که می‌دانیم از کجاها سرمایه آنها و خط سیاسی آنها می‌رسد مگر برای آنها [کارفرمایان] کاری بکنند [وگرنه] برای ملت ایران کاری نمی‌توانند بکنند.

با این همه آنچه بیش از همه خاطر سروش را آزرده ساخته و بیانش را گداخته می‌نمود «ادعای رهبری ملت ایران» از سوی این جماعت کم‌مایه بود: نه از ایران چندان شناسایی و آشنایی دارند نه از دیانت مردم نه از سنت و ارزشهای آنها. بیشتر این افراد در میان مردم ایران هرگز نزیسته‌اند و نبوده‌اند و با دردهای آنها آشنایی ندارند و بعد با کمال بی‌خیالی و بلکه با کمال جسارت دعوی رهبری این قوم [ایرانیان] را هم دارند و گمان می‌کنند که کافی است زمام امر بدست آنان سپرده شود.

سخنان سروش از یک حیرت و شگفتی عمیق حکایت دارد. او که نزدیک به چهار دهه رویارویی با حکومت دینی را در کوله‌بار خود دارد، حال از اینکه می‌دید افرادی ناشایست و ناصالح از راه رسیده‌اند و دعوی رهبری دارند حیرانی و سرگردانی خود را نشان می‌دهد.

به راستی پیشینه سروش بیش از آن است که به چشم نیاید. پیش از آنکه برخی حاضران در نشست واشنگتن به دنیا بیایند سروش در دنیای کتاب و رسانه به نبرد با مبانی حکومت دینی آمده بود؛ او بین دانش و ارزش مرز کشید؛ صراط مستقیم دین را به صراط‌های نامستقیم فروخت؛ با بهانه‌های کم‌بها دین را آنقدر فروکاست تا هیچگاه نتواند قبای ایدئولوژی حکومت بر تن کند، او در کسوت روشنفکر دینی، دینی را ترویج می‌کرد که به دنبال استقرار است و نه انقلاب، سکون می‌طلبد و نه صعود. بر این اساس نظم موجود جهانی را ‌پذیرفت؛ مولوی بلخی را از قله معنویت به زیر کشیده و اشعار پرمایه مثنوی را برای دعاوی بی‌مایه‌ای چون کثرت‌گرایی هزینه کرد و … .

سروش، جوان نبود اما جویای نام بود. او در جمع دانشجویان و افراد ناآشنا به مبانی فکری خویش، بیان شاعرانه و لحن ساحرانه را به کار گرفت؛ افزون برآن، خوش داشت قهرمان‌نمایی کند و در شهرآورد اندیشه خود را بی‌هماورد بنمایاند. از این رو در عین گریز از مناظره آشکار، با گفتار و کردار، نسبت‌های ناروا و ناشایست نثار عالمان دین می‌کرد هرچند در جلسات پنهانی توان رویارویی با آنان را نداشت.

با این همه آرام آرام نامش بر سر زبان‌ها افتاد و به ویژه پس از ۲ خرداد ۱۳۷۶ تشریفِ رهبری فکری طالبان اصلاح را بر قامت خود راست می‌دید و با «تیغ و طپانچه» نمایی، رئیس دولت وقت را به شورش تمام‌عیار علیه نظام اسلامی فرامی‌خواند. نقش ویرانگر سروش علیه مبانی معرفتی نظام دینی همچنان ادامه داشت تا اینکه انقلاب رنگین آمریکایی-انگلیسی در انتخابات ۱۳۸۸ سربرآورد. در این برهه او بخشی از چهره واقعی خود را نشان داد و از مسند معلمی و سخندانی برون جست و کسوت انقلابی‌گری، دشمن‌تراشی و پیکارجویی بر تن کرد، همان‌ چیزی که سالها پیش به عنوان خصلت‌های شوم ایدئولوژی‌گرایی آن را فروکوبید.

او که کامش از نتایج جنبش دوم خرداد برنیامده‌بود این‌بار کوشید تا به مثابه عضو مؤسس اتاق فکر جنبش سبز، گره از کارفروبستۀ خویش بگشاید و محصول دهها سال تلاش برای مقابله با حکومت دینی را بردارد.

حال چنین کسی با چنان پیشینه‌ای با چشمانی شگفت‌زده ناظر صحنه‌ای است که نمی‌تواند در برابر آن سکوت کند. افرادی که به تعبیر هوشنگ امیراحمدی «کودک و کوتوله هستند»[۱] از گرد راه نرسیده در اندیشه رهبری ملت ایران هستند؛ از این رو سروش تاب و طاقت از کف داده و فریاد برآورده که این نورسیده‌ها «با کمال جسارت دعوی رهبری این قوم [ایرانیان] را هم دارند»! در واقع سروش از سرگرانی اربابان این جماعت بی‌تاب است چرا که او بی‌تاب مستوری است. وی با این گفتار سر از روزن برآورده است.

با این همه، جدال او با حاضران نشست واشنگتن پایان نپذیرفت. در روزهای پایانی اسفند ۱۴۰۱ پس از یک ماه از اولین اظهار نظر درباره آن افراد کوته‌مایه، عبدالکریم سروش بار دیگر خروشید و خشم خود را نشان داد. با این تفاوت که این‌بار سروش از در معرفت‌ورزی درآمده و به مناظره با یکی از حاضران آن نشست پرداخت، شاید در خاطر خویش چنین می‌پنداشت که می‌تواند خلأ معرفتی او را جبران کند:

کسانی که از تنانگی‌ و فمینیزمی افراطی دفاع می کنند، گرفتار حسن و قبح مُدهای زمانه‌اند که گویی حقایقی ازلی و ابدی‌اند.

عریانی و عورت‌نمایی که اکنون به گمان آنان بدل به فضیلت شده، تا چندی پیش یک رذیلت بود، و شاید فردا دوباره ورق برگردد و باژگونه رذیلت شود. گرفتار رسوم زمانه‌اند نه حقایقی جاودانه. نه مقدس اند، نه پایدار.

می‌گویند کسی حق قضاوت درباره برهنه‌شدنشان را ندارد و قضاوت‌گری را محکوم می‌کنند. نمی‌اندیشند که خود غرق در قضاوت‌اند و آن عمل را نیکو می‌شمارند و ملامتِ ملامت‌گران را بر نمی‌تابند.

می‌گویند زن مالک بدنش است و حق هرگونه تصرفی در آن را دارد و نمی‌اندیشند که این حق مالکیت، همچون حقوق دیگرست و محدود به حدودی است.

دهه ۱۳۷۰ یادآور فراخوان‌های پرشمار عالمانی است که از سرتکلیف می‌کوشیدند از رهگذر مناظره با سروش، صراط مستقیم را به او و بی‌خبرانی نشان دهند که بیش از آنکه مشعوف پندار سروش باشند مسحور گفتار او شده‌بودند. اما سروش هر بار با زبانی زهرآگین و قلمی آهنگین آنان را نواخت. حال سروش پس از گذر روزان و شبان به لحظه‌ای رسیده‌است که با کسی مناظره می‌کند که به تعبیر خودش «تا امتحان نداد و سرتاپا برهنه نشد او را به درون خانواده هنری نپذیرفتند». از آن اوج دعوت به گفتگو از جانب عالمان تا حضیض مناظره با برهنگان، راه بسیار درازی است؛ اما خودکرده را چه تدبیر است؟ شاید هم این حضیض، تاوان آن همه ژاژخایی و دشنام‌گویی باشد!

اما پردۀ ظریف‌تری در این دستگاه هست که خوبست سروش و سروش‌ها گوش جان بدان بسپارند؛ دیکتاتوری رضاخانی با همّت روشنفکران غرب‌گرا قوام گرفت و به حمیّت همان‌ها دوام یافت. زمانی که عالمان دین برای سامان‌دادن به امور دین و دنیا با پرچم عدالت‌خواهی کوشیدند حکومت قاجار را در خدمت آیین و سرزمین درآورند روشنفکران غرب‌گرا با نمادمشروطه‌خواهی و با راهنمایی سفارت انگلیس به مقابله با عالمان و حاکمان برخاسته و ابتدا پیکر شیخ فضل الله نوری را بر دار کردند آنگاه ارکان حکومت را آنچنان تضعیف کردند که در نهایت یک قزاق بی‌سواد -که برکشیده آیرون ساید بود- با جوقی سرباز «پایتخت» را تصرف کرده و سردار سپه شد.

انگلیس با تربیت نسلی از فراماسون‌ها و روشنفکران غرب‌گرا آنان را به رویارویی با دین، حکومت قاجار و اقدام علیه منافع ملی واداشت. پس از آنکه با فراز و نشیب‌های بسیار، حکومت قاجار به نهایت ضعف رسید انگلیس به دست همین ماسون‌ها و روشنفکران دین‌ستیز، حکومت قاجار را برانداخت ولی به جای آنکه یکی از آنها را به حکومت برساند به روشنفکران اعتماد نکرده و یک قزاق جاهل را به ریاست آنها گماشت. شگفتا که روشنفکرانی مانند حسن تقی‌زاده، محمدعلی فروغی، ولی الله نصر، میرزاکریم خان رشتی، ابراهیم حکیمی، تیمورتاش، علی اکبر داور و … همگی به خدمت رضاخان میرپنج تن دادند.

روشنفکران غرب‌گرا که در توهم خویش علیه استبداد قاجار مبارزه کرده بودند، در عصر رضاخان تازه معنای استبداد را چشیدند تا جایی که میرزا کریم خان رشتی و علی اکبر داور از ترس رضاخان خودکشی کردند، تیمورتاش را در زندان با آمپول هوا کشتند، تقی‌زاده خود را بی‌اراده و «آلت فعل» نامید و فروغی درباره احوال خویش طی نامه‌ای به یکی از نزدیکانش گفت:

در کف شیر نر خونخواره‌ای غیر تسلیم و رضا کو چاره‌ای[۲]

با آنکه استعمارگران غربی با شعار آزادی در کشورهای دیگر نفوذ می‌کنند، ولی ایجاد دیکتاتوری در سایر کشورها برای حفظ منافع استعماری، یکی از سیاست‌های راهبردی آنهاست. که هنوز هم در حال اجراست.

استعمارگر انگلیس به مدد بسترسازی روشنفکران غرب‌گرا به ایجاد هرج و مرج، کشتار عالمان، نسل کشی نزدیک ۹ میلیون ایرانی به خاطر قحطی، حذف شخصیت‌های ملی، اشغال کشور (در جنگ جهانی اول)، نفی استقلال و تغییر حکومت ایران مبادرت ورزید.

کار به جایی رسید که موج غرب گرایی و تباه شدن کشور، حتی غربگرایان را نیز سرخورده و نادم کرد. تا جایی که احمد کسروی با افسوس می‌گوید: «اگر [عدالت‌خانه] بدان سان که با دست علما برخاست اگر با دست ایشان پیش می‌رفت باری این نتیجه بسیار سودمند را داشت که از آسیب اروپایی‌گری ایمن باشد».

حال سروش درست در موقفی ایستاده است که روزگاری امثال تقی‌زاده در آن وقوف داشتند. رؤیای روشنفکران چنان بود که وقتی ورق یک حکومت را برگردانند صفحه جدید را خود بنگارند این رؤیا در پس زمینه گفتار سروش به طور کامل پیداست. همچنان که روشنفکران پشیمان در عصر رضاخان نیز هرگز انتظار نداشتند یک قزاق قُلتَشن را بالای سر خود ببینند اما واقعیت چیزی دیگری بود، دست انگلیس که از آستین روشنفکران درآمده بود برای آنها جای انتخاب باقی نگذاشت.

سروش نیز آنگاه که در تاخت و تازهای روشنفکرانه، ندای دلسوزان را به هیچ می‌انگاشت خود را به حمایت‌های دولت‌های استعمارگر غربی مستظهر می‌دانست چرا که آنها را مشتری علم و عرفان می‌پنداشت ولی او ندانست که اوضاع جهان طور دیگری است.

تاریخ نشان داده است که انگلیس با دست روشنفکران غرب‌گرا، عالمان را کنار زد و حکومت را برانداخت اما آنان را به خدمت جاهلان گماشت. آیا دل عبرت‌بینی هست که از دیده عبرت بگیرد؟ این نقشه امروز نیز در حال اجراست؛ روشنفکران و هنرمندان غرب‌گرا در چند دهه گذشته بر پیکر کشور خود دشنه‌ها فروکردند تا به پندار خود آزادی را به ارمغان بیاورند و امروز ناباورانه می‌بینند استعمارگران، برهنگان و تجزیه‌طلبان را بر منصب رهبری ملت ایران نشانده‌اند!

گناه روشنفکران بسیار بزرگ است و «اگر روزی حساب گرفته‌شود، روشنفکران این کشور گناه‌کارترین مردم شناخته خواهند شد … اکثر روشنفکران ایران، به نحو نومیدکننده‌ای ایران را از یاد برده‌اند.»[۳]

جادارد سروش و سروش‌ها دست کم از چرخ روزگار بیاموزند و بیش از این بر مرکب خصومت با میهن و آیین خود نتازند و درصدد زدودن کاستی‌ها و همراهی با مردم خویش برآیند و ایران را از یاد نبرند. زیرا آنهایی که با رسانه‌های جهانی تا دیروز عَلَمِ علم و آزادی بر سر دست داشتند امروز آشکارا از تجزیه ایران هزاران ساله سخن می‌گویند. آغوش ملت همیشه به روی فرزندان خود باز است و با کریمان کارها آسان است.

[۱] . هوشنگ امیراحمدی مدیر مرکز مطالعات خاورمیانه، که خود سالیان طولانی برای ایجاد ارتباط بین ایران و آمریکا تلاش می کرد در واکنش به نشست واشنگتن و منشوری که آنها نوشته‌اند می‌گوید: «این منشور، منشور تجزیه ایران است … در این منشور اسمی از تمامیت ارضی ایران برده نشده است. … [اینکه] زبان ملی در منشور نباشد مهم نیست؟ تمامیت ارضی مهم نیست؟ [مطابق این منشور] نه مردم مهم هستند نه عدالت مهم است نه ایران مهم است و … . [تنظیم کنندگان این منشور] یک عده کودک و کوتوله هستند.»

[۲] . رضاخان وقتی این نامه را دید، فروغی را احضار کرده و به او گفت: «زن ریش‌دار».

[۳] . محمدعلی اسلامی ندوشن، ایران را از یاد نبریم، ص ۷۵-۷۸.

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

سروش و فرجام رؤیای روشنفکری بیشتر بخوانید »

آیا مهمات غرب در حال اتمام است؟

آیا مهمات غرب در حال اتمام است؟



روزنامه چاپ لندن، سرمایه‌گذاری ناتو روی خرید سامانه‌های پیشرفته جنگی را موجب غفلت از تامین سلاح‌های اولیه ارزیابی کرد و نوشت: جنگ اوکراین انبارهای مهمات غرب را از سلاح‌های کلاسیک خالی کرد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، روزنامه فایننشال‌تایمز در گزارشی با طرح این پرسش که «آیا مهمات غرب برای تامین اوکراین در حال اتمام است»، نوشت: میزان کنونی تقاضا برای تسلیحاتی مثل گلوله توپخانه حاکی از پایین بودن ذخایر آنهاست.

این روزنامه چاپ لندن به درخواست واشنگتن از شرکت سازنده موشک‌های ضدهوایی استینگر اشاره کرد و نوشت: هنگامی که کاخ سفید از این شرکت خواست که هزار و ۳۰۰ موشک برای جایگزینی موشک‌های ارائه شده به اوکراین، بسازد این شرکت، انجام آنرا زمان‌برعنوان کرد.

فایننشال‌تایمز یادآور شد: پاریس ۱۸ سامانه توپخانه هویتزر به کی‌یف ارسال کرد که یک چهارم ذخایر این کشور از این سلاح محسوب می شدند اما شرکت سازنده آن اعلام کرد که ۱۸ ماه طول می‌کشد تا جایگزین آنها را بسازد.

این روزنامه افزود: جنگ اوکراین کمبودها در حوزه ذخایر دفاعی غرب به ویژه در مورد تسلیحات پایه مثل گلوله توپخانه را آشکار کرد. فقدان ظرفیت تولید، کمبود نیروی کار و زنجیره تامین به ویژه در حوزه چیپ‌های رایانه‌ای به معنای طولانی شدن زمان تولید تسلیحات است.

مقامات دفاعی و تحلیلگران می گویند کمبودها نشان دهنده از خودراضی بودن غرب درباره تهدیدات احتمالی بعد از پایان جنگ سرد است. ادعاها درباره وجود تسلیحات با فناوری بالا موجب شد تا اهمیت داشتن تسلیحات اولیه مورد نیاز جنگ فراموش شود.

«جیمی شی» یک مقام سابق ناتو و همکار کنونی اندیشکده «چتم هاوس» در انگلیس معتقد است: اوکراین این درس را به ما داد که چگونه می توان یک جنگ را با سلاح‌های کلاسیک مثل توپخانه و نیروی زمینی برد. لازم است برای ایجاد موازنه نظامی به عقب برگردیم.

فایننشال تایمز به نقل از «آلکس ورشینین» کارشناس تسلیحات آمریکا، شرایط کنونی کمبود مهمات در غرب را به بحران کمبود مهمات در جنگ جهانی اول تشبیه کرد و نوشت: کمبود تسلیحات در غرب ممکن است برتوانایی دفاعی اوکراین تاثیر بگذارد. کل تولید گلوله ۱۵۵ میلی متری توپخانه در آمریکا فقط برای کمتر از ۲ هفته جنگ اوکراین کافی است.

این روزنامه با اشاره به اظهارات وزیر دفاع انگلیس درباره نبود تناسب بین تسلیحات غرب و تهدیدات موجود، نوشت: سال گذشته، یک جنگ شبیه‌سازی شده نشان داد که ذخایر مهمات انگلیس فقط برای هشت روز جنگ کافی است.

فایننشال تایمز نوشت: کسی باور نمی کند که ذخایر تسلیحاتی غرب با کمک تسلیحاتی به اوکراین در حال تمام شدن است. این در حالی است که بودجه دفاعی سال گذشته روسیه ۶۶ میلیارد دلار و بودجه دفاعی چین ۲۹۳ میلیارد دلار بوده است که مجموع این بودجه‌ها هم با بودجه ۱.۱ تریلیون دلاری اعضای ناتو برابری نمی‌کند.

این روزنامه غربی درباره دلیل کمبود تسلیحات در ناتو، باوجود داشتن بودجه سنگین نوشت: دلیل آن این است که ناتو بیشتر بودجه خود را صرف تولید سامانه‌های پیشرفته‌ای مثل جت‌های جنگنده کرد و در دو دهه گذشته به جای تمرکز بر تولید تانک و توپخانه، بر تولید سامانه‌های پیشرفته هوایی برای مقابله با گروه‌های مخالف خود در آسیای غربی متمرکز کرد.

فایننشال تایمز، کمبود تسلیحات در غرب را ناشی از سیاست دولت‌ها برای ادغام صنایع دفاعی ارزیابی کرد و نوشت: وضعیت به قدری بد است که انگلیس از طریق یک دلال بلژیکی، سامانه هویترز خریداری کرده و در اختیار اوکراین قرار داد و در حالی که پنتاگون در دهه ۱۹۹۰، با ۵۱ پیمانکار تامین تسلیحات کار می کرد اکنون فقط ۵ پیمانکار اصلی، طرف قرارداد آن هستند.

این روزنامه، دلیل بی توجهی غرب به تامین تسلیحات را ندادن احتمال شروع یک جنگ در سطح صنعتی ارزیابی کرد و نوشت: غرب اکنون اهمیت داشتن مهمات و سلاح های اولیه را فهمیده است.

منبع: ایرنا

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

آیا مهمات غرب در حال اتمام است؟ بیشتر بخوانید »

سلاح شیمیایی چطوری دست صدام افتاد؟

سلاح شیمیایی چطوری دست صدام افتاد؟


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، اولین‌بار در جنگ جهانی اول، آلمانی‌ها در نبردی مشهور به «نبرد ایپر» گاز کلر را به‌عنوان سلاح شیمیایی استفاده کردند و بدبختی شروع شد. تا پایان جنگ، بیش از ۱۲۴ هزار تن مواد شیمیایی از انواع گاز کلر و گاز خردل در جبهه‌ها توسط طرفین درگیر جنگ استفاده شدند و بیش از یک‌ میلیون نفر مجروح شدند و بیش از ۱۰۰ هزار نفر مُردند.

در این میان، حدود ۱۰۰ هزار تا ۲۶۰ هزار نفر از قربانیان انواع سلاح شیمیایی، غیرنظامیان بودند. جراحات و آثار وحشتناک استفاده از این نوع سلاح‌ها موجب شد پس از جنگ و در سال ۱۹۲۵ میلادی کشورهای جهان با تصویب پروتکلی در ژنو سوییس، استفاده از سلاح شیمیایی را ممنوع کنند.

با این حال در جنگ جهانی دوم نیز همه سلاح شیمیایی داشتند ولی از ترس مقابله‌به‌مثل طرف‌های مقابل از آن استفاده گسترده نشد؛ فقط آلمان نازی در پایان جنگ بیش از ۱۲ هزار تن گاز شیمیایی به‌ویژه از نوع سارین داشت. اجتناب از به‌کارگیری گسترده سلاح‌های شیمیایی در جنگ‌ها همین‌طور ادامه داشت؛ تا این‌که آمریکا در جنگ ویتنام دنیا را حیرت‌زده کرد.

آمریکا در جنگ ویتنام، یک سلاح شیمیایی معروف به «عامل نارنجی» را به بهانه جنگل‌زدایی و جلوگیری از اختفای ویتنامی‌ها لابه‌لای درختان در مقیاس وسیع استفاده کرد

چرچیل چه گفت؟ آمریکا چه کرد؟

همان‌موقع جنگ جهانی دوم نیز همه مخالف استفاده از سلاح‌های شیمیایی نبودند! «وینستون چرچیل» همیشه موافق بود و گفته بود: «این نازک‌نارنجی‌بازی‌ها درباره استفاده از سلاح شیمیایی را نمی‌فهمم!» و گفته بود: «احمقانه است به مسائل اخلاقی فکر کنیم وقتی که در جنگ قبلی همه از گاز سمی استفاده کردند و صدایی از اخلاق‌گرایان یا کلیسا شنیده نشد».

«چرچیل» در جنگ جهانی دوم معتقد بود باید از سلاح‌های شیمیایی استفاده کرد و گفته بود نازک‌نارنجی‌بازی‌ درنیاورید!

چرچیل نیز از ترس واکنش آلمان، سلاح شیمیایی را علیه نازی‌ها به کار نگرفت. اما بعدها آمریکایی‌ها نظرشان را به عمل تبدیل کردند و ۷۵ میلیون لیتر «عامل نارنجی» را به بهانه جنگل‌زدایی و جلوگیری از اختفای ویتنامی‌ها لابه‌لای درختان، روی جنگل‌های ویتنام و کامبوج و لائوس ریختند و بیش از ۴ میلیون نفر را شیمیایی کردند که ۴۰۰ هزار نفرشان مُردند یا نقص عضو شدند. بر اثر این سمپاشی ناجوانمردانه در دهه‌های بعدی نیز حدود ۵۰۰ هزار کودک ویتنامی با اختلالات مادرزادی به دنیا آمدند.

سلاح شیمیایی چطوری دست صدام افتاد؟

اختلالات مادرزادی کودکان در ویتنام بر اثر استفاده آمریکا از سلاح شیمیایی چند دهه پس از جنگ هنوز هم گریبانگیر این کشور است

شرکت‌های غربی، صدام و پروتکل‌ها!

بعد از جنگ ویتنام دوباره چند تا پروتکل امضا شد و استفاده از چند تا ماده شیمیایی از جمله «عامل نارنجی» ممنوع شد تا این‌که «دیوانه بغداد» شرارت را به حد اعلاء رساند و در جنگ تحمیلی از انواع سلاح‌های شیمایی نظیر گاز خردل و سارین و سیانید و گاز اعصاب و گاز خفه‌کننده در سردشت و نودشه و حلبچه و سومار و مریوان و… علیه ایرانی‌ها و حتی مردم عراق استفاده کرد.

فکر می‌کنید از کجا آورده بود این همه سلاح شیمیایی را؟ پس از جنگ اسنادی فاش شد که نشان داد ۸۶ شرکت آلمانی و حدود ۶۰ شرکت انگلیسی و آمریکایی و فرانسوی به بعثی‌ها کمک می‌کردند و مواد اولیه و تجهیزات برایشان می‌فرستادند تا سلاح شیمیایی بسازند. بعدها دوباره چند تا پروتکل امضاء شد که استفاده از سلاح شیمیایی ممنوع شود و دوباره و دوباره!

سلاح شیمیایی چطوری دست صدام افتاد؟

صدام سلاح شیمیایی را علیه غیرنظامیان هم به کار برد و جهان را به حیرت واداشت

سلاح‌های شیمیایی همچنان هستند در دست دولت‌های غربی و کشورهای پیشرفته صنعتی. پس آن همه پروتکل‌ها چه شد؟ هیچی. اغلب این پروتکل‌ها درباره استفاده از سلاح شیمیایی بود نه ساخت و نگهداری و فروش آن‌ها. از سال ۱۹۹۷ میلادی نیز یک پروتکل جامع‌تر تصویب شد که تولید این سلاح‌ها را هم ممنوع می‌کند، ولی معلوم هم نیست اصلا قدرت‌های نظامی و صنعتی گوششان به این حرف‌ها بدهکار باشد!

سلاح شیمیایی چطوری دست صدام افتاد؟

رهبر انقلاب استفاده رژیم بعثی از سلاح شیمیایی را با اجازه و جلوی چشم کشورهای غربی، اقدامی خلاف وجدان بشری نامیدند 

غربی‌ها اعتراف کردند

استفاده از سلاح‌های شیمیایی، همیشه وجدان بشری را آزرده است. کمک غربی‌ها به صدام و استفاده از این سلاح‌ها نیز تصاویری پیش روی جهانیان گذاشت که تلخ‌تر از همیشه بود و پیش وجدان‌های بیدار گناهی نابخشودنی تلقی شد. رهبر انقلاب در یک سخنرانی در سال ۱۳۷۶ با اشاره به این موضوع فرمودند: «دولت‌های مستکبر، چه در گذشته و چه در حال، تا هر جا که توانستند و بتوانند همیشه خودشان را به ابزارهای تسلیحاتی مجهز می‌کنند. آن‌جایی که لازم باشد، حرفی ندارند که دوستانشان هم تسلیحات جنایت‌آمیز را برای خودشان به وجود آورند! این، چیزی است که در دنیا مشهود است…

رژیم متجاوز بعثی، ناجوانمردانه‌ترین روش‌ها را علیه ملت ایران و جوانان ما به کار برد. شهر تهران و ده‌ها شهر را بارها و بارها، برای مدت‌های طولانی با موشک‌های دوربرد کوبیدند. در جبهه‌ها سلاح‌های شیمیایی به کار بردند؛ نه یک‌بار، نه دوبار، نه مدت یک‌ماه، دو ماه؛ سال‌های متمادی، شاید پنج‌سال، شش‌سال، در این جبهه‌های ایران و عراق، سلاح شیمیایی به‌وسیله‌ رژیم بعثی به کار رفت. این سلاح‌ها را چه کسی به آن‌ها داده بود؟ غیر از کشورهایی که دم از حقوق بشر می‌زنند؟!…

امروز خیلی چیزها آشکار شده است. خدای متعال، پشت گردن خود غربی‌ها ـ همان‌هایی که بعضی با ملت ایران و با جمهوری اسلامی، بسیار هم بدند و دشمن‌اند ـ زد، تا به دلایلی وادار شوند اعتراف کنند و بنویسند. خودشان در کتاب‌ها و مقالاتشان نوشتند: شرکت‌های آلمانی ـ که یقیناً بسیاری از این‌ها را بدون اجازه‌ دولت آلمان نمی‌فروختند ـ این سلاح‌های شیمیایی و این مواد مرگبار را به عراقی‌ها فروخته‌اند! برای چه فروختند؟ آیا نمی‌دانستند که بناست این‌ها در میدان جنگ به کار برود؟ گاز خردل را کجا به کار می‌برند؟ کسی که سلاح‌های مرگبار شیمیایی را می‌خرد، کجا می‌خواهد به کار ببرد؟ آیا می‌خواهد ببرد در خانه‌ خودش استنشاق کند؟! معلوم است که می‌خواهد ببرد در میدان جنگ مصرف کند…

خجالت نکشیدند و نترسیدند؛ از وجدان بشری ملاحظه نکردند و این‌ها را به میزان زیادی به رژیم بعثی فروختند. او هم آن سلاح‌های مرگبار را در جلوِ چشم آن‌ها، در مرزها و در میدان‌های جنگ به کار برد».

امروز در تاریخ مناسبت‌های دیگری هم هست

امروز ۲۸ فروردین مصادف با ۱۷ آوریل میلادی و ۴ رمضان هجری قمری در تقویم تاریخ، مناسبت‌های دیگری هم دارد.

ـ وفات «قاضی سعید بن سناء‌الملک» ادیب مشهور مصری در سال ۶۰۸ قمری

ـ رحلت عالم زاهد آیت‌الله «شیخ حسنعلی تهرانی» در سال ۱۳۲۵ قمری

ـ رحلت آیت‌الله «میرزا هاشم آملی» فقیه نامدار شیعه در سال ۱۴۱۳ قمری

ـ درگذشت «بنجامین فرانکلین» مخترع و سیاستمدار آمریکایی در سال ۱۷۹۰ میلادی

ـ درگذشت «گابریل گارسیا مارکز» نویسنده مشهور کلمبیایی در سال ۲۰۱۴ میلادی

ـ اعلام مفاد جدیدی از تحریم‌ ایران توسط «جیمی کارتر» رئیس‌جمهور وقت آمریکا در سال ۱۳۵۹ شمسی

منبع: فارس



منبع خبر

سلاح شیمیایی چطوری دست صدام افتاد؟ بیشتر بخوانید »