حسین قجه‌ای

شهید «قجه‌ای»؛ از تاسیس گروه مبارزه با مواد مخدر تا نبرد نابرابر با تانک‌ها


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «حسین قجه‌ای» فرمانده گردان سلمان فارسی روز چهاردهم شهریور ماه سال ۱۳۳۷ در زرین شهر اصفهان در دستان خسته پدر کشاورزش جای گرفت و در سایه تربیت عالمانه پدر رشد کرد. او در سن ۷ سالگی به مدرسه رفت و تا اخذ مدرک دیپلم به تحصیل ادامه داد.

حسین و گردانش همه شهید شدند تا خط حفظ شود

فعالیت‌های انقلابی

سال ۱۳۵۳ وارد فعالیت‌های سیاسی شد و سال ۱۳۵۶ به قم مهاجرت کرد و در پی فعالیت‌های انقلابی توسط مأموران ساواک دستگیر شد. وی چند مرتبه نیز به منظور فعالیت‌های سیاسی به شیراز و قم سفر کرد. سرانجام انقلاب اسلامی پیروز شد. چند ماه بعد ازپیروزی، منافقین دست به کار شدند و در دارس به تبلیغ وسیع پرداختند. افکار نوجوانان و جوانان را تحت تاثیر قرار داده، سعی می‌کردند به هر نحوی که شده، آنها را جذب کرده، از مسیر اسلام و انقلاب و امام بازدارند. در مدرسه‌ای که حسین درس می‌خواند، یکی از معلمین گرایش شدیدی به سازمان منافقین داشت و اهداف این گروهک پلید و وابسته را برای دانش آموزان طرح می‌کرد. حسین چندین بار سعی کرد با صحبت، او را از این کار باز دارد که موفق نشد، تا سرانجام به درگیری شدید میان او و معلم منجر شد.

عزم جزم در مسیر مبارزه

از همانجا حسین عزم خود را برای مبارزه با خط نفاق و گروهک‌های وابسته جزم کرد و فهمید که دشمنان هنوز نمرده‌اند، بلکه لباس عوض کرده‌اند. فرماندهی سپاه زرین‌شهر تشکیل گروه ضربت برای مبارزه با مواد مخدر و توزیع‌کنندگان آن، یکی دیگر از فعالیت‌های حسین پس از انقلاب بود. در پی صدور فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر تشکیل سپاه پاسداران، حسین به این نهاد انقلابی پیوست و در تشکیل و سازماندهی سپاه زرین‌شهر نقش بسزایی ایفا کرد و خود فرماندهی آن را به عهده گرفت.

بعد از شرکت در عملیات فتح‌المبین با سمت فرمانده گردان سلمان فارسی، در عملیات الی بیت‌المقدس شرکت کرد و جانانه وارد میدان نبرد شد. بعد از شهادت همه نیروهای گردان سلمان، سرانجام در جاده اهواز – خرمشهر در تاریخ ۱۳۶۲/۲/۱۵ در سن ۲۵ سالگی بر اثر اصابت گلوله به سرش به شهادت رسید.

حسین و گردانش همه شهید شدند تا خط حفظ شود

همرزمان او که شاهد نبرد بی‌امانشان در جاده اهواز – خرمشهر بودند روایت کردند: «صدای حسین قجه‌ای را از بی‌سیم شنیدم که می‌گفت: «خط را شکستیم ولی حالا افتادیم توی حلقه، اینجا قورباغه (تانک) زیاد دارد از پشت سر و رو‌به‌رو ما را می‌کوبند، مفهومه؟» حاج همت قضیه را با حاج احمد در میان گذاشت. بالاخره حاج احمد موفق شد با قرارگاه هماهنگ کند تا نیرو‌های تیپ نجف اشرف و تیپ عاشورا بتوانند از دو جناح ما عمل کنند تا آن یگان‌ها خودشان را برای عملیات حاضر کنند. مقداری زمان لازم بود یعنی از شب اول تا شب دوم عملیات در این ۲۴ ساعت عملاً بارسنگین عملیات بر دوش حاج احمد و بچه‌های تیپ ۲۷، خصوصاً گردان سلمان افتاد.

مشکلات، حاج احمد را احاطه کرده بود، زیرا نمی‌توانست برای رزمندگان گردان سلمان درخواست آتش توپخانه کند. چون امکان داشت ناخواسته نیرو‌های گردان سلمان نیز زیر آتش خودی قرار گیرند. در عوض توپخانه دشمن انبوهی از آتش سنگین خود را بر بسیجیان گردان سلمان می‌ریخت. سردار حسین قجه‌ای و رزمندگان تحت امر او از ساعت ۱۱ و نیم تا حوالی ۲ و نیم بامداد در یک چنین وضعیت دشواری در حلقه گاز انبری محاصره دشمن دوام آورده بودند.»

حاج همت مسئول اجرای عقب‌نشینی گردان سلمان شد

«قرار شد جهت حل این مشکل، گردان تازه نفس دیگری را جهت شکستن خط دشمن، به غرب کارون اعزام کنند. منتها قرار شد تا به هر طریق نیرو‌های گردان سلمان فارسی عقب‌نشینی کنند. حاج احمد مسئولیت اجرای عقب‌نشینی گردان سلمان را به حاج همت واگذار کرد. از این سو رزمندگان با همان سلاح‌های سبک خود همچنان مشغول دفع پاتک‌های پی در پی ارابه‌های آهنین دشمن بودند. قرار نبود که بچه‌ها جلوی دشمن ایستادگی خود را از دست بدهند. علاوه بر اسلحه سبک چند قبضه آر.پی.جی.هفت، تمام سلاح نیرو‌های گردان جان بر کف سلمان بود. دشمن می‌دانست اگر این موضع مقاومت کند همه چیز به ضررش تمام خواهد شد از این رو تانک‌های مدرن تی ۷۲ خود را به میدان کارزار وارد کرد.

از عقب بی‌سیم می‌زدند که باید عقب‌نشینی کنید ولی دیگر دیر شده بود. حسین و یارانش در حلقه محاصره قرار گرفته بودند و چاره‌ای نبود، یا باید سلاح‌ها را زمین می‌گذاشتند و خفت اسارت را قبول می‌کردند و یا اینکه با افتخار تا آخرین قطره خون خود ایستادگی می‌کردند درحالی‌که دشمن جواب هر گلوله تفنگ را با گلوله مستقیم تانک می‌داد.

حسین و گردانش همه شهید شدند تا خط حفظ شود

نبردی عاشورایی و نابرابر ادامه داشت، نزدیکی‌های صبح بود که حاج همت جهت اندیشیدن چاره‌ای برای نجات بچه‌های گردان سلمان از آن وضعیت بشدت بحرانی به همراه چند نفر توانست شکافی در حلقه محاصره ایجاد کند و بطور معجزه‌آسایی خودش را به حسین و یارانش برساند.

زمانی که حاج همت وارد منطقه گردان سلمان شد، دید که از آن نیرو‌های شب قبل ۳۰ الی۴۰ تن بیشتر زنده نمانده‌اند و خیلی از مجروحان نیز جراحت‌های مهلکی بر بدن دارند. حاج همت پس از در آغوش گرفتن حسین اصرار کرد که حسین و هر که می‌تواند به همراه او به عقب برگردد ولی حسین قبول نمی‌کرد. حسین قجه‌ای به حاج همت می‌گفت: «حاجی من اگر توان شکستن حلقه محاصره از عقب را داشته باشم و عقب‌نشینی کنم خوب چرا اینکار را از رو‌به‌رو انجام ندهم و به پیشروی فکر نکنم.»

حسین قجه‌ای و بچه‌های گردان هم قسم شده بودند

نهایتا حسین در برابر اصرار‌های مکرر حاج همت گفت: من و بچه‌های گردان دیشب هم‌قسم شدیم که یا همه با هم به خرمشهر می‌رسیم و یا اینکه تا آخرین قطره خونمان به وظیفه‌مان عمل می‌کنیم. حاج همت حسین را در آغوش کشید، گریستند و لحظاتی در آن فضای روحانی، یکدیگر را برانداز کردند، حاج همت دوباره از گوشه‌ای بعد از شکستن موقت حلقه محاصره به سمت قرارگاه بازگشت. تا آن زمان تعدادی از مجروحان گردان هم به عقب بازگشتند که شاید تنها یادگاران گردان سلمان همان‌ها باشند.

حالا دیگر حسین نیز قبضه آر.پی.جی در دست به شکار تانک رو آورده بود. بچه‌های گردان سلمان خسته و مجروح در اطراف خاکریز همچنان مقاومت می‌کردند. آمار شهدا نیز بیشتر از دیشب شده بود. حسین با آر.پی.جی به شکار تانک‌ها ادامه می‌داد ولی تانک‌های مدرن تی۷۲ شکارشان بسیار مشکل بود و گلوله‌ها کمانه می‌کردند.

در عین حال حسین با تمام توان سعی خودش را می‌کرد. با شلیک حسین یک تانک منهدم شد و همه خوشحال شدند و آماده شد برای یک شلیک دیگر که یکباره موج انفجار حسین را به گوشه‌ای پرت کرد. مقاومت همچنان ادامه داشت. صدای بی‌سیم برای بار آخر بگوش رسید و این‌بار حسین گفت: حاجی من دیگر غیر از خدا یاوری ندارم، همه یا شهید شده‌اند یا مجروح؛ برای آخرین بار گلوله آر.پی.جی را آماده شلیک کرد. به روی خاکریز رفت ولی این‌بار تانک پیش دستی کرد و حسین قجه‌ای به شهادت رسید.

حتی یک رزمنده هم از گردان سلمان باقی نماند

تا آن لحظه حسین قجه‌ای و معدود نیرو‌های قادر به رزم او توانسته بودند به مقاومت مومنانه و نابرابر خویش در مقابل یورش‌های پی در پی دو تیپ دشمن ادامه دهند. وقتی نیرو‌های این دو گردان به بچه‌های «گردان سلمان» رسیدند؛ حتی یک نفر از آنها هم زنده نمانده بود. حتّی خود حسین هم در آخرین لحظات به طور مظلومانه‌ای شهید شده بود.

وصیتنامه شهید حسین قجه‌ای‌

… بدانید که لذت دنیا در برابر خوشی‌های آخرت اندکی بیش نیست. با درود و سلام فراوان به کلیه‌ی شهدای صدر اسلام تاکنون … از اینکه متعهد شدم در جنگ شرکت کنم یک وظیفه‌ دینی خود دانستم و به والله قسم همیشه قلبم برایش می‌تپید، چون بیشتر در معرض آزمایش قرار می‌گرفتم و سعی می‌کردم تا اندازه‌ رشدم کمبودهایم را برطرف کنم ولی همیشه به این فکر بودم که نکند خالص نشوم و در جنگ از بین بروم (از دنیای ظاهری) تا اینکه مرتبه‌ی اول و دوم گذشت برای مرتبه سوم به فکر این افتادم که حتماً بسیار گناهکارم که از فیض شهادت محروم مانده‌ام. سعی کردم خالصانه‌تر و استوارتر شروع کنم تا شاید خداوند نظر عنایتی بکنند و مرا از نعمت بزرگش سیراب کند.

الحمدالله …. «خداوند به شما امر می‌کند که امانت‌ها را به صاحبان آن بسپارید.»‌ ای خمینی عزیز مطمئن باش که به آیه‌ی قرآن وفادار خواهیم ماند و همیشه از حرکت در خط پیامبرگونه‌ات تا ظهور حضرت مهدی (عج) ضعف از خود نشان نخواهیم داد. خدایا ما ابزار و وسیله‌ای بیش نیستیم. تویی که مرا هدایت و از خطرات عقیدتی به دور می‌داری. از تمامی خانواده، اقوام، دوستان و همشهریان و کلیه‌ی مسلمانان درخواست عاجزانه دارم که از خط رهبریت امام امت پیروی کنید تا سرعت و ضربات مشت بر دهان ابرقدرت‌ها بیشتر شود.

برای اینکه جوانان متعهد و شجاع بارآیند و از مرگ نترسانید که زیر بار ذلت زندگی کنند ولی از ترس مرگ خروش نکنند، قربانی شدن در راه تحقق اسلام و اهداف انقلاب اسلامی آرزوی ماست بگذارید ما فدا شویم، اما نگذارید که جمهوری اسلامی و خط امام بیش از این دست‌خوش حملات مخالفان شود … ولی درد دلی با برادران پاسدار! شما را قسم به آنچه برایش ایثارگری می‌کنید کاری کنید که سخنان امام با شما تطبیق کند و قلب امت دردناک نشود. چون خیلی شما از جان‌گذشتگان را دوست دارند.

جملات امام به پاسداران (شما جنداللهید – شما دست خدا هستید – شما سربازان امام زمان (عج) هستید) معنی جملات و برداشت آنها یعنی اگر اینها که گفته شد نیستید سعی کنید چنین باشید تا بتوانید به اسلام خدمت کنید، همگی برای پیروزی و گسترش اسلام و طول عمر امام در دل شب و وقت نماز‌ها دعا کنیم. 

انتهای پیام/ ۱۱۹

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

شهید «قجه‌ای»؛ از تاسیس گروه مبارزه با مواد مخدر تا نبرد نابرابر با تانک‌ها بیشتر بخوانید »

گره‌ای که امام خمینی (ره) برای آزادسازی خرمشهر باز کرد

گره‌ای که امام خمینی (ره) برای آزادسازی خرمشهر باز کرد


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: رزمندگان تیپ ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) در عملیات «الی بیت‌المقدس» که ۹ اردیبهشت سال ۱۳۶۱ با هدف آزادسازی خرمشهر آغاز شد، در قالب دو محور عملیاتی به نام‌های «محرم» و «سلمان» کار خود را آغاز کردند. پس از انتقال کلیه‌ گردان‌ها از کرانه شرقی به کرانه غربی رود کارون، ابتدا پیشروی پنج گردان تحت امر محور عملیاتی سلمان به سمت جاده‌ آسفالت اهواز – خرمشهر آغاز می‌شود؛ این نیروها می‌بایستی مسیر ۱۸ کیلومتری دشت طاهری را طی کرده و خود را به جاده‌ آسفالت اهواز – خرمشهر می‌رساندند.

سردار جاویدالأثر «احمد متوسلیان» با حضور در سنگر فرماندهی قرارگاه عملیاتی «نصر ۲» هدایت نیروهای سپاهی، بسیجی و ارتشی تیپ ۲ و لشکر ۲۱ حمزه (تابع این قرارگاه) را بر عهده گرفت و لحظه به لحظه با تماس‌های مکرر بی‌سیمی و هم‌چنین اعزام پیک‌های خبررسان، از آخرین وضعیت نیروها کسب اطلاع کرده و هم‌چنین در لحظات مقتضی، خود در صحنه‌ی نبرد حضور پیدا کرد تا از نزدیک شاهد تحولات حین عملیات باشد.

رزمندگان تیپ ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) در عملیات «إلی بیت‌المقدس»

پس از تصرف برق‌آسای جاده‌ اهواز – خرمشهر توسط گردان‌های محور سلمان، گردان‌های محور محرم نیز به سمت این جاده به حرکت درآمدند و شرایط پیش آمده که ناشی از پاتک‌های سنگین واحدهای زرهی دشمن و عدم الحاق یگان‌های مجاور با تیپ ۲۷ بوده، باعث شد تا ادامه‌ نبرد برای نیروهای این تیپ سخت‌تر شد. در چنین شرایطی احمد متوسلیان با هدایت نیروها سعی در کنترل اوضاع داشت؛ اما فشار دشمن زیاد و امکان مقابله با آن‌ها کم بود.

ساعت‌های اولیه صبح روز جمعه دهم اردیبهشت سال ۱۳۶۱ با شهادت «محسن وزوایی» و «حسین تقوی‌منش»؛ فرمانده و جانشین محور عملیاتی محرم، اولین ضربه‌ کاری به احمد متوسلیان وارد شد؛ اما به رغم تمامی نارسایی‌ها و مشکلات موجود، رزمندگان تیپ ۲۷ طی شش شبانه‌روز جنگ نابرابر، توانستند سرانجام اهداف مرحله‌ اول عملیات «الی بیت‌المقدس» را تثبیت نموده و خود را برای آغاز مرحله‌ دوم نبرد آماده کنند.

در مرحله دوم عملیات «الی بیت‌المقدس» بیشترین نگرانی متوسلیان از جانب گردان سلمان فارسی به فرماندهی حسین قجه‌ای در منتهی الیه سمت چپ محور محرم، واقع در ایستگاه گرمدشت بود که در محاصره دشمن به مدت پنج شبانه‌روز جنگیدند و مقاومت کردند و عاقبت با شهادت اکثر نیروهای این گردان از جمله حسین قجه‌ای؛ فرمانده و محمدرضا موحد دانش؛ معاون گردان، آن منطقه را تثبیت کردند.

گره‌ای که امام خمینی (ره) برای آزادسازی خرمشهر باز کرد

سردار جاویدالأثر احمد متوسلیان در عملیات «إلی بیت‌المقدس»

احمد متوسلیان به‌دلیل ضرباتی که در مرحله‌ اول عملیات، بر پیکره‌ نیروی انسانی، به‌خصوص کادر‌های فرماندهی گردان تیپ ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) وارد شد، برای بازسازی مجدد گردان‌ها با مشکلات عدیده‌ای مواجه بود که مهم‌ترین آن‌ها، شهادت محسن وزوایی؛ فرمانده و حسین تقوی‌منش؛ جانشین محور محرم بود. به‌همین منظور، این‌بار متوسلیان گردان‌های عملیاتی تیپ را فقط در قالب یک محور عملیاتی، سازمان‌دهی کرده و مسئولیت فرماندهی آن را هم، به یار دیرینه‌اش محمود شهبازی واگذار کرد. این گردان‌ها، مأموریت داشتند تا از ایستگاه گرمدشت با گرای ۲۶۰ درجه، رو به سمت غرب پیشروی کرده و پس از طی ۱۳ کیلومتر، خودشان را به دژ مرزی کوت‌سواری برسانند.

با اتمام مرحله‌ دوم و متعاقب آن انجام ناموفق مرحله‌ سوم عملیات «الی بیت‌المقدس» در بیستم اردیبهشت سال ۱۳۶۱، دیگر همه‌چیز به نبرد پایانی موکول شد. این در حالی است که دیگر نه توانی برای ادامه‌ عملیات باقی مانده و نه نیروی کارآمدی برای بازسازی گردان‌ها؛ به‌گونه‌ای که فرماندهان در تصمیم‌گیری نهایی با مشکل و تردید مواجه شدند.

شهید «محمدابراهیم همت» جانشین فرمانده تیپ ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) در این خصوص گفته است: «… برادران عزیز، بسیجیان با ایمان! به خدمت شما عرض کنم که در آن وضعیت بحرانی، بعد از آن همه درگیری، دیگر مغز‌ها خسته شده بود! یعنی برای مرحله‌ نهایی عملیات «الی بیت‌المقدس» هیچ‌کدام از فرماندهان نمی‌دانستند چه تصمیمی بگیرند. با آن شرایطی که پیش آمده بود، تردید داشتند که آیا داخل خونین شهر بشوند یا نشوند؟ از طرف دیگر؛ چون تلفات داده بودیم، کیفیت نیروهایمان به شدت افت کرده و همین امر باعث شده بود که همه‌ ما دودل شویم که آیا به داخل خونین‌شهر برویم یا نرویم؟ اگر برویم، آیا ضربه نخواهیم خورد؟ دیگر هیچ‌کس قدرت تصمیم‌گیری نداشت. تا این‌که قرار شد برادران عزیزمان «محسن رضایی» و «صیاد شیرازی» به محضر حضرت امام شرفیاب شوند. این دو برادر خدمت امام رسیدند و به ایشان عرض کردند که ورود به خرمشهر داری چنین سختی‌هاست. ما هرچه پیش‌بینی می‌کنیم، می‌بینیم نیروی ما برای اجرای مرحله‌ نهایی عملیات کافی نیست. استحکامات دشمن فوق‌العاده زیاد است و ما نمی‌توانیم به او حمله کنیم؛ ولی باز در عین حال قادر به تصمیم‌گیری نهایی هم نیستیم. شما نظر دهید که ما چه باید بکنیم؟ حمله بکنیم یا نکنیم؟

گره‌ای که امام خمینی (ره) برای آزادسازی خرمشهر باز کرد

شهید «علی صیاد شیرازی» و «محسن رضایی»

تمام این صحبت‌ها را که مطرح کردند، امام در جواب آن‌ها فرمودند: «تا توکل‌تان چقدر باشد». در این لحظه برادران ما – رضایی و صیاد شیرازی – دیگر ننشستند و سریع حرکت کردند به سمت جنوب؛ کل فرماندهان لشکر‌ها و تیپ‌ها را احضار کردند و به آن‌ها گفتند ما مسایل و مشکلات‌مان را با امام مطرح کردیم و ایشان در جواب ما فرمودند: تا توکل‌تان چقدر باشد! این موضوع در روحیه‌ برادر‌ها خیلی تأثیر گذاشت، طوری که آن‌جا برادر‌ها همه به گریه افتادند و می‌گفتند: لابد توکل‌مان ضعیف است دیگر، لابد توکل نداریم که امام چنین صحبتی فرموده! این شد که همه عزم‌شان را جزم کردند تا با توکل به خدا، خودشان را برای اجرای مرحله‌ پایانی عملیات آماده کنند».

انتهای پیام/ ۱۱۳

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

گره‌ای که امام خمینی (ره) برای آزادسازی خرمشهر باز کرد بیشتر بخوانید »

پای حسین قجه‌ای چگونه به کردستان باز شد؟

ترفند شهید «قجه‌ای» برای شناسایی سران صد انقلاب در غائله کردستان


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌‎پرس، «مجید نداف» از همرزمان شهید «حسین قجه‌ای» است که ماجرای رفتن این شهید به کردستان را در کتاب «۲۲ روز نبرد» بیان کرده است که در ادامه می‌خوانید.

اوایل که غائله کردستان پیش آمد، من خیلی کنجکاو شدم که بروم و از نزدیک ببینم این کردستانی که این‌همه درباره‌اش حرف می‌زنند، چیست و چگونه است. بهتر آن دیدم که خانواده‌ام از تصمیمی که گرفته‌ام خبردار نشوند. برای همین به آن‌ها این‌طور وانمود کردم که از انقلاب بریده‌ام و می‌خواهم از سپاه استعفا بدهم. لباس کردی تن کردم و بی‌آنکه به کسی اطلاع بدهم، عازم غرب کشور شدم. رفتم و همه شهر‌ها ازجمله سنندج، پاوه، مریوان و… را که دست ضدانقلاب بود، گشتم. سفر بی‌خطری نبود. در سنندج ضدانقلابیون جلویم را گرفتند و مشکوک گفتند که قیافه من به پاسدار‌ها می‌خورد، خونسردی خود را حفظ کردم. هرچند آماده پذیرش هر خطری بودم، گفتم‌ای بابا، من خودم دنبال این پاسدار‌ها می‌گردم. خودم تا آن لحظه نفهمیده بودم چه دسته‌گلی به آب داده‌ام.

در هنگامه‌ای که هر کس ریش داشت به‌عنوان پاسدار دستگیرش می‌کردند، من که لباس کردی پوشیده بودم، متوجه نبودم که محاسنم بلند است. بدجوری گیر کرده بودم. بیشتر فکر این بودم که چگونه اطلاعاتم را به بیرون از آنجا منتقل کنم. کار خودم را تمام‌شده می‌دیدم. کار خدا بود که آن‌ها دودل بودند. چند ساعتی مرا در مقرشان نگه داشتند. آن‌قدر با آن‌ها صحبت کردم تا قانع شدند و رهایم کردند. وقتی از دستشان خلاص شدم، اولین کاری که کردم، ریشم را زدم و با خیال راحت بین آن‌ها رفت‌وآمد می‌کردم. حتی برای اینکه بتوانم فرماندهان اصلی را شناسایی کنم، اعلامیه‌های حزب دموکرات و سازمان کومه‌له را هم برایشان پخش کردم. شده بودم یک ضدانقلاب و یک کمونیست کامل! سعی می‌کردم آنجا چیزی ننویسم که اگر دوباره گیر افتادم، کارم خراب نشود. در مدت ۵۰ روزی که آنجا بودم، توانستم مقرها، رهبران، پایگاه‌ها و مواضعشان را شناسایی کنم و به‌خاطر بسپارم تا هنگام حمله از اطلاعات به‌دست‌آمده، بهترین استفاده را ببرم.

«حسین قجه‌ای» اهل زرین شهر اصفهان پس از پیروزی انقلاب اسلامی به کردستان رفت تا با ضد انقلاب به مبارزه بپردازد. وی در سرکوب گروه‌های آشوبگر کردستان در سال ۵۷ نقش موثری داشت. پس از گذشت مدتی از عضویت در سپاه، فرماندهی توپخانه سپاه مریوان را بر عهده گرفت. اوج دلاوری‌های وی را می‌توان تاثیرگذاری در آزادسازی دزلی از دست کومله‌ها دانست.

مدتی نگذشته بود که به عنوان فرمانده عملیات سپاه مریوان و دزلی معرفی شد و ماه‌ها با ضدانقلاب جنگید و در عملیات محمد رسول الله (ص) با سمت فرمانده عملیات حاضر شد.

قجه‌ای در سن ۲۴ سالگی در تاریخ ۱۵ اردیبهشت سال ۱۳۶۱ به همراه گردان سلمان که از اولین روز عملیات بیت‌المقدس وظیفه پدافند را در منتهی‌الیه سمت چپ مواضع تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) در حاشیه جاده اهواز خرمشهر بر عهده گرفته بود، در محاصره گازانبری دو تیپ زرهی عراق که مجهز به تانک‌های تی ۷۲ لیزری بودند قرار گرفتند و با مقاومت چند روزه، مانع پیشروی نیرو‌های بعثی شدند تا اینگونه نیرو‌های ایرانی توانستند در سوم خرداد سال ۱۳۶۱ خرمشهر را فتح کنند. ایستگاه گرمدشت جاده اهواز – خرمشهر، جایگاه عروج این سردار عاشورایی و افتخارآفرین ایران بزرگ است.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ترفند شهید «قجه‌ای» برای شناسایی سران صد انقلاب در غائله کردستان بیشتر بخوانید »

پای حسین قجه‌ای چگونه به کردستان باز شد؟

پای حسین قجه‌ای چگونه به کردستان باز شد؟


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌‎پرس، مجید نداف از همرزمان شهید شهید حسین قجه‌ای است ماجرای رفتن شهید قجه‌ای به کردستان در کتاب ۲۲ روز نبرد از زبان مجید نداف بیان شده است که در ادامه می‌خوانید.

اوایل که غائله کردستان پیش آمد، من خیلی کنجکاو شدم که بروم و از نزدیک ببینم این کردستانی که این‌همه درباره‌اش حرف می‌زنند، چیست و چگونه است. بهتر آن دیدم که خانواده‌ام از تصمیمی که گرفته‌ام خبردار نشوند. برای همین به آن‌ها این‌طور وانمود کردم که از انقلاب بریده‌ام و می‌خواهم از سپاه استعفا بدهم. لباس کردی تن کردم و بی‌آنکه به کسی اطلاع بدهم، عازم غرب کشور شدم. رفتم و همه شهر‌ها ازجمله سنندج، پاوه، مریوان و… را که دست ضدانقلاب بود، گشتم. سفر بی‌خطری نبود. در سنندج ضدانقلابیون جلویم را گرفتند و مشکوک گفتند که قیافه من به پاسدار‌ها می‌خورد، خونسردی خود را حفظ کردم. هرچند آماده پذیرش هر خطری بودم، گفتم‌ای بابا، من خودم دنبال این پاسدار‌ها می‌گردم. خودم تا آن لحظه نفهمیده بودم چه دسته‌گلی به آب داده‌ام.

در هنگامه‌ای که هر کس ریش داشت به‌عنوان پاسدار دستگیرش می‌کردند، من که لباس کردی پوشیده بودم، متوجه نبودم که محاسنم بلند است. بدجوری گیر کرده بودم. بیشتر فکر این بودم که چگونه اطلاعاتم را به بیرون از آنجا منتقل کنم. کار خودم را تمام‌شده می‌دیدم. کار خدا بود که آن‌ها دودل بودند. چند ساعتی مرا در مقرشان نگه داشتند. آن‌قدر با آن‌ها صحبت کردم تا قانع شدند و رهایم کردند. وقتی از دستشان خلاص شدم، اولین کاری که کردم، ریشم را زدم و با خیال راحت بین آن‌ها رفت‌وآمد می‌کردم. حتی برای اینکه بتوانم فرماندهان اصلی را شناسایی کنم، اعلامیه‌های حزب دموکرات و سازمان کومه‌له را هم برایشان پخش کردم. شده بودم یک ضدانقلاب و یک کمونیست کامل! سعی می‌کردم آنجا چیزی ننویسم که اگر دوباره گیر افتادم، کارم خراب نشود. در مدت پنجاه روزی که آنجا بودم، توانستم مقرها، رهبران، پایگاه‌ها و مواضعشان را شناسایی کنم و به‌خاطر بسپارم تا هنگام حمله از اطلاعات به‌دست‌آمده، بهترین استفاده را ببرم.

«حسین قجه‌ای» اهل زرین شهر اصفهان پس از پیروزی انقلاب اسلامی به کردستان رفت تا با ضد انقلاب به مبارزه بپردازد. وی در سرکوب گروه‌های آشوبگر کردستان در سال ۵۷ نقش موثری داشت. پس از گذشت مدتی از عضویت در سپاه، فرماندهی توپخانه سپاه مریوان را بر عهده گرفت. اوج دلاوری‌های وی را میتوان در آزادسازی دزلی از دست کومله‌ها دانست.

مدتی نگذشته بود که به عنوان فرمانده عملیات سپاه مریوان و دزلی معرفی شد و ماه‌ها با ضدانقلاب جنگید و در عملیات محمد رسول الله (ص) با سمت فرمانده عملیات حاضر شد.

قجه‌ای در سن ۲۴ سالگی در تاریخ ۱۵ اردیبهشت سال ۱۳۶۱ به همراه گردان سلمان که از اولین روز عملیات بیت‌المقدس وظیفه پدافند را در منتهی‌الیه سمت چپ مواضع تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) در حاشیه جاده اهواز خرمشهر بر عهده گرفته بود، در محاصره گازانبری دو تیپ زرهی عراق که مجهز به تانک‌های تی ۷۲ لیزری بودند قرار گرفتند و با مقاومت چند روزه، مانع پیشروی نیرو‌های بعثی شدند تا اینگونه نیرو‌های ایرانی توانستند در سوم خرداد سال ۱۳۶۱ خرمشهر را فتح کنند. ایستگاه گرمدشت جاده اهواز – خرمشهر، جایگاه عروج این سردار عاشورایی و افتخارآفرین ایران بزرگ است.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

پای حسین قجه‌ای چگونه به کردستان باز شد؟ بیشتر بخوانید »