کلیپ موشن/ شهید «بصیر»
کلیپ موشن/ شهید «بصیر» بیشتر بخوانید »
به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، «حسین بصیر» در شام غریبان عاشورای حسینی سال ۱۳۲۲ در یکی از روستاهای فریدونکنار به دنیا آمد. در مهر ماه ۱۳۲۹ در سن هفت سالگی به مدرسه فرستاده شد و دوره شش ساله ابتدایی نظام قدیم را در مدرسه سنایی فریدونکنار گذراند.
بعد از اتمام دوره ششم ابتدایی نظام قدیم ترک تحصیل کرد و نزد یکی از بستگانش در بابل به آهنگری مشغول شد. در کنار این کار در امور کشاورزی به پدرش کمک میکرد.
اول شهریور سال ۱۳۴۱ برای انجام خدمت وظیفه به تهران اعزام شد و در آنجا به دلیل فعالیتهای سیاسی و پخش اعلامیههای امام خمینی (ره) به پادگان منظریه قم تبعید شد. شرایط سخت و دشوار خدمت سربازی را در اول شهریور ۱۳۴۳ به پایان رساند. در سال ۱۳۴۶ در بیست و چهار سالگی ازدواج کرد.
دوم مرداد ۱۳۵۰ در شرکت باطریسازی وزارت جنگ در تهران مشغول به کار و به علت فعالیتهای سیاسی در اول مهر ۱۳۵۳ اخراج شد. به دنبال آن به زادگاهش فریدونکنار بازگشت و مشغول آهنگری شد. مدتی بعد به کمک پدرش یک کارگاه ساخت در و پنجره آلومینیومی راه اندازی کرد.
او در رژیم پهلوی به طور گسترده و همه جانبه مبارزه میکرد به همین خاطر چند بار دستگیر و روانه زندان شد. در سال ۱۳۵۷ برنامه راهپیمایی فریدونکنار را با تظاهرات مردم در تهران هماهنگ میکرد و در شهر هسته مبارزه و راهپیمایی را سازمان داد. از اوایل جنگ تا روز شهادتش دوشادوش بسیجیان و رزمندگان در عملیاتهای مختلف با عناوین مختلف در مناطق عملیاتی حضور داشت.
یکی از همرزمانش میگوید: به ندرت لباس فرم سپاه را میپوشید و اکثر وقتها لباس خاکی بسیجیان را بر تن داشت. روزی در قرارگاه با فرماندهان عالی رتبه جنگ مانند محسن رضایی و علی شمخانی جلسه داشت. مشاهده کردم که با همان لباس خاکی بسیج میرود تا در جلسه شرکت کند. گفتم بهتر نیست تا لباس فرم سپاه را بپوشید؟ در جوابم گفت: فرزندم! من این لباس را دوست دارم و به آن افتخار میکنم و از خدا میخواهم که همین لباس را کفنم قرار دهد. دوست دارم لباس رزم کفنم شود و در آن روز بزرگ که همه در پیشگاه محبوب سرافکنده میایستیم در قافله پر شور شهیدان سربلند بر حریر خویش مباهات کنم.
او همچون تمامی سرداران گمنام جنگ متواضع و فروتن بود. وقتی که عنوان و سمت وی در جبهه سوال شد، گفت: مثل رزمندگان بسیجی من هم دارم میجنگم. وقتی ضرورت جبهه و عملیات اقتضاء میکرد آن را با هیچ چیزی عوض نمیکرد.
حاج بصیر نسبت به حفظ بیتالمال بسیار حساس بود. یکی از همرزمانش میگوید: قبل از عملیات بدر حاجی برای سرکشی به نیروهای پادگان بیگلو آمده بود و مشغول صحبت کردن با مسئولان گردان بود. ناگهان لامپ کوچکی را مشاهده کرد که در خاکها افتاده بود خم شد و آن را برداشت و نگاهی به آن کرد و متوجه شد که سالم است و مسئول تدارکات گردان را خواست و به او گفت چرا لامپ را دور میاندازید. اگر چه این لامپ کوچک است، ولی بیت المال است و باید در روز قیامت جواب دهید. در حفظ بیتالمال کوشا باشید تا خدای ناکرده در روز قیامت سرافکنده نباشید.
در سال ۱۳۶۴ در مازندران و فریدونکنار شایع شد که حاج بصیر به شهادت رسیده است. مطرح شدن این موضوع در صبحگاه سپاه مازندران به این شایعه قوت بخشید. اما بسیجیان فریدونکنار در یک شب که برای اقامه نماز مغرب و عشا به مسجد جامع شهر رفته بودند با خبر شدند که حاجی به فریدونکنار آمده است. آنها با سردادن شعارهای حماسی به سوی منزل حاجی حرکت میکنند.
در بین راه عدهای از مردم نیز به آنها پیوستند تا به خانه حاجی رسیدند و شعار میدادند حاجی سرت سلامت. جمعیت گرداگرد حیاط خانه به یاد شهیدان جنگ اقدام به نوحه سرایی کردند. سپس حاجی شروع به سخنرانی کردند و با ذکر آیهای از قرآن مجید تشکر از حضار در حالی که قطرات اشک در چشمانش حلقه زده بود، گفت:ای عزیزان من! نور چشمان من! چرا شعار سرت سلامت میدهید. من خسته و تنها شده ام؛ دلم گرفته؛ دوستانم همه رفتند و عزیزانم مرا تنها گذاشتند. شما نمیگذارید که به آنان ملحق شوم. همین شعارها و دعاهای شماست که مرا از آنان جدا کرده است. شما انسانهای بزرگی هستید و خدا به شما نظر دارد و حرف شما را اجابت میکند.
حاج بصیر در ۱۹ فروردین ۱۳۶۶ به قائم مقامی فرمانده لشکر ۲۵ کربلا منصوب شد و در عملیات کربلای ۸ شرکت کرد.
حاج بصیر در سال ۱۳۶۶ در عملیات کربلای ۱۰ در ارتفاعات برفگیر ماووت حضور داشت. سرانجام دوم اردیبهشت ۱۳۶۶ بر فراز ارتفاعات ماووت خمپارهای بر سنگر او فرود آمد و حاج حسین بصیر در سن ۴۵ سالگی بعد از هفت سال حضور مستمر در جبهههای نبرد به شهادت رسید. پیکر شهید حاج حسین بصیر در میان انبوه جمعیت سوگوار تشییع و در گلزار شهدای فریدونکنار به خاک سپرده شد.
انتهای پیام/۳۶۱
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
مباهات پاسدار شهید «بصیر» به لباس بسیجی/ برخورد قاطع شهید با تضییع بیتالمال بیشتر بخوانید »
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، حمید بناء, نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس در مطلبی نوشت:
مأمور تحقیق بعد از نیمساعت سین جیم و پرسوجو دفترش را بست. آمده بود دربارۀ امیرعلی محمدیان اطلاعات کسب کند. موقع خداحافظی احساس کردم یک چیزی هنوز توی ذهنش مانده و دل دل میکند که بپرسد یا نپرسد. آخر سر با یک مکث طولانی سوال کرد: «امیرعلی چرا میخواد بیاد تو سپاه؟» بدون معطلی جواب دادم این پسر فقط دنبال شغل نیست؛ دوست داره کار و زندگیش یه جوری باشه که بتونه بهتر و بیشتر یه دین و مردمش خدمت کنه.
موقع اعزام به سوریه صحت و صدق این پاسخ من دستکم به خودم ثابت شد. امیرعلی محل خدمتش را تغییر داد تا با اعزامش به منطقه موافقت بشه. وقتی خبر شهادتش در شهر پیچید گفتم خوش به حالش، میتونیم با همون لباس پاسداری دفنش کنیم اما حیف که پیکرش نیامد.
شهید محمدیان پرورش یافتۀ مکتب پاسداری بود. تربیت شدۀ مرام و مسلک حاج حسین خرازی که سال ۶۲ دم شهادت از خدا وقت گرفت برای ماندن و خدمت کردن. دانشآموخته سبک زندگی حاج ابراهیم همت که همه چیزش برای خدا بود. و دانشجوی کلاس درس حاج قاسم سلیمانی که ظرفیتهای برونمرزی و فرامنطقهای سپاه را به دنیا معرفی نمود. پاسدارها جانشان در میآید برای حفظ انقلاب و آرامش مردمشان. لاأقل نود و چند درصدشان اینطوری هستند. یاد شهید شوشتری بخیر. همیشه لباس پاسداری اش را نشان میداد و میگفت مردم باید بفهمند که این لباس خدمته! دمش گرم … یکجوری خدمت کرد که اسم و رسمش تا ابد از دل و جان مردم وفادار و مهربان سیستان و بلوچستان بیرون نمیرود.
پاسدارها برای مردم جاده، نیروگاه، کارخانه و سد هم میسازند. مرزبانی میکنند. قدرت دفاعی کشور را افزایش می دهند. در حوزههای علم و دانش و فناوری صاحب کرسی و جایگاه جهانی هستند. خون میدهند برای خونی نشدن چشم و دل هموطنانشان. در سالهای اخبر صنعتگر هم شدهاند. سیل و زلزله بیاید، قبل از همه برای کمک به آسیبدیده ها پای کار حاضر میشوند. در بلای عظیم بم، اگر حاج قاسم و حاج احمد نبودند امکان کمکرسانی به زنده ماندهها به این سادگیها میسّر و فراهم نمیشد. این دو پاسدار خوشنام امکانات سپاه را به بم بردند برای هموار کردم مسیر امداد و نجات و اسکان مردم مصیبت زده. بهگفته شاهدان ماجرا در آن شبهای تلخ خواب به چشم سلیمانی و کاظمی نیامد. درست مثل روزهای دفاع. خلاصه اینکه پاسدارها جانشان در میآید برای حفظ انقلاب و آرامش مردمشان.
فعالیتهای سپاه پاسدارها از همان روزهای نخست انقلاب آغاز شد. این تشکیلات نوپا خیلی زود جای خودش را در ساختار حاکمیتی کشور پیدا کرد. در مقدمۀ قانون اساسی نام این نهاد ارزشی در کنار ارتش به این صورت آمده است: «در تشکیل و تجهیز نیروهای دفاعی کشور توجه بر آن است که ایمان و مکتب، اساس و ضابطه باشد، بدین جهت ارتش جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران انقلاب در انطباق با هدف فوق شکل داده میشوند و نه تنها حفظ و حراست از مرزها بلکه با رسالت مکتبی یعنی جهاد در راه خدا و مبارزه در راه گسترش حاکمیت قانون خدا در جهان را نیز عهدهدار خواهند بود». علاوه بر این تأکید قاطع و پرمغز، اصل یکصدوپنجاهم قانون حدود وظایف سپاه را اینگونه مشخص میکند: «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که در نخستین روزهای پیروزی این انقلاب تشکیل شد، برای ادامه نقش خود در نگهبانی از انقلاب و دستاوردهای آن پابرجا میماند.» شاید برای جوانها جالب باشد که یک برههای سپاه وزارتخانه هم داشت؛ با وظیفۀ پشتیبانی لجستیکی و اداری از سپاه پاسداران.
در دوران دفاع مقدس پاسدارها عملیاتهای بزرگی را طراحی و اجرا کردند. از فتحالمبین و بیتالمقدس گرفته تا خیبر و والفجر هشت و کربلای پنج. بیش از چهل و یک هزار پاسدار هم در ایام جنگ به شهادت رسیدند. تاریخ و فرهنگ دفاعمقدس با نام فرماندهان بزرگ سپاه گرده خورده است. با نام شهدای عزیزی همچون حسن باقری، احمد متوسلیان، کاظم رستگار، مهدی زین الدین، مهدی باکری، محمود کاوه، عبدالحسین برونسی، احمد کاظمی، علی چیت سازیان، حسین بصیر، محسن وزوایی و بزرگمرد آن روزها شهید محمد بروجردی. این آخری یکی از مهمترین عوامل جلب اعتماد مردم شهرهای کردنشین بود. بروجردی با اخلاص، صفا، تیزبینی و هوشمندی خاص خودش، کاری کرد که مردم شمالغرب کشور دوست و دشنمشان را بشناسند. حاج محمد آقا بروجردی تکرار شدنی نیست.
تفکر و مشی پاسداری در دهۀ نود جوانهای جنگ ندیده را به وسط معرکه کشاند. کپی برابر اصل! عیناً مثل همان چیزی که در دهۀ شصت دیده بودیم. اینجا هم چشم نوعروسی برای همیشه به در ماند تا داماد خودش را به مراسم ازدواج برساند. مادری وضو گرفت و پسرش را از زیر قرآن به مقتل فرستاد. پدری از غصۀ پسر دق کرد. مرد جوانی موقع رفتن چشمش را به روی ناز دخترکانش بست. آن یکی مفقودالأثر شد و …
پاسداری از اسلام درس عاشورا و قیام حضرت امام حسین علیه السلام است. دقیقاً همان چیزی که اسلام را زنده نگهداشته و خواهد داشت. سپاه علاوه بر آب و خاک باید از اعتقاد و اعتماد و امنیت مردم هم پاسداری کند. چه در حوزۀ جنگ نرم و نبرد فرهنگی و جبهۀ رسانهای و چه در میادین سخت نظامی. با این وصف تعجبی ندارد که گاه و بیگاه دشمن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران را با تکنیکهای پیچیده و مدرن عملیات روانی تخریب کند.
حرف آخر اینکه پاسداری یک حرفه و شغل نیست؛ عشق و باور و این چیزها هم نیست! پاسداری از انقلاب اسلامی، تکلیفی است برای زمینهسازی ظهور اگر قدرش را بدانند و بدانیم.
۹۰ درصد سپاهیها اینطوری هستند! بیشتر بخوانید »