حاج همت

روایت بی‌سیم‌چی شهید همت از شجاعت فرمانده

راز شجاعت شهید همت در نبرد با دشمن از زبان خودش


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، یکی از بی‌سیم‌چی‌های شهید حاج ابراهیم همت در بخشی از کتاب «در مکتب نبوی» به شجاعت شهید همت اشاره کرده که در ادامه آمده است.

«گوشی بی‌سیم را به حاجی دادم و گفتم: حاج‌آقا با شما کار دارند. حاجی گوشی را گرفت و گفت: همت… به گوشم… در همان لحظه، خمپاره‌ای زوزه‌کشان به اطراف ما خورد. صدای مهیب انفجار خمپاره زمین را مثل گهواره لرزاند. بی‌اختیار به زمین دوخته شدم و دست‌هایم را به گوش‌هایم چسباندم. وقتی گرد و غبار خوابید، بلند شدم و دیدم حاج‌ همت بدون کوچک‌ترین عکس‌العملی سر جایش ایستاده و به من لبخند می‌زند؛ خجالت کشیدم. هرچه سعی می‌کردم این ترس را از خودم دور کنم و مانند حاجی آرام باشم، نمی‌شد. یک بار دل به تاریکی بیابان سپردم تا ترس را برای همیشه در خودم سرکوب کنم. در بیابان حاج‌ همت را دیدم که در خلوت و تاریکی به نماز ایستاده، اما باز هم ترسم نریخت. از این وضعیت به‌شدت خسته شده بودم.

دل را به دریا زدم و سؤالی که مدت‌ها ذهنم را مشغول کرده بود، از حاجی پرسیدم؛ چرا من می‌ترسم و شما چرا نمی‌ترسید؟ گفتم حاج‌آقا راستش خیلی تلاش می‌کنم که نترسم، اما به خدا دست خودم نیست. مگر آدم می‌تواند جلوی قلبش را بگیرد که تندتند نزند؟ مگر می‌تواند به رنگ صورتش بگوید زرد نشود؟ اصلا من بی‌اختیار روی زمین دراز می‌کشم؛ کنترلم دست خودم نیست. حاج‌ همت دست روی شانه‌ام زد و با مهربانی و لبخند گفت: من هم یک روز مثل تو بودم. ذهن من هم یک روزی پر بود از این سؤال‌ها، اما سرانجام امام جواب همه‌ی سؤال‌هایم را داد…

اوایل انقلاب که هنوز جنگ شروع نشده بود، با تعدادی از جوانان شهرمان برای دیدار با امام به جماران رفتیم. دور تا دور امام نشسته بودیم و به نصیحت‌هایش گوش می‌دادیم که یک‌دفعه ضربه‌ی محکمی به پنجره خورد و یکی از شیشه‌های اتاق شکست. از این صدای غیرمنتظره همه از جا پریدیم، جز حضرت امام. امام در همان حال که صحبت می‌کرد، آرام سرش را برگرداند و به پنجره نگاه کرد. هنوز صحبت‌هایش تمام نشده بود که صدای اذان شنیده شد. بلافاصله والسلام گفت و از جا بلند شد … همان‌جا بود که فهمیدم آدم‌ها همه‌شان می‌ترسند، چرا که آن روز در حقیقت، همه‌ی ما ترسیده بودیم؛ هم امام و هم ما. امام از دیر شدن وقت نماز می‌ترسید و ما از صدای شکسته شدن شیشه. او از خدا می‌ترسید و ما از غیرخدا. آن‌جا بود که فهمیدم هر کس واقعا از خدا بترسد، دیگر از غیر نمی‌ترسد.»

انتهای پیام/ 141

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

راز شجاعت شهید همت در نبرد با دشمن از زبان خودش

راز شجاعت شهید همت در نبرد با دشمن از زبان خودش بیشتر بخوانید »

روایت بی‌سیم‌چی شهید همت از شجاعت فرمانده

روایت بی‌سیم‌چی شهید همت از شجاعت فرمانده


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، یکی از بی سیم‌چی‌های شهید حاج ابراهیم همت در بخشی از کتاب «در مکتب نبوی» به شجاعت شهید همت اشاره کرده که در ادامه آمده است.

«گوشی بی‌سیم را به حاجی دادم و گفتم: حاج‌آقا با شما کار دارند. حاجی گوشی را گرفت و گفت: همت… به گوشم… در همان لحظه، خمپاره‌ای زوزه‌کشان به اطراف ما خورد. صدای مهیب انفجار خمپاره زمین را مثل گهواره لرزاند. بی‌اختیار به زمین دوخته شدم و دست‌هایم را به گوش‌هایم چسباندم. وقتی گرد و غبار خوابید، بلند شدم و دیدم حاج‌همت بدون کوچک‌ترین عکس‌العملی سر جایش ایستاده و به من لبخند می‌زند؛ خجالت کشیدم. هرچه سعی می‌کردم این ترس را از خودم دور کنم و مانند حاجی آرام باشم، نمی‌شد. یک بار دل به تاریکی بیابان سپردم تا ترس را برای همیشه در خودم سرکوب کنم. در بیابان حاج‌همت را دیدم که در خلوت و تاریکی به نماز ایستاده، اما باز هم ترسم نریخت. از این وضعیت به‌شدت خسته شده بودم.

دل را به دریا زدم و سؤالی که مدت‌ها ذهنم را مشغول کرده بود، از حاجی پرسیدم؛ چرا من می‌ترسم و شما چرا نمی‌ترسید؟ گفتم حاج‌آقا راستش خیلی تلاش می‌کنم که نترسم، اما به خدا دست خودم نیست. مگر آدم می‌تواند جلوی قلبش را بگیرد که تندتند نزند؟ مگر می‌تواند به رنگ صورتش بگوید زرد نشود؟ اصلا من بی‌اختیار روی زمین دراز می‌کشم؛ کنترلم دست خودم نیست. حاج‌همت دست روی شانه‌ام زد و با مهربانی و لبخند گفت: من هم یک روز مثل تو بودم. ذهن من هم یک روزی پر بود از این سؤال‌ها، اما سرانجام امام جواب همه‌ی سؤال‌هایم را داد…

اوایل انقلاب که هنوز جنگ شروع نشده بود، با تعدادی از جوانان شهرمان برای دیدار با امام به جماران رفتیم. دور تا دور امام نشسته بودیم و به نصیحت‌هایش گوش می‌دادیم که یک‌دفعه ضربه‌ی محکمی به پنجره خورد و یکی از شیشه‌های اتاق شکست. از این صدای غیرمنتظره همه از جا پریدیم، جز حضرت امام. امام در همان حال که صحبت می‌کرد، آرام سرش را برگرداند و به پنجره نگاه کرد. هنوز صحبت‌هایش تمام نشده بود که صدای اذان شنیده شد. بلافاصله والسلام گفت و از جا بلند شد … همان‌جا بود که فهمیدم آدم‌ها همه‌شان می‌ترسند، چرا که آن روز در حقیقت، همه‌ی ما ترسیده بودیم؛ هم امام و هم ما. امام از دیر شدن وقت نماز می‌ترسید و ما از صدای شکسته شدن شیشه. او از خدا می‌ترسید و ما از غیرخدا. آن‌جا بود که فهمیدم هر کس واقعا از خدا بترسد، دیگر از غیر نمی‌ترسد.»

انتهای پیام/ 141

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایت بی‌سیم‌چی شهید همت از شجاعت فرمانده

روایت بی‌سیم‌چی شهید همت از شجاعت فرمانده بیشتر بخوانید »

فیلم/ رفتن تا بیست متری اسرائیلی‌ها به روایت «حاج همت»


محمدعلی صمدی

در این برنامه، صوتی پخش نشده از شهید حاج محمد ابراهیم همت را می‌شنویم که راجع به خاطرات خود از حضور در لبنان می‌گوید

به گزارش مجاهدت از گروه جهاد و مقاومت مشرق، رادیو اروند به مرور اسناد صوتی و تصویری سال‌های دفاع مقدس می‌پردازد. در این برنامه، صوتی پخش نشده از شهید حاج محمد ابراهیم همت را می‌شنویم که راجع به خاطرات خود از حضور در لبنان می‌گوید:

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فیلم/ رفتن تا بیست متری اسرائیلی‌ها به روایت «حاج همت»

فیلم/ رفتن تا بیست متری اسرائیلی‌ها به روایت «حاج همت» بیشتر بخوانید »

شهید «حاج محمدابراهیم همت»

تصاویر/یادگاری با «همت»



شهید «حاج محمدابراهیم همت»

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه جهاد و مقاومت مشرق، «حاج محمد ابراهیم همت»، معروف به «حاج همت» از محبوب‌ترین فرماندهان سال‌های دفاع مقدس بود که فرماندهی رزمندگان و پاسداران تهرانی را به مدت ۲۰ ماه، در جریان ۷ نبرد در جبهه های جنگ بر عهده داشت. اسفند ماه، مصادف است با سالگشت شهادت او در «عملیات خیبر». به همین مناسبت، گزیده‌ای از ۲۰ عکس یادگاری با ایشان را منتشر می‌کنیم.

روحمان با یادش شاد

هدیه به روح بلندپروازش صلوات

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

تصاویر/یادگاری با «همت»

منبع خبر

تصاویر/یادگاری با «همت» بیشتر بخوانید »

عکس/آخرین فرمانِ «حاج همت»

عکس/آخرین فرمانِ «حاج همت»



شهید حاج محمدابراهیم همت

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه جهاد و مقاومت مشرق، آن چه پیش رو دارید، دستور کتبی شهید «محمدابراهیم همت» فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله(صلوات الله علیه و آله)» به شهید «محمد عبادیان»، مسئول تدارکات لشکر ۲۷ است، جهت مساعدت به واگذاری خودرو مورد نیاز برای انتقال گردان ها به خط . این دستور، آخرین دستخط به جامانده از «حاج همت» و ۱۰ روز قبل از شهادتش در «عملیات خیبر» ثبت شده است:

روحمان با یادش شاد

هدیه به روح بلندپروازش صلوات

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

عکس/آخرین فرمانِ «حاج همت»

عکس/آخرین فرمانِ «حاج همت»

منبع خبر

عکس/آخرین فرمانِ «حاج همت» بیشتر بخوانید »