حافظ اسد

تماس مقام ایرانی با وزیر دفاع سوریه برای چند قلم مهمات!

تماس مقام ایرانی با وزیر دفاع سوریه برای چند قلم مهمات!



طلاس گفت: این مهمات‌هایی که تو می‌خواهی ما توی وزارت دفاع تولید نمی‌کنیم. اینها مهمات‌های خریداری شده ارتش است. من حرفی ندارم کمک کنم ولی به رییس ستاد ارتش، حکمت شهابی زنگ بزن و جریان را به او بگو.

گروه جهاد و مقاومت مشرق کتاب «به طرف سنگر تدارکات» را نعمت‌الله سلیمانی‌خواه بر اساس خاطراتی درباره تدارکات و پشتیبانی در جنگ نوشته و آن را انتشارات فاتحان منتشر کرده است.

تماس مقام ایرانی با وزیر دفاع سوریه برای چند قلم مهمات!

از لحن خاطره‌ای که از این کتاب برایتان انتخاب کرده‌ایم برمی‌اید که راوی آن سردار محسن رفیقدوست باشد اما در کتاب به نام او اشاره‌ای نشده است.

*شوخی جدی، عصا قورت داده

در عملیات فاو از زور خستگی داخل سنگر حسابی خوابم برده بود. ساعت هشت – نه شب بود که آمدند و گفتند: فرمانده با شما کار دارد.

به زحمت پا شدم نشستم. بدجوری به خواب نیاز داشتم. دلم می‌خواست باز هم بخوابم، اما فکر این که آقا محسن رضایی حتماً کار مهمی دارد، مرا سر پا نگه داشت. سلانه سلانه رفتم به طرف سنگر فرماندهی عملیات. با همان خواب آلودگی و چشمان قرمز شده از فرط بی‌خوابی وارد سنگر شدم. دیدم شهید شفیع‌زاده فرمانده توپخانه سپاه با محسن رضایی نشسته‌اند و هر دو رنگ‌شان پریده. آقای رضایی که او هم از فرط خستگی و بی‌خوابی نای حرف زدن نداشت، به زحمت به حرف آمد و گفت: ببین برادر شفیع زاده چه می‌گوید؟

قیافه شفیع‌زاده نگران‌تر و ملتهب‌تر نشان می‌داد. رو کردم به او و پرسیدم: خب، چه می‌گویی؟

من و آقا محسن را خطاب قرار داد و با لحنی گلایه‌آمیز گفت: شما عملیات را برای بیست روز آفند و چهل روز پدافند طراحی کرده بودید و بر همین مبنا هم به ما مهمات دادید؛ ولی امروز پنجاه روز است که ما داریم حمله می‌کنیم! این چهار پنج نوع مهمات را اگر با همین آهنگ و روندی که الآن داریم شلیک می‌کنیم ادامه دهیم به طور حتم فقط تا چهل و هشت ساعت دیگر مهمات داریم.

بعد، با آن قیافه نجیبش به چشمهای من خیره شد و حرف آخرش را زد: حاجی من چهل و هشت ساعت دیگر یک دانه هم گلوله ندارم. می‌دانستم که ما مهمات زیادی در حد یک کشتی بزرگ سی و پنج هزار تنی خریداری کرده‌ایم که قرار بود چند روز پیش از آن به بندر برسد؛ ولی نرسیده بود. حالا عمدی بود یا سهوی نمی‌دانم؟

تماس مقام ایرانی با وزیر دفاع سوریه برای چند قلم مهمات!

داخل سنگر فرماندهی و مقابل مردانی مثل شفیع‌زاده و محسن رضایی مانده بودم که چه باید کرد؟ کمی فکر کردم و بعد رو به شفیع‌زاده گفتم: شما خیالات راحت باشد. بلند شو برو و شلیک کن.

آقای رضایی نگاه تندی به من کرد و گفت: خودت می‌دانی چه به او می‌گویی؟! معنی حرف شفیع‌زاده این است که بعد از چهل و هشت ساعت باید دستهایمان را ببریم بالا. این توپ ۱۲۲ است که ما داریم با آن خط را می‌زنیم‌ها! اگر به قبضه‌ها مهمات نرسد، کارمان همینجا تمام است.

دیگر کاملاً خواب از سرم پریده بود. همان طور که ایستاده نگاهشان می کردم، قرص و محکم گفتم: اصلاً تا حالا فهمیده‌اید از کجا آمده است؟ چه کسی خریده؟ چه کسی آورده؟ چه کسی برده؟ شما که نمی‌دانید این را هم بگذارید به عهده من.

نگاهی به ساعتم انداختم. چند دقیقه‌ای به ساعت ده شب مانده بود. گوشی تلفن ثابت و محرمانه‌ای را که بغل دست آقا محسن رضایی بود، برداشتم و از همان جا زنگ زدم به مصطفی طلاس وزیر دفاع سوریه. اصلاً در این فکر نبودم که در شهر دمشق الآن ساعت چند است؟ به وزیر دفاع سوریه گفتم من این چند قلم مهمات را می‌خواهم و تا چند ساعت دیگر هم هواپیما می‌آید تا آنها را به ایران بیاورد.

طلاس گفت: این مهمات‌هایی که تو می‌خواهی ما توی وزارت دفاع تولید نمی‌کنیم. اینها مهمات‌های خریداری شده ارتش است. من حرفی ندارم کمک کنم ولی به رییس ستاد ارتش، حکمت شهابی زنگ بزن و جریان را به او بگو.

با ژنرال مصطفی طلاس خداحافظی کردم و گوشی را گذاشتم. آقا محسن و شفیع‌زاده همان طور با لبخندی بر لب نگاهم می‌کردند.

گوشی را دوباره برداشتم و اینبار درنگ و تأمل بیشتری کردم. آن موقع شب و با هر کدام، باید یک نوع صحبت می‌کردم؛ با آن یکی به شوخی حرف می‌زدم و با این یکی باید جدی و عصاقورت داده. شماره را گرفتم و به رئیس ستاد ارتش سوریه زنگ زدم و با او خیلی محترمانه و جدی صحبت کردم. بالاخره، نتیجه صحبتها این طور شد که هر دو پیش حافظ اسد بروند و اجازه آن مقدار مهماتی را که ما می‌خواستیم بگیرند و من هم هواپیما بفرستم برود دمشق.

منتظر ننشستم تا آن دو جواب بدهند. فوری زنگ زدم به سعیدی‌کیا، وزیر راه و ترابری و گفتم: همه هواپیماهای باری‌ات را می‌خواهم که هر دو سه ساعت یکی به فرودگاه دمشق برود؛ جمبوجت‌ها را هم می‌خواهم.

آقای سعیدی کیا گفت: من هم خودم به جبهه می‌آیم.

به شهید ستاری فرمانده نیروی هوایی هم زنگ زدم و گفتم هواپیماهای باری ارتش را هم می‌خواهم. حالا فقط یک کار دیگر مانده بود؛ کاری که اهمیتش کمتر از بقیه کارهایی که قرار بود انجام شود، نبود. زنگ زدم به دکتر ولایتی، وزیر امور خارجه و گفتم: همین الآن خودرو می‌فرستی سفارت شوروی، سفیر شوروی را با احترام سوار کنند بیاورند در دفترت. بغل دست خود می‌نشانی که او تلفنی با مسکو تماس بگیرد و اجازه ده پرواز را از فراز خاک شوروی به هواپیماهای ما بدهد. چون آن موقع اجازه پرواز از روی ترکیه را نداشتیم، مجبور بودیم از روی

تماس مقام ایرانی با وزیر دفاع سوریه برای چند قلم مهمات!

شوروی عبور کرده و بعد به سوریه برویم.

حالا دیگر به جز صبر و انتظار کار دیگری از دستم برنمی‌آمد؛ فقط دعا می‌کردم که این بار هم پیش فرماندهان عالی جنگ روسپید شوم. به محض این که جواب مثبت را از مسکو گرفتیم اولین هواپیماهای ما به طرف سوریه پرواز کرد و رفت و پس از تنها سی و شش ساعت ما پای قبضه‌های توپ‌هایمان مهمات گذاشتیم.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تماس مقام ایرانی با وزیر دفاع سوریه برای چند قلم مهمات! بیشتر بخوانید »

استقرار نیروهای نظامی سوریه در مرز با عراق

استقرار نیروهای نظامی سوریه در مرز با عراق



شمار زیادی از عراقی‌های مقیم سوریه نیز با ترک این کشور به عراق بازگشته‌اند و علاوه بر این، دروازه‌های مرزی، شاهد بازگشت کامیون‌های رانندگان عراقی و سوری به کشورهایشان بوده است.

به گزارش مجاهدت از مشرق به نقل از پایگاه الشروق، کانال تلویزیونی «العراقیه» با پخش گزارش مستقیم از دروازه مرزی القائم اعلام کرد که نیروهای مسلح سوریه که لباس رسمی نظامیان آن کشور با کلاه قرمز بر تن داشتند به همراه شماری از شبه نظامیان مسلح برای اولین بار پس از سقوط دولت بشار اسد، رئیس جمهور سابق سوریه در گذرگاه مرزی البوکمال، مستقر شدند.

این کانال تلویزیونی تاکید کرد: شمار نیروهای مذکور در داخل مرز سوریه بین ۱۰۰ تا ۲۰۰ نفر اعم از افراد با لباس نظامی رسمی و شبه نظامی مسلح و در مقابل آنها، نیروهای نظامی عراقی حضور داشتند در حالی که دو تانک در پیشاپیش آنها، مستقر بود.

براساس گزارش کانال العراقیه، هیچ گونه برخوردی بین نیروهای عراقی و سوری صورت نگرفت و همزمان با استقرار این نظامیان سوری در دروازه مرزی البوکمال، شماری از اتباع آن کشور از خاک عراق به سوریه بازگشتند.

از زمان سقوط دولت بشار اسد تاکنون، دهها خانواده سوری مقیم عراق به سوریه بازگشته‌اند.

همچنین شمار زیادی از عراقی‌های مقیم سوریه نیز با ترک این کشور به عراق بازگشته‌اند و علاوه بر این، دروازه‌های مرزی، شاهد بازگشت کامیون‌های رانندگان عراقی و سوری به کشورهایشان بوده است.

عراق برای تامین امنیت مرز مشترک با سوریه که طول آن به بیش از ۶۲۰ کیلومتر می‌رسد، هزاران نیروی نظامی، امنیتی و حشد الشعبی را در منطقه مستقر کرده است.

عراق، همچنین برای کنترل مرز از اقدامات امنیتی متفاوتی از جمله موانع بتنی، سیم خاردار، خندق امنیتی بزرگ، پشتیبانی نیروی هوایی و دوربین‌های حرارتی استفاده می‌کند.

مخالفان مسلح در سوریه از بامداد هفتم آذر ۱۴۰۳ برابر با ۲۷ نوامبر ۲۰۲۴ با هدف برکناری بشاراسد از قدرت؛ عملیات خود را در مناطق شمال غرب، غرب و جنوب غرب حلب آغاز کردند و سرانجام پس از یازده روز در تاریخ یکشنبه ۱۸ آذرماه کنترل خود بر شهر دمشق خروج اسد از کشور را اعلام کردند.

از کودتای سال ۱۹۷۱ در سوریه که منجر به روی کار آمدن حافظ اسد شد،‌ حالا ۵۴ سال گذشته و در این مدت، سوریه همیشه درگیر جنگ داخلی و مقابله با گروه‌های مسلح بوده است.

بشار اسد که بعد از پدرش از سال ۲۰۰۰ میلادی رئیس جمهور سوریه شد نیز در طول حکومتش همواره با مخالفت گروههای معارض مواجه شده بود.

بنا بر اعلام منابع روس، بشار اسد و خانواده‌اش پس از خروج از سوریه، به مسکو رفت و پوتین رییس جمهوری روسیه به وی و خانواده اش پناهندگی سیاسی اعطا کرده است‌.

منبع: ایرنا

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

استقرار نیروهای نظامی سوریه در مرز با عراق بیشتر بخوانید »

تنها نظامی همراه آیت‌الله خامنه‌ای در سوریه/ پیام پدر ۵ شهید سوری به امام خمینی (ره)

تنها نظامی همراه آیت‌الله خامنه‌ای در سوریه/ پیام پدر ۵ شهید سوری به امام خمینی (ره)


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، نیمه شهریور سال ۱۳۶۳ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رئیس‌جمهور وقت کشورمان، به دعوت «حافظ اسد» رئیس‌جمهور وقت سوریه، راهی «دمشق» شدند. شهید صیاد شیرازی فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی تنها فرمانده رسمی نظامی بود که آیت‌الله خامنه‌ای را در این سفر همراهی می‌کرد.

در همین رابطه امیر سرتیپ ناصر آراسته روایت می‌کند: [در آن زمان] حضرت آقا ریاست جمهوری را به عهده داشتند من [به همراه] شهید صیاد در محضرشان برای بازدید از سوریه، لبنان و الجزایر رفتیم. [تنها] نظامی‌ای که همراه ایشان بود، شهید صیاد بود که فرمانده نیرو [زمینی ارتش] بود. من هم در خدمت شهید صیاد بودم. رفتیم در بعلبک، در آن‌جا سپاه ما یک اردوگاه آموزشی داشت. شهید صیاد هم پیش‌بینی کرده بود که نمازمان را در همه‌جا اول‌وقت بخوانیم. آن سرتیپی که از ارتش سوریه رئیس اسکورت ما بود، پیش‌بینی کرده بود که نمازمان را در منزل یک پیرمرد شیعی که پنج شهید در مبارزه با اسرائیل داده هست، بخوانیم. رفتیم و همه اهالی، چه شیعه چه سنی در حیاط منزل ایشان آمده بودند.

نمازمان را که خواندیم، صبحانه را هم که خوردیم، زمانی که می‌خواستیم از خانه آن پیرمرد بیرون بیاییم ـ مترجمی هم به نام آقای سپهر همراه ما بود ـ آن [پیرمرد] پوتین شهید صیاد که پر از خاک بود (چون ما شب تا صبح در راه بودیم) را برداشت و با دستش پاک کرد و بعد پوتین شهید صیاد را این پیرمردی که پنج نفر از خاندانش شهید شده بودند، بوسید و جلوی پای شهید صیاد گذاشت که بعد شهید صیاد به زور دست ایشان را بوسید و گفت چرا با من این کار را کردی؟ ایشان گفت: من هر شهیدی که دادم، دوست داشتم که نزد امام بیایم. نتوانستم و نشد. حالا بروید به امام بگویید که من پوتین سربازش را بوسیدم.

این مسئله روی خود شهید صیاد هم خیلی اثر گذاشت که وقتی هم ما برگشتیم، شهید صیاد آن شب تا صبح عبادت و گریه می‌کرد که من از او پرسیدم: چرا این کار را می‌کنی؟ به من گفت: من تا امروز تصورم بر این بود که به‌عنوان یک سرباز جمهوری اسلامی، هرچه مدیونم در کشورم مدیونم؛ امروز فهمیدم هر مظلومی در هر جای دنیا در حال جنگیدن هست، من به او مدیونم. من که نمی‌توانم دینم را برای آن‌ها ادا کنم. من فقط در کشور خودم مسئولم؛ لذا از خدا استغفار می‌کردم که خدایا ببخش، من وسعم برای خدمت کردن کم هست.

منبع: خاطرات امیر سرتیپ ناصر آراسته، هیئت معارف جنگ شهید سپهبد علی صیاد شیرازی.

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

تنها نظامی همراه آیت‌الله خامنه‌ای در سوریه/ پیام پدر ۵ شهید سوری به امام خمینی (ره) بیشتر بخوانید »

قالیباف در دیدار وزیر امور خارجه سوریه: سوریه در خط مقدم جبهه مقاومت هست/ نقش ایران و سوریه در منطقه منحصر به فرد هست

سوریه در خط مقدم جبهه مقاومت است/ نقش ایران و سوریه در منطقه منحصر به فرد است


به گزارش مجاهدت از گروه سیاسی دفاع‌پرس، «بسام الصباغ» وزیر خارجه سوریه صبح امروز (پنج‌شنبه، اول آذر) با «محمدباقر قالیباف» رئیس مجلس شورای اسلامی دیدار و گفت‌وگو کرد.

قالیباف در آغاز این دیدار به وزیر خارجه سوریه مسئولیت وی به‌عنوان وزیر امور خارجه کشورش را تبریک گفت و اظهار داشت: در منطقه شرایط خاصی وجود دارد و توسعه روابط دوجانبه بسیار مؤثر خواهد بود. همکاری‌های پارلمانی از فرصت‌های خوب بین دو کشور هست و ما به‌طور ویژه به این موضوع توجه داریم.

رئیس مجلس شورای اسلامی با تأکید بر اینکه سوریه را خط مقدم جبهه مقاومت می‌دانیم، ادامه داد: به یاد دارم در نخستین سفرم در زمان «حافظ اسد» رئیس جمهور وقت به سوریه، بحث مفصلی در مورد این موضوع شد و تأکید کردیم که نقش سوریه و ایران در منطقه منحصر به فرد هست و هیچ وحدت و تفاهمی در منطقه خاورمیانه مهم‌تر از ارتباط ایران و سوریه نیست این ارتباط و روابط ما محکم‌تر از قبل هست. البته این به معنای کاهش ارتباط با سایر کشور‌ها نیست.

وی یادآور شد: زمانی که کشور‌های عربی با سوریه قطع رابطه کردند، ما بیش از همه ناراحت شدیم و برای برگشت روابط تلاش کردیم و اقدامات مؤثری انجام دادیم و روزی که روابط احیا شد هم خوشحال شدیم.

رژیم صهیونیستی موجود نامشروع و مضر به حال کشور‌های اسلامی هست

رئیس مجلس شورای اسلامی افزود: اگر دقیق و عاقلانه نگاه کنیم، رژیم صهیونیستی موجود نامشروع و مضر به حال کشور‌های اسلامی هست. از ۷۵ سال گذشته که رژیم جنایتکار اسرائیل به دست انگلیس، آمریکا و شورای امنیت سازمان ملل شکل گرفت تا امروز، ما در جبهه مقاومت با تمام وجود به هدف امنیت و پیشرفت کشور‌های اسلامی ایمان داریم و تا آخرین توان پای کار این هدف هستیم و از جبهه مقاومت حمایت می‌کنیم.

وی ادامه داد: در روز‌های سخت حضور داعش در کنار سوریه بودیم و امروز هم در کنار سوریه و لبنان هستیم و این راه را ادامه می‌دهیم و حتماً روز‌های سخت را پشت سر می‌گذاریم و مطمئن هستیم خداوند پیروزی را عطا خواهد کرد.

قالیباف با تأکید بر اهتمام مجلس شورای اسلامی بر توسعه مناسبات با سوریه، از تصویب لایحه موافقتنامه تجارت آزاد ایران با سوریه طی هفته گذشته در صحن علنی مجلس خبر داد و گفت: همچنین لایحه موافقت‌نامه همکاری‌های راهبردی و بلندمدت اقتصادی میان دولت جمهوری اسلامی ایران و دولت سوریه هم در کمیسیون تخصصی تصویب و در آینده‌ای نزدیک در صحن علنی هم بررسی و تعیین تکلیف خواهد شد.

غزه و لبنان مهم‌ترین مسئله امروز مقاومت هست

رئیس مجلس شورای اسلامی با یادآوری اینکه غزه و لبنان مهم‌ترین مسئله امروز مقاومت هست، افزود: هفته‌های پیش رو حیاتی و مهم برای میدان و دیپلماسی هست.

«بسام الصباغ» وزیر خارجه سوریه هم در این دیدار با ابراز خرسندی نسبت به حضور در مجلس ایران و ملاقات با رئیس قوه مقننه، گفت: با وضعیت بحرانی ناشی از تجاوز رژیم صهیونیستی در منطقه روبه‌رو هستیم و ضروری هست کشور‌های دوست و برادر در مورد این موضوع روابط متقابل داشته باشند.

مقاومت حتماً پیروز خواهد شد

وی با اشاره به دیدار‌های روز گذشته خود در تهران، افزود: ارزیابی و نقطه‌نظرات طرف ایرانی به مواضع ما نزدیک هست و ما هم مانند شما باور عمیق داریم که مقاومت حتماً پیروز خواهد شد و هرگونه تضعیف در محور مقاومت به مثابه تضعیف همه ما هست؛ بنابراین باید برای تقویت محور مقاومت کمک کنیم و از حمایت‌ها و کمک‌های جمهوری اسلامی در تمامی سطوح از جمله مبارزه با داعش تشکر می‌کنیم.

بسام الصباغ یادآور شد: از تلاش شما و مجلس ایران برای تصویب لایحه موافقتنامه تجارت آزاد ایران با سوریه تشکر می‌کنم و امیدواریم به‌زودی وارد مرحله اجرا شود؛ دیپلماسی پارلمانی هم در سایه شرایط بسیار حساس منطقه امری بسیار مهم هست و ما باید با بسیج عمومی در سطح بین‌المللی و منطقه و از طریق دیپلماسی پارلمانی با اینگونه تجاوزگری‌ها مقابله کنیم.

وی افزود: معتقدم تنها چیزی که دشمن را به عقب‌نشینی وادار می‌کند، حمایت از مبارزان و شجاعت آنها در میدان هست و همین حمایت‌ها در میدان مبارزه اجازه تحمیل توطئه‌های دشمن را نمی‌دهد.

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

سوریه در خط مقدم جبهه مقاومت است/ نقش ایران و سوریه در منطقه منحصر به فرد است بیشتر بخوانید »

تشکیل حزب الله لبنان یک ایده لبنانی محض بود/ پشتیبانی و تایید امام خمینی (ره) به نقطه اشتراک حزب الله تبدیل شد/ چرا مقاومت لبنان «حزب الله» نام گرفت؟ +فیلم

تشکیل حزب الله لبنان یک ایده لبنانی محض بود/ پشتیبانی و تایید امام خمینی (ره) به نقطه اشتراک حزب الله تبدیل شد/ چرا مقاومت لبنان «حزب الله» نام گرفت؟ +فیلم



پس از سفر هیئت نظامی به فرماندهی محسن رضایی، انتقال نیروهای ایرانی به منطقه در جریان بود که تقریبا حدود حملۀ اسرائیل مشخص شد. معلوم شد خبری از جنگ منطقه‌ای نیست و تصمیم ایران و سوریه تغییر کرد.

سرویس جهان مشرق – سید حسن نصرالله، فقط فرمانده موفق حزب‌الله نبود. او که از آغازین سال‌های جوانی به نیروهای مقاومت پیوسته و در مناصب مختلف و حساس خدمت کرده بود و از پشت صحنۀ تمامی حوادث مربوط به مقاومت آگاهی داشت، کتاب ناطق تاریخ مقاومت و گنجینۀ اسرار آن به حساب می‌آمد. صداقت مثال‌زدنی او در کنار نگاه عمیقش به حوادث، به علاوۀ اطلاع بی‌مانندش از زیر و بم حوادث مربوط به مقاومت (که هیچ کس دیگر در حزب‌الله این‌چنین از تک‌تک حوادث مطلع نبود) باعث می‌گردید هرگاه دربارۀ تاریخ مقاومت سخن بگوید، شنونده با داده‌های بکری روبرو شود که بسیاری از آنها در هیچ جای دیگر یافت نمی‌شود.

در همین راستا بر آن شدیم که بخشی از تاریخ حزب‌الله را که سید حسن نصرالله روایت‌گر آن بوده ترجمه و طی ۱۰ قسمت به خوانندگان تقدیم کنیم. آنچه خواهید خواند، متن کامل گفتگوهای تفصیلی سید حسن نصرالله با غسان بن جدو است که که در سال‌های ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳ ضبط شد و قرار بود ضبط آنها ادامه پیدا کند ولی حوادث پرشتاب منطقه (خصوصا تجاوز آمریکا به عراق) و مشغولیت‌های چندبرابرشدۀ سید حسن نصرالله، مانع ادامۀ این گفتگوها گردید. گفتگوها در بایگانی باقی ماند تا آنکه در چهلمین سالگرد تأسیس حزب‌الله، به عنوان بخشی از سلسله برنامه‌های «چهل سال، و همچنان …» (اربعون و بعد …) طی پنج قسمت در سال ۲۰۲۲ از شبکۀ المیادین پخش شد.

قسمت اول از برنامه شبکه المیادین با عنوان «اربعون و بعد»

قسمت نخست را با هم می‌خوانیم:

*غسان بن جدو: حزب‌الله چطور راه افتاد؟ هویت فکری و سیاسی خود را چگونه تعیین کرد؟ آیا به وجود آمدنش لبنانیِ محض بود؟ و واقعیت رابطه‌اش با رهبران ایران چه بود؟

-سید حسن نصرالله: در خصوص شرایط تأسیس نمی‌شود گفت که تأسیس [حزب‌الله] کاملا به معنای دقیق کلمه، برنامه‌ریزی‌شده بود و نمی‌توان هم گفت که کاملا بدون برنامه بود. اگر برگردیم به شرایطی که حزب‌الله در آن تأسیس شد، همگی، شرایطی که اسرائیل در سال ۱۹۸۲ به لبنان لشکر کشیده بود را به یاد می‌آوریم. اسرائیلی‌ها ظرف مدت کوتاهی توانستند جنوب را اشغال کنند و از آن بگذرند و بعد به جبلِ لبنان و بعد هم به دروازه‌های پایتخت برسند. در آن زمان هم که حزب‌الله (به معنای یک سازمان یا یک جریان با ابعاد روشن و واضح -مثل امروز) وجود نداشت. لشرکشی اسرائیل تبعات بسیار بزرگی در وضع لبنان به وجود آورد. گروهی از افراد اسلام‌گراکه در چارچوب [سازمان‌ها و احزاب] مختلفی فعالیت داشتند [دور هم جمع شدند و این، هستۀ اولیه حزب‌الله را تشکیل داد]. برخی از این افراد در جنبش امل بودند، بعضی‌ها در شاخۀ لبنانی حزب‌ الدعوة الاسلامیة بودند (چون این سازمان در آنچه خودشان «اقلیم‌های مختلف» می‌خواندند [یعنی کشورهای مختلف عربی] شاخه‌هایی داشت.) بعضی‌ها [عضو و] بازتاب‌دهندۀ [نظرات و مواضع] سازمان‌های اسلام‌گرا یا کمیته‌های اسلام‌گرای محلی در فلان شهر یا بهمان شهرستان یا فلان محله بودند. تشکیلات علمایی مستقل و شخصیت‌های روحانی مستقلی هم بودند [که همگی کنار هم جمع شدند و هستۀ اولیه حزب‌الله به وجود آمد].

*هیچ کدام عضو فتح نبودند؟

-نه. یعنی از افراد اصلی که در ابتدای تشکیل [حزب‌الله مشارکت داشتند] همگیِ‌ برادران فقط در سازمان‌ها و تشکیلات اسلام‌گرایی که در صحنۀ آن روز [لبنان] حضور داشتند عضو بودند نه تشکیلات دیگری.

*حضرتعالی هم جزو آن دسته‌ای [که حزب‌الله را تأسیس کردند] بودید؟

-نه من جزو آنها نبودم. یعنی آن گروه اصلی از ما باسابقه‌تر [و سن‌شان از ما بیشتر] بود. وقتی لشکرکشی اسرائیل به لبنان رخ داد این افراد دور هم جمع شدند و گفتند اتفاق عظیمی رخ داده، چطور با آن مواجه شویم؟ در جلساتشان به این نتیجه رسیدند که تشکیلات‌هایی که در آن عضو بودند و در آن روز در صحنه حضور داشتند، از مواجهه با این مرحلۀ تازه ناتوان هستند. این نتیجه‌ای بود که به آن رسیدند.

آنهایی که در چارچوب کمیته‌های اسلامی یا جمعیت‌های فرهنگی یا خیریه فعالیت می‌کردند یا ائمۀ مساجد هم طبیعتا بیش از دیگران چنین طرز فکری [دربارۀ ناکارآمدی آن سازمان‌ها] داشتند. همه روی این مسئله به توافق رسیدند که بیایید یک چیز یکپارچه و تازه درست کنیم که اصلا ماهیتش جهادی باشد چون ماهیت مرحلۀ جاری، و مقابله با لشکرکشی اسرائیل چنین چیزی می‌طلبد. اینطور بود که فکر تأسیس حزب‌الله مطرح شد.

این فکر، لبنانیِ محض بود. یعنی از طرف خود لبنانی‌ها (همان برادران) مطرح شد ولی [در ادامه] پشتیبانی و تأیید امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) را کسب کرد به این اعتبار که همۀ این افراد [از جمله] در یک نقطۀ اساسی با هم اشتراک داشتند و آن عبارت بود از ایمان به رهبری امام خمینی به عنوان رهبر امت. در نتیجه، تأیید شرعی و دینی که این جنبش جدید نیاز داشت [به این ترتیب برایش فراهم شد]. [این جنبش بیش از هر جنبش دیگری به چنین تأیید شرعی و دینی‌ای نیاز داشت] چون قرار بود بجنگد. یعنی در آن، مسئولیت خون و عِرض و آبرو و اموال و مواجهه و جنگ برای سال‌های طولانی مطرح بود لذا قطعا به تأیید شرعی نیاز داشت.

آن برادران، علاوه بر اینکه اسلام‌گرا بودند در دو نقطۀ دیگر نیز اشتراک داشتند: اول، قبول رهبری امام خمینی و دوم، [ضروروت و وجوب] مقاومت در برابر اشغالگری اسرائیل. دیگر اصلا نیاز به بحث دربارۀ چیز دیگری نبود. [مثلا نیازی نبود همان اول دربارۀ] ساختار [بحث شود]. خب معمولا هر حزبی اینطور است که [در ابتدای تأسیسش] یک سری افراد برجسته جمع می‌شوند و کنگره تشکیل می‌دهند و اساس‌نامه و برنامۀ سیاسی و مرام‌نامۀ سیاسی تهیه می‌کنند و ساختارهای حزب را تعیین می‌کنند و … اما برادران معتقد بودند که همۀ این مسائل بعدا نوبتش خواهد رسید و الان ما [فقط می‌گوییم] یک جریان اسلام‌گرای جهادی هستیم که با اشغالگری اسرائیل مقابله می‌کنیم و باید همگی‌مان برای بسیج [نیروهای داوطلب] و آموزش [نظامی] و آماده‌سازی [مقدمات رزم] و تهیۀ سلاح و برای آغاز عملیات و مقابلۀ قوی با اشغالگران وارد فعالیت شویم و هر موضوع دیگری، به آینده موکول می‌شود.

راستش به آینده موکول کردن امور دیگر، تصمیم عاقلانه‌ای هم بود. چون اگر می‌نشستند تا دربارۀ جزئیات نظرات و افکار بحث کنند و اینکه چه فهمی دارند و واقعیت موجود را چطور می‌بینند و در لبنان و بیرون لبنان چه می‌خواهند، آن وقت ماه‌ها و سال‌ها می‌گذشت تا حرکت در داخل این جریان تازه آغاز شود.

تشکیل حزب الله لبنان یک ایده لبنانی محض بود/ پشتیبانی و تایید امام خمینی (ره) به نقطه اشتراک حزب الله تبدیل شد/ چرا مقاومت لبنان «حزب الله» نام گرفت؟ +فیلم

*نتیجه صحبت شما این است که حزب‌الله یک جنبش لبنانی است که جمهوری اسلامی ایران آن را زیر پر و بال گرفت و تشکیل آن تصمیم ایرانی‌ها نبوده، به این معنا که رهبران ایران بخواهند بازویی برای خودشان در لبنان درست کنند (چیزی که بارها گفته شده است). مشکل اینجاست که تولد حزب‌الله در دورۀ بسیار سختی (از همه جهت سخت) صورت گرفت. الان به اشغالگری اسرائیل اشاره فرمودید ولی [غیر از آن] در آن زمان حکومت مرکزی لبنان، دشمن پدیدۀ اسلام‌گرایی و دشمن کسانی که با اشغالگری اسرائیل می‌جنگیدند محسوب می‌شد. سوم اینکه در آن زمان نیروهای دیگری با تفکر ملی‌گرایی هم در صحنه حضور داشتند که آن‌ها هم شعار مقاومت می‌دادند. بعضی‌ها اینطور تصور می‌کنند که انگار شما آمدید که حتی به این طرف‌ها بگویید «مبارزۀ شماها فایده‌ای ندارد». مسئلۀ بعدی که از همۀ اینها مهم‌تر است اینکه وضعیت لبنان در آن زمان یک وضعیتِ محلی نبود، یک وضعیت بین‌المللی بود: نیروهای تفنگدار آمریکایی وارد لبنان شده بودند، آمریکا روی لبنان دست گذاشته بود، [کشورهای عربی و غیرعربی دیگری نیز به شدت در زمینه‌های نظامی و امنیتی و سیاسی در لبنان فعال بودند]. [با این توصیفات] ولادت حزب‌الله از هر جهت تولد سختی بود. بر چه اساسی بود که در این وضعیت [بدون کمک گرفتن از خارجی‌ها] اعتماد کردید که حرکت را آغاز کنید و در ادامه گام‌هایی را بردارید (که البته بعدا، اثربخشی‌اش ثابت شد)؟

-من البته در صحبت‌هایم فقط روی مسئلۀ اصلی که لشکرکشی اسرائیل بود تمرکز کردم. وگرنه قبل از لشکرکشی، در لبنان جنگ داخلی بود، با نظام لبنان مشکل وجود داشت؛ جایگاه لبنان در نقشۀ منطقه و تداخل حوادث در صحنۀ لبنان هم وجود داشت و کل این چیزهایی که فرمودید درست است.

[اما به هر حال] لشکرکشی اسرائیل منجر به این شد که بسیاری از احزاب و سازمان‌ها به مشکل بخورند. اولا می‌دانید که در نتیجۀ لشکرکشی اسرائیل، نیروهای سازمان‌های مبارز فلسطینی (به همراه سلاح‌هایشان) از همۀ مناطقی که اشغال شد و حتی از بیروت که در آن روزها محاصره شده بود خارج [و به تونس تبعید] شدند. احزاب ملی‌گرای لبنانی هم [که مخالف اسرائیل به حساب می‌آمدند] از نظر تأمین بودجه و آموزش و تأمین سلاح، عموما به گروه‌های مبارز فلسطینی تکیه داشتند. وقتی گروه‌های مبارز فلسطینی از لبنان بیرون رفتند، حجم لشکرکشی و اشغال، و ناتوانی [این گروه‌ها] برای مقابله با این لشکرکشی جایگاه بسیاری از این احزاب سقوط کرد.

البته بعضی از این احزاب تلاش کردند خودشان را بازیابی و امکاناتشان را ترمیم کنند و در سال‌های نخست هم در مقاومت در برابر اشغالگران مشارکت کردند. [به هر حال] آنچه در صحنه وجود داشت، قطعا کافی نبود. ما نمی‌گوییم «مبارزه شما و مقاومت شما فایده‌ای نداشت». ولی می‌گوییم قطعا کافی نبود. مقابله با اشغالگری اسرائیل نیازمند این بود که همۀ بخش‌های ملت لبنان وارد فعالیت شوند و هر کس به روش خودش و با امکاناتی که در اختیار داشت کارهای مقاومتی سازمان دهد و [همۀ بخش‌ها] با این دشمن بجنگند. دست آخر ما نیازمند یک مقاومت مردمی فراگیر بودیم. نمی‌شد گفت «خب فلان حزب و بهمان سازمان با تعداد مشخص نیرو و امکانات معین دارند با اشغالگران می‌جنگند پس تکلیف از دوش بقیه برداشته شده است». برعکس، همۀ کسانی که جنگیدند، جنگشان کافی نبود. حتی خود ما. ما معتقد نبودیم که جنگیدن ما کافی خواهد بود بلکه ایمان داشتیم که همه باید بجنگند و همۀ تفنگ‌ها به سمت اشغالگران نشانه برود و اگر تشکیلات دیگری جز ما هم تشکیل می‌شد مشکلی نبود چون عرصه برای همۀ تفنگ‌هایی که به یک سمت نشان رفته بودند و آن یک سمت عبارت بود از سینۀ سربازان اشغالگر، جا داشت. این دربارۀ شرایط موجود در آن زمان [تأسیس حزب].

البته من قبول دارم که سال‌های اول، بسیار سخت و طاقت‌فرسا بود. ولی چون اراده بود، و ایمان بود، و عزم بود و یقین، و اطمینان [به درستی راه] بود [توانستیم آن سختی‌های طاقت‌فرسا را پشت سر بگذاریم]. [چرا به اطمینانمان به درستی راه اشاره می‌کنم؟ دلیلش این است که] از همان روزهای اول بعضی‌ها می‌گفتند: «رفتن در این راه، دیوانگی است! شماها می‌خواهید با اسرائیل بجنگید؟ شماها که یک مشت جوان هستید؛ امکانات خاصی هم ندارید.» [ولی ما به درستی راه ایمان داشتیم و با همین ایمان پیش رفتیم].

*چرا اسم «حزب الله» [یعنی حزبِ خدا] را انتخاب کردید؟ این اسم، برایتان دردسرساز نمی‌شد؟

-نه، برعکس. البته در آن تشکیلات ابتدایی که درباره‌اش صحبت کردم بحث‌های فراوانی دربارۀ نام این جریان [تازه‌تأسیس] مطرح شد. گفتیم ما یک سازمان داریم و یک عنوانِ مقاومت. عنوان مقاومت را که اول مطرح کردیم، اسمش را گذاشتیم «مقاومت اسلامی». این عنوان مقاومت اسلامی که مطرح شد برای این نبود که اسم مقاومتِ فقط حزب‌الله باشد. بلکه در آن وقت واقعا اسم مقاومت همۀ اسلام‌گراها بود. [مثلا] در آن زمان «جماعت اسلامی» هم در لبنان بود (و هنوز هم هست). عملیات‌هایی [توسط همین جماعت] در صیدا و دیگر جاهای لبنان با همین عنوان مقاومت اسلامی صورت گرفت. می‌توان گفت اسلام‌گراهای شیعه و سنی به این توافق رسیدند که نبردشان و عملیات‌هایشان و مقاومتشان با اسم «مقاومت اسلامی» صورت گیرد. به همین دلیل ما در آن سال‌های اول [به اسم حزب‌الله بیانیه ندادیم]. همۀ بیانیه‌هایمان با امضای «مقاومت اسلامی» بود. نگفتیم حزب‌الله فلان عملیات را انجام می‌دهد. مقاومت اسلامی، عنوانی بود برای همۀ اسلام‌گراهایی که با اشغالگران می‌جنگیدند و به اسلام ایمان داشتند و پرچم اسلام را سر دست بلند کرده بودند.

اما وقتی آمدیم سر بحث اسم خود سازمان، گفتیم اسمش را چه بگذاریم؟ چند نظر دربارۀ این موضوع وجود داشت. یک نظر این بود که اسمش را بگذاریم «جنبش اسلامی لبنان.» یک نظر این بود که اسمش را بگذاریم «انقلاب اسلامی لبنان». یک نظر این بود که اسمش را بگذاریم «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی لبنان». حتی بعضی برادران این اسم را مطرح کرده بودند. یک نظر هم این بود که «اسمش را بگذاریم حزب‌الله؛ این اسم جدید است و مطرح نیست و کس دیگری این نام را استفاده نکرده.»

البته قطعا این را نفی نمی‌کنیم که ما در آن زمان تحت تاثیر [ادبیات امام خمینی بودیم] و همچنان هستیم. این واقعیت را انکار نمی‌کنیم که انقلاب اسلامی ایران و پیروزی آن در سال ۱۹۷۹ اثرات عظیمی بر همۀ امت گذاشت. ما هم بخشی از همین امت بودیم و با این پیروزی کنش و واکنش [درونی] پیدا کردیم. یقینا ما به شدت تحت تاثیر تفکر امام خمینی، نظرات امام خمینی، روحیۀ امام خمینی، شادابی امام خمینی (و طبعا به عنوان نتیجۀ قطعی) تحت تاثیر ادبیات امام خمینی قرار داشتیم. امام از حزب الله صحبت می‌کرد. طبعا از حزب‌الله به معنای وسیع کلمه صحبت می‌کرد و در نتیجه هر گروه مومن به اسلام و فداکار و مجاهدی که به این راه اعتقاد داشت می‌توانست خود را حزب‌الله بنامد. ما هم گفتیم خب اسم خودمان را بگذاریم حزب‌الله و بقیۀ اسامی را رها کنیم که شاید از طرف دیگران استفاده شده باشد یا شاید خیلی دقیق بازتاب‌دهندۀ [عقاید ما در خصوص] مرحله‌ای که در آن به سر می‌بریم و با آن مقابله می‌کنیم نباشد.

تشکیل حزب الله لبنان یک ایده لبنانی محض بود/ پشتیبانی و تایید امام خمینی (ره) به نقطه اشتراک حزب الله تبدیل شد/ چرا مقاومت لبنان «حزب الله» نام گرفت؟ +فیلم

*جناب سید الان دیگر این مسئله ابدا مخفی نیست بلکه حتی شاید رهبران ایران به این موضوع افتخار هم بکنند که حزب‌الله در آن سال‌ها اساسا توسط سپاه پاسداران آموزش دید. دربارۀ آن مرحله برایمان بفرمایید.

-سال ۱۹۸۲، در همان روزهای اول لشکرکشی اسرائیل به لبنان هنوز چشم‌انداز این لشکرکشی معلوم نبود و ممکن بود جنگ تبدیل به جنگی منطقه‌ای شود. یادم هست در همان روزهای اول، نیروی هوایی اسرائیل نیروهای سوریِ [حاضر در لبنان] را حتی در بقاع و مرزهای لبنان با سوریه بمباران کردند. امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) تصمیم گرفت دسته‌ای از نیروهای مسلح ایران را به سوریه و لبنان بفرستد تا به لبنانی‌ها و سوری‌ها و فلسطینی‌ها (یعنی سازمان آزادیبخش فلسطین [که در آن زمان در لبنان بود]) در مقابل لشکرکشی اسرائیل کمک کنند؛ آن هم به سرعت و با وجود مشغولیت ایران به دفاع از خود در جنگی که از طرف نظام عراق جریان داشت.

هیئت عالی رتبه‌ای به دمشق آمد و فرمانده وقت سپاه محسن رضایی هم در این هیئت بود. فکر می‌کنم یکی از فرماندهان ارتش هم بود (چون آن موقع ارتش ایران فرمانده کل نداشت، ستاد [و مجموعه‌ای از فرماندهان] داشت) و همین‌طور وزیر دفاع. الان دقیقا اشخاصی را که در هیئت بودند یادم نیست فقط محسن رضایی را خاطرم هست که قطعا بود. [خلاصه] هیئت مشترکی از نیروهای مسلح بود که آمدند دمشق و با رئیس‌جمهور مرحوم حافظ اسد دیدار داشتند و پیام را رساندند که ما می‌آییم تا در مقابله با لشکرکشی اسرائیل کنار لبنان و سوریه و فلسطینی‌ها بایستیم. عملا هم نیروهایی به عنوان پیش‌قراول به منطقه آمدند.

انتقال نیروهای ایرانی به منطقه در جریان بود که تقریبا حدود حملۀ نیروهای اسرائیلی مشخص شد. معلوم شد خبری از جنگ منطقه‌ای نیست، خبری از حمله به سوریه نیست، خبری از اشغال مناطق جدید در لبنان نیست؛ اسرائیل به نقطه‌ای رسیده و در همانجا ایستاده ‌است. فقط مانده بود داستان بیروت [که در محاصره بود] و هنوز بحث داشت. در نتیجه جنگ از جنگ کلاسیک و مقابلۀ ارتش‌ها به جنگ چریکی و مقاومت [پارتیزانی] تبدیل شده بود.

در این زمان، در نتیجۀ گفتگوهای سوری-ایرانی [این نتیجه گرفته شد که] نیازی به باقی ماندن این تعداد از نیروها نیست و اغلب نیروها به ایران بازگشتند. آن دسته‌هایی که از ارتش ایران بودند همگی برگشتند. دسته‌هایی که از سپاه بودند، بخشی‌شان باقی ماندند و به منطقۀ بقاع آمدند. سپاهی‌هایی که مانده بودند هم برای این نبود که خودشان بجنگند بلکه برای کمک به لبنانی‌ها برای تأسیس یک جنبش مقاومت بود. بعد هم پادگان‌های آموزشی [در بقاع] برپا کردند و از طرف آنها با ما، و البته با گروه‌های دیگر، تماس گرفته شد [و برای آموزش، اعلام آمادکی کردند]. آنها آماده بودند به هر لبنانی‌ای که در خاک لبنان است [و می‌خواهد با اسرائیل بجنگد] یا به هر فلسطینی‌ای که [در خاک لبنان است]، حتی کسانی که در بقاع و شمال لبنان بودند (یعنی جاهایی که خارج از محدودۀ اشغالی قرار داشت) [کمک کنند]. [اعلام کردند برای کمک به هر لبنانی و فلسطینی‌ای که] می‌خواهد از نیروهای ایرانی، از برادران سپاه، آموزش ببیند یا تسلط و خبرگی و تجربه [نظامی] کسب کند تا با اشغالگران بجنگد، آماده‌اند.

به همین جهت پادگان‌هایشان فقط به روی رزمنده‌های حزب‌الله باز نبود [و کسانی از گروه‌های دیگر هم در آنجا آموزش می‌دیدند]. اینجا بود که روابط آغاز شد و می‌توانم بگویم [در ابتدا] رابطۀ آموزشی بود. یعنی آموزش [فنون جنگی] و استفاده از مهارت و تجربه و همچنین از امکاناتی که در آن زمان سپاه داشت.

ادامه دارد …


مترجم: وحید خضاب

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تشکیل حزب الله لبنان یک ایده لبنانی محض بود/ پشتیبانی و تایید امام خمینی (ره) به نقطه اشتراک حزب الله تبدیل شد/ چرا مقاومت لبنان «حزب الله» نام گرفت؟ +فیلم بیشتر بخوانید »