حسن باقری

نامزدهای جایزه ادبی جلال آل احمد و سهم ادبیات دفاع مقدس

نامزدهای جایزه ادبی جلال آل احمد و سهم ادبیات دفاع مقدس


به گزارش مجاهدت از خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، نامزدهای چهار بخش «داستان بلند و رمان»، «مجموعه داستان کوتاه»، «مستندنگاری» و «نقد ادبی» پانزدهمین دوره جایزه ادبی جلال آل احمد مشخص شدند؛ این آثار از میان یک هزار و ۶۰۰ اثر ارسال شده به دبیرخانه جایزه توسط ۱۹ داور انتخاب شده‌اند.

نامزدهای داستان بلند و رمان جایزه جلال

امسال در بخش داستان بلند و رمان، رمان‌های «سیاگالش» نوشته ابراهیم اکبری‌دیزگاه از نشر صاد، «صور سکوت» نوشته محمد قائم‌خانی از شهرستان ادب، «صور» نوشته حسینعلی جعفری از انتشارات سروش و «عزرائيل» نوشته نیما اکبرخانی از انتشارات کتابستان معرفت نامزد بخش مهم و اصلی جایزه شدند.

نامزدهای داستان کوتاه جایزه جلال

همچنین در بخش داستان کوتاه مجموعه‌های «راننده رئیس جمهور و چند داستان دیگر» نوشته سلمان کدیور از انتشارات شهرستان ادب، «گورگم و داستان‌های دیگر» نوشته عماد عبادی از انتشارات نظام‌الملک و «ویروس عاشق» نوشته مجید رحمانی از انتشارات صاد نامزد این رویداد معرفی شدند. 

نامزدهای مستندنگاری جایزه جلال

اما در بخش مستندنگاری کتاب‌های «اینجا سوریه است: صدای زنان راوی جنگ» نوشته زهره یزدان‌پناه قره‌تپه از انتشارات راه‌یار، «پاییز آمد: خاطرات فخرالسادات موسوی همسر شهید احمد یوسفی» نوشته گلستان جعفریان از انتشارات سوره مهر، «سازمان سیاسی بهاییت ۱۹۷۹-۱۸۹۲» نوشته حمیدرضا اسماعیلی از انتشارات موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، «عقیله» نوشته الهام امین از انتشارات به‌نشر و «نبرد تنگه‌ها: نقش شهید حسن باقری در عملیات فتح‌المبین» نوشته مصطفی رحیمی از انتشارات مرکز نشر آثار شهید حسن باقری نامزد شدند.

در این بخش دو کتاب «نبرد تنگه‌ها: نقش شهید حسن باقری در عملیات فتح‌المبین» و «اینجا سوریه است: صدای زنان راوی جنگ» به طور مستقیم به موضوع دفاع مقدس و مقاومت بین‌الملل پرداخته است. 

نبرد تنگه‌ها

کتاب «نبرد تنگه‌ها: نقش شهید حسن باقری در عملیات فتح‌المبین»  در ۱۰ فصل با عنوان «غرب کرخه در اسارت»، «شکل‌گیری محورهای مقاومت»، «طرح‌ریزی عملیات»، «چهار محور، چهار قرارگاه»، «شمارش معکوس»، «آغاز عملیات»، «مرحله دوم، سوم و چهارم» و «فتح‌المبین در بوته نقد» به نقش شهید حسن باقری در عملیات فتح‌المبین پرداخته است.

در بخشی از این کتاب ۱۰۷۷ صفحه‌ای می‌خوانیم: «حالا با حضور مهدی زین‌الدین و نظارت مستقیم حسن باقری، شناسایی‌ها در غرب دزفول گسترده‌تر و هدفمند‌تر پیگیری می‌شد.

حسن باقری ضمن کنترل و هدایت حرکت‌های شناسایی، نیم‌نگاهی هم به کشف استعدادها داشت. او به‌دنبال افراد با نبوغی بود که بتوانند در سطوحی فراتر از یک محور به او کمک کنند بی‌تردید یکی از کشف‌های بزرگ حسن در امر شناسایی، توکل قلاوند بود. قلاوند که مسئولیت شناسایی محور دالپری را برعهده داشت تمامی منطقه دشت‌عباس و ارتفاعات شمالی آن را جز به جز و قدم به قدم می‌شناخت.

نامزدهای جایزه ادبی جلال آل احمد و سهم ادبیات دفاع مقدس

معروف‌ترین کمپ شناسایی در منطقه غرب دزفول کمپ قلاوند بود. دوستانش او را «آواکس دشت‌عباس» می‌نامیدند. شناسایی‌های دقیق قلاوند بعدها در عملیات فتح‌المبین بسیاری از گره‌های کور منطقه شمالی عملیات را باز کرد. همین استعداد و مهارت باعث شد تا حسن باقری بعدها پای او را به میدان‌های بزرگ‌تر باز کند.»

اینجا سوریه است

کتاب «اینجا سوریه است»؛ صدای زنان راوی جنگ به قلم زهره یزدان‌پناه، از سوی انتشارات «راه یار» منتشر شده است. این کتاب اولین عنوان از مجموعه آثار ناشر در رده «زنان مقاومت ـ فتنه شام» است.

نویسنده کتاب، تلاش دارد فصل جدیدی در چگونگی ثبت تاریخ شفاهی بگشاید؛ فصل جدیدی که می‌تواند «ثبت تاریخ شفاهی در موقعیت بحران» نامیده شود؛ هرچند به دلیل گسترده بودن دریای روایت‌ها، به ویژه روایت‌های مقاومت در سوریه، این روایت‌ها ناتمام هستند و روایت‌های این کتاب، فقط گوشه‌ای از صدای زنان راوی جنگ در سوریه است.

زهره یزدان‌پناه قره‌تپه، برای نگارش این کتاب، چند مرتبه به استان‌ها و شهرهای مختلف سوریه سفر کرده است. روایت‌های کتاب به ترتیب زمانی، به طور جداگانه و در دو بخش مرتب شده‌اند. بخش اول، خاطرات سفر سال ۲۰۱۷، مصادف با پاییز و زمستان ۱۳۹۶ و بخش دوم، وقایع سال ۲۰۱۸ مصادف با تابستان ۱۳۹۷ است که به نگارش درآمده است. هر بخش نیز شامل ۱۱ فصل است.

نویسنده که اولین خانم ایرانی نویسنده، پژوهشگر و مستندساز است که برای نگارش کتاب، عازم کشور سوریه شده است، در بخشی از مقدمه‌اش درباره چرایی و انگیزه نگارش کتاب، چنین نوشته است: «پرسش اصلی در این سفر جست‌وجوگرانه و پژوهش برای نگارش مطالب کتاب، این بود: «جنگ تحمیل شده به مردم سوریه، چه تبعاتی بر زندگی زنان سوری با ادیان و مذاهب و قومیت‌های مختلف داشته است؟ چگونه زندگی شخصی و خانوادگی این زنان، متأثر از این جنگ تحمیلی قرار گرفته است و زنان چه خاطراتی از این وضعیت دارند؟»

نامزدهای جایزه ادبی جلال آل احمد و سهم ادبیات دفاع مقدس

بدون شک، یافته‌های چنین پرسشی، نه‌تنها روایت مظلومیت زنان سوری در جنگ تحمیلی بر سوریه است، بلکه بیانگر عمق جنایت‌های دشمنان سوریه و مردم آن هم خواهد بود. وقتی که نام «زن» به میان می‌آید، به طبع در کنارش مسئله خانواده مطرح می‌شود؛ یعنی همسر و فرزندان و همچنین دیگر اعضا مانند پدر، مادر، خواهر و برادر. در این جست‌وجو اما به علت حضور نیروهای ایرانی در سوریه، ردپای فعالیت‌های آن‌ها هم در عرصه‌های مختلف آشکار می‌شود.

نامزدهای نقد ادبی جایزه جلال

و در نهایت در بخش «تماشای روایت: بررسی تحلیلی روش انتقال عناصر داستان از روایت به درام» نوشته مجید آقائی از انتشارات علمی و فرهنگی، «خودانتقادی ادبی: رساله‌ای در نقد هنر خویشتن در عرصه ادبیات» نوشته مهرداد نصرتی از انتشارات فرهنگ عامه و «درآمدی بر ادبیات تطبیقی: خاستگاه، مبانی نظری، چالش‌ها» نوشته منصور پیرانی از انتشارات دانشگاه شهید بهشتی نامزد شدند.

به طور کلی در چهار بخش جایزه ادبی جلال آل احمد تنها دو کتاب مرتبط با موضوع دفاع مقدس و مقاومت در بخش مستندنگاری رقابت خواهند کرد درحالی که جایزه ادبی جلال آل احمد یکی از ظرفیت‌های مهم برای توجه دادن مخاطب به ادبیات دفاع مقدس و انتقال مفاهیم آن است؛ عدم وجود آثار مرتبط با موضوع دفاع مقدس در بخش داستان بلند و رمان و داستان کوتاه ضرورت توجه و سرمایه‌گذاری مدیران فرهنگی نسبت به موضوع ادبیات دفاع مقدس را می‌رساند.

انتهای پیام/ 121

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نامزدهای جایزه ادبی جلال آل احمد و سهم ادبیات دفاع مقدس بیشتر بخوانید »

فیلم/ نقش موثر شهید حسن باقری در فتح خرمشهر


کد ویدیو

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فیلم/ نقش موثر شهید حسن باقری در فتح خرمشهر بیشتر بخوانید »

ماجرای اعزام شهید باقری به صحنه واقعه طبس برای تهیه گزارش خبری/ آمده بودند که بمانند

ماجرای اعزام شهید باقری به صحنه واقعه طبس برای تهیه گزارش خبری/ آمده بودند که بمانند


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌‍پرس، بهرام محمدی فرد نخستین عکاس واقعه طبس در کتاب ملاقات در فکه به ماجرای حضور خبریش به همراه غلامحسین افشردی (حسن باقری) به صحنه واقعه طبس اشاره کرده که در ادامه می‌خوانید.

بعدازظهر روز واقعه، تازه به روزنامه رسیده بودم که سردبیر صدایم کرد و گفت: همین الان دوربینت را بردار همراه افشردی برو! آمریکایی‌ها توی طبس کماندو پیاده کرده‌اند. هیچ‌کس خبر دقیقی نداشت. در همین حین غلامحسین افشردی هم با عجله آمد و گفت سریع راه بیفتیم. فهمیدم که او قبل از ما در جریان خبر بوده. افشردی سه چهار تا اسلحه ژ۳ از اسلحه‌خانه برداشت. به مسخره گفتم: آخر با این‌ها می‌خواهی با کماندو‌های آمریکایی بجنگی؟ گفت: از هیچی بهتر است.

راه افتادیم. وقتی به کویر رسیدیم، به چپ و راست نگاه می‌کردیم که کماندوی آمریکایی ببینیم! حدود یک ساعت بعد، چشممان به لاشه یک آهن‌پاره افتاد که از آن دود بلند می‌شد. نزدیک‌تر که شدیم دیدیم لاشه یک هواپیمای سی-۱۳۰ است. سه هلی‌کوپتر سالم و دو یا سه هلی‌کوپتر هم سوخته بودند. کنار آن‌ها دو جنازه جزغاله شده بودند. ساعتشان ضدآتش بود و عقربه‌هایشان کار می‌کرد. به افشردی گفتم: داستان چیست؟ افشردی مغزش کار می‌کرد. گفت: بعید به نظر می‌آید این‌ها نیرو پیاده کرده باشند.

خواستم داخل یکی از هلی‌کوپتر‌های سالم بروم و عکس بگیرم. افشردی جلویم را گرفت، گفت: نرو. ببین! این‌ها مین است. دور تا دور هلی‌کوپتر‌ها شاخک‌هایی از زمین بیرون آمده بود که با یک سیم به هم وصل بودند. گفتم: مین چیست؟ خب از رویش می‌پرم. گفت: می‌گویم نرو، خطرناک است؛ یک وقت داخل آن هم چیزی گذاشته‌اند، منفجر می‌شود. سه چهار ساعت، خوب آنجا را گشت. گفت: الان هیچ آمریکایی توی کویر نیست. اما این‌ها آمده بودند که مدتی بمانند. حالا چه اتفاقی افتاده که رفته‌اند، معلوم نیست.

گفتم: از کجا این حرف را می‌زنی؟ دستگاه بزرگی را نشان داد. گفت این دستگاه تصفیه آب است. یکسری شکلات، غذا و لباس بسته‌بندی شده بود. گفت: این چیز‌ها را آورده‌اند که مدتی اینجا باشند. این نشان می‌دهد که این‌ها برنامه داشتند. با خنده گفتم: چه قوه تخیلی داری؟ گفت: حالا معلوم می‌شود. کمی جلوتر، چند جیپ کوچک شبیه ماشین‌های برقی شهربازی بود. به رنگ خاکی که از کارخانه استتار شده ساخته شده بودند و فقط دو نقطه چراغ معلوم بود. در عمرم چنین ماشین‌هایی ندیده بودم. هفت‌هشت تا موتور تریل هم به همان رنگ استتار شده فابریک بودند. چند حلقه عکس گرفتم. افشردی رفت با فرمانده پاسگاه ژاندارمری و هر کسی که آنجا بود مصاحبه کرد.

انتهای پیام/ 141

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ماجرای اعزام شهید باقری به صحنه واقعه طبس برای تهیه گزارش خبری/ آمده بودند که بمانند بیشتر بخوانید »

نحوه شهادت «حسن باقری» و «مجید بقایی»

«حسن باقری» و «مجید بقایی» چگونه به شهادت رسیدند؟


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: دفاع مقدس فرصتی برای بروز استعدادهای جوانان این مرز و بوم بود. این فرماندهان جوان توانستند هشت سال جنگی را مدیریت کنند که در مقابل جمهوری اسلامی ایران، نه فقط ارتش یک کشور، بلکه ارتشی قرار گرفته بود که ابرقدرت‌های جهان از آن حمایت مالی و تسلیحاتی می‌کردند.

بسیاری از فرماندهان نخبه و جوان دوران هشت سال دفاع مقدس، با وجود این‌که در هیچ دانشگاه نظامی تحصیل نکرده بودند، با بهره‌گیری از استعدادها و توانایی‌های خود و همچنین توکل به خدا و توسل به ائمه اطهار (ع)، توانستند کارهای بزرگی را برای شکست ارتش مجهز بعث عراق انجام دهند که سرداران «حسن باقری» و «مجید بقایی» از جمله این فرماندهان جوان هستند که پس از مجاهدت‌های فراوان در جبهه‌ها، در کنار هم به شهادت رسیدند.

سرهنگ پاسدار «علی ظهیری» راوی دفاع مقدس، در گفت‌وگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس اعزامی به راهیان‌نور، به‌صورت اجمالی، بیان نحوه شهادت این دو فرمانده جوان دوران دفاع مقدس پرداخت و اظهار داشت: قبل از عملیات «والفجر مقدماتی»، فرماندهان سپاه با حضرت امام خمینی (ره) دیدار داشتند؛ اما «حسن باقری» می‌گوید که من مقداری از کارهایم عقب افتاده است؛ بنابراین از محسن رضایی اجازه گرفت تا بماند و کارهای عقب‌افتاده خود را انجام دهد و  تأکید کرد که شما وقتی به خدمت حضرت امام (ره) رسیدید، سلام من را به ایشان برسانید؛ سپس از «مجید بقایی» هم خواست تا او را همراهی کند.

وی افزود: «حسن باقری» به‌همراه «مجید بقایی» و تعدادی دیگر، فردای آن‌روز به منظقه عملیاتی «والفجر مقدماتی» واقع در «فکه» رفتند. وقتی آن‌ها در این منطقه حضور داشتند، عراق متوجه تحرکاتی شد؛ لذا شروع به هدف قرار دادن منطقه کرد. در همین حال، «حسن باقری» گفت که از این‌جا برویم، دشمن متوجه شده است؛ البته این موضوع به‌معنای آن نبود که دشمن از حضور «حسن باقری» در این منطقه آگاه شده، بلکه متوجه ترددها و تحرکاتی شده بود.

«ظهیری» خاطرنشان کرد: وقتی این افراد درحال جمع کردن کالک‌های عملیاتی و… بودند و می‌خواستند از سنگر خارج شوند، یک گلوله توپ دشمن به سنگر اصابت کرد و «حسن باقری» و «مجید بقایی» به شهادت رسیدند.

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«حسن باقری» و «مجید بقایی» چگونه به شهادت رسیدند؟ بیشتر بخوانید »

نوروز. ۳/ حکایت گروهی از بعثیان عراقی که تسلیم ایرانیان شدند// ناقص/

ماجرای نظامیان بعثی که خودشان را تسلیم رزمندگان اسلام کردند


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، در پی پاکسازی و تأمین منطقه عملیاتی طریق‌القدس، تنها دو منطقه «غرب رودخانه کرخه» و «غرب رودخانه کارون و خرمشهر» در اشغال متجاوزان باقی مانده بود. برای انتخاب منطقه عملیات بعدی و نکات مثبت و منفی هر منطقه، بحث‌های فراوانی شد و سرانجام منطقه غرب رودخانه کرخه برای عملیات انتخاب شد.

منطقه عمومی عملیات فتح‌المبین در غرب رودخانه کرخه قرار داشت که از شمال به ارتفاعات بلند و صعب‌العبور «تیشه‌کن»، «دالپری»، «چاه نفت و تپه سیپتون» از جنوب به ارتفاعات بلند «میشداغ» تپه‌های رملی و چزابه (شیب) از شرق به رودخانه کرخه و از غرب به مرز بین‌المللی در شمال و جنوب فکه محدود می‌شد.

جاده‌های آسفالته دزفول به دهلران، عین‌خوش به چم‌سری، امامزاده عباس به چاه نفت، جاده تنگه ابوغریب و پل‌های احداث شده روی رودخانه‌های «چیخواب» و «دویرج» از مهم‌ترین راه‌های مواصلاتی منطقه هستند.

موقعیت منطقه و عوارض حساس آن، به دشمن آرایش خاصی را تحمیل کرده بود که آگاهی نیرو‌های خودی از آن، زمینه وارد ساختن ضربات سهمگین را بر دشمن فراهم کرد.

عملیات فتح‌المبین از نظر نظامی می‌توانست چنین اهدافی را تأمین کند:

۱. انهدام نیرو‌های دشمن برای کاهش توان نظامی او

۲. دستیابی به خطوط پدافندی مطمئن برای برداشت نیرو (آزاد شدن نیرو‌های خودی از خطوط پدافندی و کسب آمادگی برای عملیات بعدی)

۳. خارج کردن شوش، اندیمشک، دزفول و پایگاه چهارم شکاری از برد توپخانه دشمن

۴. خارج کردن جاده اندیمشک _ اهواز از برد آتش مؤثر دشمن

۵. آزادسازی مناطق مهمی، چون سایت و رادار، جاده مهم اندیمشک _ دهلران و…

۶. تصرف جاده‌های نفتی منطقه ابوغریب

عملیات ساعت ۳۰ دقیقه بامداد روز دوم فروردین ۱۳۶۱ با رمز مقدس «یا زهرا (س)» با چهار قرارگاه مشترک فتح، فجر، نصر و قدس آغاز شد. این عملیات در سه مرحله انجام شد. پس از هشت روز درگیری، نیرو‌های خودی با تأمین تمام اهداف مورد نظر و استقرار بر روی ارتفاعات تینه، برقازه، رقابیه و میشداغ دشمن را تا رودخانه دویرج و تپه‌های ۱۸۲ در جنوب برقازه عقب راندند.

در این عملیات ۲۵ هزار تن از نیرو‌های دشمن کشته و زخمی شدند و ۱۷ هزار تن دیگر اسیر شدند. همچنین ۳۲۰ دستگاه تانک و نفربر، ۵۰۰ دستگاه خودرو و ۱۶۵ قبضه توپ به غنیمت نیرو‌های خودی درآمدند و نزدیک به ۳۵۰ دستگاه تانک و نفربر دشمن منهدم شدند. در این عملیات ۱۸ فروند هواپیمای دشمن هم سرنگون شد.

نوشته زیر بخشی از خاطرات علی مسرتی یکی از بچه‌های مسجد جزایری اهواز و همرزمان او از عملیات فتح‌المبین از کتاب «دِین» خاطرات بچه‌های مسجد جزایری اهواز به کوشش علی مسرتی است که انتشارات سوره مهر آن را منتشر کرد.

متن زیر خاطره برادر سوداگر از تسلیم شدن گروهی از نیرو‌های رژیم بعث عراق در عملیات فتح‌المبین است.

«…. برادر سوداگر نقل می‌کند:

زمانی که گروه «چهل شاهد» (گروهی که متشکل از ۴۰ بسیجی عکاس و فیلم‎بردار اهل اهواز که لحظات غم و شادی دفاع مقدس را ثبت تصویری می‌کردند.) تشکیل شد، اوایل دو گروه ۲۰ نفره شدیم که مسئولیت یکی از این گروه‌ها را من به عهده داشتم و «رضا عباباف» و «محمدعلی کمری» از اعضای گروه ما بودند.

در عملیات فتح‌المبین ۱۰ نفر در قالب پنج گروه دو نفره فیلم‌برداری با یک خودرو وانت لندکروز به لشکر محمد رسول‌الله (ص) رفتیم. آن چهار گروه را در گردان‌های مختلف پیاده کردیم و من به همراه «سعید جولایی» با وانت به گردان عمار رفتم.

یک پیرمرد بسیجی پرانرژی به عنوان راننده و راهنما از گردان با ما آمد و به طرف خط مقدم یعنی رادار ۴ و ۵ حرکت کردیم. ایام نوروز بود بود و زمین‌های تپه‌ای آن منطقه بسیار سرسبز و خرم شده بود.

داشتیم از لابه‌لای تپه‌ها به جلو می‌رفتیم که وارد یک دشت باز شدیم و با یک لشکر از تانک و نفربر‌های دشمن که در آن مستقر شده بود، مواجه شدیم.

من و «سعید جولایی» از این مواجهه ناگهانی جا خوردیم و سست و شدیم، اما آن پیرمرد اصلاً توجه نداشت و با سرعت جلو می‌رفت و با صدای بلند می‌گفت: «ای لشکر صاحب‌‎زمان (عج)، آماده باش آماده باش» چند نفر از نیرو‌های خودی پیاده در حال رفتن بودند که به آن‌ها هم می‌گفت: بپرید بالا.

یک نفربر عراقی به طرف مسیر راه ما آمد و جلوی ما را سد کرد. من آهسته به هم‌گروه خود گفتم: «سعید، تمام شد، اسیر شدیم.» متوقف شدیم.

یک افسر بلندپایه عراقی از نفربر پیاده شد و به طرف ما آمد. من درب را باز کردم که پیاده شویم که آن افسر من را هل داد و کنارم نشست. من متعجب بودم که منظور او از این کار چیست که از جیب خود یک قرآن کوچک بیرون آورد و گفت: «أنا مسلم»

تازه متوجه شدیم که او و نیروهایش قصد تسلیم شدن دارند. من با مختصر عربی که می‌دانستم، به او گفتم: «لاتخف، أنت فی امان‌الاسلام»

به او فهماندیم که با لشکرش پشت سر ما بیاید. ما به سرعت به طرف نیرو‌های خودمان راه افتادیم و آن‌ها هم به شکل منظم و ستونی به دنبال ما آمدند. از چند تپه که گذشتیم به نیرو‌های خودمان رسیدیم.

حسن باقری آنجا ایستاده بود. من پیاده شدم و موضوع را برای او توضیح دادم و او به نیرو‌هایی که همراهش بودند دستوراتی داد. لحظاتی بعد آن لشکر با تمام نفربر‌ها و تجهیزاتشان رسیدند و تسلیم شدند…»

منابع

۱. کتاب جنگ؛ بازیابی ثبات/ محمد درودیان

۲. کتاب دِین، خاطرات بچه‌های مسجد جزایری اهواز/ علی مسرتی

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ماجرای نظامیان بعثی که خودشان را تسلیم رزمندگان اسلام کردند بیشتر بخوانید »