حاج همت

سند/ حکم انتصاب شهید همت به فرماندهی سپاه پاوه

سند/ حکم انتصاب شهید همت به فرماندهی سپاه پاوه


گروه ساجد دفاع‌پرس: سردار شهید «محمد بروجردی»، دوم آذر سال ۱۳۵۹ که فرماندهی سپاه غرب کشور را برعهده داشت، با صدور حکمی سردار شهید «محمدابراهیم همت» را به فرماندهی سپاه پاوه منصوب کرد.

آن‌چه در ادامه مشاهده می‌کنید، تصویر حکم انتصاب شهید همت به قرمانده سپاه پاوه هست.

 

به: برادر ابراهیم همت

از: ستاد سپاه پاسداران غرب کشور

موضوع: حکم مسئولیت

بدینوسیله شما به سمت فرمانده سپاه پاسداران پاوه منصوب می‌شوید.

امید هست به‌یاری خداوند بزرگ در راه به ثمر رساندن اهداف انقلاب اسلامی موفق و موید باشید.

مسئول سپاه پاسداران غرب کشور

محمد بروجردی

خاطرنشان می‌شود؛ سردار شهید «محمدابراهیم همت» خرداد سال ۱۳۵۹ مسئولیت روابط عمومی سپاه «پاوه» را برعهده داشت و از مهر سال ۱۳۵۹ تا دی سال ۱۳۶۰ نیز در پاک‌سازی روستا‌ها از وجود افراد ضدانقلاب نقش ویژه‌ای ایفا کرد، تا این‌که آذر سال ۱۳۵۹ به فرماندهی سپاه پاوه منصوب شد.

انتهای پیام/ ۱۱۳

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

سند/ حکم انتصاب شهید همت به فرماندهی سپاه پاوه بیشتر بخوانید »

دلنوشته فرزند شهید همت در چهل و یکمین سالروز شهادت پدرش


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «محمدمهدی همت» فرزند سردار شهید حاج محمدابراهیم همت، همزمان با چهل و یکمین سالروز شهادت پدرش، در صفحات مجازی خود دلنوشته‌ای را منتشر کرد.

«محمدمهدی همت» در سالروز شهادت پدرش چنین نوشت:

«چهل و یک سال! امروز از رفتن‌ات چهل و یک سال گذشت! مثل برق گذشت، مثل باد گذشت، چهل و یک سال مثل یک لحظه گذشت!

به اولین عکسی که با نبودن تو گرفتم نگاه می‌کنم، اولین عکس با عکس تو! همین دو هزار و صد و سی و نه هفته پیش بود، هیچ پیر نشدی پدر، تکان نخوردی!

مو‌های من ولی سفید شده‌اند، من پیر نشدم، ذوب شده‌ام!

به اولین عکسی که توی آغوش غریبه‌ها گرفته‌ام نگاه می‌کنم، همین چهارده‌ هزار و نهصد و هفتاد و پنج روز پیش بود، همه دوستان تو بودند، من، اما فقط تو را می‌شناختم. سر سفره محبت دیگران دنبال تو می‌گشتم و هیچ‌کس در دنیا مثل تو نبود. از آن روز هیچ چیز تغییر نکرده، جز من که دیگر منتظر نیستم تو برگردی، حالا دیگر حتی منتظر محبت دیگران هم نیستم!

دیشب مادر از اولین تب یتیم تو تعریف کرد، همین سیصد و پنجاه و نه هزار و چهارصد ساعت پیش بود، تو رفته بودی و یک زن دوتا بچه تب کرده‌اش را به دندان گرفته بود و تقلا می‌کرد، بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم کاش از آن شب پیرتر نمی‌شدم!

می‌بینی آقای ابراهیم؟ من آمار دقیقه‌ها و ثانیه‌هاش را هم دارم! هرچند، همه می‌گویند مثل برق گذشت، مثل باد گذشت، بله، چهل و یک سال مثل یک لحظه گذشت، اما نگذشت! حتی اگر این چهل و یک سال هم گذشته باشد من از این چهل و یک سال بدون تو نمی‌گذرم!

‎#محمد_ابراهیم_همت
‎#شهید_همت
‎#حاج_همت
۱۳ فروردین ۱۳۳۴،
۱۷ اسفند ۱۳۶۲»

انتهای پیام/ ۱۱۳

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

دلنوشته فرزند شهید همت در چهل و یکمین سالروز شهادت پدرش بیشتر بخوانید »

فیلم/ ناگفته‌های حاج قاسم از مسئولیت‌پذیری و استقامت شهید همت در ساعات منتهی به شهادت

فیلم/ ناگفته‌های حاج قاسم از مسئولیت‌پذیری و استقامت شهید همت در ساعات منتهی به شهادت

کد ویدیو

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

فیلم/ ناگفته‌های حاج قاسم از مسئولیت‌پذیری و استقامت شهید همت در ساعات منتهی به شهادت بیشتر بخوانید »

حکم مسئولیت سپاه 11 قدر به شهید همت

سند/ حکم انتصاب شهید همت به فرماندهی سپاه ۱۱ قدر


گروه ساجد دفاع‌پرس: سردار سرلشکر شهید «محمدابراهیم همت» آذر سال ۱۳۶۱ با حکمی از طرف «سید مهدی مبلغ» فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منطقه ۱۰، به‌عنوان فرمانده «سپاه ۱۱ قدر» منصوب شد.

آن‌چه در ادامه مشاهده می‌کنید، تصویر حکم انتصاب شهید همت به‌عنوان فرمانده سپاه ۱۱ قدر هست.

 

 به: برادر ابراهیم همت 

از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (منطقه ۱۰ – فرماندهی)

موضوع: حکم

با عنایت الهی و توجهات حضرت مهدی (عج) بدینوسیله مسئولیت سپاه ۱۱ قدر به شما واگذار میگردد و شما به فرماندهی سپاه ۱۱ قدر منصوب میشوید.

امید هست با تلاش مستمر و با اتکال به خداوند بزرگ در یاری رساندن دین خدا و تحقق اهداف مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی همراه با تقوى و تعهد و عشق به شهادت موفق باشید و در سایه رهبری پیامبرگونه امام بزرگوارمان و نیز همکاری بیدریغ همه برادران در سپاه ۱۱ قدر منطقه ۱۰ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در جهت رشد کمی و کیفی برادرا ن سپاه ۱۱ قدر و نیز حاکمیت نظم و انظباط اسلامی در این سپاه و برقراری ارتباط منسجم و موثر با منطقه ۱۰ کوشا باشید و بتوانید این مسئولیت خطیر را به بهترین نحو انجام دهید.

فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی – منطقه ۱۰

سید مهدی مبلغ

خاطرنشان می‌شود؛ قبل از عملیات‌های «والفجر مقدماتی» و «والفجر یک»، با هدف گسترش سازمان رزم برای جذب نیروهای جدید و سازماندهی آن‌ها، چند سپاه عملیاتی تشکیل شد که «سپاه ۱۱ قدر» به فرماندهی شهید محمدابراهیم همت، یکی از آن‌ها بود؛ اما این سازماندهی موقت بوده و بعد از عملیات ملغی شد.

انتهای پیام/ ۱۱۳
 

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

سند/ حکم انتصاب شهید همت به فرماندهی سپاه ۱۱ قدر بیشتر بخوانید »

فرمانده‌ی مو بوری که لقبش «عقرب زرد» بود+ عکس

فرمانده‌ی مو بوری که لقبش «عقرب زرد» بود+ عکس



همه‌ی نیروهایش شهید شدند. باید برمی‌گشت ایران. تنها، مجبور به عقب‌نشینی شد که توی راهش به یک گروهان از صدامی‌ها رسید. یا باید تسلیم می‌شد یا اینکه همان کاری را می‌کرد که فقط عقرب زرد از پسش برمی‌آمد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، یک نوزاد سرخ و سفید بود؛ با موهای ریز زرد و بور که شاخ روی کله‌ی کوچکش ایستاده بود. وقتی پدرش بغلش گرفت تا اولین اذان را زیر گوشش بخواند با چشم‌های آبی و درخشانش توی صورتش خندید. پدر هم که با دیدن زلال چشم‌های «علی» یاد فرات و تشنگی سید الشهدا (ع) افتاده بود، پسرش را نذر کرد که «سقا» شود!

فرمانده‌ی مو بوری که لقبش «عقرب زرد» بود+ عکس

آن روزها توی همدان این نذرها رسم نبود. اصلا از آن‌جا که خانه‌ی پدری علی بود تا علقمه و کربلا آن‌قدر راه بود که این نذر از سرش بیفتد. صدام هم که تمام راه‌های رسیدن به کربلا را بسته بود و بهانه‌ی خوبی بود برای جا ماندن از قافله‌ی سیدالشهدا (ع) و تکرار زمزمه‌ی «یا لیتنا کنا معکم و نفوز فوزاً عظیما». اما مگر می‌شد سقای علمدار نتواند خودش را به خیمه‌ی حسین (ع) برساند؟ علی بزرگ میشد؛ مثل بذری که سینه‌ی خاک را برای نخلی تنومند شدن می‌شکافد و سرش را به آسمان می‌رسانَد. سر نترسی داشت سقا و شده به قیمت سرخی خونش، دنبال رسیدن به کربلا بود.

فرمانده‌ی نوزده ساله

سن و سالی نداشت که برای علمداری، سرش را سپرد به خدا و خودش را رساند به جبهه‌ی مهران. بیشتر از خودش می‌فهمید! عاقله مردی بود در کالبد پسری نوجوان که تازه پشت لبش سبز شده. به زبان عربی مسلط بود. یک تنه و یک نفس، انگار که مثلا یکی از خود عراقی‌ها باشد تا بیخ سینه‌ی سنگرهایشان می‌رفت و عین خیالش نبود. از این طرف هم چهار گردان چشم به راه یک اشاره‌ی دست او بودند که چه کنند.

فرمانده‌ی مو بوری که لقبش «عقرب زرد» بود+ عکس

اولین بار نبوغ این نوجوانِ چشم آبیِ مو بورِ کله شقِ نترس را «علی شادمانی» کشف کرد اما وقتی قصه‌ی جنون سقا دهن به دهن پیچید «حاج همت» نتوانست بی‌خیال خلاقیتش شود؛ هرچند «همدانی» زودتر دست جنباند و به سقای نوزده ساله‌ی همدان، حکم فرماندهی داد! آن هم فرماندهی کجا؟ علی نوزده ساله شد فرمانده‌ی اطلاعات و عملیات لشگر «انصار الحسین».

جوان ریش خرمایی

توی یکی از جلسات، فرمانده قرارگاه نجف پرسید: «این جوون ریش خرمایی که همه جا حرفشه، کیه؟» یکی از فرماندهان گفت: «مسؤول اطلاعات و عملیاته؛ اعجوبه‌اییه تو کار اطلاعات» وقتی علی را صدا زدند تا آخرین گزارشش را بدهد، روبه‌روی نقشه ایستاد و با انگشت روی جاده‌ی «زرباطیه» به «بدره» کشید و ریز به ریز به فرماندهان گفت که فرمانده تیپ عراقی کی می‌آید، با چه می‌آید، از کدام خط می‌آید و کجا می‌رود. چشم‌های فرمانده‌ی قرارگاه از تعجب گرد شده بود. چه کسی باورش می‌شد که این جوان و نیروهایش توانسته‌اند توی یک ماه، خطوط سه و چهار بعثی‌ها را این‌طور دقیق شناسایی کرده باشند اما سقا از پسش برآمده بود.

فرمانده‌ی مو بوری که لقبش «عقرب زرد» بود+ عکس

علی دست بردار نبود و دست آخر خودش را به کربلا رساند! آن هم نه یک بار و دو بار که چند بار. بعثی‌ها را عاصی کرده بود. همه جا بود و هیچ جا نبود. نیششان میزد و دستشان به علی نمی‌رسید. آن‌قدر کفری‌شان کرد که اسمش را گذاشتند «عقرب زرد»! وقتی گزارشش را به «صدام» دادند خیلی عصبانی شد. فرماندهیشان را به هم ریخته بود و «بعث» زیر سوال رفته بود. می‌گویند روی میزش کوبیده و یک جایزه‌ی سنگین برای سرش گذاشته اما کدام دست بود که به عقرب زرد برسد؟

اسیر گرفتن با دست خالی

در یکی از عملیات‌هایش که توی خاک عراق بود همه‌ی نیروهایش شهید شدند. خودش ماند و خدای خودش. باید برمیگشت ایران. تنها، مجبور به عقب‌نشینی شد که توی راهش به یک گروهان از صدامی‌ها رسید. یا باید اسلحه‌اش را میگذاشت زمین و زیرپیرهنی سفیدش را درمی‌آورد و سر دستش می‌گرفت و داد می‌زد: «تسلیم» یا اینکه همان کاری را می‌کرد که فقط عقرب زرد از پسش برمی‌آمد.

علی جلو آمد. با همان سرِ افراخته و سینه‌ی فراخ و نگاه نافذش. روبه‌رویشان ایستاد و گفت: «من علی چیت‌سازیانم؛ عقرب زرد! اگه مقاومت کنید تا آخرین گلوله باتون می‌جنگم و الا تسلیم بشید و جون سالم به در ببرید.»

فرمانده‌ی مو بوری که لقبش «عقرب زرد» بود+ عکس

علی، دست خالی، صد و چهل نفر را اسیر گرفت و برگشت. وقتی به خاک ایران رسید، دیده‌بان‌ها جمعیتی دیدند که یک نفر مدام دور آن‌ها می‌چرخد و به جلو هدایتشان می‌کند. اسلحه‌ها برای شلیک آمده می‌شود اما جمعیت هر چقدر نزدیک‌تر می‌شد آن مرد جوانی که دورشان می‌چرخید آشناتر به نظر می‌آمد، تا اینکه وقتی روبه‌رویشان قرار گرفت دیدند آقای فرمانده است، همان فرمانده‌ی به قول خودی‌ها، «ریش خرمایی» و به قول بعثی‌ها، «عقرب زرد».

سردار «علی چیت‌سازان»، آن سقای همدانی، سرانجام در چهارم آذر سال یک هزار و سیصد و شصت و شش، در منطقه «ماووت»، و در حالی که در گیر و دار عملیات شناسایی بود، در سن بیست و پنج سالگی خودش را به قافله‌ی سیدالشهدا (ع) رساند و به دست شمرهای زمانه‌اش، به شهادت رسید.

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فرمانده‌ی مو بوری که لقبش «عقرب زرد» بود+ عکس بیشتر بخوانید »