جواد منصوری

کریم منصوری: «معلمی» بزرگترین آرزویم است + فیلم

کریم منصوری: «معلمی» بزرگترین آرزویم است + فیلم



کریم منصوری، قاری و معلم قرآن در بیان اهمیت نقش معلم در رشد انسان با بیان خاطره‌ای از دوران تحصیل خود می‌گوید: اگر تشویق و حمایت‌های اساتید قرآن نبود، شاید سرنوشت دیگری پیدا می‌کردم؛ خدای متعال عنایت کرد و در این مسیر قرار گرفتم و به همین جهت خدا را شکر می‌کنم که این افراد را در مسیر تربیتم قرار داد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، در روزگاری که اخبار متنوع و متفاوت از این سو و آن سوی جهان، ذهن آدمیزاد را به هر سو نشانه می‌رود، یگانه مأمنی که روح پریشان آدمی را آرام می‌سازد، دلالت کتاب الله و عنایات اهل بیت‌(ع) است و در سایه‌سار این دو روضه رضوان، حلاوت اطمینان و لذت آسایش عطا می‌کند؛ همانا که در قرآن کریم فرمود: «أَلا بِذِکرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ».

در دنیای پر تلاطم ما، انسان‌های بسیاری در راه عمل به قرآن، تلاش‌های بی‌شائبه‌ای انجام داده و می‌دهند و با عشقی که نور قرآن در دلشان جاری می‌سازد، به امر انسانی آموزش، حفظ و قرائت آیات قرآن کریم می‌کوشند؛ آنان در لباس معلمی با رسالتی خطیر و امانتی گرانبها و با شکیبایی، دانه‌های ایمان و معرفت را در دل‌های پاک نونهالان، نوجوانان و جوانان این مرز و بوم می‌کارند و نهال‌های توحید را با تعالیم حیات‌بخش قرآن کریم آبیاری می‌کنند.

هفته بزرگداشت مقام معلم بهانه‌ مبارکی شد تا پای سخنان خالصانه و بی‌ریای «کریم منصوری»‌ یکی از این انسان‌های نمونه در کسوت شریف معلمی قرآن بنشینیم. نام کریم منصوری برای نسل‌های مختلف جامعه ایرانی نامی شهیر و شریف را توامان تداعی می‌کند. تصویری با سیمایی محترم و مردانه و صدای دلنشینی که همواره از جعبه جادویی تلویزیون مهمان خانه‌های ایرانیان بوده است و در حقیقت با تلاوت آیات نور میزبانی ما را عهده گرفته است.

او سال‌هاست قرآن را سوره به سوره بر تارک قلب جامعه ایران و جهان نقش کرده است و آیه به آیه باران مفاهیم قرآن را بر شاگردان خود باریده و واژه به واژه دقایق و ظرایف معانی را بر گوش جان انسان‌ها نوشانده است. کریم منصوری، سال 1347 در آبادان به دنیا آمد. این معلم قرآن از نوجوانی پای رحل قرآن اساتید بزرگی چون؛ علی اربابی، مهدی رکابی، سیدمحسن خدام‌حسینی، سیدمحسن موسوی‌بلده و … تلاوت قرآن را فراگرفته است. او از سال 1367 تا سال 1376 در مسابقات مختلف ملی و بین‌المللی صاحب رتبه‌های نخست شده است و بی‌شک این همه مقامات او در عالم ما نیست؛ کریم منصوری به باور خواص و دیده عوام یکی از بلندپایه‌‎ترین اساتید قرآنی متخلق به اخلاق فاضله است و این خلق نیکوی قرآنی در همان سلام فروتنانه آغاز گفت‌وگویمان جلوه‌گری کرد.

اهل قرآن و خبر قرآنی به نیکی می‌دانند او اهل مصاحبه،‌ شهرت و گفت‌وگوهای رسانه‌ای به معنای مرسوم نیست، اهل قرآن است و شهرتش را از همین عنوان شریف دریافت کرده است و نیازش به تبلیغ بیش نیست، با این وجود پاسخ درخواست ما به گفت‌وگو درباره «معلم قرآن» را با مهر و ادب پذیرفت.

گفت‌وگوی خبرگزاری ایکنا با استاد منصوری در بارگاه نورانی و مصفای امیرالمؤمنین علی (ع) و به مبارکی به انجام رسید. او که حالا سعادتمند به دریافت رزق معنوی از شاه مردان دو جهان مولای متقیان علی (ع) است و در قامت مؤذن و قاری حرم مطهر علوی خدمت می‌کند در این مکان مقدس با ادب و حوصله‌ای مثال‌زدنی به پرسش‌های ما حول محور معلم قرآن و نقش‌های اخلاقی او بر جهان انسانی پاسخ گفت. پاسخ‌هایی که باید شنونده شنوای آن باشی تا صدق آن بر دلت بنشیند؛ همانگونه که بر دل و جان ما نشست.

حاصل این گفت‌وگو را با هم می‌خوانیم و می‌بینیم:

_ ضمن عرض سلام و ادب و سپاس از فرصتی که برای گفت‌وگو در اختیار ما قرار دادید؛ لطفا در آغاز سخن از اساتید و معلمان خود برایمان بگویید.

خجالت‌زده معلمانمان هستیم که برای ما زحمت کشیدند و در حقیقت کاری برای آنها نکردیم؛ اجر آنها نزد خدای متعال محفوظ است و ان‌شاءالله خداوند و اهل بیت(ع) یار آنها در دنیا و در آخرت باشد و سعادتمند باشند. نمی‌توان از معلم تشکر کرد و تنها وسع ما این است که به نیکویی یادشان و دعایشان کنیم.

یادم می‌آید در دوران راهنمایی در کرمان یک معلم دینی و عربی داشتیم که هر زمان در کتاب درس به آیات قرآن می‌رسیدیم، بنده را مورد تفقد خود قرار می‌دادند و تشویق می‌کردند و می‌گفتند آیات را شما با صوت بخوانید. این موضوع خیلی برای من خوشایند بود و هر هفته انتظار می‌کشیدم تا این معلم بیاید و به من بگوید که این آیات را با صوت بخوان؛ تشویق‌های این معلم خیلی روی من اثر گذاشت و مشوق خوبی برای من بود. همچنین استاد حاج مهدی رکابی از اساتید پیشکسوت قرآن کریم و همچنین استادان موسوی و مجتبایی از اساتیدی بودند که مرا مورد تفقد خود قرار می‌دادند.

آن زمان وقتی مدارس تعطیل می‌شد از کرمان به اهواز می‌رفتم و زیرنظر پسر عمویم عبدالرضا منصوری و فرزندشان حاج اسماعیل منصوری تلمذ می‌کردم. روخوانی قرآن را زیرنظر این دو استاد آموختم. بعدتر به بوشهر مهاجرت کردیم؛ در بوشهر با مرحوم آقای مهاجر که معاون وقت سازمان تبلیغات اسلامی بودند، آشنا شدم. بعد از آن آقای بحرانی ما را مورد تفقد، تشویق و حمایت قرار دادند. حمایت‌های ایشان منجر به این شد که در سال ۶۳ به تهران اعزام شوم. در تهران وارد اردوگاه شهید باهنر شدیم. در آنجا برای دانش‌آموزان دوره‌های قرآنی و فرهنگی برگزار می‌کردند و من نیز دوره تجوید و آموزش روخوانی قرآن کریم را فرا گرفتم. تجوید را زیرنظر استاد سیدمحسن موسوی‌بلده و استاد سیدمحسن خدام‌حسینی آموختم و به همین جهت از تک تک این عزیزان که برای تربیت قرآنی نسل ما زحمت کشیدند و ما را تشویق کردند به سهم خود تشکر و دعایشان می‌کنم.

_ به نظر شما معلم قرآن در امر درک مفاهیم قرآنی چه نقشی دارد؟

حضور و ارتباط معلم به دلیل اینکه ارتباط نزدیکی با دانش‌آموز دارد، می‌تواند در انتقال مفاهیم قرآن و نقل تفاسیر و مفهوم قرآن مؤثر باشد؛ معلم تعلیم می‌دهد و این تعلیم نقش بسزایی در درک مفاهیم قرآنی دارد. معلم برای شاگرد خود مانند پدر و مادر و کلاس مانند خانه دوم است و از این جهت نقش مهمی در انس و درک مفاهیم قرآنی انسان دارد.

_ از نظر شما مهمترین اثر معلم قرآن برای تربیت نسل ایمانی و اخلاقی چیست؟

مهمترین اثر یک معلم قرآن برای تربیت نسل ایمانی و اخلاقی نقل مطالب و کتاب‌هایی است که در دسترس است و اینکه گاهی فراتر از کتاب خاطراتی را بیان و تجربیاتی را به دانش‌آموزان منتقل کند که قطعا در مسیر تربیت نسل خیلی مهم است. ازجمله معلم‌های من که در این مسیر به خوبی عمل کردند، جناب آقای رضایی در کرمان بود. خدمتشان که می‌رسیدیم مطالب و موعظه‌هایی را بیان و بعضا اشعاری را می‌خواندند که فراتر از کتاب درسی بود و همین موارد موجب شد تا ما با قرآن و معارف اهل‌ بیت(ع) آشنا شویم.

_ شیرین‌ترین خاطره‌ای را که از معلم قرآنتان در دوران مدرسه به یاد دارید، برایمان بازگو فرمایید.

از شیرین‌ترین خاطره‌های دوران تحصیلم، سفرهایی بود که با معلمانم به نقاط مختلف کشور داشتم؛ در این سفرها معلم دینی ما، مرا با آقای زرندی آشنا و برای ایشان تعریف کرد که یکی از دانش‌آموزانم صدا و تلاوت زیبایی دارد؛ ایشان هم بعد از آشنایی ما را در محافل مختلف قرآنی می‌بردند. بین سال‌های ۶۱ و ۶۲ بود که این محافل در کرمان شروع شد و اگر در محل استانداری یا اداره آموزش و پرورش کرمان برنامه‌ای بود، مشتاقانه انتظار می‌کشیدم که آقای زرندی دنبالم بیایند و برای تلاوت قرآن در آن جلسه همراهشان شوم.

معلم ما به ایشان سفارش کرده بود که او یکی از دانش‌آموزان خوش‌صداست و به لطف خدای متعال در برخی از جلساتی که در شهر کرمان برگزار می‌شد برای اجرای تلاوت مرا دعوت می‌کردند. قرائت قرآن در نقاط مختلف برایم خیلی خوشحال‌کننده و جذاب بود و خاطرات خوبی را در ذهنم ساخت. در این محافل تشویق می‌شدم و از اینکه احساس می‌کردم یک حضور قرآنی در آن محفل و آن جلسه وجود دارد و مورد تفقد و احترام قرار می‌گرفتم، خوشحال بودم؛ این فعالیت‌ها و محافل برای من تازگی داشت که همگی از برکت قرآن و معلمانی بود که مرا در این راه تشویق و مورد لطف و محبت خودشان قرار می‌دادند.
اگر این تشویق‌ها نبود شاید سرنوشت دیگری پیدا می‌کردم؛ اما خدای متعال عنایت کرد و در این مسیر قرار گرفتم و به همین جهت خدا را شکر می‌کنم که این افراد را در مسیر تربیت من قرار داد. بعد از مدتی به بوشهر رفتم و در آنجا از محضر استاد عبدالله‌زاده تلمذ کردم و ایشان هم برای ما زحمت بسیاری کشیدند. در تهران هم به همین شکل بود و در محضر استاد خدام‌حسینی و استاد موسوی‌بلده درس‌های زیادی آموختم و تا زمانی که زنده هستم و نفس می‌کشم این اساتید را یاد کرده و دعایشان می‌کنم، هرچند نمی‌توان قدر زحمتشان را ادا کرد، ولی دعا می‌کنم خدای متعال از این اساتید دستگیری کرده و حاجتشان را برآورده کند؛ امیدوارم عاقبتشان و هر حاجتی که دارند به حق امام زمان (عج) برآورده بخیر شود.

_ بزرگترین آرزوی استاد کریم منصوری در مقام معلمی قرآنی چیست؟

آرزو دارم همواره معلم باشم؛ اگر به این گفته پیامبر(ص) عمل کنم که «خِیرکُمْ مَنْ تَعَلَّمَ القُرآنَ وَ عَلَّمَهُ»، یعنی بهترین شما کسانی هستند که قرآن را یاد بگیرد و به دیگران یاد بدهد و این بزرگترین آرزوی من است. معلمی که مفاهیم قرآن را تعلیم کند و به دیگران انتقال بدهد «خِیرکُمْ» می‌شود و این توفیق بسیار بالایی است که معلم قرآن تا پایان عمرش «خِیرکُمْ مَنْ تَعَلَّمَ القُرآنَ وَ عَلَّمَهُ» باشد. اگر ما که غیر از قرآن چیز دیگری نداریم، بتوانیم مطالب قرآن را به نسل بعدی منتقل کنیم و شرمنده پیامبر(ص) و قرآن نشویم بالاترین افتخار است.

_ به عنوان کسی که یک عمر با قرآن مأنوس بوده و هست؛ زندگی قرآنی را چه نوع حیاتی می‌بینید؟

زندگی قرآنی واقعا قابل وصف نیست؛ آرامشی که این سبک زندگی نصیب انسان می‌کند، غیرقابل توصیف است. در این سبک زندگی اگر احساس خستگی و ناامیدی که طبیعت هر زیستی است، پیش آید، به قرآن مراجعه می‌کنیم و آرامش می‌یابیم. یاد اهل بیت(ع)، قرائت قرآن، تدبر در آیات قرآن و… واقعا آرام‌بخش است.

امام(ره) می‌فرمایند: اگر قرآن نبود باب معرفت‌الله تا ابد بسته بود و این یعنی ما اصلا نمی‌فهمیدیم که مذهب، مسیحیت، یهودیت و… چیست؛ اما قرآن برای ما شرح داد «کَذلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ»؛ اگر قرآن این مفاهیم را بیان نمی‌کرد ما متحیر می‌شدیم. قرآن باب دیگری از ابواب زندگی را برای ما باز کرد تا امت‌های دیگر را بشناسیم. قرآن خبرهای قبل، حال و آینده را به انسان منتقل می‌کند؛ همانطور که امیرالمؤمنین(ع) فرمودند قرآن قبل را می‌گوید که ما عبرت بگیریم، حال را می‌گوید که تربیت بشویم و آینده را می‌گوید که امیدوار شویم و بدانیم که حساب و کتاب، حلال و حرام و قیامت وجود حتمی دارد.

قرآن سه زمان را که برای بشر مبهم است، حل کرده است؛ کسی که این مطالب را خوب درک کند دیگر احساس پوچی، ناامیدی و خستگی نخواهد کرد، چراکه می‌داند هدف درست است، خدایی در کار است که همه چیز را می‌بیند و می‌داند. ما هر روز در نمازمان «سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَه» می‌گوییم؛ این یعنی خدا می‌شنود و بیناست؛ پس برای ناامیدی و خستگی جایی باز نیست. انسان باید همیشه فعال باشد، تلاش کند و ناامید نشود. خداوند «ارحَمُ الرّاحِمینَ» است.

خدا بندگانش را امتحان می‌کند؛ گاهی می‌دهد و می‌گیرد، گاهی می‌گیرد و می‌دهد؛ من باید بدانم که امتحان خدا هم در دادن و هم در گرفتن است و فکر نکنم اگر زمانی مزیتی به من دادند یا چیزی را از من گرفتند نباید مغرور یا ناامید شوم. بدانم که مورد امتحان خداوند قرار می‌گیرم و خود را نبازم، تکبر نکنم و از آن طرف هم نزد هرکسی سر خم نکنم و به خاطر اینکه مقداری مال دنیا را به دست بیاورم دین و ایمانم را از دست ندهم. البته انسان باید تلاش کند و ناامید نشود. امید به خدا داشته باشد چراکه او «ارحَمُ الرّاحِمینَ» است و ان‌شاءالله عنایت می‌کند.

_ به نظر شما برای انس بیشتر با قرآن باید چه راه‌هایی را که تاکنون نسبت به آنها کم توجه بوده‌ایم در پیش بگیریم؟

عوامل مختلفی در این موضوع دخیل است که انسان بیشتر با قرآن انس بگیرد؛ اولین چیزی که مانع می‌شود ما به قرآن نزدیک نشویم، مصیبت بزرگ گناه کردن است. گناه، چون ظلمت و بن‌بست و قرآن نور است و این ظلمت با این نور سازگاری ندارد. پس اگر زمانی خدای ناکرده گناهی صورت گرفت، سریع با اشک، ناله و توبه آنها را پاک کنیم و راه را برای فهمیدن قرآن و نزدیکی به آن باز کنیم. خود ما باعث می‌شویم که به علت تخلف و اشتباهاتی که می‌کنیم به قرآن رو نکنیم. باید تا می‌توانیم از گناه فاصله بگیریم.

ازجمله عوامل گناه دوست، همسایه، همسر و همنشین بد است. همه اینها در گناه دخیل است. لذا باید در اینکه شاکله زندگی ما چطور تشکیل شود، سرشت ما چگونه رقم بخورد، یعنی در انتخاب همنشین، همسر و همکار دقت کنیم. در دیدن هر فیلمی یا خواندن هر کتابی و… باید دقت کنیم، همچنین نسبت به غیبت، تهمت و هدر رفت زمان حساس باشیم. همه این موارد در تکدر روح دخیل است؛ روح که مکدر شد، به نور نزدیک نمی‌شود و اقبال آنچنانی ندارد.

باید تلاش کنیم که شامل این روایت نشویم که پیامبر فرمود: «سیَأتی زَمانٌ علی اُمَّتی لا یَعرِفُونَ العُلَماءَ إلاّ بثَوبٍ حَسَنٍ، و لا یَعرِفُونَ القرآنَ إلاّ بصَوتٍ حَسَنٍ، و لا یَعبُدُونَ اللّه َ إلاّ فی شَهرِ رَمَضانَ، فإذا کانَ کذلِکَ سَلَّطَ اللّه ُ علَیهِم سُلطانا لا عِلمَ لَهُ، و لا حِلمَ لَهُ، و لا رَحمَ لَهُ» یعنی به زودی زمانی بر امّت من بیاید که علما را جز به لباس نیکو نشناسند و قرآن را جز به صدای خوش و خدا را جز در ماه رمضان عبادت نکنند. پس، هرگاه چنین زمانی فرا رسد، خداوند فرمانروایی بر آنان مسلّط گرداند که نه علم دارد و نه بردباری و نه رحم. باید تلاش کنیم که همیشه انسان در مقابل خدای متعال کاسه گدایی بگیرد. چون ما بنده هستیم و تا گدایی نکنیم، چیزی به ما نمی‌دهند. باید همیشه ناله و انابه کرد. انسان باید امیدوار باشد هرچند در روند طبیعی زندگی مسایل خوشایند، ناخوشایند و مصیبت‌هایی وجود دارد و زندگی همیشه روال عادی ندارد؛ دنیا بالا و پایین، شیرینی و تلخی دارد. باید انسان صبر کند، ناامید نشود و در عین تلاش، امید داشته باشد.

_ بهترین شاگرد مکتب قرآن از نظر استاد کریم منصوری کیست؟

بهترین شاگردان مکتب قرآن «اهل بیت(ع)» هستند. اهل بیت(ع) مثل قرآن نور هستند؛ ما می‌گوییم قرآن نور است اما اگر با اهل بیت(ع) هم ارتباط برقرار کنیم، همین‌طور عنایت می‌کنند؛ هرقدر ما از گناه فاصله بگیریم، خالص و صادق باشیم و در عمل، نهان و در آشکار و همچنین در افعال خالص و صادق و یک رنگ باشیم، اهل بیت(ع) نیز به ما عنایت می‌کنند.

آقایی چله گرفته بود که امام زمان(عج) را ببیند؛ بعد از چند وقت به او گفتند تو خوب باش خودمان سراغ شما می‌آییم. انسان اگر خوب باشد اهل بیت(ع) عنایت می‌کنند؛ حتی اگر مستقیم هم نباشد با یک سری عوامل عنایت خودشان را نشان می‌دهند. ایشان شیعیان خود را رها نمی‌کنند. اگر فرستنده درست است باید گیرنده را درست کرد. فرستنده همان خدا و اهل بیت(ع) هستند و من به عنوان گیرنده باید خودم را درست کنم که بتوانم از فیض آنها استفاده کنم.

_ توصیه استاد کریم منصوری به علاقه‌مندان ساحت فهم قرآن چیست؟

توصیه بنده این است که ناامید نشوند، راه خودشان را ادامه دهند،‌ تفسیر قرآن بخوانند. قرآن را حفظ کنند چراکه لذتی که در حفظ است در قرائت نیست. اگر قرآن را حفظ و در طول عمرشان از آن استفاده کنند، زندگی خود را تضمین کرده‌اند. در این مسیر ناامید نشوند. استاد خویی در 90 سالگی و در نهایت امید، قرآن را حفظ کردند. لذتی که در حفظ است در قرائت نیست و لذتی که در تفسیر است در حفظ و قرائت نیست و در نهایت لذتی که در عمل به قرآن وجود دارد در هیچ‌کدام از این موضوعات دیگر نیست.

ما باید به جایی برسیم که قرآن را در عمل وارد زندگی خودمان کنیم، آن زمان دیگر انسان لذت قرآن را می‌چشد و حس می‌کند که در هر راه و کاری که انجام می‌دهد، زندگی‌اش شیرین می‌شود و این به هیچ وجه قابل وصف نیست. مشکل در خودمان است. هرقدر خودمان را اصلاح کنیم، قرآن و اهل بیت(ع) فیضشان را بیشتر به ما می‌رسانند.

_ کریم منصوری از نظر شما چگونه شاگردی برای مکتب قرآن است؟

شاگرد ناقص، خطاکار و غافل و هرچه که هست عنایت خودشان است؛ در غیر این صورت من در خور آن نیستم که خود را شاگرد مکتب قرآن حساب کنم. خودم هنوز غافل، محتاج و ناقص هستم. تا زنده هستم، همیشه امیدوار به رحمت الهی هستم و ان‌شاءالله خدا حسن عاقبت بدهد که خیلی مهم است. ممکن است انسان با یک امتحان، عاقبت به شر شود. انسان باید از خدا بخواهد، توسل کند، انابه کند تا عاقبت بخیر شود و بتواند الحق بالصالحین برای آن محقق شود.

_ بزرگترین مشکل فعالیت‌های قرآنی را در کشورمان چه چیزی می‌دانید؟

این سؤال جواب‌های متعددی دارد؛ اینکه مشکلات چه چیزهایی هستند، سؤالی است که باید مسئولان پاسخ آن را دهند. از مسئولان درخواست می‌کنم، راه‌ها را باز کنند تا مردم بتوانند با آنها ارتباط بیشتری برقرار کنند؛ موانع را بردارند و محدود کنند. شاید نتوانند همه موانع را بردارند، اما قطعا می‌توانند کاری کنند که صدای مردم به آنها برسد.

گاهی مردم نیازهایی دارند و می‌خواهند بیان کنند، اما کسی نیست این نیازها را به مسئولان برساند، امیدوارم آنها نیز درصدد اصلاح و جبران برآیند.

_ سخن پایانی شما با مخاطبان …

هفته معلم را تبریک می‌گویم، هر چند این روز مبارک، همزمان با شهادت استاد مطهری است و ای کاش همزمان با تولد ایشان این روز را جشن می‌گرفتیم؛ البته درست است که ایشان به فیض اکمل رسیدند، اما اگر تولد شهید مطهری را برای این روز انتخاب می‌کردیم، شاید بهتر و مناسب‌تر بود. روز معلم روز رحلت این بزرگوار است. ایشان در نجف از محضر امام(ره) استفاده کردند و شاگرد صادقی برای ایشان بودند. پس از اینکه به تهران تشریف آوردند، همچنان یار امام راحل بودند. در تهران با غربت آن زمان بالاترین امتیاز و اعتبار را نزد ایشان داشتند تا جایی که امام خمینی(ره) پس از شهادت ایشان فرمود: «مطهری پاره تن من بود» و این یعنی تالی‌ تلو(تابع) امام(ره) بودند؛ ان‌شاءالله درجاتشان متعالی باشد.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

کریم منصوری: «معلمی» بزرگترین آرزویم است + فیلم بیشتر بخوانید »

اولین فرمانده سپاه: خط تحریف امام خمینی از زمان حیات او ایجاد شده بود

اولین فرمانده سپاه: خط تحریف امام خمینی از زمان حیات او ایجاد شده بود


به گزارش مجاهدت از گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، شخصیت‌های بزرگ و ارزشمندِ تاریخی، نظیر دانشمندان، علما و رهبران سیاسی چه در حیاتشان و چه پس از مرگشان همواره محل رجوع افراد بوده و بسیاری در پی آن هستند تا از طریق آرا و افکار این چهره‌های شاخص و تراز، نوعی پشتوانه معرفتی و علمی برای نظرات خویش بنا کنند.

در سال‌های اخیر یکی از اشخاصی که همواره تلاش شد مورد مصادره به مطلوب برخی جریانات سیاسی و اجتماعی قرار بگیرد حضرت امام خمینی (رحمة‌الله علیه) بود. بعضی طیف‌های سیاسی به وسیله رسانه‌های خود در پی آن هستند که تصویر دگرگون شده‌ای از امام خمینی (رحمة‌الله علیه) را به جامعه معرفی و مخابره کنند که چندان سازگاری و سنخیتی با نصوص تاریخی و گزارش‌های ثبت شده ندارد. در این راستا با جواد منصوری، اولین فرمانده سپاه پاسداران، سفیر اسبق ایران در چین، نویسنده و پژوهشگر حوزه انقلاب اسلامی به گفت‌وگو نشستیم.

جریانی فراگیر و خطرناک

منصوری در ابتدا گفت: در طول تاریخ جوامع و حکومت‌ها یکی از پدیده‌هایی که با شدت و ضعف، یا اشکال و انحای مختلف همواره وجود داشته است، مسأله تحریف است. تحریف یا سراغ شخصیت‌ها می‌رود یا سراغ جریان‌ها و باور‌های سیاسی، مذهبی و تاریخی. این موضوع تا بدان جا رایج و فراگیر شده است که در طول تاریخ کتب آسمانی و مکاتب توحیدی هم بعضاً از گزند آن در امان نماندند، به همین جهت قرآن کریم در چند موضع نسبت به این موضوع هشدار داده است و تحریف را یک گناه بزرگ با مجازات سنگین در نظر گرفته.

وی افزود: تحریف پدیده جدید و تازه‌ای نیست و عمر او شاید به درازای تاریخ باشد. در مواجهه با آن باید ریشه تحریف را شناسایی کرد و لابه‌لای آن حقیقت را یافت. مسأله تحریف امام علی (ع) و فرزندان ایشان توسط دستگاه حکومتی شام، یکی از معروف‌ترین مصادیق تاریخ است.

خط تحریف امام از چه زمان شروع شد؟

نویسنده کتاب سال‌های بی‌قرار ادامه داد: موضوع تحریف امام هم در راستای معرفی واژگون انقلاب و ایشان صورت گرفت که خود مرحوم امام خمینی در صفحه آخر وصیت‌نامه نسبت بدان اشاره‌ای داشتند: «اکنون که من حاضرم، بعض نسبت‌های بی‌واقعیت به من داده می‌شود و‏‎ ‎‏ممکن است پس از من در حجم آن افزوده شود؛ لهذا عرض می‌کنم آنچه به من‏‎ ‎‏نسبت داده شده یا می‌شود مورد تصدیق نیست، مگر آنکه صدای من یا خط و‏‎ ‎‏امضای من باشد، با تصدیق کارشناسان، یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی‏‎ ‎‏گفته باشم. ‏» این فراز از وصیت‌نامه به خوبی نشان می‌دهد که خط تحریف امام خمینی و انقلاب از همان دوران شروع بکار کرده بود و امام خمینی با هشیاری تمام مردم و مسئولین را آگاه می‌سازد که عده‌ای یا به جهت تخریب و عناد یا از سر حرص دست‌یابی به مقام و منصب در پی ایجاد تحریف هستند.

نگاهی به مصادیق تحریف امام خمینی

این پژوهشگر مرکز اسناد انقلاب اسلامی بیان کرد: امام خمینی در ادامه با اشاره به برخی مصادیق تحریف انقلاب و شخصیت خودشان تصریح کردند که: «اشخاصی در حال حیات من ادعا نموده‌اند که اعلامیه‌های اینجانب را‏ ‏می‌نوشته‌اند. این مطلب را شدیداً تکذیب می‌کنم. تاکنون هیچ اعلامیه‌ای را غیر‏‎ ‎‏شخص خودم کسی تهیه نکرده است. ‏ از قرار مذکور، بعضی‌ها ادعا کرده‌اند که رفتن من به پاریس به وسیله آنان‏‎ ‎‏بوده، این دروغ است. من پس از برگرداندنم از کویت، با مشورت احمد پاریس‏‎ ‎‏را انتخاب نمودم، زیرا در کشور‌های اسلامی احتمال راه ندادن بود، آنان تحت‏‎ ‎‏نفوذ شاه بودند، ولی پاریس این احتمال نبود. ‏ ‏‏من در طول مدت نهضت و انقلاب به واسطۀ سالوسی و اسلام‌نمایی‏‎ ‎‏بعضی افراد ذکری از آنان کرده و تمجیدی نموده‌ام، که بعد فهمیدم از دغل‌بازی‏‎ ‎‏آنان اغفال شده‌ام. آن تمجید‌ها در حالی بود که خود را به جمهوری اسلامی‏‎ ‎‏متعهد و وفادار می‌نمایاندند و نباید از آن مسائل سوءاستفاده شود و میزان در‏‎ ‎‏هر کس حال فعلی او است. ‏»

یک توصیه

سفیر اسبق ایران در چین گفت: من معتقدم اگر امکان مطالعه ۲۰جلد صحیفه امام وجود ندارد، افراد حتما وصیت‌نامه امام را بخوانند. در این اثر حضرت امام خمینی به خوبی هویت خود، اهداف و چشم‌انداز‌ها را نمایان کردند. این متن باید به عنوان یک سند بالادستی نظام شناخته شود که برنامه‌ریزی‌ها از آن متأثر شود؛ اما در سالیان اخیر از این وصیت‌نامه غفلت شده و توجه درخور نسبت به آن به عمل نیامده است.

اولین فرمانده سپاه اشاره داشت: امام خمینی به صراحت بیان کرده بودند که ما اگرچه از شر آمریکا و شاه خلاص شدیم، اما از شر تربیت شدگان غرب و شرق به این زودی‌ها رهایی نخواهیم یافت. این طیف همان‌هایی هستند که در صدد انحراف انقلاب از مسیر اصلی‌اش بوده و در این راه توجیهات ظاهرگرایانه دست و پا می‌کنند. در صورتیکه اگر به برخی اسناد نظیر منشور روحانیت و وصیت‌نامه امام نظر بیفکنیم خواهیم دید امام با چه جدیتی در برابر این طیف ایستاده و از فراگیری انقلاب و اولویت حکومت اسلامی دفاع می‌کند.

منبع: فارس

انتهای پیام/ ۱۳۴

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

اولین فرمانده سپاه: خط تحریف امام خمینی از زمان حیات او ایجاد شده بود بیشتر بخوانید »

اولین فرمانده سپاه: فحش رکیک شعار نیست!

اولین فرمانده سپاه: فحش رکیک شعار نیست!



اولین فرمانده سپاه پاسداران می‌گوید: اغتشاشگران ماه‌های اخیر حتی شعار هم نداشتند و رکیک‌ترین الفاظ را به عنوان شعار استفاده می‌کردند. در بهترین حالت باید این اتفاقات را «شورش کور» خواند که در خدمت مزدوری جریان سلطه قرار گرفته بود.

به گزارش مجاهدت از مشرق، انقلاب اسلامی در برهه‌ای رخ داد که نظریه‌پردازان حوزه سیاست و جامعه‌شناسی فریاد پایان انقلاب‌ها را سر داده بودند که هیچ‌گاه فکر نمی‌کردند حرکتی سیاسی ـ اجتماعیِ برخاسته از دین، ایدئولوژی شرق و غرب را کنار بزند و به شکل مستقل، تفکر و اندیشه جدیدی را به جهانیان معرفی کند. در باب ماهیت این اتفاق شگفت ـ که ما آن را انقلاب اسلامی می‌دانیم ـ با جواد منصوری، اولین فرمانده سپاه پاسداران و پژوهشگر حوزه انقلاب اسلامی گپی زدیم که در ادامه حاصل کار را می‌خوانید.

در غفلت جهانیان یک نیروی جدید متولد شد

انقلاب اسلامی را یکی از شگفت‌انگیزترین و عجیب‌ترین انقلاب‌های تاریخ می‌نامند. تحلیل شما در این باره چیست؟

در روند جریان نهضت اسلامی که از سال ۴۱ شروع شد و در ۱۵ خرداد سال ۴۲ اوج گرفت، اتفاقی افتاد که در آن زمان بسیاری از مقامات سیاسی، تحلیلگران، اساتید و پژوهشگران ایرانی و غیر ایرانی آن را به خوبی درک نکردند؛ بنابراین بسیاری از تحولاتی که از آن زمان شروع شد و تا انقلاب و زمان حال حاضر ادامه دارد را آن طور که باید فهم نکرده و متوجه نشدند. به شکل دقیق‌تر اگر بخواهم بگویم طی آن ۱۵ـ۱۶ سال نیرویی جدید پا به عرصه سیاست و اجتماع گذاشت که ناشناخته بود و همین ناشناخته بودن، موجب شد نتوانند آن را از بین ببرند یا متوقفش کنند. به عقیده من تا زمانی که این نیرو حاضر باشد و پویایی خود را حفظ کند، نهضت اسلامی سال ۴۲ همچنان ادامه خواهد داشت.

انقلابی انترناسیونالیسم با اهداف جهانی

آن نیرویی که من از آن صحبت می‌کنم و خارجی‌ها از آن محروم هستند، در دو دهه اخیر تا حدودی برای غرب شناخته شده و برخی ابعاد آن مکشوف واقع شده است؛ بنابراین آنان سعی کردند تا حدودی با بهره‌گیری از این شناخت، انقلاب اسلامی را معدوم سازند. من تأکید بر «انقلاب اسلامی» دارم نه جمهوری اسلامی ایران؛ چرا که به باور من جمهوری اسلامی تنها یکی از عوارض انقلاب در ساحت ساختار سیاسی ایران است. خود مقوله انقلاب هیچ انحصاری در جغرافیای مرزی ایران ندارد و جنبه فراملی آن موضوعی است که از آثار پدید آمده از بدو انقلاب مشهود است. پس باید دقت شود آثار انقلاب را منحصر در کشور ایران نکنیم. این انقلاب، هدفی جهانی دارد و قصدش تغییراتی در سطح گستره جهانی است؛ همانطور که تا الآن تغییراتی را به وجود آورده است.

سه عنصر برای تولید نیروی قوام‌بخش انقلاب

نیروی مذکور که به آن اشاره شد، ترکیبی از سه عنصر است و مادامی که این عناصر باشند و باهم ترکیب شوند، جریان انقلاب اسلامی ادامه خواهد داشت. آن سه عنصر عبارتند از ۱) مردم ۲) اعتقاد به اساس اسلام شیعی و ۳) حضور آگاهانه در ساحت‌های اجتماع سیاسی و فرهنگی. در این سه عنصر، نه هر مردمی مطرح است، نه هر اسلامی و نه هر حضوری مقصود ماست؛ بلکه اسلامی منشعب از باورهای ارزشی و اساسی که در سیره معصومانی چون امام علی و امام حسین (علیهماالسلام) به وجود آمده، مدنظر است. همچنین آگاه و حاضر طبق تعریف من یعنی متوجه به جهت‌گیری‌های رهبری که ذیل مقوله «ولایت‌ فقیه» مورد بررسی قرار می‌گیرد.

ژاپنِ امپراطور یا ایرانِ آیت‌الله‌العظمی!

این عناصر مرکب از هم نیرویی را تشکیل داده‌اند که قوام و دوام ایرانِ پس از انقلاب به اتکای به اوست. ژاپن با دو بمب اتم تسلیم آمریکا شد و این سربه‌زیری تحقیرآمیز ژاپنی‌ها تا الآن ادامه دارد، اما در ایران طی شرایط سیاسی و اجتماعی ملتهب در این چهل و اندی سال، خبری از تسلیم نیست. از جنگ ۸ ساله گرفته تا بمباران شیمیایی صدام، تا توطئه‌های منافقین ضدخلق و تحریم‌های بی‌رحمانه غرب، همگی در برابر این نیرو به بن‌بست رسیده‌اند. تفکر خلق شده از بطن انقلاب توانایی آن را داشت تا بسیاری از مکاتب سیاسی و فکری جهان را زیر سؤال ببرد و از صحنه تقابل به کنار بفرستد. مثلاً با انقلاب ایران، کوسِ پایان تفکر چپ در ایران به صدا در آمد، یا در سطح جهان اسلام اخوان‌المسلمین مرعوب مکتب مبارزه‌ای شد که از تعالیم شیعی سر برآورده است.

اگر امروز در نیجریه کسی به نام «شیخ زکزاکی» را با آن خشونت تمام مورد هجوم قرار می‌دهند و پسرانش را به شهادت می‌رسانند، به این علت است که او سخنگوی تفکر و جهت‌گیری انقلاب اسلامی است و همین مسأله برای مخالفان ترسناک است. همچنین است که آمریکا با تقبّل تمام هزینه‌های سیاسی و امنیتی، سردار سلیمانی را شهید می‌کند؛ چرا که آنان به این فهم رسیدند که سلیمانی تنها یک فرمانده نظامی نیست، بلکه تبلور جسمانی یک تفکر و اندیشه است.

فرقه‌گرایی در انقلاب نداریم

آیا در عناصری که اشاره کردید، نوعی فرقه‌گرایی شیعی دیده نمی‌شود؟

برای این‌که سوءتفاهمی ایجاد نشود، باید بگویم عنصر باور به اساس مذهب شیعی که یکی از ارکان مهم نیروی انقلاب است، فارغ از فرقه‌گرایی برخی جریانات شیعی است. مقصود از آن ارزش‌ها یعنی مقولات کلی و فراگیری که در مکتب تشیع بروز و ظهور گسترده‌ای دارند، مثل شهادت، مقابله با مستکبر، عدالت، جهاد و … جالب است بدانید فلسطینیان پس از انقلاب ایران زمانی که مقوله «شهادت» را به پیروی از ما دریافت کردند و در باورشان نهادینه شد، پیشرفت‌های روبه جلویی در برابر رژیم صهیونیستی کسب کردند.

در خاطرات «ویلیام سالیوان» سفیر آمریکا در ایران آمده است که او به شاه پیشنهاد می‌کند که مردم معترض را به رگبار ببندد. شاه در جواب می‌گوید: «این کار روی مردمی که مرگ را افتخار می‌دانند و آن را شهادت می‌نامند بی‌فایده است.» تا زمانی که علل انقلاب ـ که همان عناصر اصلی سه‌گانه هستند ـ موجود باشد، معلول انقلاب اسلامی حاضر خواهد بود. لذا طبیعی است که ببینیم دشمن نوک پیکان هجوم خود را روی این عناصر متمرکز کند. در طول این چندماه اخیر کاملاً سیاست دشمن درباره مقابله با ارکان اساسی انقلاب که برخاسته از فرهنگ و تفکر است، نمایان شد. تحقیر روحانیون، توهین به حجاب، سوزاندن قرآن و مساجد، حمله به مذهبیون و اقداماتی از این قبیل کاملا خطِ جهت‌گیری اغتشاشگران را روشن کرد.

شورش کور، جنبش سیاسی نیست

آیا اتفاقات اخیر شأنیت این که یک جنبش سیاسی باشد را دارد؟

یک جنبش سیاسی چند شاخصه مهم دارد: ۱) رهبری ۲) ایدئولوژی ۳) استراتژی ۴) برنامه و ۵) شعارها. آیا جریانات اخیر دارای این شاخصه‌ها بود؟ این افراد حتی شعار هم نداشتند و رکیک‌ترین الفاظ را به عنوان شعار استفاده می‌کردند. در بهترین حالت باید این اتفاقات را «شورش کور» خواند که به شکلی مزدوری جریان سلطه را داشت، انجام می‌داد.

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

اولین فرمانده سپاه: فحش رکیک شعار نیست! بیشتر بخوانید »

منصوری: اعترافات رضاخان درباره نامردی انگلیسی‌ها موجود است

منصوری: اعترافات رضاخان درباره نامردی انگلیسی‌ها موجود است


منصوری: اعترافات رضاخان درباره نامردی انگلیسی‌ها موجود است


یک استاد دانشگاه و مورخ تاریخ معاصر گفت: نکته مهم این است که زمان تبعید رضاخان گفته بود: هر چه انگلیسی‌ها خواستند، من انجام دادم حتی من خلاف دین و مروتم، چادر ناموسم را هم برداشتم، اما اینها خیلی نامرد هستند.

به گزارش مجاهدت به نقل ازخبرنگار تاریخ خبرگزاری فارس، دومین روز همایش ملی «هشتادمین سالگرد اشغال ایران و سقوط رضاخان؛ بررسی علل اشغال ایران و سقوط رضاخان در ۳ شهریور ۱۳۲۰» به دبیری دکتر موسی حقانی، رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر، ۲۳  شهریورماه ۱۴۰۰ در این پژوهشکده با حضور اساتید مختلف حوزه تاریخ آغاز شد. متن نخستین روز این همایش را از اینجا  و اینجا بخوانید.

نخستین سخنران روز دوم «محمدحسن رجبی» درباره «ایدئولوژی رژیم پهلوی اول» بیان کرد: رویدادهای سیاسی ـ نظامی کشور که به کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و متعاقب آن انقراض سلسله قاجار و استقرار رژیم پهلوی انجامید، چه از حیث اهداف بلندمدتی که برای آن اندیشیده شده بود و چه از حیث عملیات سیاسی-امنیتی که منجر به پیروزی کودتا شد، نباید آن را واقعه‌ای شبیه تغییر سلسله‌های پادشاهی تاریخ ایران دانست؛ بلکه باید این جریان را در چارچوب نقشه راهی که انگلستان و صهیونیسم جهانی برای خاورمیانه کشیده بودند، شرایط مناسبی که پس از پس از جنگ جهانی اول و تحولات مهمی که در نتیجه آن پدید آمد دانست و بررسی کرد.

وی افزود: در نقشه راه جدید، استعمار انگلستان به سبب ضربات نظامی و اقتصادی که در جریان جنگ جهانی اول متحمل شده ‌بود، دیگر نمی‌توانست همانند گذشته به حضور نظامی خود در آن زمینه‌ها فراهم کند و به دنبال این جریان دولت‌های دست‌نشانده جدیدی با ظاهر ملی‌گرایانه بر سر کار آورد و همان اهداف را با هزینه مردم آن کشور به نتیجه می‌رساند. اما لازم بود این تغییرات به‌گونه‌ای بسیار سری و در درازمدت صورت بگیرد تا بر مردم پنهان بماند، مگر بر مجریانی که قرار بود آن را اجرایی کنند.

رجبی اشاره کرد: عامل دوم در تغییر رژیم ایران، جریان صهیونیسم بود که از حدود یک صد سال پیش از آن و از طریق درخواست سفرای اروپایی و آمریکایی از سلطان عثمانی برای فروش فلسطین به سرمایه‌داران یهودی در اندیشه مهاجرت یهودیان جهان به فلسطین و دولت یهودی بود که با تهدید دولت‌های اروپایی به سبب مخالفت سلطان عثمانی ناکام ماند.

این پژوهشگر در ادامه عنوان کرد: انگلستان و صهیونیسم در این فکر بودند که پیوندهای مشترک کشورهای اسلامی را از بین ببرند و برای هرکدام از این کشورها هویت نوینی تعریف و جایگزین کنند و اشتراکات اسلامی این کشورها را از بین ببرند تا نسلی که با این هویت جدید پرورش پیدا می‌کند، به دین، فرهنگ دینی و مفاخر گذشته خود احساس حقارت ملی کند و به هویت جدید خود افتخار کند.

وی با اشاره به اینکه این ایدئولوژی جدید همان ایدئولوژی رژیم رضاخانی بود که در تمام دوران ۲۰ساله دیکتاتوری و در تمام سطوح نظام آموزشی و رسانه‌ها مطرح می‌شد، گفت: این ایدئولوژی دو وجه سلبی و ایجابی داشت که وجه سلبی، اسلام را دین غیر ایرانی معرفی می‌کرد که متعلق به نژاد غیرآریایی بود. بخش مهمی از اقدامات دوره فرهنگی رضاخان در همین مقطع انجام شد که واکنش‌های منفی از سوی مردم و روحانیت به همراه داشت؛ از قبیل محدودیت لباس روحانیت برای طلاب، ایجاد محدودیت برای مدارس دینی و … اما بخش ایجابی رژیم رضاخان بر دو بخش استوار بود؛ ناسیونالیسم رمانتیک و یا خیال‌پردازانه و تجدد.

رجبی بیان کرد: بیشترین تلاش و اقدامات فرهنگی رژیم پهلوی در جهات نظریه پردازی و تبیین این وجه از ایدئولوژی رژیم شاهنشاهی بود که از طریق رسانه‌ها و تریبون‌های عمومی به آن دامن می‌زد و شعله احساسات ناسیونالیستی را فراتر می‌برد. بخش دوم ایدئولوژی رضاخان تجدد بود، آرمانی که فرهنگی‌‌مآبان از ۱۰۰ سال پیش از آن در تحقق آن بودند که با قدرت رضاخان آرمان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود به دست رضاخان را محقق دانستند و برنامه‌های تجددخواهانه خود را در پیش گرفتند.

این پژوهشگر در پایان گفت: رژیم رضاخان به گمان خودش برای انعطاف خود در جامعه دست به کار نوسازی زد و با ظلم و ستیز به مقابله با سبک زندگی مردم برآمد و اقداماتی شتاب‌زده انجام داد که نارضایتی‌هایی به همراه داشته و موجب وقایع خونین شد. ایدئولوژی رضاخان همچون رژیمش از آن‌جایی که هیچ سنخیتی با مردم نداشت نتوانست جایگاه خود را در حافظه مردم بیابد و سرانجام خود را از بین برد.

*اعترافات رضاخان درباره نامردی انگلیسی‌ها موجود است

جواد منصوری استاد دانشگاه و مورخ تاریخ معاصر با موضوع «دلائل و پیامدهای سقوط رضاشاه» پشت تریبون قرار گرفت و طی سخنانی گفت: درباره تحولات قرن چهاردهم هجری شمسی که با کودتای رضاخان شروع می‌شود، حرف‌های مهم در قالب کتاب و سخنرانی و جلسه بسیار است.

وی در ادامه افزود: در اسناد زیادی مطرح شده که بهایی‌ها گفتند رضاخان جزو آنها بوده و محمدرضا هم بهایی است. یک نکته حائز اهمیت این است که به طور معمول حکومت‌های این چنینی چون پایگاه مردمی ندارند، مثل یک درخت بی‌ریشه هستند که اگر باد تندی بوزد، به زمین می‌افتند و خیلی دوام نمی‌آورند، حتی اگر پنجاه سال هم حکومتشان به طول بینجامد، اما کارشان به دوره طولانی‌تری نمی‌رسد، من جمله پدر و پسر خاندان پهلوی که چنین شرایطی پیدا کردند.

منصوری درباره چگونگی سقوط رضاخانی گفت:  اتفاقاتی در سال‌های ۱۳۱۴ به بعد رخ داد، مثل جنگ جهانی دوم و شایعه رسیدن هیتلر به مسکو، خیلی مسائل در ایران کلید خورد. زمانی که بحث دشمن مشترک شد، شوروی و متفقین متحد شدند. ما در زندان دوران شاه گاهی با سران حزب توده صحبت می‌کردیم و می‌پرسیدیم چطور شد که شوروی با ضد خود متحد شد و این اصلا با منطق فلسفی و سیاسی شوروی جور در نمی‌آید؟ اینها هم پاسخ می‌دادند که این یک اتفاق تاریخی بود که رخ داد. اما ما پاسخ می‌دادیم که اینطور نیست و یک روند عادی است که تضاد دو جریان با اشتراک منافع به اتحاد برسد.

وی همچنین درباره اشغال ایران در زمان دولت رضاشاه گفت: رضاخان تصمیم داشت در مقابل آنها بایستد، منتها با ارتشی که البته برای سرکوب مردم درست شده؛ چرا که ارتش پهلوی برای مقابله با دشمن درست نشده بود. ارتشبد طوفانیان چند سال پیش با یکی از دوستان ما در ژنو صحبت کرده بود و ضمن صحبتش حرف جالبی زده بود که آنها در دوره پهلوی دوم با آمریکایی‌ها صحبت کرده بودند که اگر عراق به ایران حمله کرد، ارتش فقط دو هفته مقاومت کند تا آمریکایی‌ها نیرو پیاده کنند و ارتش عقب بکشد تا آمریکا با عراق بجنگد!

منصوری با تأکید بر تصمیم شاه برای اعلام بی‌طرفی در زمان جنگ جهانی دوم گفت: اینطور شد که اروپایی‌ها رضاخان را تهدید کردند و تصمیم به خلع او از سلطنت گرفتند و سپس پسرش محمدرضا روی کار آمد.

وی اظهار داشت: نکته مهم این است که زمان تبعید رضاخان گفته بود؛ هر چه انگلیسی‌ها خواستند، من انجام دادم حتی من خلاف دین و مروتم چادر ناموسم را هم برداشتم، اما اینها خیلی نامرد هستند. جالب است که بعد از این چیزها امروز هم می‌بینیم که خیلی‌ها حرف دیگری درباره رضاخان می‌زنند؛ مثل اینکه اصلا کودتایی نبوده و خود شاه سرکار آمده و مسائل دیگر، دیگر اینها را خود خارجی‌ها هم در آثارشان نوشته‌اند که آمریکا چطور باعث کودتا شده است.

منصوری با بیان اینکه در ایران دو قرن گذشته ثابت شده که خارجی‌ها اگر در ظاهر دوستی خود را نشان دادند، هر زمان منافعشان به خطر افتاده از هیچ کاری دریغ نمی‌کردند، توضیح داد: حضرت امام (ره) در صحبت‌های خود در عاشورای سال ۴۲ در مدرسه فیضیه خطاب به محمدرضا فرمودند که کاری نکن، مثل پدرت وقتی داشتند تبعیدش کردند، ملت اظهار خوشحالی کردند که از شر او راحت شدیم!

وی در پایان گفت: آنچه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی اتفاق افتاد قطعا با تجربیاتی بود که در دوران گذشته کسب کردیم مثل انسجام نسبی مردم و عدم اعتماد مطلق به قدرت‌های بزرگ و به همین دلائل انقلاب اسلامی توانست بماند.

در این همایش، صاحب‌نظران حوزه تاریخ معاصر از جمله دکتر منوچهر محمدی، دکتر موسی نجفی، دکتر مجید تفرشی، استاد خسرو معتضد، دکتر محمدحسن رجبی، مهندس عباس سلیمی نمین، دکتر جواد منصوری، دکتر یعقوب توکلی، مسعود رضایی، دکتر محمد ملک‌زاده، دکتر رضا قریبی، دکتر مصطفی جوان، دکتر جواد حقگو، دکتر علی قربان‌پور دشتکی، محمدعلی بهمنی قاجار، دکتر مجید احمدی کچایی، دکتر سیدمصطفی تقوی، حجت‌الاسلام محمدصادق ابوالحسنی، دکتر مجید صادقانی، مهرزاد بختیاری‌منش، دکتر مرتضی باقیان، سیدهاشم منیری، محمدرضا چیت‌سازیان، مریم‌السادات حسینی، روح‌الله امین‎‌آبادی، سیدمرتضی حسینی، دکتر مظفر شاهدی، دکتر رضا حجت، مرتضی حافظی، حسین مولایی، رضا سرحدی، محمود ذکاوت، زهرا سعیدی، جواد عربانی، داوود امینی، سارا اکبری، امیر مکی و نعمت‌الله عاملی به واکاوی اوضاع ایران و مردم این سرزمین در دوره سلطه رضاخان خواهند پرداخت. همچنین گفت‌وگوی منتشرنشده‌ای از مرحوم علی‌اکبر رنجبر کرمانی پخش خواهد شد.

انتهای پیام/




منبع

منصوری: اعترافات رضاخان درباره نامردی انگلیسی‌ها موجود است بیشتر بخوانید »

فیلم/ داعشی‌های دهه شصت ایران را می‌شناسید؟

اعلام مبنای فقهی و حقوقی اعدام‌های سال ۱۳۶۷



شمارش معکوس برای اخراج منافقین از آلبانی

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، به مناسبت چهلمین سالگرد شهادت آیت‌الله بهشتی و همراهان ایشان، همایش بزرگداشت شهدای هفتم تیر به همت پژوهشکده تاریخ معاصر و با همکاری مجموعه فرهنگی شهدای هفتم تیر (سرچشمه)، دوشنبه ۷ تیر ۱۴۰۰، در مؤسسه فرهنگی شهدای هفتم تیر (محل وقوع این حادثه تروریستی) برگزار شد.

در آغاز این همایش، دکتر موسی حقانی، رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر، از دشواری‌هایی که در کار تهیه نشریه «شهرآشوب» (سیزدهمین شماره نشریه کتاب ماه فرهنگی تاریخی یادآور) وجود داشت سخن گفت و پس از آن با اشاره به سخنان مقام معظم رهبری درباره اهمیت تاریخ اظهار کرد: حضرت آقا در بیانیه گام دوم به تاریخ و لزوم پرداختن جوانان به تاریخ اشاره می‌کنند و بر این نکته تأکید می‌کنند که تاریخ را از اهلش بشنوید و اگر تاریخ را از قلم‌ها و زبان‌های منحرف بشنوید حقایق قلب می‌شود و آن‌طور که در فرمایشات دیگرشان بود، جای شهید و جلاد عوض می‌شود.

با این صحبت مقدماتی، رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر وارد بحث واقعه هفتم تیر شد و درباره آن گفت: درست است که درباره این واقعه و آن تابستان خونبار به مناسبت‌های مختلف مراسم برگزار می‌شود، اما به نظر من آن‌چنان که باید و شاید، ما به این ماجرا و کلا رویدادهای مربوط به دهه ۱۳۶۰ نپرداخته‌ایم و ازهمین‌رو، دشمنان توانسته‌اند با تحلیل‌های غلط و ناروای خود در خصوص اتفاقات این دهه، ذهن جوانان ما را مغشوش کنند و جلادی که خون بیش از پانزده‌هزار نفر از مردم و شخصیت‌های این کشور را بر گردن دارد مظلوم نشان دهند و مدعی حقوق بشر شوند.

او در ادامه به شبهاتی اشاره کرد که درباره وقایع دهه ۱۳۶۰ مطرح می‌شود و درباره آنها این چنین اظهار کرد: یکی از این شبهات این است که نظام و نیروهای انقلابی در قبال جریان‌ها و گروه‌ها بردباری نداشتند و آنها را به موضع درگیری‌های مسلحانه کشاندند. بعد در ریشه‌یابی این اتفاقات، آنها را رویدادهای زندان‌های قبل از انقلاب برمی‌گردانند و به‌ویژه بر فتوایی انگشت می‌گذارند که درباره نجس بودن مارکسیست‌ها صادر شد و موجب گردید جریان اسلامی تابع مرجعیت شیعه، دربرابر آن جریان‌ها نوعی فاصله‌گذاری را رعایت کنند.

دکتر حقانی با غیرواقعی خواندن این تحلیل‌ها، ریشه این مشکلات را نه به سال‌های ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶، بلکه به مشروطه بازگرداند و گفت: مشروطه و تحولات پس از آن، یعنی ظهور و بروز جریان‌های غربی و بعد از آن جریان‌های مارکسیستی در کشور خودبه‌خود اختلافاتی را به‌وجود آورد. می‌بینیم ادامه آن جریانی که آن دوره با شیخ‌فضل‌الله نوری درگیر بود، یعنی همان جریان غرب‌گرا، امروز با نظام اسلامی درگیر است و آن حرف‌هایی که جریان‌های غرب‌گرا علیه مرحوم شیخ‌فضل‌الله نوری می‌گفتند امروز در خصوص نظام اسلامی گفته می‌شود.

او در ادامه به مسیر شکل‌گیری و رشد جریان روشنفکری دینی اشاره کرد و گفت: جریان روشنفکری دینی از دل همین اتفاقات زاده می‌شود و ما شاهد جریانی هستیم که به سمت اسلام منهای روحانیت می‌رود که البته در دهه ۱۳۵۰ و اوخر دهه ۱۳۴۰ خیلی جدی‌تر و شفاف‌تر علنی می‌شود. در این دوره، برای جوان‌های ایرانی مخصوصا آنهایی که پرشور و اهل مبارزه بودند، یک چهره کاملا متحجرانه از روحانیت شیعه ارائه می‌شود.

رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر در بخش دیگری از سخنان خود، از موضع‌گیری جریان روحانیت شیعه در برابر جریان یادشده سخن گفت و به این نکته اشاره کرد که در ابتدای فعالیت این جریان، حتی از وجوهات شرعی به آنها کمک داده می‌شد، ولی وقتی دیدند که این جریانی که به عنوان جریان دینی به آن امید بسته بودند به سمت تفکرات التقاطی رفته است نسبت به آن حساس شدند، اما باز هم با احتیاط با آن برخورد می‌کردند.

وی در ادامه برای نمونه، حساسیت‌های شهید آیت‌الله مطهری نسبت به این جریان را که در دو اثر ایشان جلوه یافته است تشریح کرد و گفت: شهید مطهری در پاورقی‌های کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» با مهندس بازرگان و سران فکری نهضت آزادی به‌ویژه درمورد کتاب «راه طی‌شده»، که مبنای کار سازمان مجاهدین خلق بود، بحث و گفت‌وگوی جدی دارد و اشکالات عمیقی به این کتاب وارد می‌کند.

نامه شهید مطهری به امام خمینی، که در سال ۱۳۵۶ نوشته شد، اثر دیگری بود که دکتر حقانی به آن اشاره و آن را نمود دیگری از جریان‌شناسی درست این استاد مجاهد نسبت به جریان التقاطی مجاهدین عنوان کرد. سخنان وی درباره این اثر چنین بیان شد: این نامه در سال ۱۳۵۶ نوشته شده است، ولی ایشان اشاره می‌‎کند که دو سال پیش از اروپا هم یک چیزی برای شما [: حضرت امام] نوشتم؛ یعنی در سال ۱۳۵۴ شهید مطهری چنین بحصی را با حضرت امام مطرح می‌کند. ایشان به نفوذ افکار مارکسیستی در محافل مذهبی اشاره می‌کنند و اینکه آنها نماز را در حد یک امر سیاسی و حزبی تنزل می‌دهند. بعد هم اشاره می‌کنند به سازمان مجاهدین و می‌گویند: اینها از حزب به انشعاب مذهبی رسیده‌اند.

رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر پس از بیان اینکه در سال ۱۳۵۶، شهید مطهری تبدیل شدن آنها به یک فرقه را کاملا پیش‌بینی کرده بود، سخنان خود را ادامه داد: نکته دیگری که شهید مطهری در این نامه به آن اشاره می‌کنند این است که آنها می‌گویند ما به خودکفایی رسیده‌ایم که عنوان دیگر همان اسلام منهای روحانیت است؛ یعنی ما در فهم اسلام و قرآن احتیاجی به روحانیت نداریم و خودمان خودکفا هستیم. البته تز اسلام منهای روحانیت تقریبا از نهضت آزادی شروع شد و سپس به گروه‌های دیگر نظیر گروهک فرقان نیز تسری پیدا کرد و فقط مختص سازمان مجاهدین خلق نبود.

دکتر حقانی در بخش دیگری از سخنان خود به دیدگاه‌های مختلفی اشاره کرد که درباره انقلاب اسلامی مطرح است و یکی از این دیدگاه‌ها را نقش قائل شدن برای گروه‌های مختلف در پیروزی انقلاب اسلامی عنوان کرد و گفت: در سیزدهمین شماره نشریه کتاب ماه یادآور سعی شده است دیدگاه‌های مختلف که با بعضی از آنها هم موافق نیستیم، آورده شود تا خوانندگان خودشان قضاوت کنند. یکی از مسائل محوری که در این نشریه مطرح می‌شود و به نظر من مسیر تحلیل درست وقایع دهه ۱۳۶۰ را منحرف می‌کند این است که مدعی هستند گروه‌های مختلف در انقلاب اسلامی نقش داشتند و بعد انحصارطلبی باعث شد آنها حذف شوند.

وی در پاسخ به این تحلیل گفت: ما منکر آن نیستیم که گروه‌های بسیاری با رویکردهای متفاوت و اهداف مختلف با رژیم پهلوی مبارزه می‌کردند، اما تنها نهادی که در ایران، قدرت بسیج‌گری داشت روحانیت شیعه بود و اتفاقا جریان‌های دیگر با عناوین مختلف خودشان را به روحانیت شیعه وصل می‌کردند تا از ظرفیت بسیج‌گری آن استفاده کنند. نهضت آزادی با پهلوی مبارزه می‌کرد برای رژیم مشروطه سلطنتی و کسی را نتوانسته بود پای کار بیاورد تا جمع کثیری وارد مبارزه بشوند. سازمان مجاهدین هم همین‌طور؛ ابتدای کار یک سری جوان بودند که دغدغه داشتند و آمدند پای کار و دست به اسلحه بردند هرچند روش مسلحانه جواب نمی‌داد و مردم هم با آنها همراهی نکردند. گروه‌های چپ هم که هیچ جایگاهی در شکل‌گیری انقلاب اسلامی نداشتند.

حکم امام خمینی درباره اعدام‌های سال ۱۳۶۷ ، هم مبنای فقهی دارد و هم مبنای حقوقی

حجت‌الاسلام والمسلمین محمد نیازی، رئیس سابق سازمان قضایی نیروی مسلح، سخنران دوم این همایش بود که حکم امام خمینی درباره اعدام‌های دهه ۱۳۶۰ را موضوع سخنان خود قرار داد. وی با اشاره به اینکه درباره این حکم، سؤالات و شبهات بسیاری مطرح می‌شود، برای بررسی این شبهات و پاسخ به آنها به دهه ۱۳۶۰ و اوضاع کشور در آن زمانه گریز زد و گفت: حکم امام در سال ۱۳۶۷ صادر شد. در آن زمان ما عقب‌نشینی‌هایی در جبهه داشتیم و شرایط اقتضا می‌کرد که جنگ پایان یابد و ازهمین‌‎رو حضرت امام قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفتند. در پی این امر، دشمنان با این تحلیل که ایران به دلیل ضعف، این قطعنامه را پذیرفته است به این نتیجه رسیدند که امروز روز ضربه زدن به نظام جمهوری اسلامی است؛ بنابراین از یک‌سو صدام قطعنامه را نپذیرفت و از سوی دیگر منافقین به عملیات فروغ جاویدان دست زدند و از مرزهای غربی کشور و سر پل ذهاب راهی کرمانشاه شدند. برنامه منافقین پس از رسیدن به کرمانشاه این بود که دولت موقت خود را اعلام کنند و نیروهای خود را به شهرهای همدان، قزوین و تهران برسانند، اما به لطف خدا عملیات مرصاد شکل گرفت و منافقین شکست مفتضحانه‌ای خوردند.

نیازی در ادامه با اشاره به بخشی از جنایت‌های منافقین اظهار کرد: منافقین در دهه ۱۳۶۰ هفده‌هزار نفر را ترور کردند و در زمان جنگ نیز، صدام و نیروهای حزب بعث با کمک‌های اطلاعاتی آنها تهران و شهرهای دیگر را موشک‌باران می‌کردند.

رئیس سابق سازمان قضایی نیروی مسلح با این مقدمه به بررسی حکم امام پرداخت و گفت: عملیات مرصاد در ۷ مرداد ۱۳۶۷ رخ داد و حکم حضرت امام دو روز بعد از عملیات مرصاد صادر شد. در مقدمه حکم امام به جنایت‌های منافقین، ارتداد سران آنها، محارب بودن آنها و جنگ کلاسیک این گروه در شمال، غرب و جنوب با همکاری حزب بعث، ضربات ناجوانمردانه آنها علیه نظام و مردم اشاره شده است. این مقدمه نشان می‌دهد که امام هم از ناحیه منافقین و هم از ناحیه کسانی که در زندان به‌سر می‌بردند و بر سر موضع نفاق خود پافشاری می‌کردند احساس خطر می‌نمودند؛ ازهمین‌رو آنها را محارب و محکوم به اعدام می‌دانند.

وی در ادامه از شبهاتی که درباره این حکم مطرح است سخن گفت و درباره آنها چنین بیان کرد: یکی از این شبهات این است که آنها داشتند دوران محکومیت خود را سپری می‌کردند؛ حال‌آنکه چنین نبود و آنها از داخل زندان با منافقین بیرون زندان ارتباط داشتند و خودشان را برای این عملیات آماده کرده بودند. به گفته منافقینی که بعد از عملیات مرصاد بازداشت شدند بنا بود نیروهای منافقین بعد از رسیدن به تهران، به اولین جایی که می‌روند زندان‌ها باشد و منافقین زندانی را آزاد کنند.

نیازی در ادامه به شبهات مطرح‌شده از سوی آیت‌الله منتظری اشاره کرد و پس از بیان اینکه ولایت فقیه دو شأن حکومت و قضاوت را دارد گفت: آیت‌الله منتظری می‌گفت با توجه به اینکه حضرت امیر(ع) در جنگ جمل اسیران را نکشت، چرا حضرت امام چنین حکمی داد؟

وی در پاسخ به این شبهه، به تفاوت مفهومی «محارب» و «باغی» اشاره کرد و درباره «بُغات» افزود: بغات دو دسته هستند؛ اسیران یک دسته را می‌شود کشت و اسیران دسته دیگر را نمی‌شود کشت. دسته اول کسانی هستند که در جنگ شکست می‌خورند، اما تشکیلات و فرماندهی‌شان باقی است؛ مثل جنگ صفین. در این وضعیت، باید اسیران را کشت؛ چراکه اگر چنین نشود، بعد از آزادی، دوباره خود را بازسازی می‌کنند و صف جنگ بازمی‌گردند. در دسته دوم، فرماندهان و تشکیلات هم از بین می‌روند؛ مثل جنگ جمل؛ در این حالت دیگر نباید اسیران را کشت.      

نیازی با این مبنای فقهی گفت: در عملیات مرصاد، منافقین شکست خوردند، اما فرماندهی و تشکیلات آنها پابرجا بود؛ بنابراین باید اسیران آنها کشته می‌شدند.

رئیس سابق سازمان قضایی نیروی مسلح پس از بیان مبنای فقهی حکم امام خمینی، وارد بحث حقوقی آن شد و اظهار کرد: حکم امام مبنای حقوقی هم دارد و کاملا قانونی است. براساس مواد ۱۹۸ قانون حدود و قصاص که در سال ۱۳۶۱ به تصویب رسید، هر گروه یا جمعیتی متشکل که در برابر حکومت اسلامی قیام مسلحانه کند، تمام افراد و هوادارانی که موضع آن گروه یا جمعیت را ‌می‌دانند و به نحوی در پیشبرد اهداف سازمان فعالیت و تلاش مؤثر دارند محارب‌اند اگرچه در شاخه نظامی شرکت نداشته باشند. براساس ماده ۱۹۹ این قانون هم هر فرد یا گروهی که طرح براندازی حکومت اسلامی را بریزد و برای این منظور اسلحه و مواد منفجره تهیه کند و نیز کسانی که با آگاهی و اختیار وسایل و

اسباب کار و سلاح در اختیار آنها بگذارند محارب و مفسد فی‌الارض می‌باشند.

جنایت‌های منافقین درست تبیین نشده‌اند

زهره سادات لاجوردی، فرزند شهید اسدالله لاجوردی و نماینده مجلس شواری اسلامی، سخنران دیگر این همایش بود که سخنان خود را با اقدامات تروریستی منافقین در سال ۱۳۶۰ آغاز کرد و گفت: مجاهدین خلق با نفوذ در نهادها و سازمان‌های تازه‌تأسیس‌یافته، خود را در مناصب مهم مشغول کردند تا ضربه کاری به نظام جمهوری اسلامی بزنند تا به خیال خام خود، نظام را با حذف افراد مهم ساقط کنند.

وی در ادامه از موضوع نفوذ سخن گفت و با اشاره به کشمیری، درباره تلاش‌های شهید لاجوردی برای پیگیری پرونده ترورهای سال ۱۳۶۰ اظهار کرد: شخصی مثل شهید لاجوردی پیگیر این پرونده بود و سرنخ‌هایی برای گشایش آن یافته بود، اما با نفوذ عده‌ای نگذاشتند این تلاش‌ها به نتیجه برسد.

این نماینده مجلس شواری اسلامی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به این تعبیر شهید لاجوردی در وصیت‎نامه خود که «منافقین انقلاب از مجاهدین خلق خطرناک‌ترند» از مقاله‌ای سخن گفت که سعید حجاریان به فاصله کوتاهی پس از شهادت ایشان منتشر کرد. وی دراین‌باره اظهار کرد: حجاریان در این مقاله که با عنوان دشمن‌شناسی وارونه نشر یافت می‌گوید که لاجوردی همواره می‌گفت شما از منافقین بدتر و خطرناک‌ترید. او در ادامه این نوع دشمن‌شناسی شهید لاجوردی را وارونه معرفی می‌کند و دشمن واقعی را آمریکا می‌داند. حال‌آنکه این دشمن‌شناسی، دشمن‌شناسی دقیقی بود و آنچه بعدها روی داد به‌خصوص فتنه سال ۱۳۸۸ گویای درستی این دشمن‌شناسی بود.

پایان‌بخش سخنان زهره سادات لاجوردی انتقاد از عدم تبیین اقدامات این سازمان تروریستی بود که چنین بیان شد: آیا کسی هست که بتواند از اقدامات داعش حمایت کند؟! منافقین دست داعش را در جنایت و آدم‌کشی از پشت بسته بودند، اما به دلیل اینکه این جنایت‌ها درست تبیین نشده‌اند عده‌ای در داخل درباره اعدام‌های دهه ۱۳۶۰ شبهه‌پراکنی می‌کنند و از سوی دیگر به دلیل انفعال ما در سیاست خارجی، در خارج هم کشورهایی که داعیه حقوق بشر دارند به جنایتکارانی مثل منافقین پناهندگی می‌دهند.

با وجود آلترناتیو سازمان مجاهدین خلق برای نظام جدید، سخن و طرح آنها در بین مردم انقلابی جایگاهی نداشت

جواد منصوری، نخستین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نویسنده و مورخ، سخنران دیگر این همایش بود که موضوع سخنان خود را خاطرات خود از این گروه تروریستی قرار داد و گفت: با توجه به اینکه از سال ۱۳۵۱ در زندان با اعضای این سازمان حشر و نشر داشتم، از همان زمان با خواندن نوشته‌های آنها متوجه شدم که این گروه، هم دچار انحراف فکری است و هم در کارش صداقت ندارد، یعنی دچار نفاق است.

وی در ادامه از چالش‌های خود با اعضای سازمان در زندان سخن گفت و دراین‌باره اظهار کرد: قبل از اینکه جریان انشعابات آنها در سال ۱۳۵۴ و ۱۳۵۵ رخ دهد و التقاطی بودن اندیشه آنها هویدا شود، در بحث با آنها متوجه شده بودم که آنها ‌آن‌قدرها که برای مارکسیست‌ها اهمیت قائل بودند برای مسلمانان ارزش قائل نبودند.

منصوری پس از آن، با اشاره به فضای کشور و مردم در سال ۱۳۵۷ و در بحبوحه پیروزی انقلاب اسلامی، گفت: با وجود آلترناتیو سازمان مجاهدین خلق برای نظام جدید، سخن و طرح آنها در بین مردم انقلابی جایگاهی نداشت و ازهمین‌رو آنها در ماه‌های اول پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ابتدا به شکل مزوّرانه خود را طرفدار نظام جمهوری اسلامی نشان دادند و در مناصب مهم نفوذ کردند.

وی در ادامه پس از اشاره به گوشزدهای خود به مقامات مختلف درباره نفاق این گروه گفت: براساس گفته مایکل براند، از سال ۱۳۶۴، سازمان‌های اطلاعاتی غرب با همکاری منافقین، به این نتیجه رسیدند که انقلاب اسلامی ایران بر سه پایه مردم، اسلام و رهبری قرار دارد و برای ضربه زدن به آن، باید این سه پایه از هم جدا شوند. بنابراین از همان زمان، نفوذ در ارکان نظام جمهوری اسلامی به منظور جدا کردن این سه رکن و درنتیجه ضربه زدن به نظام را در دستور کار قرار داده‌اند. در صبح ۸ تیر ۱۳۶۰ نیز منافقین و نیز رسانه‌های دنیا اعلام کردند که کار نظام تمام است، اما حضور مردم در مراسم تشییع شهدای این حادثه تروریستی در ۹ تیر نشان داد که آنها چقدر اشتباه کرده‌اند.    

مجاهدین زمانی طرح براندازی خود را شروع کردند که حتی فرمانده کل قوا فرمانده برانداز بود

حجت‌الاسلام‌والمسلمین مصطفی پورمحمدی، رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سخنران دیگر این همایش بود که در سخنان خود به دو نکته اشاره کرد. نکته نخست وضعیت کشور در زمانه شروع اقدامات براندازانه سازمان مجاهدین خلق بود که چنین بیان شد: در حوادث دهه ۱۳۶۰، ایران درگیر جنگ بود و وضعیت منطقه خوزستان به گونه‌ای بود که برای جلوگیری از پیشروی دشمن در خاک ایران، طرح به آب انداختن این منطقه مطرح شد. در چنین شرایطی که ما زیر شدیدترین فشارهای دشمن بعثی قرار داشتیم، مجاهدین طرح براندازی خود را شروع کردند و حتی فرمانده کل قوا فرمانده برانداز بود. در چنین شرایطی، بیانات امام و حضور مردم و شکل‌گیری انسجام اجتماعی بود که باعث شد کشور با اقتدار نه تنها در برابر دشمن داخلی، بلکه در برابر دشمن خارجی ایستادگی کند.

نکته دومی که پورمحمدی از آن سخن گفت درباره تاریخ‌نگاری بود که با اشاره به زحماتی که برای تهیه سیزدهمین شماره نشریه کتاب ماه فرهنگی تاریخی یادآور با عنوان «شهرآشوب» کشیده شده است بیان شد. وی گفت: نمی‌شود به کسی گفت پیش‌داوری نداشته باشد، ولی وقتی تاریخ را می‌نویسیم سعی کنیم صادقانه تاریخ را بنویسیم و گرایش‌های خود را بر گزارش‌های تاریخی تحمیل نکنیم. اگر بخواهیم مقتدر باشیم، باید صادق باشیم. با دروغ و فریب و نیرنگ نمی‌شود صلابت داشت.

سؤالات جامعه درباره رویدادهای دهه ۱۳۶۰ بی‌جواب مانده است

در بخش پایانی همایش، جواد موگویی، روزنامه‌نگار و تاریخ‌پژوه و دبیر تحریریه نشریه کتاب ماه فرهنگی تاریخی یادآور، سخن گفت. او با اشاره به تلاش‌های انجام‌شده برای آماده‌سازی و انتشار این نشریه گفت: ما در این شماره، با چهل تن از اعضای سازمان مجاهدین خلق و شاهدین آنها در پیش و پس از انقلاب اسلامی مصاحبه و این سازمان را در چهار محور زیر بررسی کردیم: ۱. پیشینه و چگونگی شکل‌گیری سازمان؛ چگونگی انتقال رهبری سازمان به مسعود رجوی؛ ۳. بررسی این موضوع که آیا می‌شد با سازمان کنار آمد؛ ۴. چگونگی نفوذ اعضای سازمان در دستگاه‌های حکومت.

موگویی در ادامه با اشاره به شبهاتی که درباره رویدادهای دهه ۱۳۶۰ مطرح است اظهار کرد: اینها سؤالات جامعه است که بی‌جواب مانده است. آقای نیازی شجاعت به خرج دادند و مبانی فقهی و حقوقی اعدام‌های سال ۱۳۶۷ را بیان کردند. چرا ما با وجود حقی که داشتیم این گونه منفعل هستیم و چرا حقایق آن دهه را بازگو نمی‌کنیم؟! نسل اول و دوم انقلاب باید خاطرات خود را بگویند تا برای تاریخ بماند.

در پایان این همایش، با حضور آقایان دکتر منصوری، حجت‌الاسلام‌والمسلمین پورمحمدی، دکتر موسی حقانی و… از سیزدهمین شماره نشریه کتاب ماه فرهنگی تاریخی یادآور با عنوان «شهرآشوب» رونمایی شد.



منبع خبر

اعلام مبنای فقهی و حقوقی اعدام‌های سال ۱۳۶۷ بیشتر بخوانید »