حضرت عباس (ع)

خداباوری و خدامحوری از ویژگی‌های بارز پاسدار شهید «ابراهیم هادی» بود

خدامحوری از ویژگی‌های بارز پاسدار شهید «ابراهیم هادی» بود


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از بوشهر، حجت الاسلام «مهدی حیدری» امام جمعه موقت کنگان در نماز جمعه کنگان با تبریک میلاد امام حسین (ع) اظهار داشت: قرار گرفتن امامت در صلب امام حسین (ع)، شفا در تربت آن حضرت و اجابت دعا در زیر قبه حسینی از جمله ویژگی‌های بزرگی است که خداوند به این مولود با برکت عنایت کرده است.

وی با تبریک روز پاسدار و بیان جایگاه پاسداران به تشریح ابعاد شخصیتی شهید پاسدار «ابراهیم‌هادی» اشاره و گفت: خداباوری و خدامحوری از ویژگی‌های بارز آن پاسدار شهید بود.

امام جمعه موقت با تبریک میلاد حضرت ابالفضل العباس (ع) و بیان اینکه به فرموده امام سجاد علیه السلام روز قیامت همه شهدا به مقام ابوالفضل غبطه می‌خورند؛ به نامگذاری این روز بنام جانباز اشاره و بیان داشت: به تعبیر امام امت جانبازان رهبران این نهضت و شهیدان زنده‌اند.

حیدری با تبریک میلاد امام سجاد (ع) گفت: صحیفه سجادیه یادگار بزرگ امام سجاد (ع) است که نبایستی در جامعه اسلامی مهجور بماند.

وی با تبریک روز احسان و نیکوکاری و سالروز تأسیس کمیته امداد حضرت امام (ره)، عنوان نمود: هفته احسان و نیکوکاری فرصتی مناسب برای دستگیری از نیازمندان و ترویج فرهنگ نیکوکاری در جامعه است.

حیدری با تبریک پانزدهم اسفند روز درختکاری و هفته طبیعت، به تفاهم نامه فیمابین منابع طبیعی، شرکت ملی نفت و گاز و منطقه ویژه اقتصادی انرژی پارس در خصوص ایجاد فضای سبز در شهرستان کنگان اشاره و افزود: مسئولین مربوطه در این زمینه همت کنند این تفاهم‌نامه اجرایی شود.

وی «اعتماد مردم» را بسیار مهم دانست و خاطرنشان ساخت: عدم تحقق و اجرایی شدن این مصوبه موجب سلب اعتماد مردم می‌شود.

خطیب جمعه کنگان با تبریک حلول ماه شعبان المعظم و بیان برخی اعمال وارده در این ماه گفت: رجب و شعبان فرصتی مغتنم برای تمرین بندگی و آمادگی برای ورود به ماه مهمانی خدا یعنی رمضان است.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

خدامحوری از ویژگی‌های بارز پاسدار شهید «ابراهیم هادی» بود بیشتر بخوانید »

حساسیت شهید «شهریاری» بر تربیت فرزندان خود/ هر لقمه‌ای را در دهان فرزند خود نمی‌گذاشت

تدابیر شهید «اکبر شهریاری» برای تربیت صحیح فرزندان خود


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید مدافع حرم «اکبر شهریاری» روز اول فروردین ۱۳۶۳ در محله کیانشهر تهران به دنیا آمد و روز اول بهمن ۱۳۹۲ در دفاع از حریم آل‌الله در حلب سوریه به دست تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید.

از همان دوران نوجوانی به فعالیت در بسیج علاقه داشت. فعالیت خود را در پایگاه مقاومت بسیج شروع کرد و تمام دعاهایش به آرزوی شهادت منتهی می‌شد. وی قاری و مداح هیأت پایگاه بود.

شهید شهریاری روی تربیت فرزندش بسیار حساس بود به طوری که زمانی که به دنیا آمد، به راحتی هر جایی نمی‌رفت و هر لقمه‌ای را در دهان او نمی‌گذاشت.

آخرین باری که به کربلا رفته بود، روز اربعین بود اما به حرم حضرت عباس (ع) نرفت، چون خجالت می‌کشید که وقتی حرم حضرت زینب (س) در محاصره است به زیارت حضرت عباس (ع) برود. ۱۰ روز پس از این سفر به سوریه رفت و به شهادت رسید.

زمانی که یکی از همرزمان اکبر در سوریه مجروح شده بود، او را به بیمارستان برد. در این حین تازه از شهادت شهید «محمودرضا بیضایی» مطلع شده بود و دوست مجروحش گفت: «محمودرضا خوابی دیده بود اما چون تعبیر آن را نمی‌دانست، به تو نگفت اما من می‌گویم. در این خواب، محمود دیده بود که در یک باغ سبز با تو راه می‌رود و می‌خندید.»

وقتی خبر شهادت شهید «محمودرضا بیضایی» به اکبر رسید، خودش را بالای سر آن شهید رساند و خیلی بی‌تاب شده بود. فردای آن روز به فرمانده خود گفت: «اگر اجازه بدهید من لباس‌های رزم بیضایی را بپوشم. وقتی مقداری از مقر فاصله گرفت، یک خمپاره ۶۰ او را مورد اصابت قرار داد و پهلویش را شکافت و به شهادت رسید و همان روز به ایران برگشت.

یکی از همرزمان شهید نقل کرد که: «یک بار بعد از شهادت شهید شهریاری خواب دیدم در هیأت هستیم و با هم صحبت می‌کنیم. از او پرسیدم: «چه چیزی برای آن دنیا مفید است؟»

به من جواب داد: «قرآن بسیار به درد می‌خورد.»

(اکبر قاری قرآن بود و هر چه به زمان شهادتش نزدیک‌تر می‌شد، انس بیشتری با قرآن می‌گرفت. شب‌های آخر هر وقت بیکار بودیم، شهید شهریاری به سراغ قرآن جیبی‌اش می‌رفت.)

در رؤیای خود از او پرسیدم: «آن لحظه آخر که شهید شدی چه اتفاقی افتاد؟»

به من گفت: آن لحظه شیطان می‌خواست من را نسبت به بهشت ناامید کند.

بخشی از وصیتنامه شهید به شرح زیر است:

«الهی و ربی من لی غیرک

خدایا، خودت می‌دانی که غیر از تو کسی را ندارم و کسی به جز تو نیست که از درون و برون من آگاه باشد؛ لذا فقط از تو می‌خواهم که مرا هدایت کنی و همچنین یاریم کنی و در نهایت به سعادت واقعی که همان شهادت است، برسانی.»

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تدابیر شهید «اکبر شهریاری» برای تربیت صحیح فرزندان خود بیشتر بخوانید »

جهاد اکبر شهدای مدافع حرم/ نذر حضرت عباس (ع) روز تاسوعا به شهادت رسید

جهاد اکبر شهدای مدافع حرم/ گلایه امام خامنه‌ای از قصور در ثبت و ضبط مسائل مربوط به شهدا + فیلم


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، پایگاه اطلاع‌رسانی بنیاد حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای روایتی از دیدار خانواده شهید مدافع حرم «مصطفی صدرزاده» با رهبر معظم انقلاب اسلامی را منتشر کرد.

شهید صدرزاده با نام جهادی «سید ابراهیم» فرمانده ایرانی گردان عمار از لشکر مقتدر فاطمیون بود و درست در شب عاشورای حسینی در سال ۱۳۹۴ در حومه حلب به شهادت رسید.

جهاد اکبر شهدای مدافع حرم/ نذر حضرت عباس (ع) روز تاسوعا به شهادت رسید

در این فیلم ابتدا سخنانی از حاج قاسم منتشر شده است که در مورد شهید صدرزاده صحبت کرد. متن این سخنان به شرح زیر است:

«سید ابراهیم، از بهترین فرماندهان ما بود که خود را به عنوان یک افغانی معرفی کرد و وارد جبهه شد و پس از آن جبهه او را گرفت و نگاه داشت و نگذاشت که برود. من از پشت بیسیم نمی‌دانستم که «سید ابراهیم» چه کسی است. از پشت بیسیم که حرف می‌زد، پرسیدم چه کسی است که صحبت می‌کند؟ این جوان تهرانی از کجا در میان لشکر فاطمیون جای گرفته است؟

جوان نحیف و باریکی آمد. به او گفتم «سید ابراهیم» تو بودی؟

گفت: بله.

من فکر می‌کردم این فرد باید فرد چهارشانه و قدبلندی باشد اما وی جوان تو دل برویی بود و آدم از نگاه کردن به او لذت می‌برد. من واقعاً عاشق او شدم.»

در دیدار خانواده شهید صدرزاده با رهبر معظم انقلاب اسلامی، مادر شهید به ایشان گفت: «پسر من، نذر حضرت اباالفضل (ع) بود. یکی از روز‌های تاسوعا که در روضه شرکت داشتم، پسر من که سه سال و نیم داشت، به سمت درب می‌رود و با یک موتور تصادف می‌کند. مردم به من گفتند که او کشته شده است. بعد از آن من همانطور که جلوی کتیبه‌های حضرت عباس (ع) نشسته بودم. به حضرت عباس (ع) گفتم فرزندم نذر شماست او را نگه دارید تا من او را سرباز شما کنم.

پسر من دقیقاً ۱۰ دقیقه _ یک ربع پیش از اذان ظهر در روز تاسوعا به شهادت رسید و تاریخ شهادت او هم ۱۰ دقیقه _ یک ربع پیش از اذان ظهر ثبت شد.

پس از آن رهبر معظم انقلاب اسلامی نقدی به مسئولان حوزه ثبت خاطرات شهدا آوردند که این مطالب بسیار با عظمت هستند و باید در تاریخ ثبت شوند. افسوس که بسیاری از کسانی که در نوشتن تاریخ و ضبط و ثبت این مسائل هستند، متوجه اهمیت این قضیه نمی‌شوند.

پس از آن ایشان در مورد سختی کار شهدای مدافع حرم فرمودند: این انگیزه چقدر قوی است و این ایمان چقدر شفاف است. رفتار، گفتار و حرکت هر کدام از این جوان‌ها که به شهادت رسیدند، دریچه‌ای است به سمت دنیای معرفتی. این جوان از همسر جوان، کودک خردسال و زندگی راحت خود می‌گذرد و در یک کشور و خاک غریب در راه خدا مجاهدت می‌کند و به شهادت می‌رسد. آیا این، چیز کوچکی است؟

تاریخ انقلاب اسلامی قدم به قدم از این شگفتی‌های تاریخ‌ساز به خود دیده است.»

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

جهاد اکبر شهدای مدافع حرم/ گلایه امام خامنه‌ای از قصور در ثبت و ضبط مسائل مربوط به شهدا + فیلم بیشتر بخوانید »

شب و روز دهم؛ روضه حضرت سیدالشهدا (ع)

شب و روز دهم؛ روضه حضرت سیدالشهدا (ع)


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، همزمان با فرارسیدن ماه محرم، ایام سوگواری سید و سالار شهیدان و شهدای دشت کربلا، هر روز اشعار عاشورایی را تقدیم می‌نمائیم. شب و روز دهم روضه حضرت سیدالشهدا (ع) خوانده می‌شود. شب عاشورا شامگاه نهمین روز از ماه ماه محرم است که فردای آن، روز عاشورا است. در منابع آمده است که لشکر عمر سعد عصر روز تاسوعا قصد حمله داشت ولی امام حسین (ع) از حضرت عباس (ع) خواست از آنان یک شب مهلت بگیرد تا عبادت کنند. امام حسین (ع) در این شب با یارانش سخن گفت و آنان را باوفاترین یاران خواند و آنان نیز در سخنانی حماسی، اعلام وفاداری کردند. در مجالس عزاداری در شب عاشورا، وقایعی که در این شب در خیمه‌گاه امام حسین رخ داده است، بازگو می‌شود.

شب و روز دهم؛ روضه حضرت سیدالشهدا (ع)؛

می‌روی همراه خود جانم به میدان می‌بری
در قفای خویشتن موی پریشان می‌بری

گرچه امر بر صبوری می‌کنی، جانا بدان
دست زینب را سوی چاک گریبان می‌کنی

می‌روی با سر به سوی نیزه داران پلید
پیش چشمم تا رود بر نیزه قرآن می‌بری

نعل مرکب‌های دشمن تشنه کام سینه‌اند
بوسه گاه عشق، زیر پای عدوان می‌بری

تا نماند دست خالی ساربان بی حیا
خاتم پیغمبران را ای سلیمان می‌بری

باز هم دارد به دستش حرمله تیر سه پر
بهر آن تیر سه شعبه قلب سوزان می‌بری

همسفر، سالار زینب قدری آهسته برو
نیمه جان گشتم تو هم این نیمه‌ی جان می‌بری

(احسان محسنی فر)

وقتی که کافرها تو را تکفیر کردند
سرنیزه‌ها خواب تو را تعبیر کردند

ظهر است اما اسب‌ها روی تن تو
چندین هلال ماه را تصویر کردند

حالا که افتادست کارت دست اینها
اوباش مرگ صعب را تقدیر کردند

هرچه گذشت اوضاع تو غمبارتر شد
حتی دعاهای شما تغییر کردند

این یا غیاث المستغیثینی که گفتی
روی دهانت با لگد تفسیر کردند

ای آیه‌ی تطهیر خوناب لبت را
با ضربه‌های پشت هم تطهیر کردند

پیش نگاه تو جوانت را گرفتند
بعد از علی اکبر توراهم پیر کردند

با پا تنت را زیر و رو می‌کرد یعنی
با آن همه عزت تو را تحقیر کردند

هرکس ز آزار تو سهم خویش را برد
اما عصاداران دوباره دیر کردند

از ضربه‌های پیرمردان پیکرت سوخت
از اضطراب زینبت چشم ترت سوخت

(سید پوریا هاشمی)

در پی دیدار روی کیستی
گوئیا در فکر زینب نیستی

گوئیا دلتنگ مادر گشته ای
مات روی مادری سرگشته ای

غیرت الله این حرم بی محرم است
می‌روی و خواهرت بی همدم است

تا گلویت سالم است ای یار من
بوسه‌ای بر من بده دلدار من

من مگر کمتر ز تیغ و خنجرم
تا زنم بوسه به حلقت دلبرم

بوسه گاه مصطفی بوسیدنی است
یاس حلقومت اخا بوسیدنی است

قبل از آنکه بشکند آئینه ات
سینه عریان کن ببوسم سینه ات

حرمله در فرصت و آمادگی است
قلب تو جای سه شعبه نیست نیست

رخصتی بوسه زنم بر روی تو
بوسه‌ای گیرم من از پهلوی تو

نیزه و پهلوی تو ای وای من
دست شمر و موی تو ای وای من

فکر طفلانت نباش ای مهربان
من بلاگردانشان هستم به جان

یا اخا دلواپس خواهر نباش
بیقرار پوشش و معجر نباش

تو به فکر یک کفن باش ای حسین
در پی یک پیرهن باش ای حسین

کاش می‌مردم نمی‌دیدم تو را
بی کس و بی یار بین اشقیا

(جواد حیدری)

در غریبی تا به خاک و خون سر خود را گذاشت
رو به سمت آسمان پا بر سر دنیا گذاشت

دست مردی آب بر حلقوم خشک او نریخت
نیزه‌ی نامرد روی حنجر او پا گذاشت

گفت می‌خواهم بگیرم دست تو؛ او در عوض
چکمه بر پا، پا به روی سینه‌ی آقا گذاشت

هر نفس از سینه‌ی مجروح او خون می‌چکید
خون او یک دشت لاله در دل صحرا گذاشت

کو رقیّه تا ببیند قاتلی از جنس سنگ
تیغ را بر حلق خشک و زخمی بابا گذاشت

در شب سرد غریبی در تنور داغ درد
خسته بود و سر به روی دامن زهرا گذاشت

(سید محمد جوادی)

انگار کسی در نظرت غیر خدا نیست
این مرحله را غیر امام الشّهدا نیست

آئینه تر از روی تو خورشید ندیده
این روی برافروخته جز رنگ خدا نیست

آرامِ دلم، خیمه به هم ریخته بی تو
برگرد که بعد از تو مرا غیر بلا نیست

با این همه لشگر چه کنی ای گل زهرا
این دشت به جز نیزه و شمشیر بلا نیست

ای یوسفم از غارت این گرگ صفت‌ها
جز پیرهن کهنه تو را چاره گشا نیست

دستی به دلم گر بنهی زنده بمانم
ورنه پس از این چاره به جز مرگ مرا نیست

هرچند که دل داده ای ای ماه به رفتن
والله که جز ماندن تو حاجت ما نیست

تا بر سر معجر ننهم دست اسیری
کار تو برایم به جز از دست دعا نیست

از غارت خیمه به دلم شور عجیبی است
سجّاد اگر هست علمدار وفا نیست

ای کاش که انگشتر تو زود درآید
در سنّت غارتگر انگشت حیا نیست

(محمود ژولیده)

ای وای من که دلبرم از دست می‌رود
این دلخوشی آخرم از دست می‌رود

پیراهنش عجیب بوی سیب می‌دهد
این یادگار مادرم از دست می‌رود

امشب میان خیمه سرم روی پای اوست
فردا ولی برابرم از دست می‌رود

زیر گلوش سرخ شده، گل درآمده
این غنچه‌های پرپرم از دست می‌رود

عصری که صحبت از سر و تیغ و سنان نمود
گفتم مگو که حنجرم از دست می‌رود

با من مگو ز صبر که بی تاب می‌شوم
وقتی که روح پیکرم از دست می‌رود

همراه خود قبیله به گودال می‌بری
مادر، پدر، برادرم از دست می‌رود

باید از این به بعد به آفتاب خو کنم
انگار سایهء سرم از دست می‌رود

(مصطفی هاشمی نسب)

صبح تا عصر پیکر آورده
چه قدر جسم بی سر آورده
لیک با آنکه اصغر آورده
خستگی را زپا درآورده

کوه غم روی دوش و چون کوهی
عزم میدان نمود نستوهی

با همه تشنگی بی حدش
بست برسر عمامه جدش
شد قیامت چو راست شد قدش
سیلی از اشک و آه شد سدش

می‌کند با هزار افسوسش
غیرت الله ترک ناموسش

می‌خورد بوسه بر سر و روها
دست‌ها در نوازش موها
کس نداند چه گفت زانسوها
که درآورده شد النگوها

او چه گفته که می‌شود با هم
گره معجر همه محکم

حرف تاراج را زدن سخت است
گریه مرد پیش زن سخت است
رفتن روح از بدن سخت است
از یتیمی خبر شدن سخت است

همه طی شد اگرچه جان برلب
روبرو شد حسین با زینب

دو خدای وفا مقابل هم
دو دل آرام آگه از دل هم
چاره مشکلند و مشکل هم
دو مسیح اند یا دو قاتل هم

هردو یک روح در دو جسم پاک
یک نفر با دو جسم و اسم پاک

هردو هستند جان یکدیگر
آشنا با زبان یکدیگر
شدبه شرح بیان یکدیگر
اشکشان روضه خوان یکدیگر

کس نشد جز خدایشان آگاه
زانچه گفتند بازبان نگاه

چشم هریک شده دوکاسه خون
اشک ریزان به حالشان گردون
دور لیلا قبیله‌ای مجنون
قبله می‌رفت از حرم بیرون

گوییا در تبار خون جگری
زنده تشییع می‌شود پدری

هم به لبهاش ذکر یارب داشت
هم انا بن العلی روی لب داشت
هم به دستش مهار مرکب داشت
هم به کف بند قلب زینب داشت

عرش حیران زبانگ تکبیرش
فرش لرزان ز برق شمشیرش

به کفش گرچه تیغ آتش بار
لیک دیگر عطش دهد آزار
شیر پیر و قبیله‌ای کفتار
هست معلوم آخر پیکار

پای تا سر تنش پر از تیر است
به سراپاش زخم شمشیر است

موج خون بر تن و به اوج جلال
داشت حالی که هرکه داشت سوال
رفته از حال یا شده سرحال؟
شد به هر حال راهی گودال

تا زکف داد جان جولان را
دوره کردند فخر دوران را

می‌رسد بر تنش زهر تکبیر
تیر با نیزه سنگ با شمشیر
روی هر عضو او هزاران تیر
خورد اما یکی نمی‌شد سیر

شک ندارم جبین او که شکست
چشم خود را خدای اوهم بست

برسرم خاک شاه بر خاک است
غرقِ درخاک و خون تنی پاک است
بخدا این عزیز افلاک است
که تن پاک او پر از چاک است

این چه شرحی است خاک بردهنم
کاش صحت نداشت این سخنم

وای برمن خواهرش هم بود
خواهرش بود، مادرش هم بود
غیراز آنها برادرش هم بود
پدرش جد اطهرش هم بود

بس که گفت العطش عطش کردند
شمرآمد تمام غش کردند

آنکه ننگ ابد برایش ماند
آنکه شیطان برادرش می‌خواند
شمر پستی که عرش را لرزاند
جسم پاک حسین برگرداند

پیش چشمان اشک ریز خدا
سر برید از تن عزیز خدا

سراو تا برید مظهر ظلم
نامه‌ها خوانده شد زدفتر ظلم
تن مظلوم ماند و لشگر ظلم
اول غارت است و آخر ظلم

لشگری گرگ و یوسفی بی سر
هرکه میزد هرچه داشت بر پیکر

هرکسی خسته می‌شد از زدنش
می‌ربود آنچه می‌شد از بدنش
این یکی برد جوشنش ز تنش
آن یکی برد کهنه پیرهنش

سنگ‌ها که بر جنازه زدند
تازه بر اسب‌ها نعل تازه زدند

پیش تر از بریدن سراو
بیش‌تر از شرار پیکر او
می‌زد آتش به جان خواهر او
ناله جانخراش مادر او

چون عزادار هر دو دلبر بود
ذکر مادر غریب مادر بود

زینب آن بی مثال در آفاق
قبله عشق و قبله عشاق
رفته از خویش و مرگ را مشتاق
به خود آمد ز اولین شلاق

جنگ او گشت خود به خود آغاز
یا علی گفت و عشق شد آغاز

(حسن لطفی)

با چشم اشک بار علیکنّ بالفرار
با قلب داغ دار علیکنّ بالفرار

وقتی کمان حرمله شلاق دست شد
پنهان و آشکار علیکنّ بالفرار

جان هم رسیده گرچه به لب‌هایتان ولی
با حال احتضار علیکنّ بالفرار

در ساحل فرات علمدار کربلا
شد چون علم ندار، علیکنّ بالفرار

راه عبور، معبر غارت گران شده
از گوشه و کنار علیکنّ بالفرار

دیدید مثل ابر بهار اشک ریختیم
آتش نشد مهار علیکنّ بالفرار

از من به لاله‌های حرم عمه جان بگو
حتی به روی خار… علیکنّ بالفرار

با این که مشکل است و همه بانوان ما…
…هستند با وقار علیکنّ بالفرار

حتماً به دختران حرم گوشزد کنید
تا هست گوشوار علیکنّ بالفرار

دقت کنید گم نشود هیچ کودکی
امشب در این دیار علیکنّ بالفرار

با چکمه‌ها به سوی حرم روی اسب خویش
تا شمر شد سوار علیکنّ بالفرار

با این که از مصائب این دشت پر بلا
لا یمکن الفرار… علیکنّ بالفرار

(مصطفی متولی)

آمدم در قتلگه تا شاه را پیدا کنم
ماه را شرمنده از آن خلقت زیبا کنم

گشته از باد خزان پرپر همه گل‌های من
جستجو در بین این گل‌ها گل زهرا کنم

دید تا عریان میان آفتابش گفت کاش
خصم بگذارد بمانم سایبان بر پا کنم

گر به خون، قانون آزادی نوشتی در جهان
من هم او را با اسیری رفتنم امضا کنم

تا شود ثابت که حق جاوید و باطل فانی است
زین زمین تا شام غم برنامه‌ها اجرا کنم

تا یزید دون نگوید فتح کردم زین عمل
می‌روم تا آن جنایت پیشه را رسوا کنم

می‌کنم با خاک یکسان کاخ استبداد کن
تا دهان خود برای خطبه خواندن وا کنم

تا کنی سیراب نخل دین، تو دادی تشنه جان
من هم از اشک بصر این دشت را دریا کنم

کاش بگذارند عدوان کای عزیز فاطمه
در کنار پیکر صد پاره ات مأوا کنم

بر تنت جان برادر نی سر و نی پیرهن
دادخواهی تو نزد ایزد یکتا کنم

گفت «انسانی» چو من نومید از هر در شوم
روی حاجت را به سوی زینب کبری کنم

(علی انسانی)

منبع: تسنیم

دهه محرم روزهای یکم تا دهم ماه محرم، ایام سوگواری شهادت امام حسین(ع) و شهدای دشت کربلاست و هر روز به صورت نمادین به بخشی از قیام عاشورا و نهضت حسینی اختصاص یافته است.



منبع خبر

شب و روز دهم؛ روضه حضرت سیدالشهدا (ع) بیشتر بخوانید »

محرم، موتور محرکه دفاع مقدس/ شهادت کرامت ماست

محرم، موتور محرکه دفاع مقدس/ شهادت کرامت ماست


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، نسبت بین عاشورا و دفاع مقدس هشت ساله ما در چیست؟ آیا اگر رزمنده‌ها عاشورایی نمی‌شدند با آن امکانات کم می‌توانستند بر صدام که بیشتر کشور‌های سرمایه‌داری پشتیبانش بودند، غلبه کند؟ چرا و چگونه عاشورا و دفاع مقدس ما با هم گره خوردند؟ این‌ها سؤالاتی است که سعید حدادیان به آن‌ها پاسخ داده است. وی معتقد است عاشورا و دفاع مقدس مفاهیم و گفتمان‌های جدای از هم نیستند.

محرم، موتور محرکه دفاع مقدس/ شهادت کرامت ماست

آقای حدادیان شما مداح هستید و فضای هیئت و دفاع مقدس را از نزدیک لمس کردید. به اعتقاد شما دفاع مقدس ما چگونه با عاشورا و قیام اباعبدالله (ع) گره خورده است؟

یکی از بزرگان ریاضی دنیا زمانی که در مقطع ابتدایی درس می‌خواند، فقط جواب سوال‌های ریاضی را می‌نوشت و با او دعوا می‌کردند که چرا اینگونه است. هنوز کشف نکرده بودند که این آدم استاد ریاضی است. بعد‌ها مورد بررسی قرار دادند و دیدند که این سؤالات خیلی برای او آسان و بدیهی است.

من نمی‌خواهم بگویم جواب سوال شما آسان است اما پاسخ آن برای مردم ما بدیهی و روشن است. این مربوط به هشت سال دفاع مقدس نیست بلکه حدود ۲۰۰ سال است که نفس مسئله عزاداری برای سیدالشهدا (ع) و ایام‌الله عاشورا گره‌گشای کار‌های مردم ماست.

شما نهضت تنباکو را ببینید یا به تبریز، مشهد، اصفهان و… نگاه کنید که چه تاریخ‌هایی دارند. مثلا در شب تاسوعا یا عاشورا در تبریز مردم می‌خواستند بیرون بریزند که حکومت به دست و پای حاج جواد آقا می‌افتد که او مانع شود و بنا به مصلحت دعوت به آرامش می‌کند. همین حرکت‌ها باعث می‌شوند که نهضت تنباکو به پیروزی برسد.

این حرکت‌ها فقط مختص نهضت تنباکو نبود. به مشروطه مراجعه کنید، به تحصن‌های اولیه و ثانویه در قم و در حرم سیدالکریم (ع) نگاه کنید. آن وقت است که به این نتیجه می‎رسید که نماد‌های مذهبی ما همین محرم‌ها و صفر‌ها هستند.

امام (ره) اردیبهشت ۵۷ در روز‌های ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی عنوان می‌کنند که «محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است»؛ لذا می‌توان گفت که دفاع مقدس و عاشورا نه ‎تنها تقارن دارند بلکه با هم انطباق نیز دارند و انطباق امسال روز اول ماه محرم و هفته دفاع مقدس فقط یک انطباق ظاهری است وگرنه این دو اصلا قابل تفکیک نبوده و نیستند و ما زیر بیرق «هیهات من الذله» جمع هستیم و شهادت کرامت ماست؛ منتها در دفاع مقدس یک جور دیگری ظهور و بروز می‌یابد.

حاج حسین انصاریان می‌گفت که اگر کشور دیگری غیر از عراق به ما حمله کرده بود، شاید عامل انگیزشی برای دفاع به این قدرت و قوت نبود. حمله صدام به ما آرزوی زیارت کربلای امام حسین (ع) را متبلور کرده بود. این نکته خیلی در ارتقاء روحیه شهادت‌طلبی و مجاهدت مردم تاثیرگذار بود.

دفاع مقدس در آن هشت سال تمام شد اما راه حرم امام حسین (ع) باز شده است و این در پیاده‌روی اربعین دارد خودش را نشان می‌دهد. ۴۰ سال راه کربلا بسته بود و صدام ملعون عده قلیلی را که از قریه‌ای برای زیارت امام حسین (ع) رفته بودند، کشت.

از زیارت امام حسین (ع) انقلاب، نهضت و شورش علیه استکبار می‌تراود. هر چیزی که منصوب و متعلق به دستگاه امام حسین (ع) است، عامل ازدیاد مقاومت و زیاد شدن استقامت و روحیه مجاهدت و شهادت‌طلبی است. حال تصاویر متعددی دور سرم می‌چرخد. حاج عبدالله عرب نجفی می‌گفت: من اگر یک هفته روضه نشنوم، روحیه‌ام داغون می‌شود. من یادم می‌آید در عملیات بدر یک نفر دستش قطع بود و می‌خواست دوباره به عملیات برود. این افراد این روحیه را از کجا گرفتند؟ همه این درس‌ها را از کربلا گرفتند.

در سال ۶۶ فردی برادرش شهید شده بود و من به او گفتم که برادرتان شهید شده است و الان خانواده به شما احتیاج دارد. زود برگرد. گفت: نه نمی‌توانم بروم، باید باشم. بعد شروع کرد از کربلا گفتن و گریه کردن. یک حال ویژه‌ای داشت. به من گفت: آقا سید یا شاید هم حاج سعید؛ من کربلا را نبینم می‌میرم. عاشق امام حسین (ع) هستم. هر روز صبح همه گردان‌ها را یا هر جا می‌رفتید، زیارت عاشورا می‌خواندند. همه جای جبهه زیارت عاشورا می‌خوانند. همه رزمنده‌ها صبح «السلام علیک یا امام حسین (ع)» داشتند. این‌ها را باید چطوری از محرم سوایشان کنیم؟ امام حسین (ع) زیارت‌های دیگر هم دارد. اسمش زیارت عاشوراست. چرا مردم وارث نمی‌خواندند، چرا عرفه و رجبیه و شعبانیه و… نمی‌خواندند؟

محرم، موتور محرکه دفاع مقدس/ شهادت کرامت ماست

حال و هوای محرم و صفر در جبهه‌ها چطور بود؟

برای تهرانی‌ها ویژه بود. بعضی از آدم‌ها مثل حاج منصور، خودشان یک شعله عظیم از کربلا بودند. در دهه محرم بچه‌ها خودشان را بیشتر به جلسات روضه می‌رساندند. می‌گفتند ما برویم در شهر و دیارمان علم امام حسین (ع) را برداریم. همین‌ها عده‌ای را با خودشان به جبهه می‌آوردند. این نکته مهمی است. دهه محرم، دهه یارگیری در شهر‌ها و روستا‌ها بود. دهه هل من ناصر رزمنده‌ها بود. می‌رفتند در شهر و دیارشان هل من ناصر می‌گفتند و می‌آمدند. خودشان هم انرژی می‌گرفتند.

از دهه محرم خاطره خاصی را در ذهن دارید؟

یکی از قشنگ‌ترین عاشورا‌های عمرم، عاشورای آخرِ مرصاد بود. شب عاشورا حاج عبدالله عرب‌نجفی آمد و گفت که بیا به تیپ و گردان ما برویم. من شب عاشورا بعد از اتمام برنامه خودمان، به آنجا رفتم. هم موقع رفتن تصادف کردیم و هم موقع برگشتن. این خاطرات بماند. در منطقه‌ای که بودند، یک فضای خیلی زیبایی درست کرده بودند. اخیرا عکس‌هایش را هم دیدم. خیمه‌گاه داشتیم و روز عاشورا خمیه‌سوزان داشتیم. شب عاشورا برنامه خیلی خوبی داشتیم. روز عاشورا ما دسته داشتیم. مقرمان کرمانشاه بود.

اهالی یک روستا اهل تسنن بودند که از رزمنده‌ها استقبال کردند. با اینکه ما یک گردان عظیمی بودیم ولی گوسفند کشتند و اسفند دود کردند. ما در روستا حسین حسین گفتیم و خودمان را دوباره به مقرمان رساندیم و به فضای خمیه‌سوزان رسیدیم. من رفتم و وسط خیمه‌ها ایستادم. یک طرف جنازه‎ای نمادین با لباس زمان کربلا درست کردند و طرف دیگر جنازه‌ای با نماد لباس امروزی و بچه‌های رزمنده‌ها. خون گلوی این‌ها به یک جا می‌رسید و یک جا جمع می‌شد. نماد نشسته حضرت زینب (س) را با چادری درست کرده بودند که آدم وقتی این‌ها را می‌دید، تکان می‌خورد.

کل شب عاشورا اینطور بود. یادم است ظرف آبی را نزدیک چهارپایه وسط خیمه‌گاه گذاشته بودم. وسط روضه‌خوانی نمی‌دانم چه گفتم و مقداری از این آب را در دست گرفتم و طرف مستمع پاشیدم. اصلا صدای گریه‌ای بلند شد. اوضاع خیلی عجیب و غریبی بود. آخر جنگ بود. این‌ها مانده بودند و از شهادت هیچ نصیبشان نشده بود. شهیدی به نام شهید دهقان داشتیم. در حال آرپی‌جی زدن، او را زده بودند. سرش رفته بود. به زین‌العابدینی گفتم که این کیست؟ گفت این دهقان است. عملیات تمام شده بود و من عقب آمده بودم. یادم نمی‌رود شهید آقاعشقی داشت با ما شوخی می‌کرد، گفتم شما شهید می‌شوید.

گفت: نه، من می‌خواهم فرمانده لشکر شوم. او از مسئولین گروهان بود. گفت من می‌خواهم بمانم. حالا جنازه او و جنازه هفت، هشت ۱۰ تا از بچه‌ها، روی زمین بود و من وسط این‌ها نشسته بودم. جالب اینجا بود که حرف زدن خودم را هم نمی‌شنیدم. این برایم خیلی سخت و خیلی بد بود. از لب‌خوانی بچه‌ها متوجه شدم که می‌گفتند برایمان بخوان.

من شروع کردم به دشتی خواندن. خیلی از بچه‌ها گریه کردند تا اینکه آمدند و به من حالی کردند که حاج علی سراج صدایم می‌کند. گفتیم در این اوضاع و احوال؟! حاج علی سراج هم اینجا بیاید. گفتند نه شما بروید. رفتم و وقتی در را باز کردم دیدم که یک جنازه وسط است و این‌ها دور آن جنازه حلقه زدند. فرمانده‌ها با هم بد جوری گریه می‌کردند. گفتند یک چیزی برای ما بخوان. گفتم بابا این همه شهید، حالا شما فقط این یکی را چسبیدید؟

یکی گریه کرد و گفت: بابا این حاج اکبری است. فرمانده گروهان است. داداش شهید است. مقام معظم رهبری آن زمان رئیس جمهور بودند. آقا به او گفته بودند که نروید. دو تا خانواده را باید سرپرستی می‌کرد. بچه شاه‌عبدالعظیم بود. شهید شده بود. می‌گفتند این سومین پسر از یک خانواده است که شهید شده و این برای ما خیلی سخت است. ما هم زانوهایمان سست شد و نشستیم. دعا کنید عاقبت ما ختم به خیر شود.

آن فضا را حساب کنید که عزیزترین کسان‌مان دوربرمان افتادند و شهید شدند. آدم‌هایی که ما را دوست داشتند و ما هم آن‌ها را دوست داشتیم، آدم‌هایی که عزیز ما بودند و ما هم عزیز آن‌ها بودیم. عشق‌ها راستین بود. الان در شهر، عشق‌ها بر سر چیست؟ آنجا یک حال دیگری بود. من خیلی شب عملیات دیدم. واقعا آدم یاد شب عاشورا می‌افتاد. وقتی مژده عملیات می‌آمد، بچه‌ها سر از پا نمی‌شناختند و همان احوالات شب عاشورا متجلی می‎شد.

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

محرم، موتور محرکه دفاع مقدس/ شهادت کرامت ماست بیشتر بخوانید »