جواد قارایی

کارنامۀ ۳ سالۀ مرکز سیمرغ صداوسیما / مرکزی که قرار بود در تولیدات سازمان تحول ایجاد کند/سیمرغ جواب داد؟

کارنامۀ ۳ سالۀ مرکز سیمرغ صداوسیما / مرکزی که قرار بود در تولیدات سازمان تحول ایجاد کند/سیمرغ جواب داد؟



چند درصد از تولیدات مرکز سیمرغ در سه سال اخیر توانسته‌اند بیش از ۵۰۰هزار مخاطب را پای تلویزیون بنشانند؟ آیا تعدادشان به انگشتان یک دست می‌رسد؟

  • فلای‌تودی

به گزارش مجاهدت از مشرق، مهرماه ۱۴۰۱، درست در همان زمانی که دوران کرونا به پایان رسیده و چند روز از یک‌سالگی دوره مدیریت جبلی بر سازمان صداوسیما می‌گذشت، او به همراه جمعی از بازیگران و هنرمندان، مرکزی را در سازمان صداوسیما احداث کرد که قرار بود بخش «مغفول‌مانده‌ای» در مهم‌ترین بازوی رسانه‌ای کشور را احیا کند. جبلی ماژیک آبی‌رنگی را در دست گرفت و سه خط کنار لوگوی مرکز تازه‌تأسیس سیمرغ متنی نوشت.

کارنامۀ ۳ سالۀ مرکز سیمرغ صداوسیما / مرکزی که قرار بود در تولیدات سازمان تحول ایجاد کند/سیمرغ جواب داد؟

نوشته جبلی به منزله آغاز به کار مرکزی بود که از این پس یکی از مهم‌ترین استراتژی‌های تحولی سازمان را به دوش می‌کشید. در آن مراسم، مهدی فرجی تهیه‌کننده، جواد افشار کارگردان و امین زندگانی بازیگر، پشت تریبون می‌روند و از مزایای تاکتیک جدید صداوسیما می‌گویند. مراسمی که به‌جز فرجی و افشار، افرادی همچون بهروز افخمی، سعید سلطانی، احمد نجفی، سید جواد هاشمی، جعفر دهقان، بهروز مفید، حسین طاهری، محمود رضوی، محسن علی‌اکبری و حبیب والی‌نژاد هم در آن حضور دارند. حالا از آن روز سه سال می‌گذرد و عملکرد یکی از مهم‌ترین استراتژی‌های سازمان برای پرداختن به بخش مغفول‌مانده در تحول باید مورد بررسی قرار گیرد. بخشی که قرار بود مهم‌ترین تولیدات سازمان برای رقابت با آثار نمایش خانگی از آن سرچشمه بگیرد.

با این حال، تولیدات مرکز سیمرغ طی این سه سال داده‌های پرنوسانی منتج شده که از پربیننده‌ترین مجموعه نمایشی شبکه دو سیما تا کم‌مخاطب‌ترین آثار تلویزیون را شامل می‌شود؛ تولیداتی که باید آن‌ها را روی ترازوی ارزیابی قرار داد تا مشخص شود یکی از ارکان اصلی تحول صداوسیما چه عملکردی داشته است.

کارنامۀ ۳ سالۀ مرکز سیمرغ صداوسیما / مرکزی که قرار بود در تولیدات سازمان تحول ایجاد کند/سیمرغ جواب داد؟

اصلاً چرا سیمرغ بال گرفت؟

مرکز سیمرغ از همان ابتدا قرار بود در کنار «سیمافیلم» و «مرکز تولیدات صبا»، سه بازوی اصلی تولیدات سازمان را بر عهده بگیرد و ذیل استراتژی مدیران تازه ساختمان شیشه‌ای، نظام تولید را از نظام پخش جدا کند. یعنی به جای آنکه تولیدات در شبکه‌ها انجام شود، سیمرغ، سیمافیلم و صبا بودند که تولید را بر عهده گرفته و پخش را به شبکه‌های مختلف می‌سپردند.

تأسیس مرکزی چون سیمرغ را می‌توان پیامد ضعیف شدن شبکه‌های سازمان و گرفته شدن بسیاری از اختیاراتشان دانست. بعد از کاهش اقبال هنرمندان به کار کردن با تلویزیون در سال‌های اخیر، که با اتفاقات ۱۴۰۱ شدت گرفت، سازمان در ابتدا تلاش کرد به دنبال جایگزینی برای خارج‌شدگان از دایره پیدا کند و مرکز سیمرغ قرار بود همان نیرویی باشد که سازمان به آن احتیاج داشت. سیمافیلم ذیل همین رویکرد، ساخت سریال‌های الف ویژه و پرهزینه‌تر را بر عهده گرفت و مرکز صبا هم تولیدات کودک و نوجوان را پوشش می‌داد. حالا سیمرغ قرار بود چه کاری انجام بدهد؟

این مرکز تازه‌تأسیس قرار بود تولیدات کار اولی‌ها و جوان‌های فیلم‌سازِ متعهدی را پوشش بدهد که با بودجه‌های کم، تولیداتی مبتنی بر بوم و نظام مسائل تعریف‌شده در سازمان را پیش ببرند. به نوعی مرکز سیمرغ بدل می‌شد به بازوی جوان سازمان. با این حال، این همه وظایف سیمرغ نبود.

در همان مهرماه ۱۴۰۱ اعلام شد که سیمرغ می‌خواهد تمرکزش را بگذارد روی تولیداتی که در این سال‌ها مغفول مانده و به تنوع ژانر و بوم در آثار نمایشی تلویزیونی کمک کند. در وهله اول، این اقدام امیدوارکننده به نظر می‌رسید چون به معنای توجه بیشتر به سینمای مستند، مسابقه، برنامه ترکیبی، تله‌تئاتر و گونه‌های متفاوت سریال‌سازی همچون سیتکام بود.

ذیل همین نگاه، بخشی از بودجه سازمان به ساخت تولیداتی همچون «آقای قاضی» و «جام جم» تخصیص پیدا کرد و تولیدات موفقی همچون «ایرانگرد» و «زندگی پس از زندگی» به این مرکز انتقال داده شد. این یعنی بخشی از قدیمی‌ها به دلیل تقسیم‌بندی جدید سازمان به سیمرغ می‌رفتند و برخی از تولیدات هم منحصراً مربوط به سیستم تغییر یافته بودند.

با همه این احوالات، تأسیس مرکزی چون سیمرغ را می‌توان پیامد ضعیف شدن شبکه‌های سازمان و گرفته شدن بسیاری از اختیاراتشان دانست. بعد از کاهش اقبال هنرمندان به کار کردن با تلویزیون در سال‌های اخیر، که با اتفاقات ۱۴۰۱ شدت گرفت، سازمان در ابتدا تلاش کرد به دنبال جایگزینی برای خارج‌شدگان از دایره پیدا کند و مرکز سیمرغ قرار بود همان نیرویی باشد که سازمان به آن احتیاج داشت. نیرویی که سازمان با آن می‌توانست فرایند قدرت‌گرفتن سلبریتی‌ها را کنترل کند و بازار را در دست بگیرد؛ بازاری که تجربه سال‌های اخیر تلویزیون و نمایش خانگی نشان داده به این راحتی‌ها هم رام‌شدنی نیست.

اسماعیل بهمن‌آبادی، رئیس مرکز تولیدات جوان سیمرغ، گفته است: «شاید جنس چالشی که من در خانه تولیدات جوان مرکز سیمرغ تجربه کردم، در قیاس با سایر گروه‌ها در این مرکز در سه سال گذشته شدیدتر بود؛ هم باید کمبود نیروی انسانی هنرمند، متعهد و متخصص را در فرصت محدود و شروعی که داشتیم جبران می‌کردیم و هم باید برای حضور کسانی که از قبل در صف انتظار بودند، فرصتی فراهم می‌شد و برنامه‌ریزی می‌کردیم تا وارد چرخه تولید شوند. سخت‌ترین چالش ما این بود که هم‌زمان با هم باید این کارها را انجام می‌دادیم؛ آن هم در شرایطی که مرکز سیمرغ تازه‌تأسیس بود و تحقق مواردی که بیان کردم با طول و عرض این مرکز به‌راحتی اتفاق نمی‌افتاد.

کارنامۀ ۳ سالۀ مرکز سیمرغ صداوسیما / مرکزی که قرار بود در تولیدات سازمان تحول ایجاد کند/سیمرغ جواب داد؟

اکثریت سریال‌های مرکز سیمرغ یا شکست خورده بودند یا شرایطی نزدیک به شکست را تجربه کردند. «دم زندگی»، «رویای ریحانه»، «لمندگان»، «دوقلوها در شهر پرستاره»، «حکایت‌های کمال»، «جایی برای همه»، «دستچین» و «چرخ گردون» از دیگر سریال‌های مرکز سیمرغ در یک سال اخیر بودند که عمده آن‌ها نتوانستند از ده درصد مخاطب عبور کنند و برخی آثار چون «لمندگان» که ۴۰ قسمت تولید شد، در نهایت (بنابر آمار مرکز تحقیقات دانشگاه امام صادق) مخاطبی ۹درصدی کسب کرد و از بی‌مخاطب‌ترین آثار تلویزیون و نمایش خانگی در شش‌ماهه نخست امسال بود.سیمرغ در بازار سریال

با گذشت چند هفته از تأسیس رسمی این سازمان، مرکز سیمرغ عملکرد قابل‌توجهی را با سریال «آقای قاضی» از خود نشان داد. آقای قاضی در برهوت تولیدات تلویزیون، اثر موفقی بود که توانست به آمار بیش از۴۰ درصد مخاطب هم دست پیدا کند و سجاد مهرگان، کارگردان آقای قاضی، خیلی زود به عنوان مهم‌ترین آورده مرکز سیمرغ شناخته شد. آمارهای آقای قاضی و البته تولیدات ضعیف سیمافیلم باعث شد این سریال در برخی نظرسنجی‌ها به عنوان بهترین تولید سال ۱۴۰۳ شناخته شود. با این حال، آقای قاضی یک تولید تمام‌سیمرغی نیست و محصول مشترک تلویزیون و حوزه هنری است و نمی‌توان آن را دستاورد تمام‌وکمال این مرکز تازه‌تأسیس دانست.

به‌جز این اثر، عملاً اکثریت سریال‌های مرکز سیمرغ یا شکست خورده بودند یا شرایطی نزدیک به شکست را تجربه کردند. «دم زندگی»، «رویای ریحانه»، «لمندگان»، «دوقلوها در شهر پرستاره»، «حکایت‌های کمال»، «جایی برای همه»، «دستچین» و «چرخ گردون» از دیگر سریال‌های مرکز سیمرغ در یک سال اخیر بودند که عمده آن‌ها نتوانستند از ده درصد مخاطب عبور کنند و برخی آثار چون «لمندگان» که ۴۰ قسمت تولید شد، در نهایت (بنابر آمار مرکز تحقیقات دانشگاه امام صادق) مخاطبی ۹درصدی کسب کرد و از بی‌مخاطب‌ترین آثار تلویزیون و نمایش خانگی در شش‌ماهه نخست امسال بود.

وضعیت «لمندگان» برای دیگر آثار نمایشی هم تکرار شد و تولیداتی همچون «رویای ریحانه» با آنکه در قسمت‌های اول در تلوبیون به عدد ۲۳ هزار مخاطب رسیده بودند، اما با گذشت زمان این عدد به دو یا سه هزار مخاطب رسید که نشان می‌دهد مهم‌ترین تولید مرکز سیمرغ در حوزه فرزندآوری در جذب مخاطب موفق عمل نکرده است. حتی سریال‌هایی چون «حکایت‌های کمال» و «چرخ گردون» که اعلام می‌شد در جذب مخاطب موفق عمل کرده‌اند و با همین استدلال توانستند مجوز ساخت فصل دوم را بگیرند، تولیدات متوسطی بودند و فصل دوم‌شان با افول جدی مخاطب مواجه شد. شاهد مثال این موضوع هم مخاطب ۷ درصدی «چرخ گردون ۲» است که نشان می‌دهد پروژه دنباله‌سازی برای این مجموعه با شکستی فاحش مواجه شده است.

دنباله‌سازی البته تنها استراتژی ناموفق مرکز سیمرغ در چند سال اخیر نبود. این مرکز با دادن بودجه به برخی از بلاگرها هم در چند ماه اخیر تلاش کرد از ظرفیت صفحات مجازی برای دیده شدن آثارش استفاده کند و با دادن بودجه به مصطفی آزاد (بلاگر)، «دستچین» را روانه آنتن شبکه دو کرد. البته این سریال هم موفق نبود و با گذشت چند هفته از پخشش، نتوانست مخاطبان شبکه دو را افزایش دهد.

کارنامۀ ۳ سالۀ مرکز سیمرغ صداوسیما / مرکزی که قرار بود در تولیدات سازمان تحول ایجاد کند/سیمرغ جواب داد؟
لمندگان محصول مرکز سیمرغ

این مرکز با دادن بودجه به برخی از بلاگرها هم در چند ماه اخیر تلاش کرد از ظرفیت صفحات مجازی برای دیده شدن آثارش استفاده کند و با دادن بودجه به مصطفی آزاد (بلاگر)، «دستچین» را روانه آنتن شبکه دو کرد. البته این سریال هم موفق نبود و با گذشت چند هفته از پخشش، نتوانست مخاطبان شبکه دو را افزایش دهد.

البته نباید این نکته را فراموش کرد که مرکز سیمرغ با برخی تولیدات همچون «دوقلوها» و «شهر پرستاره» آثار نسبتاً موفقی را روانه آنتن کرد؛ آثاری که نشان می‌دهد دنباله‌سازی از تولیدات دوران موفق تلویزیون و همچنین استفاده از چهره‌ها هنوز در جذب مخاطب مؤثر است.

شاید مهم‌ترین مشکلات تولیدات سیمرغ در چند سال اخیر را بتوان مربوط به عدم حضور چهره‌ها و همچنین ضعف جدی در فیلمنامه و کارگردانی دانست. آثاری که برخی از آن‌ها مانند «آقای قاضی» موفق ظاهر می‌شوند، اما بخش مهم و حدود ۸۰ تا ۹۰ درصد از تولیدات، ضعف جدی در فیلمنامه دارند و پرداختشان به محتوا به شکل مشهودی کلیشه‌ای است؛ موضوعی که در آثار کمدی مرکز سیمرغ بیشتر و بهتر به چشم می‌آید.

نوسان در برنامه‌ها هم ادامه دارد

مرکز سیمرغ از همان ابتدای تأسیسش تمرکز جدی روی مستندمسابقه گذاشته بود و در همین راستا، تولیداتی همچون «خونه مونه»، «مزرعه فراوری»، «خانه» و «خانه سبز» را روانه آنتن کرد. برنامه‌هایی که بنا داشتند روی مفاهیمی همچون کارآفرینی، تمرکززدایی و خانواده متمرکز شوند اما درنهایت نتوانستند مخاطب چندانی را به آنتن تلویزیون بازگردانند و درمجموع ناموفق ارزیابی می‌شوند. به‌عنوان مثال، مستندمسابقه‌ای چون «خونه مونه» در هیچ‌کدام از قسمت‌هایش در تلوبیون نتوانست بیش از سه هزار مخاطب بگیرد، با آنکه در یکی از پنج شبکه اصلی تلویزیون هم پخش می‌شد.

با این حال، این مرکز در ساختن برنامه نسبتاً موفق‌تر عمل کرد و مهم‌ترین برنامه‌ای که مسئله نقد تلویزیون را به دوش می‌کشید، روی آنتن برد. برنامه جام جم تا حدودی توانست بخشی از انتقادها نسبت به عدم مورد نقد قرار گرفتن خود سازمان در میان شبکه‌های سیما را پوشش دهد و مخاطب قابل قبولی هم بخصوص در فصل ابتدایی- پای آنتن بنشاند، با این حال جام جم هم مثل آقای قاضی و زندگی پس از زندگی نسیمِ موقت بودند و برخی تولیدات چون دوکوهه ادبیات، مشاور، هموطنز، تو بگو ماه کجاست(نوروز و محرم) و دیده بگشا(تولیدات نوروزی) نتوانستند چندان مخاطبی را برای مرکز سیمرغ جذب کنند. هرچند استراتژی استفاده از برنامه‌های گذشته همچنان در دستور کار مرکز سیمرغ قرار گرفته و قرار است فصل جدید «قندپهلو» به عنوان یکی از تولیدات موفق سال‌های قبل به آنتن تلویزیون بازگردد.

در سینمایی و مستند چیزی به جز ایرانگرد قابل ارائه است؟

مرکز سیمرغ در سه سال اخیر به جز تولیدات مختص به تلویزیون تلاش کرد به سمت آثار سینمایی هم حرکت کند و بلندپروازانه‌تر از تله‌فیلم آینده‌ای برای تولیداتش ترسیم کند. ساختن آثاری چون «خوناب» و «شکلات ششم» هم از این دست اقدامات بود.

هرچند که این دو فیلم فرصت حضور در جشنواره‌های درجه اول کشور را پیدا نکردند و شکلات ششم از ورود به جشنواره فجر بازماند و مهم‌ترین دستاوردش بردن جایزه بهترین فیلم کم‌هزینه از جشنواره فیلم مقاومت بود.

خوناب هم به عنوان دیگر اثر ساخته‌شده در این سه سال توانست با برنده شدن جایزه بهترین فیلمنامه در جشنواره مقاومت موفقیت دیگری را برای مرکز سیمرغ پدید بیاورد. به جز جشنواره مقاومت محصولات مرکز سیمرغ در سال‌های اخیر پای ثابت جشنواره عمار هم بودند و چندباری ازشان با فانوس عمار و لوح افتخار تقدیر شد. با این حال گویا این تولیدات صرفاً آثار تجربی‌ای بودند که قرار نبود به سمع و نظر مخاطب برسند.

این دست آثار در میان تولیدات مستند هم بسیار قابل توجه بود، هرچند کیفیت بسیاری از آثار مستند به نسبت آثار داستانی مرکز سیمرغ بهتر است و قابلیت ارزیابی بیشتری دارد؛ آثاری همچون «امیرعلی»، «همه فرزندان من»، «اسماعیل»، «سه روز قبل پرواز»، «جمعه سیاه‌»، «آلبوم خانوادگی من‌»، «پلاک ۱۱»، «ماه بالاسر آبادی»، «وداع تهران»، «تاریخ ورزشی ایران»(با جواد خیابانی)، «لیلی من»، «تا آخرین نفس»، «آقای وزیر»، «آذربایجان آتاسی»، «عهدنامه»، «مرگ پشت دیوارهای سبز»، «سید فیصل»، «باقر شمر» و «اربعین».

شاید مهم‌ترین نکته‌ای که در مستندها و آثار کوتاه داستانی تولیدشده در مرکز سیمرغ به چشم می‌خورد، تولیدات مناسبتی است که به نظر هدفی جز تکمیل کنداکتور سیما در مناسبت‌های خاص ندارد و عمده آثار از این دست تولیدات سفارشی ناموفق است. در بین همین آثار تولیدشده هم مهم‌ترین اثر ایرانگردِ جواد قارایی‌ است که آن هم به مدیریت سه دور قبل سازمان صداوسیما برمی‌گردد.

شاید مهم‌ترین سؤال اینجا باشد که چند درصد از تولیدات مرکز سیمرغ در سه سال اخیر توانسته‌اند بیش از ۵۰۰هزار مخاطب را پای تلویزیون بنشانند؟ آیا تعدادشان به انگشتان یک دست می‌رسد؟ برآیندها نشان می‌دهد، این مرکز با آنکه تا کنون بیش از ۵۰ اثر داستانی و غیرداستانی را روی آنتن برده اما حدود ۹۰ درصد از این آثار نتوانسته مخاطبی به تماشاگران اصلی رسانه ملی اضافه کند یا حتی باعث جذب همان تماشاگران پای ثابت شود.

برآیند تولیدات موفق را اعلام کنید

شاید مهم‌ترین سؤال اینجا باشد که چند درصد از تولیدات مرکز سیمرغ در سه سال اخیر توانسته‌اند بیش از ۵۰۰هزار مخاطب را پای تلویزیون بنشانند؟ آیا تعدادشان به انگشتان یک دست می‌رسد؟ برآیندها نشان می‌دهد، این مرکز با آنکه تا کنون بیش از ۵۰ اثر داستانی و غیرداستانی را روی آنتن برده اما حدود ۹۰ درصد از این آثار نتوانسته مخاطبی به تماشاگران اصلی رسانه ملی اضافه کند یا حتی باعث جذب همان تماشاگران پای ثابت شود.

این موضوع نشان می‌دهد مرکز سیمرغ در مخاطب‌سنجی ایرادی جدی دارد. با آنکه در برنامه‌های این مرکز احیای موضوعاتی چون تله‌فیلم و تله‌تئاتر گنجانده شده بود اما آمار و ارقام و کیفیت محصولات نشان می‌دهد این ایده مرکز سیمرغ خیلی زود به بن‌بست رسیده و با واقعیت مواجه شده.

مجموعه این عملکردها چه در مرکز سیمرغ و حتی سیما فیلم یک پرسش جدی را ایجاد می‌کند؛ آیا ایده جداسازی پخش از تولید از اساس ایده درستی بود؟ آیا به جای بهره‌وری بیشتر ایده‌های بهتری به جز تولید سازمان‌های جایگزین وجود نداشت؟

منبع: روزنامه فرهیختگان

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

کارنامۀ ۳ سالۀ مرکز سیمرغ صداوسیما / مرکزی که قرار بود در تولیدات سازمان تحول ایجاد کند/سیمرغ جواب داد؟

کارنامۀ ۳ سالۀ مرکز سیمرغ صداوسیما / مرکزی که قرار بود در تولیدات سازمان تحول ایجاد کند/سیمرغ جواب داد؟ بیشتر بخوانید »

همبستگی ملی باید تبدیل به گفتمان شود/ تلویزیون را خانه خودم می‌دانم، اما نمی‌گذارند برگردم!/ مسئولان بدانند که تکثر سبک زندگی تهدید نیست!/رسانه باید پدافند باشد، نه صدای از پیش ضبط‌شده!

همبستگی ملی باید تبدیل به گفتمان شود/ تلویزیون را خانه خودم می‌دانم، اما نمی‌گذارند برگردم!/ مسئولان بدانند که تکثر سبک زندگی تهدید نیست!/رسانه باید پدافند باشد، نه صدای از پیش ضبط‌شده!



.اینترنشنال را ایران‌اینترنشنال نمی‌دانم؛ این توهین به ایران است.هیجان همبستگی را به شعور تبدیل نکنیم، همه‌چیز دود می‌شودتنابنده را تکفیر کردند، حالا عزیزش شهید شده؛ این یعنی جنگ!

  • هتل تارا مشهد

به گزارش مجاهدت از مشرق، رضا رشیدپورِ این روزها، به چه چیزی شناخته می‌شود؟ او در سه هفته اخیر، به یکی از چهره‌های اصلی ایکس(توییتر) فارسی بدل شده، واکنش‌های پی‌درپی درباره تهاجم اسرائیل داشته و هر توئیتش محل بحث‌های محافل مختلف سیاسی و فرهنگی قرار گرفته است.

ممکن است ما هم با برخی از این مواضع موافق نباشیم اما با این حال، در زمانه آتش‌بس هستیم و گفت‌وگو، زمانی که باید مواضع روشن و ناگفته‌ها گفته شود، چهره‌ها پشت تریبون قرار بگیرند و گفت‌وگو کنند.

کسی که اعلام می‌کند می‌خواهد با ترامپ گفت‌وگو کند و این دومین رئیس جمهوری است که او خودش را در برابرش قرار دهد. رشیدپور در همان روزهای ابتدایی جنگ یکی از اولین برنامه‌های واکنشی نسبت به رویدادهای دفاع ۱۲ روزه را می‌سازد.
در ادامه این گفتگو را بخوانید:

*با شنیدن صدای جنگنده‌ها چیزی در دلم فرو ریخت

*رضا رشیدپور را در این چند سال با کنش‌مندی و فعالیت‌هایش در فضای مجازی می‌شناسیم. یکباره جنگی به ما تحمیل شد و شما نیز ذیل مفهوم «وطن» شروع به فعالیت کردید. برای اولین سؤال، می‌خواهم برگردیم به همان روز اول. از لحظات اولیه‌ای بگویید که متوجه شدید اسرائیل به کشورمان حمله کرده است. آن ساعات اول برای شما چگونه گذشت؟

برای من که مدام اخبار و تحلیل‌ها را دنبال می‌کنم، حمله یا شروع جنگ خیلی دور از انتظار نبود؛ در دقایقی که خبر تیک‌آف جنگنده‌ها به گوشم رسید – چون من عادت دارم نیمه‌شب با خواندن کتاب سر می‌کنم- کنارش هم اسپیسِ ایکس (فضای گفت‌وگومحورِ اپلیکیشن ایکس) روشن بود و داشتم گوش می‌کردم. خبر عبور جنگنده‌ها از آسمان منطقه را شنیدم. بدون اغراق باید بگویم که چیزی در قلبم فرو ریخت. مثل خیلی از هم‌وطن‌های دیگر که در آن لحظه متوجه شروع جنگ – تا چند دقیقه دیگر – شدند، دلشوره گرفتم. نمی‌توانم کتمان کنم که دلهره و دلشوره عجیبی در وجودم شکل گرفت.

همبستگی ملی باید تبدیل به گفتمان شود/ تلویزیون را خانه خودم می‌دانم، اما نمی‌گذارند برگردم!/ مسئولان بدانند که تکثر سبک زندگی تهدید نیست!/رسانه باید پدافند باشد، نه صدای از پیش ضبط‌شده!

*جنگ؛ بازگشت هویت ملی و همبستگی فراموش‌شده

*وقتی جنگ شروع شد و پس از گذر از شوک اولیه، کم‌کم واکنش‌ها نیز شکل گرفت. به عنوان یک هنرمند وقتی این واکنش‌ها را دیدید، چه احساسی داشتید؟ اینکه همه کنار هم ایستادند، برای شما چه معنایی داشت؟

در کنار همه تلخی‌هایی که جنگ داشت، من فکر می‌کنم که به میزان قابل توجهی به هویت ملی ما و به همبستگی ملی‌مان انسجام و جان دوباره بخشید که به شدت و به شدت محل تامل است و باید این فرصت بی‌نظیر را – نمی‌خواهم بگویم کم‌نظیر- مسئولان امر قدر بدانند.ببینید، من اصولاً جنگ را پدیده‌ای درست نمی‌دانم. یعنی تا جایی که ممکن است باید از جنگ پرهیز کرد؛ اما وقتی جنگ اتفاق می‌افتد باید ببینیم از آن چه چیزی عایدمان شده است. خب، در کنار صدمات و لطمات فراوانی که دیدیم و غیرقابل انکار است، یکی از نتایج بدون شک آن، تقویت هویت ملی و بازگشت حمیت و همبستگی بین ایرانی‌ها بوده است. راستش را بخواهید، من سال‌هاست – شاید از سال نودوپنج و شش که در برنامه «حالاخورشید» مدام به کلیدواژه‌های هویت ایرانی، جغرافیای ایرانی و مردم ایران تأکید می‌کردم- در لایه‌های مختلف ذهنم به این موضوع فکر می‌کردم که چرا ما به این سرعت داریم دچار انشقاق می‌شویم و اختلاف سلیقه‌های عقیدتی، اجتماعی و فرهنگی، به جای اینکه باعث تضارب آرا بشود، دارد ذات هویت ایرانی را نشانه می‌گیرد.

در کنار همه تلخی‌هایی که جنگ داشت، من فکر می‌کنم که به میزان قابل توجهی به هویت ملی ما و به همبستگی ملی‌مان انسجام و جان دوباره بخشید که به شدت و به شدت محل تامل است و باید این فرصت بی‌نظیر را – نمی‌خواهم بگویم کم‌نظیر- مسئولان امر قدر بدانند.

* کرختی جمعی؛ حاصل فریادهایی که شنیده نشدند

*طبیعی بود اگر واکنش‌ها در حد استوری‌هایی مثل «نه به جنگ» باقی می‌ماند، اما یک طیف مثل شما واکنشی صریح‌تر نشان داد. خیلی زود هم رفتید سراغ تولید رسانه‌ای. چه شد که همه‌چیز این‌قدر سریع و بی‌پرده پیش رفت؟ چرا تصمیم گرفتید با یک دوربین ساده و رودررو با مردم صحبت کنید؟ انگار این جنگ سرد، واکنش گرم و معمولی نمی‌طلبید.

تحقیر شدند، برچسب‌ها و انگ‌های مختلف به آنها زده شده هم از طرف عده‌ای که سلیقه ناهمگون داشته‌اند هم از طرف نهادهای مختلف و این ترس و اضطراب کم‌کم جای خودش را به کرختی و بی‌حسی داد و واویلا، ما به بی‌حسی زمانی رسیدیم که حساس‌ترین مقطع تاریخی کشورمان است و تجاوز به خاک این کشور صورت گرفته.
این خیلی سؤال درستی‌ است. ببینید ما دچار یک کرختی جمعی، یک عدم واکنش به هرچیز در جمع، در توده به یک بی‌حسی، به یک باری به هر جهت بودن دچار شده بودیم که ریشه‌ همه این‌ها را باید در نوعی فریاد زدن و شنیده نشدن ارزیابی کرد.

شاید تحلیل من برایتان تلخ باشد ولی لایه‌های مختلف مؤثر اجتماعی بارها مطالبه کردند، بارها روشنگری کردند، بارها فداکاری کردند، اما بسیار زود به فراموشی سپرده شدند یا اصلاً در بدو امر مطالبه‌شان با پرخاش مواجه شده، دیده نشدند، تحقیر شدند، برچسب‌ها و انگ‌های مختلف به آنها زده شده هم از طرف عده‌ای که سلیقه ناهمگون داشته‌اند هم از طرف نهادهای مختلف و این ترس و اضطراب کم‌کم جای خودش را به کرختی و بی‌حسی داد و واویلا، ما به بی‌حسی زمانی رسیدیم که حساس‌ترین مقطع تاریخی کشورمان است و تجاوز به خاک این کشور صورت گرفته.

همبستگی ملی باید تبدیل به گفتمان شود/ تلویزیون را خانه خودم می‌دانم، اما نمی‌گذارند برگردم!/ مسئولان بدانند که تکثر سبک زندگی تهدید نیست!/رسانه باید پدافند باشد، نه صدای از پیش ضبط‌شده!

*وقتی وجدان شخصی بلندتر از ترس‌ها فریاد می‌زند

به قول شما عده‌ای واکنش نشان دادند اما شاید به اندازه‌ای که انتظار داشتیم نبود. من به آن‌ها حق می‌دهم. به آن‌هایی که قبل‌ها واکنش نشان داده بودند و مورد تحقیر و تخریب و واکنش‌های پرخاشگرانه قرار گرفته بودند. به آن‌ها حق می‌دهم، اما من یک چیز را در زندگی شخصی و حرفه‌ایم یاد گرفتم: چیزی که بدانم درست است با همه هزینه‌هایش انجام می‌دهم. قبلاً هم فکر می‌کنم این را ثابت کردم؛ هرچیزی که به نظر خودم درست بیاید همه هزینه‌هایش را هم پرداخت می‌کنم.

در این مورد هم همین طور بود. من احساس کردم صرفاً با یک استوری و یک «آخ مردم ایران گفتن»، وظیفه من تمام نمی‌شود. مدت‌ها این مردم به من لطف کردند تا اگر یک جایگاه نصفه نیمه‌ای در فضای رسانه‌ای دارم آن را به دست بیاورند (و از تریبون من حرف‌هایشان را بزنند). بنابراین بر خودم وظیفه می‌دانستم که در جواب لطف مردم، فریادم را بلندتر کنم و از خانه مردم، از حیثیت مردم، از هویت مردم دفاع کنم و منتی هم به گردن کسی نیست. این کمترین وظیفه‌ای بود که من باید انجام می‌دادم.

*در این مدت بازخوردی هم از مردم گرفتید؟

بله، فارغ از انتظارم بود این حد از لطفی که مخاطبان و بینندگان به برنامه «شرایط خاص» کردند. جالب است برایتان بگویم شرایط خاص فقط با پنج شماره کارش را انجام داد و تماماً هم از هزینه شخصی بود. یعنی هیچ کسی بابت تولید شرایط خاص چه بچه‌های فنی، چه نویسنده‌ها، چه خودم خدای ناکرده از جایی ریالی دریافت نکردیم. انگار که چون حرف دل بود (و بنابر آن گفته که) هر سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند، بسیار واکنش‌های مثبتی دیدیم، یعنی بدون اغراق می‌توانم بگویم هیچ واکنش منفی از گروه‌های مختلف فکری ندیدیم. هرچه بود لطف و محبت و تشویق به ادامه راه بود که خب به فضل الهی همان طور که خودم هم آرزو می‌کردم شمارگان زیادی نداشت و در همان شماره پنج، خدا را شکر به پایان رسید.

همبستگی ملی باید تبدیل به گفتمان شود/ تلویزیون را خانه خودم می‌دانم، اما نمی‌گذارند برگردم!/ مسئولان بدانند که تکثر سبک زندگی تهدید نیست!/رسانه باید پدافند باشد، نه صدای از پیش ضبط‌شده!

*مرجعیت رسانه‌ای را دودستی تقدیم کردیم

*از همان شروع جنگ، دیدیم که شبکه‌ ایران اینترنشنال خیلی واضح کنار اسرائیل ایستاد. خیلی از هنرمندها هم در واکنش، در کمپین‌هایی علیه این شبکه شرکت کردند. شما هم در برنامه‌تان خیلی روشن و بی‌پرده با مردم درباره‌ این موضوع صحبت کردید. حالا به‌عنوان کسی که سال‌ها در رسانه فعالیت داشته، دوست دارم نظرتان را درباره‌ عملکرد این شبکه‌ ضدایرانی بدانم. چه شد که تصمیم گرفتید در برنامه‌تان وارد این بحث شوید و برای روشن شدن موضوع قدم بردارید؟

ما چه کردیم که مخاطب ما، خانواده ایرانی ما می‌نشیند در منزل و یک تلویزیونی مثل اینترنشنال را نگاه می‌کند و اخبار آن را اخبار موثق می‌داند و تحلیل‌هایش را تحلیل‌های متقن می‌داند! خب حتماً ایراد از ماست.
ببینید در مورد شبکه اینترنشنال دوست ندارم ایران را کنار نامش بگذارم. اجازه بدید برای شرحِ حرفم از این مطلب استفاده کنم که از کوتهی ماست که دیوار بلند است. اگر یک جست‌وجوی ساده بفرمایید؛ (هشدار درباره) تقدیم دودستی مرجعیت رسانه‌ای بارها در گفت‌وگوهای من بوده. رسانه مثل پدافند می‌ماند. یعنی ما همان قدر که خرج پدافند می‌کنیم باید خرج رسانه هم بکنیم. رسانه‌ای که بتواند بر محور مردم، با مطالبات مردم، دور سر مردم بچرخد. ما آیا چنین رسانه‌ای در ایران داریم؟

نخیر نداریم. تعدادی شبکه تلویزیونی داریم که درنهایت بی‌سلیقگی، با کمترین جذابیت و خیلی دور از مطالبات مردم دارند کار می‌کنند و تعدادی خبرگزاری رسمی که وظیفه‌شان انتشار رسمی اخبار است. بنابراین مرجعیت دست چه کسی می‌افتد؟

تعداد کانال‌های تلگرامی که با استفاده از جذابیت‌های عامه مرجعیت تولید می‌کنند، تعدادی شبکه ماهواره‌ای خارج از ایران که با سوار شدن روی موج مطالبات مردم، مرجعیت رسانه‌ای درست می‌کنند. پس به جای اینکه صرفاً به تحقیر و صرفاً به فحش دادن بسنده کنیم، الان وقت این است که بیاییم این طرف معادله را ببینیم. ببینیم ما چه کردیم که مخاطب ما، خانواده ایرانی ما می‌نشیند در منزل و یک تلویزیونی مثل اینترنشنال را نگاه می‌کند و اخبار آن را اخبار موثق می‌داند و تحلیل‌هایش را تحلیل‌های متقن می‌داند! خب حتماً ایراد از ماست.

حتماً ما نتوانستیم. آیا بعد از این جنگ هم به این نتوانستن که به نظرم نتوانستن تعمدی است (ادامه می‌دهیم؟). قطعاً اگر ما بخواهیم می‌توانیم. ما این همه انسان فرهیخته در حوزه رسانه در ایران داریم. این همه جوان پویا و توانا در ایران در حوزه رسانه داریم. چه ایرادی دارد چند تا از این شبکه‌های تلویزیونی را برون‌سپاری کنند؟ مثلاً به تعدادی از هنرمندها و به تعدادی از اهالی فرهیخته‌ رسانه. هم به خدا هزینه‌شان کمتر می‌شود، هم شاید درآمدزایی داشته باشد برایشان و هم اینکه به نوعی این بحث مرجعیت رسانه‌ای در ایران ترمیم شود.

*ضرورت پیوند هیجان ملی با تحلیل هویت و فرهنگ روزمره

*این روزها برای همه ما همبستگی ملی خیلی مهم شده. جالب است که حتی خود مردم هم در فضای مجازی ویدئوهایی برای این همبستگی می‌سازند. به نظر شما برای اینکه این حس همبستگی حفظ بشود، هرکدام از ما به عنوان یک ایرانی چه وظیفه‌ای داریم؟

همبستگی از یک پیش‌زمینه‌ هیجانی آغاز می‌شود و اگر این پیش‌زمینه در ادامه به چهارچوب و منطق همبستگی تبدیل نشود، آن هیجان فروکش می‌کند و آش همان آش و کاسه همان کاسه. بنابراین بزرگان جامعه و اقشار تأثیرگذار، استادان دانشگاه، هنرمندان عالی‌رتبه باید این هیجان را با منطق همبستگی، با تحلیل هویت ملی و با تطبیق فرهنگ با عادات و رفتار روزانه و مسائل علمی متعدد در این حوزه بپردازند تا این هیجان تبدیل به یک شعور منطقی برای ادامه‌ همبستگی باشد وگرنه متأسفم که بگویم مثل یک هیجان زودگذر شاید فراموش شود و ما این فرصت مغتنم را خدای ناکرده از دست بدهیم.

بنابراین تقاضا می‌کنم از حکمرانان در درجه‌ اول و در درجه‌ دوم از فرهیختگان جامعه که در تبدیل این هیجان به منطق و انتقالش به جامعه کمک کنند که ان‌شاءالله رهیافت و برون‌یافت این هیجانی که در این روزها به وجود آمده است، یک همبستگی پایدار بین سلایق مختلف فکری و سبک‌های مختلف زندگی با محوریت ایران باشد.

همبستگی ملی باید تبدیل به گفتمان شود/ تلویزیون را خانه خودم می‌دانم، اما نمی‌گذارند برگردم!/ مسئولان بدانند که تکثر سبک زندگی تهدید نیست!/رسانه باید پدافند باشد، نه صدای از پیش ضبط‌شده!

*تنابنده را تکفیر کردند، حالا عزیزش شهید شده؛ این یعنی جنگ!

*در این بین واکنش‌هایی هم از سمت هنرمندان دیدیم. بعضی‌ها عزیز از دست دادند، مثل آقای تنابنده که برادرزاده‌شان شهید شد. مطمئناً خیلی از مردم واقعیت را درک کردند، اما به نظرم هنوز هم نیاز است که بیشتر گفته شود. شما به عنوان یک کنشگر فرهنگی، از این به بعد چه روشی را برای روشن‌تر کردن این موضوع انتخاب می‌کنید؟ و در ادامه‌اش، می‌خواهم بدانم چه چیزی به مردم می‌خواهید بگویید؟

اولاً باید بگویم چون من در تهران نبودم نتوانستم به مجلس ختم برادرزاده‌ عزیز محسن بروم. بنابراین از طریق رسانه شما به محسن تنابنده عزیز و خانواده‌اش تسلیت می‌گویم. به محسن زمان ساخت پایتخت چقدر از گروه‌های فکری مختلف حمله شد. تندروهای مذهبی‌نما تکفیرش می‌کردند و کسانی که با جمهوری اسلامی زاویه دارند او را به مزدوری متهم می‌کردند و حالا چنین فردی از نزدیک‌ترین عزیزانش هزینه داده و جزء شهدای جنگ محسوب می‌شود.

همین مثال نشان می‌دهد که جنگ و خشونت یعنی چی؟ نمی‌دانم رسانه چقدر می‌تواند این کلمات را بازتاب دهد اما ما باید بپذیریم که تعداد منتقد و حتی مخالف نسبت به جمهوری اسلامی ایران در داخل کشورمان عددش کم نیست. آن‌ها هم باید بدانند راه در خشونت نیست. باید حرف مردم را در مباحث کارشناس‌محور، در مباحث امنیت ملی‌محور بشنوید و بدانید که ایران ۹۰ میلیون نفری، شکل هم نیست. شاید هزاران سلیقه وجود دارد، هزاران سبک زندگی وجود دارد، هزاران راه وجود دارد برای رسیدن به سعادت خانوادگی. به قول فیلم مارمولک: «به اندازه هر کسی یک راهی برای رسیدن به خداوند هست.»

ما اگر این تکثر در افکار عمومی، تکثر در سلیقه‌ها را زیر چتر امنیت ملی جمع کنیم و به آن احترام بگذاریم و حقوق شهروندیشان را تأمین کنیم و نیازهای آن‌ها را رفع کنیم، آن موقع کسی به موشک و جنگ سلام نخواهد کرد و در درون از جنگ بیزار خواهد شد نه صرفاً با پروپاگاندا و شعار دادن.

همبستگی ملی باید تبدیل به گفتمان شود/ تلویزیون را خانه خودم می‌دانم، اما نمی‌گذارند برگردم!/ مسئولان بدانند که تکثر سبک زندگی تهدید نیست!/رسانه باید پدافند باشد، نه صدای از پیش ضبط‌شده!

*محسن چاوشی و شجاعت در شکستن مارپیچ سکوت

در مورد آقای محمود کریمی هم که به نظرم آن چند ثانیه‌ای که در روح و جان من را خلق کردند، هم خدمت بزرگی به تسکین آلام مردم داغ‌دیده بود و هم اینکه به نظر من یک تنوع و جذابیتی بود که بسیار از آن لذت بردم.*واکنش محسن چاوشی و بعدتر محمود کریمی در ایام محرم، خیلی مورد استقبال قرار گرفت. همه این واکنش‌ها کنار هم باعث شکل‌گیری یک همبستگی ۹۰ میلیونی شد. می‌خواهم نظر شما را درباره این واکنش‌ها بدانم.

کار محسن چاوشی که فوق‌العاده بود و شکستن مارپیچ سکوت بود. محسن چاوشی در شرایطی به این کار اقدام کرد که واقعاً باید تحسینش کرد. بسیار مانیفست درستی را در ترانه‌اش انتخاب کرد و می‌دانم آدم باهوشی است. حتماً خودش هم می‌دانست که احتمالاً مورد حمله برخی از گروه‌های فکری قرار خواهد گرفت اما محکم ایستاد، ترانه‌اش را منتشر کرد و عقیده خودش را فریاد زد. ما اگر به این باور برسیم که عقیده هزینه دارد، اگر فکر کنیم عقیده‌مان را نمی‌توانیم مطرح کنیم، بنابراین بهتر است که خودمان را یک آدم پوشالی بدانیم، ولی اگر عقیده داریم باید بابتش هزینه پرداخت کنیم. حالا –بلاتشبیه- خودم در اوایل بحث عرض کردم، من هرچیزی که عقیده داشته باشم درست است اعلامش می‌کنم و روی موضعم می‌ایستم حتی اگر هزینه‌ای برایم داشته باشد.

همبستگی ملی باید تبدیل به گفتمان شود/ تلویزیون را خانه خودم می‌دانم، اما نمی‌گذارند برگردم!/ مسئولان بدانند که تکثر سبک زندگی تهدید نیست!/رسانه باید پدافند باشد، نه صدای از پیش ضبط‌شده!

در مورد آقای محمود کریمی هم که به نظرم آن چند ثانیه‌ای که در روح و جان من را خلق کردند، هم خدمت بزرگی به تسکین آلام مردم داغ‌دیده بود و هم اینکه به نظر من یک تنوع و جذابیتی بود که بسیار از آن لذت بردم.

*تلویزیون جلوی پخش برنامه من را گرفت؛ اما من عقب نکشیدم!

*اگر تصمیم بگیرید دوباره به تلویزیون برگردید و اثری تولید کنید، باز هم سراغ برنامه‌هایی مثل «شرایط خاص» می‌روید یا ترجیح‌تان به سمت قالب‌های گفت‌وگومحور است؟

در مورد تلویزیون اولین بار از رسانه شما عرض می‌کنم، وقتی که من توییت کردم حاضرم برنامه‌ای مثل شرایط خاص را در تلویزیون اجرا کنم، همه استقبال کردند. حتی این را برای اولین بار می‌گویم. تعدادی از مدیران ارشد تلویزیون استقبال کردند و گفتند برنامه تولید شود و ما از آنتن شبکه سه پخش می‌کنیم. ساعت ۱۰ شب، ده‌ونیم شب اما نمی‌دانم افرادی که مانع می‌شوند، آن کسی که میل به همبستگی ندارد، چه کسی است؟

در آخرین دقایق گفتند تلویزیون عذرخواهی کرده و من هم واقعیتش نه بهم برخورد، نه انگیزه‌ام را از دست دادم چون تقریباً توقعم همین بود. من برنامه را ساختم و آقای شکوری عزیز از فیلیمو به من گفت چون الان اینترنت و فیلترشکن و این‌ها سخت است اگر در یوتیوب بگذاری احتمالاً تعداد کمی می‌بینند، بده بگذاریم در فیلیمو که تعداد بیشتری ببینند. من هم با کمال میل فایلش را به آقای شکوری فیلیمو دادم و آن‌ها هم محبت کردند و پخش کردند.

بیشتر بخوانید:

گفت‌وگو با ایرانگردی که شفاف‌ترین مواضع را دربارۀ تهاجم رژیم جعلی گرفت

الان هم نمی‌دانم با وجود برخی افراد اصلاً احتمال بازگشتی به تلویزیون وجود داشته باشد، اما تلویزیون را خانه خودم می‌دانم. تلویزیون را محل رشد خودم می‌دانم. تلویزیون برای من بسیار محترم است. درباره برنامه گفت‌وگومحور هم فکر می‌کنم، الان دیگر تقریباً همه شبکه‌های تلویزیونی و حتی همه کانال‌های یوتیوبی در حال ساختن گفت‌وگو هستند. دوست دارم اگر بخواهم برنامه‌ای برای تلویزیون تولید کنم، حتماً چیزی شبیه شرایط خاص بسازم.

*شما در سال‌های مختلف با شخصیت‌های سیاسی مهمی گفت‌وگو داشتید. الان فکر می‌کنید در این شرایط، گفت‌وگو با کدام شخصیت اهمیت بیشتری دارد؟ مایلید با چه کسی گفت‌وگو کنید؟

فکر می‌کنم مخاطبان شما می‌دانند، تقریباً من با هرکسی که لازم بوده در ایران گفت‌وگو کردم. الان دوست دارم از تریبون شما بگویم که من دوست دارم با دونالد ترامپ گفت‌وگو کنم. چرا هیچ‌وقت یک پرسشگر ایرانی مقابل دونالد ترامپ ننشسته برای گفت‌وگو کردن؟ من از آقای ترامپ دعوت به گفت‌وگو می‌کنم در هر کشوری هر کجا که بگویند. من آماده‌ام که بیایم و ۶۰ دقیقه با ایشان گفت‌وگو کنم. از ایشان پرسش‌های مهمی دارم.

*شاید این سؤال عجیب به نظر برسد اما با چه کسی دوست ندارید گفت‌وگو کنید؟

اولین پیش‌شرط گفت‌وگو این است که شما بتوانی به چشم‌های طرف مقابل نگاه کنی. تنها کسی در دنیا که من حتماً نمی‌توانم در چشمانش نگاه کنم، رئیس رژیم صهیونیستی است که طبیعتاً هرگز حتی نمی‌توانم به چشمانش نگاه کنم چه برسد به گفت‌وگو کردن با او.

*در چنین شرایطی طبیعی است که همه نگران خانواده‌شان باشند و سعی کنند آن‌ها را از خطر دور نگه دارند. وقتی جنگ اتفاق افتاد، بیشتر از همه نگران کدام عضو خانواده بودید؟ چطور نگرانی برای خانواده و تولید برنامه را با هم جمع کردید؟

والله نگران همه. همه ۹۰ میلیون نفر خانواده من هستند. خب ما در جزیره کیش بودیم و جالب است که اگر (آغاز جنگ) ۲۴ ساعت جابه‌جا می‌شد من در خارج از ایران می‌ماندم برای اینکه در یک سفر خارجی بودم. به محض اینکه رسیدم به جزیره کیش جنگ شروع شد و پروازها قطع شد و دیگر تهران هم نتوانستم بیایم. نگران خانواده ۹۰ میلیون نفری‌ام بودم. در خانواده خصوصی‌تر خودم، بیشتر از همه نگران مادرم بودم. چون طبیعتاً سنی هم ازشان گذشته و یک جنگ هشت‌ساله را هم تجربه کرده بودند.

*اگر سؤالی یا نکته‌ای باقی مانده و دوست دارید به آن اشاره کنید، ما مشتاقانه منتظریم.

امیدوارم کشورمان همیشه برای ایرانی‌ها امن و امان باشد. همه‌مان یک خانواده‌ایم در یک خانه دور یکدیگر. خدا به ایرانمان آبادی و به مردم‌مان عشق و به سرنوشتمان روشنایی عطا کند.

منبع: روزنامه فرهیختگان

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

همبستگی ملی باید تبدیل به گفتمان شود/ تلویزیون را خانه خودم می‌دانم، اما نمی‌گذارند برگردم!/ مسئولان بدانند که تکثر سبک زندگی تهدید نیست!/رسانه باید پدافند باشد، نه صدای از پیش ضبط‌شده!

همبستگی ملی باید تبدیل به گفتمان شود/ تلویزیون را خانه خودم می‌دانم، اما نمی‌گذارند برگردم!/ مسئولان بدانند که تکثر سبک زندگی تهدید نیست!/رسانه باید پدافند باشد، نه صدای از پیش ضبط‌شده! بیشتر بخوانید »