حجت الاسلام جواد محدثی

تجلیل مرکز بسیج اساتید و نخبگان حوزه علمیه قم از نویسنده عرصه انقلاب و دفاع مقدس

تجلیل مرکز بسیج اساتید و نخبگان حوزه علمیه قم از نویسنده‌ دفاع مقدس


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از قم، حجت الاسلام ‌«سید حسن اکبری» مسئول نمایندگی ولی فقیه در سپاه استان قم و رئیس مرکز بسیج اساتید، نخبگان و مدیران حوزه علمیه قم با حجت الاسلام «جواد محدثی» پیشکسوت اهل قلم دیدار و با تقدیم هدایایی از خدمات ارزشمند وی در راستای پاسداشت ارزش‌های انقلاب اسلامی، ایثار و شهادت و مقاومت تجلیل کرد.

رئیس مرکز بسیج اساتید، نخبگان و مدیران حوزه علمیه قم در این دیدار‌ با ارائه گزارشی از روند فعالیت‌های کانون نخبگان مرکز بسیج اساتید حوزه علمیه قم اظهار داشت: ۹ سال از تشکیل مرکز بسیج اساتید مدیران و نخبگان حوزه‌های علمیه قم می‌گذرد و در این مدت به محضر تمامی مراجع عظام تقلید و علما رسیدیم و ضمن ارائه گزارشی از روند کار و فعالیت‌ها، آن بزرگواران را در جریان اهم اقدامات این مرکز قرار دادیم.

وی با گرامیداشت یاد و خاطره علامه مصباح یزدی و آیت الله محمد یزدی افزود: این دو عالم بزرگوار، مجاهد و نستوه، از فعال‌ترین علمای مانوس با تفکر انقلابی و بسیجی بودند.

اکبری همچنین با اشاره به تشکیل کانون نخبگان مرکز بسیج اساتید و نخبگان حوزه طی یک سال اخیر، عنوان کرد: از پیشکسوتان عرصه‌های شعر و ادب و یادداشت نویسی و نویسندگی در حوزه‌های علمیه آن طور که باید و شاید استفاده نشده و باید از این ظرفیت به شایستگی بهره برد.

در ادامه حجت الاسلام جواد محدثی نیز با اشاره به ضرورت جهاد تبیین با قلم ابراز کرد: همانطور که برای یک جوان در موضوعات مختلف از جمله نماز و حجاب و… باید تغذیه فکری کرد، یکی از راهکار‌های تغذیه فکری همین قلم نویسندگان است که با شیوه‌های جذاب، نسبت به آن اقدام نمایند.

وی با بیان اینکه در زمینه نماز و حجاب و امثالهم کار بسیار شده و کتاب‌های زیادی در حوزه انتشار یافته، اما متاسفانه برخی از آن‌ها فاقد جذابیت لازم است، افزود: در موضوع جهاد باید قلمی استفاده شود که انگیزه و تحول ایجاد کند، طرف مقابل را جذب نموده و قوی و تاثیر گذار در مخاطب باشد و درعین حال متون تولیدی کوتاه بوده و ملال آور نیز نباشد.

محدثی ‌گفت: طرح‌ها و ایده‌ها در موضوعات مختلف بسیار است، اما یا ضعیف است و یا به آن عمل نمی‌شود.

در این دیدار حجت الاسلام برزگر مسئول کانون نخبگان مرکز بسیج اساتید حوزه علمیه قم و حجت الاسلام اسفندیاری، صاحب قلم و از نخبگان مرکز بسیج اساتید حوزه نیز حضور داشتند.

تجلیل مرکز بسیج اساتید و نخبگان حوزه علمیه قم از نویسنده عرصه انقلاب و دفاع مقدس

تجلیل مرکز بسیج اساتید و نخبگان حوزه علمیه قم از نویسنده عرصه انقلاب و دفاع مقدس

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تجلیل مرکز بسیج اساتید و نخبگان حوزه علمیه قم از نویسنده‌ دفاع مقدس بیشتر بخوانید »

کافه‌نشینی تکاور مدافع حرم با خانم نویسنده! + عکس

کافه‌نشینی تکاور مدافع حرم با خانم نویسنده! + عکس



شهید محمدرضا دهقان امیری

گروه جهاد و مقاومت مشرق – این که کتاب «یک روز بعد از حیرانی» به قلم خانم فاطمه سلیمانی ازندریانی درباره شهید مدافع حرم، محمدرضا دهقان امیری منتشر شده بود، کنجکاوی ما برای دیدار با مادر شهید را کم نکرد و سرکار خانم فاطمه طوسی نیز با بزرگواری، ما را در خانه‌ای که آقامحمدرضا در آن نفس کشیده و زیسته بود، به حضور پذیرفتند و حدود سه ساعت، بی‌وقفه برایمان از پسر ارشدشان که در سوریه و دو برادرشان که در سال‌های دفاع مقدس به شهادت رسیده بودند، گفتند.

چندین روز مشرق را با قسمت‌های مختلف این گفتگو همراهی کنید و زندگی جوانی را بخوانید که مادرش از سرنوشت او با خبر بود و قلبش در زمان شهادت فرزند، ساحل آرامی شد برای پهلو گرفتن کشتی متلاطم سایر اعضای خانواده…

خانم طوسی که این روزها مدیریت یک دبیرستان را بر عهده دارد، سالهاست در کسوت معلمی به فرزندان این مرز و بوم خدمت می‌کند و دلسوزانه و با دقت، زوایای جذابی از زندگی پسر برومندش را برای ما نورتاباند و شوقمان را از شناخت این رزمنده مدافع حرم، صد چندان کرد. قسمت اول این گفتگو، پیش روی شماست.

کافه‌نشینی تکاور مدافع حرم با خانم نویسنده! + عکس

**: ماجرای کتاب زندگی‌نامه آقامحمدرضا از کجا آغاز شد؟

مادر شهید: گفتگوهایی با ما و همرزمان محمدرضا در انتشارات روایت فتح انجام شد و قرار بود که کتاب، به اولین سالگرد شهادت برسد اما به سرانجام نرسید. حدود سه سال گذشت تا این که بخشی از گفتگوها به صورت مکتوب به ما داده شد و بعدا برای کتاب شهید، استفاده شد. زیر قبه امام حسین علیه السلام در کربلا خواستم که کتاب محمدرضا زودتر نهایی بشود. در مدت کوتاهی یکی از دوستان از شیراز تماس گرفت و پیشنهاد داد با انتشارات نیستان و آقای شجاعی که فعال هستند، تماس بگیرم. به دلم افتاد که این کار خیلی خوب و زود انجام می شود. اصلا هیچ شناختی از پسرِ آقا سیدمهدی شجاعی نداشتم. وقتی با آقای سیدعلی شجاعی تماس گرفتم، خانم مقصودی پاسخ من را دادند و قرار شد از طرف آقای شجاعی با من تماس بگیرند. من یک ربع حرف زدم و ایشان به دقت، حرف‌های من را گوش دادند.

**: ایشان از همکاران بسیار گرانقدر انتشارات نیستان هستند که کتابی هم از خاطراتشان در پیاده‌روی اربعین نوشته و منتشر کرده‌اند که بسیار خواندنی است.

مادر شهید: اتفاقا خیلی دوست دارم ایشان را ببینم. چون انرژی مثبتی از پشت تلفن به من دادند. گفتند که من خودم با آقای سیدعلی شجاعی صحبت می کنم و نتیجه را تا یکی دو روز آینده به شما می دهم. سر موعد هم تماس گرفتند و گفتند:‌آقای شجاعی گفته‌اند خانم فاطمه سلیمانی ازندریانی برای این کار خوب هستند. اگر هم می خواهید، چند کتاب از ایشان را برایتان بفرستیم تا بخوانید و تصمیم بگیرید. شماره تماسشان را هم دادند. در یک هفته‌ای که بخواهم بررسی کنم و تماس بگیرم، به میدان انقلاب رفتم و همه کتاب هایشان را خریدم و خواندم.

**: قلم خوبی دارند…

مادر شهید: بله؛ اما متوجه شدم ایشان تا به حال درباره شهید کتابی ننوشته اند. هیچکدام از چهار پنج کتابی که از ایشان داشتم درباره شهدا نبود.

**: به نظرم بهترین کتابشان «طلوع روز چهارم» است…

مادر شهید: بله، کتاب زیبایی است که از زبان چهار بانوی بزرگ هستی نوشته‌اند.

**: بعد از آن هم کتاب «یک روز بعد از حیرانی» که برای شهید دهقان امیری نوشته‌اند، ‌جزو کارهای ویژه ایشان است.

مادر شهید: یک روز صبح زود با خانم سلیمانی تماس گرفتم و گفتند من در پارک ملت مشغول پیاده‌روی هستم. اسم کتاب یعنی «یک روز بعد از حیرانی» هم برای همین بود که آن روز حیران شده بودند که این کار را قبول کنند یا نه!

کافه‌نشینی تکاور مدافع حرم با خانم نویسنده! + عکس

جالب بود که به من گفتند یک دوست دیگری هم همراهم است و ایشان هم نویسنده هستند و خیلی دوست دارد راجع به شهید شما بنویسند.

گفتم: من به دلم افتاده که شما می نویسید… گفتند: ‌اتفاقاتی باید بیفتد تا نویسنده بتواند سراغ سوژه‌اش برود. من هم گفتم الان این اتفاق افتاده و من با شما تماس گرفته‌ام. ایشان هم گفتند: من فکرم را می کنم و جوابش را می دهم… خانم سلیمانی بعدا گفت: از زمانی که شما تماس گرفتید، من در حیرانی بودم و به همین خاطر این اسم را برای کتاب انتخاب کردم.

**: بارها خانم سلیمانی ماجرای آن روز را در مراسم های مختلف گفته اند که در شرایط خاصی بودند. انگار برای نوشتن این کتاب انتخاب شده بودند. شما دوباره همه خاطراتتان را از نو برای ایشان تعریف کردید؟

مادر شهید: نه، مبنای اصلی، همان گفتگوهایی بود که قبلا گرفته شده بود. ایشان فقط دو سه بار به خانه ما آمدند و جزوه روایت فتح را به ایشان دادم و گفتم که بروید بخوانید و هر جایی که مشکل و ابهامی بود، با هم رفع می کنیم. وقتی به منزل ما می آمدند هم گفتگوهایی درباره جزئیات اتفاقات انجام می‌دادیم. همان اول هم به من گفتند که طرحی برای نوشتن کتاب دارم و برایم تعریف کرد که من می پسندم یا نه.

گفتم: من دلم می خواهد همه چیز دست خودتان باشد و اختیاردار باشید، چرا که به نظر من محمدرضا خودش شما را انتخاب کرده و هر طوری که تصمیم بگیرید، راضی هستم. خیلی‌ها با این سبک نوشتن ایشان که اول با شهادت شروع بشود و  کم کم به دل خاطرات برود، مخالفت و انتقاد کردند ولی به نظر من، خیلی قشنگ توانستند کار را بنویسند و از آب دربیاورند.

**: ایشان خطر بزرگی کردند که زاویه دید کتاب را دوم شخص قرار دادند چون نوشتنش سخت است اما شکر خدا از آب در آمده.

مادر شهید: خیلی‌ها که کتاب را خوانده اند به من می گویند که این سبک را در کتاب هیچ شهیدی ندیده‌اند. بیشتر کتاب شهدا به صورت خاطرات کوتاه کوتاه نوشته می شود.

**: این سبکی که گفتید کاملا تعطیل شده اما در کل، نوشتن با زوایه دید دوم شخص، کار سختی است…

مادر شهید: بله؛ انگار از همان ابتدا در کافه‌ای، محمدرضا جلویش نشسته و به همین خاطر خیلی توانست مردم و مخاطبان را به خودش جذب کند. نمی دانم الان به چاپ چندم رسیده اما فکر کنم خیلی مورد استقبال قرار گرفته است.

**: چطور کتاب را به انتشارات شهید کاظمی سپردید؟

مادر شهید: پیشنهاد خانم سلیمانی بود. گفتند که من با انتشارات شهید کاظمی کار می کنم و مناسب است که کتاب را به آنجا تحویل بدهیم. من هم انتشارات شهید کاظمی را می شناختم. اولین کتابی که درباره محمدرضا منتشر شد را انتشارات شهید کاظمی با نام «ابووصال» چاپ کرده بود.

کافه‌نشینی تکاور مدافع حرم با خانم نویسنده! + عکس

**: آن کتاب زیر نظر شما بود؟

مادر شهید: آن کتاب را خانمی از قم نوشتند. البته کتاب کاملی نبود و باید تلاش می کرد که نواقصش برطرف شود. نویسنده، اطلاعات را از منابع مختلف جمع آوری و کتاب را تدوین کرده بود. چندین دیدار هم با هم داشتیم و هر بار اصرار داشتم که نواقص کتاب برطرف شود. برخی خاطرات اشتباهاتی داشت و گاهی به لحاظ زمانی، مطابقت نداشت. مثلا یک خاطره برای ۵ سالگی محمدرضا با یک خاطره از ۱۲ سالگی تلفیق شده بود که می شد آن ها را از هم جدا کرد.

البته اگر من از ابتدا با انتشارات شهید کاظمی ارتباط می گرفتم، شاید خیلی از این مشکلات حل می شد. بخشی از مشکلات متن هم که قرار بود در بخش ویراستاری حل بشود، رفع نشد. حتی کتاب را خودم از راسته کتابفروش‌های میدان انقلاب خریدم. آن کتاب هم به چاپ چهارم و پنجم رسید اما بالاخره نظر ما را تأمین نکرد.

**: نمونه‌های دیگری هم داشته‌ایم که مادر شهید از کتاب چاپ شده برای فرزندش راضی نبوده و کل کتاب های چاپ شده را خریداری می کند و در مقابل، با نویسنده دیگری قرار می گذارد تا کتاب بهتری برای فرزندش نوشته شود. حساسیت خانواده شهدا به ادبیات و کیفیت کتاب خیلی ارزشمند است.

مادر شهید: این کتاب، ماه هشتم شهادت محمدرضا چاپ شد و ما اصلا در حال خودمان نبودیم و به همین خاطر، با استانداردهای ما فاصله داشت.

**: به نظر من باید بین ۵ تا ۷ سال از شهادت بگذرد تا خاطرات احساسی ته‌نشین بشود و خاطرات اصلی و اساسی خودش را نشان بدهد. اما متاسفانه می دیدیم که برخی نویسندگان از همان روز تشییع پیکر، با خانواده شهید مرتبط می شدند و شروع می کردند به نوشتن که حاصلش می شد کتاب‌های ضعیف و کم‌جان. خوشحالیم که کتاب «یک روز بعد از حیرانی» همه این کاستی‌ها را جبران کرد.

مادر شهید: بله؛ البته من هم مدتی است به کلاس نویسندگی استاد علی شجاعی می‌روم.

**: کلاس‌ها مجازی است؟

مادر شهید: نه؛ حضوری است و در موسسه زیتون در قلهک برگزار می شود. الان ترم چهار هستیم و گاهی هم چیزهایی که می نویسم، آقای شجاعی می گوید هنوز خاطرات محمدرضا داغ است و باید صبر کنم. من داستان هایم را برای خانم سلیمانی هم می فرستم تا بخوانند و نظر بدهند.

**: نویسندگی یک امر جوششی است و کلاس هم می تواند آن را قوی کند…

مادر شهید: من از قدیم، نویسندگی را دوست داشتم و می نوشتم. وقتی که من در جامعه الزهرای قم درس می خواندم، استاد ادبیات ما حجت الاسلام جواد محدثی بودند و خیلی از نوشته‌های من راضی بودند و برای شرکت در محافل ادبی قم دعوتم می کردند. انشاها و شعرهایم باعث شعف ایشان می شد و ابراز رضایت می کردند. حتی یادم هست به همه دانشجوهای آنجا تکلیف عید داده بودند و محتوایش این بود که معنای شکست را در مفهوم‌های مختلف بررسی کنیم. مثلا فرق شکستن قلب و قوری را توضیح بدهیم. ما در کلاس، حدود ۴۰ نفر بودیم و من توانستم ۱۱۰ معنی برای شکستن پیدا کنم. به همه فرهنگ‌های لغت مراجعه کردم و ۱۵ روز عید، کاملا سر این تکلیف بودم. می گفتند من باور نمی کنم چنین پشت کاری داشته باشید. انشاهایم را همیشه قبول داشتند و تعریف می کردند. مدتی مشغول کار آموزش و پرورش شدیم و در این روند وقفه افتاد.

*میثم رشیدی مهرآبادی

ادامه دارد…



منبع خبر

کافه‌نشینی تکاور مدافع حرم با خانم نویسنده! + عکس بیشتر بخوانید »