حلیم

آش‌رشته مناسب افطار نیست

آش‌رشته مناسب افطار نیست



پیروی از برنامه غذایی متنوع و متعادل در ماه مبارک رمضان شامل نان و غلات، میوه، سبزی، گوشت و تخم مرغ،حبوبات و مغزها، شیر و لبنیات ضروری است چرا که پروتئین و انرژی مورد نیاز بدن، تامین می‌شود.

به گزارش مجاهدت از مشرق، در وعده افطار باید ضمن پرهیز از پرخوری، از غذاهای سبک و درعین حال پر انرژی استفاده شود. سعی شود غذا به آرامی جویده شود. درهنگام افطار بدن نیاز به یک منبع انرژی به شکل گلوکز دارد که کاهش قند خون در ساعات روزه داری را جبران کند. همچنین در هنگام افطار مصرف غذاهای سبک و مختصر شامل گروه‌های غذایی شیر و لبنیات، میوه‌ها و سبزی‌ها و نان و غلات توصیه می‌شود؛ مانند مصرف نان و پنیر و سبزی که یکی از عادات خوب غذایی در این ایام است.

مصرف شیر گرم و فرنی و یا شیر برنج در هنگام افطار مناسب است. استفاده از مواد غذایی آبکی مثل سوپ، آش، حلیم بــدون روغن و همچنین مایعات به هنگام افطار و سحر موجب حفظ تعادل آب و املاح فرد روزه‌دار می‌شود.

استفاده از سبزی‌ها و میوه‌ها در هنگام افطار و همچنین در فاصله زمانی بین افطار تا سحر به دلیل اینکه منبع خوبی از فیبر هستند برای دستگاه گوارش بسیار مفید است و مانع بروز یبوست می‌شود. توصیه می‌شود در وعده سحری مقدار مناسبی سبزی‌های مختلف مصرف شود. سبزی‌ها با دارا بودن مواد مغذی مختلف و آب علاوه بر تامین ویتامین‌ها و املاح مورد نیاز بدن، از تشنگی فرد در طول روز جلوگیری می‌کنند. همچنین مصرف مایعات مثل آب آشامیدنی، آب میوه، شیرکم چربی، دوغ بدون نمک در فاصله پس از افطار تا هنگام خوابیدن کمک می‌کند که تعادل آب و الکترولیت‌های بدن افراد در هنگام روزه‌داری حفظ شود.

در ماه مبارک رمضان بهتر است از غذاهای سرخ شده و پرچرب استفاده نشود؛ زیرا علاوه بر افزایش چربی‌های خون موجب سوءهاضمه، ورم معده و اضافه وزن و چاقی می‌شود. مصرف زیاد مواد قندی و شیرین مثل کیک‌های خامه‌ای، شکلات، شیرینی‌های خامه‌دار، زولبیا و بامیه، باقلوا، حلوای خیلی شیرین و چرب، شله زرد شیرین و چرب در ایام ماه مبارک رمضان اضافه وزن و چاقی و خطر بالارفتن قند خون را به دنبال دارد.

آش رشته مناسب افطار نیست

آش رشته غلیظ همراه با پیازداغ که حاوی روغن زیادی است و به وفور در افطار مصرف می‌شود غذای مناسبی برای افطار نیست؛ زیرا موجب سوءهاضمه و اختلالات گوارشی دیگر می‌شود. به جای آن بهتر است از آش رشته رقیق و کم روغن در وعده افطار استفاده شود. توصیه می‌شود برای تامین آب مورد نیاز پس از صرف افطار و تا قبل از خواب به تدریج انواع میوه، چای کمرنگ و سایر مایعات بویژه آب برای جبران کم آبی بدن نوشیده شود.

یکی از عادات غذایی غلط روزه‌داران این است که به دلیل تشنگی زیاد افطار را با آب سرد و یا نوشیدنی‌های سرد شروع می‌کنند که توصیه می‌شود افطار را با نوشیدنی‌های گرم و یا ولرم مانند آب ولرم، چای کمرنگ و شیر گرم آغاز کنند.

پس از آن روزه‌داران می‌توانند از خرما یا کشمش استفاده کنند؛ زیرا این دو سبب کنترل اشتها می‌شود و از پرخوری به هنگام افطار ممانعت می‌کند. علاوه بر آن مصرف خرما در ماه مبارک رمضان در تنظیم قند خون بسیار مفید اســـت؛ بنابراین توصیه می‌شود که در وعده افطار حتی المقدور ۳ یا ۵ عدد خرما مصرف شود. (خرما منبع خوبی از مواد مغذی، قند، فیبر و پتاسیم است) البته باید از مصرف بیش از حد خرما نیز مانند سایر شیرینی‌ها پرهیز شود.

مصرف زولبیا و بامیه را محدود کنید

مصرف بامیه و زولبیا که دارای مقادیر زیادی قند و چربی، اسید های چرب اشباع و ترانس است، بسیار محدود شود .به طور کلی زیاده روی در مصرف مواد قندی و شیرین از جمله حلوا، شله زرد خیلی شیرین و … در وعده افطار علاوه بر اینکه منجر به اضافه دریافت انرژی و چاقی می شود، موجب تضعیف سیستم ایمنی بدن می شود.

مصرف آب زیاد به هنگام صرف افطار سبب اختلال در هضم مواد غذایی می‌شود. بعد از صرف سحری نیز بســـیاری از افراد از ترس تشنگی در طول روز به مقدار فراوان آب می‌نوشند که عادت غذایی درستی نیست. روزه‌داران باید از مصرف تنقلات زیاد در فاصله افطار تا سحر پرهیز کنند. این قبیل مواد دیر هضم هستند و سبب می‌شوند که هنگام سحر به دلیل پُری معده میل به غذا کاهش پیدا کند.

مصرف مواد غذایی سنگین، دیر هضم، پر چرب و سرخ شده هنگام افطار مناسب نیست؛ به طور کلی توصیه می‌شود به جای غذاهای چرب و سرخ کرده از غذاهای آب پز و بخارپز ، کم چرب و کم نمک همچون سیب زمینی آب پز، سبزی‌های پخته مثل کدو، کلم، گل کلم، هویج و نخود فرنگی، تخم مرغ آبپز، کره و عسل استفاده شود.

مصرف میوه رنده شده، لبنیات خصوصا شیر کم چرب، استفاده از انواع سوپ‌ها و آش‌ها در افطار و سحر و نوشیدن چای کمرنگ برای سالمندان روزه‌دار مفید است و می‌تواند تعادل آب و املاح را برقرار کند.

مصرف یک لیوان شیر در هنگام افطار و سحر و مصرف یک کاسه ماست در موقع شام به کودکان و نوجوانان روزه‌دار توصیه می‌شود. ابتدا با غذاهای سبک مثل سوپ افطار کنید و بعد از حدود ۲ ساعت شام بخورید؛ چرا که معده در ابتدا به هضم غذاهای ساده می‌پردازد و دیگر دچار مشکل نمی‌شود. البته با توجه به فاصله کوتاه زمان افطار تا سحر بهتر است دو وعده غذایی یعنی افطاری و سحری میل شود.

اگر در زمان افطار تخم‌مرغ میل می‌کنید به صورت آب‌پز سفت یا عسلی باشد؛ چرا که نیمرو دیر هضم‌تر از تخم مرغ آب پز است.

بنابر اعلام دفتر بهبود تغذیه وزارت بهداشت، مصرف نوشابه‌های گازدار هم به طورکلی و در ماه مبارک رمضان به طور خاص ممکن است موجب تحریک در معده به خصوص در افراد مبتلا به التهاب معده (گاستریت) شود. برای جلوگیری از اختلال در هضم غذا در هنگام افطار آب زیاد ننوشید و کمبود آب بدن را با نوشیدن مایعات کافی بعد از افطار تا زمان خواب جبران کنید.

منبع: ایسنا

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است


آش‌رشته مناسب افطار نیست بیشتر بخوانید »

سفره رنگین تقلب

سفره رنگین تقلب



شاید برای شما هم اتفاق افتاده است که پس از چشیدن طعم دلچسب یک خوراکی با اطلاع از چرخه متقلبانه تولید و فرآوری آن، کامتان تلخ شود.

به گزارش مجاهدت از مشرق، گاهی تولید کنندگان مواد غذایی در صدد یافتن راهی برای کاهش هزینه مواد اولیه مورد استفاده خود هستند تا بتوانند منافع مالی خود را افزایش دهند. اتفاقی که موجب شده در سال‌های اخیر آمار تقلب در عرضه مواد غذایی افزایش قابل توجهی پیدا کند.

هرچند کارخانجات تولید کننده مواد غذایی بدون حضور مسئول فنی، حق تولید هیچ محصولی را ندارند و مغایرت در فرمول ساخت محصولاتی که از وزارت بهداشت پروانه ساخت دریافت نموده‌اند، جرم تلقی شده و پیگرد قانونی دارد. اما رشد قارچ گونه مراکز سنتی تولید مواد غذایی بدون دانش و فناوری، روی دیگر این سکه است.

همه موادغذایی عرضه شده در بازار، محصول کارخانجات معتبر نیستند و بسیاری از موادغذایی فله، در کارگاهها و سوله‌های غیربهداشتی و بدون نظارت تولید می‌شوند. مسعود نادری کارشناس ارشد مهندسی بهداشت محیط می‌گوید: محصولات غذایی صنعتی در بسته‌بندی نهایی، نشان سیب سلامت، تاریخ تولید و مصرف، شرایط نگهداری و نشانی تولید کننده را دارند. در فرایند تولید و توزیع آنها، کنترل بار میکروبی یکی از مراحل مهم به شمار می‌رود. در این روش چنانچه ماده‌ای جایگزین ماده دیگر شود بر اساس استاندارد و زیر نظر کارشناسان است. اما محصولات سنتی و فله‌ای شرایط دیگری دارند.

او به تقاضای مشتریان و آماده‌سازی محصولات سنتی اشاره دارد که بر اساس قانون باید مواد غذایی سنتی در همان محل تولید، عرضه شود. اما واحدی که جایی برای تولید ندارد، واضح است محصولاتش را از کارگاه دیگری تهیه می‌کند. به طوری که به وفور دیده شده است در قسمت بار اتوبوس‌های مسافربری، حجم زیادی از نان‌های سنتی و لبنیات منتقل و تحویل فروشگاهها می‌شود. همچنین سفارش شیرینی‌های خشک در آستانه نوروز یا آش و حلیم برای افطار که تحت شرایط غیربهداشتی، دمای نامناسب و همراه با آلودگی به مراکز پخش و فروش منتقل می‌شود نیز تهدید سلامتی مشتریان را بدنبال دارد.

مسئول گروه سلامت محیط دانشگاه علوم پزشکی البرز تأکید دارد که خاصیت محصولات غذایی سنتی در این است که در حجم کم تولید می‌شود. پس مصرف کنندگان باید هشیار باشند این محصولات در حجم زیاد کاملاً متقلبانه و پرخطر هستند: «در استان البرز که گاومیش وجود ندارد، در تمام فروشگاههای لبنیات سنتی، ماست گاومیش با قیمت بالایی به فروش می‌رسد. حتی در یک مورد که با شناسایی تولید کننده این ماست به کارگاه تولید راه پیدا کردیم، هیچ گاومیشی وجود نداشت و تولید کننده ادعا کرد گاوهایش از نظر تغذیه با گاومیش برابری دارد! در این کارگاه سفیده تخم مرغ، نشاسته، شیر خشک و ثعلب مورد استفاده قرار می‌گرفت».

او با ابراز نگرانی می‌گوید: مردم باید بیشتر دقت کنند. در شهرهایی که امکان پرورش شتر وجود ندارد، چگونه شیر شتر به فروش می‌رسد؟

فروشندگان سیار و روزبازارهای محلی نیز دغدغه کارشناسان بهداشتی و غذایی است. به گفته یک کارشناس بهداشت محیط اماکن دانشگاه علوم پزشکی البرز، برخی از کارخانه‌های مواد غذایی مانند چیپس و ماکارونی بخشی از ضایعات خود را برای مصرف دام به پیمانکار می‌فروشند تا در گاوداری‌ها به مصرف برسند، اما او از فروش این مواد غذایی برای مصرف انسان می‌گوید: «گاهی پیمانکار این مواد غیر قابل مصرف را به صورت فله به روز بازارها عرضه می‌کند که خریداران ناآگاه، آن را مورد استفاده خوراکی قرار می‌دهند. متأسفانه مشتریان روزبازارها از قشر محروم و کم درآمد جامعه هستند که در پی کالاهای ارزان قیمت به این بازارها هجوم می‌برند یا از فروشندگان سیار و وانتی‌های سطح شهر خرید می‌کنند. اما با خرید از این محل‌ها، دچار هزینه‌های سرسام‌آور درمان می‌شوند.»

کارشناس بهداشت محیط اماکن به تلخی اشاره می‌کند: «بیماری‌های روده‌ای و انگلی، وبا، تب مالت، سل و هپاتیت از دسته بیماری‌های منتقل از آب و مواد غذایی است.»

تقلب در صنعت مواد غذایی می‌تواند غیرواقعی بودن وزن آنها باشد. یا اینکه درصد خلوص مواد عرضه شده مانند گلاب یا قهوه، متفاوت از آنچه باشد که خریدار انتظار دارد. تقلب در ماهیت مواد غذایی نیز اتفاق می‌افتد؛ فروش یک ماده غذایی به جای ماده غذایی دیگر همانند عرضه پودر لوبیا سبز به جای پودر پسته، یا روغن و رنگ به جای کره. اما آنچه زنگ هشدار برای مصرف کنندگان است، استفاده از موادی است که می‌تواند سلامتی مصرف کننده را تهدید کند.

مینو فراهانی کارشناس ارشد صنایع غذایی به ارزش بالای برخی مواد غذایی و صرفه اقتصادی در تقلب آن از سوی تولیدکنندگان اشاره دارد: «استفاده از گوشت غیر متعارف در برخی رستوران‌های بین راهی و همچنین تقلب در جنسیت گوشت دو نمونه از این روش‌ها است. افزودن پودر استخوان به فرآورده‌های گوشتی مانند سوسیس و کالباس، مخلوط کردن با گوشت حیوانات ارزان قیمت، افزودن پودر خون به همبرگر و سوسیس و کالباس، افزودن مقدار زیاد مواد پر کننده به فرآورده‌های گوشتی، افزودن نیتریت و نیترات به مقدار بیش از حد برای جذابیت در رنگ گوشت، نمونه‌هایی از این تقلبات است. رنگ کردن شُش ماهی‌های فاسد و مانده با مرکورکروم یا خون حیوانات و فروش آن به نام ماهی تازه نیز شکل دیگری از این روش‌های متقلبانه است.»

او توضیح می‌دهد که مواد غذایی تقلبی براساس میزان خطر آن برای مصرف‌کننده، گاهی به منظور جلب مشتری است و خطری برای سلامتی ندارد؛ مثل افزایش نشاسته به ماست به منظور قوام بیشتر آن. اما استفاده از یک رنگ سبزصنعتی برای زیبا ساختن محصولی مانند خیارشور به طور مستقیم سلامت مصرف‌کننده را هدف قرار می‌دهد.

او از «تقلب در ادویه‌ها » نیز نام می‌برد. اینکه قیمت بالای زعفران موجب شده این ماده در معرض تقلب‌های زیادی قرار گیرد و عده‌ای از پرچم گلرنگ یا ریشک‌های اطراف ذرت استفاده کرده و آن را با رنگ‌های مصنوعی به رنگ زعفران درآورند. یا با افزودن سنگ یا خاک به بسته‌های زعفران، وزن غیرواقعی به خریداران اعلام می‌شود.

مینو فراهانی به عنوان یک تقلب فراگیر از ادویه‌های پرمصرفی مانند فلفل و زردچوبه نام می‌برد که قربانی بازار مکاره تقلب می‌شوند. با اطمینان می‌گوید: در تقلب فلفل از موادی نظیر خاک اره نرم، نرم کرده پوست گردو یا هسته خرما، آرد نخودچی، تفاله زیتون و مواد مشابه به عنوان پایه استفاده می‌شود. همچنین برای تولید زردچوبه تقلبی، موادی نظیر آرد یا نان خشک، پوست پسته و فقط کمی زردچوبه با یکدیگر مخلوط می‌شود.

پای تقلب به عسل که باز می‌شود، تقریباً اغلب مصرف کنندگان آن را تجربه کرده‌اند. عسل صد درصد مصنوعی بدون دخالت زنبور از تغلیظ آب میوه‌هایی مانند خرما، توت، شربت قند، مواد نشاسته‌ای، نیشکر و میوه‌های شیرین تولید می‌شود.

محور دیگر تقلبات مواد غذایی مانند آبلیموی تقلبی که مخلوط کاه زبر با آب ولرم، پوست لیمو و جوهر لیمو است، تقریباً برای همه مصرف کنندگان شناخته شده است. یا رب گوجه فرنگی که برخی از افراد سودجو کدو یا سیب زمینی پخته و له شده و نشاسته به گوجه فرنگی اضافه می‌کنند. رنگ شیمیایی قرمز نیز در این روش استفاده می‌شود.

بر اساس نتایج آزمایشگاهی و تجربیات این کارشناس صنایع غذایی، رنگ شیمیایی و غیرخوراکی در یکدست شدن و خوشرنگی رشته‌های پلویی برشته، لیموعمانی سیاهرنگ و حتی در تخمه آفتابگردان نیز استفاده می‌شود.

مخلوط کردن شیر حیوانات مختلف که قیمت‌های متفاوتی دارند نیز یکی از شیوه‌های تقلب است. شاید شما هم شایعه افزودن وایتکس به شیر را شنیده اما باور ندارید.

از آنجا که شیر یک ماده فسادپذیر است که در فرایند تولید و توزیع آلوده به میکروب می‌شود، دامداران برای پوشاندن فسادشیر، مقداری جوش شیرین و حتی کرومات یا بی‌کرومات پتاسیم به آن اضافه می‌کنند تا فساد و لخته شدن آن مخفی بماند. در حالی که این میکروب‌ها همچنان فعال باقی مانده و سلامت مصرف کننده را تهدید می‌کند. در صفحه رسمی معاونت غذا و دارو نیز به این مورد اشاره مستقیم شده است. این ماده شیمیایی، سرطان زا و بسیار سمی است که علاوه برمشکلات تنفسی، می‌تواند موجب جهش‌های ژنتیکی و بدنیا آمدن کودکان نابالغ شود.

حساسیت‌های غذایی ازبزرگ‌ترین معضلات امروزی گروهی از مصرف کنندگان است و از هر ۲۰۰ نفر یک نفر معمولاً به نوعی به موادغذایی حساسیت دارد و مصرف اشتباه ممکن است به بهای گرفتن جان مصرف کنندگان تمام شود. قربانیانی که نبودشان هیچ‌گاه جبران نمی‌شود.

تقلب و غش در تولید و فروش مواد غذایی همیشه تقبیح شده است. یکی از به‌یادماندنی‌ترین قصه‌های قابوسنامه که در ذهن بسیاری ازما مانده است، قصه یک مرد گله‌دار بود که هزار گوسفند داشت و آدم نادرستی بود. حلال را از حرام نمی‌شناخت و آب را به نرخ شیر به مردم می‌فروخت. تا اینکه یک‌ شب، چوپان گوسفندانش را در رودخانه خشکی جا داد و خودش روی بلندی به خواب رفت. در بارندگی سیل بزرگی به راه افتاد و همه‎ گوسفندها را آب برد و هلاک کرد.

این همان حقیقت است که نادرستی همیشه سیل نمی‌شود و گوسفند را نمی‌برد، گاهی حادثه می‌شود و جان می‌برد، گاهی رسوایی می‌شود و آبرو می‌برد، گاهی به‌صورت ناراحتی و نگرانی درمی‌آید و صفای زندگی را می‌برد، گاه آرامش خیال و آسایش فکر را هدف می‌گیرد… با این حال باید به‌هوش باشیم تا مچ متقلب را بگیریم. متقلبان در فضای غفلت مراجع نظارتی و آسودگی خیال و بی‌توجهی مصرف کننده فرصت جولان پیدا می‌کنند.

مجتبی آقایی یک معلم کرجی که در یکی از فروشگاههای زنجیره‌ای مشغول خرید است، می‌گوید: از قدیم می‌گویند هیچ گرانی بی‌حکمت نیست و هیچ ارزانی بی‌حکمت. قصد توجیه گرانفروشی را ندارم اما فروشنده‌ای را می‌شناسم که مدعی است عسل ازیکی از شهرهای غرب کشور می‌آورد و کیلویی ۱۰۰ هزار تومان می‌فروشد. وقتی قیمت برخی مرباها در فروشگاه از این رقم بالاتر است، باید بدانیم یک جای کار می‌لنگد. همچنین تاریخ مصرف، سیب سلامت وزارت بهداشت، آدرس و شماره تلفن کارخانه تولیدی و… از نکاتی است که باید به آنها دقت کنیم.»

منبع : روزنامه ایران

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

سفره رنگین تقلب بیشتر بخوانید »

سفارش لحظه‌آخری شهید به پسرش + عکس

سفارش لحظه‌آخری شهید به پسرش + عکس



مدافع حرم شهید مهدی نظری - کراپ‌شده

گروه جهاد و مقاومت مشرقشهید سروان مهدی نظری از اهالی اندیمشک، متولد ۱۳۶۴ و از رزمندگان لشکر عملیاتی ۷ ولی‌عصر(عج) سپاه خوزستان بود که به‌عنوان پنجمین شهید مدافع حرم اندیمشک به کاروان شهدا پیوست و پیکرش بعد از چهار سال به میهن اسلامی بازگشت. این دلاورمرد، ۲۰ خردادماه ۱۳۹۵ به در حلب سوریه و منطقه خان‌طومان به شهادت رسید اما پیکرش بیش از چهار سال بعد، در ۲۱ مهرماه ۱۳۹۹ به دامان وطن بازگشت.

از شهید سروان مهدی نظری دو یادگار به نام‌های ابوالفضل و زینب به جا مانده است.

آنچه در ادامه می‌خوانید، حاصل گفتگو با آقای اسحاق نظری،‌ برادر شهید است که ما را با گوشه‌ای از زندگی این شهید برومند آشنا می‌کند.

اصالتاً بختیاری الیگودرز هستیم. آقام کشاورز است و از سال ۶۱ ساکن اندیمشک شدیم. سه برادریم و پنج خواهر. مهدی بچۀ ماقبل آخر بود و اول فروردین ۱۳۶۴ توی اندیمشک به دنیا آمد. همان زمان که مهدی متولد شد دایی‌ام شهید شد و برادرم جانباز.

سفارش لحظه‌آخری شهید به پسرش + عکس

از وقتی یادم می‌آید مهدی نسبت به بقیۀ ما احترام زیادی به آقام و مادرم می‌گذاشت. هر بار از مدرسه می‌آمد خانه حتما دست یا پای مادر و آقام را می‌بوسید. این عادتش را تا بزرگسالی و پیش از شهادتش هم داشت.

مهدی با همه خوش‌رفتار بود. هیچ‌وقت جلوی بزرگترها پایش را نمی‌کشید. با هرکس متناسب با خودش رفتار می‌کرد. با بچه‌ها بچه بود و با بزرگترها بزرگ. هر وقت بزرگی را می‌دید حتماً می‌رفت از نزدیک بهش دست می‌داد و بهش احترام می‌گذاشت. همین رفتار محترمانه‌اش باعث شده بود دیگران هم دوستش داشتند.

مسجد قائم حدود ۱۵۰متر با خانه‌مان فاصله دارد. مهدی از هفت سالگی می‌رفت مسجد و از همان موقع یواش‌یواش وارد کارهای فرهنگی مسجد شد. از طرفی هم کمک خانواده می‌کرد. خانوادۀ پر جمعیتی داشتیم. مهدی از هشت سالگی گاهی تابستان‌ها می‌رفت توی نانوایی کار می‌کرد تا کمک خرج آقام باشد. خردادماه که می‌شد و مدارس تعطیل، صاحب نانوا آنقدر ازش راضی بود که گاهی خودش می‌آمد سراغ مهدی را می‌گرفت ببردش سر کار. مهدی پانزده سال توی نانوایی کار کرد. به جز پولی که از حقوقش به آقام می‌داد، مقداری هم کمک مسجد می‌کرد و مبلغی هم برای فقرایی که می‌شناخت کنار می‌گذاشت.

مهدی با احمد حاجیوند الیاسی[۱] خیلی رفیق بود. با هم توی مسجد کار فرهنگی می‌کردند. برای نوجوان‌ها تیم فوتبال تشکیل دادند. آخر هفته‌ها هم بچه‌های مسجد را می‌بردند کوهنوردی. تلاش می‌کردند با این برنامه‌ها بچه‌های محل را جذب مسجد کنند تا آن‌ها خیال نکنند مسجد یعنی فقط کار معنوی. در کنار برنامه‌های تفریحی مهدی به بچه‌ها قرآن یاد می‌داد. پاسدار هم که شد و رفت اهواز، هر بار می‌آمد اندیمشک به بچه‌های مسجد سر می‌زد. می‌گفت: «پایگاه اصلی من اینجاست.» بچه‌های مسجد را جمع می‌کرد و تشویق‌شان می‌کرد به درس‌خواندن. بچه‌ها هم بهش انس گرفته بودند و مشکلات‌شان را بهش می‌گفتند.

سفارش لحظه‌آخری شهید به پسرش + عکس

مهدی از بچگی می‌گفت: «دوست دارم پاسدار بشم و راه دایی‌ام رو برم. می‌دونم دایی منو دنبال خودش می‌کشونه و کمکم می‌کنه تا پاسدار شم.» آخرش سال ۸۵ جذب سپاه شد. بعدها مهدی به‌مان گفت: «زمانی که منتقل شدم گردان عمار اتاقی که رفتم، مقر دایی‌ بود و عکسش‌ اونجا بود. هر بار می‌رفتم مقر با عکس دایی روبه‌رو می‌شدم. خیلی فکر کردم چطور از بین این همه جا آمدم سر جای دایی. دوباره بعد از دو سال که منتقل شدم اروندکنار باز هم عکس دایی اونجا بود. هر جا می‌رفتم دایی جلوم بود.» 

 زمانی که وارد سپاه شد دیپلم داشت. می‌گفت: «کسی که کارمنده اگه در همون حالت بمونه و برای رشدش کار نکنه مثل آب راکد گندیده می‌شه. باید مدام به سمت جلو حرکت کنیم.» برای همین رفت دنبال ادامۀ تحصیل. معتقد بود هرکس می‌رود توی نیروی مسلح باید دانشش به‌روز باشد. اینکه در یک مقطع درجا بزنیم کار خاصی نکردیم. چون به ورزش علاقه داشت در رشتۀ تربیت‌بدنی ادامۀ تحصیل داد. می‌خواست آمادگی بدنی‌اش را حفظ کند. نیاز کارش بود تا در سختی‌ها بدنش کم نیاورد.

مهدی برای ما خواهر و برادرها سنگ صبور بود. از وقتی به‌خاطر کارش رفته بود اهواز فقط آخر هفته‌ها می‌دیدیمش. عادتمان شده بود پنجشنبۀ هر هفته خانۀ آقام جمع شویم و منتظر بمانیم مهدی از اهواز بیاید تا یک دل سیر باهاش حرف بزنیم. هر بار دیر می‌رسید نگران می‌شدیم و بهش زنگ می‌زدیم. می‌گفت: «اول زیارت شهدای گمنام[۲] بعد زیارت اهل خونه.»

دو روزی که اندیمشک بود صبح زود می‌رفت نان بربری با حلیم یا سرشیر می‌خرید و برایمان صبحانه آماده می‌کرد. آقام و مادرم را هم حتماً می‌برد تفریح. آنقدر به‌شان محبت و رسیدگی می‌کرد که دیگر طاقت دوری‌اش را نداشتند. مهدی خیلی با محبت بود و با هم جور بودیم. روزهایی که نبود انگار چیزی گم کرده بودیم. با هر کداممان مناسب با خودمان رفتار می‌کرد. مثل نخ تسبیحی بود که همه‌مان بهش وصل بودیم.

سفارش لحظه‌آخری شهید به پسرش + عکس

با اینکه پاسدار شده بود ولی همچنان به رسم و رسومات و فرهنگ بختیاری علاقه داشت. با افتخار چوغا[۳] می‌پوشید و در مراسم‌ها شرکت می‌کرد. حتی برای بچه‌هایش هم لباس محلی خریده بود و تن‌شان می‌کرد. عقیده‌ داشت باید این سنت‌ها را به نسل‌های بعدی منتقل کنیم.

مهدی به هر بهانه‌ای دوست‌هایش را جمع ‌می‌کرد و مهمانی می‌داد. توی مهمانی‌ها هم سنگ تمام می‌گذاشت. هر دو سه ماه یکبار زنگ می‌زد به آقام تا گوسفندی از عشایر اندیمشک برایش بخرد. بعد هم دوست‌هایش را با خانواده دعوت می‌کرد تا برای تفریح بروند بیرون و معمولاً کباب درست می‌کرد. هر کاری می‌کرد تا به اطرافیانش خوش بگذرد. هوای همه را هم داشت.

مهدی خانه‌ای نقلی داشت توی منطقۀ فاز۲ فرهنگیان اندیمشک که خالی بود. خودش اهواز بود و توی خانۀ سازمانی زندگی می‌کرد. بهش گفتم: «چرا خونه‌ت رو اجاره‌ نمیدی؟» گفت: «لازمش دارم.» بعد از شهادتش همکارهایش برایمان تعریف کردند: «مهدی به‌مان گفته بود توی اندیمشک خونه‌ای دارم. هر پاسداری از همکارها ازدواج کنه من خونه رو دو سال رایگان بهش می‌دم. کلیدش رو هم گذاشته بود توی محل کارش تا هر لحظه کسی خواست کلید رو بهش بده.» شش ماه خانه به این نیت خالی ماند. توی این مدت خیلی‌ها را دعوت به ازدواج کرد اما آن خانه قسمت کسی نشد. آخر هم به‌خاطر وام و بدهی‌هایی که داشت آنجا را فروخت تا قبل از رفتنش به سوریه بدهی‌هایش را تسویه کند.

از وقتی مهدی به‌مان گفت می‌خواهم بروم سوریه فضای خانواده‌ سنگین شد و دیگر مثل قبل توی خانه نشاط نداشتیم. ترسی ته دل‌مان را گرفته بود. برای پدر و مادرم سخت بود بهش اجازه بدهند. آن‌ها از یک طرف من و خواهر برادرهایم از طرفی دیگر. هر چه تلاش می‌کردیم تا قانعش کنیم نرود، جواب منطقی به‌مان می‌داد. همۀ حرفش این بود: «اگه داعش بیاید ایران چی؟ اون وقت باید توی خاک خودمون بجنگیم.» آخرش همه‌مان را راضی کرد و مهر ۹۴ رفت سوریه.

سفارش لحظه‌آخری شهید به پسرش + عکس

۵۰ روز تمام اخبار را رصد می‌کردیم ببینیم توی سوریه چه خبر است. همۀ وجودمان اضطراب بود. مهدی هر چهارپنج روز یکبار زنگ می‌زد تا نگرانش نشویم. هر بار زنگ می‌زد مادرم گریه می‌کرد. بهش سفارش می‌کرد مواظب خودش باشد.

از مأموریت اول که برگشت گفت: «یه چیزایی اونجا دیدم که با شنیدن خیلی فرق داره. چیزهایی که هرکس ببینه می‌ره اونجا برای دفاع. دیدم چه بلاهایی سر مردم سوریه آوردن. دیگه نمی‌تونم بی‌خیال اونجا بمونم. صد بار دیگه هم می‌رم. » پرسیدم: «مگه چه خبره؟» گفت: «با یه دوربین روسی چند کیلومتر جلوتر رو می‌دیدم. بارها دیدم تکفیری‌ها بچه‌های چند ماهه را از بغل مادرهاشون پرت می‌کردند و مادر را با خودشون می‌بردن. این صحنه‌ها  آتیش به جونم می‌زد. چه گناهی کردن که باید این‌ بلا سرشون بیاد؟ مگه میشه انسان باشیم و این صحنه‌ها رو ببینیم و هیچ کاری نکنیم؟»

چهار ماهی می‌شد از سوریه برگشته بود که دوباره ساز رفتنش را کوک کرد. هرازگاهی سفارش زن و بچه‌اش را به ما می‌کرد که مواظب‌شان باشیم. دل‌ همه‌مان برایش لرزید. احساس می‌کردم این رفتنش فرق دارد و اگر برود دیگر برنمی‌گردد. با خواهرم صحبت کرده بود و بهش گفته بود: «هر کس یه جوری شهید میشه؛ اما من برای کسی ناراحت می‌شم که جنازه‌اش توی خاک غربت بمونه و برنگرده.»

با هر حرفی که می‌زد دلمان می‌ریخت. نمی‌خواستیم بگذاریم برود. دوستانش بهش زنگ زدند که چند روز دیگر گروهی می‌روند سوریه. به بهانۀ عروسی بردیمش روستا و نگذاشتیم برود. وقتی برگشت سر کار به‌مان زنگ زد شما نگذاشتید من بروم ولی هنوز هواپیما پرواز نکرده. هفتۀ دیگر می‌روم. رفتیم از اهواز آوردیمش اندیمشک و بردیمش جای دیگر. چند روز به‌زحمت نگهش داشتم. آب‌ها که از آسیاب افتاد، برگشت. دوستانش دوباره زنگ زدند که پرواز یک هفته عقب افتاده. این بار دیگر چیزی به ما نگفت. فقط قبل از رفتنش بدون اینکه حرفی از رفتن بزند آمد زمینه را فراهم کرد. به مادرم گفت: «دا بالاخره هر آدمی یه روزی می‌میره. هیچکس جاودان نیست. اگه توی تصادف یا به مرگ عادی بمیرم خوبه یا با شهادت بمیرم؟»

سفارش لحظه‌آخری شهید به پسرش + عکس

مادرم گفت: «من خیلی زجر کشیدم. تا جایی که تونستم دینم رو ادا کردم. تاب و تحمل تو رو ندارم.» گفت: «مادر این‌طور نیست. خدا ارحم الراحمینه. بهت صبر میده. یه روزی با افتخار سرت رو بلند می‌کنی و می‌گی هم خواهر شهیدم و هم مادر شهید.» این را که گفت اشک مادرم درآمد. خیلی گریه کردم. مهدی گفت: «دلم می‌خواد تو راضی باشی. ته دلت بهم بگی برو. من بالاخره می‌میرم اما اگه شهید شم برای تو افتخاره. اذیت میشی. زجر می‌کشی اما برای تو و خانواده و شهر و کشورم افتخاره. من این راه رو دوست دارم.» مادرم با اینکه گریه‌اش بند نمی‌آمد بهش گفت: «برو خدا پشت و پناهت.»

مادر را که راضی کرد بهم گفت: «بریم سری به مسجد بزنیم.» ایام اعتکاف بود. اول رفتیم بازار و نان و پنیر و برنج و… خرید برای بچه‌های معتکف. وقتی رسیدیم مسجد گفت: دلم می‌خواد این‌ها را اختصاصی خودم به‌شان بدم. پیاده شد و وسایل را تحویل مسئول مسجد داد. بعد از شهادتش مسئولی که وسایل را از مهدی تحویل گرفت بهم گفت: «آن روز مهدی گفت دارم میرم سوریه. به بچه‌ها بگو برام دعا کنند شهید شم.»

چند روز بعد از رفتنش خانمش زنگ زد و گفت مهدی رفته. از دستش ناراحت شدیم که چرا زودتر نگفت تا جلویش را بگیریم. گفت: «چند روز پیش مهدی بهم گفت: یه خبر خوب دارم. دو روز دیگه حرکته. دو بار می‌خواستم برم شما نذاشتین. هر دو بار هم کنسل شد. حتماً حکمتی داره. شاید دلیلش منم که باید باهاشون برم. ازت انتظار دارم مخالفت نکنی. به خانواده‌ام هم نگی.‘»

حساب روزها از دستمان در رفته بود. بااینکه مهدی مرتب به‌مان زنگ می‌زد هر روز را با نگرانی سر می‌کردیم. تا اینکه یک روز ساعت چهارپنج عصر دوستانش شروع کردند به زنگ زدن بهم و حالش را می‌پرسیدند. نگران شدم. پرسیدم: «چیزی شده.» گفتند: «انگار مهدی توی حلب مجروح شده.» این را که شنیدم مثل اسپند روی آتش شدم. دستم به جایی بند نبود. تلفن را برداشتم و به هر کس که می‌توانستم اطلاعی ازش بگیرم زنگ زدم. توی دلم خدا خدا می‌کردم سالم باشد.

سفارش لحظه‌آخری شهید به پسرش + عکس
همسر شهید نظری در کنار آقا ابوالفضل و زینب خانم، یادگاران شهید مهدی نظری

بیست روز در تب و تاب بودیم. هرکس حرفی می‌زد. یکی می‌گفت اسیر شده…  دیگری می‌گفت مجروح شده و در بیمارستان حلب بستری است و… . تا اینکه فرمانده سپاه آمدند خانه‌مان و خبر قطعی شهادت[۴] را به‌مان دادند و گفتند: «نتونستیم پیکر رو برگردونیم.»

آرام و قرار نداشتیم همه روزه کارمان شده بود گریه و شیون. اختیارمان را از دست داده بودیم. در همین حال بودیم که ابوالفضل[۵] مردانه ایستاد و گفت: «همه دارن نگاه ما می‌کنن. نباید زیاد گریه زاری کنیم که خیال کنند ما شکست خوردیم. نباید دشمن فکر کنه ناامید شدیم و باعث دل‌خوشی‌اش بشویم.»

بغلش کردم و ازش پرسیدم: «کی این حرف رو یادت داده؟» گفت: «بابام وقتی می‌خواست بره بهم گفت اگه اتفاقی برام افتاد اینو به همه بگو.»

پی‌نوشت:

[۱] احمد حاجیوندالیاسی در تاریخ ۱۲بهمن۹۴ در حلب به شهادت رسید.

[۲] مقبرۀ شهدای گمنام ابتدای جادۀ اندیمشک به اهواز است.

[۳] لباس محلی مردان بختیاری.

[۴]  مهدی نظری در تاریخ ۲۰خرداد۹۵ مصادف با سوم ماه رمضان در جنوب حلب به شهادت رسید.

[۵]  ابوالفضل نظری که آن روزها هفت ساله بود.

* گفتگو: سمانه نیکدل، احمد رضوانی

سفارش لحظه‌آخری شهید به پسرش + عکس
همسر شهید نظری در کنار آقا ابوالفضل و زینب خانم، یادگاران شهید مهدی نظری



منبع خبر

سفارش لحظه‌آخری شهید به پسرش + عکس بیشتر بخوانید »