حج خونین

سالروز حج خونین/ اتونشر پنج‌شنبه (24 خرداد)

سالروز حج خونین ۱۳۶۶


انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

سالروز حج خونین ۱۳۶۶ بیشتر بخوانید »

«دعای عرفه» به یاد شهدای حج خونین سال ۶۶ و شهدای حادثه منا برگزار می‌شود

«دعای عرفه» در مهدیه شهدای بهشت زهرا (س) تهران برگزار می‌شود


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، مراسم پرفیض «دعای عرفه» به یاد شهدای حج خونین سال ۶۶ و شهدای حادثه منا امروز (شنبه)  از ساعت ۱۷ در مهدیه شهدای بهشت زهرا (س) تهران، قطعه ۲۵ برگزار خواهد شد.

در این مراسم زیارت عاشورا توسط حجت‌الاسلام شیخ «مجتبی افشاری» و دعای پرفیض عرفه توسط حاج «جعفر طهماسبی» قرائت خواهد شد و پس از این مراسم حاضرین جهت قرائت فاتحه و نثار گل بر سر مزار یادبود شهدای حج خونین و شهدای منا حاضر و با آنان تجدید میثاق می‌کنند.

ضمنا این مراسم به صورت زنده از صفحه رسمی گلزار شهدای تهران در شبکه‌های اجتماعی پخش خواهد شد.

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«دعای عرفه» در مهدیه شهدای بهشت زهرا (س) تهران برگزار می‌شود بیشتر بخوانید »

ممناعت شهید حسینی از همراهی همسرش در حج خونین/ شهادت با لباس احرام

حس و حال ملکوتی حجت‌الاسلام حسینی قبل از اعزام به حج و شهادت در مراسم برائت


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه جهاد دفاع‌پرس، سید رضا حسینی فرزند شهید حجه الاسلام حاج سید جعفر حسینی از شهدای حج خونین سال ۱۳۶۶ در گفت‌وگو با گروه «دوستان شهدایی» به بیان زندگینامه و ویژگی‌هایی از پدر شهیدش پرداخت و اظهار داشت: پدرم سال ۱۳۲۲ در مشهد مقدس هستند، پدر بزرگم نیز دروس حوزوی خوانده بود و لذا پدر در خانواده‌ای مذهبی رشد یافت و از کودکی با پدرش دروس حوزوی را شروع کرد و بعد‌ها تا مرحله خارج فقه پیش رفت. همزمان با شروع مبارزات انقلاب اسلامی در مبارزات علیه رژیم پهلوی شرکت داشت و سخنرانی‌های ایشان در روشنگری و بیان مسائل سیاسی روز و تبیین انقلاب انجام می‌گرفت.

وی ادامه داد: بعد از انقلاب همزمان با شروع جنگ تحمیلی به جبهه اعزام شد و همانند سایر رزمندگان با احساس تکلیفی که داشت و همچنین آرزوی شهادت پا در میدان‌های جهاد نهاد.

حسینی با ذکر ویژگی‌های اخلاقی پدرش بیان کرد: صبور، مهربان و خانواده دوست بود. با توجه به اینکه پنج سال بیشتر نداشتم، اما این رفتار زیبا و پر از مهر و محبت را فراموش نمی‌کنم. همه خانواده خاطرات شیرینی با ایشان داشتند از جمله کوهپیمایی و تفریح. به ورزش و شادابی روح بسیار اهمیت می‌داد و این خاطره را همیشه به یاد دارم که بعد از کوهپیمایی حتما باید برای بچه‌ها بستنی می‌خرید.

فرزند شهید حج خونین بیان کرد: پدر چندین بار به عنوان روحانی کاروان به حج اعزام شده بود، اما آن سال به عنوان زائر رفت. مادر هم قصد همراهی داشت، اما از آنجایی که به او الهام شده بود زیارتش ختم به شهادت می‌شود از مادر خواسته بود که همراه او به سفر حج نرود. مادر خودش این خاطره را تعریف کرد که اصرارش برای همراهی با پدر بی فایده بود.

وی به ماجرای شهادت پدر اشاره کرد و گفت: پدر به عربستان رفت و نهم مرداد ۱۳۶۶ در جریان حج تمتع در مراسم برائت از مشرکین که در آن سال‌ها به دستور حضرت امام خمینی (ره) با راهپیمایی حجاج و برگزاری مراسمی پرشور انجام می‌شد با هجوم و حمله پلیس عربستان و به خاک و خون کشیده شدن حجاج به شهادت رسید. بعد از این واقعه امام خمینی (ره) جمله تاریخی فرمودند که ما چنانچه روزی از صدام بگذریم از آل سعودهیچوقت نخواهیم گذشت. چون بی نهایت حجاج مظلومانه با حالت احرام به شهادت رسیدند.

حسینی در ادامه به روز‌های نبود پدر و پذیرش شهادت او اشاره کرد و افزود: ما هرچند حضور فیزیکی پدر را از دست دادیم، اما قطعا شهیدان زنده اند و خداوند هم در قرآن فرموده که شهدا زنده اند و در نزد خداوند از رزق و روزی بهره مندند. بنده و تمام خانواده با تمام وجود حس کردیم که در بسیاری از مسائل و مشکلات با توجه و توسل به شهید عزیز راه حل آن به طور شگفت آوری پیدا شده و به نحو احسن آنطور که گمان نمی‌کردیم به سرانجام مطلوبی ختم شده است. دلتنگی‌های خانواده حقیقتا با یاد پدر شهیدان و با مراسم یادبود آن عزیز منجر به شعف و صفای باطن شده است.

وی در ادامه اظهار داشت: هدف پدر هدف مقدس و والا و معامله بسیار ارزشمندی بوده است که با تقدیم جان در راه خدا و کنار خانه خدا این احساس را به خانواده هم داده، راهی که شهید عزیزمان انتخاب کرده همان راه سعادت، نیک‌بختی، رستگاری و در نهایت رضایت خداوند متعال است.

فرزند شهید حج خونین به نقش مادر در تربیت فرزندان پس از شهادت پدر اشاره کرد و گفت: مادرم حقیقتا هم پدر بود و هم مادر. در این سالیان دراز بعد از شهادت پدر با کاستی‌های ما ساخت و از نواقص ما چشم پوشی کرد.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

حس و حال ملکوتی حجت‌الاسلام حسینی قبل از اعزام به حج و شهادت در مراسم برائت بیشتر بخوانید »

طواف خونین در قربانگاه عشق

حج سال ۶۶ چگونه قربانگاه مهمانان خدا شد؟


طواف خونین در قربانگاه عشقبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، روز ۹ مرداد ۱۳۶۶ شمسی، مراسم برائت از مشرکین در مکه مکرمه توسط دولت سعودی به خاک و خون کشیده شد و در این میان عده‌ای از حجاج ایرانی به شهادت رسیدند. روزنامه جمهوری اسلامی در ۱۹ شهریور ۱۳۶۶ به مناسبت اربعین شهدای جمعه خونین مکه، روایت یکی از شاهدان عینی را در قالب دل‌نوشته‌ای منتشر کرد.

راوی در این یادداشت چنین نقل می‌کند: «ساعت دو بعد از ظهر روز ششم ذی‌الحجه به سوی میدان «معابده» پیش می‌روم. جابجایی مکرر خودرو‌های مملو از کماندو‌های مسلح، همراه آژیر ممتد و دلخراش ماشین‌های پلیس، در شارع مسجدالحرام، با رنگ و لعاب غربی به ویژه آمریکایی‌اش، مرا به یاد پیل سواران سپاه ابرهه می‌اندازد و خاطره‌ ساز و برگ لشکر ابوسفیان را که در برابر سپاه «ابرهه» جهت نابودی کلمه «لا اله‌ الا‌ الله» صف آرائی می‌کردند را در ذهنم زنده می‌کند. از خود می‌پرسم آیا این‌ها می‌خواهند به جبهه اسرائیل بتازند که اینگونه غرق در سلاح گشته‌اند؟ و قدرتشان را به رخ می‌کشند؟

خیل یکتاپرستان را می‌بینی که گروه گروه با در دست داشتن پلاکاردهایی با شعار‌های «الموت لامریکا»، «الموت لاسرائیل» و تصاویری از امام با فریاد «الله‌ اکبر» و «لا‌ اله‌ الا الله» از هر سو به طرف میدان معابده نقطه شروع راهپیمایی در حرکتند.

شماری از حجاج که بازوبند قرمز انتظامات بر دست دارند، با کشیدن صفی ممتد از میدان معابده تا پل حجون در دو طرف خیابان، شکوه و نظم خاصی به مراسم می‌بخشند. عده‌ای نیز با بازوبند سبز که کلمه «سقایة‌الحاج» حج به چشم می‌خورد با کتری‌های آب سرد گلوی خشکیده از فریاد برائت از مشرکین حاجیان را تازه می‌کنند و به یاد مولایشان حسین (علیه‌السلام) زوار تشنه‌لب ایرانی یا غیر ایرانی را سیراب می‌سازد.

نشاط کسب رضای خدا با اعلام برائت از مشرکین سختی گرمای هوا را در خود ذوب می‌کند. از روی پل شکوه و عظمت خیل موحدین نمایان‌تر و مجذوب‌تر است. پشت‌ بام‌های اماکن و ساختمان‌های دولتی در طول مسیر مملو از افراد غیر نظامی سعودی و گاهاً در کنار آن‌ها دوربین‌های فیلمبرداری نیز دیده می‌شود.

در ادامه مسیر هنگامی که ابتدای جمعیت به مسجد جن می‌رسد، ازدحام بیشتری ایجاد می‌شود و کماندو‌های سعودی تقاطع شارع مسجدالحرام را با استقرار ماشین‌ها در وسط خیابان و کشیدن دیواری از سپرهایشان مسدود کرده‌اند.

در این لحظات در کنار پلیس قرار می‌گیرم و منتظر هستم تا پلیس، چون سال گذشته بر روی این جمعیت عظیم که حتی پس از خاتمه دادن به تظاهرات می‌بایست جهت متفرق شدن به سمتی برود راهی باز کند ولی برخلاف انتظار به محض نزدیک شدن صف پیشین تظاهرات که متشکل از برادران انتظامات است به ناگاه افراد پلیس با علامت افسر سعودی همزمان باتوم‌های چوبی شان را بالا برده و به سر مردم فرود می‌آوردند.

هیچکس انتظار چنین صحنه‌ای را ندارد. من ابتدا تصور می‌کردم که این درگیری همچون سال‌های قبل، مقطعی و کوتاه خواهد بود ولی هجوم گروه دیگری از پلیس مستقر در نزدیکی تقاطع که توسط بیسیم همان افسر فراخوانده می‌شوند وضع را وخیم‌تر می‌کند.

از آنجایی که هیچکس آمادگی مقابله با پلیس را ندارد به ناچار علی‌رغم فشار سیل عظیم جمعیت که از حمله پلیس بی‌اطلاع هستند به سمت جلو، مردم سعی می‌کنند بر خلاف جهت راهپیمایی برگردند. به ناگاه ازدحام عجیب و خطرناکی درست در مقابل مسجد جن ایجاد می‌شود. فریاد‌های «الله‌ اکبر» در فضای حرم امن‌ الهی طنین‌انداز است و لابلای فریاد‌های «الله‌ اکبر» این صدا به گوش می‌رسد: درگیر نشوید… برگردید… خونسرد باشید… مواظب خواهر‌ها باشید… برادر‌ها نروید عقب، بایستید.

به دلیل عدم آمادگی مردم و عدم انتظار به وجود آمدن این صحنه، هیچ‌ کس قدرت تصمیم‌گیری ندارد و گاه نظر افرادی که فریاد می‌کشند متفاوت است. درست در همین لحظه فاجعه دردناک آغاز می‌شود.

عمال شخصی سعودی که در طبقات پارکینگ چند طبقه مقابل مسجد جن از قبل مهیا شده‌اند شروع می‌کنند به پرتاب سنگ‌های بزرگ، چوب، آهن، کولر و هر وسیله سنگین دیگر بر سر جمعیت بی‌دفاع. اینک برای من مسلّم شد که هدف این‌ها متفرق کردن مردم با ایجاد رعب و وحشت نیست بلکه هدف کشتن مردم آن هم با فجیع‌ترین وضع است. چراکه هر سنگی که از طبقه ششم پایین پرت می‌شود بر اثر ازدحام غیر قابل وصف جمعیت حداقل سه یا چهار نفر را به شدیدترین وجه مجروح یا حتی شهید می‌کند.

باتوم‌های پلیس بر سر هر کسی که فرود می‌آید بلااستثنا خون فوران می‌کند و جامه‌ای سفید را گلرنگ می‌سازد و غرق در خون می‌کند.

در همان لحظات اول ماکت قدس در زیر ضربات باتوم پلیس از هم می‌پاشد. فشار جمعیت ما را به سمت راست خیابان که خواهران هستند می‌برد، چند لحظه‌ای از آغاز هجوم ددمنشانه پلیس سعودی نگذشته است که صدای شلیک گلوله شنیده می‌شود و دیدن افرادی که بر اثر اصابت گلوله به سرشان، در خون پاک و مطهرشان می‌غلطند، این تصور شاید تیر‌های هوایی باشد را از ذهنم می‌زداید.

در این بین ناگهان می‌بینم که هجوم وحشیانه پلیس در سمت چپ خیابان برادر‌ها را به عقب می‌راند ولی علی‌رغم ضربات شدید پلیس وحشی سعودی در سمت راست خیابان، این جمعیت انبوه قادر به حرکت نیست ولی هر لحظه فشرده‌تر می‌شود. فشار و ازدحام به حدی است که تنفس را به سختی ممکن می‌سازد.

اطرافیانم که غالباً افراد پیر یا مسن هستند از فرط فشار و سختی تنفس، رنگ چهره‌هایشان رو به کبودی است و توان تکلم را از دست داده‌اند. سخت متحیر می‌شوم و وقتی می‌‎بینم جلوی جمعیت خالی است ولی هیچ‌ کس حرکت نمی‌کند، تصور می‌کنم مانعی در وسط خیابان و در جلوی مردم انداخته‌اند.

با سختی زیاد خودم را از لابلای جمعیت بیرون می‌کشم تا به گمان خود با کمک چند نفر دیگر از برادران مانع را برداریم و جان چندین نفر را از دست پلیس وحشی سعودی که با باتوم بر فرق مردم می‌کوبید و پیکر‌های نحیفشان را لگد مال می‌کرد و همین گونه از زیر باران بطری شکسته و سنگ‌های سنگینی که توسط ایادی رژیم از بالا پرت می‌شود، نجات دهیم؛ اما وقتی در مقابل این جمعیت راکد و در هم قرار می‌گیرم، منظره‌ای بس دلخراش می‌بینم که کلامم از بیان چگونگی‌اش و عمق فاجعه در می‌ماند.

انبوهی از خواهران بویژه پیرزنان را می‌بینم که روی هم انباشته شده‌اند و مانعی در جلوی جمعیت شده‌اند. نفرات زیرین تماما جان به جان آفرین تسلیم کرده‌اند و نفرات بالاتر، شاید نفس‌های آخر خود را می‌کشند و تنها بانگ‌های مظلومانه خویش و بعضی با دراز کردن دستان بی‌رمق خویش استمداد می‌طلبند.

بی‌درنگ سعی می‌کنیم با کمک برادران دیگر، یکی یکی آن‌ها را از زیر انبوه جمعیت بیرون بکشیم، ولی جز چند مورد تلاشمان بی‌نتیجه ماند. با هجوم پلیس آن عده که رمقی در بدن دارند به عقب می‌روند اما متاسفانه اجسادی مطهر، همچنان بر روی هم باقی می‌مانند.

در سمت راست خیابان عده‌ای از جانبازان در همان لحظات اول از روی چرخ‌ها می‌افتند و چماق‌های پلیس وحشیانه بر سر و روی آنان فرود می‌آید. عده‌ای با جدیت می‌کوشند مجروحین و مصدومین را بر روی دست یا روی پلاکاردهائی که در دست مردم بود به عقب برسانند. صفیر گلوله لحظه‌ای قطع نمی‌شود.

من تلاشم این است که پیرمردان و افراد ناتوان مصدوم را به عقب هدایت کنم. پیرزنی فرتوت را می‌بینم که خون از سرش جاری است و نیمی از صورتش را خون پوشانده و بر روی پیراهنش راه باز کرده است. به سمت او می‌روم تا به او کمک کنم ولی قبل از اینکه کاری برای او انجام دهم جمله‌ای به من می‌گوید که حقیقتاً تبلور ایمان و شجاعت شیرزنان اسلام است. او نفس زنان اما مصمم می‌گوید: «من عقب نمی‌روم. جوان‌هایمان دارند شهید می‌شوند من کجا بروم!»

هجوم پلیس مردم را از زیر پل حجون به سمت بالای پل حجون (به طرف میدان معابده) به عقب می‌راند. ناگهان در مقابل چند ساختمان جدیدالاحداث در کنار قبرستان ابی‌طالب که فلسطینی‌ها و اردنی‌ها در آن مستقر هستند مجدداً ازدحام سختی پدید می‌آید. پلیس از طرف دیگر یعنی میدان معابده به مردم یورش برده است و آن‌ها را به طرف پایین می‌راند. جمعیت باقی‌مانده از دو طرف در محاصره است. هیچ راهی وجود ندارد و درب تمام ساختمان‌ها بسته است اما ساکنین همه از پنجره‌های طبقات بالا ناظر جنایات پلیس سعودی هستند.

هوا کاملاً تاریک شده است و اجساد زیادی نیز بر کف خیابان افتاده‌اند. حال که مردم از دو طرف در محاصره شدید هستند، پلیس سعودی به اشاره و علامت از مردم می‌خواهد که بنشینند و جمعیت به تصور خاتمه دادن به جنایات هولناک وحشیانه آنان می‌نشینند.

وقتی همه نشستند ناگهان بی‌رحمانه اقدام به پرتاب گاز خفه کننده به میان مردم می‌کنند. در جاهایی که ازدحام زیاد است بلااستثنا چند نفری بر اثر گاز شهید شده یا حداقل دچار تنگی نفس می‌شوند. در این شرایط سخت ناگهان درب ساختمان اردنی‌ها و فلسطینی‌ها بر روی مردم باز می‌شود. تعداد زیادی از خواهران و مجروحین به داخل ساختمان‌ها می‌روند اما وقتی پلیس متوجه وجود ایرانی‌ها در داخل ساختمان‌ها می‌شود برق آن را قطع می‌کند طوری که گرمای زیاد و تاریکی مشکلات زیادی را بوجود می‌آورد.

پلیس همچنان اعمال ددمنشانه خود را ادامه می‌دهد و تعداد دیگری را شهید یا مجروح می‌سازد. پشت سر پلیس تعداد زیادی از مامورین امنیتی و اراذل اوباش جیره‌خوار آل سعود در لباس شخصی با چوب و سنگ به مردم حمله می‌کنند.

درگیری و ضرب وشتم تا لحظاتی قبل از نماز عشاء ادامه دارد، در این زمان با مصدوم و دستگیر کردن آخرین نفرات، حمله مغول و اعمال امریکا با عرض تبریک به یکدیگر و حتی مصافحه و معانقه به پایان می‌رسد در حالیکه خیابان پوشیده از خون و مملو از اشیاء به جای مانده از مردم، چادر‌های غرق به خون و پیکر پاک شهدا و حتی مجروحین است، درحالیکه در گوشه و کنار هنوز اراذل و اوباش و عمال پلیس به ضرب و شتم ایرانیانی که از مهلکه جان سالم بدر برده‌اند، مشغول هستند.

صحنه غمبار و پر دردی است. پیکر‌های پاک و مطهر عزیزانی که برای انجام وظیفه دینی خود یعنی اعلام برائت از مشرکین، در کنار حرم امن الهی توسط مدعیان کلیدداری کعبه به شهادت رسیده‌اند، کف خیابان روی سجاده‌ای از خون افتاده است اما آرامش و سکوتشان در گوش هر مسلم و بیدار دلی تا ابد فریادی پرخروش خواهد بود.

ساعتی بعد از حرم خدا مسجدالحرام به سوی میدان معابده می‌روم و با شگفتی تمام می‌بینم که نوکران پست آمریکا تمام آثار جنایات بی‌سابقه خویش را از بین برده‌اند، همه اجساد و مجروحین را برده و وسائل به جای مانده از مردم را جمع کرده و خیابان را تا پل حجون تمیز کرده‌اند اما خون‌های زیادی در طول این مسیر بر کف خیابان و پیاده‌رو و در و دیوار نقش بسته است که تا ابد مظلومیت شهدا را فریاد خواهد کشید.

از پل حجون به بعد، به جز بردن اجساد و مجروحین، صحنه دست نخورده باقی مانده است، کفش‌ها و چادر‌های غرق به خون، قمقمه‌های شکسته، قلوه‌سنگ‌ها، بطری‌های شکسته تمامی سطح خیابان را پوشانده است.

خون‌های پاشیده بر در و دیوار و نقش بسته بر کف خیابان حاکی از عمق جنایت آل سعود است. زیر چتر سیاه شب با خود می‌اندیشم خدایا اینجا میدان جنگ است یا نقطه‌ای از محدوده حرم امن‌الهی در جوار خانه‌ات؟ اینجا خیابانی در مکه است؟ یا مسلخ منی؟

امسال حاجیان را ذبح گوسفند در راه خدا کافی نبود، چراکه خود را به مسلخ و مذبح عشق آوردند و خود را به جای هدیه تقدیم خدا کردند.

امسال کعبه را به جای عطر و گلاب با خون شستشو دادند. به امید آنروز که خدا خود انتقام خون مهمانانش را بستاند.»

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

حج سال ۶۶ چگونه قربانگاه مهمانان خدا شد؟ بیشتر بخوانید »

ماجرای مجروحیت حاج صادق آهنگران در حج خونین/ کنایه شرطه سعودی که بوی خون می‌داد

ماجرای مجروحیت حاج صادق آهنگران در حج خونین/ کنایه شرطه سعودی که بوی خون می‌داد


ماجرای مجروحیت حاج صادق آهنگران در حج خونین/ کنایه شرطه سعودی که بوی خون می‌دادبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، انتشارات مرز و بوم به مناسبت سالگرد حج خونین سال ۶۶ روایتی از حاج صادق آهنگران درباره کشتار حاجیان ایرانی توسط ماموران آل سعود را منتشر کرده است که در ادامه می‌خوانید.

«آن سال در مکه بودم. در بعثه‌ی رهبری مشغول خواندن شعری بودم که یکی از دوستانم آمد و گفت: حاج صادق امروز اوضاع غیرعادی است. سعودی‌ها مثل هر سال نیستند. بلافاصله فؤاد کریمی آمد و گفت: من از شرطه‌ها پرسیدم که چه خبر است؟ برای اینکه به من مشکوک نشوند، گفتم که عراقی هستم و می‌خواهم با شما همکاری کنم. آن‌ها پوزخندی زدند و گفتند که ما خودمان امسال می‌خواهیم خون به‌پا می‌کنیم.

در بعثه‌ی رهبری برنامه‌ریزی شده بود که جانباز‌ها در راهپیمایی، چند صف عقب‌تر باشند و عده‌ای از جوانان تنومند و جسور جلوی صف حرکت کنند که اگر درگیری شد، آن‌ها صف را بشکنند و بقیه جلو بروند.

به سمت جلو رفتم. هنوز چند دقیقه از شعار دادن آقای مرتضایی‌فر که می‌گفت «الموت الآمریکا، الموت الاسرائیل» نگذشته بود که نیرو‌های سعودی درگیری را شروع و به راهپیمایان تیراندازی کردند. ما صف اولی‌ها به سرعت به‌طرف سعودی‌ها حرکت کردیم تا عقب بروند. آن‌ها ترسیدند و عقب‌نشینی کردند. من فریاد می‌زدم، می‌گفتم کسی نترسد که یک‌دفعه یک شرطه با باطوم به سرم زد و سرم غرق خون شد. توجهی نکردم و کارم را ادامه دادم.

سعودی‌ها با گلوله و آب جوش و باطوم و سنگ تلاش می‌کردند ایرانی‌ها را پراکنده کنند. محل درگیری ما زیر پل حجون بود. از جانم گذشته بودم. حین سنگ‌اندازی به طرف مأموران آل‌سعود، دیدم یکی از حجاج ایرانی را از بالای پل به پایین انداختند. عده‌ای زیر دست و پا افتاده و کشته شدند. پلیس عربستان دست از تیراندازی برنمی‌داشت.

تلاش کردم هر طوری هست از معرکه فرار کنم. یک وانت در نزدیکی‌ام بود. چند لحظه پشت وانت رفتم و اوضاع را بررسی کردم. پیرزنی را دیدم که تلاش می‌کرد خودش را از آن محل دور کند، اما با هجوم مهاجمان به زیر دست و پا افتاد.

از پشت ماشین پایین آمدم و با هر زحمتی که بود، خودم را به کوچه‌ای فرعی رساندم و به طرف هتل محل اسکانم حرکت کردم. وقتی درگیری شروع شد حجاج فلسطینی و لبنانی نهایت محبت را در حق حجاج ایرانی نثار دادند و هتل‌هایشان را به روی آن‌ها باز کردند تا ایرانی‌ها به آنجا پناه ببرند. در آن درگیری نزدیک به ۳٠٠ نفر از حجاج ایرانی شهید و حدود ۶٠ نفر از نیرو‌های سعودی کشته شدند. بعد از این حادثه این شعر را چند جا خواندم: مکه شد کربلا واویلا، ز جور اشقیا واویلا.»

انتهای پیام/ ۱۴۱



منبع خبر

ماجرای مجروحیت حاج صادق آهنگران در حج خونین/ کنایه شرطه سعودی که بوی خون می‌داد بیشتر بخوانید »