حضرت زهرا سلام‌الله علیها

قصیده علیرضا قزوه برای حضرت زهرا/ سنت اسلام همان مهر توست

قصیده علیرضا قزوه برای حضرت زهرا/ سنت اسلام همان مهر توست



علیرضا قزوه، شاعر، نویسنده و مروج زبان فارسی در قصیده‌ای به مدح و منقبت صدیقه طاهره، حضرت زهرا سلام‌الله علیها پرداخته و سنت اسلام را مهر او قلمداد کرده است.

به گزارش مجاهدت از مشرق، علیرضا قزوه، شاعر، نویسنده و مروج زبان فارسی در قصیده‌ای به مدح و منقبت صدیقه طاهره، حضرت زهرا سلام‌الله علیها پرداخته است.

روح منا، قلب منا، جان من
سرو سهی چون تو ندارد چمن

نام تو را گفتم و گل شد دهان
ای گل نام تو گلاب سخن

تا سخن از ستر و عفاف شماست
گل به تنش کرده یکی پیرهن

باز که من این همه دورم ز خویش
کیست برونم برد از خویشتن؟

در دل من کیست به جوش و خروش
کاین همه دُر ریخته است از دهن

مفتعلن مفتعلن خوانم و
از همگان دل بربایم به فن

تن تتنا گویم و تن بگسلم
تا رهم از این تن و از تن تتن

ای دلکم تا کی باشی به بند؟
وز دلکان تا کی گویی سخن؟

تا که به خواری نرسی در گناه
از دل خود هر دم خاری بکن

از دل محراب برون می‌زنم
مست سوی میکده خواهم شدن

خسته ز محرابم و از میکده
کیست یکی دست بگیرد ز من؟

دست بگیر از من، ای ماه ماه
داده تو را لطف سخن، ذوالمنن

دوست تو را حضرت پروردگار
دشمن تو کیست؟ همان اهرمن

باد، سر کوی تو چون بگذرد
کیست؟ یقینا که سهیل یمن

ذکر تو رفته‌ست به ماچین و چین
نام تو پیچیده به ملک ختن

یاد تو مهری است به هر خانه‌ای
نام تو ماهی است به هر انجمن

ظن و گمان، پی به تو هرگز نبرد
ای زن پاکیزه پاکیزه ظن

گر نشوم خاک شهیدان تو
تیغ جنون! گردن من را بزن

سنت اسلام همان مهر توست
مهر تو آداب و رسوم و سنن

گر وطنی هست مرا کوی توست
ما که غریببم، غریب وطن

جز تو که ام حسن و زینبی
نیست زنی شهره به خُلق حَسن

از صدف خاک برونی چو ماه
ماهی و پنهان شده‌ای در کفن

سیده هر دو جهان! ماه حُسن!
مادر سادات و حسین(ع) و حسن(ع)

علیرضا قزوه/ دی ماه ۱۴۰۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

قصیده علیرضا قزوه برای حضرت زهرا/ سنت اسلام همان مهر توست بیشتر بخوانید »

«داستان فاطمه» به بازار نشر آمد

«داستان فاطمه» به بازار نشر آمد



کتاب «داستان فاطمه» نوشته علیرضا نظری خرم توسط انتشارات کتابستان چاپ و روانه بازار نشر شد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، کتاب «داستان فاطمه» به قلم علیرضا نظری خرم به‌تازگی همزمان با ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) منتشر و روانه بازار نشر شده است. این کتاب دومین اثر نویسنده آن است که پیش از این، اثر داستان «بریده‌بریده» را در همین سبک به نگارش درآورده است.

مولف اثر پیش‌رو تلاش کرده دور از خیال‌پردازی‌های داستانی با غور در منابع کهنِ شیعه و سنی خط روایتی از آفرینش حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و ادوارِ گوناگونِ زندگی ایشان به دست دهد و ختم روایت خود را به بیانِ مقام آخرتی صدیقه طاهره سلام‌اله‌علیها زینت داده است.

استناد کتاب به منابع سده نخست تا قرن هشتم هجری که معتبرترین منابع است کتاب را به مرتبت پژوهشی تاریخی رسانده است؛ گزارش‌هایی نیز از عالمان و مورخان اهل تسنن از چندوچون سیره فاطمی در این روایت به تضمین آمده.

داستان فاطمه نه با زبانی تاریخی به طرز تاریخ‌نگاران کهن که با بیانی متفاوت و زبانی محاوره‌ای، روایتی مستند از زندگانی سامان داده است که کج‌اندیشان بدعهد آن را برساخته‌ای تاریخی دانسته‌اند.

این کتاب در ۳۷۲ صفحه و با قیمت ۱۶۰ هزار تومان عرضه شده است.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«داستان فاطمه» به بازار نشر آمد بیشتر بخوانید »

حقیقـت لیـلة‌الـقدر

حقیقـت لیـلة‌الـقدر



پیامبر خلقت نوری حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها را اینگونه بیان کرده‌اند:«نور فاطمه سلام‌الله‌علیها قبل از اینکه زمین و آسمان خلق شوند آفریده شد».

به گزارش مجاهدت از مشرق، زن همچون شب است. آرام و آرام‌بخش؛ عمیق و پاک؛ ساده و پیچیده. زن همچون آب است. رقیق و سیال؛ زنده و زندگی‌بخش؛ روان و دلسوز. زن همچون خورشید است. مرکز و گرم؛ واحد و وحدت‌آفرین؛ می‌سوزد و می‌سازد. اگر زن شب است صدیقه کبری بین همه شب‌ها و روزها لیلة‌القدر بود. «و ما أدراک ما لیلةالقدر»؟ همان محدثه‌ای که جبرئیل به در خانه‌اش می‌آمد و می‌رفت. همان مادری که خدا تا طلوع فجر بر او سلام رسانده. مادر را ببین! چیزی برای خودش نگه نمی‌دارد!

در بستر به امیرالمؤمنین فرمود: «سلام مرا تا قیامت به فرزندانم برسان»! این سلامی که فاطمه زهرا به فرزندانش رسانده؛ همان سلامی است که خدا به او رسانده. گمانم امیرالمؤمنین در تاریخ به راه افتاد و در گوش هرکه دلش فطرتا رو به سمت خوبی‌ها دارد فرمود: «فاطمه به شما سلام رساند». شاید هرکه نام علی را بر زبان آورده؛ مولا سلام فاطمه را به او رسانده. شاید این اندوه فاطمیه‌ها، بازتاب همان سلامی باشد که فاطمه به ما رسانده. زن اگر آب است؛ فاطمه بین هر آب و ساحلی و کوثر است. خیر کثیر؛ چشمه‌ای که خشک نمی‌شود. سلام فاطمه را امیرالمؤمنین باید برساند؛ ساقی کوثر هم علی است. خیرات و برکات فاطمه را تقسیم می‌کند میان فرزندانش. زن اگر خورشید است؛ ام ابیها در این دنیا و دیگر عوالم خورشید است؛ جهان را به دور خود می‌گرداند.

خدا وقتی می‌خواهد پنج‌تن را معرفی کند؛ نمی‌فرماید: «محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین». نه. می‌فرماید: «فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها»… خورشید است که مقدرات ما را تعیین می‌کند. اوست که می‌فرماید کی شب شود و کی روز، کی سرد شد و کی گرم، روزها کی کوتاه شود و کی بلند. خورشید لیلة‌القدر جهان است و خورشید وجود، دختری است که حتی برای پدرش هم مادری می‌کند. وقتی پیامبر اعظم خلائق است؛ مادر پیامبر نیز مادر تمام جهان است. مادر آمنه هم فاطمه است. مادر موسی هم فاطمه است؛ او بود که موسی را برای جنگ با فرعون مهیا می‌ساخت. مادر آدم و حوا هم حضرت زهرا است. شاید او بود که وقتی آدم نام امام حسین را آورد؛ گریه‌اش گرفت و از خدا بخشش آدم را طلب کرد.

آقا می‌فرماید شب‌های کربلای پنج، لیلة‌القدر انقلاب اسلامی است. وقتی رمز عملیاتی یا فاطمه‌الزهرا باشد، باید هم شب‌هایش شب‌های قدر شود. مادر! لب‌هایمان از انتظار افطار خشک شده… اذان ظهور کی از مناره‌های عرش طنین می‌افکند؟

حقیقـت لیـلة‌الـقدر

خلقت نور

پیامبر خلقت نوری حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها را اینگونه بیان کرده‌اند: «خُلِقَ نُورُ فَاطِمَةَ ع قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ الْأَرْضَ وَ السَّمَاءَ»؛ «نور فاطمه سلام‌الله‌علیها قبل از اینکه زمین و آسمان خلق شوند آفریده شد». اندیشمندان جهان از درک این حقیقت که خدا فاطمه را از نور خود آفرید، متحیر مانده و انگشت ابهام به دهان گرفته‌اند. این نور فاطمه است که در سایه عرش الهی با تسبیح، تقدیس، تهلیل و تحمید پروردگار ارتزاق می‌کرد. آن هنگام که اراده الهی بر انتقال نور فاطمه قرار گرفت، آن را با تحفه‌ای(سیب) از بهشت به نزد پیامبر فرستاد. هنگامی که پیامبر آن تحفه را گشود، نوری از آن ساطع گردید که عظمت آن نور بر نبی مکرم اسلام اثر گذاشت و در این هنگام بود که جبرئیل امین نازل شد و خطاب به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله گفت: «لَا تَخَفْ فَإِنَّ ذَلِکَ النُّورَ لِلْمَنْصُورَةِ فِی السَّمَاءِ وَ هِیَ فِی الْأَرْضِ فَاطِمَةُ»؛ «نترس، زیرا آنچه دیدی نور بانویی است که در آسمان «منصوره» و در زمین فاطمه خواهد بود».

رسول گرامی اسلام با شنیدن سخن جبرئیل چنین سوال کرد: «لِمَ سُمِّیَتْ فِی السَّمَاءِ الْمَنْصُورَةَ وَ فِی الْأَرْضِ فَاطِمَةَ؟»؛ «چرا در آسمان منصوره و در زمین فاطمه سلام‌الله‌علیها است؟»

جبرئیل اینگونه پاسخ داد: «در زمین فاطمه سلام‌الله‌علیها نامیده شد برای اینکه پیروان و شیعیان خود را از آتش نجات می‌دهد و دشمنانش از محبّت او محروم خواهند بود، و در آسمان به این جهت منصوره است که خدا فرمود: «قَالَ سُمِّیَتْ فِی الْأَرْضِ فَاطِمَةَ لِأَنَّهَا فُطِمَتْ شِیعَتُهَا مِنَ النَّارِ وَ فُطِمَ أَعْدَاؤُهَا عَنْ حُبِّهَا- وَ هِیَ فِی السَّمَاءِ الْمَنْصُورَةُ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ یَنْصُرُ مَنْ یَشاءُ یَعْنِی نَصْرَ فَاطِمَةَ لِمُحِبِّیهَا»؛ «در روز قیامت، مؤمنان از نصر و یاری خدا خشنود می ‏شوند، و خداوند هر که را خواهد یاری کند»، و مقصود از نصرت خدا برای مؤمنان، همانا شفاعت و امداد فاطمه سلام‌الله‌علیها برای شیعیان و دوستدارانش می‏ باشد».

در سخت‌ترین لحظاتی که انسان حتی تصورش را هم نمی‌کند و تا بدانجا است که قرآن آن را اینگونه توصیف می‌کند: «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ»؛ «آن روز که (از وحشت و هولناکی) هر کس از برادرش می‌گریزد» «وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ»، «و بلکه از مادر و پدرش» «وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ»؛ «و از زن و فرزندانش هم می‌گریزد» «لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ»؛ «در آن روز هر کس چنان گرفتار کار خود است که به هیچ کس نتواند پرداخت» اما این نور صدیقه شهیده است که تجلی کرده و شیعیان خود را شفاعت می‌کند. اوست که همچون پرنده‌ای که دانه‌های سالم را از خراب جدا می‌کند، شیعیان خود را از گنهکاران جدا کرده و وارد بهشت می‌کند.

شباهت‌های حضرت زهرا با پیامبر

رسول خدا نسبت به دختر گرامی خود خیلی مهربان بودند و با شفقت و مهربانی با ایشان رفتار می‌نمودند و همواره بیان می‌کردند: «هِیَ بَضْعَةٌ مِنِّی وَهِیَ قَلْبِی وَ رُوحِیَ الَّتی بَیْنَ جَنْبَیَّ فَمَنْ آذاها فَقَد آذانی وَمَن آذانی فَقَد آذَی اللَّهَ»؛ « فاطمه پاره تن من است. او قلب من است. او روح میان دو پهلوی من است. هر کس او را بیازارد، مرا آزرده و هر کس مرا بیازارد، خدا را آزرده است».

در این روایت شریف رسول خدا دختر گرامی‌شان را روح و قلب خود معرفی کرده‌اند که با اذیت او پیامبر نیز اذیت می‌شود. این امر نشان از ارتباط و رابطه تنگاتنگ بین این دو نور بزرگوار است، این ارتباط تنگاتنگ نشان از شباهت دختر گرامی رسول خدا با پدر بزرگوارشان است که در روایات به آن‌ها اشاره شده است، که به چند مورد از آنها اشاره می‌شود:

۱. عَنْ عَائِشَةَ أَنَّهَا قَالَتْ‏: «مَا رَأَیْتُ‏ أَحَداً مِنَ‏ النَّاسِ‏ [کَانَ‏] أَشْبَهَ‏ بِالنَّبِیِ صَلَّی‌‏اللَّهُ‏‌عَلَیْهِ‏‌وَآلِهِ‏ وَسَلَّمَ‏ ‏کَلَاماً وَ لَا حَدِیثاً وَ لَا جِلْسةً مِنْ‏ فَاطِمَة؛ ازعایشه چنین نقل شده است: هیچ کس از مردم را ندیدم که در گفتار و حدیث نمودن و نشستن، از فاطمه علیهاالسلام به پیامبر صلّی‌اللّٰه‌علیه‌وآله وسلّم شبیه‌تر باشد». در این روایت که از عایشه همسر پیامبر نقل شده، ایشان طی چندین سال که رسول خدا را همراه دختر گرامی‌شان نظاره‌گر بودند به خوبی بیان می‌کند که بانو در گفتار، کلام و حتی نوع نشستن نیز مانند رسول خدا بودند.

۲. عَـن عائِشَـةَ قالَـتْ: «ما رَأَیْتُ اَحَدا اَشْبَهُ سَمْتا وَ دَلاًّ وَ هَدْیا بِرَسُولِ اللّه فی قِیامِها وَ قُعُودِها مِنْ فـاطِمَـةَ بِنْتِ رَسُولِ اللّه؛ عایشه می‌گوید: کسی را ندیده‌‍ام که در خوش خلقی و رفتار و برخورد از فاطمه علیهاالسلام به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله شبیه‌تر باشد. در نشست و برخاست نیز کسی چون فاطمه علیهاالسلام همانند پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نبود».

پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله از سوی پروردگار به عنوان «اسوه و الگو» معرفی شده است: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»؛ «همانا برای شما رسول خدا اقتدایی نیکوست». کمال انسان نیز به تبعیّت از این الگوی کمال و اخلاق است. کسانی به پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نزدیک‌ترند که در رفتار و زندگی به آن حضرت شبیه‌تر باشند. بانوی بزرگ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها پرورده دامان نبوت بود و گفتار و رفتارش جلوه‌ای از خلق و خوی نبوی به شمار می‌رفت. پس می‌توان او را در بالاترین درجه ایمان دید و آینه تمام نمای رسول خدا نامید.

۳. قـالَتْ عائِشَـةُ: «ما رَأَیْـتُ اَحَـدا قَطُّ اَصْدَقَ مِنْ فاطِمَةَ علیهاالسلام غَیْرَ اَبیها صلی‌الله‌علیه‌وآله؛ عایشه نقل کرده است: کسی را راستگوتر از فاطمه علیهاالسلام ندیدم جز پدرش».

یکی از لقب‌های حضرت فاطمه علیهاالسلام «صدّیقه» است، یعنی بسیار راستگو. خاندان رسالت همه اهل صدق در کردار و گفتار بودند. اگر آن حضرت صدّیقه بود، پدر بزرگوارش هم به «صادق امین» معروف بود و مردم در طول زندگی از آنان جز صدق و راستی ندیده و نشنیده بودند و همین مایه محبوبیّت و نفوذ آنان در دل‌ها بود. در نتیجه حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها در رفتار و کردار و نحوۀ نشست و برخاست و حتی در راستگویی از همه شبیه‌تر به رسول خدا بود و ایشان آیینه تمام‌نمای رسول خدا بودند.

اصالت فاطمی منجی در روایات اهل‌سنت

بشریت روزگار درازی را تحت برنامه کلی تربیت الهی به سر برده تا شرایط تحقق هدف غایی و ایجاد جایگاه شایسته برای وی فراهم آید. رهبری که برای عملی شدن آن هدف بزرگ ذخیره گردیده، حضرت مهدی موعود(عج) می‏‌باشد؛ همو که همه ادیان آمدنش را مژده داده‌‏اند و اسلام نیز آن را بشارت داده‌ است. این از آن روست که همه دین‌های آسمانی، در مسیر آن هدف سترگ قرار داشته و همگی به دنبال تحقق شرایط ظهور و تشکیل دولت جهانی آن حضرت می‌باشند. با کنکاش در منابع حدیثی شیعه و اهل تسنن به روشنی در می‌یابیم که حضرت مهدی (عج) یکی از فرزندان پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله و عترت و اهل بیت آن حضرت است که همگی مصداق حدیث ثقلین می‌باشند. اما با وجود انتساب حضرت مهدی (عج) به مادرش حضرت صدیقه کبری علیهاالسلام در احادیث گوناگون، می‌توان نشانه‌ها و نکات بسیار مهمی را از این پیوند دریافت کرد. روایات زیادی در کتاب حدیثی اهل تسنن به ویژه صحاح ششگانه بر این مطلب دلالت روشن دارد که حضرت مهدی علیه‌السلام از فرزندان حضرت فاطمه علیهاالسلام است:

۱. ابن ماجه در کتاب «السنن» با اسناد خویش از سعید بن مسیب از اُم‌ سلمه همسر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل کرده که ایشان فرمود:«الْمَهْدِیُّ مِنْ ولد فَاطِمَة؛ مهدی از فرزندان فاطمه علیهاالسلام است».

۲. همچنین ابوداوود در «السنن» همان سعید با اختلاف اندکی نقل کرده که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود:«الْمَهْدِیُّ مِنْ عِتْرَتِی مِنْ ولد فَاطِمَة؛ مهدی از خاندان من و از فرزندان فاطمه علیهاالسلام است».

خیانت در امانت

نکته بسیار مهم و قابل توجه و تأمل آن است که چهار نفر از علمای بزرگ اهل تسنن در کتاب‌های خویش تصریح کرده‌ و شهادت داده‌اند که حدیث پیش‌گفته در کتاب «صحیح مسلم» نقل شده و آن را روایت کرده‌اند؛ ابن حجر هیتمی (۹۷۴ ق)، متقی هندی حنفی (۹۷۵ ق)، شیخ محمد صبان مالکی (۱۲۰۶ ق)، شیخ حسن جزاوی مالکی (۱۳۰۳ ق)، اما متاسفانه در چاپ‌های موجود کتاب صحیح مسلم هیچ اثری از این حدیث به چشم نمی‌خورد.

گرچه بخاری نیز این روایت را در صحیح خودش نیاورده اما در «تاریخ کبیر» آن را نقل کرده است. ابن ابی‌الحدید نیز به شهرت انتساب امام زمان علیه‌السلام به حضرت زهرا علیهاالسلام نزد عالمان اهل تسنن تصریح می‌کند. به هر روی، عالمان اهل تسنن بر این نکته اتفاق نظر دارند که امام مهدی (عج) از فرزندان حضرت فاطمه علیهاالسلام است.

در حصار غاصبان

مشیت الهی چنین رقم خورده تا نه تنها امام زمان (عج) از لحاظ تبارشناسی به سرور زنان عالم منسوب شود و افتخاری فرزند ایشان را داشته باشد، بلکه تبلور همبستگی و همراهی در ساختار و تاریخ زندگی این دو نور خداوندی نیز قابل مشاهده است. یکی از دلائل غیبت امام زمان از دیدگان مردم، وجود ظالمان و غاصبان خلافت بر حق ایشان بود که تا امروز زمینه‌ها برای مبارزه همه جانبه با ظلم و فساد فراهم نشده است.

به فرموده امام مهدی(عج) این وضعیت، به روزهای پایانی زندگی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها شباهت‌های بسیار دارد؛ زیرا پس از آنکه حضرت زهرا علیهاالسلام بر اساس آنچه که تکلیف و وظیفه خویش بود، با غاصبان ولایت و خلافت امیرالمومنین علیه‌السلام به صراحت گفت‌وگو کرده و حجت را بر آنان تمام کرد، دشمن خوار و زبون به جای پذیرش حق، به خانه دختر پیامبرشان هجوم برده و فرزندش محسن را کشته و خودش را مضروب و مجروح ساختند. اینجا بود که دیگر هیچ چاره‌ای جز سکوت و صبر برای اهل بیت علیهم‌السلام باقی نگذاشتند.

این شیوه همیشگی برخورد ظالمان دنیاپرست با رهبران الهی و معصوم بوده و تا زمان امام زمان (عج) و پس از آن نیز ادامه پیدا کرد و تا فرا رسیدن شرایط و زمینه‌های مناسب برای قیام جهانی، چاره‌ای جز صبر و دعا برای حضرت مهدی (عج) و شیعیان آن حضرت وجود ندارد.

منبع: روزنامه رسالت

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

حقیقـت لیـلة‌الـقدر بیشتر بخوانید »

وقتی بلاگرها الگوی نوجوانان می‌شوند

وقتی بلاگرها الگوی نوجوانان می‌شوند



از نوجوانی بزرگ‌ترین سرگرمی من فضای مجازی بود. اول فقط قشنگی عکس ها و حس و حال خوب صفجه اجتماعی اش مرا جذب کرد و بعد که به خودم آمدم. دیدم تغییرکردم و دارم مثل خانم بلاگر فکر و رفتار می‌کنم.

به گزارش مجاهدت از مشرق، «از نوجوانی بزرگ‌ترین سرگرمی من فضای مجازی بود. اصلا اگر کسی از زیر و بم فضای مجازی خبر نداشت. بچه‌ها در مدرسه عقب‌مانده خطابش می‌کردند. هر روز می‌آمدند و  درباره فلان بلاگر حرف می‌زدند یا دوست داشتند خودشان را شبیه آنها کنند و مثل همان ها لباس بپوشند. من هم از این قافله عقب نبودم. تمام زندگی‌ام شده بود تقلید از یک بلاگر. اول فقط قشنگی عکس ها و حس و حال خوب صفحه اجتماعی اش مرا جذب کرد و بعد که به خودم آمدم. دیدم تغییرکردم و دارم مثل خانم بلاگر فکر و رفتار می‌کنم.» این ها را زهرا می‌گوید دختر ۱۸ ساله ای که دوره نوجوانیِ پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشته. زهرا حاصل چند سال تجربه های تلخ و شیرین‌اش را در این دو جمله خلاصه می‌کند: «نوجوانی دوره حساسی است و فضای مجازی واقعا روی نوجوان ها اثر مخرب دارد!»

 زهرا، زندگی‌اش را این‌طور روایت می‌کند:

وقتی بلاگرها الگوی نوجوانان می‌شوند

«عکس تزئینی است.»

قولی که به امام رضا دادم

«۱۰ سالم که بود برای زیارت امام رضا به مشهد رفتیم. برای اولین بار آنجا چادر سر کردم. ذوق داشتم. خودم را که با چادر در آینه دیدم خیلی به دلم نشست. احساس می‌کردم بزرگ شدم. مادرم ذوق و علاقه من را که دید. درباره چادر و حجاب برایم حرف زد. حرف هایش را قبول داشتم. گفت: «زهرا جان اگر دوست داری همین‌جا به امام رضا(ع) قول بده و محجبه شو!»  نگاه کردم به ضریح امام رضا(ع). چادرم را جلوتر کشیدم و رویم را محکم گرفتم. می‌خواستم در چشم‌های امام رضا(ع) خانم‌تر جلوه کنم. همانجا با آقا قول وقرار گذاشتم که چادر به سر کنم. از آن به بعد هر کجا که می‌رفتم چادرم همراهم بود.»

احساس می‌کردم آدم ضعیفی هستم!

«۵ سال از عهد من با امام رضا گذشت و من ۱۵ ساله شدم. آن زمان بیشتر وقتم را در فضای مجازی می‌گذراندم. کارم شده بود دنبال کردن زندگی بلاگرها. یکی از آنها را خیلی دوست داشتم و الگوی خودم قرار داده بودم. پوشش باز و روابط آزادشان نگاه مرا کاملا تغییر داده بود. دیگر حس خوبی به چادرم نداشتم. فکر می‌کردم این چادر مرا محدود می‌کند. فکر می‌کردم با چادر نمی‌شود رفت گردش، پارک، کافی‌شاپ و… احساس می‌کردم آدم ضعیفی هستم! رنگ و لعاب زندگی خانم بلاگر طوری مرا به خود جذب کرده بود که دلم می‌خواست هر طور شده از شر چادرم خلاص شوم. یک طرف قول و قرارم با امام رضا بود و یک طرف رؤیای شیرین آزادی و راحتی‌ای که فضای مجازی برایم ساخته بود. دودل بودم. هنوز نمی‌دانستم چه کار کنم.»

وقتی بلاگرها الگوی نوجوانان می‌شوند

دلت پاک باشه حجاب که مهم نیست!

«بالاخره تصمیم‌ام را گرفتم. همه‌چیز از یک جمله شروع شد. «دلت پاک باشه حجاب که مهم نیست!» این را دوستانم می‌گفتند. چادر که به سر می‌کردم و حجاب که داشتم. می‌گفتند: «زهرا چرا خودت را اسیر چادر کردی. خدا  به دل آدم‌ها نگاه می‌کند. دلت پاک باشد چادر که مهم نیست.» همین حرف‌ها باعث شد من تبدیل به چیزی شوم که نباید. چادر را گذاشتم کنار و تبدیل شدم به یک زهرای دیگر!»

شده بودم شاخ مدرسه!

«چادرم را برداشته بودم، اما کافی نبود. هنوز مانده بود تا رضایت دوستانم و تبدیل شدن به آدم هایی که در فضای مجازی بودند. من همیشه می‌گویم فضای مجازی اثرگذاری زیادی بر نوجوان ها دارد و من هم در آن سن به شدت تحت‌تاثیر آن فضا بودم. لباس پوشیدنم تغییر کرد. یک روز لباس های جذب می‌پوشیدم و یک روز دیگر به قول خودمان تیپ لش می‌زدم. نگاه می‌کردم و می‌دیدم الان در فضای مجازی چه لباسی مد شده و منم سعی می‌کردم همانطوری لباس بپوشم. در ۱۶ سالگی موهایم را رنگ کردم. شده بودم شاخ مدرسه!»

وقتی بلاگرها الگوی نوجوانان می‌شوند

«عکس تزئینی است» بسیاری از نوجوان ها با دیدن عکس‌ بلاگرها  ظاهر زندگی آن‌ها را با واقعیت زندگی خودشان مقایسه می کنند.

از ادبیاتش خنده‌ام می‌گیرد. شاخ، گنگ و…نمی‌خواهم تغیرشان دهم. این واژه‌ها سوغات فضای مجازی است. با نوجوان‌ها و جوان‌های این دوره که هم‌کلام شوید چیزهای عجیب و غریب‌تری هم خواهید شنید. زبان فارسی هم جزء همان ارزش‌هایی است که فضای مجازی به غارت برده. چیزی نمی‌گویم می‌گذارم  همان‌طور که می‌خواهد روایتش را بازگو کند. ادامه می‌دهد.

جوانی کردن یعنی این!

«دورم شلوغ شده بود. کلی دوست جدید پیدا کرده بودم. احساس می‌کردم خیلی مهم هستم. اعتماد به نفسم رفته بود بالا و به شدت مغرور شده بودم. با دوستانم هر روز می‌رفتم گردش. عصرها بعد از مدرسه می‌رفتیم پارک. لباس آستین کوتاه می‌پوشیدم و موهایم را می‌ریختم روی شانه هایم. ژست های گنگ می‌گرفتیم و عکس می‌گرفتیم. درست مثل همان هایی که در فضای مجازی دیده بودم. فکر می‌کردم جوانی کردن یعنی این! با خودم می‌گفتم دخترهای چادری چه می‌فهمند از جوانی کردن و خوشگذرانی، وقتی همیشه افسرده اند!»

وقتی بلاگرها الگوی نوجوانان می‌شوند

رقابت برای جلب توجه!

«لباس پوشیدنم هر روز بدتر می‌شد. از اینکه مردهای نامحرم به من نگاه می‌کردند. از اینکه پسرها به سمت من جلب می‌شدند. خوشم می‌آمد. اصلا این موضوع  تبدیل شده بود به یک رقابت بین من و دوستانم! جلب توجه و نگاه ها به من، آن زمان تاییدی بود به زیبایی‌ام و به من اعتماد به نفس می‌داد. فکر می‌کردم با چادر زشت بودم و حالا خیلی قشنگ‌ترم! توجیه‌ام هم برای همه رفتارهایم همین بود دلت پاک باشد کافیه!»

وقتی از خانواده‌ام دور شدم

«در تمام این مدت مادرم خیلی اذیت شد. حرص می‌خورد و می‌گفت: «زهرا دست بردار. این‌طور لباس پوشیدنت درست نیست». اما کی گوش می‌کرد!؟ تازه خوشم آمده بود از این‌جور لباس پوشیدن. احساس ارزش می‌کردم! پدر و مادرم ناراضی بودند اما چیزی را به من تحمیل نمی‌کردند. نمی‌خواستند با زور و اجبار، کاری کنند که من بیشتر ازحجاب فاصله بگیرم.

هر بار می‌خواستم لباس بخرم با مادرم دعوایم می‌شد. من کوتاه ترین و بازترین مانتو را انتخاب می‌کردم و او می‌گفت: «نه زهرا یک مانتو  بهتر بخر این لباس ها اصلا مناسب تو نیست». از آن روز به بعد تصمیم گرفتم دیگر با مادرم به بازار نروم. ترجیح دادم تنهایی خرید کنم. حوصله نصیحت‌هایش را نداشتم. خودم می‌رفتم و همانی را می‌خریدم که دلم می‌خواست. کسی هم نمی‌توانست حرفی  بزند، اما قصه به همین جا ختم نشد. منی که تا قبل از این ماجراها رابطه خوبی با مادرم داشتم. حالا حتی با او بیرون هم نمی‌رفتم. نمی‌خواستم نصیحت هایش را بشنوم. من از کودکی نسبت به هم سن وسال هایم جثه بزرگ‌تری داشتم و همین باعث می‌شد مادرم بیشتر حرص بخورد. هربار می‌رفتیم بیرون می‌گفت: «زهرا جان لطفا روسری‌ات را بنداز روی سرت! جلوی مانتویت را ببند دختر قشنگم. زهرا لباست خیلی کوتاه است.» ارتباطم با مادرم هر روز کمتر می‌شد و حالا داشتم به لطف فضای مجازی خانواده ام را هم از خودم دور می‌کردم.»

وقتی بلاگرها الگوی نوجوانان می‌شوند

عکس تزئینی است

فکر می‌کردم تکراری شدم

«۴ سال گذشت  دیگر خسته شده بودم! دیگر آن اعتماد به نفس را نداشتم. فکر می‌کردم تکراری شدم. از بس برای جلب توجه خودم را اذیت کرده بودم. ذهنم آرام نبود. اصلاً آرامش نداشتم. احساس می‌کردم از خدا دور شدم و صدای من را نمی‌شنود. انگار دیگر تاریخ انقضاء جمله دلت پاک باشد حجاب مهم نیست برای من گذشته بود. پرخاشگر شده بودم. نمی‌توانستم حتی چند ثانیه خانواده‌ام را تحمل کنم. به پوچی رسیده بودم و حتی دلم می‌خواست زندگی‌ام تمام شود. افسردگی گرفته بودم. دیگر بیرون نمی‌رفتم. دلم ‌می‌خواست در خانه بمانم و جایی نروم.»

از حرف مردم می‌ترسیدم

«مادرم حالم را که دید. مشکلم را فهمید. کلی برایم حرف زد و پیشنهاد داد اگر دوست دارم دوباره مثل قدیم محجبه شوم. شاید حالم بهتر شد. خیلی دلم می‌خواست برگردم به همان روزها. این زهرایی را که بدون ترمز می‌رفت جلو را اصلا نمی‌شناختم. افتاده بودم داخل گردابی که هرچه بیشتر دلم می‌خواست دیده شوم. پایین‌تر می‌رفتم. می‌خواستم باحجاب شوم. اما از حرف های مردم می‌ترسیدم. با مادرم می‌گفتم: «من اگر چادری بشوم مردم درباره‌ام چه فکری می‌کنند. نمی‌گویند این دختر تکلیفش با خودش مشخص نیست!؟ یک روز چادرش را برمی‌دارد و یک روز سرش می‌کند!؟» می‌ترسیدم دوستانم مرا ترک کنند. مادرم شده بود سنگ صبورم. درد دل می‌کردم و از حال و روز خرابم می‌گفتم. او هم تشویقم می‌کرد و امید می‌داد که چیزی نشده و دوباره حالم خوب می‌شود.»

وقتی بلاگرها الگوی نوجوانان می‌شوند

چی‌شد که محجبه شدی!؟

«دوست داشتم اگر بر ترس‌هایم غلبه کردم و چادری شدم طوری باشد که با هر حرف و عکسی نلغزم. بتوانم از چادرم دفاع کنم و هیچ وقت زمین نگذارمش.   به همین خاطر کتاب‌خواندن‌هایم و تحقیق‌کردن‌هایم  شروع شد.   یکی از همکلاسی‌هایم به‌تازگی محجبه شده بود. قبلاً شرایط مشابه من را داشت. فکر کردم باید با او هم حرف بزنم. پیام دادم و بعد از حرف‌های معمول، پرسیدم: چی‌شد که چادری شدی!؟

حرف برای گفتن زیاد داشت، اما من از تمام حرف‌هایش فقط این جمله را می‌خواستم. من با چادر آرامش بیشتری دارم. سؤال‌های زیادی داشتم. دوستات چی!؟ دوستات ترکت نکردند!؟ کسی پشت سرت حرفی نزد!؟ مسخره‌ات نکردند!؟ رقیه گفت: «اگر چادر را برای رضای خدا و آرامش خودت سر می‌کنی پس حرف دیگران نباید مهم باشد اما اگر بخاطر دیگران سر می‌کنی که هیچی…». گفتم نه رقیه برای خدا و خودم می‌خواهم بپوشم نه برای دیگران! برایم دعا کن رقیه اگر حضرت زهرا(س) به من هم عنایت کند محجبه می‌شوم. همین حرف ها باعث شد من و رقیه با هم صمیمی شویم. تقریباً هر چند روز یک بار با هم صحبت می‌کردیم. رقیه اصرار داشت همراهش بروم تعزیه اجرا کنم. می‌گفت قصه تحولش از همین تعزیه ها شروع شده. دلم می‌خواست بروم اما هر بار اتفاقی پیش می‌آمد که نمی‌شد. صحبت های رقیه مرا ترغیب می‌کرد به تصمیمی که گرفته بودم. یک بار خیلی دلم شکست. گفت وقتی محجبه شده اهل بیت(ع) عنایت کردند و رفته کربلا.»

وقتی بلاگرها الگوی نوجوانان می‌شوند

برایم مادری کن!

«متوسل شدم به حضرت زهرا سلام الله علیها. دو سالم که بود مادرم را از دست دادم. همسر پدرم برای من و خواهرهایم مادری کرد و من خیلی دوستش دارم. اما با این حال همیشه جای خالی مادرم را احساس می‌کنم. شنیده بودم حضرت زهرا سلام‌الله علیها  به کسانی که مادر ندارند عنایت ویژه‌تری دارد. ایام فاطمیه بود. ولی من نمی‌دانستم. به دلم افتاد متوسل شوم به حضرت زهرا سلام الله علیها. گفتم: «خانم من مادر ندارم. می‌گویند شما برای آن‌هایی که مادر ندارند مادری می‌کنید. خودتان کمکم کنید. دستم را بگیرید و یک راهی نشانم بدهید که انسان درستی بشوم. من را از این میل به گناه و ترس از حرف مردم نجات بدهید.» چند روز از درد و دلم با حضرت زهرا گذشته بود که رقیه زنگ زد و گفت: «زهرا باهم بریم تعزیه حضرت فاطمه؟» فکر کردم مثل همیشه نمی‌شود.   از مادرم اجازه گرفتم و رفتم. همین تعزیه برایم نشانه بود. احساس کردم حضرت زهرا سلام الله علیها صدایم را شنیده. توبه کردم و از آن روز به بعد چادرم همیشه همراهم است.»

وقتی بلاگرها الگوی نوجوانان می‌شوند

فریب رنگ و لعاب فضای مجازی را نخورید!

«می‌خواستم خودسازی کنم چادر به تنهایی کافی نبود. بیشتر وقتم صرف کتاب خواندن و مسجد و جلسات هفتگی می‌شد. کنایه ها هم کم‌کم شروع شد. می‌گفتند: «مغزت را شستشو دادند. بس است  چرا چادر سر می‌کنی. دختر که چادر نمی‌پوشد چادر برای پیرزن‌هاست.» برایم اهمیتی نداشت حرف‌هایشان. من هر دو راه را امتحان کرده بودم و مطمئن بودم  پوشش درستی را انتخاب کردم. همیشه می‌گویم نوجوانی زمان خیلی حساسی است. اگر انسان حواسش نباشد شاید به کلی مسیرش تغییر کند. مخصوصاً که فضای مجازی هم به شدت تأثیرگذار است.»

وقتی بلاگرها الگوی نوجوانان می‌شوند

گاهی وقتی فرصتی پیش می‌آید. به کسانی که  در مسیر مشابه من پا گذاشتند می‌گویم: «این مسیری که می‌روید را  من تا انتها رفته‌ام.   هیچ چیز نیست جز  اینکه مثل من یک روز به خودت می‌آیی و می‌بینی آنقدر خودت را صرف جلب  نظر و نگاه دیگران کردی که به پوچی رسیدی! فریب فضای مجازی و عکس ها و روابط خوش رنگ و لعابش را نخورید. زندگی حقیقی فرق دارد!»

 می‌پرسم این روزها ارتباط تان با فضای مجازی چه‌طور است!؟ می‌گوید: «بعد از اتفاقی که برایم افتاد تصمیم گرفتم فعالیتم را بیشتر کنم اما در راستای مثبت و همان‌طور که حضرت آقا گفتند فعالیت کنم. همیشه می‌گویم اگر یک نفر هم تلنگری برایش بشود و برگردد تمام رسالت من انجام شده.»

 جواب همه پرسش هایم را گرفته‌ام فقط یک چیز مانده. می‌پرسم شما که چنین تجربه ای داشتی واقعاً دلت پاک باشه کافیه!؟ لبخند می‌نشیند گوشه لبش و می‌گوید: «نه! وقتی  این همه نگاه ناپاک را به خودت جلب می‌کنی دیگر دل پاکی نمی‌ماند!»

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

وقتی بلاگرها الگوی نوجوانان می‌شوند بیشتر بخوانید »