حماسه هویزه

شهید بوعذار: اگر عربید به صهیونیست‌ها حمله کنید!


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، جانباز شهید حاج شیخ «شویش بوعذار» از بزرگان طایفه بنی‌ساله و فداکاران مخلص جبهه و انقلاب اسلامی، متولد ۳۰ فروردین ۱۳۱۶ در هویزه بود. در روز‌های آغازین دفاع مقدس شیخ درخواست همکاری بعثی‌ها را رد کرد. لباس رزم پوشید و با کهولت سنی که داشت همراه با سردار شهید «سید محمدحسین علم‌الهدی» و مدافعان هویزه قهرمان در کلیه عملیات‌های شبانه علیه متجاوزان شرکت کرد و سنگر به سنگر با نیرو‌های اشغالگر جنگید.

به‌گفته بزرگان منطقه، شیخ در چهره و گفتار و حتی در تیر‌هایی که به‌سوی دشمن شلیک می‌کرد سرشار از اخلاص، پاکی و تقوا بود. این مجاهد سرانجام ۲۲ فروردین ۱۳۷۸ به‌دلیل عوارض ناشی از مجروحیت به همرزمان شهیدش پیوست و پیکر پاکش در زیارتگاه شهدای هویزه آرام گرفت.

او در توصیف وضعیت هویزه پیش از حمله صدام تعریف کرد: «عراقی‌ها از زمان پیروزی انقلاب اسلامی یک روز هم منطقه را ترک نکردند. در آن زمان دو گروه از عراق به خاک هویزه می‌آمدند؛ گروه اول نیرو‌های مجاهد عراقی و «حزب الدعوه» بودند که مخالف «صدام حسین» و حزب بعث به‌شمار می‌آمدند. آنها با گذشتن از هورالهویزه و توقف در مناطق روستایی آن راهی اهواز، قم و تهران شده، فعالیت‌های سیاسی علیه رژیم بعث انجام می‌دادند و می‌خواستند در عراق نظام اسلامی به‌وجود آورند. گروه دیگر جاسوسان بعثی بودند که در پی یافتن مجاهدین عراقی، لباسی شبیه به پاسداران می‌پوشیدند و با زیرکی وارد منطقه شده و پس از شناسایی به العماره برمی‌گشتند.

در موقعیت روز‌های آغازین پیروزی انقلاب، فعالیت برای این قبیل افراد ساده بود؛ زیرا برای رفت‌و‌آمد عراقی‌ها یا ایرانی‌ها حد و مرز معینی وجود نداشت و همه به ظاهر دوستدار انقلاب اسلامی بودند؛ ولی عمده آنان مأموران مخفی و اطلاعاتی و نیرو‌های بعثی عراق بودند که برای یک هدف معین و برنامه‌ای مشخص رفت‌و‌آمد می‌کردند و کارهایشان اغلب مرموز بود. کسی نمی‌توانست از آنها سر در بیاورد.

مدت‌ها از این جریان گذشت. اوایل سال ۱۳۵۸ عده‌ای نزد من آمدند و گفتند: «آب و خاکی که داریم و زمینی که روی آن زندگی می‌کنیم، متعلق به ماست. ما تاریخ و پرچم خاصی داریم و می‌توانستیم به‌عنوان یک کشور عربی که دارای منابع غنی زیرزمینی هست مثل سایر کشور‌ها مستقل باشیم. امورمان را خودمان اداره کنیم و با تکیه بر نفت و گاز به توسعه و آبادانی سرزمین خود بپردازیم، اما فارس‌ها با زور بر ما تسلط پیدا کرده و روز به روز عرصه زندگی را بر ما تنگ کردند. ما را از زندگی سیاسی و اجتماعی خود محروم داشته و اجازه رشد فرهنگی و اقتصادی را به ما ندادند.

زندگی جوانان ما باید از طریق شیخ‌نشین‌های خلیج‌فارس تأمین شود؛ در حالی که خودمان شغل معینی نداریم. از زمان شاه، یزدی‌ها را به اینجا آوردند و همه امکانات گسترش کشاورزی را در اختیارشان گذاشتند؛ در حالی که به ما حتی کود و بذر هم ندادند. ما نمی‌توانیم فعالیت کشاورزی و اقتصادی انجام دهیم و اگر بخواهیم در این زمینه‌ها پیشرفت کنیم و طرحی ارائه دهیم در ادارات به تصویب نمی‌رسد و مشکلات قانونی برایمان ایجاد می‌کنند.

هدف این هست تا ما به خودمان متکی نشویم. دیگر از این زندگی خسته شده و توان تحمل آن را نداریم. اکنون که برادران عراقی به کمک ما آمده‌اند و امکانات لازم را برای بازپس‌گیری حقوق‌مان در اختیارمان قرار می‌دهند، باید منطقه را برای فارس‌ها ناآرام کنیم و با آنها و کسانی که در خدمت‌شان هستند برخورد کنیم. باید با متشنج کردن اوضاع هر روز مشکلاتی برای آنان به‌وجود آوریم تا از منطقه بروند. زیرا آنها به ما اجازه رشد نمی‌دهند. هرچه هست را برای خودشان می‌خواهند و ما را از همه مزایای زندگی محروم کردند.»

وقتی حرف‌های آنان تمام شد، دانستم که این جوانان فریب تبلیغات دشمن را خورده و ناآگاهانه در خدمت بعثی‌ها قرار گرفته‌اند. آنها قصد داشتند بین مردم تفرقه و درگیری به‌وجود آورند.

دوران محرومیت‌ها

ابتدا تحلیلی از وضع عراق به آنها ارائه دادم و گفتم شما می‌خواهید به کمک صدام حسین به حق و حقوق‎تان برسید که امروزه در بین خود عراقی‌ها منفور هست. او یک عنصر دست نشانده و در خدمت استعمار هست و هرگز برای به‌دست آوردن آزادی به شما کمک نخواهد کرد. شما باید به‌جای توسل به بیگانگان به دولت فرصت دهید تا مشکلات کشور را حل کند. نباید به انقلاب و ایران پشت کنید و به بیگانگان که دشمنان ما و شما هستند روی بیاورید. ما روستاییان در طول حکومت شاه، بدترین مظلومیت‌ها را تحمل کردیم و امروزه که نظام اسلامی در رأس کشور قرار دارد، ما هم از مزایای عدالت این حکومت برخوردار خواهیم شد.

هرچه با آنان گفت‌و‌گو کردم، نتیجه‌ای نداشت. آنها به‌دنبال اهداف سیاسی بودند و به‌شدت احساسات مردم را تحریک و محیط را ناآرام کردند.

بنابراین، به سراغ مردم رفتم و گفتم هوشیاری خود را بیشتر از گذشته حفظ کنید و رفت‌و‌آمد افراد به داخل مناطق روستایی را زیر نظر گرفته، افراد بیگانه و ناشناس را شناسایی کنید. ما نباید بازیچه افراد ناآگاه باشیم و اجازه فعالیت به آنان بدهیم.

بیشتر مردم با فکر و ایده من موافق بودند. البته تعداد کمی هم بودند که بر اثر محرومیت‌های زمان شاه، فریب تبلیغات دشمن را خورده و فکر و خط مشی آنان را قبول کردند؛ ولی آنقدر مقبولیت نداشتند تا بتوانند بر بقیه تأثیر بگذارند. این عده تحت تأثیر فتنه‌های افراد فریب‌خورده قرار گرفتند، ولی، چون شیوه تبلیغی را نمی‌دانستند تنها می‌گفتند حرف‌های آن گروهی که از هویزه آمدند، درست هست و راست می‌گویند.

شعار آزادی خوزستان!

ارتش عراق در روز‌های سوم تا ششم مهر ۵۹ منطقه را اشغال کرده بود و به بازداشت مردم مبادرت می‌کرد. از آنان می‌خواست تا نیرو در اختیارشان قرار دهند. فرماندهان بعثی می‌گفتند ما اسلحه و مهمات در اختیار مردم عرب خوزستان قرار دادیم تا به کمک‌مان بشتابند و هرچه زودتر مقاومت ایرانیان را در هم شکسته و خوزستان را آزاد کنیم.
پاسخ مردم این بود که ما ایرانی هستیم و تابع عراق نیستیم. به کشورمان خیانت نخواهیم کرد. از شما هم اسلحه‌ای نگرفته‌ایم. این شما بودید که سلاح‌هایتان را در مرز رها کردید تا به‌دست سودجویان بیفتد. آنها نیز اسلحه‌ها را به ضدانقلاب درگیر با سپاه در کردستان فروختند.

به اشغالگران حمله کنید

شما به‌جای اینکه بیایید مزارع و خانه‌های ما را خراب کنید، بهتر هست برادران فلسطینی خودتان را آزاد کنید. به اسرائیل حمله کنید و قدس را از دست صهیونیست‌ها رها سازید.

این گفت‌و‌گو‌ها برای بعثی‌ها خوشایند نبود و آنها با زور و اسلحه می‌خواستند مردم را وادار کنند در کنارشان بجنگند در صورتی که من می‌دیدم نه‌تنها مردم ما علاقه‌ای به متجاوزان ندارند و به آنها کمک نمی‌کنند که در مدت اشغال، بیشترین ضربه‌ها را از دست جوانان عرب منطقه دیده بودند.

«حاج یونس شریفی» جوان قدرتمند شهر هویزه با مواد منفجره پل ارتباطی ارتش عراق بر روی کرخه کور را منفجر کرد و از اول مهر، فرماندهی نیرو‌های ضد ارتش بعث را در دست گرفت و بسیاری از سربازان دشمن را از بین برد. جوانان را آموزش نظامی داد و خلاصه همه مردم عرب منطقه رودرروی دشمن دین و قرآن ایستادند و بسیاری هم اسیر و شهید شدند.

منبع: هفته‌نامه صبح صادق

انتهای پیام/ ۱۱۹

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

شهید بوعذار: اگر عربید به صهیونیست‌ها حمله کنید! بیشتر بخوانید »

طرح/ شهید سید حسین علم‌الهدی

طرح/ شهید سید حسین علم‌الهدی


انتهای پیام/ ۱۱۸

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

طرح/ شهید سید حسین علم‌الهدی بیشتر بخوانید »

جواز شرکت در جبهه با واسطه‌گری «شمخانی» / تأثیر انشاء با جمله ایهامی «پا روی گل‌ها نگذارید و آن‌ها را پرپر نکنید»

شهامت شهید غدیریان در بحث با یک بی‌دین/ کنایه سنگین شهید به رژیم پهلوی در اوج خفقان


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، متن زیر قسمتی از کتاب «دِین» به کوشش «علی مسرتی» و برگرفته از خاطرات گردآوری شده بچه‌های مسجد جزایری اهواز است که انتشارات سوره مهر آن را چاپ کرده است.

مطلبی که از این کتاب انتخاب شده است، گزارشی از زندگی شهید «محسن غدیریان» یکی از شهدای مسجد جزایری اهواز است که گردآورنده کتاب دِین (مسرتی) در پاورقی کتاب آن را توضیح داده است.

«شهید «محسن غدیریان» سال ۱۳۴۰ در خانواده‌ای مذهبی در اهواز دیده به جهان گشود. در دوران دبیرستان که یکی از دبیران طرفدار حزب توده‌، در کلاس «دین» را افیون توده‌ها می‌نامید و از جبر تاریخ می‌گفت، محسن با شهامت برمی‌خاست و با او بحث می‌کرد.

در تظاهرات روز ۱۳ فروردین سال ۱۳۵۷ «محمدتقی کتان‌باف» پیش روی وی با گلوله ساواکی‌ها به شهادت رسید و این، محسن را به شدت متأثر کرد.

روز بعد که مدارس بازگشایی شدند، دبیر ادبیات موضوع «تعطیلات عید را چگونه گذراندید؟» را برای انشاء تعیین کرد. محسن جریان چهلم شهدای تبریز در مسجد جزایری اهواز را نوشت و در کلاس خواند. او نوشته بود که: «بعد از تظاهرات از کنار باغچه وسط خیابان نادری عبور می‌کردم که دیدم روی تابلویی نوشته است: «پا روی گل‌ها نگذارید و آن‌ها را پرپر نکنید.» آن شب نوجوانی ۱۳ ساله شهید شد و اینچنین گل‌هایی در کنار ما به دست رژیم پهلوی پرپر می‌شوند.»

آن روز دبیر و هم‌کلاسی‌های محسن گریستند و تحولی در کلاس ایجاد شد. وقتی با برنامه‌ریزی بچه‌های مسجد (جزایری) اعتصابات دانش‌آموزی در اهواز شروع شد، محسن وسط حیاط دبیرستان ایستاد و فریاد زد: «تعطیل است. دبیرستان تعطیل است.» و به کمک «احمد غدیریان»، «سعید درفشان»، «سید محمدرضا حسن‌زاده» و عده دیگری از برادران، دبیرستان را تعطیل کردند.

شهید غدیریان در راه‌اندازی و گسترش تظاهرات خیابانی در خیابان‌های مرکزی شهر به همراه برادر کوچکترش «احمد غدیریان» شرکت فعال داشت.

محسن بعد از پایان تحصیلات متوسطه به خدمت سربازی رفت. در تابستان ۱۳۵۹ متوجه تحرکات و نقل و انتقال سلاح و مهمات مشکوکی در پادگان «خسروآباد» شد و از طریق احمد غدیریان که با اطلاعات سپاه اهواز همکاری داشت، این تحرکات را گزارش داد.

چندی نگذشت که معلوم شد این موارد در رابطه با کودتای نوژه بوده است و محسن توانسته بود از وقوع آن در آنجا پیشگیری کند. اواسط تابستان ۱۳۵۹ ادامه خدمت محسن به عنوان عضو رسمی به سپاه پاسداران منتقل شد و محسن برای آموزش و کار زیر نظر «احسان علوی» به واحد اطلاعات سپاه (که در آن زمان «محسن رضایی» مسئول آن بود) رفت.

شهیدان «سید فرج سیدنور»، «امیرحسین همویی» و «امیر علم» از همکاران محسن در آنجا بودند. وقتی خبر‌های آغاز جنگ تحمیلی رسید، محسن مصرانه از مسئولین خواست که اجازه بدهند که به جبهه برود اما به او اجازه ندادند.

تا اینکه یک روز «علی شمخانی» به آنجا رفت و محسن با واسطه قرار دادن وی موافقت اعزام به جبهه را گرفت.

محسن غدیریان ابتدا به سوسنگرد و سپس به هویزه رفت و در جمع یاران «سید حسین علم‌الهدی» تا آخرین لحظه جنگید و به فیض عظیم شهادت نائل آمد.»

انتهای پیام/ ۱۱۸

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهامت شهید غدیریان در بحث با یک بی‌دین/ کنایه سنگین شهید به رژیم پهلوی در اوج خفقان بیشتر بخوانید »

جریان انقلابی باید مردم را نسبت به آینده امیدوار کند

جریان انقلابی باید مردم را نسبت به آینده امیدوار کند


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، «محمدمهدی اسماعیلی» وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی روز گذشته (شنبه) با حضور در یادمان شهدای هویزه، در جمع خبرنگاران اظهار داشت: جای جای خوزستان سرشار از یادمان‌های دفاع مقدس است که هر کدام از آن تاریخ بزرگی را در دل و روح خودش دارد و هر فردی که در مقابل تاریخ این حماسه قدری تأمل کند، قطعاً مقابل عظمتی که این اماکن مقدس به واسطه حضور شهدای عالی مقام دارند، سر تعظیم فرود می‌آورد.

وی افزود: در حوزه فرهنگی از ظرفیت‌های بزرگ دفاع مقدس به نحو شایسته استفاده نشده است؛ البته از زحماتی که برای ترویج اهمیت ایثار شهدای بزرگ اتفاق افتاده است، نباید بی‌انصافانه رد شد؛ بلکه در این زمینه اقداماتی انجام شده است، ولی هیچ تناسبی میان عظمتی که رخ داده است با اتفاقات وجود ندارد.

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی تاکید کرد: بنا بر آن است که در حوزه فرهنگی به این سرمایه‌های بزرگ که همان شهدا و… هستند، توجه ویژه کنیم. ما موظف هستیم که این کار بزرگ را با همکاری مردم انجام دهیم؛ زیرا انقلاب را مردم مدیریت کردند و جلو بردند.

اسماعیلی افزود: شهدای هویزه در زمان جنگ تحمیلی مقاومت جانانه‌ای کردند، اما بخشی از دلایل شهادت این شهیدان ناکارآمدی‌های جریان منحرف در اداره کشور بود.

وی گفت: اگر بخواهیم مشکلات فرهنگی بوجود آمده را بعد از جنگ به دلیل ناکارآمدی‌ها، مشکلات و رویکرد‌های غیر انقلابی حاکم در این بخش، اصلاح و برطرف کنیم باید کار را در اختیار مؤسسات و جریانات جبهه فرهنگی انقلاب قرار دهیم.

وزیر ارشاد بیان کرد: در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی این موضوع را مأموریت محوری خود قرار دادیم و بخش‌های فرهنگی که وظیفه تسهیل‌گری را در این حوزه دارند، باید مسیر را برای علاقه‌مندان و فعالان و مردم هموار کنند تا روایت درستی از این مقاومت‌های جانانه شهدا ثبت شود.

اسماعیلی با تاکید بر اینکه این موضوع به صورت جدی در دستور کار وزارت ارشاد قرار دارد، افزود: در همین قطعه آسمانی هویزه ظرفیت بزرگی وجود دارد که باید تلاش شود تا همه ظرفیت‌ها برای روایت درست به نسل جدید (نسلی که انقلاب، امام و جبهه‌ها را ندیدند و امروز ممکن است برای آن‌ها روایت نادرست انجام شود) منتقل شوند، چون شبکه‌های معاند و جریان وابسته دنبال این هستند که مردم را از گذشته خود نادم نشان دهند و آن‌ها را از آینده ناامید کنند.

وزیر ارشاد گفت: جریان انقلابی باید مردم را نسبت به گذشته خود آگاه و نسبت به آینده امیدوار کند؛ این مهمترین وظیفه دستگاه‌های فرهنگی و حاکمیتی در جمهوری اسلامی است و چنین هدفی محقق نمی‌شود مگر با حضور قوی خود مردم و صاحبان اصلی این سرمایه‌ها یعنی خانواده معظم شهدا، ایثارگران و کسانی که خون دل خوردند تا درخت انقلاب امروز به این تنومندی برسد.

انتهای پیام/ ۱۱۸

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

جریان انقلابی باید مردم را نسبت به آینده امیدوار کند بیشتر بخوانید »