حضرت سید الشهدا

توطئه دشمنان برای تضعیف نهاد مقدس مسجد


کتاب های سردار عباد اردستانی

سردار عباد اردستانی می گوید: با توجه به تجربه عملی و دانش آکادمیک، توفیق یافتم تا با تدوین مقالات و کتب مرتبط با مبحث مسجد، بتوانم نقشی کوچک در تقویت این نهاد مقدس داشته باشم.



منبع

توطئه دشمنان برای تضعیف نهاد مقدس مسجد بیشتر بخوانید »

شب و روز دهم؛ روضه حضرت سیدالشهدا (ع)

شب و روز دهم؛ روضه حضرت سیدالشهدا (ع)


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، همزمان با فرارسیدن ماه محرم، ایام سوگواری سید و سالار شهیدان و شهدای دشت کربلا، هر روز اشعار عاشورایی را تقدیم می‌نمائیم. شب و روز دهم روضه حضرت سیدالشهدا (ع) خوانده می‌شود. شب عاشورا شامگاه نهمین روز از ماه ماه محرم است که فردای آن، روز عاشورا است. در منابع آمده است که لشکر عمر سعد عصر روز تاسوعا قصد حمله داشت ولی امام حسین (ع) از حضرت عباس (ع) خواست از آنان یک شب مهلت بگیرد تا عبادت کنند. امام حسین (ع) در این شب با یارانش سخن گفت و آنان را باوفاترین یاران خواند و آنان نیز در سخنانی حماسی، اعلام وفاداری کردند. در مجالس عزاداری در شب عاشورا، وقایعی که در این شب در خیمه‌گاه امام حسین رخ داده است، بازگو می‌شود.

شب و روز دهم؛ روضه حضرت سیدالشهدا (ع)؛

می‌روی همراه خود جانم به میدان می‌بری
در قفای خویشتن موی پریشان می‌بری

گرچه امر بر صبوری می‌کنی، جانا بدان
دست زینب را سوی چاک گریبان می‌کنی

می‌روی با سر به سوی نیزه داران پلید
پیش چشمم تا رود بر نیزه قرآن می‌بری

نعل مرکب‌های دشمن تشنه کام سینه‌اند
بوسه گاه عشق، زیر پای عدوان می‌بری

تا نماند دست خالی ساربان بی حیا
خاتم پیغمبران را ای سلیمان می‌بری

باز هم دارد به دستش حرمله تیر سه پر
بهر آن تیر سه شعبه قلب سوزان می‌بری

همسفر، سالار زینب قدری آهسته برو
نیمه جان گشتم تو هم این نیمه‌ی جان می‌بری

(احسان محسنی فر)

وقتی که کافرها تو را تکفیر کردند
سرنیزه‌ها خواب تو را تعبیر کردند

ظهر است اما اسب‌ها روی تن تو
چندین هلال ماه را تصویر کردند

حالا که افتادست کارت دست اینها
اوباش مرگ صعب را تقدیر کردند

هرچه گذشت اوضاع تو غمبارتر شد
حتی دعاهای شما تغییر کردند

این یا غیاث المستغیثینی که گفتی
روی دهانت با لگد تفسیر کردند

ای آیه‌ی تطهیر خوناب لبت را
با ضربه‌های پشت هم تطهیر کردند

پیش نگاه تو جوانت را گرفتند
بعد از علی اکبر توراهم پیر کردند

با پا تنت را زیر و رو می‌کرد یعنی
با آن همه عزت تو را تحقیر کردند

هرکس ز آزار تو سهم خویش را برد
اما عصاداران دوباره دیر کردند

از ضربه‌های پیرمردان پیکرت سوخت
از اضطراب زینبت چشم ترت سوخت

(سید پوریا هاشمی)

در پی دیدار روی کیستی
گوئیا در فکر زینب نیستی

گوئیا دلتنگ مادر گشته ای
مات روی مادری سرگشته ای

غیرت الله این حرم بی محرم است
می‌روی و خواهرت بی همدم است

تا گلویت سالم است ای یار من
بوسه‌ای بر من بده دلدار من

من مگر کمتر ز تیغ و خنجرم
تا زنم بوسه به حلقت دلبرم

بوسه گاه مصطفی بوسیدنی است
یاس حلقومت اخا بوسیدنی است

قبل از آنکه بشکند آئینه ات
سینه عریان کن ببوسم سینه ات

حرمله در فرصت و آمادگی است
قلب تو جای سه شعبه نیست نیست

رخصتی بوسه زنم بر روی تو
بوسه‌ای گیرم من از پهلوی تو

نیزه و پهلوی تو ای وای من
دست شمر و موی تو ای وای من

فکر طفلانت نباش ای مهربان
من بلاگردانشان هستم به جان

یا اخا دلواپس خواهر نباش
بیقرار پوشش و معجر نباش

تو به فکر یک کفن باش ای حسین
در پی یک پیرهن باش ای حسین

کاش می‌مردم نمی‌دیدم تو را
بی کس و بی یار بین اشقیا

(جواد حیدری)

در غریبی تا به خاک و خون سر خود را گذاشت
رو به سمت آسمان پا بر سر دنیا گذاشت

دست مردی آب بر حلقوم خشک او نریخت
نیزه‌ی نامرد روی حنجر او پا گذاشت

گفت می‌خواهم بگیرم دست تو؛ او در عوض
چکمه بر پا، پا به روی سینه‌ی آقا گذاشت

هر نفس از سینه‌ی مجروح او خون می‌چکید
خون او یک دشت لاله در دل صحرا گذاشت

کو رقیّه تا ببیند قاتلی از جنس سنگ
تیغ را بر حلق خشک و زخمی بابا گذاشت

در شب سرد غریبی در تنور داغ درد
خسته بود و سر به روی دامن زهرا گذاشت

(سید محمد جوادی)

انگار کسی در نظرت غیر خدا نیست
این مرحله را غیر امام الشّهدا نیست

آئینه تر از روی تو خورشید ندیده
این روی برافروخته جز رنگ خدا نیست

آرامِ دلم، خیمه به هم ریخته بی تو
برگرد که بعد از تو مرا غیر بلا نیست

با این همه لشگر چه کنی ای گل زهرا
این دشت به جز نیزه و شمشیر بلا نیست

ای یوسفم از غارت این گرگ صفت‌ها
جز پیرهن کهنه تو را چاره گشا نیست

دستی به دلم گر بنهی زنده بمانم
ورنه پس از این چاره به جز مرگ مرا نیست

هرچند که دل داده ای ای ماه به رفتن
والله که جز ماندن تو حاجت ما نیست

تا بر سر معجر ننهم دست اسیری
کار تو برایم به جز از دست دعا نیست

از غارت خیمه به دلم شور عجیبی است
سجّاد اگر هست علمدار وفا نیست

ای کاش که انگشتر تو زود درآید
در سنّت غارتگر انگشت حیا نیست

(محمود ژولیده)

ای وای من که دلبرم از دست می‌رود
این دلخوشی آخرم از دست می‌رود

پیراهنش عجیب بوی سیب می‌دهد
این یادگار مادرم از دست می‌رود

امشب میان خیمه سرم روی پای اوست
فردا ولی برابرم از دست می‌رود

زیر گلوش سرخ شده، گل درآمده
این غنچه‌های پرپرم از دست می‌رود

عصری که صحبت از سر و تیغ و سنان نمود
گفتم مگو که حنجرم از دست می‌رود

با من مگو ز صبر که بی تاب می‌شوم
وقتی که روح پیکرم از دست می‌رود

همراه خود قبیله به گودال می‌بری
مادر، پدر، برادرم از دست می‌رود

باید از این به بعد به آفتاب خو کنم
انگار سایهء سرم از دست می‌رود

(مصطفی هاشمی نسب)

صبح تا عصر پیکر آورده
چه قدر جسم بی سر آورده
لیک با آنکه اصغر آورده
خستگی را زپا درآورده

کوه غم روی دوش و چون کوهی
عزم میدان نمود نستوهی

با همه تشنگی بی حدش
بست برسر عمامه جدش
شد قیامت چو راست شد قدش
سیلی از اشک و آه شد سدش

می‌کند با هزار افسوسش
غیرت الله ترک ناموسش

می‌خورد بوسه بر سر و روها
دست‌ها در نوازش موها
کس نداند چه گفت زانسوها
که درآورده شد النگوها

او چه گفته که می‌شود با هم
گره معجر همه محکم

حرف تاراج را زدن سخت است
گریه مرد پیش زن سخت است
رفتن روح از بدن سخت است
از یتیمی خبر شدن سخت است

همه طی شد اگرچه جان برلب
روبرو شد حسین با زینب

دو خدای وفا مقابل هم
دو دل آرام آگه از دل هم
چاره مشکلند و مشکل هم
دو مسیح اند یا دو قاتل هم

هردو یک روح در دو جسم پاک
یک نفر با دو جسم و اسم پاک

هردو هستند جان یکدیگر
آشنا با زبان یکدیگر
شدبه شرح بیان یکدیگر
اشکشان روضه خوان یکدیگر

کس نشد جز خدایشان آگاه
زانچه گفتند بازبان نگاه

چشم هریک شده دوکاسه خون
اشک ریزان به حالشان گردون
دور لیلا قبیله‌ای مجنون
قبله می‌رفت از حرم بیرون

گوییا در تبار خون جگری
زنده تشییع می‌شود پدری

هم به لبهاش ذکر یارب داشت
هم انا بن العلی روی لب داشت
هم به دستش مهار مرکب داشت
هم به کف بند قلب زینب داشت

عرش حیران زبانگ تکبیرش
فرش لرزان ز برق شمشیرش

به کفش گرچه تیغ آتش بار
لیک دیگر عطش دهد آزار
شیر پیر و قبیله‌ای کفتار
هست معلوم آخر پیکار

پای تا سر تنش پر از تیر است
به سراپاش زخم شمشیر است

موج خون بر تن و به اوج جلال
داشت حالی که هرکه داشت سوال
رفته از حال یا شده سرحال؟
شد به هر حال راهی گودال

تا زکف داد جان جولان را
دوره کردند فخر دوران را

می‌رسد بر تنش زهر تکبیر
تیر با نیزه سنگ با شمشیر
روی هر عضو او هزاران تیر
خورد اما یکی نمی‌شد سیر

شک ندارم جبین او که شکست
چشم خود را خدای اوهم بست

برسرم خاک شاه بر خاک است
غرقِ درخاک و خون تنی پاک است
بخدا این عزیز افلاک است
که تن پاک او پر از چاک است

این چه شرحی است خاک بردهنم
کاش صحت نداشت این سخنم

وای برمن خواهرش هم بود
خواهرش بود، مادرش هم بود
غیراز آنها برادرش هم بود
پدرش جد اطهرش هم بود

بس که گفت العطش عطش کردند
شمرآمد تمام غش کردند

آنکه ننگ ابد برایش ماند
آنکه شیطان برادرش می‌خواند
شمر پستی که عرش را لرزاند
جسم پاک حسین برگرداند

پیش چشمان اشک ریز خدا
سر برید از تن عزیز خدا

سراو تا برید مظهر ظلم
نامه‌ها خوانده شد زدفتر ظلم
تن مظلوم ماند و لشگر ظلم
اول غارت است و آخر ظلم

لشگری گرگ و یوسفی بی سر
هرکه میزد هرچه داشت بر پیکر

هرکسی خسته می‌شد از زدنش
می‌ربود آنچه می‌شد از بدنش
این یکی برد جوشنش ز تنش
آن یکی برد کهنه پیرهنش

سنگ‌ها که بر جنازه زدند
تازه بر اسب‌ها نعل تازه زدند

پیش تر از بریدن سراو
بیش‌تر از شرار پیکر او
می‌زد آتش به جان خواهر او
ناله جانخراش مادر او

چون عزادار هر دو دلبر بود
ذکر مادر غریب مادر بود

زینب آن بی مثال در آفاق
قبله عشق و قبله عشاق
رفته از خویش و مرگ را مشتاق
به خود آمد ز اولین شلاق

جنگ او گشت خود به خود آغاز
یا علی گفت و عشق شد آغاز

(حسن لطفی)

با چشم اشک بار علیکنّ بالفرار
با قلب داغ دار علیکنّ بالفرار

وقتی کمان حرمله شلاق دست شد
پنهان و آشکار علیکنّ بالفرار

جان هم رسیده گرچه به لب‌هایتان ولی
با حال احتضار علیکنّ بالفرار

در ساحل فرات علمدار کربلا
شد چون علم ندار، علیکنّ بالفرار

راه عبور، معبر غارت گران شده
از گوشه و کنار علیکنّ بالفرار

دیدید مثل ابر بهار اشک ریختیم
آتش نشد مهار علیکنّ بالفرار

از من به لاله‌های حرم عمه جان بگو
حتی به روی خار… علیکنّ بالفرار

با این که مشکل است و همه بانوان ما…
…هستند با وقار علیکنّ بالفرار

حتماً به دختران حرم گوشزد کنید
تا هست گوشوار علیکنّ بالفرار

دقت کنید گم نشود هیچ کودکی
امشب در این دیار علیکنّ بالفرار

با چکمه‌ها به سوی حرم روی اسب خویش
تا شمر شد سوار علیکنّ بالفرار

با این که از مصائب این دشت پر بلا
لا یمکن الفرار… علیکنّ بالفرار

(مصطفی متولی)

آمدم در قتلگه تا شاه را پیدا کنم
ماه را شرمنده از آن خلقت زیبا کنم

گشته از باد خزان پرپر همه گل‌های من
جستجو در بین این گل‌ها گل زهرا کنم

دید تا عریان میان آفتابش گفت کاش
خصم بگذارد بمانم سایبان بر پا کنم

گر به خون، قانون آزادی نوشتی در جهان
من هم او را با اسیری رفتنم امضا کنم

تا شود ثابت که حق جاوید و باطل فانی است
زین زمین تا شام غم برنامه‌ها اجرا کنم

تا یزید دون نگوید فتح کردم زین عمل
می‌روم تا آن جنایت پیشه را رسوا کنم

می‌کنم با خاک یکسان کاخ استبداد کن
تا دهان خود برای خطبه خواندن وا کنم

تا کنی سیراب نخل دین، تو دادی تشنه جان
من هم از اشک بصر این دشت را دریا کنم

کاش بگذارند عدوان کای عزیز فاطمه
در کنار پیکر صد پاره ات مأوا کنم

بر تنت جان برادر نی سر و نی پیرهن
دادخواهی تو نزد ایزد یکتا کنم

گفت «انسانی» چو من نومید از هر در شوم
روی حاجت را به سوی زینب کبری کنم

(علی انسانی)

منبع: تسنیم

دهه محرم روزهای یکم تا دهم ماه محرم، ایام سوگواری شهادت امام حسین(ع) و شهدای دشت کربلاست و هر روز به صورت نمادین به بخشی از قیام عاشورا و نهضت حسینی اختصاص یافته است.



منبع خبر

شب و روز دهم؛ روضه حضرت سیدالشهدا (ع) بیشتر بخوانید »

خطبه فدکیه، تفسیر توحید، نبوت و معاد است

خطبه فدکیه، تفسیر توحید، نبوت و معاد است



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، آیت‌الله سید مهدی میرباقری در مراسمی که به مناسبت ایام شهادت حضرت صدیقه کبری (س) و با رعایت پروتکل‌های بهداشتی در حسینه آیت الله حق شناس (ره) برگزار شد، اظهار داشت: خطبه فدکیه مضامین بسیار بلندی دارد.

بیشتر بخوانید:

زندگینامه حضرت زهرا (س) از ولادت تا شهادت

نماینده مجلس خبرگان رهبری ادامه داد: خطبه فدکیه مقدماتی دارد که سراسر معارف توحیدی است طوری که در آن صحبت از حقیقت توحید، نبوت و رسالت پیامبر اکرم (ص) و تفسیر دین می‌شود، چنانچه انسان مقدمه این خطبه را نپذیرد مابقی فرازها برای او بی معنا می‌شود؛ بنابراین حضرت زهرا (س) از بیان این مضامین اهداف خاص و مهمی دارند.

وی با اشاره به وصیت نامه حضرت امام حسین (ع)، بیان کرد: حضرت سیدالشهدا (ع) در این وصیت نامه با همین اعتقادات توحیدی آغاز می‌کنند و به نبوت رسول خدا (ص) شهادت می‌دهند و می‌فرمایند: من برای چهار هدف احیای امر به معروف و نهی از منکر و… خروج کردم؛ زمانی این اهداف معنا پیدا می‌کنند که آن مقدمات پذیرفته و معلوم شود در غیر این صورت اگر آن درکی که حضرت از توحید، رسالت و معاد دارند کنار گذاشته شود اهداف خروجشان بی معنا می‌شود.

آیت‌الله میرباقری با استناد به فرازی از خطبه فدکیه، گفت: حضرت زمانی که در این خطبه شهادت به توحید را بیان می‌کنند می‌فرمایند وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، کَلِمَةٌ جَعَلَ الْاِخْلاصَ تَأْویلَها، وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ اَنارَ فِی التَّفَکُّرِ مَعْقُولَها، الْمُمْتَنِعُ عَنِ الْاَبْصارِ رُؤْیَتُهُ، وَ مِنَ الْاَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الْاَوْهامِ کَیْفِیَّتُهُ؛ می‌خواهند بگویند که توحید کلمه‌ای است که تأویل، باطن و غایت آن رسیدن به مقام اخلاص و تحقق آن است. حقیقت توحید با قلوب انسان پیوند دارد و ظهور آن در قلب همان رشته پیوند او به حقیقت توحید است به گونه‌ای که در تفکر و عقول آدمی ظهور می‌کند.

این استاد برجسته حوزوی ادامه داد: حقیقت توحید یک مرتبه معقول دارد که انسان با تفکر خودش فهم می‌کند و آن همان نورانیت فکر و عقل است، و یک مرتبه‌ای دارد که مرتبه پیوست قلب انسان با خداوند متعال و پیوند باطنی با حضرت حق است که از آن به عنوان مرتبه توحیدی قلب یاد می‌شود.

وی گفت: ذکر «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ»، الوهیت را از غیر خدای متعال نفی می‌کند و الوهیت پروردگار را به اثبات می‌رساند، شیخ صدوق این نفی و اثبات را مهمترین فضیلت این ذکر بیان می‌کند. الوهیت مقام کسی است که تمام اسماً الحسنی از آن اوست برای همین در قرآن کریم آمده اگر خواستید خدای متعال را عبادت کنید به واسطه همین اسماً الحسنی عبادت کرده و آن را به غیر خدا نسبت ندهید.

آیت‌الله میرباقری با بیان اینکه الله صاحب اسماءالحسنی است، عنوان کرد: با همین اسماءالحسنی است که خدا مقام الوهیت دارد برای همین مقام الوهیت از اسماءالحسنی رفیع‌تر است و همه اسماً الحسنی ذیل مقام الوهیت قرار دارد. خدای متعال قادر و مابقی همه عاجز هستند برای همین اله همه این اسماءالحسنی را دارا است و چنانچه این اسماً نبود هرگز خدا عبادت نمی‌شد و اله نیز نبود.

نماینده مجلس خبرگان رهبری با اشاره به اینکه همه مخلوقات مضطر و محتاج به اسماً الهی هستند، تصریح کرد: اگر کسی این اسماً و صفات را در جای دیگری غیر از وجود خداوند دید او کافر است و همچنین کسانی که گاهی از پروردگار و گاهی اوقات از شیطان تبعیت می‌کنند آنان دچار شرک در طاعت هستند. طبق صریح روایات؛ خدای متعال را باید با این اسماً خواند و عبادت کرد و کسانی که در اسماً الهی الحاد می‌کنند را باید رها کرد.

وی با اشاره به اینکه انسان در برابر خدای متعال فقر مطلق است، عنوان کرد: این فقر بالاترین شرافتی است که انسان در برابر خدای غنی مطلق دارد. انسان وقتی به مرتبه قلبی می‌رسد به مقام شهود نائل می‌شود چنین انسانی در مرتبه قلب و تفکر چیزی جز خدا نمی بیند و هر چیزی که می‌بیند فقر محض بودن موجودات است برای همین وجود این انسان سراسر اخلاص می‌شود.

آیت‌الله میرباقری در پایان خاطرنشان کرد: درک قلبی «لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ» به معنای رسیدن به مقام اخلاص است. یکی از ویژگی‌های مقام اخلاص آن است که انسان غیری جز خدا نبیند که خواسته خود را تمنا کند، انسان اگر اسماءالحسنی را در غیر دید نمی‌تواند به مقام اخلاص برسد.

منبع: مهر



منبع خبر

خطبه فدکیه، تفسیر توحید، نبوت و معاد است بیشتر بخوانید »