جنگ

روایت‌هایی تکان‌دهنده از مفقودالقصه‌های جنگ چاپ دومی شد


روایت‌هایی تکان‌دهنده از مفقودالقصه‌های جنگ چاپ دومی شد

چاپ دوم کتاب «حوض خون»؛ روایت زنان اندیمشک از رختشویی در دفاع مقدس به همت انتشارات «راه یار» منتشر و راهی بازار نشر شد.



منبع

روایت‌هایی تکان‌دهنده از مفقودالقصه‌های جنگ چاپ دومی شد بیشتر بخوانید »

آمریکا ۲ تریلیون دلار در جنگ افغانستان خرج کرده است

آمریکا ۲ تریلیون دلار در جنگ افغانستان خرج کرده است


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق به نقل از رویترز، طبق محاسبات هزینه‌های جنگ در دانشگاه براون، آمریکا بیش از ۲ تریلیون دلار در جنگ افغانستان هزینه کرده است که این شامل ۸۰۰ میلیارد دلار هزینه‌های مستقیم و ۸۳ میلیارد دلار برای آموزش نیروهای افغانی است.

بیشتر بخوانید:

بایدن: راهی برای خروج بدون آشوب از افغانستان نبود

از آنجایی که دولت‌های آمریکا بیشتر این پول را وام گرفته‌اند چندین نسل از آمریکایی‌ها باید بازپرداخت این وام‌ها را به عهده بگیرند.

برای اینکه تصوری در مورد این میزان پول داشته باشید باید بگوییم هزینه کنترل نیروهای طالبان در این سال‌ها بیش از ثروت روی هم رفته جف بزوس، ایلان ماسک، بیل‌گیتس و ۳۰ میلیاردر ثروتمندترین‌های جهان می‌باشد.

سرانه هزینه این جنگ برای هر آمریکایی برابر با ۲۰ هزار دلار می‌باشد.

دانشگاه براون پیش‌بینی کرده است که هزینه بهره‌ای که دولت آمریکا برای وام‌های گرفته شده بابت جنگ افغانستان باید بپردازد، تا سال ۲۰۵۰ به ۶.۵ تریلیون دلار خواهد رسید.

این در حالی است که اگر جان‌های از دست رفته را در نظر بگیریم هزینه این جنگ از این هم فراتر می‌رود. آمریکا ۲,۴۸۸ نفر از سربازان وظیفه خود را در جنگ با طالبان در افغانستان از دست داد و حدود ۴ هزار نفر از پیمانکاران غیرنظامی آمریکایی هم در این درگیری کشته شده‌اند. در جنگ افغانستان که بیش از ۲۰ سال طول کشیده است بیش از ۶۶ هزار نظامی و پلیس با ملیت افغانی هم کشته شده‌اند.

منبع: مهر

آمریکا بیش از ۲ تریلیون دلار در جنگ افغانستان هزینه کرده است که این شامل ۸۰۰ میلیارد دلار هزینه‌های مستقیم و ۸۳ میلیارد دلار برای آموزش نیروهای افغانی است.



منبع خبر

آمریکا ۲ تریلیون دلار در جنگ افغانستان خرج کرده است بیشتر بخوانید »

«مرحوم احمدی» می‌تواند الگوی بسیار خوبی برای پؤوهشگران باشد

«مرحوم احمدی» الگوی بسیار خوبی برای پژوهشگران دفاع مقدس بود


«مرحوم احمدی» می‌تواند الگوی بسیار خوبی برای پؤوهشگران باشدیحیی نیازی نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس در گفت‌وگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، درباره مرحوم اسدالله احمدی از راویان و نویسندگان تاریخ شفاهی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس که روز گذشته به علت بیماری کرونا جان باخت، اظهار داشت: مرحوم احمدی و جمعی که اکنون به عنوان راویان و تاریخ نگاران دفاع مقدس در مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس مشغول هستند کاری بزرگی را در دوران جنگ تحمیلی انجام دادند؛ اقدامی که هم منحصر به فرد است و هم از نظر تاریخی به موضوع دفاع مقدس و انتقال ارزش‌های آن به نسل امروز و آینده کمک می‌کند.

وی افزود: این افراد جمعی بودند که به عنوان رزمنده وارد جبهه‌ها شدند، ولی وقتی نیاز شد تا ثبت و ضبط وقایع جنگ صورت بگیرد، به جای سلاح در مواقع حساس قلم به دست گرفتند و صحنه‌های نبرد را لحظه به لحظه روایت کردند.

نیازی ادامه داد: وی با بیش از ۵۰ ماه سابقه حضور در جبهه، یکی از راویانی بود که توانست در تهیه هزاران ساعت نوار صوتی ضبط شده از هنگامه نبرد، هدایت عملیات‌ها و جلسات مهم تصمیم‌گیری فرماندهان نقش اساسی ایفا کند؛ وی در دوران دفاع مقدس در کنار فرماندهان لشکر‌ها و قرارگاه‌ها و فرماندهان عالی جنگ حضور داشت و به ثبت و ضبط وقایع جنگ می‌پرداخت.

وی اضافه کرد: به عنوان مثال در عملیات والفجر هشت بنده شاهد حضور احمدی در کنار فرمانده لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب بودم که با چه دقت و ظرافتی سعی می‌کرد موضوعات و تحولات و صحنه جنگ را ثبت و ضبط کند و برای این کار گاهی با موتورسیکلت و گاهی هم پیاده در خطوط مقدم نبرد‌ها همراه فرمانده لشکر و یا تنها حضور داشت.

این نویسنده دفاع مقدس اضافه کرد: بعد از دفاع مقدس هم بیشتر این راویان از جمله احمدی تلاش کردند یافته‌های خود را از صحنه‌های نبرد در قالب تاریخ نگاری مستدل و مستند دفاع مقدس به صورت کتاب‌های نبردی، گزارش‌های عملیات و تاریخ شفاهی فرماندهان، بتوانند آنچه که در صحنه نبرد روی داده و خود شاهد صحنه بودند را برای استفاده آیندگان کشور ماندگار کنند.

وی تصریح کرد: در این زمینه احمدی در رابطه با نبرد نویسی و گزارش‌های عملیات، اسناد دسته اولی را برای استفاده محققان و پؤوهشگران از خود بر جای گذاشته است، علاوه بر این وی در موضوع نگارش تاریخ شفاهی فرماندهان هم ساعت‌ها گفت‌وگو و پیاده سازی کرده است؛ همچنین در رابطه با نبرد نویسی هم توجه ویژه‌ای به جبهه‌های غرب و شمال غرب داشت.

نیازی گفت: مرحوم احمدی ۴۳ دفتر راوی در زمان جنگ نوشته که در بر گیرنده مطالبی است که وی در طول دوران دفاع مقدس بواسطه حضور در کنار فرماندهان دفاع مقدس نگارش کرده به عنوان مثال در عملیات‌های فتح المبین و بیت المقدس در کنار فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین (ع)، در عملیات والفجر هشت در کنار فرمانده لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب و در عملیات کربلای پنج تا انتهای جنگ در کنار فرمانده نیروی زمینی سپاه، در عملیات بدر در قرارگاه نجف ۲ (نصرت)، در عملیات انجام نشده «سلمان» در قرارگاه نجف غرب (سلمان)، ادامه عملیات والفجر ۸ در قرارگاه خاتم (گزارش یک ماهه)، عملیات نصر ۷ در قرارگاه نیروی زمینی سپاه، حضور داشته است.

وی در ادامه بیان داشت: علاوه بر این شرح عملیات‌های مختلف از جبهه میانی تا مریوان، تجربیات، نظرات و طرح در مورد کار تاریخ نگاری جنگ و مطالب و تحلیل‌های مربوط به عراق و نیرو‌های خودی، تاریخ جنگ (از زمینه سازی تا آزادسازی) در غرب کشور و محوربندی‌های منطقه، طرح اولیه تودین، جمع آوری و خلاصه‌ای از مطالب مربوط به جنگ در محور‌های مختلف غرب کشور، را در کارنامه آثار خود به ثبت رسانده است.

نیازی همچنین بیان داشت: وی علاوه بر نگارش کتاب «دست‌های خالی پا‌های خونین» که در مراسم تجلیل از پاسداران اهل قلم سال گذشته مورد تجلیل قرار گرفت، در قالب تاریخ شفاهی با سرداران اسدالله ناصح و عباس محتاج نیز گفتگو‌های مفصلی انجام داده است؛ به همین جهت می‌توان وی را جزو راویان پرتلاش، صادق و صبور دانست؛ از این روی می‌تواند برای کسانی که علاقمند به فعالیت در حوزه پژوهش هستند، الگوی بسیار خوبی باشد.

انتهای پیام/ ۲۳۱



منبع خبر

«مرحوم احمدی» الگوی بسیار خوبی برای پژوهشگران دفاع مقدس بود بیشتر بخوانید »

معمای پارچه سیاه بالای جیب سبز لباس پاسداری

معمای پارچه سیاه بالای جیب سبز لباس پاسداری



معمای پارچه سیاه بالای جیب سبز لباس پاسداری

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، شهادت در مکتب اسلام یک مسئله انتخابی است که انسان با تمام آگاهی خودش آن را انتخاب می‌کند و با شهادت خویش، شمع راه انسان‌هایی پاک و نورانی می‌شود. من با انتخاب آگاهانه، راه شهیدان را تا رسیدن به ساحل سعادت ادامه خواهم داد، نظر به اینکه لیاقت شهادت را داشته باشم. (بخشی از وصیت نامه شهید محسن دین شعاری)

…خانه پدری شأن دست کمی از یک پادگان کوچک نداشت. اما قانون حاکم بر آن، محبت بود و احترام. فرزندان خانواده مثل حلقه‌های زنجیر به هم پیوسته و وابسته بودند. حاج اسماعیل، پدرشان، ازمداحان به نام تبریز بود که در محضر آیت الله امینی- صاحب الغدیر- به صورت افتخاری مداحی می‌کرد. مرد متدینی بود و خدمت گزاری صادق برای مردم. محسن آخرین نعمت خانواده بود که ۵ مرداد ۱۳۳۸ به دنیا آمد. انگار قرار بود کوچک‌ترین پسر خانواده، گل سرسبد خانواده باشد.

از تبریز که راهی تهران شدند، محسن سه چهار سال بیشتر نداشت. خانواده درمحله درخونگاه ساکن شدند. دوران کودکی محسن در خانواده‌ای علاقمند به اهل بیت طی شد و دوستان خوبی که همگی اهل مسجد بودند. روبه روی خانه یشان مسجدی بود که محسن با پیش نمازش رابطه دوستانه‌ای داشت. در سن سیزده چهارده سالگی هیأتی به نام شهدای دشت کربلا را راه انداخت. مسئولیت اداره‌ی هیأت را خودش به عهده گرفت، با همان سن و سال، هیئت شهدای کربلا چند سال فعال بود و با مدیریت محسن به خوبی اداره می‌شد تا رسید به نزدیکی‌های انقلاب. محسن با شرکت در فعالیت‌های پیش از انقلاب، دیگر نتوانست کارهای هیئت را پیگیری کند. درس را هم به اجبار رها کرد و فشار کار به او اجازه نداد درس و مدرسه‌اش را ادامه دهد. پس از آن، به صورت جدی تر در فعالیت‌های دینی و انقلابی حضور پیدا کرد.

شیخ احمد کافی و مهدیه تهران

یکی از برادرهایش او را با مهدیه و شیخ احمد کافی آشنا کرد. یک بار حضور محسن در مهدیه برای پایبند شدن او کافی بود. بعد از آن، مهدیه تهران و جلسات پربار شیخ احمد کافی کلاس درسی شد برای عمیق شدن باورهای دینی محسن. یا خودش سخنرانی‌های مرحوم کافی را ضبط می‌کرد؛ یا نوارهای سخنرانی را از مهدیه می خرید. غیر از این محسن خدمتگزار مهدیه هم شده بود.

همزمان با نزدیک شدن روزهای پیروزی انقلاب، جلسات بحث سیاسی در مهدیه بیشتر جان گرفت. نخستین فعالیتا های سیاسی محسن در همان جا شکل گرفت. یک بار به همین دلیل دستگیر و توسط ساواک بازجویی شد. محسن و دوستان انقلابی اش در شکل گیری راه پیمایی و تظاهرات علیه رژیم پهلوی، شعار نویسی روی دیوارها و پخش اعلامیه در محله‌های نزدیک مهدیه نقش مهمی داشتند. بعد از پیروزی انقلاب حرفی دهان به دهان پیچید. امام دستور داده بود متولدین سال ۱۳۳۸ خودشان را به برای انجام خدمت سربازی به پادگان‌ها معرفی کنند. او از نخستین کسانی بود که خودش را معرفی کرد. دوره سربازی را که تمام کرد. رفت سپاه. در همین مدت، پدر و مادرش را هم از دست داد.

گردان تخریب

محسن شجاع بود. برای خدمت و تلاش، سر از پا نمی‌شناخت. همیشه به دنبال سخت‌ترین کارها می‌رفت. ترس و خطر برایش بی معنی بود. ورود محسن به گردان تخریب به روزهای عملیات مسلم بن عقیل برمیگردد. اولین حضورش در میدان رزم تا روزهای گرم تابستان ۱۳۶۶، در تمام این سالهای محسن مامنی بود برای بچه‌های گردان و حتی لشکر ۲۷… محسن بعد از مجروحیت جعفر جهروتی در والفجر ۱، معاون گردان تخریب شد. نقش کلیدی محسن در سازماندهی رزمندگان لشکر ۲۷ در تمام سالهای حضور در میدان جنگ قابل چشم پوشی نیست.

السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س)

همیشه یک پارچه سیاه کوچک بالای جیب سبز پاسداریش دوخته بود. دقیقاً روی قلبش. روی پارچه نوشته شده بود: السلام علیک یا فاطمه الزهرا. همه می‌دانستند که محسن ارادت دور از تصوری به حضرت زهرا دارد. هر وقت پارچه سیاه کم رنگ می‌شد، از تدارکات پارچه نو می‌گرفت و می‌دوخت به لباسش. کل محرم را در اوج گرمای جنوب با پیراهن مشکی می‌گذراند. گردان تخریب همیشه توی عزاداری‌ها و خواندن دعا پیش قدم بود. محسن، بین عزاداری‌ها بارها و بارها و بارها دم یا زهرا می‌گرفت و همیشه عزاداری‌ها را با ذکر حضرت زهرا به پایان می‌برد.

اواسط سال ۶۶ محسن آن محسن همیشگی نبود. بیش‌تر در خودش فرو رفته بود. تازه از عملیات برون مرزی آمده بودند. یک روز غروب، محوطه گردان تخریب خیلی خلوت بود. بچه‌ها نبودند. فقط تعداد کمی مانده بودند. احمد بیگدلی محسن را دید. سرش پایین بود و دستانش را پشت کمرش قلاب کرده بود و می‌رفت. توی حال و هوای خودش بود. محسن راه می‌رفت و سرش را تکان می‌داد، احمد جلو رفت و دید چشم‌های محسن قرمز و اشک آلود است. بالاخره محسن به حرف آمد و روبه احمد گفت: «احمد جای خالی بچه‌ها را می‌بینی؟ شهدا چرا ما را صدا نمیزنن احمد؟ چرا؟» این را می‌گفت و اشک می‌ریخت. دنیا برای محسن تنگ شده بود.

عملیات نصر ۷

در عملیات نصر ۷ باید ارتفاعات دوپازا را می‌گرفتند که مشرف بود به شهر قلعه دیزه دی کردستان عراق. بچه‌های تخریب راه را برای نفرات باز کرده بودند. باید میدان‌ها تعریض می‌شد تا بچه‌های مهندسی جاده بزنند. منطقه سردشت زمستان‌های پربرفی داشت. گاهی برف تا ارتفاع سه متر می‌رسید. میدان‌های مین آنجا مربوط به اوایل جنگ بود. مین‌ها به مرور زمان با بارش برف و باران زنگ زده بود و کار با مین پیر و زنگ زده، سخت و خطرناک بود. از طرف دیگر، مین‌ها لا به لای بوته‌های و علف‌ها پنهان شده بودند. بچه‌ها که بالای سر محسن رسیدند، ریش‌های بلند محسن را غرق در خون دیدند….

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، شهادت در مکتب اسلام یک مسئله انتخابی است که انسان با تمام آگاهی خودش آن را انتخاب می‌کند و با شهادت خویش، شمع راه انسان‌هایی پاک و نورانی می‌شود. من با انتخاب آگاهانه، راه شهیدان را تا رسیدن به ساحل سعادت ادامه خواهم داد، نظر به اینکه لیاقت شهادت را داشته باشم. (بخشی از وصیت نامه شهید محسن دین شعاری)

…خانه پدری شأن دست کمی از یک پادگان کوچک نداشت. اما قانون حاکم بر آن، محبت بود و احترام. فرزندان خانواده مثل حلقه‌های زنجیر به هم پیوسته و وابسته بودند. حاج اسماعیل، پدرشان، ازمداحان به نام تبریز بود که در محضر آیت الله امینی- صاحب الغدیر- به صورت افتخاری مداحی می‌کرد. مرد متدینی بود و خدمت گزاری صادق برای مردم. محسن آخرین نعمت خانواده بود که ۵ مرداد ۱۳۳۸ به دنیا آمد. انگار قرار بود کوچک‌ترین پسر خانواده، گل سرسبد خانواده باشد.

از تبریز که راهی تهران شدند، محسن سه چهار سال بیشتر نداشت. خانواده درمحله درخونگاه ساکن شدند. دوران کودکی محسن در خانواده‌ای علاقمند به اهل بیت طی شد و دوستان خوبی که همگی اهل مسجد بودند. روبه روی خانه یشان مسجدی بود که محسن با پیش نمازش رابطه دوستانه‌ای داشت. در سن سیزده چهارده سالگی هیأتی به نام شهدای دشت کربلا را راه انداخت. مسئولیت اداره‌ی هیأت را خودش به عهده گرفت، با همان سن و سال، هیئت شهدای کربلا چند سال فعال بود و با مدیریت محسن به خوبی اداره می‌شد تا رسید به نزدیکی‌های انقلاب. محسن با شرکت در فعالیت‌های پیش از انقلاب، دیگر نتوانست کارهای هیئت را پیگیری کند. درس را هم به اجبار رها کرد و فشار کار به او اجازه نداد درس و مدرسه‌اش را ادامه دهد. پس از آن، به صورت جدی تر در فعالیت‌های دینی و انقلابی حضور پیدا کرد.

شیخ احمد کافی و مهدیه تهران

یکی از برادرهایش او را با مهدیه و شیخ احمد کافی آشنا کرد. یک بار حضور محسن در مهدیه برای پایبند شدن او کافی بود. بعد از آن، مهدیه تهران و جلسات پربار شیخ احمد کافی کلاس درسی شد برای عمیق شدن باورهای دینی محسن. یا خودش سخنرانی‌های مرحوم کافی را ضبط می‌کرد؛ یا نوارهای سخنرانی را از مهدیه می خرید. غیر از این محسن خدمتگزار مهدیه هم شده بود.

همزمان با نزدیک شدن روزهای پیروزی انقلاب، جلسات بحث سیاسی در مهدیه بیشتر جان گرفت. نخستین فعالیتا های سیاسی محسن در همان جا شکل گرفت. یک بار به همین دلیل دستگیر و توسط ساواک بازجویی شد. محسن و دوستان انقلابی اش در شکل گیری راه پیمایی و تظاهرات علیه رژیم پهلوی، شعار نویسی روی دیوارها و پخش اعلامیه در محله‌های نزدیک مهدیه نقش مهمی داشتند. بعد از پیروزی انقلاب حرفی دهان به دهان پیچید. امام دستور داده بود متولدین سال ۱۳۳۸ خودشان را به برای انجام خدمت سربازی به پادگان‌ها معرفی کنند. او از نخستین کسانی بود که خودش را معرفی کرد. دوره سربازی را که تمام کرد. رفت سپاه. در همین مدت، پدر و مادرش را هم از دست داد.

گردان تخریب

محسن شجاع بود. برای خدمت و تلاش، سر از پا نمی‌شناخت. همیشه به دنبال سخت‌ترین کارها می‌رفت. ترس و خطر برایش بی معنی بود. ورود محسن به گردان تخریب به روزهای عملیات مسلم بن عقیل برمیگردد. اولین حضورش در میدان رزم تا روزهای گرم تابستان ۱۳۶۶، در تمام این سالهای محسن مامنی بود برای بچه‌های گردان و حتی لشکر ۲۷… محسن بعد از مجروحیت جعفر جهروتی در والفجر ۱، معاون گردان تخریب شد. نقش کلیدی محسن در سازماندهی رزمندگان لشکر ۲۷ در تمام سالهای حضور در میدان جنگ قابل چشم پوشی نیست.

السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س)

همیشه یک پارچه سیاه کوچک بالای جیب سبز پاسداریش دوخته بود. دقیقاً روی قلبش. روی پارچه نوشته شده بود: السلام علیک یا فاطمه الزهرا. همه می‌دانستند که محسن ارادت دور از تصوری به حضرت زهرا دارد. هر وقت پارچه سیاه کم رنگ می‌شد، از تدارکات پارچه نو می‌گرفت و می‌دوخت به لباسش. کل محرم را در اوج گرمای جنوب با پیراهن مشکی می‌گذراند. گردان تخریب همیشه توی عزاداری‌ها و خواندن دعا پیش قدم بود. محسن، بین عزاداری‌ها بارها و بارها و بارها دم یا زهرا می‌گرفت و همیشه عزاداری‌ها را با ذکر حضرت زهرا به پایان می‌برد.

اواسط سال ۶۶ محسن آن محسن همیشگی نبود. بیش‌تر در خودش فرو رفته بود. تازه از عملیات برون مرزی آمده بودند. یک روز غروب، محوطه گردان تخریب خیلی خلوت بود. بچه‌ها نبودند. فقط تعداد کمی مانده بودند. احمد بیگدلی محسن را دید. سرش پایین بود و دستانش را پشت کمرش قلاب کرده بود و می‌رفت. توی حال و هوای خودش بود. محسن راه می‌رفت و سرش را تکان می‌داد، احمد جلو رفت و دید چشم‌های محسن قرمز و اشک آلود است. بالاخره محسن به حرف آمد و روبه احمد گفت: «احمد جای خالی بچه‌ها را می‌بینی؟ شهدا چرا ما را صدا نمیزنن احمد؟ چرا؟» این را می‌گفت و اشک می‌ریخت. دنیا برای محسن تنگ شده بود.

عملیات نصر ۷

در عملیات نصر ۷ باید ارتفاعات دوپازا را می‌گرفتند که مشرف بود به شهر قلعه دیزه دی کردستان عراق. بچه‌های تخریب راه را برای نفرات باز کرده بودند. باید میدان‌ها تعریض می‌شد تا بچه‌های مهندسی جاده بزنند. منطقه سردشت زمستان‌های پربرفی داشت. گاهی برف تا ارتفاع سه متر می‌رسید. میدان‌های مین آنجا مربوط به اوایل جنگ بود. مین‌ها به مرور زمان با بارش برف و باران زنگ زده بود و کار با مین پیر و زنگ زده، سخت و خطرناک بود. از طرف دیگر، مین‌ها لا به لای بوته‌های و علف‌ها پنهان شده بودند. بچه‌ها که بالای سر محسن رسیدند، ریش‌های بلند محسن را غرق در خون دیدند….



منبع خبر

معمای پارچه سیاه بالای جیب سبز لباس پاسداری بیشتر بخوانید »

عملیات نصر 6 چگونه اجرا شد؟ + اینفوگرافی

عملیات نصر ۶ چگونه اجرا شد؟ + اینفوگرافی


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، عملیات نصر۶ در ساعت ۰۴:۰۰ روز ۱۰ مرداد ۱۳۶۶ آغاز شد و پس از ۱۳ روز نبرد مداوم، با ایثار گری و خلق حماسه‌های فراموش نشدنی توسط سربازان و رزمندگان نیروی زمینی ارتش، تمامی اهداف از پیش تعیین شده تصرف شد و تلفات و ضایعات سنگینی به ارتش متجاوز عراق وارد آمد.

در این عملیات تپه‌های ۶۷۰، ۶۴۲، کله قندی و قسمتی از تپه شهدا به دست نیروهای خودی افتاد. ۱۱ تیپ عراقی متحمل تلفات و ضایعاتی از۳۰ الی ۹۰ درصد شدند. ۱۵ هزار نفر از نیروهای عراقی کشته و یا زخمی شدند که فرمانده تیپ ۱ کماندوی سپاه یکم عراق از جمله کشته شدگان بود. همچنین ۱۰۲ عراقی دیگر به اسارت رزمندگان اسلام در آمدند.

ستوان‌سوم توپخانه علی اعرابی، افسر رابط توپخانه به گردان ۱۵۲ پیاده درعملیات نصر۲ و ستوانیکم محمد حسینی افسر اطلاعات تیپ و ستوان‌دوم توپخانه حسن محمدی کیا معاون گروهان تکاور تیپ در عملیات نصر۶ از جمله شهدای این عملیات ها بودند.

عملیات نصر 6 چگونه اجرا شد؟ + اینفوگرافی

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

عملیات نصر ۶ چگونه اجرا شد؟ + اینفوگرافی بیشتر بخوانید »