حزب توده

شهید لاجوردی؛ دشمن‌شناس درجه یک، چهره سیاسی برجسته

شهید لاجوردی؛ دشمن‌شناس درجه یک، چهره سیاسی برجسته


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: «مرد پولادین انقلاب» لقب کسی هست که اسوه صبر و مقاومت بود؛ او در دوران نهضت انقلاب اسلامی، علی‌رغم این‌که به مبارزه با رژیم پهلوی می‌پرداخت، زمانی که در زندان‌های طاغوت بود نیز همواره در جهت روشنگری منحرفان از جمله افرادی که با ظاهری اسلامی، تفکرات مارکسیستی داشتند، تلاش می‌کرد؛ شهید «سید اسدالله لاجوردی»؛ همان مبارز انقلابی که در کنار روحانیت مبارز و یاران امام خمینی (ره)، در ۲ جبهه مبارزه با شاه و نفاق به مبارزه پرداخت.

شهید لاجوردی پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز به‌دلیل این‌که از محضر علمای بزرگی بهره برده بود، با مباحث فقهی آشنا بوده و جزو معدود افرادی بود که افراد و جریانات را بسیار دقیق می‌شناخت؛ بنابراین با دارا بودن خصوصیاتی همچون آشنایی با فقه، شناخت گروه‌ها و جریانات سیاسی از جمله گروه‌های انحرافی نظیر مجاهدین خلق، فرقان، توده‌ای‌ها و…، توانایی مدیریت بحران، بصیرت بالا، دشمن‌شناسی، زمان‌شناسی و شجاعت، در جایگاه دادستان توانست در شرایط خطیر سال‌های ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی، جریانات ضدانقلاب داخلی که دست به ایجاد ناامنی‌ها و ترور‌های بسیاری می‌زدند را شناسایی و آن‌ها را به میز محاکمه بکشاند؛ البته در این میان، او همواره سعی می‌کرد در میان زندانی‌ها، کسانی که قابل هدایت و توبه‌پذیر هستند را از مسیر غلطی که در آن قرار گرفته‌اند آگاه سازد و در یک کلام، زندان را به دانشگاه تبدیل کرده بود.

شهید جمهور، حضرت آیت‌الله «سید ابراهیم رئیسی» که او نیز در برخورد با جریان‌های انحرافی و منافقینی که در سال‌های ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی دست به ترور‌های گسترده مردم و مسئولان می‌زدند، همچون شهید لاجوردی بوده و به‌همین دلیل، مانند این شهید والامقام بار‌ها تحت آماج تهمت‌های دشمنان و ناآگاهان قرار گرفته بود؛ در روایت‌هایی به بیان خصوصیت‌های شهید لاجوردی پرداخته هست.

شهید لاجوردی؛ دشمن‌شناس درجه یک، چهره سیاسی برجسته

شهید «سید اسدالله لاجوردی» در کنار شهید «سید ابراهیم رئیسی»

تسلط شهید لاجوردی به فقه

شهید لاجوردی با مباحث فقهی و دروس حوزوی و با مباحث فقهی اسلامی آشنا بود؛ ضمن این‌که در دوران طولانی زندان، با علما و بزرگان زیادی محشور بوده و از آن‌ها مطالب بسیار مفیدی را دریافت کرده بود.

در مباحث شرعی، مجتهد بودنِ قاضی از شروط لازم هست؛ اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به‌دلیل اینکه دستگاه قضا باید اداره می‌شد و مجتهد هم به اندازه کافی نداشتیم، امام فرمودند «مقلد هم می‌تواند قاضی باشد، به شرط آن‌که مباحث فقهی را به اندازه کافی بداند»؛ شهید لاجوردی، هم فقه را به اندازه کافی می‌دانست و هم به معنای واقعی کلمه مقلد امام بود و زمانی که امام فتوایی را صادر می‌فرمودند، ایشان خود را متعهد به اجرای آن می‌دانست؛ از همه مهم‌تر، قدرت ایشان در بحث و چالش با اعضای گروهک‌ها در زندان و در سال‌های متمادی بود.

شهید لاجوردی حقیقت جزو معدود افرادی بود که افراد و جریانات را بسیار دقیق می‌شناخت و با بحث‌ها و پرسش و پاسخ‌هایی که طی سال‌های متمادی با آن‌ها داشت، اطلاعات بسیار خوبی از آن‌ها به دست آورده بود؛ به همین دلیل هم بود که توانست در آن شرایط خطیر، از عهده مسئولیت مهم خود برآید.

مناسب‌ترین گزینه برای دادستانی

شهید لاجوردی این توانایی را داشت که سربازان دشمن را در هر لباسی که بودند، به‌سرعت و عمیقاً تشخیص می‌داد؛ در آن شرایط اگر شما یک دکتر حقوق را هم دادستان می‌کردید؛ اما این شناخت عمیق و گسترده را از جریانات سیاسی نداشت و مهم‌تر از آن، شجاعت و شهامت شهید لاجوردی را برای مواجهه با جریانات نداشت، هرگز نمی‌توانست آن‌قدر مؤثر باشد. ایشان مناسب‌ترین گزینه بود که توانست با جسارت و درایت تمام، جریانات ضدانقلاب داخلی را شناسایی و سرکوب کند.

شهید لاجوردی؛ دشمن‌شناس درجه یک، چهره سیاسی برجسته

مدیریت قوی بحران و شناخت شیوه‌های نفوذ

شهید لاجوردی نمونه بسیار برجسته «مدیریت در بحران» بود که از پیچیده‌ترین انواع مدیریت هست؛ ایشان در عین حال که دادستان تهران بود، مسائل گروهک‌ها را در سطح کشور تعقیب می‌کرد؛ زیرا آن‌ها به‌صورت شبکه‌ای و بسیار پیچیده عمل می‌کردند. در آن دوره خطیر ما به دادستانی نیاز داشتیم که هم با جریانات سیاسی مختلف مخصوصاً منافقین آشنایی داشته باشد و هم در کنار آن، روحیه دشمن‌شناسی و دشمن‌ستیزی قدرتمندی داشته باشد و شهید لاجوردی انصافاً از هر دو ویژگی، به تمامی برخوردار بود و در دورانی هم خواهان برخورد قاطع با آن شده بود که برخی معتقد بودند، شدت عمل در این حد ضرورت ندارد. ایشان همواره تاکید می‌کرد این‌ها از ترفند‌های بسیار زیرکانه‌ای برای نفوذ در بدنه انقلاب اسلامی و تخریب و تضعیف آن استفاده می‌کنند. بعد‌ها مشخص شد که ایشان چقدر دقیق فکر می‌کرده هست.

دشمن‌شناس درجه یک، چهره سیاسی برجسته 

شهید لاجوردی هوش و ذکاوت سرشاری داشت و از آن مهم‌تر، از بصیرت بالایی برخوردار بود؛ بصیرت برای یک انسان مبارز و یک فعال سیاسی از هر ویژگی دیگری مهم‌تر هست؛ کوری دل از نابینایی سر بدتر هست؛ زیرا انسان کوردل قادر به تشخیص دوست و دشمن نیست و متوجه مکر‌ها و ترفند‌های او نمی‌شود. 

بصیرت برای انسان سرمایه بزرگی هست و شهید لاجوردی از این ویژگی به تمامی برخوردار بود؛ ایشان با یک‌بار ملاقات با یک فرد می‌توانست شناخت جامعی از او به‌دست بیاورد و همین بصیرت، ذکاوت و بینش عمیق، از او یک دشمن‌شناس درجه یک و یک چهره سیاسی برجسته ساخته بود؛ به‌همین دلیل هم چه زمانی که سخن می‌گفت و چه در مقام اقدام و تصمیم‌گیری به‌عنوان یک چهره آگاه، عالم و سیاسی توانا عمل می‌کرد؛ شهید لاجوردی یک چهره سیاسی بصیر بود. 

شناخت کامل از منافقین

یادم هست موقعی که مجاهدین خلق زندانی در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی از زندان آزاد شدند و پرچم خود را با آیه «فضل الله المجاهدین…» در راهپیمایی‌ها بالا بردند، اکثر مردم به آن‌ها حسن‌نظر داشتند؛ اما افراد بصیری، چون شهید «هاشمی‌نژاد» فریاد می‌زدند که گول اینها را نخورید، اینها منافق هستند. ایشان در زمانی این حرف را زد که هنوز آن چهره واقعی خود را نشان نداده و و وارد فاز نظامی نشده بودند؛ امثال ایشان که مطالعات کافی درباره منافقین داشتند و سال‌های سال از نزدیک آن‌ها را می‌شناختند و مخصوصاً در زندان با آن چالش داشتند، خیلی خوب ماهیت آن‌ها را می‌شناختند. 

شهید لاجوردی هم از سال‌های زندان آن‌ها را می‌شناخت و می‌دانست که یک جریان مارکسیستی با پوشش اسلامی هستند. یادم هست که امام می‌فرمودند اگر من حتی یک درصد احتمال هدایت در آن‌ها می‌دیدم، به جای اینکه آن‌ها بگویند می‌خواهند به دیدن من بیایند، خودم نزد آن‌ها می‌رفتم؛ شهید لاجوردی تقریباً تمام آثار آن‌ها را عمیقاً مطالعه و عملکرد آن‌ها را در زندان با دقت مشاهده کرده بود؛ بنابراین دیدگاه آن‌ها را نسبت به اسلام، روحانیت و شخص حضرت امام می‌دانست؛ او درباره گروه فرقان هم بینش عمیقی داشت، در حالی که این گروه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، دست‌کم نمود بیرونی بارزی نداشت؛ فرقان از نظر فکری مثل منافقین بود؛ اما انسجام و سازماندهی آن‌ها را نداشت؛ این گروه هرچند چهره‌های برجسته انقلاب اسلامی از جمله شهید مطهری، شهید مفتح و… را از ما گرفت؛ اما، چون پیچیدگی ریشه منافقین را نداشت، به سرعت و قبل از اینکه فجایع بیشتری را به بار بیاورد، ریشه‌کن شد؛ شهید لاجوردی با سازمان‌های چپ متعددی هم که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی فعال شده بودند، سریع و به موقع برخورد کرد.

شهید لاجوردی؛ دشمن‌شناس درجه یک، چهره سیاسی برجسته

زمان‌شناس و آدم‌شناس

یکی دیگر از ویژگی‌های برجسته شهید لاجوردی، «زمان شناس» بودن هست؛ گاهی انسان شناخت عمیق از موضوعی دارد و انسان بصیری هست؛ اما زمان مناسب را درست تشخیص نمی‌دهد؛ ایشان بسیار زمان‌شناس بود و به‌درستی تشخیص می‌داد که اگر در کاری تأخیر بیافتد، انقلاب اسلامی آسیب‌های فراوان خواهد دید؛ به‌همین دلیل افرادی را جمع کرد که پیش از هرچیزی، انگیزه بالایی برای مقابله با جریانات محارب و انحرافی داشتند و چندان به این موضوع که فرد حقوق می‌داند یا نمی‌داند، اعتنایی نکرد. بصیرت و انگیزه، ویژگی‌های مهمی بودند که شهید لاجوردی برای انتخاب همکاران خود درنظر داشت و از آن‌جا که آدم‌شناس بسیار متبحری هم بود، توانست چنین افرادی را دعوت به کار کند و در ظرف مدتی کوتاه، شر فرقان، حزب توده، راه کارگر و به‌خصوص منافقین را از سر انقلاب اسلامی کوتاه کند. ریشه‌کن کردن حزب توده با آن سابقه طولانی و ریشه‌های عمیق در تاریخ معاصر ما، به‌هیچ‌وجه کار ساده‌ای نبود. 

تلاش دادستان برای آگاه‌سازی متهم 

شهید لاجوردی معتقد بود که توبه منافقین، «توبه تاکتیکی» هست و آن‌ها طوری شست‌وشوی مغزی شده‌اند که امکان توبه واقعی ندارند، یا کمتر این امکان را پیدا می‌کنند؛ کما این که دیدیم برخی از کسانی که توبه کردند، همان‌هایی بودند که باز اسلحه به‌دست گرفتند. هیچ دادستانی به خود زحمت بحث با متهم را نمی‌دهد؛ ولی شهید لاجوردی وقت می‌گذاشت و با آن‌ها صحبت می‌کرد؛ اما در مورد اعضای گروه فرقان معتقد بود که اینها هنوز مثل منافقین متصلب نشده‌اند و امکان بازگرداندن آن‌ها هست؛ کما اینکه بسیاری از آن‌ها برگشتند و سران این گروه بیشترین ضربه را از ناحیه همین کسانی خوردند که متوجه شدند سران و رده‌های بالا چه بلایی سر آن‌ها آورده‌اند. آن‌ها به‌شکلی جدی و همه‌جانبه در ریشه‌کنی فرقان شرکت کردند. 

برای شهید لاجوردی دستیابی به ریشه‌های نفاق مهم‌تر از دستگیری سمپاد‌ها و اعضا بود. او معتقد بود که باید فساد را به شکل ریشه‌ای حل کرد و این جز با موشکافی و واکاوی دقیق عمیق و گسترده – که در دوره ایشان شکل گرفت – میسر نبود؛ واقعیت این هست که با وجود اهمیت کار قضایی در آن مقطع، جنبه اطلاعاتی موضوع مهم‌تر بود.

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

شهید لاجوردی؛ دشمن‌شناس درجه یک، چهره سیاسی برجسته بیشتر بخوانید »

یپام تسلیت رئیس شورای ائتلاف به مناسبت درگذشت رستم قاسمی

 دریغا شیبانی


با درگذشت دکتر عباس شیبانی، ایران و انقلاب‌اسلامی یکی از خدمتگزاران صادق و دلسوز و کارآمد خود را از دست داد. شیبانی به خاندانی اصیل تعلق داشت که در آن شخصیت‌های درجه‌ اول و تأثیرگذاری پرورش یافته‌اند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، غلامعلی حدادعادل ‌عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام طی یادداشتی در رونامه همشهری نوشت: دکترعباس شیبانی، شامگاه پنجشنبه اول دی‌ماه یک‌هزار و چهارصد و یک، در ۹۱سالگی، درگذشت. با درگذشت او، ایران و انقلاب‌اسلامی یکی از خدمتگزاران صادق و دلسوز و کارآمد خود را از دست داد. شیبانی به خاندانی اصیل تعلق داشت که در آن شخصیت‌های درجه‌ اول و تأثیرگذاری پرورش یافته‌اند.

دوران دانشجویی او در دانشکده پزشکی تهران با نهضت ملی شدن صنعت نفت مقارن بود و شیبانی در مبارزات ملت ایران علیه استعمار انگلیس به آن نهضت پیوست. او پس‌از کودتای ۲۸مرداد سال۳۲، در کنار شخصیت‌هایی مانند مرحوم آیت‌الله‌ طالقانی و مهندس بازرگان، به موازات آشنایی روزافزون با معارف اسلامی، با نهضت مقاومت ‌ملی همکاری داشت و اندکی بعدتر به نهضت ‌آزادی پیوست که در مقایسه با جبهه ملی، به جهان‌بینی اسلامی التزام بیشتری داشت و ملی‌گرایی را با صبغه اسلامی دنبال می‌کرد.

با دستگیری سران نهضت‌ آزادی، شیبانی نیز به زندان افتاد و پس‌ از ۶سال که در تهران و برازجان زندانی بود، آزاد شد. آزادی او مقارن با سال‌هایی بود که امام‌خمینی(ره) با تکیه بر مبانی اسلامی و معارف علوی و حماسه حسینی، قیام خود را علیه استبداد داخلی و استعمار خارجی آغاز کرده ‌بود. شیبانی که مسلمانی مؤمن و درست‌اعتقاد بود، با تمام وجود به نهضت امام‌خمینی(ره) پیوست. روزی که آیت‌الله سعیدی در حمایت از امام راحل، در زندان‌های شاه بر اثر شکنجه به شهادت رسیده بود، این شیبانی بود که در مسجد او در خیابان غیاثی تهران به‌رغم ممانعت‌های ساواک سخنرانی کرد و دوباره به زندان افتاد.

این‌بار، او در معرض خطر اعدام بود. شیبانی مسلمان و مبارزی نستوه و مقاوم بود که تا پیروزی انقلاب ‌اسلامی در حدود ۱۳سال از عمر خود را در زندان سپری کرد، اما لحظه‌ای در درستی راه خود تردید نکرد. او آنچه را که نخست در جبهه‌ ملی و سپس در نهضت آزادی جست‌وجو می‌کرد، به نحو کامل‌تر در انقلاب اسلامی به رهبری امام‌خمینی(ره) پیدا کرد و با تمام وجود، چه قبل از پیروزی انقلاب‌ اسلامی و چه پس‌ از آن، در خدمت انقلاب و نظام جمهوری ‌اسلامی ایران قرار گرفت. او، به همان اندازه که از رژیم وابسته و فاسد شاه متنفر بود، به انقلاب اسلامی معتقد و دلبسته بود و به همان اندازه که در مبارزه با آن رژیم مقاوم و ثابت‌قدم بود، در دفاع از انقلاب و حفظ دستاوردهای آن پابرجا بود.

مجموعه اوصاف برجسته اعتقادی و تجربه‌های طولانی مبارزاتی و خصوصیات والای شخصیتی او، سبب شد تا دکترشیبانی در ماه‌های قبل از پیروزی انقلاب به عضویت در شورای ‌انقلاب برگزیده شود و اندکی بعد به عضویت در شورای ‌مرکزی حزب جمهوری ‌اسلامی انتخاب شود؛ حزبی که با همت و ابتکار روحانیون مبارزی همچون شهید بهشتی، آیت‌الله خامنه‌ای، شهید باهنر، آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی و آیت‌الله موسوی‌اردبیلی تأسیس شده بود و همه آنان به شیبانی به چشم یک شخصیت معتقد متقی و دانشمند و مبارزی بااخلاص و خستگی‌ناپذیر می‌نگریستند.

دکترشیبانی، از روز اول پیروزی انقلاب ‌اسلامی، علاوه‌بر نقش فعالی که در شورای ‌انقلاب داشت، از قبول مسئولیت شانه خالی نکرد و هرکجا باری به زمین مانده دید، آن‌ را به ‌دوش گرفت. در مجلس خبرگان عضو بود و در دولت شهید باهنر وزیر کشاورزی شد و در ۵دوره اول مجلس نمایندگی مردم تهران را داشت. در همه این سال‌ها، انواع مسئولیت‌ها را نیز برعهده می‌گرفت. او در بحبوحه جنگ و محاصره آبادان، در فرمانداری آبادان به امور مهمی از جنگ رسیدگی می‌کرد سپس در سال۶۰، وقتی در میدان امام‌خمینی(ره) برای ویرانی تأسیسات مخابراتی بمب‌گذاری شد، بر اثر انفجار به آن ساختمان و تأسیسات و نیز به بسیاری از مغازه‌ها و منازل آن منطقه خسارات و ویرانی‌های سخت وارد شد، مدیریت بازسازی آن منطقه را که کاری دشوار بود، او برعهده گرفت.

در همان سال‌ها، در کارگروه تخصیص ارز به بیماران اعزامی به خارج از کشور، با دلسوزی و تشخیص درست خود، هم رضایت بیماران و خانواده‌های آنها را جلب و هم در مصرف ارز صرفه‌جویی کرد. مدتی نیز ریاست دانشگاه تهران را برعهده داشت.

دکترشیبانی چون دانشگاه‌دیده و دانشمند بود و علاوه‌بر این، سال‌های طولانی با دانشگاهیانی مانند مهندس بازرگان و دکتر سحابی در زندان معاشرت و مجالست کرده بود، زبان متخصصان و دانشگاهیان را می‌دانست و به همین جهت می‌توانست چه در مدیریت وزارت کشاورزی و چه در دانشگاه تهران با آنان ارتباط برقرار و همکاری کند. شیبانی در ایجاد مرکز پیشرفته درمان بیماری‌های قلب در دانشگاه علوم پزشکی سهم عمده‌ای داشت.

من که از دیرباز شیفته شخصیت دکترشیبانی و ارادتمند به او بودم، در سال۱۳۸۰ به‌مناسبت آغاز به ‌کار آن مرکز، مقاله‌ای در معرفی او به جوانان، تحت عنوان «دکتر شیبانی؛ الگویی برای جوانان» نوشتم که در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید.

دکترشیبانی ۳دوره عضو شورای شهر تهران شد. مردم به فهرستی که نام او و مهندس چمران بر بالای آن بود اعتماد کردند و رأی دادند. عضویت در شورای شهر تهران آخرین مسئولیت رسمی او در انقلاب بود که تا حدود ۸۵سالگی وی ادامه داشت. پس از آن نیز با وجود کهولت و بیماری به فعالیت در بعضی مؤسسات خیریه و کارهای عام‌المنفعه ادامه می‌داد.

از نظر اخلاقی و منش شخصی، شیبانی مردی باوقار و صاحب شخصیتی استحکام‌یافته بود. او در زندگی برای خود اصولی داشت که هرگز از آن اصول تخطی نکرد و در عین پافشاری بر اصول اعتقادی و سیاسی خود، با دیگران مهربان بود. شیبانی یک چهره شناخته‌شده کاملا اجتماعی بود. محمدعلی عمویی، از اعضای مهم کادر مرکزی حزب توده که در زندان برازجان با او هم‌بند بوده، در کتاب خاطرات خود که تحت عنوان «دُرد زمانه» به چاپ رسیده، درباره او می‌نویسد: «شیبانی قدری خشک و رسمی، اما صمیمی و بامحبت است.»

او در عین ‌حال که بسیار کم‌حرف بود، بسیار پرکار بود. در شورای مرکزی حزب جمهوری ‌اسلامی که من هم در آن عضویت داشتم و از نزدیک شاهد رفتار و گفتار وی بودم، اهل درازنفسی و پرگویی نبود. از گزافه‌گویی و تندروی پرهیز داشت و از قضاوت‌های سریع و شتابزده درباره اشخاص خودداری می‌کرد. شیبانی بسیار منظم و متواضع بود و هنگامی که به مسجدی یا مجلسی وارد می‌شد، یکسره به میان مردم می‌رفت و هر جای خالی که پیدا می‌کرد، همانجا می‌نشست.

از خصوصیات برجسته و بارز او ساده‌زیستی و احتیاط تا حد وسواس در استفاده از بیت‌المال بود. از قبل از انقلاب تا پایان عمر در یک خانه ساده و بی‌آلایش در نزدیکی میدان سپاه تهران سکونت داشت و هرگز به فکر توسعه و تجمل بساط مختصر زندگی خویش نبود. لباسی ساده اما مخصوص به‌خود داشت و به‌نظر می‌رسید آگاهانه کت و شلوار متعارف را کنار گذاشته است. احتیاط او در استفاده از بیت‌المال مثال‌زدنی و ستودنی بود. دوستانش در شورای‌شهر نقل می‌کنند که در شورا هرگز حتی یک استکان چای و یک حبه قند هم مصرف نکرده‌ است. من خود از او نمونه‌هایی در مراعات بیت‌المال دیده‌ام که باورنکردنی است.

دکترشیبانی بسیار متدین بود. او را معصوم نمی‌دانم، اما گمان نمی‌کنم کسی از او آشکارا گناهی دیده باشد. او عامل به واجبات شرعی و تارک محرمات بود. تا وقتی بیماری بر او غلبه نکرده بود پای ثابت نمازجمعه بود. همسر او، خانم مفیدی هم به خانواده‌ای تحصیل‌کرده و متدین و مبارز تعلق داشت. برادرخانم‌های او فعال سیاسی بودند و محمد مفیدی که قبل از انقلاب سرهنگ طاهری، از عوامل مؤثر در کشتار مردم در ۱۵خرداد را ترور کرد و اعدام شد، یکی از برادران همسر او بود.

شیبانی در ‌عین‌ حال که مرد میدان عمل بود، به علم و دانش و کتاب هم توجه داشت. از او ترجمه کتابی از فرانسه به نام «حیات و هدفداری» به چاپ رسیده که هم کتابی علمی و هم توحیدی است و نخستین‌بار در سال۱۳۵۰ توسط شرکت سهامی انتشار منتشر شده است. در مقدمه مترجم، وی می‌گوید: «در به‌کار بردن لغات طبی، از حافظه خود استفاده نمودم؛ زیرا دراین محیط محدود، دسترسی به وسایل مطلوب مشکل بود و چه‌بسا که حافظه نیز درست یاری نکرده باشد.»

از این عبارات به روشنی فهمیده می‌شود که وی این کتاب را در اوقات فراغت خود در زندان از فرانسه به فارسی برگردانده ‌است. در همین مقدمه، شیبانی درباره مؤلف کتاب چنین اظهارنظر کرده ‌است: «کتابی که از نظر خوانندگان می‌گذرد ترجمه کتاب روویر، استاد فقید تشریح دانشکده پزشکی پاریس است. از کلمات و عبارات متن اصلی چنان روح ایمان و اعتقاد به مبدأ آشکار می‌شد که هر بار مصحح و اینجانب را به طلب مغفرت برای روان پاکش وا می‌داشت.»

در عالم ‌سیاست، شیبانی را باید مردی صادق و ثابت‌عقیده دانست. او در اعتقاد به اسلام و عشق به ایران صادق بود، به همین جهت، وقتی این هر دو صفت را در امام خمینی(ره) و نهضت او پیدا کرد، اجازه نداد تعلقات حزبی مانع از پیوستن کامل او به انقلاب اسلامی شود. اعتقاد او به «ولایت‌ فقیه» سبب شد تا پس از امام خمینی(ره) نیز در پیروی از آیت‌الله خامنه‌ای لحظه‌ای تردید نکند. در چهل‌وچندسالی که از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته، شاهد بوده‌ایم که بعضی افراد مشهور که سابقه مبارزاتی قبل از انقلاب و مسئولیت‌های بعد از انقلاب داشته‌اند، به‌تدریج، در قول و فعل خود، از مبانی نخستین خود که روزگاری شعار آنها بوده و همگان را بدان فرا می‌خوانده‌اند، فاصله گرفته و بر سر عقاید سیاسی و انقلابی و حتی دینی خود ثبات‌ قدم و استقامت نداشته‌اند، اما دکترشیبانی هیچ‌گاه در پیچ‌وخم‌های سیاست و لغزشگاه‌ها، ثبات قدم و استواری خود را از دست نداد و دچار لغزش نشد. او از مصادیق این آیه قرآن کریم بود که: «انّ الذینَ قالوا ربّناالله ثُمّ استقاموا، تَتَنَزّلُ عَلَیهمُ الملائکه ألّا تَخافوا وَ لا تَحزَنوا وَ أبشِروا بالجَنّه الّتی کنتُم توعَدون» {قرآن، سوره فصلت، آیه۳۰}

اکنون این مرد بزرگ و این شخصیت بزرگوار، پس ‌از یک عمر طولانی و بابرکت، زندگانی فانی را پشت‌سر گذاشته و حیات ابدی یافته است، در حالی ‌که در کتاب روشن زندگانی وی لکه سیاهی دیده نمی‌شود. سینه او گنجینه‌ای از خاطرات سیاسی ۷۰سال اخیر بود، اما این مرد کم‌سخن و پرکار با شرح صدری که داشت همه آن رازها را در سینه نگاه داشت و تا آن دم که برای همیشه لب از سخن فرو بست، لب به سخن نگشود.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

 دریغا شیبانی بیشتر بخوانید »

سپهبد محمدولی قرنی، اولین شهید ترور

سپهبد محمدولی قرنی، اولین شهید ترور


شهید سپهبد محمدولی قرنی اولین رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران یک ماه پس از استعفا در منزل خود توسط گروهک فرقان به شهادت رسید.

به گزارش مجاهدت از مشرق به نقل از روابط عمومی ارتش، انقلاب اسلامی با تمام سختی‌ها و موانعی که پیش روی خود می‌دید، اما در نهایت در ۲۲ بهمن سال ۵۷ به پیروزی رسید و دشمنان که از پیروزی انقلاب مردمی ایران هراسان بودند، در اولین اقدامات خود به فکر ترور افراد شاخص و تأثیرگذاری لشکری و کشوری که بین مردم شناخته شده بودند، افتادند؛ لذا گروه فرقان جزو گروه‌هایی بود که افرادی نظیر استاد مرتضی مطهری، مهدی عراقی، محسن بهبهانی، قاضی طباطبایی، دکتر مفتح و سرلشکر قرنی را به‌دلیل آنکه تأثیر بسیاری در به ثمر رسیدن انقلاب داشتند، به شهادت رساند.

چندی پیش بود که با رویکرد شناخت بیشتر شهید محمدولی قرنی، سوم اردیبهشت در تقویم با عنوان روز شهادت سرلشکر قرنی به ثبت رسید، بنابراین با فرا رسیدن سالروز شهادت سرلشکر قرنی که اتفاقاً اولین رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران و نخستین شهید از شهدای ترور در نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بود، مروری بر اقدامات این شهید والامقام کرده‌ایم.

محمدولی قرنی در سال ۱۲۹۲ در تهران به دنیا آمد و به‌دلیل اینکه پدرش را که یکی از مدیران مخابرات بود در سن ۱۰ سالگی از دست داده بود، لذا زندگی سخت و دشواری را در کنار مادرش سپری کرد. وی بعد از گذراندن دوران ابتدایی تحصیل، در دوران متوسطه وارد مدرسه نظام که مربوط به افراد ارتشی بود، شد. قرنی بعد از طی تحصیلات مقدماتی در مدرسه نظام، در سال ۱۳۰۹ وارد دانشگاه افسری ارتش شد.

یکی از اقداماتی که قرنی را در آن دوران سر زبان‌ها انداخته بود، نقش داشتن در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود. قرنی در آن دوران فرمانده نظامی تیپ گیلان بود و همه جا حرف از دست داشتن قرنی در کودتای ۲۸ مرداد بود که وی در اسفند سال ۱۳۳۶ به اتهام طرح و برنامه‌ریزی کودتا علیه رژیم پهلوی درحالی که در مقام فرمانده رکن دوم ارتش بود، بازداشت و روانه زندان شد. جرائم قرنی به اندازه‌ای بود که صحبت از اعدام وی در محافل شد، اما با وجود اقداماتی که این فرد در ماجرای کودتا انجام داده بود، در نهایت به سه سال حبس و اخراج از ارتش محکوم شد.

یکی از وظایف رکن دوم ارتش، حفاظت از افرادی بود که در آن دوران به ایران می‌آمدند. در آن دوران آمریکا پول‌های کلانی را برای سرلشکر زاهدی می‌فرستاد تا زاهدی نیز حقوق کارکنان رکن دوم ارتش را بدهد، اما زاهدی پول‌ها را به حساب خود در سوئیس واریز می‌کرد و قرنی هم که از این موضوع با خبر بود، گزارشی از این اقدامات را تهیه کرده و به همراه برخی از افسران ناراضی، به فکر کودتا افتاد.

قصد شهید قرنی در آن دوران اجرای کودتایی علیه رژیم پهلوی با حمایت آمریکا بود، اما با لو رفتن برنامه‌ها این اتفاق رخ نداد که برخی از نظامیان در آن دوران عامل لو دادن اطلاعات به رژیم پهلوی را کشور آمریکا اعلام کردند. برخی معتقد بودند که آمریکا این اقدام را برای نشان دادن حسن نیتش به محمدرضا پهلوی انجام داده است.

این شهید والامقام بعد از اینکه از زندان آزاد شد و با علل لو رفتن عملیات آشنا شد، تغییر موضع داد و با نزدیک شدن به افرادی نظیر آیت‌الله طالقانی (ره) و آیت‌الله میلانی (ره) به فردی مذهبی و انقلابی تبدیل شد و به اذعان مقامات ارتشی که در کاخ سلطنتی شاه مشغول بودند، قرنی به دیواری در برابر اقدامات رژیم پهلوی تبدیل شد. اقدامات قرنی در کنار آیت‌الله طالقانی (ره) و افراد شاخص دیگری که در زمینه آگاهی‌بخشی به مردم تلاش می‌کردند، منجر به بازداشت مجدد وی توسط ساواک شد. قرنی در این برهه نیز به سه سال حبس محکوم شد و بعد از گذراندن دوران محکومیت، از نظر مالی در تنگنا قرار گرفت و از طرفی، تمام رفت و آمدهایش توسط ساواک کنترل می‌شد.

نکته جالب در زندگی شهید قرنی این بود که این فرد در دوران رژیم پهلوی به درجه سرلشکری رسید، اما بعد از پی بردن به اقدامات ضد اسلامی محمدرضا پهلوی، به این درجه اعتنایی نداشت. همین مورد منجر شد تا از لحاظ مادی با مشکلات سنگینی مواجه شود.

سپهبد قرنی با اینکه تحت کنترل بود، اما از تلاش برای نشان دادن چهره زشت و اقدامات ظالمانه رژیم پهلوی به مردم دریغ نکرد و بعد از اینکه انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) در ۲۲ بهمن ۵۷ به پیروزی رسید. قرنی با حکم رهبر کبیر انقلاب اسلامی به‌عنوان اولین رئیس ستاد مشترک ارتش انتخاب شد و از طرفی به‌دلیل اقدامات انقلابی که در دوران مبارزه با ساواک و رژیم پهلوی داشت، بعد از انقلاب به عضویت در شورای انقلاب در آمد. اما عمده فعالیت قرنی در ارتش بود و اولین چالش آن‌ها ناآرامی‌هایی بود که بعد از انقلاب در کردستان به‌وجود آمد که ارتش با درایتی که داشت، توانست اوضاع کردستان را کنترل کند.

همزمان با اقدامات ارتش در سراسر کشور، سازمان مجاهدین خلق و منافقین در پی تضعیف ارتش و به نوعی، نامناسب جلوه دادن چهره این نیروی انقلابی بین مردم برآمدند و همین موضوع منجر شد تا گروه‌های مخالف نظام به فکر از میان برداشتن سپهبد قرنی بیافتند و در نهایت این فرد انقلابی که اقدامات مناسبی را در راستای منسجم کردن ارتش بعد از انقلاب اسلامی داشت، به دست گروه فرقان در منزلش ترور و به شهادت رسید. البته اقدامات حزب توده نیز در ترور این شهید قابل توجه بود، چراکه سپهبد قرنی تلاش بسیاری برای مقابله با اقدامات حزب توده انجام داده بود و طبیعی بود که آن‌ها نیز به فکر ترور وی باشند.

روایت محسن شجاعی، راننده و محافظ سپهبد قرنی که تنها شاهد ماجرا بوده، از نحوه ترور ایشان توسط اعضای گروه فرقان در کتاب «مرزبان؛ زندگی‌نامه شهید قرنی» این گونه آمده است: «یک روز متوجه شدم یک گروه نقاش به خانه ایشان آمده تا جاهایی از منزل را رنگ کند. به نقاش گفتم شما که دارید اینجا کار می‌کنید، مواظب باشید که یک‌وقت در حیاط را باز نکنید. کُلتم کنارم بود و لب حوض نشسته بودم. یکی از نقاش‌ها روی نردبان بود و دیگری هم داشت نقاشی می‌کرد. یک پسربچه هم همراهشان بود که سطل‌ها را تمیز می‌کرد.

سپهبد قرنی یک سینی چای آورد. گفتم این‌ها که بالا نشسته‌اند، مدام دارند ما را کنترل می‌کنند؛ منظورم کسانی بودند که از بالکن یکی از اتاق‌های هتل واقع در روبه‌روی خانه مشرف بودند.

قرنی گفت تو چقدر به این‌ها گیر می‌دهی. حدود ساعت ۹ صبح بود، همین‌طور که داشتیم چای می‌خوردیم در خانه را زدند، تا من بلند شوم که در را باز کنم، پسربچه‌ای که کمک نقاش‌ها بود، بی‌اختیار دوید و در را باز کرد. تا من بیرون برسم، یکی از فرقانی‌ها، اسلحه کلاشینکف را زیر گلویم گذاشت. کُلتم که کالیبر ۴۵ داشت را از من گرفت و با ضربه‌ای خشابش را بیرون پراند و خشاب را گوشه باغچه انداخت و کُلتم را پرتاب کرد طرف دیگر حیاط.

مهاجمین مرا هُل دادند و به رویم رگبار بستند، من هم اشهدم را خواندم و به دیوار چسبیدم. فقط مدام می‌گفتم تو را به خدا به تیمسار کاری نداشته باشید، آدم خوب و خیرخواهی است. گفتند ساکت شو حرف نزن و بعد داخل خانه دویدند. دو تیر شلیک کردند و سوار موتور شدند و به سرعت از محل رفتند.
دو گلوله به سینه و پای قرنی اصابت کرده بود. پیکر وی با وانتی به بخش جراحی بیمارستان مهر منتقل شد، اما سرلشکر قرنی چند لحظه بعد از انتقال به بخش جراحی درگذشت.»

سپهبد قرنی با اینکه در دوران رژیم پهلوی به درجه سرلشکری رسیده بود، اما وقتی شاهد ظلم‌هایی بود که محمدرضا پهلوی علیه مردم داشت، مقابل آن‌ها نیز درآمد؛ لذا مهمترین ویژگی شهید قرنی مقابله با ظلم و تلاش برای رفع مشکلات مردم و گسترش تفکر انقلابی در کشور بود، که متأسفانه توسط گروه فرقان و به دست منافقی به نام «حمید نیکنام» به شهادت رسید.

سرهنگ زمانی از امرای ارتش درباره شهید قرنی گفته است: «می‌دانید که حضرت امام خمینی (ره) از هیچکس بی‌جهت تعریف نکرده‌اند، تنها کسی را که نزدیک ۱۰ بار از او تعریف کرده‌اند تیمسار قرنی بوده است. وقتی به شهادت رسید و پیکر او را به بهشت زهرا (س) می‌بردند که دفنش کنند، من همه کاره مراسم بودم. امام (ره) به یکی از مقامات روحانی می‌فرمایند او را یک راست به قم ببرید و در صحن حضرت معصومه (س) در کنار آیت‌الله حائری یزدی (ره) دفن کنید».

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

سپهبد محمدولی قرنی، اولین شهید ترور بیشتر بخوانید »

عصای موسی است، چوبدستی نیست!

عصای موسی است، چوبدستی نیست!


نجم‌الدین شریعتی مجری فرهیخته برنامه تلویزیونی «سمت خدا» از قول حضرت آقا نقل می‌کرد که درباره تلویزیون فرموده بودند «تلویزیون عصای موسی است و معجزه می‌کند مبادا از آن به عنوان چوبدستی استفاده کنید.»

به گزارش مجاهدت از مشرق،   حسین شریعتمداری طی یادداشتی با عنوان عصای موسی است، چوبدستی نیست! ” در روزنامه کیهان نوشت:

۱- در کلام خدا (آیات ۱۱۷ تا ۱۲۳ سوره مبارکه اعراف) به داستان مواجهه حضرت موسی علیه‌السلام با ساحران اشاره شده و آمده است؛

«وَ أَوْحَیْنا إِلی‌ مُوسی‌ أَنْ أَلْقِ عَصاکَ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ *

فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ * فَغُلِبُوا هُنالِکَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرینَ*

وَ أُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدینَ * قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِینَ * رَبِّ مُوسَی وَهَارُونَ *

و به موسی وحی کردیم: عصایت را بینداز. ناگهان آنچه را جادوگران به دروغ بافته بودند، به سرعت بلعید * پس حق به اثبات رسید و آنچه همواره جادوگران [به عنوان سِحر] انجام می‌دادند، باطل و پوچ شد * [فرعونیان] در آنجا مغلوب شدند و با ذلت و خواری بازگشتند * و ساحران [با دیدن آن معجزه عظیم و باطل شدن سِحر خویش] به سجده افتادند * گفتند: [از روی حقیقت] به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم * پروردگار موسی و ‌هارون».

ساحران که به دعوت فرعون برای مقابله با حضرت موسی‌(ع) آمده بودند، بر این باور بودند که موسی نیز یکی از ساحران است و از آنجا که هیچ ساحری را برتر از خود نمی‌دانستند، کمترین تردیدی نداشتند که در مقابله پیش ‌روی بر موسی غلبه می‌کنند و پیروز این آوردگاه خواهند بود اما، وقتی عصای موسی را دیدند که به اژدهایی تبدیل شده و همه آنچه به سحر آورده بودند را بلعیده و از میان برداشته است، از ژرفای دل به حقانیت موسی علیه‌السلام و خدای یگانه ایمان آورده و در پیشگاه پروردگار جهانیان به سجده افتادند. چرا؟ چون اهل فن بودند و سره را از ناسره تشخیص می‌دادند و می‌دانستند که آنچه موسی‌(ع) آورده است از نوع سحر و جادو نیست. آنها خود از چیره دست‌ترین ساحران بودند و فرق میان سحر و معجزه را می‌دانستند.

۲- وقتی ساخت موشک‌های نقطه زن سپاه به نتیجه رسید، ژنرال بلندپایه رژیم صهیونیستی که از کارشناسان برجسته صنایع موشکی بود گفت؛ اگرچه سپاه دشمن اسرائیل است ولی به عنوان یک متخصص کارکشته، آنچه پدید آورده‌اند را دستاوردی بزرگ می‌دانم و به احترام متخصصان ایران کلاه از سر برمی‌دارم و نمونه‌های دیگری از این دست و در عرصه‌های مختلف، علمی، تکنولوژیک و… که فهرست آن هم به درازا می‌کشد و بیرون از محدوده این وجیزه محدود است.

۳- سفر آقای رئیسی، رئیس‌جمهور کشورمان به روسیه که به دعوت چندباره پوتین صورت پذیرفت و مواضع مقتدرانه ایشان در این سفر، به وضوح از آغاز فصل جدیدی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی و ضربه شکننده‌ای بر پیکر آمریکا و متحدان غربی و عبری و عربی آن بود و نشان می‌داد که ایران اسلامی را نمی‌توان در تنگنای تحریم‌ها به بند کشیده و در انزوا ‌انداخت بلکه جمهوری اسلامی به قطب قدرتمندی تبدیل شده است که نه فقط در نقشه دیگران خوانده نمی‌شود بلکه خود نقشه‌پرداز و طرح‌آفرین است و…

آمریکا و اسرائیل و متحدان اروپایی و منطقه‌ای آنها می‌دانستند سفر رئیسی و آنچه در پی‌ داشته و دارد، نقطه عطفی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی و پایان رویکرد منفعلانه‌ای است که [متاسفانه] در مواردی از سوی برخی مسئولان دنبال می‌شده است و آن را ضربه سنگینی تلقی می‌کردند که موجودیت و باج‌خواهی آنان را در منطقه با چالش جدی روبه‌رو خواهد کرد.

۴- اکنون نگاهی به اظهارات و مواضع آمریکا و متحدانش درباره سفر آقای رئیسی به روسیه بیندازید. چه می‌بینید؟ انبوهی از ابراز نگرانی و عصبانیت و ابراز استیصال و ناامیدی از ادامه فشارها بر ایران و… چرا!؟ چون می‌دانند چه اتفاقی افتاده است و می‌دانند قطب قدرتمندی در حال شکل‌گیری است که موجودیت آنها را با خطر جدی روبه‌رو کرده است و…

حالا نیم نگاهی هم به مواضع یک جریان غربگرا (بخوانید غربگدا) و آلوده داخلی داشته باشید. با انواع دروغ‌ها و تهمت‌ها و یقه جر دادن‌ها علیه این سفر راهبردی به میدان آمده‌اند! اظهارات و نوشته‌های این پادوها با توجه به هویت وابسته آنها اصلاً تعجب‌آور نیست، بلکه فقط خنده‌دار است.

چرا میز مذاکره رئیسی و پوتین دراز بود!؟ چرا از پوتین برای فروش S۴۰۰ تضمین نگرفتیم!؟ مردم ایران از تزار خوششان نمی‌آید چه تزار نیکلای چه تزار پوتین! انقلابیون درباره روسیه و چین حرف‌های حزب توده و مائوئیست‌ها را تکرار می‌کنند و … ادعاهای دیگری در اوج کینه‌توزی و بی‌سوادی.

سفر آقای رئیسی با توجه به هویت ایشان که خود را فرزند و شاگرد دو امام انقلاب می‌داند فقط پرده‌ای از برکات ناشی از حرکت در مسیر انقلاب را به نمایش گذارده است. انقلابی که به قول «اَبا اِبان» نخست‌وزیر وقت رژیم صهیونیستی دنیا را به لرزه ‌انداخته است. امید آنکه قدر این انقلاب را بدانیم و در همه امور بر صدر بنشانیم.

و بالاخره برادر عزیزم آقای نجم‌الدین شریعتی مجری فرهیخته برنامه تلویزیونی «سمت خدا» از قول حضرت آقا نقل می‌کرد که درباره تلویزیون فرموده بودند «تلویزیون عصای موسی است و معجزه می‌کند مبادا از آن به عنوان چوبدستی استفاده کنید.»

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

عصای موسی است، چوبدستی نیست! بیشتر بخوانید »

رنگ و بوی سیاسی عزاداری‌های ماه محرم پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲

رنگ و بوی ضد استکباری عزاداری‌های ماه محرم پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲


رنگ و بوی سیاسی عزاداری‌های ماه محرم پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، پس از شهریور ۱۳۲۰ و در مقاطعی که حوادث سیاسی – اجتماعی کشور با ماه محرم و عزاداری سیدالشهدا (ع) تقارن می‌یافت عزاداری‌ها کاملاً رنگ و بوی سیاسی، ضداستعماری و ظلم‌ستیزی به خود گرفته و این فضا به راهبردی برای نیرو‌های مذهبی در تبیین خواسته‌ها و نظرات سیاسی – اجتماعی‌شان در کشور بدل می‌شد. این موضوع در جریان فعالیت و اقدامات جمعیت فدائیان اسلام و شخص شهید نواب صفوی و همچنین در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت کاملاً محسوس است.

یک ماه پس از کودتای ۲۸ مرداد، محرم فرا رسید و فضای مراسمات عزاداری متاثر از کودتا بود. از این‌ رو نوشتار حاضر به بررسی فضای سیاسی اجتماعی محرم در ۱۳۳۲ شمسی می‌پردازد.

فدائیان اسلام و محرم ۱۳۳۲

پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، جمعیت فدائیان اسلام درصدد برآمد که از منابر و مجالس عزاداری ماه محرم، بیشترین استفاده را ببرد تا ضمن بیان مسائل روز کشور به تبلیغ و افشاگری علیه رژیم بپردازد. بی‌شک، استفاده از این مجالس با توجه به اوضاع خفقانی که رژیم پس از کودتا به وجود آورده بود، کمک شایانی به ادامه مبارزات علیه رژیم می‌کرد.

اصغر عمری در خاطرات خود درباره سخنرانی فدائیان اسلام در مسجد شاه (مسجد امام) پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ چنین می‌گوید: «در عاشورای پس از ۲۸ مرداد، فدائیان اسلام از این فرصت استفاده کردند که در مسجد شاه آن زمان، سخنرانی داشته باشند. دسته سینه‌زن‌ها به مسجد می‌آمدند. شهید نواب صفوی از این موقعیت استفاده کرد و اظهار داشت: حالا که این جمعیت‌ها به مسجد می‌آیند ما آنجا یک سخنرانی برگزار می‌کنیم و این کار را هم کرد. من در آنجا محافظ منبر و بلندگو بودم. مسجد و جمعیت و آدم‌ها را از بالا خوب می‌دیدم و به آنان اشراف داشتم.

در قدیم رسم بود که روز عاشورا در تمام شبستان‌های مسجد، گروه‌ها و دسته‌های گوناگون جلساتی داشتند، عزاداری می‌کردند و سینه می‌زدند از جمله در شبستان شمال‌شرقی مسجد. گروهی عزاداری می‌کردند و سخنرانِ آنجا فردی به نام «شیخ باقر نهاوندی» بود که بر منبر رفته بود. دسته‌ها وارد مسجد می‌شدند و مسجد مملو از جمعیت شد. در آن زمان حکومت نظامی برقرار بود و سربازان مسلح میان مردم حضور داشتند. شهید «سید عبدالحسین واحدی» بالای منبر رفت و شروع به سخنرانی کرد. او می‌گفت که ما خیال داریم با ظلم حاکمان و ستم ستمگران مبارزه کنیم. کسانی که موافق هستند و می‌خواهند با ما بیعت کنند، دست‌های خود را روی سرشان بگذارند. تمام مردم دست‌های خود را روی سرشان گذاشتند. وی پس از بیعت گرفتن، شروع به سخنرانی کرد و به دولت اولتیماتوم داد که ما این برنامه‌ها را داریم.»

«محمدمهدی عبدخدایی» در خاطرات خود درباره سخنرانی فدائیان اسلام در محرم بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ چنین می‌گوید: «ماه محرم و صفر بود و مرسوم بود که تمام دسته‌های مذهبی به بازار می‌آمدند. از بازار وارد می‌شدند و از مسجد امام خارج می‌شدند. روز عاشورای آن سال شهید سید عبدالحسین واحدی در مسجد امام سخنرانی کرد. در حین سخنرانی او، شهید نواب صفوی با حدود ۳۰۰ نفر از جوان‌های دولاب پابرهنه از دولاب وارد مسجد شدند. نواب صفوی صبح تا ظهر روز‌های عاشورا از دولاب تا مسجد امام با پای برهنه طی می‌کرد.

در این سخنرانی، «واحدی» زاهدی (نخست‌وزیر) را مورد خطاب قرار داد و گفت: آقای زاهدی این مسجد همان مسجدی است که در آن رزم‌آرا به جهنم رفت. اگر خلاف نظر مردم ایران گامی بردارید به سرنوشت رزم‌آرا دچار خواهید شد. از میان فدائیان اسلام شهید سید عبدالحسین واحدی بیشتر از دیگران منبر داشت و سخنرانی‌های تندی علیه رژیم ایراد می‌کرد. در ۱۰ روز محرم در مسجد شاه (امام) مجالس روضه‌خوانی برگزار می‌شد و شهید واحدی در این ۱۰ شب بر منبر می‌رفت و هر شب در آن مجالس، به شاه حمله می‌کرد و می‌گفت: محمدرضا، اعلی‌حضرت و شاه نبود بلکه «پسرک پهلوی» بود. در آن زمان هیچ‌کس جرأت نمی‌کرد اینگونه حرف بزند.»

در محرم ۱۳۳۲ در گزارش‌هایی که از طرف شهربانی به وزارت کشور ارائه شده بود، در مورد فعالیت‌های جمعیت فدائیان اسلام چنین نوشته شده بود: «فدائیان اسلام در مسجد جامع واقع در بازار به مدت ۱۰ شب از اول ماه محرم، مجالس روضه‌خوانی تشکیل داده‌اند. نواب صفوی و سید عبدالحسین واحدی و عده‌ای دیگر از سران جمعیت فدائیان اسلام در مجالس مذکور شرکت کرده‌اند و سخنرانی می‌کنند. طبق اطلاع حاصله فدائیان اسلام فعالیت خود را با تشکیل مجالس عزاداری در مسجد باب‌الحوائج آغاز کرده‌اند و اعضای مؤثر جمعیت فدائیان اسلام در آن حضور یافته‌اند.»

جلسات آیت‌الله کاشانی در محرم ۱۳۳۲

منزل آیت‌الله کاشانی نیز در محرم و در مجالس عزاداری، محلی برای انتقاد علیه رژیم و مبارزه با آن بود. در یکی از مجالس عزاداری حسینی در منزل آیت‌الله کاشانی در محرم ۱۳۳۲ که عده‌ای از نمایندگان مجلس شورای ملی، رئیس شهربانی کل کشور، قضات بازنشسته دادگستری، کسبه و اصناف بازار و افراد مجمع معلمان مجاهد شرکت داشتند، «شیخ ابوالفضل» به منبر رفته و درباره نهضت حسینی شرحی مفصل بیان کرده و اشخاصی را که در این نهضت پایداری کرده و یا منحرف شده‌اند را با هم مقایسه کرد و ضمن تمجید از کاشانی، از اعمال خلاف قانون رژیم انتقاد کرد.

همچنین در ایام عزاداری ماه محرم ۱۳۳۲ ش، تهران شاهد برپایی تظاهرات بزرگی بود. در ۲۲ شهریور ۱۳۳۲ ش (چهارم محرم) یعنی ۲۵ روز پس از کودتای ۲۸ مرداد، مردم در اعتراض به اقدامات سرکوبگرانه زمامدارانِ کودتا، تظاهراتی را سازماندهی کردند. کانون تظاهرات بازار تهران بود و دامنه آن به مسجد شاه و سبزه‌میدان کشیده شد. در ۲۵ شهریور (هفتم محرم) همان سال نیز تظاهرات گسترده‌تری در تهران برپا شد که توسط مأموران رژیم سرکوب شد اما این سرکوب، مانع از اعتراض‌های خودجوش مردم نشد به طوری که صبح روز عاشورا مردم ضمن عزاداری برای امام حسین (ع)، پلاکارد‌هایی در اعتراض به حاکمیت پهلوی دوم در دست داشتند.

عزاداری پس از کودتای ۲۸ مرداد

پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، رژیم پهلوی قصد داشت مشروعیت از دست رفته خود را بازیابد. بنابراین رژیم با اقداماتی نظیر شرکت شاه و سران مملکتی در مراسم عزاداری می‌خواست وانمود کند که شاه و مسئولین پایبند شعائر مذهبی هستند. در این دوره شاه در کاخ گلستان مراسم عزاداری برپا می‌کرد.

سپهبد تیمور بختیار (رئیس ساواک) برنامه‌های خاصی برای حضور در مجالس سوگواری داشت و بسیاری از سران مملکتی شب‌های محرم را تا دیروقت در تکایا و مساجد به سر می‌بردند. این روش مادامی که رژیم پهلوی از طرف مجالس عاشورایی احساس خطر نمی‌کرد و حضور مردم را در عزاداری محرم تهدیدی برای حکومت خود نمی‌دانست ادامه پیدا کرد.

اما فدائیان اسلام هنگامی که زندانی می‌شدند نیز دست از مبارزه نمی‌کشیدند و از ایام محرم و صفر استفاده می‌کردند و به سخنرانی برای زندانیان می‌پرداختند. محمدمهدی عبدخدایی در خاطرات خود در این باره چنین می‌گوید: «محرم سال ۳۴ در زندان بودم. شب‌ها زندانی‌ها جلسه بحث‌های عقیدتی می‌گذاشتند. در نتیجه این بحث‌ها اندک اندک گرایشات مذهبی به خود می‌گرفتند. در ماه محرم برای اولین بار زندانیان سیاسی سه شب برای امام حسین (ع) روضه گذاشتند و من سخنران عزاداری آن‌ها بودم.

در زندان، زندانیان توده‌ای (حزب توده) نیز بودند و من در این سه شب از چند کتاب برای زندانیان صحبت کردم. کتاب‌هایی که برای این منظور مطالعه کردم، این‌ها بود: «فلسفه و روش رئالیسم» علامه طباطبائی، «پس از کمونیست حکومت حق و عدالت» دکتر عبدالحسین کافی و «ماتریالیسم یا منشأ فساد» نوشته مرحوم حاج سراج انصاری. صحبت‌های من در این شب‌ها به گونه‌ای بود که توده‌ای‌ها نمی‌توانستند به آن اعتراض کنند.»

اما با وجود این شرایط تمامی مجالس سوگواری ایام محرم در این دوره نیز تحت نظارت شدید سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) قرار داشته و کوچک‌ترین حرف و حدیثی که بوی اعتراض از آن به مشام می‌رسید، بلافاصله گزارش می‌شد. این شیوه مذهبی رژیم تا اوایل دهه ۴۰ ادامه داشت اما با علنی شدن مخالفت‌های امام خمینی با سیاست‌های ضداسلامی محمدرضا پهلوی که بیشتر بر اساس استفاده از ظرفیت‌های ماه‌های محرم و صفر در جامعه انتشار می‌یافت باعث تغییر در سیاست‌های مذهبی رژیم شد.

بدین ترتیب رژیم پهلوی دیگر نمی‌توانست نسبت به فرارسیدن ماه محرم بی‌تفاوت باشد و تصور کند که مراسم ایام عاشورا تنها به سوگواری و سینه‌زنی محدود خواهد شد. اسدالله عسگر اولادی درباره عزاداری سیدالشهدا (ع) پس از کودتای ۲۸ مرداد می‌گوید: «پس از جنگ [شهریور ۱۳۲۰ و رفتن رضاخان] محیط آرام‌تر شد و مجدداً عزاداری محرم شروع شد ولی به شکل خیلی کمرنگ.

به تدریج بعد از سال ۱۳۳۲ باز محرم در تنگنا قرار گرفت و چند سالی بعد از کودتایی که شد محرم در تنگنا قرار گرفت. از سال ۱۳۳۷ – ۱۳۳۸ محرم شروع به شکوفا شدن بود یعنی همان زمانی که حضرت امام هنوز به صورت مرجعیت رسمی نبود اما یکی از فق‌های برجسته کشور شده بود.»

پی‌نوشت: برگرفته از کتاب «نهضت عاشورا و تأثیرات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن بر جامعه ایرانی». مرکز اسناد انقلاب اسلامی

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

رنگ و بوی ضد استکباری عزاداری‌های ماه محرم پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بیشتر بخوانید »