جهاد سازندگی

آغاز عملیات بزرگ محرومیت‌زدایی نیروی زمینی سپاه در تربت‌جام

آغاز عملیات بزرگ محرومیت‌زدایی نیروی زمینی سپاه در تربت‌جام


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از خراسان رضوی، محور عملیاتی شهید محمدزاده، به همت دلاورمردان محور عملیاتی شهید محمدزاده از قرارگاه شهید قاجاریان، پروژه‌های گسترده محرومیت‌زدایی قرارگاه ثامن‌الائمه(ع) نیروی زمینی سپاه در سراسر شهرستان تربت‌جام کلید خورد.

این طرح‌ها شامل احیای قنوات، احداث پل‌های روستایی، ساخت خانه عالم، احداث زمین‌های ورزشی روباز، مرمت خانه محرومان، ایجاد مخازن آب روستایی، ساخت غسالخانه، کمک به ساخت منازل محرومان، احداث سرویس‌های بهداشتی و حمام در منازل محرومان و نیز مشارکت در ساخت مدارس روستایی هست.

این اقدامی گسترده در مسیر آبادانی، امید و خدمت‌رسانی به مردم شریف تربت‌جام بشمار می‌آید.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

آغاز عملیات بزرگ محرومیت‌زدایی نیروی زمینی سپاه در تربت‌جام

آغاز عملیات بزرگ محرومیت‌زدایی نیروی زمینی سپاه در تربت‌جام بیشتر بخوانید »

شهیده «نسرین افضل»؛ پیوند «عرفان» و «عِفاف» در سنگر «جهاد»

شهیده «نسرین افضل»؛ پیوند «عرفان» و «عِفاف» در سنگر «جهاد»


 

شهیده «نسرین افضل»؛ پیوند «عرفان» و «عِفاف» در سنگر «جهاد»

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، دهم تیر 1361 روز جاودانگی مومنه‌ای مهاجر الی الله است در سلوک تعبد و توحید، با شهادت فی سبیل الله و در مسیر مجاهدتی مخلصانه در همه عرصه ها و میدان ها؛ از خودسازی و خلوص و تقوی و تهجد، تا علم آموزی و روشنگری و آگاهی آفرینی و فرهنگ، از عمران و سازندگی تا فعالیتهای اجتماعی، از مبارزه با رژیم ستمشاهی از اولین سالهای نوجوانی، تا همراه شدن با انقلاب روح الله (ره) و تا نبرد در خط مقدم پیکار با گروهکهای تجزیه طلب مزدور و ضد انقلاب و خط خیانت و آشوب افکنی و نفاق. شهیده «نسرین افضل» که «شهید شاخص ملی حجاب و عفاف کشور» نامیده شده است، چگونه به چنین درک والایی از حیات جاوید در طریق مکتب رسید که در وصیتش به همسرش، گفت که شهادت، بالاترین مرتبه سلوک و تقرب انسان مومن عاشق، به محضر معبود خویش است و او نیز خدا را در شهادت می جوید؟ زندگی او تا لحظه شهادت، پاسخی است به این پرسش و خط سیر این مبارز، معلم، پاسدار، امدادگر، مربی تربیتی، و جهادگر شهید است از خاک تا خدا و از خویشتن تا خلود در حقیقت عرفان و عشق.

 

از نوجوانی در مسیر مبارزه

 

نسرین افضل، روز ۲۵ بهمن ماه سال ۱۳۳۸ در خانواده ای مومن و مذهبی در استان فارس، شهر شیراز، چشم به جهان گشود و سال‌های کودکی را تحت تربیت و پرورش مومنانه مادری نیک‌روش و پدری پاکنهاد و شریف گذراند. از نوجوانی، روح پرشور و پرشعورش، تاب تحمل ظلم و بی‌عدالتی را نداشت. از همان زمان در دوره راهنمایی مدرسه، به مبارزه با رژیم ستمشاهی پرداخت و تحت تعقیب ماموران ساواک قرار گرفت.

 

معلم، مبلغ، امدادگر، جهادگر، و پاسدار…

 

با پیروزی انقلاب و به ثمر رسیدن تلاشهای بی وقفه او و هزاران انقلابی دیگر، نسرین افضل دیگر گمشده اش را در خدمت خالصانه و گمنامانه و بی ادعا در نهادهای انقلاب پیدا کرد. از پیوستن به خیل جهادگران جهاد سازندگی و کار و کوشش خستگی ناپذیر در مناطق محروم و دورافتاده کشور و ستردن رنج و نشان فقر از سیمای هموطنان، تا خدمت در کمیته امداد امام، کمیته انقلاب اسلامی، سپاه پاسداران و نهضت سوادآموزی، تمام مدت خود را وقف انقلاب و مردم محروم کرده بود. خود را نمی دید و همه خواسته های خود را پای آرمان و هدفی مقدس، فدا کرده بود.

 

در سنگر جهاد فرهنگی و تبلیغی

 

او با درک ضرورت خدمت در نقاط محروم و روستاهای دورافتاده به مردم پابرهنه و مستضعف که رنج دهه ها محرومیت را تحمل کرده بودند، در یکی از روستاهای مجاور شیراز؛ «دودج» برای زنان و دختران جوان آن دیار به برگزاری کلاس های فرهنگی همّت گماشت و آنان را با اصول و معارف انسان ساز اسلام مأنوس و آشنا ساخت؛ سپس فعّالیّت پر بارش را در روستای «دشمن زیاری» ادامه داد و در منطقه «فراشبند» از توابع استان فارس به برگزاری نمایشگاه عکس و کتاب، اقدام کرد.

 

مربی تربیتی، مسئول تبلیغات و انتشارات سپاه «مهاباد»

 

نسرین افضل، در آغاز سال 1360 با مشورت برادر بزرگوارش شهید جاویدالاثر: «احمد افضل»، با فراخوان جهادسازندگی شیراز، به همراه جمعی از خواهران متعهد به کردستان رفت و همه وقت خود را در مهاباد به مجاهدت پرداخت. وی مدتی مسئولیت تبلیغات و انتشارات سپاه مهاباد را بر عهده گرفت و در عین حال، با دیگر ارگان‌ها همکاری داشت. با تلاش فراوان، خواهران دیگر داوطلب این جهاد فرهنگی را جمع کرده و پس از مشورت با علمای شهر، راهی کردستان شد. چیزی نگذشت که توانمندیها و شایستگیهای وجودی او برای همه ارگان ها آشکار شد و همه سعی در به خدمت گرفتن او داشتند و او که هدفش به جز قرب الهی نبود تا آنجا که توان داشت، ارگان های ضعیف و مردم محروم آنجا را توان می‌بخشید. حتی وقت استراحت شبانه خود را در فرمانداری و برای تقسیم کوپن های مردم مهاباد صرف می کرد. گاه تا نیمه های شب با وجود خطرهای فراوان آن شهر که چون محیطی غارت زده و ناامن، در اختیار ضدانقلاب بود، برای آموزگاران متعهد و انقلابی آن منطقه، جلسه برگزار می کرد. او به جهت نیاز شدید آموزش و پرورش به مربی، با عنوان مربی تربیتی در شهر مهاباد، مشغول به کار شد و همزمان، معلمان نهضت سوادآموزی نیز تحت تعلیم او قرار گرفتند.

 

کار بی وقفه و جهادی در نهادهای انقلابی

 

در شهريور ماه سال ۶۰ با دریافت خبر شهادت برادرش، که هرگز نشانی از پیکرش به دست نیامد، راهی زادگاه خود شيراز شد. بزرادری که یک ستون و محور شاخص و قابل اتکاء بین بچه های انقلابی و مکتبی و خط امامی شهر شیراز محسوب می شد. نسرین متوجه شد که مادر، از داغ فراق فرزندش غمی سنگین در دل دارد و تحمل این بار اندوه برایش سخت دشوار است وبرای تسلی دل داغدار و بیقرار او مدتی در كنار مادر ماند. اما او اكنون ديگر نسرين تنها نبود كه با زينب كبري(ع) دست بيعت داده بود و رسالت مقدس برادر شهیدش را بردوش می كشيد.
با مسئوليتِ سنگينِ ابلاغ انديشه شهدا و برادر شهیدش، بار دیگر به مهاباد بازگشت و به كار و فعالیت بيشتر پرداخت. از صبح تا شام، در جهاد  سازندگی، بنياد امور جنگ زدگان، فرمانداری، آموزش و پرورش، سپاه پاسداران، به مجاهدت خالصانه و بی امان پرداخت. حتی زمان استراحت شبانه اش را در فرمانداری به اموری نظیر تقسیم کوپن های مردم صرف می کرد و شجاعانه در نیمه های شب با وجود خطر ضد انقلاب، برای معلمان انقلابی و متعهد کُرد، جلسات گوناگون برگزار می کرد. نسرین افضل در روزهای آغازین بهار سال ۱۳۶۱ با یکی از پاسداران انقلابی، ازدواج کرد و پس از ازدواج هم با وجود فعالیت سنگین و مسئولیت‌های متعدد اجتماعی، آنگاه که به خانه بازمی‌گشت، با ذوق و ظرافتی ستودنی، خانه ساده و بی‌پیرایه را لبریز از عطر زندگی و سرشار از نور محبت و همدلی می ساخت.

 

انگار خدا خودش همه چیز این ازدواج را جور کرده بود!

 

«حاجی مطلبی» همسر این شهیده، از جریان ازدواج می گوید: «در آن شرایط نابسامان جنگی و آماده باش تمام نیروها، دل را به دریا زده و تنهایی به خواستگاری ایشان رفتم و در جلسه اول، تمام صحبت های گفته شده در آن جلسه در مورد مسائل کلی مثل انقلاب و اهداف زندگی بود و هیچ صحبتی در مورد ازدواج زده نشد. در همان جلسه اول شخصیت ایشان برای من چنان جذاب بود که در جلسات بعد فهمیدم شهیده در بسیاری از زمینه ها طرف مقابل را مجذوب به خود میکند؛ چنانچه که بنده در جلسات بعدی به واقع متوجه ضعف خود در مقابل چنین شخصیتی شدم.وی ادامه داد: اگر از لحاظ خانوادگی بخواهم معرفی کنم، ایشان در شیراز خانواده محترم و شناخته شده ای بودند. در مقابل صحبت های شهیده خود را باخته دیدم. در شرایطی که دغدغه بنده جنگ و مبارزه بود، در جلسه ای که به اصرار آقای شاهدونچی من شرکت کردم، صحبت های جذاب ایشان باعث شد که که از لحاظ عاطفی و احساسی به واقع میتوانم بگویم که خود را باخته فرض کردم اما در شرایطی که در مهاباد بدلیل ورود نیروهای ضدانقلابی به یکی از مدارس شهر، با هدف گروگان گیری یکی از معلمین خواهر که در نهایت اینکه بتوانند افراد تروریست اسیر شده را پس بگیرند، سپاه دستور تخلیه و اعزام همه خواهران را داد و به همین دلیل این خواهر مسافر شیراز شد، اما برای بنده بدلیل به وجودآمدن وابستگی هایی که از نظر عاطفی به ایشان در وجود خود میدیم، در نهایت در طی تماسی با خانوادشان مقدمات ازدواج را برای اوایل سال نو اطلاع دادم و در همین روزها، با آرام شدن شرایط بود که مجددا خواهران به محل اعزام شدند و بعد از سپری شدن مدتی قرار شد برای مراسم ازدواج به شیراز سفر کنم لذا در چنین وضعیتی که همه چیز برای مراسم خواستگاری مهیا شده بود، عملیات فتح المبین آغاز شد که بدلیل بزرگ بودن عملیات همه افراد در حالت آماده باش شدند و به هیچ عنوان با مرخصی رفتن هیچ کدام از نیروها توسط فرمانده عملیات موافقتی نمیشد ولی در نهایت و به سختی با اصرار بنده، با مرخصی ۵ روز بنده موافقت شد که سرانجام خانواده من که مثل خودم برایشان باور این موضوع سخت بود، از تهران به سمت شیراز راهی شدیم. نکته جالب در این مراسم این بود که صحبت های گفته شده بین ما، بیشتر از یک ساعت طول نکشید و در همان روز برای مراسم به بازار رفتیم! انگار همه چیز را خدا از قبل، ترسیم کرده بود و علی رغم اصرار بنده مبنی بر آزاد گذاشتن ایشان برای خرید، اما با گرفتن لباس بسیار ساده عروسی، خرید خود را به پایان رساندیم و در حالی که من برای خودم چیزی خریداری نکرده بودم. در روز مراسم به ناچار مجبور شدیم ساعت حاج کریم افضل را به عنوان ساعت دامادی و انگشتر خودم را به شهیده افضل دادم که به عنوان هدیه به خودم بدهد! خرید و ازدواج ما ۳ روز بیشتر طول نکشید و در روز بعد از ازدواج مان که همه افراد طبق رسم و رسومات به مسافرت میروند، ما به تشییع شهدا رفتیم!…»

 

محبت را در چشمانت می بینم!…

 

و نامه ای از شهیده به همسرش که سراسر عشق است و شور و شعور و شهود…

«محبت را در چشمانت می‌بینم، عاشقی هستی که با تمام وجود خدا را صدا می‌زنی و او را دوست داری که به پیشش بشتابی و دوست داری که مسلمانی خالص باشی و خدا گونه عمل کنی و به حد اعلا بپیوندی و به آخرین حد که مرز شهادت است برسی. امیدوارم که اگر این لیاقت و سعادت را در پیشگاه خدا داری هیچ مشکلی و سدی در جلوی تو قرار نگیرد گر چه تو خود بارها اقرار کردی که سعادت نداری که آنچنان باشی، بدان کسانی بودند که حتی به خود امیدوار نبودند ولی آخر به هدف خود رسیدند و تو هم همیشه از خدا بخواه که تو را به آن حد برساند؛ و از تمام هواهای نفسانی دورت بدارد.
عبدالله! من از زمانی که من با تو آشنا شدم و شروع کردیم به حرف زدن در مورد ازدواج، من می‌دانستم که اگر زمانی با پاسدار ازدواج کنم، زمانی باید او را ترک کنم. به همین دلیل، به تو اطمینان می‌دهم که من هیچ‌وقت سدّی برای راه تو نخواهم شد.
والسلام.»

 

شهادت در بازگشت از دعای توسل

 

شهیده نسرین، در آخرین شب حیات دنیایی اش، با وجود تب شدید و بیماری از همسرش خواست که او را به مجلس دعای توسل برساند؛ با وجود پافشاری همسرش برای استراحت، در مراسم دعا حضور یافت و به گفته دوستانش آن شب، روحانیت و نورانیت و حال معنوی عجیبی داشت و به شدت منقلب بود. مراسم دعا و نیایش به پایان رسید و این بانوی مومنه، در حالی که برای مراجعت به منزل سوار اتومبیل بود، در مسیر خود به کمین عوامل پلید و مزدوران دشمن ‌افتاد و در آن جمع، تنها شهیده نسرین مورد اصابت گلوله آنان قرار گرفت و از آنجاکه همیشه آرزو داشت مانند شهید مطهری به شهادت برسد، پس از یک سال حضور در مهاباد، در شامگاه دهم تیر ۶۱ در اوج خلوص و خدمت به اسلام و میهن، به آرزوی دیرین خود ‌رسید. همسر شهید تعریف می کند: «شهیده افضل، قبل از شهادتش یک تابلوی نقاشی از نحوه شهادت استاد مطهری طراحی و ترسیم کرده بود که خون از پیشانی به سمت چانه روان شده بود و در واقع شهید افضل، دوست داشت که همانند شهید مطهری به شهادت برسد که همانگونه هم شد. نسرین کنار در نشسته بود و شهادتین را می‌گفت که تیری شلیک شد. تیر درست به سرش اصابت کرد. همان جا که آرزو داشت و همان طور که استادش «مطهری» به شهادت رسیده بودند، شهید شد و در همان مسجد اباذر که مجلس ساده عروسی‌اش را برگزار کرده بودند، مجلس ختم برگزار شد!»

 

همان‌طور که دستش زیر چانه‌اش بود، افتاد!…

 

 

برادر یکی از معلمان، شهید شده بود و بچه‌هایی که آنجا بودند می‌خواستند، برای او مراسم بزرگ‌داشت بگیرند. نسرین به برادرش خیلی علاقه داشت. برادر نسرین اسیر شده و به شهادت رسید. به همین دلیل روضه‌خوان وقتی به فراز امام‌ کاظم(ع) می‌رسید، به برادر نسرین هم گریزی می‌زد و روضه می‌خواند. نسرین آن شب خیلی منقلب شد و گریه کرد.

هنگام بازگشت از مراسم، نسرین به همراه چهار خانم دیگر سوار ماشین شدند، ما هم داخل وانتی، پشت سرشان بودیم. جاده خیلی پیچ‌های تندی داشت. شاید کم‌تر از سه ثانیه ماشین از جلوی چشم ما محو شد. همان جا صدای تیراندازی شنیدیم. آن زمان این صدا در مهاباد خیلی عادی بود. بعد ازپنج الی شش ثانیه که ماشین ما به آن ها رسید، دیدیم ماشین ایستاده، خانم‌ها پیاده شده‌اند و فریاد می‌زنند. من شمردم، دیدم چهار نفر هستند؛ در حالی که پنج نفر سوار شدند. همه هم قد و قواره با چادر مشکی بودند. فضا تاریک بود. از ماشین پایین آمدم و به خانم فخارزادگان گفتم: نسرین کو؟ گفت: داخل ماشین است. من فهمیدم یک اتفاقی افتاده، حدس می‌زدم زخمی شده باشد. وقتی نگاه کردم چون چادر و مقنعه سرش بود، معلوم نبود چه اتفاقی افتاده است. گفتم نسرین چه شده؟ دیدم جواب نمی‌دهد. بار دوم که پرسیدم، همان‌طور که دستش زیر چانه‌اش بود، دستش افتاد.

 

من، نسرین، کسی که تو را دوست دارد، شهادت را هم بسیار دوست دارد…

 

و سرانجام اوج کمال و انقطاع الی الله این شیرزن شاگرد مکتب زینب (س) در وصیتنامه او جلوه گر است. وصیتنامه ای که همه، دعا به محضر پروردگارش برای حفظ این انقلب الهی و این مائده غیبی نور و نجات همه انسانهای

 

 

  بسم الله الرحمن الرحیم

 

«ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله…»شهادت بالاترین درجه‌ای است که یک انسان می تواند به آن برسد وبا خونش پیامی می دهد به بازماندگان راه او. «یا ایتها الفس مطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه، فادخلی فی عبادی وادخلی جنتّی…» ای نفس قدسی ودلآرام (بیاد خدا)، امروز به حضور پروردگارت بازآی که تو خشنود ( به نعمتهای ابدی او ) واو راضی از تواست. باز آی ودرصف بندگان خاص من درآی ودربهشت من داخل شو. پروردگارا! سپاس که ما را در مبارزه با طاغوت و براندازی رژیم کفر پیشه و وابسته به شیطان بزرگ، آمریکای جهانخوار یاری فرمودی و به ما رهبری آگاه و پرتوان ارمغان نمودی تا ما را از تاریکی ها و ظلم رهانید وبا ایجاد وحدت درمیان مردم مسلمان و شهید پرور، نظام جمهوری اسلامی را در این سرزمین مقدس بنا نهاد. خداوندا، به ما توفیق عبادت و اطاعت عنایت فرموده و ما را از شر هوای نفس محفوظ بدار. بارخدایا، ما را یاری کن تا با اسلام راستین آشنایی پیدا کرده و در عمل به تعالیم آن بکوشیم. ایزدا، ما را در کسب علم و ترویج فرهنگ قرآن و اسلام در مدارسمان یاری کن و موفق دار. الها! بما قدرتی عنایت کن که پرچم لا اله الا الله را بر سراسر جهان به اهتزاز درآوریم. خداوندا، کشور اسلامی ما را از کشورهای تجاورزگر و سلطه طلب بی نیاز دار. بار الها، اخلاق اسلامی، آداب و عادات قرآنی را بر کشور عزیزمان ایران و مدارسمان حاکم بگردان. بار ایزدا، به رهبر کبیرمان امام خمینی، عمر و توفیق بیشتر عنایت فرما تا با رهنمودهایش مسلمین و مستضعفین جهان، به استقلال و آزادی واقعی دست یابند. خداوندا، ایران و اسلام را از شر کفار و منافقین و حیله‌های زورمداران شرق و غرب و نوکرانشان به دور داشته، رزمندگانمان را در جبهه‌های حق علیه باطل پرتوان و پیروز بدار. کریما، ما را در صدور انقلاب خونبارمان به جهان، توان ده و آن را تا انقلاب مهدی (عج) استوار بدار.

همسرم بدان که من نسرین کسی که تو را دوست دارد، شهادت را هم بسیار دوست می‌دارم، چون خدای خود را در آن زمان پیدا می‌کنم.از تو می‌خواهم اگر می‌خواهی فردی خداگونه باشی و درس دهنده، از امروز و از این ساعت سعی کنی تماس خود را با خدای خویش بیشتر کنی و همین طور معلّمی باشی جدّی.

 

 

شهیده «نسرین افضل»؛ پیوند «عرفان» و «عِفاف» در سنگر «جهاد»

منبع خبر

شهیده «نسرین افضل»؛ پیوند «عرفان» و «عِفاف» در سنگر «جهاد» بیشتر بخوانید »

انتشار «الگوی مدیریت نیرو‌های داوطلب مردمی در جهاد سازندگی»

انتشار «الگوی مدیریت نیرو‌های داوطلب مردمی در جهاد سازندگی»


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ دفاع‌پرس، کتاب «الگوی مدیریت نیرو‌های داوطلب مردمی در جهاد سازندگی» که به قلم میثم ظهوریان و با همت انتشارات راهیار منتشر شده هست، با بهره‌گیری از مصاحبه‌های عمیق و هدفمند با ۲۵ نفر از مدیران جهاد سازندگی، تلاشی پژوهشی و نظری برای استخراج الگویی بومی و منسجم در مدیریت نیرو‌های مردمی به شمار می‌رود.

این اثر که به روش پژوهش کیفی تدوین شده، با سازمان‌دهی نظری تجارب مدیران جهاد سازندگی، می‌کوشد ضمن بازخوانی تاریخ شفاهی یکی از مؤثرترین نهاد‌های انقلاب اسلامی، الگویی علمی و کاربردی برای نهادسازی مبتنی بر نظام ارزشی بومی ارائه دهد؛ الگویی که می‌تواند در مسیر جامعه‌پردازی و تمدن‌سازی اسلامی مورد استفاده پژوهشگران، مدیران و سیاست‌گذاران قرار گیرد.

رهبر معظم انقلاب اسلامی، یکی از علل انحراف یا شکست بسیاری از انقلاب‌های جهان اسلام را فقدان نهادسازی متناسب با مبانی نهضت می‌دانند. در همین راستا، این کتاب با اتکا به تجربه‌های عملی و مدیریتی نیرو‌های جهاد سازندگی، تلاشی هست در جهت پر کردن همین خلأ. ظهوریان با تکیه بر داده‌های مستند و روایت‌هایی که با صداقت و انگیزه الهی شکل گرفته‌اند، به ترسیم الگویی برای مدیریت متکی بر اعتماد، تقوا، انگیزه‌های خدایی و روحیه مردمی پرداخته هست.

یکی از مدیران جهاد در بخشی از روایت خود می‌گوید: «چون انگیزه‌ها خدایی بود، بچه‌ها باتقوا بودند. کسی غیبت نمی‌کرد؛ کسی دروغ نمی‌گفت، کسی به مال جهاد خیانت نمی‌کرد؛ لذا اعتماد بین بچه‌ها بسیار زیاد بود و همین باعث می‌شد تفویض اختیار هم بیشتر شود.»

این کتاب، علاوه بر ارزش پژوهشی، پاسخی عملی و بومی به نیاز امروز جامعه در عرصه نهادسازی و مدیریت نیروی انسانی در عرصه‌های مردمی و گامی در جهت تبدیل کنش انقلابی به نظریه علمی هست.

انتهای پیام/ 121

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

انتشار «الگوی مدیریت نیرو‌های داوطلب مردمی در جهاد سازندگی»

انتشار «الگوی مدیریت نیرو‌های داوطلب مردمی در جهاد سازندگی» بیشتر بخوانید »

شهید «حسین شوریده»؛ نبض جهاد در قلب جبهه‌ها

شهید «حسین شوریده»؛ نبض جهاد در قلب جبهه‌ها


شهید «حسین شوریده»؛ نبض جهاد در قلب جبهه‌ها

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، چهاردهم خرداد 1361 در مراحل پایانی عملیات بیت المقدس، جهادگری بر خاک و به خون خفت و به آسمان قرب حق پرواز کرد که همه وجوش تجسم روح و فرهنگ و منش و طریقت جهادی بود و نبض جهاد بود در قلب جبهه های نور… سردار شهید مهندس «حسین شوریده» با داشتن سمت های مهم و محوری همچون: مسئول پشتیبانی جنگ کرمانشاه، مسئول دفتر بررسی‌های جهاد سازندگی، قائم مقام جهاد سازندگی در امور استانها و سرانجام فرمانده گردان رزمی- مهندسی جهاد سازندگی در جنگ، منشاء خدمات مهمی در دفاع مقدس شد و خدمات بی شمار و ماندگار جهاد سازندگی در عمران و مهندسی لجستیک- ترابری- پوشش و پشتیبانی محورهای عملیاتی با نام او پیوند خورده است. او از فاتحان لانه جاسوسی و از مسئولان اطلاعات در تسخیر سفارت آمریکا در تهران و از عناصر اصلی جهاد سازندگی از آغاز تاسیس تا شهادت بود. زندگی این جهادگر مخلص و فداکار و پاکباز، مصداق این توصیف امام جهادگران (ره) از فرزندانش بود که: « جهاد، شمایل دنیای آزادی و استقلال در عرصه کار و تلاش و پیکار علیه فقر و تنگدستی و رذالت و ذلت است.» او از پیش از انقلاب، یار همراه انقلاب در صحنه های طوفانی و پرخوف و خطر بود و همواره تحت تعقیب و شکنجه مزدوران ساواک و پس از پیروزی انقلاب نیز در خط مقدم «خدمت جهادی» به این مردم.

 شهید «حسین شوریده»؛ نبض جهاد در قلب جبهه‌ها

حافظ شعرهای «حافظ»، پیش از رفتن به دبستان!

 حسین شوریده در سال ۱۳۳۵ در روستای دلوئی شهرستان گناباد دیده به جهان گشود. دوران کودکی و دبستان را در همان روستا گذراند و در همه سالهای تحصیلی ابتدائی شاگردی ممتاز و رتبه اول را کسب می نمود. حسین به واسطه هوش فوقالعاده ای که داشت در چهارسالگی و قبل از اینکه به مدرسه برود شعرهای حافظ را حفظ کرد و بعد از اینکه به مدرسه رفت هرسال شاگرد اول کلاس بود. در تابستان سال دوم ابتدایی، قرآن را فراگرفت. در سال سوم ابتدایی در بین تمام دانش آموزان شهرستان گناباد در آزمونی که از طرف آموزش وپرورش برگزار شد، حائز رتبه اول شد که به همین دلیل لوح تقدیری به او دادند. از هفت سالگی نماز می‌خواند. به گفته محمود شوریده برادرش: «حسین از کودکی، انسانی آرام، محجوب، سر به زیر و مهربان بود. از خصوصیات بارز او مظلومیتش بود که زبانزد همه هست و از چهره او هم کاملا پیداست. هرگز عصبانی نمی‌شد و با خواهر و برادران کوچکتر از خودش همیشه مهربان بود. در برابر پدر و مادرش همیشه سربه زیر بود و هرگز با صدای بلند و با تندی جواب نمی‌داد. غمخوار همه افراد فامیل بود و به همین دلیل شهادتش داغ بسیار بزرگی بر دل همه نهاد و برای همه بسیار گران تمام شد.»

 

از چیدن زعفران تا رشته مکانیک دانشگاه «شریف»

 

او از کودکی در چیدن زعفران که صبح های زود فصل پاییز انجام می‌شود همکار و همیار خانواده خود بود به طوری که دست هایش ترک خورده بود. سالهای اول و دوم دبیرستان را در شهرستانهای گناباد و طبس گذراند و بعد از آن به علت این که رشته مورد علاقه اش ریاضی بود و شهرستان گناباد ریاضی نداشت به مشهد رفت و در دبیرستان خصوصی دانش و هنر دیپلم ریاضی را گرفت پس از آن در کنکور سراسری شرکت نمود و در سه رشته نفت، مهندسی مکانیک و دانشگاه شیراز قبول شد، ولی او رشته مورد علاقه اش رشته مکانیک دانشگاه صنعتی شریف را انتخاب و راهی تهران شد.

 

دو بار دستگیری توسط ساواک

 در جریان تحصیل دانشگاه که هنوز خبری از فراگیر شدن اعتراضات و وسعت دامنه و جریان مبارزات منتهی به انقلاب نبود، در اعتصابات سیاسی و انقلابی دانشگاه شرکت داشت. او در این اعتصابات به وسیله مأموران ساواک که در داخل دانشگاه مستقر و فعال بودند، شناسائی و در خیابان حافظ دستگیر و به زندان انتقال یافت و پس از مدتی بلاتکلیفی و آزار و تحمل شکنجه، با سپردن وثیقه نقدی آزاد شد. حسین بعد از آزادی از زندان با چند نفر دیگر از دوستانش راهی شهرستان قم گردید و پس از زیارت حضرت معصومه (س) به محض خروج از حرم، مجدداً توسط عوامل ساواک، دستگیر و زندانی شد. ا پس از آزادی از بازداشتگاه، نسبت به پخش اعلامیه‌های حضرت امام که از فرانسه مخابره و ارسال می‌شد، فعال بود و مقداری هم که تکثیر شده بود، با خود به زادگاهش گناباد می‌آورد و بین دوستان و رفقایش توزیع می‌کرد. در روستای دلوئی کتابخانه ای تأسیس کرده بود و جوانان انقلابی محل را با جریانات انقلاب آشنا می‌ساخت و در راهپیمائی ها و تظاهرات شهرستان، شرکت می‌کرد و بیشتر درآمد کارکرد خود را صرف خرید کتاب و راه اندازی تظاهرات می‌نمود.

 

شب و روز غرق تلاش و خدمت در «جهاد»

 

پس از پیروزی انقلاب وارد جهاد سازندگی شد و شبانه روز در کمیته مربوط خدمت به محرومان و مستضعفان را ادامه داد سپس به تهران رفت و در دانشگاه در شورای دانشجویی به مسائل سازمان دانشجویان مسلمان نیز رسیدگی می‌کرد و در جلساتی که برای بنیانگذاری جهاد سازندگی تشکیل می شد شرکت داشت. در مردادماه سال ۵۸ برای فعالیت در جهادسازندگی گنبدکاووس به آن دیار رفته بود و مسئولیت جهاد بخش کلاله را به عهده داشت. حسین را هر وقت مشاهده می کردیم چهره‌اش خاک آلود و لباسهایش چرب و روغنی بود و لذت کار برای مردم را چشیده بود. در همان سال بود که برای آغاز یک زندگی مشترک آماده می شد. پس از انتخاب همسر مورد نظرش در آبان ماه سال ۵۸ روز عیدغدیر مراسم ازدواج ساده ای برگزار و زندگی مشترک حسین آغاز شد.

 

فعالیت در واحد اطلاعات، در کنار فاتحان «لانه جاسوسی آمریکا»

 

سه روز پس از ازدواجشان، در سیزدهم آبان ،1358 دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، طرح اشغال سفارت آمریکا را اجرا کردند. خانم فیروزآبادی هم جزو دانشجویان اصلی این ماجرا بود. حسین شوریده با این که مخالف این حرکت بود، اما همسرش در این کار فعاالنه شرکت داشت. خود او هم پس از تسخیر، شبها به سفارت میرفت و با بچهها حرف میزد و در مورد کارها و بیانیهها نظر میداد یا اعتراض میکرد. اغلب دانشجویان اصلی حاضر در سفارت آمریکا، حسین را به سلامت فکری و اعتقادی و سیاسی می‌شناختند و از نظرات او استفاده می‌کردند. به نقل از همسر شهید: «پس از یک هفته که از ازدواج گذشت، با هم به لانه جاسوسی آمریکا رفتیم و حسین در واحد اطلاعات لانه جاسوسی مشغول کار شد. حسین عزیز مثل این که برای کار و فعالیت ساخته شده بود در هر کجا کار سخت و مشکلی که خدمت به جامعه محسوب می‌شد، حضور داشت. در جلسات شورای مرکزی جهاد و برنامه ریزی سمینارهای جهاد از ساعت ۶ تا ۱۰ شب مشغول کار بود. در امور استانها مرتب در مسافرت بود گاهی وقت‌ها می‌گفت: احساس می‌کنم که شغلم شوفری و رانندگی است! چون آن قدر در راهها و جاده ها وقت می‌گذراند که شش ماهه اول ازدواجمان کلاً در مسافرت بود. با وجود خستگی شدید و کارهای فوق العاده که انجام می‌داد، همیشه خودش را مدیون انقلاب می‌دانست و می‌گفت من دین خود را به این انقلاب و امام، هنوز ادا نکردم. در رابطه با امام و انقلاب می‌گفت خداوند منت بزرگی بما گذاشته که چنین امامی و رهبری بما عطا کرده و ما لیاقت این امام بزرگوار را نداریم. نسبت به دنیا و مال و منافع دنیا بسیار بی توجه بود و در هزینه کردن بیت المال بسیار سخت گیر و دقیق؛ در پوشیدن لباس و تهیه آن اهل مراعات بود و به دور از تجمل و اسراف…»

 

مسئول پشتیبانی جنگ کرمانشاه، مسئول دفتر بررسی‌های جهاد سازندگی

 

حسین شوریده در جهاد سازندگی، متصدی مشاغل حساس و مدیریتی بود. مدتی مسئول پشتیبانی جنگ کرمانشاه بود و مدتی مسئولیت دفتر بررسیهای سیاسی جهاد سازندگی را همراه با شهید رجب بیگی به‌عهده داشتاو در این سمت ها و جایگاه ها خدمات بسیاری را ارائه داد و هوشمندی و تدبیر خود را مصروف ارتقاء کیفیت خدمت رسانی و پیشبرد سطوح مدیریتی نهاد جهاد نمود.

 

قائم‌مقام امور استان‌های جهاد سازندگی

 

بعد از شهادت مهدی رجب بیگی دوست و همراه همیشگی و نزدیک خود در روز 5 مهرماه 60 به دست منافقین در تهران، ضربه روحی سنگینی به حسین وارد شد، به طوری که از آن دفتر بیرون آمد و در سمت «قائم مقام امور استانهای جهاد سازندگی» مشغول کار شد. او برای شرکت در عملیات طریق القدس و فتح بستان از اشغال صدامیان، تصمیم گرفت پس از پایان ترم دانشگاه به جبهه برود.

 

جنگ دارد تمام می‌شود و ما کاری نکردیم!

 

همسر شهید می‌گوید: «اوایل عید شبی به خانه آمد و سخت گریست. وقتی علت را پرسیدم، گفت: جنگ در حال تمام شدن است و ما كاری برای جنگ نکرده‌ایم. آنقدر با حسرت و تأثر می‌گریست كه من نیز با او گریستم و هنگامیکه به او گفتم اگر میخواهی به جبهه بروی از همین حالا برو، احساس رضایت عجیبی كرد و از روی شوق و خوشحالی خندید و گفت: تا تولد فرزندمان صبر خواهم كرد. پس ازآن ماجرا انگار كه زمینه‌سازی می‌کرد تا ما را برای شهادتش آماده کند. امروز وقتی كارهای او را به خاطر می‌آورم احساس می‌کنم به خودش الهام شده بود كه شهید خواهد شد. سفارش‌هایش را به صورت سربسته عنوان می‌کرد. روزی كه در مراسم ختم شهیدی شركت كرده بود، آمد و گفت: همسرش اصلا گریه نکرده و در مجلس ختم، سخنرانی هم کرده و در آخر به من گفت: تو هم باید یاد بگیری…»

 

در وصیتنامه نوشت: پول پتوها را به جهاد بدهید

 

و باز هم به نقل از همسر شهید: «روزی دوتخته پتو از اموال جهاد، داخل خودرویی که در اختیار حسین قرار داشت، گمشده بود و همیشه به خاطر گمشدن این دوتخته پتو ناراحت بود. فکر می‌کرد که اگر به جایش پتو بخرد، تاوان حساب می‌شود که حرام است. قرار بود که از یک عالم بپرسد که چه باید کرد؟ اما عمرش کفاف نداد و سرانجام در وصیتنامه‌اش نوشت که پولش را به جهاد بدهید. حسین نسبت به مال دنیا بسیار بی‌توجه و بی‌اعتنا ، اما به همان میزان در مصرف بیت‌المال بسیار سختگیر بود. هرگاه با خودروی جهاد به شهرستان می‌رفت، آن را بعد از برگشت در پارکینگ جهاد می‌گذاشت و به خانه می‌رفت. هیچگاه از اموال بیت المال برای مصارف شخصی استفاده نمی‌کرد.»

 

بهار من! باور کن که ناگهان خدا را دیدم!…

 

حسین، سرانجام گمشده خویش را در جبهه‌ها یافت و در نامه‌ای به همسرش دکتر «بهار دهقان فیروزآبادی» در قالب این عبارات شورانگیز و عارفانه و سرشار از عشق و عاطفه ای عمیق و سیال نوشت:

«ناگهان خدا را دیدم. باور کن! باور کن! باور کن!

بهار من! احساس می‌کنم که هرگز نخواهی توانست دریابی که من چه می‌کشم. من دارم ذوب می‌شوم. این یک احساس شاعرانه و خیال پردازانه نیست؛ چون خود می‌دانی که ما را با این عوالم کاری نیست. واقعیتی بیرونی است. اما گاه احساس می‌کنم که در این ذوب شدن، اوج می گیرم. بالا می‌روم تا «قاب قوسین او ادنی». و امشب این احساس را دیدم! باور کن!

دست نوازشگرش را بر سرم احساس کردم. خود را در زیر باران لطف بی‌دریغش یافتم. احساس کاذبی نبود. هوشیار بودم؛ کاملاً. باور کن! او را لمس کردم. بی‌تاب شده بودم. طاقت نیاوردم؛ به خاک افتادم؛ سجده کردم؛ می‌خواستم فریاد بزنم و گریه گریه گریه… بیش از هر زمان دیگر او را به خود نزدیک احساس کردم: اقرب من حبل الورید… نفسم تنگی می‌کند؛ قلبم را دردی عظیم می‌فشارد و من همچنان دست او را بر سرم احساس می کنم. حالت غریبی است.

«بهار» من! بغض گلویم را می‌فشارد… حالت غریبی است. از خودم تعجب می‌کنم. راستی چه شده؟ غوغایی عظیم در درونم برپاست. فکری در من جوانه می‌زند؛ رشد می‌کند؛ بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود و تمامی وجودم را می‌گیرد. حس می‌کنم که دیگر من نیستم و این مساله، خود رنج دوباره‌ای است. نمی‌دانم. باور کن نمی‌توانم اسم رویش بگذارم. حالت غریبی است. این مساله ماه‌هاست که ذهنم را مشغول کرده است. بسیاری از اوقات، فکر عقب افتادن و جا ماندن از کاروان عظیم هستی، مرا سخت به وحشت می‌اندازد. جهنم را احساس می‌کنم؛ در همین دنیا! اما به هر حال، تنها دل خوشی‌ام و اعتقاد راسخم به این کلام خداوندی است که: الذین جاهدوا فینا، لنهدینّهم سبلنا…»

 

فرماندهی گردان رزمی- مهندسی جهاد در جبهه‌ها

 

آخرین سمت حسین شوریده، فرماندهی گردان رزمی- مهندسی جهاد سازندگی در جنگ بود. او در این جایگاه حساس و راهبردی، عهده دار یکی از مهمترین بخش از خدمات سنگرسازان بی سنگر در جبهه‌ها و در پشتیبانی و لجستیک ترابری و عمرانی عملیات ها و پوشش دهی به مسیر و موقعیت رزم و محورهای نظامی شد و تلاش فداکارانه خود را در این سمت، مصروف به حداکثر خدمت در جنگ نمود. این سمت، تخصصی ترین بعد از فعالیت او در جبهه بود که پس از شهادت حسین نیز یکی از ارکان حضور جهاد در دفاع مقدس ماند.

 

عکس جدیدی که برای روی تابوتش انداخت!

 

روزی که یکی از دوستانش به نام برادر نیلی شهید شده بود، می‌گفت: عکس جدید برای جلوی تابوتش ندارند و عکسهایش همه قدیمی‌اند. دو روز قبل از حرکتش به سمت جبهه یک حلقه فیلم خام گرفت تا از علی عکس بگیرد. بعد از اینکه از علی عکس گرفت، اصرار زیادی کرد که یک عکس تنها و فقط از صورتش گرفته شود. من ناگهان به یاد ماجرای عکس برادر نیلی افتادم و به خودم لرزیدم؛ اما او بی‌توجه اصرار می‌کرد که فقط باید از صورتم عکس بگیری و بالاخره ما این فیلم را دو روز بعد دادیم تا برای جلوی تابوتش ظاهر کنند.

 

روایتی از روز رفتن…

 

همسر شهید از آخرین دیدار و یک روز پیش از آن رفتن بی بازگشت، روایتی دارد: «روز قبل از حرکتش به سمت جبهه به اوگفتم: «نروکه اگرتو بروی من دیگرکسی راندارم. باتأسف گفت: تو قول داده ای که تحمل میکنی و باید سرقولت باشی وقتی برای خداحافظی نزدیکی از برادران رفته بود. می گفت: فلانی با وجود این که می داند به جبهه می روم با من خداحافظی گرم نکرد حتی التماس دعا هم نگفت. میگفت که دیگرخیالم از تو و فرزندمان علی راحت است تو خودت باید برای او مردی باشی. در روز رفتنش انقدر خوشحال بود که من هرگز او را انقدرخوشحال ندیده بودم. چندین بار به خانه آمد و دائم می‌خندید. انگار که داشت پرواز می‌کرد و به سوی معشوق خودش می‌شتافت اما من از خوشحالی او نگران بودم و دلشوره داشتم. ساعت6 بعدازظهر پنجشنبه 9اردیبهشت از زیر قرآن که مادرش آن را گرفته بود، رد شد و رفت و روز یکشنبه خبرسلامتیش را از سوسنگرد اطلاع دادند و روز سه شنبه خبرشهادتش آمد و چهارشنبه هم پیکر مطهرش از جبهه برگشت و جمعه 17 اردیبهشت در روز تولد امیرمؤمنان (ع) به خاک سپرده شد.

 

بر این شهید، امام زمان (عج) ئماز خوانده!

 

به نقل از خانواده و اطرافیان شهید: «یازدهم خرداد، حاج آقا كفعمی در عالم رؤیا دید كه پیكر شهیدی را برای اقامه نماز به نزد او آوردند. پارچه شهید را كه از روی صورتش كنار زد، چهره حسین شوریده را در مقابل خودش دید كه بر پیشانی‌اش با خط سبز نوشته بودند: “بر این شهید، امام زمان (عج) نماز خوانده” باورش نمی شد. به همراهانش گفته بود: “این شهید، نیاز به اقامه نماز ندارد.” دو روز بعد، خبر شهادت حسین را از رادیو اعلام كردند.»

 

به قولش عمل کرد و سه روز بعد آمد…

 

و هنگام وصال رسید و رخصت رها شدن به وسعت بیکران جاودانگی و ابدیت آغوش نور، به حسین رسید. او از تهران با پدرش تماس گرفت و گفت من دو سه روزه به جبهه می‌روم و بعد به گناباد می‌آیم و همینطور هم شد. روز سوم از جبهه با پیکر خونین به گناباد برگشت و همه یارانش را به سوگ نشاند. این جهادگر مخلص در ۱۴ خرداد ۱۳۶۱ در حالی که فرماندهی گردان مهندسی رزمی جهاد سازندگی را بر عهده داشت، در عملیات «بیت ­المقدس» و در منطقه «شلمچه»، در اثر ترکش خمپاره به درجه شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش روز ۱۷ خرداد که مصادف با ایام ولادت حضرت امیرالمؤمین علی‌ (ع) بود، در بهشت قاسم گناباد به خاک سپرده شد.

 انتهای گزارش

 

 

شهید «حسین شوریده»؛ نبض جهاد در قلب جبهه‌ها

منبع خبر

شهید «حسین شوریده»؛ نبض جهاد در قلب جبهه‌ها بیشتر بخوانید »

تصاویر/ حضور گروه جهادی شهید مصطفی انجم‌افروز در چایخانه حرم مطهر رضوی

تصاویر/ دیدار مدیرکل حفظ آثار دفاع مقدس و مقاومت فارس با پیشکسوت جهاد در دفاع مقدس


تصاویر/ دیدار مدیرکل حفظ آثار دفاع مقدس و مقاومت فارس با پیشکسوت جهاد در دفاع مقدس
تصاویر/ دیدار مدیرکل حفظ آثار دفاع مقدس و مقاومت فارس با پیشکسوت جهاد در دفاع مقدس
تصاویر/ دیدار مدیرکل حفظ آثار دفاع مقدس و مقاومت فارس با پیشکسوت جهاد در دفاع مقدس
تصاویر/ دیدار مدیرکل حفظ آثار دفاع مقدس و مقاومت فارس با پیشکسوت جهاد در دفاع مقدس
تصاویر/ دیدار مدیرکل حفظ آثار دفاع مقدس و مقاومت فارس با پیشکسوت جهاد در دفاع مقدس
تصاویر/ دیدار مدیرکل حفظ آثار دفاع مقدس و مقاومت فارس با پیشکسوت جهاد در دفاع مقدس
تصاویر/ دیدار مدیرکل حفظ آثار دفاع مقدس و مقاومت فارس با پیشکسوت جهاد در دفاع مقدس
تصاویر/ دیدار مدیرکل حفظ آثار دفاع مقدس و مقاومت فارس با پیشکسوت جهاد در دفاع مقدس
تصاویر/ دیدار مدیرکل حفظ آثار دفاع مقدس و مقاومت فارس با پیشکسوت جهاد در دفاع مقدس
تصاویر/ دیدار مدیرکل حفظ آثار دفاع مقدس و مقاومت فارس با پیشکسوت جهاد در دفاع مقدس
تصاویر/ دیدار مدیرکل حفظ آثار دفاع مقدس و مقاومت فارس با پیشکسوت جهاد در دفاع مقدس
تصاویر/ دیدار مدیرکل حفظ آثار دفاع مقدس و مقاومت فارس با پیشکسوت جهاد در دفاع مقدس
تصاویر/ دیدار مدیرکل حفظ آثار دفاع مقدس و مقاومت فارس با پیشکسوت جهاد در دفاع مقدس
تصاویر/ دیدار مدیرکل حفظ آثار دفاع مقدس و مقاومت فارس با پیشکسوت جهاد در دفاع مقدس
تصاویر/ دیدار مدیرکل حفظ آثار دفاع مقدس و مقاومت فارس با پیشکسوت جهاد در دفاع مقدس
تصاویر/ دیدار مدیرکل حفظ آثار دفاع مقدس و مقاومت فارس با پیشکسوت جهاد در دفاع مقدس
تصاویر/ دیدار مدیرکل حفظ آثار دفاع مقدس و مقاومت فارس با پیشکسوت جهاد در دفاع مقدس
تصاویر/ دیدار مدیرکل حفظ آثار دفاع مقدس و مقاومت فارس با پیشکسوت جهاد در دفاع مقدس
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست
تصاویر/ دیدار مدیرکل حفظ آثار دفاع مقدس و مقاومت فارس با پیشکسوت جهاد در دفاع مقدس

تصاویر/ دیدار مدیرکل حفظ آثار دفاع مقدس و مقاومت فارس با پیشکسوت جهاد در دفاع مقدس بیشتر بخوانید »