جهاد خودکفایی

«رویین‌تن» سبک‌ترین خودروی تاکتیکی در منطقه است/ اجازه شکل‌گیری تهدیدات جدید علیه کشور را نمی‌دهیم

«رویین‌تن» سبک‌ترین خودروی تاکتیکی در منطقه است/ اجازه شکل‌گیری تهدیدات جدید علیه کشور را نمی‌دهیم


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، نیروی زمینی ارتش بعنوان محور و ستون فقرات ارتش جمهوری اسلامی ایران طی سال‌های اخیر در عرصه‌های مختلف مأموریتی ارتش ایفای نقش کرده و امروز هم حراست و پاسداری از بخش قابل توجهی از مرزهای زمینی جمهوری اسلامی ایران را بر عهده دارد.

نزاجا که شاکله اصلی آن از رسته‌های مختلف رزمی، خدمات رزم و پشتیبانی خدمات رزم تشکیل شده، علیرغم آنکه نیروی انسانی و نیروی رزمی  زبده، متخصص و متعهد مهم‌ترین ویژگی قدرت آن محسوب می‌شود، در عین حال با وجود یگان‌های تخصصی مانند زرهی، مهندسی، مکانیزه، هوانیروز و … یک نیروی تجهیزات محور نیز محسوب می‌شود و در نتیجه پشتیبانی از ماموریت‌های آن وظیفه خطیری است که برآورده کردن نیازهای عملیاتی آن بر عهده بخش‌های تحقیقاتی و صنعتی در نزاجا، ارتش و یا صنعت دفاعی است.

جهاد خودکفایی در نیروهای مسلح، مولود انقلاب اسلامی است که با آغاز جنگ تحمیلی و با هدایت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رئیس جمهور وقت شکل گرفت تا گره گشای نیازهای جنگ باشد. نهادی که با به راه انداختن نهضت قطعه‌سازی گره از کار جنگ باز کرد و در سال‌های بعد از جنگ نیز متوقف نشد.

جهاد خودکفایی با عنوان سازمان تحقیقات و جهاد خودکفایی در سال‌های اخیر بعنوان یک حلقه وصل میان نیازهای یگان‌ها و سرپنجه‌های عملیاتی و مراکز صنعتی و تحقیقاتی نیروهای مسلح عمل کرده است؛ موضوعی که تولیدات سال‌های اخیر در صنایع دفاعی کشور به خوبی آن را اثبات می‌کند.

امیر سرتیپ دوم مسعود خزاعی رئیس سازمان تحقیقات و جهاد خودکفایی نیروی زمینی ارتش است، به مناسبت ایام هفته ارتش و گرامیداشت حماسه‌آفرینی‌های نیروی زمینی ارتش با او به گفتگو نشستیم تا اقدامات و دستاوردهای این سازمان را تشریح کند.

* بعنوان نخستین سوال کمی از پیشینه و اقدامات جهاد خودکفایی نیروی زمینی ارتش از بدو آغاز به کار تا کنون بگویید.

امیر خزاعی: جهاد خودکفایی بعنوان یک نهاد انقلابی بر اساس تفکر و راهبرد منطقی و ناب مقام معظم رهبری در زمان تصدی مسئولیت ریاست جمهوری، بنا نهاده شد و تشکیل جهادهای خودکفایی بر اساس فلسفه قطع دست استکبار و مستشاران نظامی آنها در سطح ارتش بود. اگر نیم نگاهی به چهاردهه گذشته جهادهای خودکفایی بیاندازیم؛ می‌بینیم که این نهاد از مرحله تاب آوری تا مرحله خوداتکایی پیش رفته است.

دهه اول عمر جهاد خودکفایی در نیروها مقارن با جنگ تحمیلی بود که در آن دهه بحث حاضر به کار و حاضر به جنگ کردن تجهیزات برای مقابله با دشمن بود؛ دهه دوم مقارن با قطعه‌سازی و ساخت سامانه‌ها بود؛ دهه سوم مصادف با انجام پروژه های ملی و خودکفایی بود که بعنوان مثال می توان به پروژه تانک ذوالفقار ایران اشاره کرد که صفر تا صد آن توسط متخصصین جهاد خودکفایی نیروی زمینی انجام شد. در دیگر نیروهای نیز بعنوان مثال پروژه جماران در نیروی دریایی، پروژه اوج در نیروی هوایی و ساخت سامانه‌های پدافندی در پدافند هوایی پروژه‌هایی بود که توسط جهادهای خودکفایی دنبال شد.

دهه چهارم دهه ارتقاء و تعالی جهادهای خودکفایی است که در آن پروژه‌های فناورمحور و مرزشکنانه و متکی بر خلاقیت و مبتنی بر تهدیدات با دانش روز و حرکت در لبه فناوری‌ها شکل گرفت که این حرکت کماکان هم ادامه دارد. راهبرد اصلی جهاد خودکفایی نیروی زمینی هم امروز بر اساس ایده هسته دانا و شبکه توانا است که بر این مبنا راهبرد اصلی خود را در تولید و اجرایی کردن پروژه‌های فناوری محور قرار داده است.

ما یک همکاری منطقی و هدفمند با صنعت دفاعی‌مان، شرکت‌های دانش بنیان، سازمان‌های تحقیقاتی و دیگر سازمان‌ها در سطح نیروهای مسلح داریم که هدف آن تعامل، هم‌افزایی و استفاده از قابلیت‌ها و توانمندی‌های این مجموعه‌ها است و الحمدالله در طول این چند سال دستاوردهای خوبی هم در حوزه عملیات و هم در حوزه آماد تولید و در اختیار یگان‌های نزاجا قرار دادیم و بخشی از این تجهیزات هم در اختیار سایر نیروها قرار گرفته است.

** پژوهش و تحقیقات در جهاد خودکفایی و تولید در صنعت دفاعی انجام می‌شود

بخشی از رسوب دانش فنی این پروژه ها به صنعت دفاعی کشور هم منتقل شده. یکی از کارها و اقدامات ما، بحث انتقال دانش فنی به صنعت دفاعی است؛ چون قرار است پژوهش و تحقیقات در نیروها و جهاد خودکفایی انجام شود و تولید در صنعت دفاعی کشور باشد که بر این اساس سازمان تحقیقات و جهاد خودکفایی نزاجا انتقال دانش چندین دستاورد تحقیقاتی را هم به صنعت دفاعی داشته و هم در چند پروژه بعنوان همکار با آنها حضور داشته است.

جهاد خودکفایی مانند یک دانشگاه است؛ یک دانشگاه صنعتی برای تربیت مدیران و کارشناسان فنی و دفاعی و همچنین برای کشف استعدادهای برتر و خلق پروژه ها و دستاوردهای فناورانه محور. در خصوص بکارگیری نخبگان؛ یک تعامل خوبی در شرکت‌های دانش بنیان داریم؛ ما نخبگان را بعنوان سرمایه‌های ملی می‌دانیم که تعداد زیادی از نخبگان را هر سال جذب می‌کنیم و بخشی از آن‌ها در قالب طرح‌های تحقیقاتی بعنوان طرح‌های جایگزین خدمت وارد این سازمان می‌شوند.

** اجازه شکل‌گیری تهدیدات نوین علیه کشور را نمی‌دهیم

* یک سوالی که پیش می‌آید این است که چه میزان از دستاوردهای جهاد خودکفایی و پژوهش‌ها و تحقیقاتی که در این مجموعه انجام می‌شود، مطابق و هماهنگ است با نیازهای عملیاتی یگان‌ها و سرپنجه‌های نیروی زمینی؟ در واقع تحقیقات شما چه میزان از نیازهای نیروهای عملیاتی را پاسخ می‌دهد؟

امیر خزاعی: سوال خوبی مطرح کردید- تمام تحقیقات، پروژه‌ها و فناوری‌هایی که رصد می‌کنیم بر اساس نیاز عملیاتی است و تا این نیاز نباشد، هیچ وقت دنبال یک ایده و تحقیق و یا سامانه نمی رویم. مولفه توان دفاعی ما عملیات است و تا نیروی عملیات و بهره‌بردار اعلام نیاز نکند، ما بعنوان محقق و پژوهشگر به خودمان اجازه نمی‌دهیم در سایر حوزه‌ها فعالیت کنیم.

«رویین‌تن» سبک‌ترین خودروی تاکتیکی در منطقه است/ اجازه شکل‌گیری تهدیدات جدید علیه کشور را نمی‌دهیم

ما نشست‌های تنگاتنگ با نیروهای بهره‌بردار و عملیاتی نیرو داریم تا نیازهای عملیاتی‌شان که در راستای نبردهای آینده است را رصد کنیم و بر اساس آن نیاز به دنبال خلق پروژه و دستاورد جدید برویم. زمانی کار ما اثربخش و ارزشمند است که حوزه عملیات ما را پوشش دهد و بتوانیم نیروی عملیات‌مان را بعنوان یک نیروی تجهیزات محور، در برابر تهدیدات حال و آینده تجهیز کنیم. ما الان در شرایطی هستیم که حتی اجازه نمی‌دهیم تهدیدات نو و جدید بر علیه کشورمان ایجاد شود.

* تمرکز خوبی روی بحث موشکی گذاشته‌اید و دقت افزایی سامانه‌های موشکی نزاجا در دستور کار قرار گرفته است. در این حوزه چه کارهایی انجام دادید؟

امیر خزاعی: جهاد خودکفایی در تمام حوزه‌های رزم زمینی ورود پیدا کرده و به دنبال آن حوزه موشکی هم یکی از حوزه‌هایی است که ما ورود پیدا کرده‌ایم. ما در بحث هوشمندسازی، نقطه‌زن کردن و افزایش برد سامانه‌های راکتی و موشکی پروژه‌های خوب و اثربخشی داشتیم و چندین پروژه سطح یک نیروهای مسلح داشتیم.

** هر محصولی که تولید می‌شود قابلیت تولید انبوه و صنعتی‌سازی را دارد

* یک نکته راجع به جهادهای خودکفایی مطرح می‌شود و آن هم این است که پروژه‌ها و دستاوردهای جهاد خودکفایی معمولا سرانجام ندارد و به تولید انبوه نمی‌رسد؛ مانند تانک ذوالفقار. این نکته تا چقدر درست است؟

امیر خزاعی: فلسفه کار سازمان‌های تحقیقاتی و پژوهشی این است که اول امکان سنجی کرده باشند؛ ما هم در دستورالعمل‌هایمان این امکان سنجی را بعنوان یک گام اساسی داریم. اینکه بعضی از پروژه های تحقیقاتی به نتیجه نمی‌رسد را باید اینگونه پاسخ داد که قرار نیست تمام پروژه های تحقیقاتی به یک محصول و یا دستاورد تبدیل شود.

کار محققین دفاعی، پژوهش و تحقیق است چراکه اجرای یک پروژه و تولید یک محصول دفاعی، مستلزم اجرای صدها پژوهش در آن راستا است. اینکه ما بگوییم یک پروژه تحقیقاتی به سامانه تبدیل شده و آن سامانه ابتر مانده، اینگونه نیست. اما اینکه این سامانه تولید گسترده نمی‌شود، بر اساس سیاست‌گذاری است.

«رویین‌تن» سبک‌ترین خودروی تاکتیکی در منطقه است/ اجازه شکل‌گیری تهدیدات جدید علیه کشور را نمی‌دهیم

ما بر اساس تهدیدات حرکت می‌کنیم، یعنی امروز ممکن است بگوییم حوزه زرهی در اولویت است و فردا بگوییم حوزه پهپاد و یا جنگ الکترونیک در اولویت است؛ این که بعضی پروژه‌ها به چرخه تولید انبوه وارد نمی‌شود، به خاطر عدم قابلیت و عدم توانمندی در حوزه تحقیقات و صنعت دفاعی نیست، بلکه فلسفه‌اش به خاطر سیاستگذاری‌ها و اولویت‌های دفاعی است. زمانی که یک محقق یک نمونه از محصول تحقیقاتی را تولید می‌کنند، این قابلیت را دارند که این سامانه را هم صنعتی سازی و تولید انبوه کنند.

* رابطه شما با صنعت دفاعی و دیگر بخش‌های تحقیقاتی و صنعتی نیروهای مسلح چگونه است؟

امیر خزاعی: در سازمان‌های تحقیقاتی نیروهای مسلح، یک زیرساخت‌های خوبی وجود دارد که شامل زیرساخت‌های نیروی دانشی و زیرساخت تجهیزات و ماشین و ابزار است. سازمان های تحقیقاتی نیروهای مسلح مثل ظروف مرتبطه هستند یعنی همدیگر را پوشش می‌دهند تا بخش های دفاعی را به پیش ببرند. علاوه بر این در کنار تعامل سازمان‌های تحقیقاتی نیروهای مسلح با یکدیگر، تعاملات بسیار خوبی نیز با بخش خصوصی و شرکت‌های دانش بنیان و دانشگاه های صنعتی برقرار است.

** رویین‌تن سبک‌ترین خودروی تاکتیکی در منطقه است

* سال گذشته پروژه‌ای توسط جهاد خودکفایی نزاجا رونمایی شد بنام خودروی رویین‌تن که نظرات مختلفی پیرامون آن در فضای مجازی و رسانه مطرح شد؛ درباره رویین‌تن چه نکات قابل توجهی وجود دارد؟

امیر خزاعی: پروژه رویین تن یک پروژه مصوب سطح یک ستادکل نیروهای مسلح است و طی ۲ سال گذشته به یک محصول تبدیل شد. ما یک شبه شروع نکردیم، این پروژه نتیجه چندین فناوری است و سبک ترین خودروی تاکتیکی بدنه کامپوزیت مقاوم در برابر گلوله‌های هسته فولاد کالیبر ۵۰ است. ما چندین پروژه و زیرپروژه انجام دادیم تا به این فناوری رسیدیم.

ما اول در بحث زره‌های هوشمند، زره‌های مایع، زره های مقاوم در برابر کالیبر متوسط ورود کردم و با انجام آن و اثبات فناوری، بر اساس تدبیر و خواست نیروهای مسلح به سامانه‌ها ورود پیدا کردیم تا بتوانیم با این فناوری خودرویی بسازیم که مقاوم باشد.

«رویین‌تن» سبک‌ترین خودروی تاکتیکی در منطقه است/ اجازه شکل‌گیری تهدیدات جدید علیه کشور را نمی‌دهیم

خودروی رویین‌تن نزاجا

پروژه‌هایی را بر همین مبنا تعریف کردیم که سایر تجهیزات زرهی و خودرویی‌مان الان با همان زره‌های هوشمند فعال هستند. پروژه روئین‌تن نزاجا، سبک ترین خودروی تاکتیکی در سطح منطقه است که تست‌های عملیاتی آن در حضور کارشناسان ارزیاب ستادکل نیروهای مسلح هم انجام شده و الان مراحل صنعتی سازی آن و انتقال دانش آن به صنعت دفاعی در حال انجام است و انشالله ظرف یک تا دو سال آینده خودروهایی با همین کلاس و مقیاس در سطح نیروهای مسلح در اختیار نیروها قرار خواهد گرفت.

منبع: فارس



منبع خبر

«رویین‌تن» سبک‌ترین خودروی تاکتیکی در منطقه است/ اجازه شکل‌گیری تهدیدات جدید علیه کشور را نمی‌دهیم بیشتر بخوانید »

سخنان امیر سیاری درخصوص توان دفاعی جنگال

«جهاد خودکفایی» رشته‌های وابستگی به خارج را قطع کرد



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، امیر دریادار حبیب‌الله سیاری معاون هماهنگ‌کننده ارتش جمهوری اسلامی ایران صبح امروز (یک‌شنبه) در آیین رونمایی از دستاوردهای سازمان تحقیقات و جهاد خودکفایی نیروی زمینی ارتش، اظهار داشت: نیروی زمینی در ماجراهای پیش از آغاز جنگ مانند غائله ضدانقلاب در غرب کشور، حضور فعال داشت و از طرف دیگر برخی عناصر با سر دادن شعارهایی مانند ارتش بی طبقه توحیدی، دنبال این بودند که ارتش را بعنوان یک سپر از انقلاب بگیرند.

ببینید:

فیلم/ روایت دریادار”سیاری” درباره خودکفایی ارتش

وی افزود: نیروی زمینی‌ در جنگ از نیروی انسانی و تجهیزات خود به خوبی بهره برد و با بهره‌برداری از این برجستگی‌ها توانست محدودیت‌هایی که برایش پیش آمده بود را از بین ببرد.

امیر سیاری با تاکید بر ضرورت نگهداری تجهیزات، گفت: با تشکیل جهاد خودکفایی، با ساخت قطعات کوچک و بعد سامانه های عمده، حرکت شروع شد و به جلو آمدیم.

معاون هماهنگ‌کننده ارتش ادامه داد: یک ارتش توانمند و خوداتکا و خودکفا آن است که بتواند نیروی انسانی و تجهیزات خود را در داخل کشور خودش تأمین کند و رشته‌های وابستگی به بیرون را قطع کند و این کار را جهادهای خودکفایی انجام دادند و این رشته‌های وابستگی توسط این سازمان قطع شد.

بیشتر بخوانید:

امیر سیاری: استفاده از علم و دانش برای شناسایی و مقابله با تهدید دشمن ضروری است

وی با بیان اینکه در راه قطع وابستگی گلوگاه‌ها را یکی پس از دیگری از بین می‌بریم، عنوان کرد: استفاده از ظرفیت‌های داخل کشور، شرکت‌های دانش‌بنیان و توانمندی‌های داخلی زمینه‌ساز تحقق پیروزی‌ها است.

امیر سیاری با تاکید بر ضرورت داشتن برنامه برای مقابله با تهدیدات آینده، عنوان کرد: سامانه فرماندهی نیروی زمینی ارتش امروز متوجه تهدیدات آینده هستند؛ یعنی به موفقیت‌های گذشته بسنده نمی‌کنند و به تهدیدات آینده توجه دارند. ابعاد تهدیدات آینده متفاوت است و تجهیزات مورد نیاز و صحنه آن نیز متفاوت است.

معاون هماهنگ‌کننده ارتش گفت: اولین لازمه نگاه به تهدیدات آینده، چابک‌سازی سازمان است که در نیروی زمینی این تغییر انجام شده است و به دنبال آن تجهیزات نیز به فراخور ماموریت‌های تعریف شده در اختیار یگان‌ها قرار گرفته است.

وی با اشاره به برگزاری رزمایش نیروی زمینی ارتش در سال گذشته، خاطرنشان کرد: حرکتی که قبل از عید در سواحل مکران انجام شد و تحرک و چابک بودن تیپ هوابرد را به نمایش گذاشت، نمونه‌ای از آمادگی در برابر تهدیدات آینده است که این آمادگی را به همه نشان داد و اثر خود را هم در جامعه جهانی گذاشت.

امیر سیاری در پایان تاکید کرد: هر دشمنی می‌داند که اگر بخواهد اقدامی علیه ما داشته باشد، همان اقدامی را که سال قبل در رزمایش‌ها انجام دادیم را در برابر او انجام خواهیم داد.

منبع: فارس



منبع خبر

«جهاد خودکفایی» رشته‌های وابستگی به خارج را قطع کرد بیشتر بخوانید »

روایت «بچه‌های سردار» از شهید «طهرانی مقدم»

روایت «بچه‌های سردار» از شهید «طهرانی مقدم»



روایت «بچه‌های سردار» از شهید «طهرانی مقدم»/ از تأمین معیشت نیروها تا تلاش‌های خستگی‌ناپذیر

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، آینده را خوب می‌دید، خیلی امیدوار بود؛ بی‌ادعا، خلاق و مصمم. روحیه «نوآوری» داشت و همیشه می‌گفت که «اگر امروز ما موفق شدیم، این موفقیت «به اذن‌الله» است». اعتقاد داشت که ما باید توانمند باشیم و باید دستاورد جدیدی را کشف کنیم. وقتی می‌خواست مأموریتی را به سرانجام برساند، می‌گفت که من این مأموریت و این دستور را می‌خواهم انجام دهم، حتی اگر تکه‌تکه شوم.

ظهر روز ۲۱ آبان سال ۱۳۹۰، انفجاری مهیب منطقه «ملارد» استان تهران را لرزاند؛ صدا و موج انفجار در حدی بود که در اکثر مناطق استان البرز و حتی تهران هم شنیده شد. از آن روز بود که دیگر آن مرد گمنام در بین ما نبود و مردم وقتی آن مرد را شناختند که تازه فهمیدند، چه‌کسی را از دست داده‌اند.

قطعه ۲۴ بهشت زهرا (س) تهران، پر از چهره‌های درخشانی است که جان خود را در راه دفاع از آب و خاک کشور خود و انقلاب اسلامی، فدا کرده‌اند؛ از شهید «مصطفی چمران» که سنگ مزار او با پرچم سه‌رنگ ایران مزیّن شده است، گرفته تا شهیدان نام‌آشنایی همچون «حسن باقری»، «رضا چراغی»، «جواد فکوری» و…؛ منزل آخر او هم، همین‌جاست؛ سردار شهید «حسن طهرانی مقدم» را می‌گویم، همان سردار که روی سنگ مزار او نوشته شده است: «این‌جا مدفن کسی است که می‌خواست اسرائیل را نابود کند».

روایت «بچه‌های سردار» از شهید «طهرانی مقدم»/

دوستان و همرزمان وی، از اخلاق و رفتار خاص او، هم در زندگی شخصی و هم در محیط کاری‌اش می‌گویند؛ این‌که چگونه، شخصی با این رتبه و جایگاه با همکاران خود، از سرباز وظیفه و نیروی خدماتی گرفته تا محققان و نخبگانی که در صنعت موشکی، زیر دست او فعالیت می‌کردند، خاکی‌وار و بدون کِبر و غرور رفتار می‌کرد. با شنیدن خصوصیات اخلاقی و رفتاری او، یاد آن جمله معروف سردار سپهبد شهید حاج «قاسم سلیمانی» می‌افتم که گفته بود: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی‌شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می‌شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند».

این‌روزها با شهادت «پدر موشکی ایران»، صنعت موشکی کشور تعطیل نشده است؛ بلکه طهرانی‌مقدم‌های زیادی هستند که ادامه‌دهنده راه او هستند تا خواب را بر چشم مستکبران و دشمنان این مرز و بوم حرام کنند. همان یاران در گهواره امام خمینی (ره) و امام خامنه‌ای (مد ظله‌العالی) که امروز به‌عنوان دانشمندان و محققان گمنام صنعت موشکی کشور شناخته می‌شوند. یکی از این افراد که سال‌ها در کنار شهید «طهرانی مقدم» بوده و به‌دلیل مسائل حفاظتی و امنیتی، نامی از وی برده نمی‌شود، درباره خصوصیات اخلاقی این شهید والامقام می‌گوید:

وقتی می‌آمد، انگار «طوفان» را با خود می‌آورد

«روحیه باز و جذابی داشت و همگی از این‌که داریم با وی کار می‌کنیم، احساس خوبی داشتیم. وقتی می‌آمد، انگار «طوفان» را با خود می‌آورد؛ «طوفان روابط»، «طوفان علائق». وقتی در کار بودیم، مانند این‌که در زمین فوتبال قرار داشتیم و «بچه‌ها، بچه‌ها…» گفتن، تکه‌کلام او بود. آن‌قدر فضایی خاص و صمیمی را ایجاد می‌کرد، که افراد احساس می‌کردند، فاصله‌ای بین آن‌ها و شهید «طهرانی مقدم» نیست.

به‌شدت به زندگی افراد دقت داشت؛ مثلا هدایایی را می‌گرفت و به افرادی که ازدواج می‌کردند یا صاحب فرزند می‌شدند، تقدیم می‌کرد، برای این‌که آن‌ها ترغیب شوند و کار را با کیفیت بهتری دنبال کنند. به خانواده‌ها توجه می‌کرد؛ به‌نحوی که به خانه افراد هم سرکشی می‌کرد و برای آن‌ها هدیه می‌برد تا خانواده‌ها را هم با مسائل کاری، هماهنگ کند».

سردار شهید «حسن طهرانی مقدم» سه‌سال پایانی زندگی خود را در پادگان «شهید مدرس» به‌سر برد؛ همان‌جایی که حتی برخی شب‌ها را هم در آن‌جا صبح کرد، همان‌جایی که مبدأ پر کشیدن او بود. حالا امروز این پادگان محلی متروکه است؛ البته نه! چرا متروکه، این‌جا جایی است که قدم زدن در آن، برای همراهان شهید خاطره‌انگیز است، همان‌هایی که به «بچه‌های سردار» معروفند، مخصوصاً آن قسمتی از پادگان که یادمانی به‌یاد شهید «طهرانی مقدم» و شهدای همراه او بنا کرده‌اند. یکی از این افراد درباره شهید «طهرانی مقدم» می‌گوید:

هر امکاناتی هست، باید برای همه باشد

«وقتی می‌خواست وارد مجموعه شود، به اولین قسمتی که می‌رسید، پیاده می‌شد و شروع می‌کرد به احوال‌پرسی؛ دانه به دانه، تک به تک، نفر به نفر، به هر قسمتی هم می‌رفت و در آخر به اتاق خودش مراجعه کرده و لباس کار خود را می‌پوشید و مانند یک کارگر کار می‌کرد، از ۸ صبح تا گاهی اوقات به‌صورت شبانه‌روزی، تا جایی که ما همیشه می‌گفتیم، اگر لباس کار به تن حاجی برود، همه ما ایجا ماندگار هستیم.

روایت «بچه‌های سردار» از شهید «طهرانی مقدم»/

یک‌بار برای وی دوچرخه گرفتند و گفتند که «حاج آقا می‌خواهید در پادگان تردد کنید، پیاده نروید»؛ اما گفت که من سوار نمی‌شوم تا برای همه قسمت‌ها دوچرخه بخرید و معتقد بود که هر امکاناتی هست، باید برای همه باشد، نه فقط برای من. حتی یک‌بار بابت ماه مبارک رمضان جیره‌ای داده بودند؛ اما به نیروی روزمزد که یک کارگر بود، چیزی نداده بودند؛ حاجی تا فهمید ناراحت شد و گفت که «بروید مانند همین را تهیه کنید و به آن کارگر روزمزد بدهید، ما این‌جا بین کسی فرق نمی‌گذاریم»؛ و این را هم بگویم که حاجی هیچ‌کس را به فامیلی صدا نمی‌کرد، بلکه همه را با نام کوچک صدا می‌زد، حتی نفر جدیدی که وارد مجموعه می‌شد.

«پشت میز نشین» نبود/ همیشه نفر اول بود

یکی‌دوبار محافظان به او گفته بودند که وقتی در محوطه تردد می‌کنید، ما باید حواس‌مان به شما باشد؛ اما حاجی گفته بود که این‌جا خانه من است و این افرادی هم که این‌جا هستند، همه بچه‌های من هستند؛ این‌جا من محافظی نمی‌خواهم. آدم در خانه خودش که محافظ لازم ندارد! این‌ها خیلی به من نزدیک هستند و من هم دِینی دارم به این‌ها، هیچ‌موقع نگذارید فاصله من با این‌ها زیاد شود. وقتی هم که حاجی به شهادت رسید، به‌دلیل این بود که به بچه‌ها نزدیک بود، کنار بچه‌ها بود و «پشت میز نشین» نبود. همیشه او نفر اول بود و بعد ما نفر دوم و سوم، پشت سرش بودیم.

الان هم درست است که در ظاهر نیست؛ اما وقتی در محوطه پادگان «شهید مدرس» قدم می‌زنیم، حضور او را حس می‌کنیم؛ چراکه حتی درخت‌های این پادگان هم حاضرند شهادت دهند که تک‌تک آن‌ها را سرکشی کرده و همه این‌جا قدم زده است. همیشه نماز اول وقت را در نمازخانه همراه با بچه‌ها می‌خواند، موقع غذا خوردن، در سالن غذاخوری با بچه‌ها غذا می‌خورد».

روایت «بچه‌های سردار» از شهید «طهرانی مقدم»/

قدم‌های او، تمام راه‌ها و جاده‌های پادگان «شهید مدرس» را پشت سر گذاشته است؛ همانند علوم موشکی، همانند معنویت. کسی چه‌می‌داند که چه ایده‌هایی در سر می‌پروراند؟ اما هرچه که بود، می‌خواست اسرائیل را نابود کند و برای رسیدن به اهداف خود، همانند جاده‌های پادگان «شهید مدرس»، سریع‌تر و سریع‌تر می‌دوید و هیچ‌گاه آرام نمی‌گرفت. شاید در آن سه‌سالی که در «شهید مدرس» بود، می‌دانست که دیگر فرصتی ندارد. یکی دیگر از افرادی که به «بچه‌های سردار» معروف شده، گفته است:

خیلی راحت خندید و رفت

روزهای اولی که پادگان آمدم، حفاظت فیزیکی دژبان بودم؛ ولی حسن‌آقا را ندیده بودم. داشتم گشت می‌زدم که پشت بی‌سیم اعلام کردند؛ به سوله‌ها بروید و به پیمان‌کاران بگویید تا بیایند بیرون، گفتم پیمان‌کارها را نمی‌شناسم، گفتند هرکسی که لباس شخصی است را بیرون کنید. رفتم دیدم یک نفر با لباس شخصی، خیلی خاکی دارد می‌آید، من هم فکر کردم که پیمان‌کار است؛ دست روی سینه‌اش گذاشتم و گفتم که بفرمایید بیرون؛ حالا نگو که خود شهید «طهرانی مقدم» بود. یک‌لحظه دیدم که یک‌نفر از عقب داد می‌زند که فلانی حسن آقا را چه‌کار داری! گذشت… غروب که شد، وقتی خودروی حاجی مقابل در دژبانی رسید، رفتم و گفتم «حاج‌آقا ببخشید، بی‌ادبی شد»، حاجی گفت: «تازه آمدی؟»، گفتم «بله»، نگاهی کرد و خنده‌ای کرد و گفت: «می‌دانی چه کار مهمی داری؟ پای کار باشی ها!». دست تکان داد و گفت: «در این راه موفق باشی»، بعد هم خیلی راحت خندید و رفت.

روایت «بچه‌های سردار» از شهید «طهرانی مقدم»/

یک روز صبح بود، تا بیدار شوم و خودم را برسانم به پادگان، وقتی رسیدم که همکاران کار را آغاز کرده بودند. با همه احوال‌پرسی کردم و حاجی هم یک گوشه چشمی نگاه کرد و احوال‌پرسی کرد و بعد هم رفتم سر کارم. حین کار بودم که شهید «کنگرانی» آمد و گفت که «چرا دیر رسیدی؟»، گفتم: «واقعیت، دیشب دیر رفتم و صبح هم ماشین هم نداشتم و…». گذشت تا این‌که در غذاخوری، دژبان آمد و گفت که شهید «کنگرانی» با شما کار دارد. وقتی رفتم به اتاقش، گفت که بیا این برگه را امضا کن. اول فکر کردم که توبیخ یا جریمه شدم؛ اما دیدم نامه وام است. وقتی علت آن را سوال کردم، گفت: دیروز که گفتی ماشین ندارم، حسن آقا گفت که به ایشان وام بدهید که دیگر دغدغه‌ای برای رفت و آمد نداشته باشد. آن‌جا بود که در یک حال و هوای دیگر، برایم عجیب بود که حاجی چگونه نیروها و زیردست‌های خود را می‌سنجد که دغدغه و مشکلات آن‌ها چیست؟ چراکه می‌خواست پیشرفت کار را بالا ببرد».

هنوز که هنوز است، صدای حاج‌حسن در میان بادی که در پادگان «شهید مدرس» می‌وزد، به گوش می‌رسد، صدایی آشنا برای «بچه‌های سردار» که به حرف‌های خود، به آن‌ها روحیه می‌داد؛ اما افسوس که دیگر بچه‌هایش باید در «شهید مدرس» بنشینند و به آن یادمان فیروزه‌ای بنگرند و به صدای باد گوش فرا دهند. باز هم یکی دیگر از «بچه‌های سردار» از او می‌گوید:

دشمن دارد کار می‌کند، پس بچه‌شیعه هم باید کار کند

«از طرح تک‌تک نیروها استفاده می‌کرد؛ هرکس حق داشت ایده دهد، حتی خلاقیت‌ها را تشویق هم می‌کرد. هرکسی را در هر عرصه‌ای مانند جوشکاری، آهنگری، رانندگی و… پرورش می‌داد. در میان کار همه بچه‌ها را جمع کرده و شروع می‌کرد به توجیه کردن آن‌ها، می‌گفت هدف ما چیست؟ می‌خواهیم به کدام سمت برویم؟ دشمن دارد کار می‌کند، پس بچه‌شیعه هم باید کار کند…؛ خیلی انرژی عجیبی می‌داد. می‌نشست آرمان‌ها را دوباره مرور می‌کرد و تأکید می‌کرد «اگرچه دنیای شما باید تأمین شود؛ اما کار جدی است و شب و روز باید کار کنیم».

یک آزمایشی داشتیم که مدت‌ها روی پروژه آن کار کرده بودیم، چندین ماه آمدیم پای آزمایش پروژه، اما با خطا مواجه می‌شدیم؛ یک‌بار که با خطا مواجه شدیم، حاج آقا رسید و گفت: «چه شده؟ چرا ناراحتید؟» دست‌ها را گرفت و همه را بلند کرد و شروع کرد به تشریح آورده‌ها و دستاوردهای این آزمایشی که با خطا همراه بود. وقتی هم که آزمایش‌ها موفقیت‌آمیز می‌شد، می‌گفت همان‌جا سجده شکر به‌جای آورید.

انرژی و توجه خود را کامل منتقل می‌کرد، به‌صورتی که همه خود را در سنگر مبارزه و مسئول نتیجه کار می‌دیدند و همه زندگی خود را برای کار می‌گذاشتند؛ به‌دلیل آن انرژی که از حاج‌آقا می‌دیدند؛ چراکه خودش می‌آمد و پای کار می‌ایستاد و از خود آبرو و همت می‌گذاشت.

روز آخر، قرار بود از جمعه‌اش همه بیاییم سر کار، هم حاج‌آقا و هم بچه‌ها تا حدود یازده شب کار کردند، صبح که بیدار شدم، فکر کردم که هنوز خیلی زود است؛ اما دیدم که حاج‌آقا از دو سه ساعت قبل از بیدار شدن ما دارد با دوچرخه در پادگان می‌گردد. از قبل گفته بود که فردا عظیم‌ترین روز ماست و دو تا کار عظیم داریم».

«جهان» جوانی است که از میدان کارگری برای انجام کارهای خدماتی به پادگان «شهید مدرس» آمد، جوانی که همچون همه «بچه‌های سردار» بعد از آن روز تلخ، گویی پدر خود را از دست داد. «جهان» جهانی از خاطرات را از آن روزهای «شهید مدرس» به یاد دارد؛ روزهایی که می‌شد صفا و صمیمیت را در آن‌جا دید. «جهان» نیز می‌گوید:

حاج‌حسن نگذاشت که من مستجری بکشم

«هر موقع که پیشانی من را می‌بوسید و دست روی سرم می‌کشید، تمام خستگی‌هایم از تنم بیرون می‌رفت. روز دوشنبه بود، به شهید «مهدی نواب» گفتم که «می‌خواهم کمی زود بروم»، گفت: «چرا؟ حاجی شام می‌ماند!»، گفتم: «می‌خواهم بروم خانه اجاره کنم»، گفت: «چقدر پول داری؟»، گفتم: «یک مقدار پول دارم، یک مقدار هم طلا دارم»، گفت: «طلاها را بفروش، هرچقدر که پول شد، به من بگو، فعلا هم از اجازه خانه صرف نظر کن». هرچه طلا داشتم فروختم و سه‌میلیون هم به من وام دادند؛ اما من تا زمانی که حاجی زنده بود، نفهمیدم که نزدیک به هفت یا هشت میلیون تومان به من کمک کرده بود. سه نفر را فرستاد تا برگردند و خانه‌ای خوب برای من پیدا کنند، تا این‌که یک خانه ۶۰ متری پیدا کرده و قولنامه هم کرده بودند، کلید خانه را گرفته و متر کرده و آن را موکت هم کرده بودند و حتی فرش هم خریده بودند؛ این‌گونه شد که حاج‌حسن نگذاشت که من مستجری بکشم».

برگرفته از مستند «خط نورانی»



منبع خبر

روایت «بچه‌های سردار» از شهید «طهرانی مقدم» بیشتر بخوانید »

روایت «بچه‌های سردار» از شهید «طهرانی مقدم»/ از تأمین معیشت نیروها تا تلاش‌های خستگی‌ناپذیر


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: آینده را خوب می‌دید، خیلی امیدوار بود؛ بی‌ادعا، خلاق و مصمم. روحیه «نوآوری» داشت و همیشه می‌گفت که «اگر امروز ما موفق شدیم، این موفقیت «به اذن‌الله» است». اعتقاد داشت که ما باید توانمند باشیم و باید دستاورد جدیدی را کشف کنیم. وقتی می‌خواست مأموریتی را به سرانجام برساند، می‌گفت که من این مأموریت و این دستور را می‌خواهم انجام دهم، حتی اگر تکه‌تکه شوم.

ظهر روز ۲۱ آبان سال ۱۳۹۰، انفجاری مهیب منطقه «ملارد» استان تهران را لرزاند؛ صدا و موج انفجار در حدی بود که در اکثر مناطق استان البرز و حتی تهران هم شنیده شد. از آن روز بود که دیگر آن مرد گمنام در بین ما نبود و مردم وقتی آن مرد را شناختند که تازه فهمیدند، چه‌کسی را از دست داده‌اند.

قطعه ۲۴ بهشت زهرا (س) تهران، پر از چهره‌های درخشانی است که جان خود را در راه دفاع از آب و خاک کشور خود و انقلاب اسلامی، فدا کرده‌اند؛ از شهید «مصطفی چمران» که سنگ مزار او با پرچم سه‌رنگ ایران مزیّن شده است، گرفته تا شهیدان نام‌آشنایی همچون «حسن باقری»، «رضا چراغی»، «جواد فکوری» و…؛ منزل آخر او هم، همین‌جاست؛ سردار شهید «حسن طهرانی مقدم» را می‌گویم، همان سردار که روی سنگ مزار او نوشته شده است: «این‌جا مدفن کسی است که می‌خواست اسرائیل را نابود کند».

روایت «بچه‌های سردار» از شهید «طهرانی مقدم»/

دوستان و همرزمان وی، از اخلاق و رفتار خاص او، هم در زندگی شخصی و هم در محیط کاری‌اش می‌گویند؛ این‌که چگونه، شخصی با این رتبه و جایگاه با همکاران خود، از سرباز وظیفه و نیروی خدماتی گرفته تا محققان و نخبگانی که در صنعت موشکی، زیر دست او فعالیت می‌کردند، خاکی‌وار و بدون کِبر و غرور رفتار می‌کرد. با شنیدن خصوصیات اخلاقی و رفتاری او، یاد آن جمله معروف سردار سپهبد شهید حاج «قاسم سلیمانی» می‌افتم که گفته بود: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی‌شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می‌شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند».

این‌روز‌ها با شهادت «پدر موشکی ایران»، صنعت موشکی کشور تعطیل نشده است؛ بلکه طهرانی‌مقدم‌های زیادی هستند که ادامه‌دهنده راه او هستند تا خواب را بر چشم مستکبران و دشمنان این مرز و بوم حرام کنند. همان یاران در گهواره امام خمینی (ره) و امام خامنه‌ای (مد ظله‌العالی) که امروز به‌عنوان دانشمندان و محققان گمنام صنعت موشکی کشور شناخته می‌شوند. یکی از این افراد که سال‌ها در کنار شهید «طهرانی مقدم» بوده و به‌دلیل مسائل حفاظتی و امنیتی، نامی از وی برده نمی‌شود، درباره خصوصیات اخلاقی این شهید والامقام می‌گوید:

وقتی می‌آمد، انگار «طوفان» را با خود می‌آورد

«روحیه باز و جذابی داشت و همگی از این‌که داریم با وی کار می‌کنیم، احساس خوبی داشتیم. وقتی می‌آمد، انگار «طوفان» را با خود می‌آورد؛ «طوفان روابط»، «طوفان علائق». وقتی در کار بودیم، مانند این‌که در زمین فوتبال قرار داشتیم و «بچه‌ها، بچه‌ها…» گفتن، تکه‌کلام او بود. آن‌قدر فضایی خاص و صمیمی را ایجاد می‌کرد، که افراد احساس می‌کردند، فاصله‌ای بین آن‌ها و شهید «طهرانی مقدم» نیست.

به‌شدت به زندگی افراد دقت داشت؛ مثلا هدایایی را می‌گرفت و به افرادی که ازدواج می‌کردند یا صاحب فرزند می‌شدند، تقدیم می‌کرد، برای این‌که آن‌ها ترغیب شوند و کار را با کیفیت بهتری دنبال کنند. به خانواده‌ها توجه می‌کرد؛ به‌نحوی که به خانه افراد هم سرکشی می‌کرد و برای آن‌ها هدیه می‌برد تا خانواده‌ها را هم با مسائل کاری، هماهنگ کند».

سردار شهید «حسن طهرانی مقدم» سه‌سال پایانی زندگی خود را در پادگان «شهید مدرس» به‌سر برد؛ همان‌جایی که حتی برخی شب‌ها را هم در آن‌جا صبح کرد، همان‌جایی که مبدأ پر کشیدن او بود. حالا امروز این پادگان محلی متروکه است؛ البته نه! چرا متروکه، این‌جا جایی است که قدم زدن در آن، برای همراهان شهید خاطره‌انگیز است، همان‌هایی که به «بچه‌های سردار» معروفند، مخصوصاً آن قسمتی از پادگان که یادمانی به‌یاد شهید «طهرانی مقدم» و شهدای همراه او بنا کرده‌اند. یکی از این افراد درباره شهید «طهرانی مقدم» می‌گوید:

هر امکاناتی هست، باید برای همه باشد

«وقتی می‌خواست وارد مجموعه شود، به اولین قسمتی که می‌رسید، پیاده می‌شد و شروع می‌کرد به احوال‌پرسی؛ دانه به دانه، تک به تک، نفر به نفر، به هر قسمتی هم می‌رفت و در آخر به اتاق خودش مراجعه کرده و لباس کار خود را می‌پوشید و مانند یک کارگر کار می‌کرد، از ۸ صبح تا گاهی اوقات به‌صورت شبانه‌روزی، تا جایی که ما همیشه می‌گفتیم، اگر لباس کار به تن حاجی برود، همه ما ایجا ماندگار هستیم.

روایت «بچه‌های سردار» از شهید «طهرانی مقدم»/

یک‌بار برای وی دوچرخه گرفتند و گفتند که «حاج آقا می‌خواهید در پادگان تردد کنید، پیاده نروید»؛ اما گفت که من سوار نمی‌شوم تا برای همه قسمت‌ها دوچرخه بخرید و معتقد بود که هر امکاناتی هست، باید برای همه باشد، نه فقط برای من. حتی یک‌بار بابت ماه مبارک رمضان جیره‌ای داده بودند؛ اما به نیروی روزمزد که یک کارگر بود، چیزی نداده بودند؛ حاجی تا فهمید ناراحت شد و گفت که «بروید مانند همین را تهیه کنید و به آن کارگر روزمزد بدهید، ما این‌جا بین کسی فرق نمی‌گذاریم»؛ و این را هم بگویم که حاجی هیچ‌کس را به فامیلی صدا نمی‌کرد، بلکه همه را با نام کوچک صدا می‌زد، حتی نفر جدیدی که وارد مجموعه می‌شد.

«پشت میز نشین» نبود/ همیشه نفر اول بود

یکی‌دوبار محافظان به او گفته بودند که وقتی در محوطه تردد می‌کنید، ما باید حواس‌مان به شما باشد؛ اما حاجی گفته بود که این‌جا خانه من است و این افرادی هم که این‌جا هستند، همه بچه‌های من هستند؛ این‌جا من محافظی نمی‌خواهم. آدم در خانه خودش که محافظ لازم ندارد! این‌ها خیلی به من نزدیک هستند و من هم دِینی دارم به این‌ها، هیچ‌موقع نگذارید فاصله من با این‌ها زیاد شود. وقتی هم که حاجی به شهادت رسید، به‌دلیل این بود که به بچه‌ها نزدیک بود، کنار بچه‌ها بود و «پشت میز نشین» نبود. همیشه او نفر اول بود و بعد ما نفر دوم و سوم، پشت سرش بودیم.

الان هم درست است که در ظاهر نیست؛ اما وقتی در محوطه پادگان «شهید مدرس» قدم می‌زنیم، حضور او را حس می‌کنیم؛ چراکه حتی درخت‌های این پادگان هم حاضرند شهادت دهند که تک‌تک آن‌ها را سرکشی کرده و همه این‌جا قدم زده است. همیشه نماز اول وقت را در نمازخانه همراه با بچه‌ها می‌خواند، موقع غذا خوردن، در سالن غذاخوری با بچه‌ها غذا می‌خورد».

روایت «بچه‌های سردار» از شهید «طهرانی مقدم»/

قدم‌های او، تمام راه‌ها و جاده‌های پادگان «شهید مدرس» را پشت سر گذاشته است؛ همانند علوم موشکی، همانند معنویت. کسی چه‌می‌داند که چه ایده‌هایی در سر می‌پروراند؟ اما هرچه که بود، می‌خواست اسرائیل را نابود کند و برای رسیدن به اهداف خود، همانند جاده‌های پادگان «شهید مدرس»، سریع‌تر و سریع‌تر می‌دوید و هیچ‌گاه آرام نمی‌گرفت. شاید در آن سه‌سالی که در «شهید مدرس» بود، می‌دانست که دیگر فرصتی ندارد. یکی دیگر از افرادی که به «بچه‌های سردار» معروف شده، گفته است:

خیلی راحت خندید و رفت

روز‌های اولی که پادگان آمدم، حفاظت فیزیکی دژبان بودم؛ ولی حسن‌آقا را ندیده بودم. داشتم گشت می‌زدم که پشت بی‌سیم اعلام کردند؛ به سوله‌ها بروید و به پیمان‌کاران بگویید تا بیایند بیرون، گفتم پیمان‌کار‌ها را نمی‌شناسم، گفتند هرکسی که لباس شخصی است را بیرون کنید. رفتم دیدم یک نفر با لباس شخصی، خیلی خاکی دارد می‌آید، من هم فکر کردم که پیمان‌کار است؛ دست روی سینه‌اش گذاشتم و گفتم که بفرمایید بیرون؛ حالا نگو که خود شهید «طهرانی مقدم» بود. یک‌لحظه دیدم که یک‌نفر از عقب داد می‌زند که فلانی حسن آقا را چه‌کار داری! گذشت… غروب که شد، وقتی خودروی حاجی مقابل در دژبانی رسید، رفتم و گفتم «حاج‌آقا ببخشید، بی‌ادبی شد»، حاجی گفت: «تازه آمدی؟»، گفتم «بله»، نگاهی کرد و خنده‌ای کرد و گفت: «می‌دانی چه کار مهمی داری؟ پای کار باشی ها!». دست تکان داد و گفت: «در این راه موفق باشی»، بعد هم خیلی راحت خندید و رفت.

روایت «بچه‌های سردار» از شهید «طهرانی مقدم»/

یک روز صبح بود، تا بیدار شوم و خودم را برسانم به پادگان، وقتی رسیدم که همکاران کار را آغاز کرده بودند. با همه احوال‌پرسی کردم و حاجی هم یک گوشه چشمی نگاه کرد و احوال‌پرسی کرد و بعد هم رفتم سر کارم. حین کار بودم که شهید «کنگرانی» آمد و گفت که «چرا دیر رسیدی؟»، گفتم: «واقعیت، دیشب دیر رفتم و صبح هم ماشین هم نداشتم و…». گذشت تا این‌که در غذاخوری، دژبان آمد و گفت که شهید «کنگرانی» با شما کار دارد. وقتی رفتم به اتاقش، گفت که بیا این برگه را امضا کن. اول فکر کردم که توبیخ یا جریمه شدم؛ اما دیدم نامه وام است. وقتی علت آن را سوال کردم، گفت: دیروز که گفتی ماشین ندارم، حسن آقا گفت که به ایشان وام بدهید که دیگر دغدغه‌ای برای رفت و آمد نداشته باشد. آن‌جا بود که در یک حال و هوای دیگر، برایم عجیب بود که حاجی چگونه نیرو‌ها و زیردست‌های خود را می‌سنجد که دغدغه و مشکلات آن‌ها چیست؟ چراکه می‌خواست پیشرفت کار را بالا ببرد».

هنوز که هنوز است، صدای حاج‌حسن در میان بادی که در پادگان «شهید مدرس» می‌وزد، به گوش می‌رسد، صدایی آشنا برای «بچه‌های سردار» که به حرف‌های خود، به آن‌ها روحیه می‌داد؛ اما افسوس که دیگر بچه‌هایش باید در «شهید مدرس» بنشینند و به آن یادمان فیروزه‌ای بنگرند و به صدای باد گوش فرا دهند. باز هم یکی دیگر از «بچه‌های سردار» از او می‌گوید:

دشمن دارد کار می‌کند، پس بچه‌شیعه هم باید کار کند

«از طرح تک‌تک نیرو‌ها استفاده می‌کرد؛ هرکس حق داشت ایده دهد، حتی خلاقیت‌ها را تشویق هم می‌کرد. هرکسی را در هر عرصه‌ای مانند جوشکاری، آهنگری، رانندگی و… پرورش می‌داد. در میان کار همه بچه‌ها را جمع کرده و شروع می‌کرد به توجیه کردن آن‌ها، می‌گفت هدف ما چیست؟ می‌خواهیم به کدام سمت برویم؟ دشمن دارد کار می‌کند، پس بچه‌شیعه هم باید کار کند…؛ خیلی انرژی عجیبی می‌داد. می‌نشست آرمان‌ها را دوباره مرور می‌کرد و تأکید می‌کرد «اگرچه دنیای شما باید تأمین شود؛ اما کار جدی است و شب و روز باید کار کنیم».

یک آزمایشی داشتیم که مدت‌ها روی پروژه آن کار کرده بودیم، چندین ماه آمدیم پای آزمایش پروژه، اما با خطا مواجه می‌شدیم؛ یک‌بار که با خطا مواجه شدیم، حاج آقا رسید و گفت: «چه شده؟ چرا ناراحتید؟» دست‌ها را گرفت و همه را بلند کرد و شروع کرد به تشریح آورده‌ها و دستاورد‌های این آزمایشی که با خطا همراه بود. وقتی هم که آزمایش‌ها موفقیت‌آمیز می‌شد، می‌گفت همان‌جا سجده شکر به‌جای آورید.

روایت «بچه‌های سردار» از شهید «طهرانی مقدم»/

انرژی و توجه خود را کامل منتقل می‌کرد، به‌صورتی که همه خود را در سنگر مبارزه و مسئول نتیجه کار می‌دیدند و همه زندگی خود را برای کار می‌گذاشتند؛ به‌دلیل آن انرژی که از حاج‌آقا می‌دیدند؛ چراکه خودش می‌آمد و پای کار می‌ایستاد و از خود آبرو و همت می‌گذاشت.

روز آخر، قرار بود از جمعه‌اش همه بیاییم سر کار، هم حاج‌آقا و هم بچه‌ها تا حدود یازده شب کار کردند، صبح که بیدار شدم، فکر کردم که هنوز خیلی زود است؛ اما دیدم که حاج‌آقا از دو سه ساعت قبل از بیدار شدن ما دارد با دوچرخه در پادگان می‌گردد. از قبل گفته بود که فردا عظیم‌ترین روز ماست و دو تا کار عظیم داریم».

«جهان» جوانی است که از میدان کارگری برای انجام کار‌های خدماتی به پادگان «شهید مدرس» آمد، جوانی که همچون همه «بچه‌های سردار» بعد از آن روز تلخ، گویی پدر خود را از دست داد. «جهان» جهانی از خاطرات را از آن روز‌های «شهید مدرس» به یاد دارد؛ روز‌هایی که می‌شد صفا و صمیمیت را در آن‌جا دید. «جهان» نیز می‌گوید:

حاج‌حسن نگذاشت که من مستجری بکشم

«هر موقع که پیشانی من را می‌بوسید و دست روی سرم می‌کشید، تمام خستگی‌هایم از تنم بیرون می‌رفت. روز دوشنبه بود، به شهید «مهدی نواب» گفتم که «می‌خواهم کمی زود بروم»، گفت: «چرا؟ حاجی شام می‌ماند!»، گفتم: «می‌خواهم بروم خانه اجاره کنم»، گفت: «چقدر پول داری؟»، گفتم: «یک مقدار پول دارم، یک مقدار هم طلا دارم»، گفت: «طلا‌ها را بفروش، هرچقدر که پول شد، به من بگو، فعلا هم از اجازه خانه صرف نظر کن». هرچه طلا داشتم فروختم و سه‌میلیون هم به من وام دادند؛ اما من تا زمانی که حاجی زنده بود، نفهمیدم که نزدیک به هفت یا هشت میلیون تومان به من کمک کرده بود. سه نفر را فرستاد تا برگردند و خانه‌ای خوب برای من پیدا کنند، تا این‌که یک خانه ۶۰ متری پیدا کرده و قولنامه هم کرده بودند، کلید خانه را گرفته و متر کرده و آن را موکت هم کرده بودند و حتی فرش هم خریده بودند؛ این‌گونه شد که حاج‌حسن نگذاشت که من مستجری بکشم».

برگرفته از مستند «خط نورانی»

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

روایت «بچه‌های سردار» از شهید «طهرانی مقدم»/ از تأمین معیشت نیروها تا تلاش‌های خستگی‌ناپذیر بیشتر بخوانید »