خاطرات دفاع مقدس

برگزاری نشست روایتگری دفاع مقدس به مناسبت سالروز حماسه سوم خرداد در یاسوج+ تصاویر

برگزاری نشست روایتگری دفاع مقدس به مناسبت سالروز حماسه سوم خرداد در یاسوج+ تصاویر


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از یاسوج، به مناسبت گرامیداشت سالروز حماسه آزادسازی خرمشهر، نشست روایتگری دفاع مقدس امروز در ستاد فرماندهی انتظامی استان کهگیلویه و بویراحمد برگزار شد.

در این نشست، سرهنگ «علی ثابتی» از فرماندهان و پیشکسوتان دوران دفاع مقدس به روایتگری و بیان خاطراتی از دوران دفاع مقدس پرداخت.

این پیشکسوت دفاع مقدس عملیات بیت‌المقدس را نقطه عطفی در تاریخ جنگ هشت‌ساله دانست و اظهار داشت: در این عملیات با اتحاد و یک‌دلی رزمندگان اسلام و رهبری امام (ره)، خرمشهر عزیز آزاد شد.

وی افزود: رزمندگان ما در عملیات غرورآفرین آزادسازی خرمشهر حدود ۱۹ هزار اسیر گرفتند و اقتدار ایران اسلامی به دنیا ثابت شد.

برگزاری نشست روایتگری دفاع مقدس به مناسبت سالروز حماسه سوم خرداد در یاسوج + تصاویر

برگزاری نشست روایتگری دفاع مقدس به مناسبت سالروز حماسه سوم خرداد در یاسوج + تصاویر

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

برگزاری نشست روایتگری دفاع مقدس به مناسبت سالروز حماسه سوم خرداد در یاسوج+ تصاویر بیشتر بخوانید »

ماجرای پیراهنی که ۲۰۰ رزمنده را شهید کرد

ماجرای پیراهنی که ۲۰۰ رزمنده را شهید کرد+ فیلم


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جها دفاع‌پرس، سراسر دفاع مقدس پر بود از خاطرات و اتفاقای که گاه شنیدنش انسان را به حیرت و شگفتی وا می‌داشت. این خاصیت غیر منتظره بودن جنگ باعث می‌شد تا اتفاقات غیر منتظره زیادی درون خود داشته باشد. شاید یکی از جالب‌ترین خاطره‌های مربوط به دفاع مقدس ماجرای حسام رئیسی عکاس شهرستان مبارکه است. او پیراهنی داشت که هرکس آن را می‌پوشید چند وقت به شهادت می‌رسید، برای همین اسمش را گذاشته بودند پیراهن شهادت. آوازه این لباس بر سر زبان همه مردم شهر افتاده بود و هرکس طالب شهادت بود سری به عکاسی حسام رئیس در آن دوران می‌زد و درخواست پوشیدن پیراهن شهادت را می‌کرد.

پیراهن شهادت، یک پیراهن چهارخانه مشکی با خطوط سفید که مجموعا ۲۰۰ شهید از شهرتان مبارکه با پیراهن شهادت عکس گرفته‌اند.
جالب است یکی از این شهدا به نام «محمدرضا نجفی» سه سال پس از پایان جنگ و در سال ۱۳۷۲ در حین خدمت سربازی در منطقه کردستان به شهادت رسید.

آقای رئیسی عکاس لباس شهادت درباره این پیراهن می‌‍گوید: «می‌گویند عکس به قلب آدم زخم می‌زند. من هم عکاس بودم و خیلی از این زخم‌ها کار دوربین من است. اما من یک چیز متفاوتی داشتم. تمام شهدایی که در مبارکه و اطراف مبارکه شهید شدند با این لباس عکس گرفتند. شهدایی، چون سید رضا سجاد دوست، رحمت الله ثریا، مجید خرمی و … به این می‌گفتند پیراهن شهادت، حتی یک نفر رفته بود بنیاد شهید گفته بود م هرچه جبهه می‌روم شهید نمی‌شوم گفته بودند برو غسل شهادت کن و برو عکاسی افشین یک پیراهنی دارند آن را بپوشی شهید می‌شوی. آمد پیش ما، سراغ پیراهن را گرفت، به او دادیم، اتفاقا بعد از یک ماه خبر شهادتش را دادند.»

این عکاس کهنه کار ادامه داد: «من نمی‌گویم پیراهن شهیدشان می‌کرد این‌ها همه آدم‌های پاک و خالصی بودند که می‌خواستند برای پیروزی بر دشمن بروند شهید هم بشوند.»

کد ویدیو

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ماجرای پیراهنی که ۲۰۰ رزمنده را شهید کرد+ فیلم بیشتر بخوانید »

روایتی از رزمندگانی که حقوق‌شان خرج جبهه‌ها می‌شد

روایتی از رزمندگانی که حقوق‌شان خرج جبهه‌ها می‌شد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، وجود روحیه قناعت و ساده‌زیستی مبتنی بر توصیه دین مبین اسلام، از جمله ویژگی‌های اخلاقی برجسته و ارزشمند رزمندگان کشورمان در سال‌های دفاع مقدس بود که در خاطرات بسیاری از آنان انعکاس یافته است.

زنده‌یاد «بیوک آسایش جاوید» رزمنده و مداح نامدار سال‌های دفاع مقدس در کتاب «پا به پای یاران» اثر «رضا قلی‌زاده علیار» خاطره‌ای در همین باب از دوران فعالیت خود در امور مالی سپاه آذربایجان شرقی روایت کرده که آن را در ادامه می‌خوانید:

روزهایی که در امور مالی بودم، از بهترین ایام زندگی‌ام هستند و حالا هم به آن دوران و به کسانی که با آن‌ها هم‌نشین بودم، افتخار می‌کنم. لیست حقوق را واحد امور پاسداران تنظیم می‌کرد که مسئولیتش با برادر «علیرضا نوین» بود. ما هم از روی همان لیست حقوق پرداخت می‌کردیم. مجردها ماهانه ۲۰۰۰ تومان می‌گرفتند و متاهل‌ها ۲۷۰۰ تومان. به ازای هر فرزند هم ۵۰۰ تومان به افراد متاهل پرداخت می‌شد. همه یکسان حقوق می‌گرفتند، فرمانده و نیرو نداشتیم. تعدادی هم به صورت نیمه‌وقت با سپاه همکاری می‌کردند. بیش‌تر این‌ها دانش‌آموز بودند؛ روزها سرکلاس می‌رفتند و شب‌ها به سپاه می‌آمدند. به این‌ها هم بسته به نوع همکاریشان از ۵۰۰ تومان تا ۱۰۰۰ تومان می‌دادیم.

البته پرداخت حقوق پاسداران به این آسانی که گفتم، نبود. واقعیت این است که نیروهای سپاه خجالت می‌کشیدند بیایند حقوق بگیرند. یک به یک دعوتشان می‌کردیم از امور مالی پولشان را می‌گرفتند و یک امضا می‌زدند. بعضی‌ها بیش از حد خجالتی بودند و دور و بر امور مالی نمی‌آمدند. حقوق دو سه ماهشان می‌ماند و برای کشاندن پای این‌ها به امور مالی مجبور می‌شدیم کلک سوار کنیم؛ مثلا موقع نماز جماعت در گوشی می‌گفتم با شما کار واجبی دارم بعد از نماز یک تک پا بیا اتاق ما. یک خورده نگران می‌شد. وقتی به اتاق ما می‌آمدند لیست را می‌گذاشتیم جلویش که بنده خدا دو ماه است حقوق نگرفتی! به زور حقوقش را می‌دادیم. تعدادی از بچه‌ها وقتی وارد اتاق امور مالی می‌شدند مواظب بودند کسی آن‌ها را نبیند. وقتی هم با التماس و خواهش حقوقشان را می‌دادیم می‌گفتند: «این همه پول را می‌خواهم چه کار؟!»

می‌گفتم: «این که چیزی نیست حقوق دو ماه است شده ۴۰۰۰ تومان.» می‌گفتند: «نه برادر آسایش، ۵۰۰ تومان برای من کافیست بقیه را بریزید به حساب جنگ‌زده‌ها!»

یک نمونه می‌گویم؛ «مصطفی عبدلی» که از نیروهای موثر سپاه بود پس از چهار ماه – بهمن ماه ۵۹ – از ماموریت برگشت. چهار ماه حقوق نگرفته بود صدایش کردیم که بیاید حقوقش را بگیرد. ۸۰۰۰ هزارتومان حقوق چهار ماهش می‌شد و ۸۰۰ تومان هم پاداش ماموریت. پنج تا لیست را امضا کرد و ۸۸۰۰ تومان را گرفت، پول‌ها را شمرد و از آن پول‌ها فقط ۳۰۰ تومان برای خودش برداشت و بقیه را برگرداند به حساب جبهه. گفتم: «آقا مصطفی ۳۰۰ تومان خیلی کم است لازمت می‌شود.» گفت: «این ماه را با این ۳۰۰ تومان سر می‌کنم اسفندماه هم که حقوق می‌دهید، نمی دهید؟» گفتم: «چرا؟ اما …» دیگر نگذاشت چیزی بگویم.

بیش‌تر بچه‌ها این‌گونه بودند. به برادر «رحمان دادمان» گفتیم با این پول‌هایی که بچه‌ها برمی‌گردانند چه‌کار کنیم؟ گفت: «در دفتری نامشان را بنویسید با مبلغ اهدایی.» ما هم می‌نوشتیم و ماه به ماه پول‌های جمع شده را تحویل فرماندهی می‌دادیم و آن‌ها هم به حساب جبهه واریز می‌کردند.»

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایتی از رزمندگانی که حقوق‌شان خرج جبهه‌ها می‌شد بیشتر بخوانید »

طراحی عکس شهید «باکری» در اردوگاه بعثی

طراحی عکس شهید «باکری» در اردوگاه بعثی


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، آزادگان کشورمان در سال‌های سخت اسارت با وجود مواجهه با شرایط دشوار و تحمل فشارهای فراوان، با ایثار و استقامت فراوان به اسوه‌های پایداری مبدل شدند. در این میان، تعداد زیادی از آزادگان که دستی در عالم هنر داشتند، با تکیه بر خلاقیت و ابتکار شرایط بهتر و تحمل‌پذیرتری را برای خود و همرزمانشان ایجاد می‌کردند.

«اسدالله زندیه» آزاده اهل تبریز که در سال‌های ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۹ در اردوگاه‌های عراق زندانی بود، در کتاب «روایت صبر» اثر «مریم جلیلی» نمونه‌ای از فعالیت‌های هنری خود را در آن دوران چنین روایت کرده است:

«در آسایشگاه ما هر کس سعی می‌کرد خود را با کاری سرگرم بکند. من نیز از بچگی به نقاشی کشیدن علاقه داشتم. در آن‌جا هم روی کاغذهایی که نمایندگان صلیب سرخ در اختیارمان گذاشته بودند نقاشی می‌کشیدم. نقاشی ابتدا با مداد و خودکار به صورت تک رنگ کشیده می‌شد و کاغذ آن نیز از پاکت سیمان و کاغذ سیگار تامین می‌شد. به خاطر ممنوعیت خودکار و کاغذ، وقتی نمایندگان صلیب سرخ در اردوگاه‌ها حضور می‌یافتند و قلم و کاغذ را در اختیار اسرا قرار می‌دادند تا به خانواده‌های خود نامه بنویسند، به دور از چشم عراقی‌ها مقداری از آن‌ها را مخفی می‌کردند و یا با خالی کردن جوهر خودکار در ظرفی برای استفاده‌های بعدی، خودکار خالی‌شده را به آن‌ها پس می‌دادند.

بعضی از تصاویر نیز حاوی طعم‌ها و مزه‌ها و رنگ‌ها بود. مثلا رنگ قهوه‌ای نقاشی از شیره خرما، رنگ سفید از شیر خشک و خمیر دندان یا رنگ‌های مختلفی استفاده می‌شد که از قرص‌های دارویی گرفته شده بود. نوعی قرص زرد رنگی وجود داشت که با حل کردن آن در آب تقریبا نصف استکان رنگ زرد به دست می‌آمد با مخلوط کردن این رنگ زرد با خمیر دندان رنگ‌های خمیری متنوعی تهیه می‌شد و در رنگ‌آمیزی به کار می‌آمد. از غنچه گل ناز، بین ۱۰ تا ۲۰ رنگ درست می‌شد و کاربرد بسیاری در رنگ آمیزی داشت. گل ناز برگ‌های آبداری داشت که رنگ‌های مختلفی داشتند.

بعدها مامورين صليب سرخ به هر یک از اسرا یک برگ کاغذ سهمیه می‌دادند و این کار نقاشی کشیدن را کمی آسان‌تر کرده بود. اولین نقاشی که کشیدم عکس سر یک خرس بود. هم‌اردوگاهی‌هایی که نقاشی من را دیده بودند خوششان آمده بود و سهمیه‌ی کاغذ خود را به من می دادند تا برایشان نقاشی بکشم. من نیز با علاقه این کار را می‌پذیرفتم.

بعد از آن برای مراسمات طرح‌های انقلابی طراحی می‌کردم و در مراسمات از آن استفاده می‌کردیم. یکی از رزمنده‌ها عکس شهید مهدی باکری را با خود وارد اردوگاه کرده بود. آن عکس را به من داد و آن را روی پارچه‌ی دشداشه‌ی عربی کشیدم. بعد از کشیدن عکس شهید باکری با نخ شعری را به صورت گلدوزی روی پارچه نوشتم:

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران

کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران

بعد یک منظره که ربطی به قطعه‌ی شعر داشت کشیدم تا در مراسمات از آن استفاده کنیم. البته طولی نکشید که در تفتیش آن را یافتند و با خود بردند. اسرا عکس‌هایی را که از ایران برای ما ارسال می‌شد را به من می‌دادند تا برایشان در روی کاغذ طراحی کنم. عکسهای ۳*۴ آن‌ها را در کاغذهای بزرگ می‌کشیدم.»

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

طراحی عکس شهید «باکری» در اردوگاه بعثی بیشتر بخوانید »

شور و شوق حضور در عملیات همه را دلگرم می‌کرد

شور و شوق حضور در عملیات همه را دلگرم می‌کرد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، یکی از جلوه‌های زیبای حماسه دفاع مقدس شور و اشتیاق فراوان و غیرقابل وصف هموطنان اعم از پیر و جوان برای اعزام به جبهه‌ها و خصوصا شرکت در عملیات‌ها بود. 

«مرغوب داداش‌زاده» رزمنده دوران دفاع مقدس و از فرماندهان پیشین لشکر ۳۱ عاشورا در کتاب «با یاد خاطره‌ها» اثر «رضا قلی‌زاده علیار» خاطره‌ای از این شور و شوق زیاد رزمندگان به شرکت در عملیات بیان کرده است:

زمانی که فرمانده گردان صاحب‌الزمان (عج) بودم، مدتی در پاسگاه زید خط پدافندی داشتیم. اوایل زمستان سال ۱۳۶۶ از سوی فرمانده لشكر ابلاغ شد هر چه سریع‌تر با کلیه نیروها و امکاناتمان به غرب کشور منتقل شویم؛ گرچه این تصمیم غیر منتظره به نظر می‌رسید اما حکایت از مأموریتی مهم یا به احتمال زیاد عملیات داشت. 

برف و سرمای شدید مناطق غرب را گرفته بود. لشکر در موقعیت شهید اوهانی بندر «رحمانلو» در حاشیه دریاچه ارومیه مستقر شد. با وجود برف و کولاک، عملیات سخت و مشکل می‌نمود اما شور و شوق حضور در عملیات همه را نسبت به کارهای سخت و طاقت‌فرسا دلگرم می‌کرد. 

به خاطر نزدیکی موقعیت شهید اوهانی به شهرهای مختلف آذربایجان نیروها مکرراً تقاضای مرخصی می‌کردند اما دیگر فرصتی نداشتیم و عملیات قریب‌الوقوع بود. با وجود اعلام لغو مرخصی‌ها باز هم عده‌ای اصرار داشتند بروند مرخصی. همان روزها نیروهای گردان را نسبت به وضعیت حسّاسی که در آن قرار داشتیم توجیه کردم و گفتم: «برادران ما در شرایط ویژه‌ای قرار داریم و لازمه همگی این‌جا حضور داشته باشیم و هر وقت گفتند، برویم دنبال مأموریتمان بنابراین هیچکس حق مرخصی رفتن ندارد. اگر کسی بدون اجازه از موقعیت خارج شد، دیگر برنگردد و اگر هم برگردد تنبیه خواهد شد و اجازه نمی‌دهم در عملیات شرکت کند». 

یکی از روزها مطلع شدم سه نفر از نیروهای گردان شبانه و بدون اجازه از موقعیت لشکر خارج شده و دوباره برگشته‌اند؛ هر سه را به چادر فرماندهی خواستم دو نفرشان پیر بودند و یکیشان جوان، گفتم: «مگه نشنیدین که نباید از اردوگاه خارج بشین و اگر هم رفتین دیگه برنگردین؟ شما که بدون اجازه رفته بودین دیگه چرا برگشتین؟» رزمنده جوان جواب داد: «مشکلی برای برادرم پیش اومده بود و باید می‌رفتم حالا که برگشتم تصمیم با شماست… .» بیرون آن قدر سرد بود که آب دهن روی هوا یخ می‌زد گفتم «پابرهنه می‌ری توی آب دریاچه و برمی‌گردی» حدود ۳۰۰ متر با دریا فاصله داشتیم و به نظرم سخت‌ترین تنبیه ممکن در آن برف و سرما برای یک رزمنده همین بود. به پیرمردها چیزی نتوانستم بگویم یعنی خجالت کشیدم. بسیجی جوان گفت: «برادر داداش‌زاده ده بارم بگی پابرهنه تا دریا می‌رم اما اجازه بدین توی عملیات شرکت کنم» این را گفت و راه افتاد سمت دریا. 

لحظاتی گذشت و دیدم یکی از پیرمردها هم پوتین خود را درآورد و رفت سمت دریاچه با خودم فکر کردم این دیگر بی‌انصافی است هر سه نفر را صدا کردم و گفتم: «اگه شما بدون اجازه نمیرفتین کار به اینجا نمی‌کشید!» در جوابم گفتند: «ما برای هر نوع تنبیهی آماده‌ایم فقط ما را از شرکت در عملیات محروم نکنید».

اجازه دادم در عملیات باشند و چند روز بعد روی ارتفاع بلند «الاغلو» (ماووت عراق) حين عمليات بيت‌المقدس ۲، شاهد رشادت و جانفشانی همین سه نفر بودم که جانانه جنگیدند. 

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شور و شوق حضور در عملیات همه را دلگرم می‌کرد بیشتر بخوانید »