حدیثه صالحی

رونمایی از کتاب «سعی هاجر» در مازندران+ فیلم

رونمایی از کتاب «سعی هاجر» در مازندران+ فیلم


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از مازندران، همزمان با دهه کرامت و گرامی‌داشت هفته معلم در مراسمی که امشب در اردوگاه شهدای دانش‌آموزی بادله برگزار شد، از مقام معلمان نمونه شهرستان نکا تحلیل به عمل آمد.

رونمایی از کتاب «سعی هاجر» در مازندران+ فیلم

در این مراسم که به همت اداره آموزش و پرورش شهرستان نکا برگزار شد، از کتاب مستند داستانی «سعی هاجر» بر اساس روایت «فاطمه شفیع پور آکردی» به نویسندگی «حدیثه صالحی» رونمایی شد.

«حدیثه صالحی» نویسنده کتاب «سعی هاجر» در سخنانی با بیان اینکه تولد کتاب در پاییز ۱۴۰۲ بوده و نگارش آن در بهار ۱۴۰۳ به پایان رسید، گفت: این کتاب در ۲۲۱ صفحه توسط انتشارات ساری به چاپ رسید.

وی ضمن تشکر از «فاطمه (هاجر) شفیع پور آکردی» و همسرش «جمال الله دسترنج»، افزود: همچنین از «سید حسین ولیپور» در معرفی سوژه محلی و مهندسی کتاب تشکر می‌کنم.

صالحی همچنین از «احمد وسکره» ویراستار، «مجتبی واحدیان» مدیر هنری و «فاطمه نیری» تصویرگر تشکر کرد و اذعان داشت: این کتاب مستند داستانی از زندگی «فاطمه (هاجر) شفیع پور آکردی» از معلمان سختکوش شهرستان نکا؛ بانویی از دیار هزارجریب این شهرستان هست.

در بخشی از مقدمه کتاب «سعی هاجر» آمده هست: زندگی جریان دارد روی جاده‌های منتهی به عشق و انتظار؛ جاری هست، چون رود‌های زلال عاشقی. زندگی را باید با نگاه عاشقانه دخترکی زیبا از جنس آفتاب و باران و غزل ببینی تا به وسعت زیبایی‌های آن پی ببری. زندگی را گاه باید بنویسی روی تخته سیاه مدرسه! یا روی کاغذ نقاشی دخترک روستایی تصور کنی… زندگی را باید بخوانی تا بفهمی پنجره‌ها قاب‌های ماندگار یک حادثه هستند؛ حادثه‌ای به وسعت نازنین لبخند!

هرچه به عمق آن بروی بیشتر و بیشتر تصویر‌های تو در تویی از اشک و لبخند بر کنج لبت نقش می‌بندد و پیوندی از عظمت یک تاریخ را فریاد می‌زند… از هزارجریب باصفا تا دل راوی این داستان پل می‌زنم و نوای عشق را به قلم جاری می‌کنم و ابهت واژه‌ها را در باشکوه‌ترین ساز و نواز به نمایش می‌گذارم و قدم به قدم با یک زندگی همراه می‌شوم…

آنچه پیش روی شماست حکایتی هست از زندگی پر فراز و نشیب بانویی از روستای «آکرد» که زندگی‌اش گاه طعم عسل دارد و گاه تلخی‌اش تا مغز و استخوان را می‌سوزاند. گاه درد می‌کند و گاه آرامشی دلنشین در گوشه و کنار آن راه می‌رود.

شاید نام «فاطمه (هاجر) شفیع‌پور» بسیاری از دختران دانش‌آموز شهرستان نکا را به روز‌های درس و مدرسه ببرد؛ همان بانوی معلمی که روزی به کلاس درس می‌رفت و عشق را بغل بغل بین دانش‌آموزان تقسیم می‌کرد، حالا نامش در دورهمی‌ها و محافل فرهنگی به خاطره تبدیل شده هست؛ که خاطره‌ها را باید نوشت تا ماندگار شود.

این مراسم با حضور پر شور معلمان و دانش آموزان با اجرای برنامه‌های شاد و متنوع موسیقی محلی، نمایش، مسابقه، تجلیل از معلمان نمونه برگزار شد با حضور «فریدون کلبادی‌نژاد» مدیرکل آموزش و پرورش مازندران، «سید حسین ولیپور» معاون تحقیقات و اسناد اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان، حجت الاسلام «محمدصادق محمدی لائینی»، «مهدی داوودی» فرماندار نکا، «محدرضا بخشی پور» رئیس آموزش و پرورش نکا و جمعی دیگر از مسئولان همراه بود.

رونمایی از کتاب «سعی هاجر» در مازندران+ فیلم

کد ویدیو

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

رونمایی از کتاب «سعی هاجر» در مازندران+ فیلم بیشتر بخوانید »

تصاویر/ میزبانی مازندران از سیزدهمین نمایشگاه ملی کتاب دفاع مقدس و مقاومت

تصاویر/ میزبانی مازندران از سیزدهمین نمایشگاه ملی کتاب دفاع مقدس و مقاومت


این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

تصاویر/ میزبانی مازندران از سیزدهمین نمایشگاه ملی کتاب دفاع مقدس و مقاومت بیشتر بخوانید »

وصال در دیار غریب!


گروه استان‌های دفاع‌پرس- «حدیثه صالحی»؛ اینجا مازندران هست؛ ساعت به وقت قرار دل‌هایی هست که قرار هست در کوچه‌های آخر شهریور زیر نم نم باران روایت وصال مادری را به تماشا بنشیند که فرزند رشیدش را ۴۲ سال قبل در عملیات رمضان به خدا هدیه کرد.

اینجا مازندران هست؛ شمالی‌ترین نقطه کشور دل؛ و مردم شهیدپرور و قدرشناس دیار علویان در آستانه دومین اجلاسیه سرداران، امیران و ۱۴ هزار شهید سرافراز، میزبان میهمانانی از جنوبی‌ترین جغرافیای ایران؛ شیراز باصفا در جوار یادمان هشت شهید گمنام سال‌های دفاع مقدس هستند؛ در فضایی که بوی اسپند و گلاب مشام جان را می‌نوازد.

به هر طرف که نگاه می‌کنی، چشمی منتظر در گوشه‌ای از این بهشت، انتظار را در قامت مادری صبور و مقاوم نظاره‌گر هست؛ مادری که سال‌ها چشم انتظار فرزند رشیدش هست؛ و حالا کبوتر دلش به وصال نزدیک می‌شود؛ و من در میان انبوهی از نگاه  بارانی، خیس می‌شوم در هوای وصال مادرانه که از نگاهم پر می‌کشد؛ و پُر می‌شوم از واژه‌هایی که بوی عشق و حماسه را در رگ رگ این بهشت جاری می‌کند!

در میان حجمی از دلبرانه‌ترین وصال و در روز زیارتی هشتمین ستاره آسمان امامت و ولایت امام رضا (ع)، دو میهمان عزیز با استقبال باشکوه قدم بر چشمان مردمی می‌گذارند که هشت سال، برای میهمانِ غریب مادری کردند؛ و پدرانه گمنام‌ترین مزار را در آغوش کشیدند در فریم‌شهر دودانگه! و خواهرانه حس خواهری را در گوشه قلبشان ترسیم کردند، و حالا دل‌هایی که در تلاطم یک وصال شیرین سمت حماسی‌ترین منظره، رو به‌راه می‌شوند؛ و عشق از چشمان خیس غزل دانه دانه می‌چکد؛ روی غریب‌ترین احساس!

شکسته و قدخمیده بال در بال کبوترشهیدش، در حوالی بهشت هشت شهید گمنام قدم برمی‌دارد، پاهایش دیگر توان راه رفتن ندارد! و اشک‌هایش که حکایت ۴۲ سال چشم انتظاری و چشم به‌راهی را روایت می‌کند بر پهنای صورتش می‌غلتد؛ آخرین اعزام را خوب به یاد دارد، وقتی که غمی بزرگ در گوشه قلبش قد می‌کشد و می‌داند که دیگر برنمی‌گردد!

می‌داند که این رفتن فرق دارد با دفعات قبل! می‌داند که اگر «علی» شهید نشود، می‌میرد! که او عشق به شهادت را در وجودش به زیبایی پرورانده؛ و در ۱۷ سالگی بزرگ‌مردی شد که در مکتب امام (ره) درس جهاد و ایثار را به خوبی آموخت؛ اما مادر هست و آرزوهایش؛ مادر هست و دلدادگی‌هایش؛ مادر هست و پسری که بوی شهید می‌دهد؛ و با جان و دل از زیر قرآن عبور می‌دهد و راهی سفر می‌کند؛ سفری به سرزمین نجابت و قداست؛ سفری به بلندای ۴۲ سال! و حالا دیداری که قرار هست در غربت رقم بخورد، حس و حال وصف ناشدنی این پدر و مادر را تماشایی می‌کند!

پرچم‌ها در باد می‌رقصند و باران سنگ فرش میعادگاه عاشقان و عارفان را معطر می‌کند؛ و شاعرانه‌ترین فضا بر جاری غزل‌واره‌هایی از جنس شهید، عاشقی را روایت می‌کند! فضا پیچیده از صدای مداحی هست که حس سال‌های دفاع مقدس را تداعی می‌کند؛ در فصلی دیگر از زندگی این شهید شناسایی شده!

ادای احترام به یادمان هشت شهید گمنام در قاب تصاویر جلوه‌گر می‌شود در لحظات بارانی این دیار! و کاروان برای دیدار در دیار غریب راهی می‌شود سمت بهشتی‌ترین نگاه؛ دودانگه! و لحظه‌شماری در جاده‌ای رو به بهشت قصه وصال در فصلی غریب را نجیبانه روایت می‌کند و لحظات بعد مادری دلتنگی‌هایش را در آغوش فرزند شهیدش می‌تکاند؛ و پدر به احترام سرباز شهید می‌ایستد در پنجره‌ای رو به اولین سلام! و عطر شعر و شیراز و حافظ و غزل فضای استان مازندران را معطر می‌کند.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

وصال در دیار غریب! بیشتر بخوانید »

دیدار در دیار غریب!


گروه استان‌های دفاع‌پرس- «حدیثه صالحی»؛ اینجا مازندران هست؛ ساعت به وقت قرار دل‌هایی هست که قرار هست در کوچه‌های آخر شهریور زیر نم نم باران روایت وصال مادری را به تماشا بنشیند که فرزند رشیدش را ۴۲ سال قبل در عملیات رمضان به خدا هدیه کرد.

اینجا مازندران هست؛ شمالی‌ترین نقطه کشور دل؛ و مردم شهیدپرور و قدرشناس دیار علویان در آستانه دومین اجلاسیه سرداران، امیران و ۱۴ هزار شهید سرافراز، میزبان میهمانانی از جنوبی‌ترین جغرافیای ایران در جوار یادمان هشت شهید گمنام سال‌های دفاع مقدس هستند؛ در فضایی که بوی اسپند و گلاب مشام جان را می‌نوازد.

به هر طرف که نگاه می‌کنی، چشمی منتظر در گوشه‌ای از این بهشت، انتظار را در قامت مادری صبور و مقاوم نظاره‌گر هست؛ مادری که سال‌ها چشم انتظار فرزند رشیدش هست؛ و حالا کبوتر دلش به وصال نزدیک می‌شود؛ و من در میان انبوهی از نگاه  بارانی، خیس می‌شوم در هوای وصال مادرانه که از نگاهم پر می‌کشد؛ و پُر می‌شوم از واژه‌هایی که بوی عشق و حماسه را در رگ رگ این بهشت جاری می‌کند!

در میان حجمی از دلبرانه‌ترین وصال و در روز زیارتی هشتمین ستاره آسمان امامت و ولایت امام رضا (ع)، دو میهمان عزیز با استقبال باشکوه قدم بر چشمان مردمی می‌گذارند که هشت سال، برای میهمانِ غریب مادری کردند؛ و پدرانه گمنام‌ترین مزار را در آغوش کشیدند در فریم‌شهر دودانگه! و خواهرانه حس خواهری را در گوشه قلبشان ترسیم کردند، و حالا دل‌هایی که در تلاطم یک وصال شیرین سمت حماسی‌ترین منظره، رو به‌راه می‌شوند؛ و عشق از چشمان خیس غزل دانه دانه می‌چکد؛ روی غریب‌ترین احساس!

شکسته و قدخمیده بال در بال کبوترشهیدش، در حوالی بهشت هشت شهید گمنام قدم برمی‌دارد، پاهایش دیگر توان راه رفتن ندارد! و اشک‌هایش که حکایت ۴۲ سال چشم انتظاری و چشم به‌راهی را روایت می‌کند بر پهنای صورتش می‌غلتد؛ آخرین اعزام را خوب به یاد دارد، وقتی که غمی بزرگ در گوشه قلبش قد می‌کشد و می‌داند که دیگر برنمی‌گردد!

می‌داند که این رفتن فرق دارد با دفعات قبل! می‌داند که اگر «علی» شهید نشود، می‌میرد! که او عشق به شهادت را در وجودش به زیبایی پرورانده؛ و در ۱۷ سالگی بزرگ‌مردی شد که در مکتب امام (ره) درس جهاد و ایثار را به خوبی آموخت؛ اما مادر هست و آرزوهایش؛ مادر هست و دلدادگی‌هایش؛ و حالا مادر هست و پسری که بوی شهید می‌دهد؛ و با جان و دل از زیر قرآن عبور می‌دهد و راهی سفر می‌کند؛ سفری به سرزمین نجابت و قداست؛ سفری به بلندای ۴۲ سال! و حالا دیداری که قرار هست در غربت رقم بخورد، حس و حال وصف ناشدنی این پدر و مادر را تماشایی می‌کند!

پرچم‌ها در باد می‌رقصند و باران سنگ فرش میعادگاه عاشقان و عارفان را معطر می‌کند؛ و شاعرانه‌ترین فضا بر جاری غزل‌واره‌هایی از جنس شهید، عاشقی را روایت می‌کند! فضا پیچیده از صدای مداحی هست که حس سال‌های دفاع مقدس را تداعی می‌کند؛ در فصلی دیگر از زندگی این شهید شناسایی شده!

ادای احترام به یادمان هشت شهید گمنام در قاب تصاویر جلوه‌گر می‌شود در لحظات بارانی این دیار! و کاروان برای دیدار در دیار غریب راهی می‌شود سمت بهشتی‌ترین نگاه؛ دودانگه! و لحظه‌شماری در جاده‌ای رو به بهشت قصه وصال در فصلی غریب را نجیبانه روایت می‌کند و لحظات بعد مادری دلتنگی‌هایش را در آغوش فرزند شهیدش می‌تکاند؛ و پدر به احترام سرباز شهید می‌ایستد در پنجره‌ای رو به اولین سلام! و عطر شعر و شیراز و حافظ و غزل فضای استان مازندران را معطر می‌کند.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

دیدار در دیار غریب! بیشتر بخوانید »

مشق سرخ شهدا


گروه استان‌های دفاع‌پرس_ «حدیثه صالحی»؛ اینجا مازندران هست؛ دیار علویان خط شکن؛ و مهد پاکِ دلیران و مجاهدان عرشی و الهی، شاهدان شهیدی که برگ برگ دفتر تاریخ به نام زیبایشان مزین شده هست؛ همان ۱۴ هزار و ۵۰۰ ستاره سرخ که این روز‌ها روایت عاشقی‌شان در لحظه لحظه این دیار جاری هست.

اینجا مازندران هست، سرزمینی به بلندای نام رشیدمردان استقامت و شجاعت؛ دلیرمردان رشادت و مقاومت؛ و آزادمران جهاد و مجاهدت! و ایستادگی سروقامتانِ تاریخ در گوشه گوشه این دشت لاله پرور چراغی هست که دامن دامن نور می‌ریزد به پای عاشقان!

و اینجا مازندران هست، ساعت به وقت قرارِ دل‌هایی کوک می‌شود که در ثانیه‌های روز و شب‌شان نام شهید زمزمه می‌شود؛ نامی که سربلندی وطنم با قطره قطره خون پاکشان گره خورده؛ و اقتدار و عظمت، و شکوه و عزت این خاک مقدس به نام نامی عشقشان تا ابد بر بام جهان جلوه‌گر هست و بر تارک آسمان می‌درخشد!

اینجا واژه‌ها پرچم سرخی هست که عطر و بوی شهادت را به مشام جان می‌نوازد؛ و دومین اجلاسیه رنگ و بوی هشت سال دفاع مقدس را در گستره این دیار لاله‌خیز و لاله پرور نقش می‌زند؛ و طرحی به بلندای ایثار و شهادت، جهاد و مقاومت، و رشادت و شجاعت بر دامن خاکی‌پوشان آسمانی نقش می‌بندد؛ طرحی در بارانی‌ترین خیابان وطن!

تقویم ورق ورق به ایستگاه عشق و عاشقی نزدیک می‌شود؛ و پاییز، این بار در برگ ریزان اشعار، شهد شهادت می‌پراکند؛ و دل‌ها در بیقراری چشمان خیس مادران سرزمینم حس سبز سرخ را روایت می‌کنند؛ و دومین اجلاسیه عَلَمی هست در دستان ۱۴ هزار و ۵۰۰ نام‌آور قهرمان! و در حوالی باران و درریا، یک استان به احترام سروقامتان رشید می‌ایستد؛ که ایستادگی مشق سرخ شهداست!

انتهای پیام/

 

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

مشق سرخ شهدا بیشتر بخوانید »