حزب اللهی

جوان مدافع حرم با کیف ۴۰ میلیارد تومانی چه کرد؟

جوان مدافع حرم با کیف ۴۰ میلیارد تومانی چه کرد؟



به محله جدید که آمدیم روی دیوار چند مغازه عکس«علی امرایی»؛شهید مدافع حرم را دیده بودم. نانوایی، فروشگاه مواد غذایی.مانده بودم با این سوال که راز محبوب بودن این شهید مدافع حرم چیست؟

به گزارش مجاهدت از مشرق، رزق و روزی، برای هر کسی معنایی دارد. همه‌اش که پول و درآمد نیست. مثلاً رزق یک راننده، علاوه بر دخل روزانه‌اش می‌تواند حضور در فضای باصفای امامزاده‌ای باشد که هیچ وقت گذرش به آن نیفتاده اما یک روز به بهانه رساندن مسافر، زیارتی قسمتش می‌شود و چه بسا که گشایشی هم برایش اتفاق بیفتد. از این رزق‌های معنوی برای خبرنگار جماعت کم نیست. مثل آشنایی من با «علی امرایی»؛ شهید مدافع حرم.

وقتی به محله جدید آمدیم خیلی اتفاقی روی دیوار چند مغازه عکسش را دیدم. در نانوایی سرکوچه مان، فروشگاه مواد غذایی. یک بار هم در کلیدسازی محله. قبلاً اسمش را شنیده بودم. می‌دانستم چند سالی از شهادتش می گذرد. دقت که کردم دیدم مغازه دارهایی که تصویر این شهید زینت بخش محل کسب شان شده، به قول معروف بچه حزب اللهی هم نیستند. آدم‌های معمولی بودند و حتی یکی‌شان به قول خودمان از این بچه قرتی‌ها بود که روی دستش پر از تتو بود.

جوان مدافع حرم با کیف ۴۰ میلیارد تومانی چه کرد؟مدافع حرم؛ علی امرایی یکم تیرماه سال ۱۳۹۴ در اثر اصابت موشک به خودرو در شهر درعا کشور سوریه به شهادت رسید

*رفاقت اگر تصویر بود

فکری شده بودم که چطور می‌شود بین این همه شهید مدافع حرم این یکی آنقدر محبوب باشد تا اینکه یک روز از خلوت بودن مغازه و وقت آزاد مغازه دار؛ همان جوانی که روی دستش تتو داشت استفاده کردم و پرسیدم شهید امرایی را چقدر می‌شناسید؟ برای آنکه از جواب دادن قسر در نرود پشت بندش ادامه دادم:« حتماً انقدر خوب می‌شناسی‌اش که عکسش را چسباندید روی دیوار مغازه؟»

جواب این جوان شنیدنی بود؛ علی رفیق همه ما بود. یک رفیق واقعی. از هر خوبی که بگویید در علی همه‌اش بود. مرام، معرفت، بخشندگی، اهل دلی. جسارت.سالگرد شهادتش همین دو روز قبل بود. هفت سال گذشته اما هنوز هم ما داغدارشیم.»

*علی و مژدگانی کیف ۴۰ میلیاردی

این جواب‌ها اما برایم کافی نبود. گفتم از این همه خوبی و رفاقت برایمان خاطره بگویید. گفت من می گویم اما پیش بچه محل‌های دیگرش هم بروید.

سهم آقا نیما؛ مغازه دار سرکوچه ما می‌شود خاطره کیف ۴۰ میلیاردی و آن روزی که سر و صدای آی دزد آی دزد مرد میانسال همه کاسب‌ها را کشانده بود وسط خیابان؛ «یک روز دزد، کیف مردی را زد که بنده خدا ۴۰ میلیارد پول و چک پول وکلی مدارک در کیفش داشت. دزدها دو نفر بودند و روی موتور. کیف را که زدند آنکه پشت راننده بود قمه را در هوا می‌چرخاند که کسی نزدیکشان نشود. همان موقع علی و برادرش هم همان دور و بر بودند. علی دل و جگردار بود. با موتور افتاد دنبال دزد با اینکه ممکن بود جان خودش و برادرش به خطر بیفتد. اما بچه زبر و زرنگی بود. در کمال ناباوری نیم ساعت بعد با کیف پر از پول و نفس نفس زنان آمد. مثل فیلم‌ها بود اما واقعیت داشت. بنده خدا صاحب کیف، بهت زده فقط تماشا می‌کرد. کاسب‌ها دورشان جمع شده بودند. بنده خدا کیف را داد به علی و گفت از یک تا صد میلیون. شیرینی من به شما. علی آقا خیلی چشم ودل سیر بود. قبول نکرد. گفت بیاید بریم مسجد محله. هر چقدر دوست دارید بدید آنجا خرج مسجد وهیات مسجد کنیم. این خاطره دهان به دهان بین مردم و کاسب‌ها چرخید.»

جوان مدافع حرم با کیف ۴۰ میلیارد تومانی چه کرد؟
منزل شهید مدافع حرم؛علی امرایی در محله دیلمان شهرری

*سفره دار

کنجکاوتر شدم شهید علی امرایی را بهتر و بیشتر بشناسم. ناسلامتی بچه محل بودیم. پیدا کردن نشانی خانه‌شان کار سختی نبود. تصمیم گرفتم این بار برخلاف رویه معمول گزارش‌ها قبل از خانواده سراغ اهالی برویم. خدا برایمان خواسته بود کاسب خیابان مصطفی خمینی محله دیلمان گفت همین الان خانه‌شان مراسم است. خیلی از همسایه‌ها آنجا هستند. بروید دست پر بر می‌گردید. راست می‌گفت. در خانه قدیمی و باصفایشان جای سوزن انداختن نبود. کمی بعدتر فهمیدیم علی امرایی معروف بود به سفره داری. عکس‌های علی جا به جا روی دیوار خانه به ما خوش آمد می‌گفت.

*جوان ۲۲ ساله‌ای که سرپرست ۸ بچه یتیم بود

در خانه‌شان هیات بود و به آخرهای هیات رسیده بودم. با چشم، جمعیت را برانداز کردم و در ذهنم چند نفری را گلچین کردم تا سراغشان بروم. اولین نفر یک خانم مسن بود که چشم‌هایش آنقدر گریه کرده بود باز نمی‌شد. فکر می‌کردم باید یکی از اقوام باشد اما پیرزن، همسایه خانواده امرایی بود! نامش «معصومه سلیمانی» بود. گفتم مادر، ۷ سال گذشته‌ها! با گوشه چهارقد اشک‌هایش را پاک کرد و با ما هم کلام شد؛ «من قد کشیدن علی را دیدم. بزرگ شدنش را. مثل پسر خودم دوستش داشتم. علی هم پاسدار بود هم مداح هم کمک حال همه اهل محل، هم کوچک‌ترین خیر. چند جوان سراغ دارید که از ۱۷ سالگی سرپرست بچه یتیم باشند و به کسی هم چیزی نگویند. علی در ۲۲ سالگی سرپرست ۸ بچه یتیم بود. علی دست گیر همه بود. ما همسایه‌های قدیمی هستیم. هر وقت هر کجا کم می‌آوردم و گیر می‌آوردم می‌گفت فقط یک زنگ به من بزن. واقعاً هم در اولین فرصت خودش را می‌رساند.» لابه لای حرف‌های معصومه خانم همسایه دیوار به دیوار خانواده امرایی این جمله که علی در ۲۲ سالگی سرپرست ۸ بچه یتیم بود ذهنم را به خودش مشغول کرد. آخه بچه ۲۲ ساله این همه پولش کجا بود؟ سؤال را گوشه‌ای از ذهنم سپردم تا جوابش را پیدا کنم.

جوان مدافع حرم با کیف ۴۰ میلیارد تومانی چه کرد؟
خاطرات اهالی محله دیلمان از شهید علی امرایی شنیدنیست

* مشتری دائم بوتیک لباس فروشی!

«از بچگی با علی بچه محل بودیم. من مغازه لباس فروشی داشتم. علی هر دو هفته یک بار سر و کله‌اش پیدا می‌شد. یک بار می‌گفت دو تا پیراهن می خوام با دو تا شلوار. دو هفته بعد می‌آمد و کفش می‌خرید. اوایل فکر می‌کردم برای خودش خرید می‌کند، در حالی که همیشه او را با لباس ساده اما مرتب می‌دیدم. یک بار گفتم علی با این همه لباس چه کار می‌کنی رفیق؟ جواب سربالا داد. یک مدت که گذشت از زیرزبانش کشیدم که برای نیازمندان واقعی که می‌شناسد لباس نو می‌خرد. خیلی کیف کردم. چون همیشه دیده بودم مردم لباس‌های استفاده شده‌شان را هدیه می‌دهند. آنقدر این کارعلی برایم جالب بود که من هم در این کار خیرش سهیم شدم و لباس‌ها را کمتر از قیمت واقعی‌اش به او می فروختم.» این هم یک روایت دیگر از «مهدی مهربان»؛ رفیق شهید علی امرایی.

*قصه علی امرایی و مرد یک چشم

«علی به من پیرمرد درس زندگی می‌داد. ما همسایه‌ایم. همسایه قدیمی. می‌دانستم دستش در کار خیر است وگاهی کمکش می‌کردم. یک شب گفت حاج حسن ماشینت را میاری با هم یک جایی برویم؟ گفتم به دیده منت. یک سبد بزرگ پر از ارزاق داخل ماشین گذاشت و با هم به روستایی سمت قلعه نو ورامین رفتیم. جلوی در یک خانه قدیمی و زه وار در رفته پیاده شدیم. علی در زد و مرد میانسالی با چهره عجیب و غریب در را باز کرد. شبیه آدم ترسناک‌های کارتون‌ها بود. یک چشم بیشتر نداشت و آن هم سر جای خودش نبود. چشمش که به علی خورد انگار دنیا را به او داده بودند. با هم کمک کردیم. گفت این بنده خدا مادرزادی یک چشم ندارد و به دلیل این چهره نمی‌تواند در میان مردم برود و هیچ کجا هم به او کار نمی‌دهند. من از وقتی شناختمش هر چقدر در توانم بوده کمکش کردم.»

«حسن مؤذن»؛ پیرمرد همسایه این خاطره را که گفت مثل ابر بهار گریه کرد. این خاصیت این سن و سال است که انگار دیگر غرور و این حرف‌ها به کار آدم نمی‌آید. احساس که سرریز شود اشک هم می‌ریزد و این ماییم که در چهاردیواری خانه‌ای که هنوز هم عطر مردانگی شهید علی امرایی در آن پیچیده راز عکس روی دیوار او در مغازه‌های محله را می‌فهمیم.

جوان مدافع حرم با کیف ۴۰ میلیارد تومانی چه کرد؟
فرنگ خانم؛ مادر شهید علی امرایی

*چه کردی که علی، شد علی!

همه اهل محل از علی امرایی خاطره دارند. از دست به خیری علی، وجدان کاری علی، از آشپزی‌اش، صدای دلنشینش، روضه‌های محرمی‌اش، از خواندنش در هیات جوان‌هایی که خیلی هاشان داستان دار بودند و شر و شور اما علی، محرم که می‌شد مداح هیات شان می‌شد. اما حالا ما، ما در محاصره زیبای این خاطره‌های ریز و درشت، با مادر علی؛ فرنگ خانم چشم تو چشم شده‌ایم و دل توی دلمان نیست که از او یک سؤال بپرسیم. چه کار کردی مادر؟ چطور علی را تربیت کردی؟ علی ۲۹ سال بیشتر نداشت که شهید شد. یک جوان ۲۹ ساله و این همه خوبی؟ بی مقدمه همین سؤال را پرسیدیم. به فرنگ خانم گفتیم که چطور سر از خانه‌شان در آوردیم. گفتیم که کنجکاوی اینکه چرا عکس علی همه جا هست ما را کشانده به خانه‌شان.

*ماجرای عدس پلوی نذری، خرابکاری علی و راز تربیتی مادر!

لبخند فرنگ خانم اما از آن لبخندهای دلنشین است که معنای غربت و دلتنگی می‌داد. یک حس دور و نزدیک. فرنگ خانم از یک خاطره خنده دار شروع کرد: «علی بچه بود شاید ۱۳ ساله. آقا جانش برای ماه رمضان یک کیسه برنج ده کیلویی خریده بود. روزهای اول ماه رمضان بود یک روز از نماز جمعه که برگشتیم دیدم نصف کیسه برنج را در قابلمه ریخته و خیسش کرده. گفتم علی این چه کاریه؟ معصومانه نگاهم کرد و گفت می خوام به همسایه‌ها افطاری بدم. خشکم زده بود. نمی‌دانستم دعواش کنم یا همراهی‌اش کنم که همراهش شدم و کمکش کردم و برای همسایه‌ها عدس پلو پختیم. اتفاقاً چه عدس پلویی هم شد. به بیشتر همسایه‌ها افطاری دادیم. خنده‌های از ته دل آن روز علی هنوز جلوی چشمم هست.»

به اینجا که رسید سرش را جلو آورد و گفت مادر شدی؟ جواب بله را که از من شنید بنددلم را پاره کرد با این جمله؛ «به خدا انگار الان نشسته روبه روم و داره مثل همان روز می خنده.» درس این خاطره فرنگ خانم برای منِ مادر چه بود؟ همراهی، همدلی. فکری شدم اگرمن جای فرنگ خانم بودم چه می‌کردم. شاید پسر ۱۳ ساله‌ام را کلی دعوا می‌کردم که چرا نصف کیسه برنج را خیس کرده و در آشپرخانه گندکاری کرده و… اما فرنگ خانم از این فرصت بهترین استفاده را کرده تا علی بشود علی…

البته فقط این نبود. کمی که پدر و مادر و خواهرش خاطرات را شخم زدند فهمیدیم علی از آن بچه‌های نان پاک خورده روزگار بوده. بابا، مسجد رفتنش ترک نمی‌شده و علی و آن یکی پسر هم همراه همیشگی‌اش. از قدیم ندیم‌ها در خانه هیات داشتند و این رسم هیات رفتن را هم ترک نمی‌کردند. نان حلال هم که دیگر اصل کار است. بابا به علی یاد داده بود کار عار نیست. علی و آن یکی پسر را از بچگی همراهش خودش می‌برد و با عمل نشانشان می‌داد که کار عار نیست. حتماً گاهی وقت‌ها یک جمله پدرانه هم ضمیمه‌اش می‌کرده که برای بچه‌ها درس زندگی بشود.

*تعقیب گداهای محله

یادم آمد همسایه‌شان گفته بود علی در ۲۲ سالگی‌اش سرپرست ۸ بچه یتیم بود و با خودم قرار گذاشته بودم که جواب این سؤال را از خانواده‌اش بگیرم. اینکه جوان ۲۲ ساله این همه پول را از کجا می‌آورده که وقت خداحافظی با هم صحبت شدن با دایی شهید علی امرایی جواب همه سوالاتمان را گرفتیم؛

«علی از کار کردن ابایی نداشت. بچه که بود ساندویچ درست می‌کرد و می‌برد مدرسه می فروخت. ندیدیم برای خودش ولخرجی کند. یا هر روز یک لباس بپوشد. فقط این نبود. تابستان‌ها با برادر دامادشان به مدارس می‌رفت برای نقاشی در و دیوار. بعد هم که بزرگ‌تر شد و به سپاه رفت و پاسدار شد اما باز هم دست از چندکاره بودن بر نداشت. چاپخانه راه انداخت برای چاپ بنر و کارش تخفیف دادن بود. خلاصه بعد از شهادتش از طریق کمیته امداد فهمیدیم که او دو خانواده و سه یتیم را تحت پوشش مالی خود داشته و تمام درآمدش را خرج آنها می‌کرد.

خاطرات ما و علی امرایی با ماجرای تعقیب کردن او و گداهای محله و شناسایی جا و مکانشان تمام شد؛ «علی رد گداهایی را که در خانه می‌آمدند می‌گرفت تا ببیند خانه‌شان کجاست و آنهایی که واقعاً گدا بودند را شناسایی می‌کرد و کمک حالشان می‌شد.»

جوان مدافع حرم با کیف ۴۰ میلیارد تومانی چه کرد؟
نام جهادی شهید علی امرایی«حسین ذاکر» بود

*وصال

مدافع حرم علی امرایی، با اسم جهادی حسین ذاکر در یکم تیرماه سال ۱۳۹۴ در اثر اصابت موشک به خودرو در شهر درعا درکشور سوریه به شهادت رسید.

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

جوان مدافع حرم با کیف ۴۰ میلیارد تومانی چه کرد؟ بیشتر بخوانید »

جهاد تبیین در فضای مجازی از دیدگاه عبدالله گنجی

حزب الهی‌ها چه کسانی هستند؟

به گزارش مجاهدت به نقل ازمشرق، عبدالله گنجی، فعال رسانه‌ای در کانال تلگرامی خود نوشت: حزب الهی‌ها کسانی هستند که وقتی همه نگرانند که دو ریال‌شان نشود یک ریال، آن‌ها نگران انقلاب اسلامی هستند و منافع خودشان را فراموش می‌کنند.

 حزب الهی‌ها کسانی هستند که امکانات کشور در اختیارشان نیست، اما همه جا در تاکسی، اتوبوس، مترو، دانشگاه، اداره و مدرسه و… باید پاسخگوی همه کس و همه چیز باشند.

 حزب الهی‌ها کسانی هستند که ضمن اینکه دور از قدرتند، شرمنده مردم‌اند و هرکجا بتوانند، مانند اردوهای جهادی و کمک به زلزله زدگان، جبهه و سوریه در خط مقدم حضور دارند.

 حزب الهی‌ها کسانی هستندکه از ناهنجاری‌های اجتماعی رنج می‌برند و غصه می‌خورند، اما هنوز یاد نگرفته‌اند که اگر نمی‌توانند جذب کنند، هل ندهند.

 حزب الهی‌ها بین منتقد، مخالف و معاند فرق می‌گذارند و صرفاً معاند را در مقابل خود می‌بینند.

حزب الهی‌ها عنصر شهادت را همیشه در گوشه نگاه خود دارند و به دنبال آرمانی هستند که بدان نقطه ختم شود.

 حزب الهی‌ها ساده پوش و ساده زیست هستند و اصراری ندارند همه مردم اینگونه باشد. آن‌ها الگویی را ارائه می‌دهد که مملو از یک رنگی است و اینچنین می‌تواند اشرافی گری در حاکمیت را نفی کند.

 حزب الهی‌ها از قشر و صنف خاص نیستند همانند مولدان انقلاب اسلامی هستند. در جمع آنان از سپاهی تا کارگر شهرداری، از معلم و استاد تا کشاورز و پزشک و پرستار تا مکانیک و بازاری قابل رهیابی است.

 حزب الهی‌ها کسانی هستند که وقتی معاندین میخواهند از انقیاد خارج شوند نام او را «لباس شخصی» می‌گذارند حال آنکه او هم فردی شبیه خود آنان است فقط منشأ  تعهد و مسیر هزینه شدن و هزینه دادن متفاوت است.

حزب الهی‌ها برای حفظ پرچم پر خون اسلام، تشیع و امام خمینی و آرمان‌های انقلاب اسلامی از مال، جان، آبرو و زخم زبان می‌گذرند و در این راه هیچ شأن و جایگاهی برای خود قائل نیستند.

 حزب الهی‌ها آن دختر و پسر «بدظاهر» را دشمن خود نمی‌داند، اما احساس می‌کند خداوند او را در مقابلش قرارداده است تا آزمایش شود و ماموریتی را انجام دهد و در عین حال ارزش خود را نیز معنا کند.

حزب الهی‌ها کسانی هستند که در عرصه هنر، دانشگاه و حتی رسانه غریبند و این غربت علیرغم حاکمیت نظام دینی است. اما به تعبیر شهید آوینی: «باز معتقدم خداوند، لوح و قلم تاریخ را به اینان سپرده است». فقر در مقابل خالق، دلخوشی زندگی روزمره حزب الهی‌ها است.

حزب الهی‌ها کسانی هستند که فرزندانشان مانند بقیه مردم بیکار در منزل نشسته‌اند گرانی آنان را می‌آزارد، اما سنگ زیرین آسیاب هستند و دم برنمی‌آورند و خود را در معرکه آزمایشی می‌دانند که با انقلاب امام در معرض آن قرار گرفتند.

 حزب الهی‌ها مصداق «و من هم من ینظر» هستند و بر صراط «و ما بدلو تبدیلا» استوارند.

 حزب الهی‌ها مردم سالاری را بزنگاه و بستر اصلاح مدیریت کشور و یکی از روش‌های حفظ و استمرار ارزش‌های انقلاب اسلامی می‌دانند و به آن اعتقاد دارند.

حزب الهی‌ها وقتی رد صلاحیت می‌شوند زمین و آسمان را بهم نمی‌دوزند، احساس می‌کنند تکلیفی از دوششان برداشته شده است و سجده شکر به جا می‌آورند.

 حزب الهی‌ها جدا از مردم و در محله و شهرک خاص زندگی نمی‌کند، فرزندشان در مدرسه خاص نمی‌رود. آن‌ها با مردم زندگی می‌کند و البته در راه هزینه دادن برای انقلاب اسلامی پیش قراول است.

حزب الهی‌ها مسجد محورند و در بین انواع اسلام‌ها به اسلام روحانیت اعتقاد دارند و «ایران امروز را مظهر آن نور مقدسی می‌داند که در ظلمات این عصر درخشیدن گرفته است».

 حزب الهی‌ها هر کجا میدان دار بوده‌اند، افتخار آفرین شده‌اند. از جنگ تا انرژی هسته‌ای و موشکی و… (شهریاری، علی محمدی، تهرانی مقدم، کاظمی آشتیانی و…)

 آنان که تصویر دیگری از خود مخابره می‌کنند و اصرار بر حزب الهی بودن دارند، دروغ می‌گویند. حزب الهی نماها را شناسایی کنید.

اما حزب الهی‌ها باید شرم را کنار بگذارند و وقتی به خاطر فسادهای موجود مورد بازخواست و سوال قرار می‌گیرند، بگویند: این‌ها را ما انتخاب نکردیم این‌ها خروجی انتخاب خود شما ملت‌اند.

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.





منبع

حزب الهی‌ها چه کسانی هستند؟ بیشتر بخوانید »

مدافع‌حرمی با موهای اتوکشیده و خامه‌ای! + عکس

مدافع‌حرمی با موهای اتوکشیده و خامه‌ای! + عکس



شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان امیری - کراپ‌شده

 گروه جهاد و مقاومت مشرق – این که کتاب «یک روز بعد از حیرانی» به قلم خانم فاطمه سلیمانی ازندریانی درباره شهید مدافع حرم، محمدرضا دهقان امیری منتشر شده بود، کنجکاوی ما برای دیدار با مادر شهید را کم نکرد و سرکار خانم فاطمه طوسی نیز با بزرگواری، ما را در خانه‌ای که آقامحمدرضا در آن نفس کشیده و زیسته بود، به حضور پذیرفتند و حدود سه ساعت، بی‌وقفه برایمان از پسر ارشدشان که در سوریه و دو برادرشان که در سال‌های دفاع مقدس به شهادت رسیده بودند، گفتند.

چندین روز مشرق را با قسمت‌های مختلف این گفتگو همراهی کنید و زندگی جوانی را بخوانید که مادرش از سرنوشت او با خبر بود و قلبش در زمان شهادت فرزند، ساحل آرامی شد برای پهلو گرفتن کشتی متلاطم سایر اعضای خانواده…

قسمت اول این گفتگو را نیز بخوانید:

کافه‌نشینی تکاور مدافع حرم با خانم نویسنده! + عکس

خانم طوسی که این روزها مدیریت یک دبیرستان را بر عهده دارد، سال‌هاست در کسوت معلمی به فرزندان این مرز و بوم خدمت می‌کند و دلسوزانه و با دقت، زوایای جذابی از زندگی پسر برومندش را برای ما نورتاباند و شوقمان را از شناخت این رزمنده مدافع حرم، صد چندان کرد. قسمت دوم این گفتگو، پیش روی شماست.

کافه‌نشینی تکاور مدافع حرم با خانم نویسنده! + عکس

**: چرا آقا محمدرضا بین شهدای مدافع حرم گُل کرد. هر شهیدی خصوصیتی دارد که باعث برجسته‌تر شدنش در جامعه و بین شهدا مدافع حرم می شود و نسل امروز او را بیشتر می پسندند تا خودشان را شبیه‌شان کنند…

مادر شهید: من فکر می کنم چیزی که محمدرضا را بین دوستانش و یا بین شهدای مدافع حرم، شاخص کرد، اخلاصش بود. محمدرضا خیلی خالصانه کار می‌کرد. واقعا اگر می خواست از کسی دستگیری کند یا کسی را کمک کند، چه در دوستان و چه خانواده و فامیل، آنقدر بی‌ریا و خالصانه این کار را نجام می داد که حد نداشت. خیلی‌ها متوجه نمی‌شدند که اصلا این کمکی که انجام شد و مشکلی که حل شد و این کارشان که راه افتاد، به دست محمدرضا بوده. ما خودمان بعد از شهادتش خیلی کارها و کمک‌هایش را فهمیدیم.

به قول دوستانش در مدرسه عالی شهید مطهری؛ می گفتند: محمدرضا حلقه وصلی بود بین تمام دوستانش. به خاطر اخلاق خوبی که داشت و مهربانی‌اش، با هر طیف جامعه تفاهم داشت. اینگونه نبود که قیافه بگیرد و فقط دنبال بچه‌حزب‌اللهی‌ها باشد یا فقط جذب بچه‌هایی باشد که خیلی پایبند نیستند. با هر تیپ و ظاهری، تعامل می کرد.

وقتی می خواست به مسجد برود، بهترین لباس‌هایش را می پوشید. اگر در آن لحظات، کسی محمدرضا را می دید که داشت به موهایش اتو می‌کشید و لباس نو و تمیز می پوشید یا کفشش را واکس می زد، فکر می کرد محمدرضا به مراسم عروسی می رود یا جایی دعوت است که باید به آنجا برود در حالی که می خواست به مسجد برود، نماز بخواند و برگردد.

**: کلا در همین منزل بودید؟

مادر شهید: خیر؛ دوران کودکی محمدرضا در منطقه ۱۰ و در خیابان مرتضوی و سلسبیل بودیم و تقریبا سه سال قبل از شهادتش به اینجا آمدیم.

**: پس مسجدی که می گویید، برای آن منطقه است…

مادر شهید: بله؛ مسجد صادقیه بود یا مسجد باب الحوائج در خیابان سلسبیل… تیپی اینگونه داشت و وقتی می خواست به مسجد برود، خیلی به خودش می رسید.

**: اولین بار است که چنین ویژگی را درباره یک جوان می شنوم…

مادر شهید: حرفش هم این بود که حزب اللهی باید شیک و مجلسی باشد. با دو کلمه شیک و مجلسی، همه آن فعالیت‌هایی که می کرد را به طرف مقابلش نشان می داد. همیشه می گفتم تو می خواهی بروی نماز بخوانی و بیایی؛ اتوکشیدن مویت برای چیست؟ برای چی لباست را عوض می کنی؟ آخر کفشت نیاز به واکس ندارد؛ اصلا با دمپایی برو… می گفت من دلم می خواهد وقتی به عنوان یک بسیجی وارد مسجد می شوم و  وقتی از در مسجد بیرون می آیم، اگر کسی من را دید،‌ نگوید که حزب‌اللهی‌ها را نگاه کن؛ همه شلخته‌اند! ببین همه‌شان پیراهن این مدلی دارند و کفششان لخ‌لخ می‌کند. اعتقادش این بود.

مدافع‌حرمی با موهای اتوکشیده و خامه‌ای! + عکس
شهید دهقان امیری با تی‌شرت سبز و موهای اتوکشیده…

**: خود نمازگزاران هم لذت می برند وقتی می بینند بغل‌دستی‌شان یک آدم شیک و مرتب و معطر است.

مادر شهید: روی این مسئله خیلی حساس بود. آدمی که این مدلی بود گاهی اوقات بعد از نماز صبح و صبحانه با عرق‌گیر و زیرشلواری سوار موتور می شد و می رفت. این دو با هم تناقض داشت و ضد هم بود.

**: با این وضعیت کجا می رفت؟

مادر شهید: مثلا می رفت بهشت زهرا یا مقبره الشهدای شهرک شهید محلاتی یا سری به کهف الشهدا می‌زد. وقی می خواست از در خانه بیرون برود، من دعوایش می کردم که تو تا نانوایی هم اینطوری نمی روی، ‌الان کجا می‌خواهی بروی؟ می گفت: من می روم و زود برمی گردم.

ساعت ۷ صبح می رفت و تا ساعت ۱۰ می آمد. وقتی می آمد ازش می پرسیدم چطوری با این وضع در جامعه حاضر شدی؟ می گفت: مادر! بعضی وقت ها لازم است آدم پا روی نفسش بگذارد و نفسش را بُکُشد. این نکته برای من خیلی جالب بود. پیش خودم این حرف را حلاجی می کردم که چرا محمدرضا این حرف را می زند.

احساس می کنم محمدرضا آن لحظاتی که با ‌آن تیپ و ظاهر به مسجد یا دانشگاه می رفت، شاید ذره ای یا درصدی غرور می گرفتش و می خواست نفس خودش را تأدیب کند و بشکند،. به خودش می گفت من همانی‌ام که با عرق‌گیر بیرون می روم!

**: واقعا با عرقگیر می رفت؟!

مادر شهید: بله؛ چون سوار موتور بود و جایی پیاده نمی شد. اما همین قدر که احساس می کرد در جامعه به نحوی وارد می شود که نَفسش شکسته می شود و خودش را تادیب می کند، کافی بود. این یکی از تضادهای وجود محمدرضا بود که در این تضاد، خودش را می‌ساخت.

عین همین حالت ها را در دانشگاه داشت. دوستانش می گفتند که ما تازه بعد از شهادت محمدرضا فهمیدیم حلقه وصل این طیف از دانشگاه با آن طیف از دانشگاه، ‌محمدرضا بوده. مثلا این دسته از دانشجویان با این اعتقادات خاص و ان دسته ار دانشجوها با اعتقادات خاص دیگر بودند که فقط محمدرضا حلقه وصل بین آن ها بود و این خیلی عجیب و غریب بود.

مدافع‌حرمی با موهای اتوکشیده و خامه‌ای! + عکس

مثلا بچه‌های دانشگاه شهید مطهری پاتوقی داشتند در سرچشمه و کافه کتابی بود به نام کافه قرار. یکسری از بچه‌های سرچشمه هم به آن پاتوق می آمدند. افرادی بودند که برای شهدا کار می کردند و زحمت می کشیدند. محمدرضا درآن پاتوق همه بچه ها را با هم جمع می کرد و با همدیگر جلسات بصیرتی و شناسایی شهدا می گذاشتند. خیلی از دوستانش می گفتند وقتی محمدرضا راجع به شهیدی حرف می زد، آنقدر اطلاعات زیادی داشت که ما همیشه دهانمان باز می ماند که تو این همه اطلاعات را از کجا داری؟

یکی از دوستانش (آقای محمدی) همیشه به من می گفت: من همیشه به محمدرضا می‌گفتم که این همه برای شهید کار کردی و طعنه شنیدی (بالاخره در جمع‌های دانشگاه ها جوهای خاصی وجود دارد؛ البته دانشگاه شهید مطهری جو خوبی دارد اما محمدرضا با برخی دوستانش در دانشگاه‌های دیگر هم رفت و آمد داشت و طعنه‌هایی می شنید که چرا برای شهدا کار می‌کنی؟)

آقای محمدی می گفت: به محمدرضا می گفتم بس است دیگر اینقدر برای شهدا کار کردی. همیشه محمدرضا می گفت شهدا از جان خودشان مایه گذاشتند و حالا من از آبروی خودم مایه نگذارم؟ من که کاری برای شهدا نکرده ام تا حالا؟

**: کسانی که شهید شدند را اگر بررسی کنیم، ‌در زمان زندگی‌شان هم به خوبی می شود فهمید که دارند در مسیر شهدا قدم برمی دارند و  کسی که زندگی شهدایی نداشته باشد،‌ لایق شهادت هم نمی شود.

نکته مهم این است که آقامحمدرضا نقطه تلاقی دو خاندان است؛ خاندان دهقان امیری و طوسی. این تلاقی موجب تولد شخصیتی دوست‌داشتنی می شود که وقتی عکسش را ما نگاه می کنیم،‌ لذت می بریم. نورانیت چهره محمدرضا چیزی فراتر از تیپ و ظاهر است…

مادر شهید: بله؛ محمدرضا عکس هایی دارد با تی‌شرت سبز رنگ سه دکمه…

**: بله، عکسش در کتابشان هم هست… فکر می کنم در این تی‌شرت خیلی راحت بوده اند و زیاد آن را می پوشیده اند.

مادر شهید: وقتی محمدرضا شهید شده بود،‌ جزو معدود شهدایی بود که در سه نقطه تهران تشییع شد. اول؛ از همین منزل که ۵ صبح، جمعیت موج می زد. جمعیت زیادی آمدند و تشییع به سمت خیابان آزادی تا سر خیابان استاد معین ادامه داشت. پیکر را آوردند و به دست مردم دادند. حدود ساعت ۸ صبح رسید به مسجد صادقیه در خیابان خوش. در خیابان خوش، آیت الله امامی کاشانی بر پیکرشان نماز خواندن. خیلی برایم عجیب بود که تمام خیابان خوش و آذربایجان و خیابان‌های اطراف،‌ عکس سبز محمدرضا بود و بنرهای بزرگی زده بودند و در و دیوار پر شده بود.

مدافع‌حرمی با موهای اتوکشیده و خامه‌ای! + عکس

فرمانده بسیج مساجد آنجا می گفتند که باورتان نمی شود خیلی از جوان هایی که فکر نمی کردیم پایشان در مسجد باز شود به واسطه عکس محمدرضا به مسجد آمدند. می گفتند مگر ممکن است جوانی با این مدل موی خامه‌ای و با این مدل لباس آستین کوتاه برود و شهید مدافع حرم بشود؟! چطور شده که این تا آنجا رفته؟!

می گفتند آنقدر پذیرش بسیج داشتیم و جوان‌ها به ما مراجعه می کردند که بروند آموزش ببینند و به سوریه بروند.

**: در جاهای مختلف‌، این تی‌شرت تن آقامحمدرضا هست… حتی در زیارت حضرت عبدالعظیم هم همین تی‌شرت را پوشیده اند.

مادر شهید: بله، این عکس برای یک هفته قبل از اعزام است که خانوادگی به زیارت رفتیم. به قول شما،‌ معنویتی که در وجود محمدرضا بود از تیپ و ظاهرش فراتر بود.

**: حتی در سیر عکس‌های آقامحمدرضا هم می شود تشخیص داد که متحول شده اند و آماده شده اند برای شهادت.

مادر شهید: به نظر من این ها کسانی هستند که ندا و صدای امام حسین علیه السلام را می شنوند. محمدرضا اینطوری بود.

*میثم رشیدی مهرآبادی

ادامه دارد…

مدافع‌حرمی با موهای اتوکشیده و خامه‌ای! + عکس
شهید دهقان امیری با تی‌شرت سبز و موهای اتوکشیده…



منبع خبر

مدافع‌حرمی با موهای اتوکشیده و خامه‌ای! + عکس بیشتر بخوانید »

بی‌غیرتها به ما مارک نظامی میزنند/مگر سپاه فقط برای خون دادن است؟

بی‌غیرت‌ها به ما مارک نظامی می‌زنند/ مگر سپاه فقط برای خون دادن است؟


بی‌غیرتها به ما مارک نظامی میزنند/مگر سپاه فقط برای خون دادن است؟به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در نیمه‌های دهه هفتاد و سال‌هایی که هنوز فرمانده سپاه ثارالله کرمان بود و در دورانی که دولت اصلاحات تازه کار خود را آغاز کرده بود، در یک سخنرانی در سال ۷۷ لب به شکایت از سیاسی‌کاری‌ها و پروپاگاندای برخی رسانه‌ها  علیه انقلاب و ولایت فقیه باز می‌کند و به جامعه، بخصوص جریان حزب‌اللهی، نسبت به خطر این اقدامات هشدار می‌دهد.

متن کامل این سخنرانی به شرح زیر است:

«این تفاهم و این اتحادی که بر جبهه ضد اسلام و ضد حکومت اسلامی به وجود آمده در هیچ بخشی از دوره تاریخ انقلاب ۲۰ سال گذشته وجود نداشته است که ضد انقلاب‌ها، و متحجرین و آفت‌های گوناگون و مارکسیست‌ها جمع شوند، اجتماع کنند، زبانشان باز شود و قلم‌هایشان به حرکت بیاید و به مقدسات ملت توهین کنند.

والله بحثم فرمانده کل سپاه تنها نیست که آن هم خیلی مهم است و آن موضوع را بیان خواهم کرد. اما نمونه‌هایی و مقاله‌هایی از روزنامه‌های خودمان به همراه آورده‌ام که در زمان خودی چاپ شده و در دوران حکومت اسلامی زیر لوای حکومت اسلامی چاپ و توزیع شده‌اند و شنیدیم و خواندیم و این می‌شود عادی. وقتی راس حکومت تقدسش شکسته شود.

وقتی که اساس حکومت با حجم خون‌هایی که در راه آن داده است زیر سئوال برود. وقتی که بنیانگذار نظام با همه قداستی که در میان ملت دارد که با فرمان او و برای حکومت اسلامی، مردم عزیزانشان را روانه جنگ کردند و خون دادند، زیر سئوال برود و تقدس آن به تمسخر گرفته شود دیگر آقا و آقای هاشمی رفسنجانی و دیگران تقدس‌شان شکسته خواهد شد؛ و اگر این طور شود هیچیک از شما محلی از اعراب ندارید. این روشن است.

هیچکس نمی‌آید با یک وضعیت مشخصی به جنگ فرهنگ، اعتقادات و آگاهی‌های یک ملت برود. همیشه تاکتیکی حرکت می‌کنند و شیوه‌های خاصی را انتخاب می‌کنند. یکی، یکی انسان‌ها را از مشروعیت می‌اندازند، حرمت‌هایشان را می‌شکنند. وقتی حرمت‌ها شکسته شده، تقدس‌ها شکسته شد و این برای مردم عادی شد، عظمت‌ها و کرامت‌ها از بین می‌رود و آن وقت حرکت دشمن آغاز می‌شود.

من نمونه‌هایی از مقاله‌هایی که از سال ۷۶ تاکنون چاپ شده آورده‌ام و آن‌ها را می‌خوانم. شما توجه داشته باشید از راس حکومت اسلامی تا اصل حکومت اسلامی و دیگر ارکان نظام چگونه مورد تجاوز آنان است.

اولین هجوم دقیقاً به مقدس‌ترین کانون این نظام مقدس بود یعنی اصل ولایت فقیه است. بحث‌هایی در مورد اصل ولایت فقیه، بحث ولایت مطلقه فقیه آوردند و دنبال کردند و به اصطلاح، اذهان را آماده کردند تا یک مرتبه به خود شخص، ولی فقیه و اصل فقیه تاختند. شما به نمونه‌هایی از آن‌ها توجه کنید ضمن اینکه بعضی از آن بحث‌ها اساس اعتقادات دینی ما را زیر سئوال می‌برد.

آقای سروش تئورسین و پیامبر این جمع با نفی حکومت اسلامی هیچ چیز را باقی نمی‌گذارد. کسانی که نشریه دارند و نشریه کیان را اداره می‌کنند در یکی از مقاله‌ها که مقاله نویس آن هم آخوند است، کلمه آخوند می‌گوییم که جسارت به روحانیت نباشد؛ چون واقعاً وقتی فرمانده کل سپاه اعلام کرد بخشی از آخوند‌هایی که چهره منافقانه دارند بعضی دردشان گرفت و پشت آن سنگر گرفتند و گفتند این توهین به روحانیت است.

مثل اینکه وصیتنامه حضرت امام را نخوانده‌اند. مثل اینکه تاریخ انقلاب را به یاد ندارند. مثل اینکه اولین مرتبه است که به گوششان می‌خورد. فرد دیگری در مقاله‌ای در میتینگی اعلام می‌کند بحث ولایت فقیه باید تبدیل شود به یک انتخابات دوره‌ای، کوتاه مدت و هر چند وقت یک بار انتخابات، ولی فقیه داشته باشیم و هر دوره‌ای فردی در جامعه ما مطرح شود؛ و آقای… نکته دیگری عنوان می‌کند که قابل تامل است. می‌گوید: خبرگان رهبری در اختیار یک جمع و روحانی باشد. صحیح نیست و قشر‌هایی مثل زنان، دانشجویان و کارگران می‌توانند در آن نقش داشته باشند. یعنی زنان، دانشجویان و کارگران عضو مجلس خبرگان شوند برای تعیین رهبری.

فردی می‌گوید ما خط قرمز نداریم، خط قرمز خداست، پیامبر و ائمه معصومین (ع) هم در خط قرمز آن قرار ندارند. این نمونه حرف که بعضاً حتی ساحت مقدس امام زمان (عج) را زیر سئوال بردند، من تعجب می‌کنم این‌ها در محضر ملت ایران نوشته می‌شود و همه ما سکوت می‌کنیم. منتظر هستیم یک سخنران بیاید یک جایی جمله‌ای را بگوید و او مورد الهام قرار بگیرد و بر برچسب خطی و گروهی به آن زده شود. آن وقت همه ما دفاع کنیم یا دفاع نکنیم، حرکت کنیم یا نکنیم. این یک توجه عمومی را می‌خواهد. یک تلاش عمومی را می‌خواهد. اگر این روال پیش برود باید بگوییم این حادثه‌هایی که داریم و برای آن سینه بزنیم به وجود می‌آید.

نشریه ایران فردا، فرهنگ نماز را زیر سئوال می‌برد و در نشریه جامعه سالم ظهور امام زمان (عج) زیر سئوال رفته است. یا در نشریه کیان می‌نویسد حزب الله گروهی سرخورده و ناامید و آرمان باخته که احساس می‌کنند جنگ را باخته‌اند و دوره تاریکی اش سپری شده است و در دوران سازندگی جایی ندارد و می‌خواهند با استراتژیک رعب و وحشت، مردم را به جایی که نمی‌خواهند ببرند. از این گونه اراجیف در روزنامه‌های متعددی مثل جامعه و مبین و این طیف روزنامه‌ها وجود دارد.

اینکه سخن فرمانده کل سپاه را جمله به حقی است که گفته می‌شود ما تا دیروز با اسلحه در مقابله دشمنان خودمان ایستاده‌ایم و امروز در واقع شمشیر ما زبان ما است و با این شمشیر زبان جلوی این افراد می‌ایستیم. این را تحریف می‌کنند. آن‌ها می‌دانند چه گفته شده، اما مترصد فرصت بودند چرا سپاه و روحانیت یک مرتبه مورد هجوم واقع شده، چون تنها این‌ها سد هستند. اگر این دو سد را بشکنند همه چیز را حل کرده‌اند. یک تجربه تلخ دارند. در سال ۵۷ و ۵۶ همین بازی‌ها وجود داشت و تا انتهای سال ۵۹ هم ادامه داشت.

شما یادتا می‌آید در خیابان‌ها (از جمله کرمان در چهارراه کاظمی) چپی‌ها و مارکسیست‌ها جمع شدند و جوانان رفتند با آن‌ها بحث سیاسی می‌کردند و درگیر می‌شدند که به زد و خورد می‌انجامید. این وضعیت تمام شد. وقتی که به اصطلاح بحث فرهنگی و سیاسی آن‌ها در فضای باز تمام شد اسلحه‌ها از خانه‌ها بیرون آمد و روزانه ۴۰ پاسدار و اورکت پوش و حتی کسانی که محاسن داشتند به شهادت می‌رسیدند.

این‌طور نیست در پس این بحث‌های فرهنگی که به اصطلاح امروز از هجمه فرهنگی تبدیل به یک حرکت اجتماعی و سیاسی شد صرفاً همین باشد. خیلی بدتر از این است. امروز حمله به این سد‌ها انجام شده و این سابقه دارد. در گذشته هم همینطور بوده است.

در حادثه کردستان که بچه‌های این ملت جلوی تازه عروس‌های دموکرات‌ها سرشان بریده می‌شود و در خون‌های خود دست و پا می‌زدند تا در بمباران یک زندان بیش از ۱۵۰ نفر را به شهادت رساند. چقدر پاسدار سر بریده شد که این مسائل در جامعه ما تکان دهنده است و در سراسر ایران اجساد شهدای مطهر ما پراکنده‌اند. در آن روز‌ها همین آدم‌ها با چهره دلسوزانه‌ای پیک صلح شدند.

در کردستان در اولین بیانیه‌ای که صادر کردند خروج و انحلال سپاه را از کردستان عنوان کردند که بتوانند به راحتی به اهداف خودشان برسند. شعار انحلال سپاه، شعار جدیدی نیست. در هر مقطع مطرح شده و این حرکت همخوانی با اهداف آمریکا دارد. اینکه آمریکایی از شروع خودشان از ابتدا انحلال سپاه عنوان می‌کنند.

باید توجه داشته باشیم، ما نباید تماشاگر باشیم، هر روز یک حریم شکسته شود و سدی فرو بریزد و منتظر باشیم تا آتش آنچه زمانی به تمام جامعه سرایت می‌کند. ما نمی‌توانیم بنشینیم. مگر سپاه فقط برای خون دادن است ما بنشینیم حادثه‌های سال ۵۹ و ۶۰ به وجود بیاید و در آن حادثه حزب جمهوری اسلامی، جمعی از شخصیت‌ها به شهادت برسند و آن وقت بگوییم، چون ما نظامی هستیم در درجات خود ما قایم شویم و بترسیم که مارک نظامی گری به ما بزنند. این برخلاف تقوا است.

بی غیرت‌هایی که در هیچ کجای صحنه‌های انقلاب حضور نداشتند به ما مارک می‌زنند و ما را به وصیت نامه امام راحل توجه می‌دهند که این حرکت ما سیاسی است، این جناح بندی سیاسی است! که ارکان نظام را بنیان نظام را شما مورد هجوم قرار دادید. ما سکوت بکنیم؟ که این دخالت در مسائل سیاسی است؟

اگر نظامی گری ما مانع از برخورد با تجاوز شما می‌شود ما لباس‌ها را از تن خود بیرون می‌آوریم. ما این لباس را به تن کردیم برای دفاع از این ملت. حتی برای دفاع از شما نامردها، شرم نمی‌کنید؟ به این مزار‌های شهید نگاه کنید. هیچ روستایی نیست که قبر شهید نداشته باشد. ما نبینیم، سکوت کنیم که شما هر کاری خواست بکنید، هر توطئه‌ای که دلتان خواست انجام دهید.

آن وقت حرکت مسلحانه را شروع کنید. ما بیاییم و بیافتیم توی ملت، ما صبر کنیم شما ملت را جناح بندی کنید، قشربندی کنید، گروه بندی کنید. جوانان را اغفال کنید و آن‌ها را با تحریف‌های خود فریب دهید. سپاه و لشگر درست کنید برای خودتان؟ حرف‌های آقای رحیم صفوی، حرف هر حزب اللهی است، حرف همه بسیجی‌ها است.

اگر شناسنامه آن‌هایی که مقاله نوشتند اینجا مطرح می‌کردند انسان باید بر پیشانی خودش بزند که چه می‌شود یک دفعه این‌ها میدان پیدا می‌کنند. شما که ادعای جامعه دموکراتیک را دارید شما خودتان نمی‌دانید همه نظریات در جامعه غرب به بن بست رسیده؟

شما که امروزه ادعا می‌کنید حکومت دینی نمی‌تواند پیچیدگی جهان را حل کند، شما ندیدید مارکسیست با این ادعا از هم پاشید. شما نظریه و مدیریت جنگل را می‌خواهید پیاده کنید؟ ما تجربه داریم با چشم خودمان دیدم یک بچه نابالغ ۱۲ ساله را آوردند و بر سرنوشت ملت حاکمت کردند، تاج‌گذاری کردند و هیچکس هم دم نزد. بگذاریم این واقعیت‌ها تکرار شود؟ بگذاریم همه خون‌ها بر باد برود. ما نگران باشیم که نظامی هستیم و برچسب بزنند. توی روزنامه‌ها مزخرف و دروغ می‌نویسند. الو سلام (ستون روزنامه سلام): «من از ستاد مشترک سپاهم و صحبت‌های آقای رحیم صفوی حرف‌های شخصی ایشان است و حرف‌های سپاه نیست.»

والله تا پای جان ایستاده‌ایم. مگر می‌گذاریم حوادث ۵۹ تکرار شود؟ مگر می‌گذاریم حوادث سال ۶۰ تکرار شود؟ مگر می‌گذاریم یک بار دیگر شخصیت‌های بزرگ ما را به شهادت برسانند؟ مگر ما نمی‌دانیم در پس این حرکت‌های مزورانه به اصطلاح فضای باز سیاسی و تسامح و تساهل چه فتنه بزرگی وجود دارد؟ ما نمونه‌های آن را می‌بینیم؛ بنابراین من استدعایم از مردم حزب اللهی شریف، جوانان و دانشجویان این است که در صحنه باشید. به توطئه‌ها دقت کنید به مطلبی که نوشته می‌شود دقت کنید. به موضوعاتی که تیتر می‌شود دقت کنید.

هر روز در این روزنامه‌ها مثل یک بمب، انفجاری برای ملت به وجود می‌آورند با تیتر‌هایی که انتخاب می‌کنند. یک روز می‌بینیم با یک تیتر درشت در روزنامه «ارزش» بی ارزش می‌نویسد، هاشمی شکایت می‌کند. از بین همه مصاحبه‌ها یکی را انتخاب می‌کنند که دختر و پسر می‌توانند با هم باشند و منعی ندارد. این‌ها را با تیتر درشت درج می‌کنند.

چه نتیجه‌ای می‌خواهید بگیرید؟ دانشگاهی که امام راحل فرمودند در صحنه باشید، هوشیار باشید و در مسائل سیاسی که مقام معظم رهبری اصرار دارند حضور داشته باشیم و چه و چه، اگر سکوت کنیم آن زندان‌های ۵۵ و ۵۶ و آن کشتار‌ها در دانشگاه‌ها به وجود خواهد آمد. دقت کنید و توجه کنید و حساسیت داشته باشید. بحث گروه و بحث جناح‌های چپ و راست امروز نیست، بحث یک هجمه عظیمی است که متاسفانه در خودی‌ها مطرود شده، وجود دارد.»

انتهای پیام/ 161



منبع خبر

بی‌غیرت‌ها به ما مارک نظامی می‌زنند/ مگر سپاه فقط برای خون دادن است؟ بیشتر بخوانید »

سردار جعفری: اهداف انقلاب بدون نقش‌آفرینی مردم و پیشتازی جوانان محقق نمی‌شود

امامان محله روحیه سازمانی نگیرند/ تشکل‌های انقلابی باهم مرزبندی نکنند



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، حجت‌الاسلام سیدناصر میرمحمدیان مدیرعامل بنیاد هدایت با سردار سرلشکر عزیز جعفری فرمانده قرارگاه فرهنگی اجتماعی بقیه‌الله الاعظم(عج) دیدار و گفت‌وگو کرد.

سردار جعفری با توجه به شرح وظایف امامان محله و راهیاران استانی بنیاد هدایت، اظهارداشت: امام محله و راهیاران باید از جنس بچه‌های جهادی باشد و ذاتاً به دنبال حرکت‌های خودجوش فرهنگی و اجتماعی باشد و روحیه سازمانی نداشته باشد. بنابراین شما از ابتدا، افرادی برای این کار انتخاب کنید که چنین ویژگی‌هایی را داشته باشند.

بیشتر بخوانید:

سردار جعفری: اهداف انقلاب بدون نقش‌آفرینی مردم و پیشتازی جوانان محقق نمی‌شود

وی به آسیب شناسی فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی محله محور پرداخت و تصریح کرد: اگر مراقب آفت سازمان‌زدگی و سیستم‌زدگی نباشید، این مسئله تبدیل به مانع بزرگی بر سر راه شبکه امامت، خواهد شد.

فرمانده قرارگاه فرهنگی اجتماعی بقیه الله الاعظم(عج) به نمونه‌های موفقی که می‌توانند الگوی امامان محله دیگر باشند اشاره کرد و گفت: حجت‌الاسلام خیاط در بندر عباس، امام موفقی است که بر محور فعالیت‌های اقتصادی، تولید و اشتغال‌زایی، کارهای خود را پیش می‌برد. این روش می‌تواند اثرگذار باشد و امامان محله از این طریق در عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی نیز ورود پیدا کنند.

سردار جعفری برنامه‌ریزی بلندمدت برای پیشبرد اهداف شبکه امامت را امری ضروری خواند و بیان داشت: برای تربیت امام محله یک برنامه ۲۰ ساله در نظر بگیرید و از میان جوانان و نوجوانان محصل و دانشجو که روحیه جهادی و فعالیت اجتماعی دارند، افراد را شناسایی کنید؛ از میان این‌ها کسانی که در محله فعال هستند را تشویق کنید که به حوزه بروند و درس طلبگی بخوانند و برای امامت محله، تربیت شوند. از این طریق شبکه امامت در محله‌های دیگر نیز تکثیر می‌شود چراکه جوانان انگیزه میدان‌داری در فعالیت‌های اجتماعی را دارند.

وی با اشاره به فعالیت افراد و گروه‌های مختلفی که بعضاً در یک محله حضور دارند، گفت: نگران این نباشید که شما را متهم به موازی کاری کنند؛ حرکت‌های اجتماعی و قیام مردمی کار بسیار بزرگی است که اگر همه هم پای کار بیایند باز هم نیاز است. مهم این است که همه بدانیم که لازمه این حرکت عظیم، موازی کاری است.

فرمانده قرارگاه فرهنگی اجتماعی بقیه الله الاعظم(عج) افزود: البته نباید تشکل‌های انقلابی و حزب اللهی مختلفی که در محله فعال هستند بین خود مرزبندی و دیوار کشی داشته باشند؛ همه باید همدیگر را تشویق کنند؛ هویت این‌ها به باهم بودن و هم‌افزایی است. می‌توانند به صورت موضوعی باهم شبکه بشوند و در محله حلقه‌های مشترکی را برای حل مشکلات مردم شکل بدهند.

سردار جعفری تشکیل جبهه فرهنگی را یکی از دغدغه‌های مورد تأکید رهبر معظم انقلاب دانست و گفت: جبهه در یک محله معنا پیدا می‌کند. همه باید ظرفیت سازی کنند و باهم متحد شوند؛ در این صورت می‌توانیم حریف تهاجمات فرهنگی و جنگ نرم شویم.

وی خاطرنشان کرد: برخی از مجموعه‌ها و گروه‌های جهادی در محله‌ها محور فعالیت می‌شوند؛ اینها باید با امام محله هماهنگ و هم افزا باشند. فعالیت خود را در محله‌ها و شهرها داشته باشند و بدانند که هویت‌شان «حزب الله» آن محله یا شهر است. باید مدل‌هایی طراحی کرد که فعالان فرهنگی ـ اجتماعی یک محله در آن قالب باهم همکاری کنند نه اینکه خدایی ناکرده احساس رقابت کنند و بخواهند دیگری را کنار بزنند.

فرمانده قرارگاه فرهنگی اجتماعی بقیه الله الاعظم(عج) با تأکید بر ضرورت مستندسازی و کار رسانه‌ای برای فرهنگ‌سازی و تکثیر شبکه امامت، گفت: با معرفی الگوهای موفق در عرصه امامت محله، امید در مردم زیاد می‌شود و حتی امامان دیگر نیز الگوبرداری می‌کنند.

امام محله نباید به کاهش آسیب‌های اجتماعی اکتفا کند

حجت الاسلام میرمحمدیان نیز در ابندای این دیدار اظهار داشت: ما معتقدیم که نباید به کاهش آسیب‌های اجتماعی اکتفا کرد و باید به دنبال تحول اجتماعی باشیم. در این تحول امام می‌تواند محور و تسهیل گر باشد.

وی افزود: امامت یک نهاد اجتماعی است که ما باید تلاش کنیم دولتی نشود و مردمی بماند تا آرام آرام شبکه امت ـ امامت شکل بگیرد. در حال حاضر ۵۰ درصد روستاهایی که جمعیتی بیش از ۲۰۰ خانوار دارند را پوشش می‌دهیم. همچنین در ۴۰۹ منطقه حاشیه نشین نیز امام محله‌ها مستقر شده‌اند؛ هزار امام محله را نیز در سطح شهرها شناسایی کرده‌ایم و تحث پوشش داریم. البته هنوز نزدیک ۲۶ هزار مسجد در سطح کشور وجود دارد که امام ندارند.

مدیرعامل بنیاد هدایت با اشاره به شئون مختلفی که امام محله دارد، بیان داشت: دغدغه اصلی امامان، حل مشکلات محله است؛ بنابراین متناسب با مشکلات هر محله فعالیت خود را پی می‌گیرند. حدود ۴۰۰ نفر از امامان محله فعالیت‌های خود را بر پایه مشکلات اقتصادی انجام می‌دهند. برخی نیز به معضل اعتیاد و عده‌ای هم در مسائل تربیتی و خانواده ورود پیدا کرده اند.

میرمحمدیان در شرح ویژگی‌های یک امام محله گفت: طلبه باید «عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم حَریصٌ عَلَیکُم» باشد یعنی درد مردم برایش گران باشد و نسبت به درمان آنها اصرار و پیگیری داشته باشد. چه خوب است که حوزه‌های علمیه این روحیه را در طلاب خود تقویت کند.

وی بخشی از آیه ۳۷ سوره ابراهیم را قرائت کرد و در توضیح آن اظهار داشت: قرآن می‌فرماید«أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ» برای هر محله یک مسجد قرار داده شده است که مردم حول آن گرد هم بیایند و مشکلات خود را حل کنند.

منبع: فارس



منبع خبر

امامان محله روحیه سازمانی نگیرند/ تشکل‌های انقلابی باهم مرزبندی نکنند بیشتر بخوانید »