جنگ

شما را به نوکری اباعبدالله دعوت می‌کنم/ تلاش ما بالابردن پرچم اسلام است

شما را به نوکری اباعبدالله دعوت می‌کنم/ تلاش ما بالابردن پرچم اسلام است


شما را به نوکری اباعبدالله دعوت می‌کنم/ تلاش ما بالابردن پرچم اسلام استبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید مدافع حرم حسن عبدالله زاده فرزند سردار احمد عبدالله زاده در سال ۱۳۶۵ در اهواز به دنیا آمد. از نیرو‌های قدس سپاه پاسداران بود که در جریان جنگ سوریه اولین بار در سال ۱۳۹۴ داوطلبانه و با اصرار خودش برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) به سوریه رفت. او فرزند رئیس سابق سازمان حفاظت اطلاعات ناجا بود که ۱۳ خرداد امسال در مسیر دیرالزور به تدمر در تله دشمن به شهادت رسید.

در ادامه وصیتنامه این شهید را می‌خوانید.

«فَلْیُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالْآخِرَةِ ۚ وَمَنْ یُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا (نسا آیه ۷۴)

الذین امنوا یقاتلون فی سبیل الله و الذین کفروا یقاتلون فی سبیل الطاغوت فَقاتِلُوا أَوْلِیاءَ الشَّیْطانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعیفاً (نسا آیه ۷۶)

إِنَ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقّاً فِی التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذی بایَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ (توبه آیه ۱۱۱)

با خواندن این آیات و آیات مشابه این، دیگر دهانم بسته است از توصیف و گفتن قدر و عظمت قتال فی سبیل الله و شهادت در راه خدا

خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند

ما نمک خورده عشقیم به زینب (س) سوگند، پاسداران دمشقیم به زینب (س) سوگند

سلام می‌کنم خدمت همه خانواده‌ام، دوستان و آشنایان

و از همه تقاضا دارم که این بنده حقیر و سرتاپا تقصیر را حلال کنند. من با توجه به شناختی که از خود دارم می‌دانم که حق‌های زیادی از شما دوستان و آشنایان ضایع کرده‌ام، لذا عاجزانه از شما تقاضا دارم که این بنده سرتاپا تقصیر را حلال کنید و بدی‌های م را به بزرگی و کرم خود ببخشید که من خیلی حقیرتر و عاجزتر از اینم که بتوانم جبران کنم.
و، اما بعد: من همیشه از خداوند متعال درخواست داشتم که من را به فیض و مقام شهادت برساند و من هم این لیاقت را داشته باشم تا در زمره شهدا به حساب آیم و از این فیض نامتناهی خدا نسبت به بندگان مخلصش برخوردار گردم، هرچند من کجا و شهدا کجا! من کجا و مقام و منزلت ایت عارفان مخلص خدا کجا!

در دل همیشه دوست دار این آرزوی بزرگ بوده‌ام و از خدا باز هم می‌خواهم که نصیب من و تمامی کسانی که آرزوی شهادت در دل و قلب و جانشان شعله می‌کشد گرداند که به قول مولای متقیان علی (ع) اگر شهید نشدی، می‌میری! و این مردم بدترین چیزی است که می‌شود برای مشتاقان اتفاق بیافتد و در بستر یا گوشه بیمارستان جان دهند.

انشالله به مدد مولا و مادرمان حضرت زهرا (س) من نیز در راه دفاع از حم عقیله بنی هاشم زینب کبری (س) و بی بی سه ساله قیه (س) جان ناقابل خویش را فدا کنم و مهر مدافع حرم ناموس آل الله نیز بر پیشانی و سنگ قبرم حک گردد، شاید بدین وسیله من نیز بتوانم با خون خویش این شجره طیبه را به قد قطره‌ای آبیاری کرده باشم و خدمتی کوچک در راه اعتلای پرچم اسلام و تشییع انجام داده باشم.

یک نکته هست و این نکته این است که ما بالاترین و پرثمرترین و پرفایده‌ترین کاری که می‌توانیم انجام دهیم تا بلکه سبب حرکت و جوششی در جامعه شده باشیم و بالاترین کار فرهنگی و تبلیغی که می‌توانیم انجام دهیم تا شاید سبب خیری شده باشیم. این است که در راه خدا شهید شویم. زیرا خون شهید می‌جوشد و سبب حرکت در جامعه می‌شود. این خون است که سبب بیدار شدن دوستان را اطرافیان و هم محلی‌ها و هم شهی‌ها می‌شود و این بالاترین کاری است که یک انسان می‌تواند د طول زندگی خویش انجام دهد.

دوستان و رفقا و خانواده عزیزم

از خدا بخواهید تا من و شما به این خیل عظیم شهدا بپیوندیم و در جوا حضرت سیدالشهدا تا ابدیت بمانیم، که باشد قرار و وعده ما جنت الحسین، دنیا برای سینه زدن جایمان کم است

نکته دوم اینکه: این بنده حقیر هرچه در طول عمر ناچیز خود کسب کرده‌ام تمامی آن ا صدقه سری حضرت سیدالشهدا می‌دانم و به این ایمان دارم که تمام زندگی و دارایی من فقط و فقط به خاط نوکری آستان دردانه و عزیز اربابمان حضرت علی اکبر (ع) است و چه برکت و فیضی است از پایین پای اربابمان به زندگی ما سرازیر شده است؛ لذا خودم و شما را به نوکری و آستان بوسی دعوت می‌کنم و انشالله تا ابدیت در جوار حضرت علی اکبر (ع) و پدر بزرگوارشان ارتزاق رزق کنیم و به قدر لحظه‌ای از این خانه و خانواده جدا نشویم. باشد که گوشه چشمی به ما کرده و از خزانه کرم خویش توفیق شهادت و جهاد در راهتان را نصیب ما کنند، انشالله

نکته بعدی این است که ما راه خویش را بر پایه خدمت و اگر بشود تاثیرگذاری انتخاب کرده‌ایم یعنی آمده‌ایم تا کاری کرده باشیم و باری برداشته باشیم و بتوانیم تاثیر مثبتی در جامعه بگذاریم، نه به خاطر شخصی مشخص و واحدی و نه برای حزب و گروهی! تمام تلاش و انگیزه ما بالابردن پرچم اسلام است و هرکه در این مسیر باشد ما نیز پشت سر او و حامی او هستیم و الا ما را بخیر و او را به سلامت! ما نیامده‌ایم که کسی را بالا ببریم و یا پایین بیاوریم، ما در خدمت اسلام و رهبری هستیم و هوش و حواسمان به فرمایشات ایشان است.»

انتهای پیام/ ۱۴۱



منبع خبر

شما را به نوکری اباعبدالله دعوت می‌کنم/ تلاش ما بالابردن پرچم اسلام است بیشتر بخوانید »

سوالاتی درباره افغانستان که هرگز پاسخ داده نشد!+ فیلم

سوالاتی درباره افغانستان که هرگز پاسخ داده نشد!+ فیلم



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق نورنیوز در توئیتی نوشت: بازی خروج‌ از افغانستان و سوالاتی که هرگز پاسخ داده نشد!

دانلود

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.





منبع خبر

سوالاتی درباره افغانستان که هرگز پاسخ داده نشد!+ فیلم بیشتر بخوانید »

کرونا، جانِ زن مدافع خرمشهر را گرفت +عکس

کرونا، جانِ زن مدافع خرمشهر را گرفت +عکس



مدافع خرمشهر - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، «سکینه حورسی» اسوه مقاومت زنان در ۴۵ روز مقاومت خرمشهر پس از سال‌ها تلاش صادقانه در مسیر اعتلای دستاوردهای انقلاب پس از چند روز بستری به دلیل ابتلا به کرونا دار فانی را وداع گفت.

این شیرزن در طول ۸ سال دفاع مقدس هیچ‌گاه خرمشهر را ترک نکرد و در جنگ ۴۵ روزه در آنجا حضور داشت.

2639369_553



منبع خبر

کرونا، جانِ زن مدافع خرمشهر را گرفت +عکس بیشتر بخوانید »

یخ در بهشت روز‌های جنگ در آبادان/ دختر‌های آبادانی یک شبه مرد شدند

«یخ در بهشت» روز‌های جنگ در آبادان/ دختر‌های آبادانی یک شبه مرد شدند


یخ در بهشت روز‌های جنگ در آبادان/ دختر‌های آبادانی یک شبه مرد شدندبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، فاطمه جوشی فرمانده بسیج خواهران آبادان خاطره‌ای از سردخانه بیمارستان شهید بهشتی در جنگ را روایت کرد که در ادامه می‌خوانید.

ماه اول جنگ آن‌قدر مناظر دلخراش بود که حد و حساب نداشت. هفته دوم مهر بود که رفته بودم بیمارستان شهید بهشتی پیش خواهر‌ها برای بازدید. هم‌زمان با من ماشین یخ وارد شد؛ بچه‌ها خیلی خوشحال شدند، داد می‌زدند: «بچه‌ها، ماشین یخ، ماشین یخ!» پیش خودم گفتم: «یعنی چی؟ این بچه‌ها که این همه تحمل گرسنگی و تشنگی رو می‌کنن، حالا به خاطر ماشین یخ چرا این‌قدر خوشحالی می‌کنن؟»

از بچه‌ها پرسیدم: «چرا یک لحظه همه ذوق کردید؟» زهرا حمیدی دستم را گرفت و برد پشت بیمارستان. آنجا دری بود که به خیابان اصلی هم باز می‌شد. سردخانه بیمارستان هم آنجا بود. زهرا گفت: «نیگا کن این شهدا رو، از دیشب تا حالا اصلا نخوابیدیم، سردخونه پر شده، یخ هم نداشتیم. نمی‌دونستیم با این جنازه‌ها چکار کنیم.» مات ماندم. کلی شهید روی زمین بود. بچه‌ها مدام قالب‌های یخ را می‌گذاشتند روی جنازه‌ها تا گرمی هوا جنازه‌ها را خراب نکند و از جنازه‌ها حفاظت می‌کردند تا حیوانات اهلی و وحشی بهشان حمله نکنند. آن روز‌ها آبادان خالی از سکنه شده بود. در هر کوچه و خیابان چندین نفر خونشان ریخته شده بود. همه‌جا بوی خون می‌داد. مسلم بود حیواناتی که خون می‌خوردند وحشی می‌شدند. غیر از زهرا حمیدی دو نفر دیگر از خواهر‌ها بالای سر جنازه‌ها نشسته بودند.

هفته اول جنگ وضعیت به این شکل بود. مگر قبل از شروع جنگ در آبادان هفته‌ای چند نفر می‌مردند؟ سردخانه هر بیمارستان چهار، پنج تا کشو داشت که همان‌ها کفایت می‌کرد، ولی شهدای جنگ آن‌قدر زیاد بودند که توی سردخانه جا نمی‌شدند. وضعیت خیلی اسفناک بود. واقعا دل می‌خواهد. اصلا انگار یک نیروی خدایی بود. عادی بود برایمان.

گاهی وقت‌ها می‌پرسند: «خواهرا توی جنگ چکار کردند؟» فکر می‌کنند همه جریان فقط ملافه عوض کردن و این‌طور چیز‌ها بوده است؛ البته این هم خودش کار خیلی بزرگی بود. به نظر من کسی که اولین بار بود از خانواده‌اش جدا شده، مرده ندیده و اصلا توی این وادی‌ها نبوده است، حالا بیاید و شب تا صبح پای یک تعداد جسد بنشیند، آن هم جسد‌هایی که در معرض خطرند، واقعا کار بزرگی کرده است. فقط کافی بود بچه‌ها جنازه‌ها را بگذارند و بروند، آن‌وقت احتمال داشت هر اتفاقی بیفتد. اگر این اتفاق می‌افتاد، واقعا بی‌حرمتی به شهدا بود. من خودم وقتی این صحنه را دیدم آن‌قدر تحت‌تأثیر قرار گرفتم که باورم نمی‌شد.

انتهای پیام/ ۱۴۱



منبع خبر

«یخ در بهشت» روز‌های جنگ در آبادان/ دختر‌های آبادانی یک شبه مرد شدند بیشتر بخوانید »

نهج البلاغه عملی شهید علم الهدی در میدان جنگ

حضور در دفاع مقدس، آزمون عملی نهج‌البلاغه/ راهکار شهید «علم‌الهدی» برای انس بیشتر با خدا


نهج البلاغه عملی شهید علم الهدی در میدان جنگبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سید حسین علم‌الهدی فرزند مرحوم آیت‌الله حاج سید مرتضی علم‌الهدی، در سال ۱۳۳۷ متولد شد و متاثر از محیط خانواده، تربیت دینی او با مبارزات سیاسی توأم شد.

سید حسین در سن ۱۴ سالگی، کاباره سیرک مصری را که در اهواز برنامه اجرا می‌کرد، برچید و چندی بعد با سازمان دادن به یک گروه ۲۰۰ نفره، در روز عاشورا در خیابان‌های اهواز با شعار «انّ الحیاه عقیده و الجهاد» به راهپیمایی و عزاداری پرداختند که با دخالت مأموران شهربانی این مراسم به زد و خورد کشیده شد و در جریان آن، حسین دستگیر شد و چهار ماه با تحمل شکنجه‌های مختلف، در زندان بسر برد.

سید حسین پس از آزادی از زندان، علیرغم سن کمش، همچنان به فعالیت‌ها و مبارزات خود ادامه داد و در سال ۱۳۵۵ درحالی‌که فقط ۱۸ سال داشت، با عده‌ای از جوانان مؤمن، گروه «موحدین» را بنیان‌گذاری کردند.

او در جریان پیروزی اتقلاب اسلامی نقش فعالی داشت و بار‌ها دست به حمله مسلحانه علیه نیرو‌ها و مراکز در ارتباط با رژیم شاه زد. در جریان تسخیر سفارت آمریکا توانست با یافتن مدارکی در لانه جاسوسی که ارتباط دریادار احمد مدنی با آمریکایی‌ها را بر ملا می‌کرد مانع از حضور او در انتخابات ریاست جمهوری شده و وی را مجبور به استعفا از استانداری خوزستان شود.

سید حسین با شروع جنگ تحمیلی، در تجهیز و سازمان‌دهی نیرو‌ها در اهواز، برای مقابله با دشمن، نقش فعالی داشت و همزمان به ارائه برنامه «جنگ‌های پیامبر» در رادیو اهواز می‌پرداخت. او سرانجام به‌عنوان فرمانده یکی از گردان‌های عمل‌کننده در عملیات هویزه شرکت کرد و در تاریخ ۱۶ دی ۱۳۵۹ به شهادت رسید.

در ادامه خاطراتی از فرمانده شهید را می‌خوانید.

نهج البلاغه عملی

با اینکه می‌شد فرمانده سپاه اهواز یا حتی خوزستان باشد، حسین بعد از شهادت اصغر گندمکار آمد هویزه. خیلی دوستش داشت. می‌گفت نسل‌ها باید بیایند تا فرزندی مثل اصغر به دنیا بیاید. پرسیدم چرا آمدی هویزه؟ گفت تا الآن نهج البلاغه را به صورت نظری تدریس می‌کردم، حالا آمده ام آن را به طور عملی امتحان بدهم.

میل پرواز

علامه محمدتقی شوشتری، عالمی بزرگ با تألیفات متعدد بود. پرکار و باسواد. حسین چند نوبتی از ایشان راهنمایی خواسته بود. یک بار پرسیده بود: چه کنیم انس و محبت ما به خداوند بیشتر شود؟ علامه فرموده بود: رکوع و سجده‌هایتان را طولانی کنید. حسین هم از آن به بعد سه بار سبحان الله، سه بار سبحان ربی الاعلی (العظیم) و بحمده و سه بار صلوات ذکر سجود و رکوعش شد. چه انس و محبتی پیدا کرد و زودتر از همه میل پرواز درونش نمایان شد.

فرار از شهرت

«اسلام آمده است تا تمام ملل دنیا را، عرب را، عجم را، تُرک را، فارس را همه را با هم متحد کند؛ و یک امت بزرگ به نام امت اسلام در دنیا برقرار کند تا کسانى که مى‏خواهند سلطه بر این دولت هاى اسلامى و مراکز اسلام پیدا بکنند، نتوانند» امام این‌ها را می‌فرمود و حسین در جماران آن را تکرار می‌کرد، یک کلمه خودش حرف نزد، همه حرفش از امام بود. بعد از صحبت‌ها رفت پشت ستون قایم شد تا دوربین ازش تصویری نگیرد؛ همانجایی که سرآغاز شهرت آسمانی حاج صادق آهنگران شد.

مردم و امام اولین بار صدایش را آنجا شنیدند. البته حسین نمی‌دانست فقط ۱۱ روز تا پرواز همیشگی‌اش باقیمانده است.

انتهای پیام/ ۱۴۱



منبع خبر

حضور در دفاع مقدس، آزمون عملی نهج‌البلاغه/ راهکار شهید «علم‌الهدی» برای انس بیشتر با خدا بیشتر بخوانید »