خاطرات آزاده

خاطرات آزاده «حمیدرضا قنبری» در کتاب «نخل‌های زینتی»

خاطرات آزاده «حمیدرضا قنبری» به چاپ می‌رسد


به گزارش نوید شاهد، کتاب «نخل‌های زینتی» روایتی از خاطرات آزاده سرافراز «حمیدرضا قنبری» است که در قالب 49 بخش از زمان کودکی تا آزادی این آزاده را روایت می‌کند. این کتاب به قلم خود راوی توسط نشر شاهد در بازار عرضه خواهد شد.

خاطرات آزاده «حمیدرضا قنبری» در کتاب «نخل‌های زینتی»

نویسنده در این کتاب کوشیده تا مخاطب را به سفری معنوی در جبهه‌ها و اردوگاه‌های اسرای ایرانی در عراق ببرد. نگارش این کتاب از بهار 1396 آغاز شده و در زمستان 1398 به پایان رسیده است.

حمیدرضا قنبری در این کتاب از جلسات قرآن مسجد آیت‌‎الله بهبهانی اهواز و استاد قرآنش محمدجواد صفاریان به عنوان پررنگ‌ترین خاطرات دوران نوجوانی‌اش یاد کرده است.

این راوی نویسنده در کتاب نخل‌های زینتی به چهره‌های گمنام و الماس‌های درخشان که گرد و غبار غفلت دوران روی آن‌ها پاشیده شده، اشاره کرده است و امید دارد که این کتاب بتواند تا حدودی غبار از آن گوهرها بزداید.

او در مقدمه این کتاب آورده است: «خاطرات اسارت برایم با دو کلمه «الانبار» و «موصل» آمیخته است؛ دو اردوگاه با شرایط و ویژگی‌هایی متفاوت. اردوگاه الانبار در بیابان‌های استان الانبار، استانی در غرب عراق و مجاورت کشور اردن با آب و هوایی گرم و خشک، شبیه مناطق مرکزی خوزستان و دیگری اردوگاه موصل 2، در شمال عراق با آب و هوایی شبیه تهران. از مجموع 91 ماه اسارتم، 56 ماه را در اردوگاه الانبار و 34 ماه را در اردوگاه موصل 2 گذراندم و حدود یک ماه آخر را هم بین اردوگاه‌های مختلف سرگردان بودم تا بالاخره آزاد شدم.»

به مخاطبان نویدشاهد پیشنهاد می‌کنم این کتاب را تهیه و از مطالب جذاب و خواندنی آن بهره‌مند شوند.

 

 



منبع خبر

خاطرات آزاده «حمیدرضا قنبری» به چاپ می‌رسد بیشتر بخوانید »

برگی از خاطرات آزاده و جانباز «عزیزالله فرجی‌زاده»

برگی از خاطرات آزاده و جانباز «عزیزالله فرجی‌زاده»


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از قزوین‌‌، آزاده و جانباز «عزیزالله فرجی‌زاده» متولد دهم خرداد سال ۱۳۳۸ است، سی‌ام دی سال ۱۳۶۰ در سن ۲۱ سالگی داوطلبانه به جبهه اعزام شد در حالی که از سربازی معاف بوده است.

وی آزاده و جانباز ۵۵ درصد است که طی هشت سال دفاع مقدس در عملیات‌های مختلفی مانند رمضان، خیبر، والفجر ۸ و کربلای ۴ حضور مستمر داشته و با تحمل ۴۴ ماه اسارت در اردوگاه‌های رژیم به آغوش خانواده بازگشت.

آزاده و جانباز عزیزالله فرجی‌زاده از خاطراتش روایت می‌کند: مرخصی که تمام شد باید دوباره برای عملیات برمی‌گشتیم. این‌بار که با همسرم خداحافظی می‌کردم برخلاف دفعات قبل که به جبهه می‌رفتم اصلاً حال‌وهوای همیشگی را نداشت. رنگ‌پریده و بسیار مضطرب و نگران بود و نمی‌توانست حرف بزند انگار به او الهاماتی از رفتن و دیگر برنگشتنم شده است که من از آن بی‌خبرم. اما دیگر کاری از دستم ساخته نبود چرا که همه فکر و ذکرم فقط رفتن به جبهه بود و شهادت و به هیچ‌چیز دیگر، حتی آینده خود و خانواده‌ام هم فکر نمی‌کردم. 

در آن لحظات و به هنگام خداحافظی با همسرم اوج نگرانی و استرس را در چهره رنگ‌پریده‌اش می‌دیدم و با وجود اینکه اصلاً راضی به رفتنم نبود و مرتب نگرانی‌اش از آینده خود و فرزندان خانه کوچک‌مان را بیان می‌کرد و با وجود التماس‌های مظلومانه پسر ۴ ساله‌مان که به پاهایم چسبیده بود و اصرار داشت که آن‌ها را تنها نگذارم. سرانجام با همه عشق و علاقه‌ای که به آن‌ها داشتم تاب و توان دیدن و شنیدن تجاوزات دشمن به کشور و تعدی به مردم و ناموسمان را نیاورده و رفتم. 

از قزوین که اعزام شدیم ما را مستقیم به لشکر ۸ نجف برده و از آن‌جا برای آموزش‌های تکمیلی غواصی به بهمن‌شیر و اروندرود منتقل شدیم. یک ماهی در آن‌جا آموزش دیدیم. آموزش‌هایی که کاملاً با برنامه‌های قبلی متفاوت بود طوری که اکثر آموزش‌ها و برنامه‌ها، شب‌ها و در آب انجام می‌شد. آموزش که تمام شد سردار عبدالله عراقی که فرمانده یکی از تیپ‌های لشکر ۸ نجف بود آمد و در خصوص وضعیت جبهه‌ها و اهمیت دفاع صحبت کرد. پس از صحبت‌های سردار، ما را سوار ماشین‌های کانکس‌دار کرده و حدوداَ ساعت ۱۰ شب بود که وارد گمرک خرمشهر شدیم. 

وضعیت گمرک را دیدیم کاملاً با دفعات قبل متفاوت بود. انگار دشمن کاملاً در جریان بود که ما قصد عملیات داریم و در گمرک مستقر هستیم عراقی‌ها مرتب منور می‌زدند و زمین و آسمان گمرک خرمشهر مثل روز روشنِ روشن بود. سه شبی را آن‌جا گذرانده و همه شناسایی‌ها و توجیهات انجام شده بود که در خط مقدم اروند، مقابل نیرو‌های دشمن در آن سوی اروند، مستقر شده و سنگر و پناهگاه‌های لازم را ساختیم. شب عملیات برادر احمد کاظمی فرمانده لشکر در جمع رزمندگان سخنرانی کرد و گفت به عملیاتی که می‌روید ۹۹ درصد امکان برگشت وجود ندارد.    

منبع: کتاب من پاسدار نیستم

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

برگی از خاطرات آزاده و جانباز «عزیزالله فرجی‌زاده» بیشتر بخوانید »