حزب بعث

خاطرات اسرا هنوز بسیار ناتمام است

خاطرات اسرا هنوز بسیار ناتمام است



ساسان ناطق، مدیر دفتر هنر و ادبیات اسارت گفت: ما شاهدان زیادی از دوران جنگ تحمیلی داریم، اما تعداد شاهدان دوران اسارت کمتر است. از میان همه آزادگان، تعدادی از دنیا رفته‌اند. این هم به ما برمی‌گردد…

  • هتل تارا مشهد

به گزارش مجاهدت از مشرق، آیین رونمایی از سه کتاب «مطبخ» تالیف مشترک حسن و حسین شیردل، «برادران قلعه فراموشان» تالیف ساسان ناطق و «شب‌های سفید» تالیف حسین قربان‌زاده که توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده در سالن صفارزاده، حوزه هنری برگزار شد.

در این مراسم، داوود امیریان، مصطفی محمدی و امیر محمد عباس‌نژاد، پژوهشگران حوزه ادبیات دفاع مقدس؛ به عنوان منتقد ادبی همچنین حجت‌الاسلام علی لقمانپور، رئیس سازمان ادبیات و تاریخ دفاع مقدس و مرتضی سرهنگی، نویسنده و پژوهشگر ادبیات پایداری به عنوان مهمانان برنامه حضور داشتند.

کتاب «مطبخ» نگاه نو و تازه‌ای دارد
حسن شیردل، مولف کتاب «مطبخ» با اشاره به کم‌کاری نویسندگان در بیان خاطرات اسرا و آزادگان بیان کرد: آخرین آماری که دارم این است که استان مازندران تقریباً ۱۳۰۰ اسیر دارد. ما در این زمینه کار کرده‌ایم، ولی مطمئنم بیشتر از انگشت‌های دست برای اسرای مازندران کار نشده. اگر هم کاری انجام شده باشد، بیشتر از ۱۰ جلد نیست. با اینکه حدود ۳۰ سال از آزادی اسرا می‌گذرد هنوز شرایط و فضایی برای بیان خاطرت اسارت خود ندارند و تا حالا امکانش را نداشتند و جایی نبوده که حتی سختی‌ها و فشارهای ایام اسارت‌شان را بگویند. بعضی اسرا به‌شدت اذیت شده‌اند به طوری که حتی برای خانواده‌شان هم خاطرات خود را تعریف نکردند.

خاطرات اسرا هنوز بسیار ناتمام است

او ادامه داد: به نظر خودم، با سابقه‌ای که حدود ۲۵ سال در زمینه خاطره‌نگاری دارم، اگر دفتر اسارت مازندران تشکیل نمی‌شد یا ایده کار راه نمی‌افتاد، ما شاید هیچ وقت سراغ اسرا نمی‌رفتیم و این فکر به‌کل فراموش می‌شد. ما تا الآن سه چهار کتاب کار کرده‌ایم و آدم‌های جدیدی هم پیدا شده‌اند. این آدم‌های جدید، خاطرات بسیار ارزشمندی دارند که امیدوارم بتوانیم از بین آن ۱۳۰۰ اسیر مازنی، بهره بگیریم. امیدوارم شرایط مهیا شود. اگر آن شرایط فراهم نباشد، ادامه کار برای این بچه‌های ما تقریباً غیرممکن است.

امکان نوشتن در ایام اسارت

در ادامه داوود امیریان، منتقد ادبی، با اشاره به عدم پایبندی حزب بعث به کنوانسیون ژنو گفت: عراقی‌ها به هیچ آیین و قراردادی پایبند نبودند. اولاً که اصلاً کنوانسیون ژنو را قبول نداشتند؛ می‌گفتند این مربوط به جنگ جهانی دوم است و به ما ربطی ندارد. بسیاری از اسرا را ثبت‌نام نمی‌کردند، راحت می‌کشتند، شکنجه می‌دادند و متأسفانه بعد از جنگ هم هیچ‌کدام از فرماندهان اردوگاه‌ها به عنوان جنایتکار جنگی تحت تعقیب قرار نگرفتند. خیلی از همین افرادی که آزادگان ما را به شهادت رساندند، قطع‌نخاع کردند یا به‌شدت مجروح کردند، هرگز پاسخگو نشدند. حالا من کاری ندارم که برخی از این افراد چه رفتاری با اسرا داشتند یا دقیقاً چه اتفاقی افتاده یا نیفتاده.

او با اشاره به نقاط مثبت کتاب «مطبخ» گفت: این کتاب نگاه تازه و جدیدی دارد. روایت نو تازه‌ای است. به عنوان مثال در این خاطرات اسرا گفته شده که امکان نوشتن در ایام اسارت وجود نداشت، قلم و کاغذ داشتن جرم بود. با این حال، بچه‌ها زبان انگلیسی و فرانسه یاد می‌دادند، ورزش می‌کردند، و مقاومت اسرا به‌خوبی ثبت شده است؛ اینکه چطور نماز می‌خواندند، چطور مراسم عاشورا را برگزار می‌کردند، حتی دو نفر هم‌زمان نگهبانی می‌دادند تا یکی مراسم را بخواند. همچنین به موضوع عدم تنوع غذایی در اردوگاه‌های بعثی اشاره شده است.

این منتقد در ادامه گفت: تصور کنید در تمام این سال‌های اسارت، حتی یک‌بار هم غذایی متنوع نخورده بودند. شاید که همین اسرا دلشان لک زده بود برای کوکو سبزی ایرانی، اما باز باید همان غذاهای تکراری را می‌خوردند. من کتاب را دوست دارم، برادران شیردل خیلی زحمت کشیده‌اند. بخشی از دوران اسارت در این کتاب آمده که تاکنون کمتر به آن پرداخته شده، آشپزخانه. یا مثلاً آن آدم‌هایی که آدم‌فروش بودند. خیلی علاقه داشتم آقای شیردل بیشتر به این موضوع بپردازند. شاید دست‌شان بسته بوده یا برای حفظ آبرو عنوان نکردند، اما می‌شد با نام مستعار از آن‌ها یاد کرد.

این نویسنده به وجود شخصیت‌های متفاوت در میان اسرا اشاره کرد و گفت: در دوران اسارت، هر کس جنبه‌ای دارد. هرکس ظرفیتی دارد. این‌طور نیست که فکر کنیم هرکس به جبهه رفته، حتماً شجاع بوده. در همان جبهه هم برخی از ترس خودشان را خیس می‌کردند. اوضاع واقعاً ترسناک بوده. این‌گونه نبوده که مثلاً در فیلم‌ها می‌بینیم یکی فریاد می‌زند و یک‌تنه حمله می‌کند. این موارد بسیار نادر بوده. خود من در یکی از عملیات‌ها از شدت تب و لرز چهار پنج پتو انداختند روی من تا حالم بهتر شود. هم سرما بود، هم ترس. قابل کنترل نبود. من همان زمان یادم هست، سال ۶۹، زمانی که آزادگان برمی‌گشتند، آقای سرهنگی و سایر مسئولان رفته بودند به قلب کشور و خبر می‌آمد که مثلاً در یکی از کمپ‌ها ناگهان ۱۵ نفر می‌ریختند سر یک نفر، او را می‌زدند، بعد مشخص می‌شد که آن شخص آدم‌فروش بوده. خیلی علاقه‌مند بودم جنبه‌های دیگر ماجرا نیز بررسی می‌شد.

امیریان به بیان نقاط ضعف و قوت کتاب «مطبخ» پرداخت و گفت: نثر کار خوب است، اما در بخش‌هایی دو پاره به نظر می‌رسد. از فصل ۹ به بعد، حس می‌شود فرد دیگری آن را نوشته. چرا که برخی اطلاعات تکراری‌اند و اشتباهات تاریخی نیز وجود دارد. مثلاً عملیات در اواخر سال ۶۶ بوده، نه ۶۷. آزادی اسرا سال ۶۹ بوده، نه ۶۸. پیام امام خمینی نیز مربوط به سال ۶۷ است، نه ۶۸. این اشتباهات مخاطب را گیج می‌کند. بهترین بخش کتاب مربوط به همان آشپزخانه و دزدی‌هایی است که برای جلوگیری از گرسنگی بچه‌ها انجام می‌شده و حتی خود عراقی‌ها نیز از سهمیه کم اسرا دزدی می‌کردند. با این حال، کار جذابی است. من توصیه می‌کنم که این کتاب خوانده شود.

خاطرات اسرا با ملاحظات و احتیاط‌های زیادی همراه است
حسین قربان‌زاده، مولف کتاب «شب‌های سفید» به آثار روحی بعد از نوشتن خاطرات جنگ اشاره کرد و گفت: هر وقت من کتاب جنگی می‌نویسم، واقعاً حال و هوایم عوض می‌شود، منقلب می‌شوم، یک مدت آدم در آن حال‌وهوا می‌ماند. گاهی حس می‌کنم خودم اسیر بودم. واقعاً این‌طور است. بعضی وقت‌ها واقعاً فکر می‌کنم چند وقت جبهه بودم، در حالی که اصلاً نبودم. من وقتی ۱۳ سالم بود، قصد داشتم به جبهه بروم، اما پدرم نگذاشت و نشد که بروم.

دلم بود، ولی قسمت نشد. با این حال، هر وقت فکر می‌کنم، حس می‌کنم یک مدت در جنگ و عملیات‌ها بوده‌ام. حسی عجیبی است. برای همین تصمیم گرفته بودم که دیگر زیاد ننویسم یا اصلاً در این حوزه کار نکنم. چون هرچه می‌نویسیم، پشتش یک خاطره است؛ مثلاً خاطره نوزادی یک‌روزه که موشک به خانه‌شان خورده و او زیر گهواره زنده مانده. تمام خانواده‌اش از بین رفته‌اند و فقط او مانده؛ و حالا آن کودک شده همان کتاب «پسر نخل‌های پری برگ» که برای خودم خیلی خاطره‌انگیز بود.

او درباره روایت جدید سوژه این کتاب اظهار کرد: ساسان ناطق پیشنهاد داد که برویم سراغ اسرا و درباره‌شان کار کنیم. من استقبال کردم. رفتیم سراغ چند نفر از راویان و دوستان گفتند آقای طالبی اسارتش ویژگی‌هایی دارد که می‌شود به آن پرداخت. علت اینکه به سراغ او رفتیم این بود که تا دو سال اصلاً نمی‌دانستند ایشان اسیر شده. پدرش خانه‌اش را فروخته بود، مراسم ختم گرفته بودند، قبر درست کرده بودند، ختم مفصلی برگزار کرده بودند. ما تقریباً یک هفته با ایشان مصاحبه کردیم، حدود ۱۷ یا ۱۸ ساعت. شروع کردیم به نوشتن. بعضی وقت‌ها وسط کار می‌زد زیر گریه یا حتی با عصبانیت می‌گفت: «چرا این کار رو کردی؟ چرا این‌جوری شد؟»

قربان‌زاده ادامه داد: همان‌طور که جناب شیردل اشاره کردند، واقعاً نعمت بزرگی است که راوی حافظه خوبی داشته باشد. من در این مدت با برخی از راوی‌ها مواجه شدم که فقط در همین حد روایت می‌کردند: “خیلی سخت بود، رفتیم، زخمی شدیم، ” و خب خودتان می‌دانید، اکثر مخاطبان اهل کتاب و جزئیات هستند. در کار آخر، ۱۵ ساعت با آقای طالبی مصاحبه کردیم. سعی کردیم حداقل اثری قابل‌خواندن ارائه کنیم تا عزیزانی که آن را می‌خوانند، چیزی برای به‌دست‌آوردن داشته باشند.

خاطرات اسرا هنوز بسیار ناتمام است

مصطفی محمدی، منقد ادبی، به فشارهای روحی و جسمی اسرا اشاره کرد و گفت: به عقیده من، هیچ‌کس به‌اندازه یک اسیر نتوانسته دست‌کم جنگ ایران و عراق را لمس و تجربه کند. واقعیت این است که اسارت از هر نوع رزمندگی دشوارتر است؛ چراکه یک اسیر، در واقع نه زندانی، بلکه گرفتار قیامت و برزخی در حیات خود می‌شود. به‌واسطه شکنجه‌های روحی و جسمی، انواع تعرض‌ها، تحقیرها و فشارهایی که به او وارد می‌شود و کسی هم نیست که شهادت بدهد یا حتی جرئت کند از آن بگوید. اسارت بسیار سخت‌تر از مرگ است، چون شاید هر ساعتش برای فردی که اغلب در سن رشد، سن بلوغ و نوجوانی قرار داشته، نوعی مرگ زودرس محسوب می‌شود.

او به احتیاط مولفان در خاطره‌نگاری اسرا پرداخت و گفت: درباره نوشتن از خاطرات اسرا واقعاً باید گفت این گنجینه، پایانی ندارد. آنچه تاکنون نوشته شده، هر چقدر هم خوب، هنوز بسیار ناتمام است. آن‌هایی هم که نوشته شده با ملاحظات اخلاقی و احتیاط‌های زیاد است، ولی حقیقتاً قبول دارم که کار بسیار دشواری‌ست. نوشتن خاطره سخت‌تر از گفتن آن است. این کتابی که خواندم پرسش‌های زیادی برایم پیش آمد.

به نظرم، رمان وظیفه‌اش طرح پرسش است، اما کار مستند، زندگی‌نامه و خاطره‌نگاری باید پاسخی در خود داشته باشد نه اینکه پرسش ایجاد کند. در بعضی موارد کتاب رد پای نویسنده در روایت دیده می‌شود. این آزادگان همچنان خود را در معرض شکنجه یا تعقیب می‌بینند. پس از آزادی، ماجرا تازه وارد مرحله پیچیده‌تری می‌شود، اینکه آن اسیر حالا چطور با زندگی کنار می‌آید. نحوه اسارت، نگهداری از اسرا و برخورد زندانبان‌ها یک چیز تکراری و عمومی است. هر چقدر بتوانیم روایت‌ها را شخصی کنیم جالب‌تر می‌شود.

او ادامه داد: در اینجا نویسنده، کار را به‌صورت جمعی و با کمک خاطره‌نگار انجام داده؛ متأسفانه یا خوشبختانه، این خود مسئله‌ای‌ست. چه بهتر که اگر ایرادی در کار باشد، در یک کار شخصی باشد و مسئولیت آن متوجه همان یک نفر. اما وقتی کار جمعی‌ست، انتظار می‌رود کمترین خطاها در آن وجود داشته باشد؛ همان‌طور که عرض کردم، نباید چیزی بی‌پاسخ بماند یا برای خواننده پرسشی بی‌جواب ایجاد شود. یا خدای نکرده تناقضی در کار نباشد. معمولاً چنین پروژه‌هایی کارشناسان محتوایی و نظامی دارند. البته همه این‌ها از ارزش کار کم نمی‌کند.

این منتقد ادبی به حذف برخی خاطرات اسرا توسط نویسندگان اشاره کرد و گفت: اکثر نویسنده‌هایی که سراغ خاطرات اسارت می‌روند، خیلی رعایت حال راوی، یعنی آزاده‌ها را می‌کنند و به‌جای راست‌نویسی به درست‌نویسی گرایش دارند. خواننده باید بتواند تصور کند؛ اما مخاطبان امروز کم‌کم متوجه می‌شوند که بسیاری از مسائل یا نوشته نشده یا گفته نشده. مسائلی استثنایی، وحشتناک و حتی شنیدنی، که اصلاً به آن‌ها پرداخته نشده است. به جای راست‌گویی، بیشتر به سمت درست‌گویی رفته‌اند. بنابراین برخی نویسنده‌ها احتیاط زیادی به خرج داده‌اند. برای مثال، در کتابی خاطره‌ای از اسیری که می‌شناختم آمده بود، ولی حتی این قسمت حذف شده بود که وقتی پدرش برای استقبال می‌آید، تند تند سیگار روشن می‌کند، اما بخاطر ملاحظاتی که پدر یک آزاده چنین تصویری نباید داشته باشد آن را حذف کرده بودند.

نشانه‌های وطن دوستی در میان اسرا
ساسان ناطق، مولف کتاب «برادران قلعه فراموشان» و مدیر دفتر هنر و ادبیات اسارت به نشانه‌های وطن دوستی در میان اسرا اشاره کرد و گفت: یکی از نشانه‌های روشن وطن‌دوستی و وطن‌پرستی، در دوران اسارت خودش را به‌خوبی نشان می‌دهد؛ چون همه آدم‌ها به خاطر دفاع از سه کلمه بود که در آنجا اسیر شدند «خاک، خانه و خانواده» همین سه کلمه است که مفهوم ایران را شکل می‌دهد. ایران مثل مادر می‌ماند؛ هر چقدر مادرمان را دوست داریم، طبیعتاً وطن‌مان را هم دوست خواهیم داشت. به همین دلیل، همه آزادگان این سه کلمه را دوست داشتند و این سه، برای ما جنبه‌ای وحدت‌آفرین دارند.

او به بیان کم‌کاری در بازگویی خاطرات اسرا پرداخت و گفت: نوع روایت در حوزه اسارت و جنگ، خیلی وقت‌ها دقیق و درست نیست و نسیان‌هایی در آن دیده می‌شود؛ این موضوع طبیعی است و در واقع ضعف ما بوده، چون در سال‌های ابتدایی سراغ آزادگان نرفتیم. اسارت جزو آن دسته از رویدادهایی‌ست که به‌واسطه جنگ به وجود آمده و باید آن را به‌درستی بشناسیم. چون بخشی از روابط علت و معلولیِ شروع جنگ یا آن بخش‌هایی از واقعیت که اطلاعات ما درباره‌شان کمرنگ است، در دل سیم‌های خاردار و بلندی‌های اردوگاه‌های بعثی پنهان شده‌اند. ما شاهدان زیادی از دوران جنگ تحمیلی داریم، اما تعداد شاهدان دوران اسارت کمتر است. از میان همه آزادگان، تعدادی از دنیا رفته‌اند. این هم به ما برمی‌گردد؛ ما باید زودتر به سراغ آن‌ها می‌رفتیم و نگذاریم این گنجینه‌های ارزشمند از دست بروند.

وفور پیوند فرهنگی در سراسر کتاب

امیر محمد عباس‌نژاد، منتقد ادبی، به نکات مثبت کتاب «برادران قلعه فراموشان» اشاره کرد و گفت: صحبت در خصوص این اثر برایم بسیار دشوار است. دلیلی نیز برای این سختی وجود دارد و آن این است که در این مسیر، از ساسان ناطق در زمینه خاطره‌نویسی بسیار یاد گرفتم. یکی از ویژگی‌های شاخص کتاب «برادران قلعه فراموشان» پرداخت دقیق به خرده‌فرهنگ‌هایی‌ست که موجب می‌شود مخاطب با زیست‌بوم، جغرافیا و هویت راوی ارتباط برقرار کند. این پیوند فرهنگی به‌خوبی در سراسر کتاب دیده می‌شود. همچنین طرح جلد و مهندسی اثر از کیفیت بسیار بالایی برخوردار است. از نظر نگارش، کتاب ساختار روان، یکدست و خوش‌خوانی دارد و پایانی بسیار قوی و تأثیرگذار برای آن در نظر گرفته شده است.

او ادامه داد: در حقیقت، این کتاب چندین ارزش افزوده دارد؛ نخست این‌که، به موضوعی پرداخته شده که پیش‌تر کمتر درباره‌اش سخن گفته شده بود. دوم، نوع نگاه کتاب است که از دوران کودکی آغاز می‌شود و به خاستگاه‌های فرهنگی، فردی و اجتماعی شخصیت اصلی می‌پردازد. یکی از نقاط قوت کتاب، حضور شخصیت‌های فرعی‌ست که به‌درستی در روایت جا گرفته‌اند و موجب درخشش قهرمان اصلی می‌شوند. نکته مهم اینجاست که در این کتاب، قهرمان‌سازی تصنعی صورت نگرفته و همه چیز به شکلی طبیعی و باورپذیر پیش رفته است. همچنین خاستگاه مذهبی و دینی راوی به‌زیبایی در کتاب برجسته شده و خواننده به‌خوبی می‌تواند به آن دسترسی پیدا کند.

آزادگان مظلومیت خاصی دارند
علی لقمانپور، رئیس سازمان ادبیات و تاریخ دفاع مقدس، با تاکید بر مظلومیت آزادگان گفت: بچه‌های آزاده مظلومیت خاصی دارند چه در آن زمان اسارت چه در زمان حال که کمتر به آن‌ها پرداخته می‌شود. آنها اصالت ذاتی داشتند، اصالتی که در دوران اسارت، شکلی خاص داشت و امروز نیز در قالبی دیگر ادامه دارد، اما دیده نمی‌شود. آن روزها، همه می‌دیدند، فیلم ساخته می‌شد، ثبت می‌شد؛ اما امروز برخی از دستگاه‌های حاکمیتی هنوز قادر به درک عمق این مظلومیت نیستند و متأسفانه مسئولیتی را که بر عهده آن‌هاست، نمی‌پذیرند. ما در همین جنگ ۱۲ روزه، شاید تلنگری دریافت کردیم از جامعه‌مان که یادمان بیندازد آن‌هایی که روزی جنگیدند، هنوز هم هستند؛ کسانی که هشت سال دفاع مقدس را با جان و دل گذراندند و امروز نیازمند توجه‌اند.

دسترسی به پنج میلیون نامه از اسرا
در پایان مرتضی سرهنگی، نویسنده و پژوهشگر ادبیات پایداری به نامه‌های بدست آمده از اسرا به عنوان منبع مطالعاتی اشاره کرد و گفت: انسانی‌گونه‌ترین شکل ادبیات، ادبیات اسارت یا اردوگاهی است. خوشحالم که بعد از چند سال، این نوع ادبیات توانسته صاحب یک دفتر مستقل شود و با مدیریتی منسجم، کار را به‌خوبی پیش ببرد. ما نزدیک به ۵ میلیون نامه از اسرا در اختیار داریم که بین آن‌ها و خانواده‌هایشان رد و بدل شده و این مجموعه، یک منبع مطالعاتی عظیم به شمار می‌رود. خوشبختانه نمونه‌های اولیه‌اش توسط همین دفتر در حال انتشار است. تاکنون ۱۲ هزار نامه جمع‌آوری کرده‌ایم که ۴ هزار مورد آن از آقای ده‌نمکی دریافت شده؛ این‌ها از اسناد محکم دوران جنگ محسوب می‌شوند. این حرکت، به‌تدریج در حال به ثمر نشستن است و من به دفتر هنر و ادبیات اسارت بسیار امیدوارم و از کارهایی که در حال انجام است، قدردانی می‌کنم.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

خاطرات اسرا هنوز بسیار ناتمام است

خاطرات اسرا هنوز بسیار ناتمام است بیشتر بخوانید »

عمل به قانون اساسی سال ۲۰۱۲ سوریه تعلیق شد

عمل به قانون اساسی سال ۲۰۱۲ سوریه تعلیق شد



سخنگوی اداره عملیات نظامی سوریه از تعلیق عمل به قانون اساسی سال ۲۰۱۲ و قوانین استثنایی خبر داد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، «حسن عبدالغنی»، سخنگوی اداره عملیات نظامی سوریه روز چهارشنبه از تعلیق عمل به قانون اساسی سال ۲۰۱۲ و قوانین استثنایی خبر داد.

وی انحلال مجلس تشکیل شده در زمان حکومت بشار اسد و کمیسیون‌های آن و انحلال ارتش حکومت اسد و تشکیل مجدد آن را اعلام کرد.

عبدالغنی همچنین انحلال همه دستگاه‌های امنیتی وابسته به حکومت بشار اسد را اعلام کرد.

وی ضمن اشاره به انحلال گروه‌های شبه نظامی، اعلام کرد که یک نهاد امنیتی جدید در راستای حفظ امنیت شهروندان تشکیل شده است.

حسن عبدالغنی، ضمن اشاره به انحلال حزب بعث و احزاب جبهه ملی پیشرو، انتخاب احمد الشرع به عنوان رئیس کشور در مرحله انتقالی را اعلام کرد.

وی توضیح داد که احمد الشرع به وظایف ریاست جمهوری سوریه عمل خواهد کرد.

سخنگوی اداره عملیات نظامی سوریه گفت که مجلس سوریه به مسئولیت خود تا زمان تصویب قانون اساسی دائمی و اجرایی شدن آن ادامه خواهد داد.

وی ضمن اشاره به انحلال همه گروه‌های نظامی، از ادغام آن‌ها در نهادهای حکومت خبر داد.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

عمل به قانون اساسی سال ۲۰۱۲ سوریه تعلیق شد

عمل به قانون اساسی سال ۲۰۱۲ سوریه تعلیق شد بیشتر بخوانید »

شهید «سید محمد مهدی حکیم»؛ مجاهد «مصلح» و «موسس»

شهید «سید محمد مهدی حکیم»؛ مجاهد «مصلح» و «موسس»


شهید «سید محمد مهدی حکیم»؛ مجاهد «مصلح» و «موسس»

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، بیست و نهم دی ماه 1366، عوامل و مزدوران رژیم جنایتکار بعث عراق در شهر «خارطوم» سودان، جنایتی دیگر بر کارنامه ننگین خود افزودند و عالم مجاهدی را به شهادت رساندند که سراسر حیاتش، تجلی «مجاهدت مصلحانه» و سراپا مبارزه، روشنگری و نگاهی راهگشا و آینده‌نگر در تاسیس و تشکل سازمانها و نهادهای متعدد سیاسی، فرهنگی و مذهبی پیشرو و جریان‌ساز در منطقه و جهان اسلام بود. او با بنیانگذاری مساجد، مدارس، نشریات و جراید فرهنگی، موسسات خیریه و عام المنفعه، و مراکز مهمی چون «حزب الدعوه»، «مرکز جهانی اهل بیت علیهم السلام»، «سازمان حقوق بشر عراق» و چندین تشکل دیگر، مبارزه سیاسی خود با حزب فاسد و ضد اسلامی بعث عراق را با اصلاحگری اجتماعی، دینی و سنت احیاگری در ابعادی وسیع پیوند زد و عاقبت جان خود را نیز بر سر همین مسیر نورانی نهاد و به برادران شهید «آل حکیم» و به اجداد طاهرینش پیوست.

 

 از تبار «حکمت»

سید مهدی حکیم در ۱۳۱۴ش در نجف اشرف به دنیا آمد. پدرش آیت الله سید محسن حکیم، مرجع مبرز جهان تشیع بود. نسب او به سادات طباطبایی و از آن طریق به امام حسن مجتبی(ع) منتهی می‌شود. نام این خاندان را از آن رو «حکيم» نامیدند که جدّش امير علی فرزند سيد‌بن مراد، طبيب مبرز و مشهور عصر خود بود. سيد بن مراد در آن زمان تنها طبيب نجف محسوب می‏شده است و طبيب را نيز در آن زمان، حکيم می‏گفتند. از اين جهت اين خانواده به « حکيم» شهره شدند. او مقدمات حوزه را نزد شیخ محمد تقی الفقیه، منطق، اصول و فقه در سطح عالی را نزد سید محمد و سید احمد حکیم، درس خارج اصول و فقه را نزد آیت الله خوئی، آیت الله شهید سید محمدباقر صدر و شیخ حسین حلی فراگرفت. او از همان آغاز جوانی و پس از طی مدارج علمی، به دستور پدر بزرگوارش، جهت ترویج معارف اسلام و تبلیغ و ترویج دین، راهی کشورهای مختلف شد.

 

بنیانگذاری «حزب‌الدعوه عراق» همراه با شهید «آیت‌الله صدر»

 سید محمدمهدی حکيم برای به ثمر رساندن آرمان اعتقادی و سیاسی خود و انسجام بخشيدن به نيروهای موجود در عرصه مجاهدتهای فرهنگی، بنيان نهادن اسلوب جديدی را لازم می‏ديد و برای تحقق اين هدف، وجود يک تشکل فکری – سياسی را ضروری می‏دانست تا در قالب اين شيوه جديد مبارزه، اهداف خود را عملی سازد. از همین‌رو بمنظور کنکاش در ساختار فکری و سياسی يک تشکل اسلامی، سفری به ايران کرد و از نزديک با تشکل سرّی فدائيان اسلام آشنا شد .

از طرفی با بررسی تشکيلات اخوان المسلمين و حزب التحرير در عراق، آنها را فاقد فکر استوار و روشن در چارچوب حکومت دينی در عصر غيبت يافت .

سرانجام برای تحقق این هدف و با توجه به بافت سياسی و فرهنگی جامعه عراق و جهان اسلام، با ارتباط و همکاری علما و شخصيت‏های برجسته حوزه به اين نتيجه رسيد که بايد به تأسيس یک حزب بپردازد و اين انديشه را با شهيد «آيت‏اللّه سيد محمد باقر صدر» در ميان گذاشت. ايشان نيز بر ضرورت این امر تأکيد کرد و نهايتاً در تاريخ 14 تير ماه 1338 تشکل دينی – سياسی «حزب الدعوة» ايجاد شد. با ظهور اين تشکل، جامعه عراق و جهان اسلام وارد مرحله جديدی از مبارزه فکری و سياسی شد .

تئوری پردازان اين حزب اسلامی، با ايجاد هسته‏های سازماندهی – حوزوی و دانشگاهی در داخل و خارج از کشور – همه را متوجه یک سلوک عملی در مبارزه سیاسی و عقیدتی منطبق با شرايط روز، ساختند و از جمله کادرهای رهبری اين جريان، شهيد حکيم بود که صادقانه به هدايت افکار می‏پرداخت .

حزب بعث که تا آن زمان يکّه‏تاز عرصه تلاش‏های سیاسی – تشکيلاتی بود، با پيدايش حزب الدعوة، آن را رقيب سرسخت خود در ميدان عمل ديد. لذا درصدد شناسايی و قلع و قمع هسته‏های مرکزی اين تشکيلات برآمد و بسياری از فعالان آن را تحت پیگردهای شدید و مستمر قرار داد و سرانجام به شهادت رساند.

 

تحت تعقیب دائمی و در لیست سیاه «حزب بعث عراق»

سید مهدی حکیم در جنبش اسلامی عراق در دهه ۱۳۴۰ و مقابله با اقدامات دین‌ستیزانه دولتهای پس از کودتای عراق تا ظهور حزب بعث، نقش مهمی داشت. به همین دلیل حزب حاکم، در ۱۳۴۸ او را به ارتباط با کشورهای خارجی و تلاش برای براندازی دولت و همکاری با کردها در مبارزه با حکومت وقت متهم کرد و درصدد دستگیری وی برآمد. بنابراین سیدمحمدمهدی مجبور شد عراق را ترک کند و به عربستان سعودی برود. او از آنجا به اردن، ایران و پاکستان سفر کرد و در ۱۳۵۰ عازم دبی شد.

برای روشنگری، منبر وعظ و خطابه را برگزید. در دوران اقامت در دبی، مبارزه سیاسی، خدمات اجتماعی، فرهنگی و نهضت اصلاحی و ارشادی و جهاد تبیینی خود را پی گرفت. در همین دوران، اقدام به تاسیس چند مسجد، اوقاف و صندوق خیریه و موسسه اهل البیت برای خدمت به محرومان کرد.

 

موسس نهادها، سازمان ها و موسسات جریان‌ساز و جهانی

 

پس از مدتی به دمشق و سپس از آنجا به لندن عزیمت نمود. در آنجا در سال 1361 جنبش گروه‌های اسلامی عراق (حرکة الافواج الاسلامیة العراقیة) را پایه‌گذاری کرد که هدف آن ایجاد هماهنگی بین گروه‌های مخالف حکومت حزب بعث در اروپا بود.علاوه بر آن، وی در تأسیس انجمن اسلامی جهانی اهل‌بیت (رابطة أهل‌البیت الاسلامیة العالمیة)، کانون اهل‌بیت (مرکز اهل‌البیت)، کمیته حمایت از آوارگان عراقی (لجنة رعایة المُهَجَّرین العراقیین)، و سازمان حقوق بشر در عراق (منظمة حقوق‌الانسان فی‌العراق) بسیار مؤثر بود. انجمن اسلامی جهانی اهل‌بیت اولین همایش خود را در ۱۳۶۲ در لندن برگزار کرد و سید محمدمهدی حکیم به دبیرکلی آن انتخاب شد. این انجمن از جمعیت‌های اسلامی نقاط مختلف جهان تشکیل می‌شد.

  

و سرانجام به برادران شهیدش پیوست…

 

در دی ماه ۱۳۶۶ جبهه ملی – اسلامی سودان از سید مهدی حکیم دعوت کرد تا در کنفرانسی که در «خارطوم» پایتخت سودان، برگزار می‌شد، شرکت کند. بعثی‌های عراق نیز که از این دعوت آگاه شدند و سالها بود قصد ترور وی را داشتند، سرانجام در ۲۹ دی ۱۳۶۶ این عالم بصیر و مصلح و مبارز خستگی‌ناپذیر را به شهادت رساندند. یکى از بستگان ایشان در مورد چگونگى ورود آیت الله حکیم به خاک سودان چنین اظهار مى دارد: «ساعت ۲ نصف شب جمعه ۱۳۶۸/۱/۱۴ وارد فرودگاه خارطوم شدیم. مورد استقبال یکى از برادران قرار گرفته، به وسیله ماشین او به هتل هیلتون انتقال یافتیم. بنا شد صبح روز جمعه ساعت ۹ در دومین جلسه کنفرانس شرکت کنیم. متأسفانه جهت انتقال ما به کنفرانس در زمان مقرر نیامدند… کنفرانس لحظه هاى پایانى خود را طى مى کرد و ما با پایان یافتن آن بدون شرکت در کنفرانس، تصمیم گرفتیم با حسن ترابى دبیر کل جبهه ملى – اسلامى سودان ملاقات کنیم. در شب یکشنبه ۱۳۶۸/۱/۱۷ براى ملاقات وى وارد منزلش شدیم و پیرامون مسائل جارى عراق، مسئله سیاسى فلسطین و مسئله مخالفین عراق صحبت‌هایى به میان آمد. پس از اتمام مذاکرات به هتل برگشتیم. شهید سید مهدى رفت که کلید از هتل دار بگیرد. در همان حال چند نفر عراقى مشکوک، آیت الله شهید را تحت نظر داشتند. من نیز رفتم تا کلید اطاق را از مسئول هتل بگیرم. ۲۰ ثانیه نگذشته بود که صداى شلیک گلوله شنیده شد. برگشتم دیدم که سید مظلوم نقش بر زمین شده است… بدن غرقه در خون شهید حکیم را به بیمارستان منتقل نمودند و به بازجویى از ساکنین هتل پرداختند. پیکر آغشته به خون شهید به بیمارستان منتقل شد، اما روح پاکش به ملکوت اعلى پیوست.»

پیکر او بعد از انتقال به تهران و تشییع، به قم منتقل شد و در مسجد بالاسر حرم حضرت معصومه (س) به‌خاک سپرده شد. بدینوسیله کارنامه حیات پرافتخار این عالم شیعی که پرچم جهاد در مسیر احیای تراث مبارک مکتب اهل بیت (علیهم‌السلام) را بر دوش گرفت و دمی از هجرت و جهاد و هدایتگری نیاسود، با شهادت، همچون همه برادران عالم و شهید خود که به دست صدامیان جنایتکار به این فوز عظیم نائل شده بودند، در تاریخ ماندگار شد.  

 

روایت عاملان از نقشه ترور تا فرار از سودان

 

«سالم الجمیلی» مدیر شعبه آمریکا در سازمان اطلاعات رژیم بعث عراق در گفتگویی با روزنامه الشرق الاوسط نحوه جنایت ترور شهید سید محمد مهدی حکیم و نحوه فراری دادن عاملان این جنایت را اینگونه شرح داد:

«سال ۱۹۸۸ میلادی تصمیم گرفته شد فعالیت ها علیه مخالفان رژیم در خارج از کشور ادامه یابد. محمد مهدی حکیم برادر [آیت الله] سید محمد باقر حکیم از بنیانگذاران حزب الدعوه الاسلامیه، از فعالان مخالفان حامی ایران در خارج بود و همواره به سرنگونی رژیم در عراق و برقراری یک سیستم اسلامی با همکاری ایران دعوت می کرد. تصمیم ترور او در جریان حضور در یک کنفرانس در سودان گرفته شد. عملیات ترور حکیم در هتل محل اقامتش در خارطوم اجرا شد. پس از آن یکی از عاملان توانست در آخرین لحظه خود را به هواپیمای عراقی برساند و به بغداد برگردد. در مقابل، افسر دوم همکار در این عملیات، برای برداشتن پاسپورتش که در سفارت عراق در خارطوم جا گذاشته بود، به آنجا رفت. در همین حین نیروهای امنیتی سودان سفارت را محاصره کردند و شروع به بررسی هویت افرادی کردند که به سفارت تردد داشتند. اول باید نقشه ای برای خارج کردنش از سفارت و سپس فراری دادنش به عراق با یک هواپیمای خطوط هوایی عراق که هفتگی بود، طراحی می شد. این افسر از طریق اتومبیل سفیر از سفارت فراری داده و به مجاورت فرودگاه خارطوم انتقال داده شد اما مراحل معمول سفر را انجام ندادیم. ساعت ۹ شب توانستیم او را با کمک یک افسر بلندپایه نیروی امنیتی سودان و از طریق دیوار خارجی فرودگاه به داخل منتقل کنیم. قبل از آن جلسه ای بین افسران عملیات ویژه و خلبان هواپیمای مقصد خارطوم در فرودگاه بین المللی صدام  برگزار شد اما او چیزی از ماموریت نمی دانست. از خلبان خواسته شد هنگام حرکت به سمت باند فرودگاه خارطوم، چراغ های هواپیما را سه بار پشت سر هم روشن خاموش کند که علامتی به این افسر و فردی بود که می خواستیم فراری اش بدهیم. همچنین از خلبان خواسته شد که دقایقی در ابتدای باند توقف کند و اجازه دهد درب عقب (درب اضطراری) باز شود و تا بسته شدن درب عقب و دریافت سیگنال تیک آف، حرکت نکند. برای اطمینان از اجرا، دو افسر سرویس اطلاعاتی عراق به عنوان میهمانداران هواپیما و بخشی از خدمه پرواز لباس مبدل پوشیدند. نقشه با موفقیت اجرا شد و افسر عامل حمله به بغداد بازگشت بدون اینکه خلبان یا مسافران بویی از قضیه ببرند.»

 

انتهای گزارش/ 

شهید «سید محمد مهدی حکیم»؛ مجاهد «مصلح» و «موسس»

منبع خبر

شهید «سید محمد مهدی حکیم»؛ مجاهد «مصلح» و «موسس» بیشتر بخوانید »

مسجدی: شهید حکیم عالم مجاهد و مبارز و سیاسی بود

مسجدی: شهید حکیم عالم مجاهد و مبارز و سیاسی بود


به گزارش مجاهدت از گروه دفاعی امنیتی دفاع‌پرس، سردار «ایرج مسجدی» معاون هماهنگ کننده نیروی قدس سپاه در مراسم افتتاحیه نمایشگاه عکس «برخط مقاومت» روایت تصویری از شهید آیت الله سیدمحمدباقر حکیم در تهران اظهار کرد: این نمایشگاه بیانگر شخصیت بزرگوار شهید حکیم است و ما آمادگی داریم در زمینه ساخت فیلم درباره شهید بزرگوار حکیم همکاری و کمک کنیم.

وی افزود: آشنایی بنده با شهید محراب آقای حکیم از سال ۱۳۶۳ آغاز شد و از آن زمان تا روز شهادت‌شان که من بعنوان یکی از کسانی که با ایشان در زمان دفاع مقدس و مجلس اعلی مراودات و همکاری داشتیم و هم شدت علاقه‌ای که به ایشان داشتم ادامه داشت.

سردار مسجدی تاکید کرد: خاندان حکیم و آل حکیم یک خاندان بسیار با برکت و مملو از علم و فضل و فقاهت و شهادت است و انسان‌ها و علمای بزرگ و فرهیخته‌ای از این خاندان به شهادت رسیدند.

معاون هماهنگ کننده نیروی قدس سپاه تصریح کرد: آیت الله العظمی سیدمحسن حکیم پدر شهید محراب مرجع اعلایی برای همه شیعیان دنیا بود و فرزندانشان هرکدام یک عالم ربانی بودند.

سردار مسجدی با بیان اینکه مجاهدان و رزمندگان شهید حکیم را مثل پدر خود می‌دانستند، گفت: شهید حکیم عالم مجاهد و مبارز و سیاسی بود.

معاون هماهنگ کننده نیروی قدس سپاه اظهار داشت: از زمانی که شهید سلیمانی به نیروی قدس آمدند تا روز شهادت‌شان ملاقات و جلسات زیادی با شهید حکیم داشتند، اما یکبار شهید سلیمانی راضی نمی‌شدند که آقای حکیم به دفترشان بروند، گفتند شما هروقت خواستید تشریف بیارید منزل ما، اما من خجالت می‌کشم شما به دفتر ما بیایید من خدمت شما می‌رسم.

سردار مسجدی در پایان گفت: روزی شهید حکیم را در نجف پس از سقوط صدام دیدم که می‌گفتند برخی می‌گویند آمریکایی‌ها باعث سقوط صدام و آزاد شدن عراق سدند. این حرف‌ها چیست که می‌زنند؟ خدا ارتش و حزب بعث را منحل کرد. آمریکایی‌ها چه کاره هستند؟

انتهای پیام/ 241

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مسجدی: شهید حکیم عالم مجاهد و مبارز و سیاسی بود

مسجدی: شهید حکیم عالم مجاهد و مبارز و سیاسی بود بیشتر بخوانید »

امام خمینی: من شما را دوست دارم! + عکس

امام خمینی: من شما را دوست دارم! + عکس



امام خمینی در نامه‌ای که به آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان ریاست جمهوری نوشت، از آقای حکیم اینگونه تجلیل کرد: «جناب حجت الاسلام آقای محمدباقر حکیم از مهمانان عزیز این جانب و جمهوری اسلامی ایران است.»

به گزارش مجاهدت از مشرق، آیت‌الله العظمی سیدمحسن حکیم ده فرزند پسر داشت که هشت نفرشان توسط رژیم جنایتکار حزب بعث به شهادت رسیدند. آیت‌اللهسیدمحمدباقرحکیم نیز توسط عوامل آمریکا در محراب شهادت جانش را از دست داد. خاندان حکیم در پنج دهه گذشته بیش از ۶۰شهید تقدیم اسلام و آرمان‌های مکتب سیدالشهدا علیه‌السلام کرده‌اند.

آیت‌اللهسید محمدباقر حکیم از بین فرزندان آیت‌اللهالعظمی حکیم، شناخته‌شده‌تر ومشهورتر بود چرا که در دورانی که به ایران آمده بود تا جانش را نجات دهد، دست از جهاد و مبارزه برنداشت و به فعالیت خود علیه رژیم بعث عراق ادامه داد.امروز، بیست و یکمین سالگرد شهادت او به دست عوامل نفوذی آمریکا در کنار حرم حضرت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام است.

امام خمینی: من شما را دوست دارم! + عکس

شهادت پس از نماز جمعه
سیدمحمدباقر حکیم پنجمین فرزند آیت‌الله سید محسن حکیم مرجع تقلید شیعه بود. اودر۲۰مرداد۱۳۱۸در شهر نجف متولد شد. پس از حمله نیروهای آمریکایی به عراق و سرنگونی رژیم بعث در ۱۳۸۲، در ۲۱اردیبهشت همان سال به عراق بازگشت و در نجف اقامت گزید، اما در ۷ شهریور ۱۳۸۲ پس از امامت نماز جمعه و هنگام خروج از صحن نجف‌ اشرف، در انفجار اتومبیل بمب‌گذاری‌شده که به کاروان حفاظتی او نفوذ کرده بود به شهادت رسید.

سیدمحمدباقر و اربعین
دراواخر سال ۱۳۵۵ودرانتفاضه صَفَر،سیدمحمدباقر حکیم به نمایندگی سیدمحمدباقر صدر به میان زائران اربعین امام حسین(ع) رفت تا موجب تقویت روحیه آنان شود و آنان را بر اهداف اصلی، راهنمایی کند. او زمانی که به میان مردم در مسیر نجف به کربلا رفت به آنان دلگرمی داد و خاطر نشان کرد تا آخر در کنار آنها خواهد ماند. پس از سرکوب انتفاضه توسط حکومت عراق، هزاران نفر از جمله سیدمحمدباقر حکیم دستگیر و به حبس ابد محکوم شدند. البته مدتی بعد با دستور عفو عمومی احمد حسن‌البکر در سال ۱۳۵۷ از زندان آزاد شد.

مهاجرت به ایران
به دنبال افزایش فشارها و عدم امکان فعالیت سیاسی، وی در ۱۳۵۹ به‌طور مخفیانه عازم دمشق شد. سپس از طریق ترکیه به ایران مهاجرت کرد. او در ایران، در زمینه مسائل سیاسی و فرهنگی فعالیت کرد و مسئولیت‌های متعددی را برعهده گرفت که مهم‌ترین آنها عبارت‌اند از: دبیرکلی جماعةالعلماء المجاهدین فی العراق که در ۱۳۵۹ تأسیس شد، سخنگویی مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق که در ۲۶ آبان ۱۳۶۱ پایه‌گذاری شد، ریاست مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق در ۱۳۶۵، مشارکت در تأسیس مجمع جهانی تقریب بین مذاهب اسلامی و تصدی ریاست آن و قائم‌مقامی مجمع جهانی اهل بیت.علاوه بر این، او تشکیلات نظامی وابسته به مجلس اعلای انقلاب اسلامی به نام سپاه بدر (فَیلَق بدر) را تأسیس کرد که حدود ۳۰۰۰ سرباز داشت و همه آنان عراقی‌های مهاجر به ایران بودند. این سپاه در جنگ عراق با ایران، علیه نیروهای عراقی جنگیدند و شهدای زیادی تقدیم انقلاب و اسلام کردند.

امام خمینی: من شما را دوست دارم! + عکس

انتفاضه شعبانیه
با آغاز قیام مردم عراق علیه رژیم بعثی در ماه شعبان در اسفند ۱۳۶۹، سپاه بدر برای حمایت از این قیام وارد خاک عراق شد، اما حکومت عراق این قیام را سرکوب کرد و سپاه مذکور کاری از پیش نبرد. طرفداران سیدمحمدباقر حکیم نقش پررنگی در انتفاضه شعبان داشتند.

در امام خمینی ذوب شوید
امام در نامه‌های خود از او با عبارات فرزند شجاع، برومند، نور چشم و مورد اعتماد یاد می‌کند و در نامه‌ای که به آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان ریاست جمهوری نوشت، از آقای حکیم اینگونه تجلیل کرد: «جناب حجت الاسلام آقای محمدباقر حکیم از مهمانان عزیز این جانب و جمهوری اسلامی ایران است.»
ارتباط مستقیم و علاقه شدید به فکر و خط و مسلک امام خمینی، از ویژگی‌های بارز شهید حکیم بود. شهید حکیم همواره این کلام استادش سیدمحمد باقر صدر را در نظر داشت که گفته بود: در امام خمینی ذوب شوید همچنان که او در اسلام ذوب شده است.با شهادت سید محمدباقر حکیم در۱رجب(۷ شهریور ۱۳۸۲)، این روز در کشور عراق به روز شهید نام‌گذاری شده است و هر ساله در این روز مراسم بزرگداشتی به مناسبت شهادت شهید محراب در عراق برگزار می‌شود.

امام خمینی: من شما را دوست دارم! + عکس

امام خمینی: من شما را دوست دارم!
شهید حکیم به انقلاب اسلامی ایران و رهبری آن علاقه شدیدی داشت. او می‌گفت: بر امت اسلامی واجب است که از امام خمینی پیروی کنند زیرا در این امر، مصلحت مهم اسلامی وجود دارد. او در مورد انقلاب اسلامی ایران می‌نویسد: «انقلاب اسلامی و مردمی ایران در نوع خود بی‌نظیر است. انقلابی است که تمام گروه‌های ایرانی اعم از جوانان، طبقات مختلف اجتماعی، اندیشمندان و رهبران دینی در آن شرکت داشتند. دو عامل اساسی در پیروزی انقلاب ایران دخیل بوده است۱/ ماهیت دینی آن. ۲/ رهبری دینی و مردمی.حضرت امام خمینی(ره) نیز برای وی احترام زیادی قائل بود و بارها وی را به ملاقات خصوصی پذیرفت. امام در یکی از ملاقات‌های‌شان به او فرمود: «من شما را به دو جهت دوست دارم؛ اول آن که فرزند آیت‌الله سیدمحسن حکیم هستید؛ دوم آن که مردی مجاهد فی سبیل‌الله می‌باشید.»

*روزنامه جام‌جم

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

امام خمینی: من شما را دوست دارم! + عکس

امام خمینی: من شما را دوست دارم! + عکس بیشتر بخوانید »