حزب رستاخیز

اسدالله علم: ۴۰ هزار دلار برای پوست سنجاب مورد علاقه فرح پول دادیم

اسدالله علم: ۴۰ هزار دلار برای پوست سنجاب مورد علاقه فرح پول دادیم



اسدالله علم وزیر، نخست‌وزیر و بیش از یک دهه وزیر دربار محمدرضا پهلوی بود که ثبت وقایع و گفت‌وگوهای درون دربار به خاطرات او اعتبار و اهمیت داده است. او در خاطراتش می‌گوید: قیمت چادر محل شام‌خوری شاه در تخت‌جمشید یک میلیون دلار بود.

به گزارش مجاهدت از مشرق، صرف‌نظر از نگاه‌های سیاه و سفید درباره خانواده و حکومت پهلوی، بررسی روایت‌های دقیق از افرادی که خود درون این سیستم بوده و زیر و بالای آن را از نزدیک لمس کرده‌اند، تصویر واقعی‌تری از این حکومت به دست می‌دهد.

پژوهش ایرنا در سلسله گزارش‌هایی، تلاش دارد زوایای کمتر دیده شده حکمرانی پهلوی را از زبان مقام‌ها و مدیران این حکومت بازخوانی کند. پیش از این، گزارشی از کتاب «من و خاندان پهلوی» تألیف «احمدعلی مسعود انصاری»، گزارشی از مصاحبه ارتشبد «حسن طوفانیان» با پروژه تاریخ شفاهی هاروارد، خلاصه‌ای از کتاب «خاطرات پرویز راجی» آخرین سفیر پهلوی در انگلیس با عنوان «در خدمت تخت طاووس»، گزارشی از کتاب «خاطرات شاپور بختیار» آخرین نخست وزیر دوران پهلوی، گزارشی از کتاب «خاطرات ابوالحسن ابتهاج» اقتصاددان و از مدیران شاخص سازمان‌ها و نهادهای اقتصادی و اداری پهلوی، گزارشی از کتاب «خاطرات عبدالمجید مجیدی» از مدیران شاخص اقتصادی در دوره پهلوی دوم، خاطرات «فرح دیبا» سومین و آخرین همسر محمدرضا پهلوی و نیز گزارشی از کتاب «خاطرات علی امینی» نخست‌وزیر دوره پهلوی ارائه شد.

اینکه نگاهی می‌اندازیم به خاطرات اسدالله علم وزیر دربار محمدرضا پهلوی. او در ابتدا وزیر کشور، سپس وزیر کشاورزی، بعد هم نخست‌وزیر و سپس وزارت دربار را برعهده گرفت. با توجه به چنین مشاغل حساسی به خصوص وزارت دربار، علم از بسیاری از اتفاقات و مناسبات پشت پرده دربار با خبر بوده است و به نظر می‌آید که گفتگوهای او با محمدرضا پهلوی قابل تامل است.

با توجه به چنین اطلاعاتی از دوره پهلوی، علم تصمیم می‌گیرد که خاطرات خود را به رشته تحریر درآورد که ثبت وقایع و گفت‌وگوهای درون دربار به این خاطرات اعتبار و اهمیتی دیگر داده است. بدون شک یکی از منابع اصلی مطالعه تاریخ دوران پهلوی است و همیشه به عنوان یک مرجع برای محققان به کار خواهد رفت. خاطرات علم را علینقی عالیخانی وزیر اقتصاد و رئیس دانشگاه تهران با همکاری نیکولاس وینسنت داماد علم در هفت جلد و دو دفتر ویرایش، ترجمه و خلاصه‌سازی کرده‌اند.

فساد اقتصادی و ولخرجی‌ها؛ پنج میلیون تومان قیمت اثاثیه‌های والاحضرت‌ها

فساد اقتصادی نه مبتلابه یک حکومت و نه در یک کشور بلکه در دوره‌های مختلف وجود دارد. هر کجا که قدرت و ثروت انباشته شود فساد به وجود می‌آورد، هر کجا که یک شخص یا یک طبقه بیش از حد به لحاظ اقتصادی فربه شوند حتماً حقی از زیردستان و فرودستان ضایع کرده‌اند. در دوره حکومت محمدرضا پهلوی فساد اقتصادی از دربار شروع می‌شد و تا رده‌های دیگر حکومت نفوذ کرده بود؛ مسافرت‌ها و خوشگذرانی‌های دربار و عمال حکومت مخارج زیادی داشت، سوء استفاده‌هایی که از قدرت صورت می‌گرفت، ثروت هنگفتی برای آنها به ارمغان می‌آورد و این رویه دستگاه را روز به روز ناکارآمدتر می‌کند.

اگرچه علم خودش نیز جزئی مهم و تأثیرگذار از این دستگاه حکومتی بود و خودش یکی از عوامل فساد اقتصادی محسوب می‌شد اما در خاطراتش بارها به چنین فسادهایی اشاره دارد و در خاطراتش از اینکه به شخص شاه طعنا بزند، کوتاهی نکرده است. علم در ۵ آذر ۱۳۵۱ می‌نویسد: «گزارشی در خصوص پرداخت قیمت اثاثیه خانه‌های والاحضرت‌ها، عبدالرضا و غلامرضا و امیرهوشنگ دولو تقدیم کردم. در حدود پنج میلیون تومان که بیشتر آن برای دولو بود. فرمودند از محل جشن‌ها بپردازید».

یا اینکه در ۲۱ آذر ۱۳۵۱ می‌نویسد: «امروز عرض کردم علیاحضرت به پوست سنجاب خاصی علاقه‌مند هستند که در مسکو هست. چون گران بود نخریدند. خوب است اعلیحضرت همایونی برایشان بخرید. پولش چهل هزار دلار است. فرمودند: دستور بده بیاورند».

علم به موضوع جشن‌های دو هزار و پانصد ساله هم اشاره دارد و از ولخرجی‌هایی که در این جشن‌ها شده است پرده برمی‌دارد. برای نمونه او در ۱۷ فروردین ۱۳۴۹ به یکی از چادرها که قرار بود محل شام خوری شاه در تخت‌جمشید باشد اشاره می‌کند و می‌نویسد: «شاهنشاه به علت گرانی آن را تصویب نمی‌فرمودند. بالاخره هم اندازه چادر و قیمت را به یک چهارم قیمت اصلی آن تقلیل دادند؛ یعنی یک میلیون دلار».

جایگاه احزاب؛ شاه: اقلیت‌ها مزخرف گفته بودند

سابقه تشکیل احزاب در ایران به دوره مشروطه بازمی‌گردد و آن هنگامی بود که اعتدالیون و اجتماعیون سر بر آوردند و بعد هم احزاب دموکرات، سومکا، توده و غیره تشکیل شدند. با همه فراز و نشیبی که احزاب پشت سر گذاشتند اما از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به بعد که قدرت شخص شاه بیشتر شد، احزاب وضعیت متفاوتی پیدا کردند و ما در مواقعی شاهد تشکیل احزاب فرمایشی و سرسپرده و حتی تک حزبی هستیم که نمونه بارز آن حزب رستاخیز است.

علم در خاطرات خود به خصوص در مورد این دوره و احزاب سخن‌هایی به میان آورده است. آنگونه که علم بیان می‌کند، شخص محمدرضا پهلوی اعتقاد آنچنان به حضور احزاب مختلف در کشور نداشت و ترجیح می‌داد که با احزاب کمتر و آن هم سرسپرده تر روبرو باشد.

علم در ۱۰ اردیبهشت ۱۳۵۱ می‌نویسد: «اوامری در خصوص حزب مردم فرمودند که با دکتر کنی دبیر کل، بگو تشکیلات خود را گسترش دهد و جوان‌های تازه بیاورد. عرض کردم چشم ولی تا اجازه حرف زدن و انتقاد کردن نداشته باشند، فایده ندارد …مگر همین زمستان گذشته نبود که برای دو کلمه حرف که همین بدبخت‌ها در مجلس در مورد بودجه زدند، تلگراف صریح فرمودید که به آنها ابلاغ کنند…فرمودند: آخر مزخرف گفته بودند. عرض کردم به هر صورت این است. باید مزخرف گویی را هم تحمل کرد. والا کار حزب اقلیت هرگز به سامان نمی‌رسد. دیگر چیزی نفرمودند. فرمودند: شما این اوامر را به دکتر کنی بگویید».

خاطران علم نشان می‌دهد که او بارها به جدی و یا شوخی سعی داشته تا به شاه بگوید که حزب اقلیت هم باید اجازه سخن گفتن داشته باشد، باید اجازه انتقاد حتی در محدوده کوچکی داشته باشد اما به نظر می‌آید که این کار او موفقیت‌آمیز نبوده است.

انتخابات فرمایشی؛ هویدا: هر کسی را از هر جایی که بخواهی من وکیل خواهم کرد

انتخابات و حق رأی به مردم هم به مانند تولد احزابی در شبی متولد شد که مشروطه در ایران به پیروزی رسید؛ انقلابی که به پای آن خون‌ها ریخته شد اما بسیار زود از مسیر اصلی خود منحرف شد تا انتخابات هم در این کشور جنبه فرمایشی پیدا کند. اینگونه انتخابات در دوره‌های مختلف شاهد آن هستیم.

علم در خاطرات خود بارها به نبود آزادی انتخابات و بی ارزش بودن حقوق سیاسی اشاره می‌کند و ادعا دارد که بارها در همین خصوص با شاه صحبت کرده است. او در خاطرات ۱۹ آذر ۱۳۴۸ خود می‌نویسد که خطاب به محمدرضا پهلوی گفته است که «چرا اجازه نمی‌فرمایید انتخابات واقعاً متکی بر آرای مردم باشد؟ گور پدر این حزب یا آن حزب. انتخابات شهرداری‌ها آزاد باشد. انتخابات انجمن‌های ایالتی و ولایتی آزاد باشد».

و یا در شرح ۱۷ شهریور ۱۳۵۲ می‌نویسد: «دولت …انتخابات را که مداخله می‌کند و انگشت می‌برد. انگشت که چه عرض کنم؟ به مردم حقنه می‌کند، حتی انتخابات ده و شهر را. برای مردم و برای علاقه مردم چیزی باقی نمی‌ماند، همه بی‌تفاوت می‌شود». حتی در ۱۵ ۱۳۵۴ می‌نویسد که امیرعباس هویدا نخست‌وزیر به او گفته است که «هر کسی را از هر جایی که بخواهی من وکیل خواهم کرد. هر کس باشد، هیچ فکر نکن به من بگو تمام می‌کنم».

مواجهه شاه با آمریکا و انگلیس؛ علم: شیشه عمر ما هم در دست آمریکاست

موضوعی که علم در خاطرات خود به آن می‌پردازد روحیه خاص محمدرضا پهلوی در قبال امریکا و انگلیس بود. البته این مواجهه ناشی از جایگاه این دو کشور در ایران نیز می‌شد.

اگرچه شاه از آمریکا و انگلیس دلخوشی نداشت و در جلسات خصوصی آنان را با کلمات رکیک مورد عتاب قرار می‌داد اما در جلسات رسمی سعی می‌کرد تا چنین نیتی را پنهان کند. برای نمونه علم در خاطراتش که مربوط به چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۴۸ است به پیامی که از انگلستان رسیده بود اشاره می‌کند که در آن پیام گفته می‌شود «در ملاقات نیکسون. ویلسون در مورد ایران، این نظر قاطع است که اگر غرب بخواهد با شوروی معامله بکند ایران وجه المصالحه نخواهد بود…شاهنشاه فرمودند: گه خوردند چنین حرفی زدند».

اما در عمل می‌بینیم که در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۵۱، علم به تلفن کاردار سفارت آمریکا اشاره می‌کند که به پیام نیکسون در مورد مین‌گذاری آب‌های ویتنام شمالی بود که شاه می‌بایست جواب مثبت می‌داد که علم به او می‌گوید که موافقت کند چراکه «با کمال تأسف شیشه عمر ما هم در دست آمریکاست».

نگاه محمدرضا پهلوی به دولتمردان

یکی از مباحثی که در خاطرات علم جالب توجه است، نوع نگاه شخص محمدرضا پهلوی به دولتمردان است. مرور خاطرات علم نشان می‌دهد که شاه توجه آنچنانی به سخنان و یا خود افراد مسئول نداشت تا جایی که آنگونه که علم بیان می‌کند با کلمات نازیبا آنان را خطاب می‌کرد. نمونه آن در در ۴ اسفند ۱۳۵۳ بیان می‌کند، هنگامی که می‌نویسد: «ترتیب سفر پاکستان و الجزایر و ملتزمین رکاب. عرض کردم باید در الجزایر هیئت مطلعی مرکب از وزیر اقتصاد، زئیس بانک مرکزی، دکتر فلاح وزیر کشور(مسئول اوپک) و یک عده کارشناس همراه باشند. فرمودند: این خرها فایده دارند؟ عرض کردم خرها هرچه باشند لازم است باشند. فرمودند بسیار خوب بگو باشند».

یا در ۱۰ آبان ۱۳۵۳ در خصوص دیدار شاه با کیسینجر و سفیر آمریکا، هلمز رئیس سابق سیا اینگونه می‌نویسد: «دلم به حال وزر خارجه بدبخت خیلی سوخت. معنی عدم شرفیابی او یا هر کس دیگر از دولت این است که شاهنشاه به این‌ها اعتقاد ندارد. یا للعجب از این معما».

البته اینگونه رفتارهای یک شاه مملکت با افراد زیردست خود اثرات مخربی بر کشور می‌گذاشت و حتی باعث می‌شد که آنها همین‌گونه رفتارها را با دیگر افراد زیردست خود داشته باشند و به همین صورت احتمال این رفتار در سطوح دیگر بیشتر و بیشتر می‌شد.

منبع: ایرنا

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

اسدالله علم: ۴۰ هزار دلار برای پوست سنجاب مورد علاقه فرح پول دادیم بیشتر بخوانید »

آنجا که عقاب پر بریزد، از پشه لاغری چه خیزد؟

آنجا که عقاب پر بریزد، از پشه لاغری چه خیزد؟



چه شخصیت‌های برجسته‌ای(!) با جمهوری اسلامی ایران به مخالفت برخاسته‌اند؟! آیا در این عرصه وصف حال کشورهای غربی و اپوزیسیون درپیتی، ، مصداق این بیت نیست «آنجا که عقاب پر بریزد، از پشه لاغری چه خیزد»؟!

به گزارش مجاهدت از مشرق، حسین شریعتمداری در روزنامه کیهان نوشت:

۱ـ روزنامه آیندگان اولین شماره خود را در اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۴۶ منتشر کرد. مدیریت این روزنامه را داریوش همایون عامل سرسپره دربار، وزیر اطلاعات و جهانگردی، قائم‌مقام دبیرکل حزب رستاخیز و سخنگوی دولت آموزگار برعهده داشت. دست‌اندرکاران روزنامه آیندگان قبل از انتشار این روزنامه دست به تبلیغات گسترده و پُرحجمی زده بودند و در تبلیغات خود از تولد روزنامه‌ای در آینده نزدیک خبر می‌دادند که تاریخ روزنامه‌نگاری در ایران و منطقه را متحول خواهد کرد! روزنامه‌های کیهان و اطلاعات به‌عنوان دو روزنامه مطرح آن روزها نیز از طعنه‌های آشکار و تلویحی دست‌اندرکاران انتشار آیندگان در امان نبودند.

سرانجام روز ۲۵ آذرماه ۱۳۴۶ اولین شماره دروزنامه آیندگان منتشر شد و تازه معلوم شد که کوه آیندگان بعد از آن همه تبلیغ، موش زاییده است! همان روزها مجله توفیق با تیتر درشت در روی جلد خود نوشت: «مدیران کیهان و اطلاعات انتشار روزنامه آیندگان را به یکدیگر تبریک گفتند»!

۲ـ در جریان اغتشاشات اخیر برخی از مقامات آمریکایی و سران کشورهای اروپایی با افرادی به‌عنوان اپوزیسیون ایران ملاقات کرده و از این ملاقات‌ها فیلم و عکس گرفته در سطح گسترده‌ای منتشر کردند! که چی؟! که آهای مردم دنیا، بیایید و ببینید که کار جمهوری اسلامی ایران تمام است! چرا؟!

خُب مگر نمی‌بینید که چه شخصیت‌های برجسته‌ای(!) با جمهوری اسلامی ایران به مخالفت برخاسته‌اند؟! چه کسانی؟! فلان فوتبالیست بی‌سواد! فلان هنرپیشه درپیتی!

فلان روزنامه‌نگار فراری! فلان گروهک تروریست و فلان جماعت منافق فراری و کاسه‌لیس و فلان و فلان! …

حالا خوب به فهرست چند نفره این آدم‌های بی‌سواد و دم‌دستی نگاه کنید! چه می‌بینید؟ کدامیک از آنها را می‌توان دید که از کمترین اهمیت و اندک شخصیتی برخوردار باشند؟! ادعای این جماعت به داستان آن آدم دست‌وپا چلفتی شبیه است که می‌گفت در فلان فیلم مطرح و فاخر بازی کرده است! به او گفتند ما فیلم را دیده‌ایم ولی از تو خبری نبود! و یارو گفت: مگر آن صحنه را ندیده‌اید که هنرپیشه اول فیلم می‌خواست از خیابان عبور کند؟! من همان‌جا توی پیاده‌رو ایستاده بودم که کارگردان هلم داد و گفت؛ برو گمشو! داریم فیلم می‌گیریم!

۳ـ یک بار دیگر به فهرست چند نفره افرادی که مقامات آمریکا و اروپا با آنها به‌عنوان اپوزیسیون ایران ملاقات می‌کنند و برای‌شان کف و سوت می‌زنند نگاه کنید! و جایگاه و موقعیت آنها را با جایگاه و موقعیت وطن‌فروشانی که غربی‌ها در چهار دهه قبل آنها را به‌عنوان اپوزیسیون تحویل می‌گرفتند و برای‌شان کف و سوت می‌زدند، مقایسه کنید! بنی‌صدر، رئیس‌جمهور. ناخدا افضلی، فرمانده نیروی دریایی. تیمسار مدنی، وزیر دفاع جمهوری اسلامی ایران و… آیا این مقایسه به وضوح از اقتدار روزافزون جمهوری اسلامی ایران و ناتوانی نزدیک به افول غرب در مقابله با انقلاب اسلامی حکایت نمی‌کند؟‌ و آیا در این عرصه وصف حال کشورهای غربی و عبری و عربی و اپوزیسیون درپیتی، مصداق این بیت نیست «آنجا که عقاب پر بریزد، از پشه لاغری چه خیزد»؟!

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

آنجا که عقاب پر بریزد، از پشه لاغری چه خیزد؟ بیشتر بخوانید »