خاطرات دفاع مقدس

رژیم بعث عراق در حال پیشروی؛ آبادان در خطر سقوط

روزهای پرالتهاب محاصره آبادان به روایت آیت‌الله جمی


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، آیت‌الله «غلامحسین جمی» از روحانیون مبارز و نماینده امام خمینی (ره) در آبادن و عضو مجلس خبرگان رهبری بودند. جمی در سال‌های قبل از انقلاب اسلامی از یاران امام راحل بود به طوری که آبادان را به کانون ارتباط ایران و نجف درآورد. اعلامیه‌های امام خمینی توسط وی از نجف وارد ایران می‌شد و در دسترس مبارزان انقلابی قرار می‌گرفت.

تاسیس کمیته انقلاب اسلامی در آبادان و اقامه اولین نماز جمعه در این شهر از حمله اقداماتی جمی بعد از پیروزی انقلاب هست. وی در طول جنگ تحمیلی اقدامات بی‌شماری انجام داد و به نحوی در استان خوزستان رهبر معنوی مردم به شمار می‌رفت که حضورش قوت قلبی برای مردم خوزستان بخصوص آبادان بود.

متن زیر که در ادامه می‌خوانید روزنگاری‌های آیت‌الله جمی هست که قسمت پنجم آن را در ادامه می‌خوانید.

** نگران آبادانم

امروز هشتم آبان ۱۳۵۹ هست. بعد از استماع اخبار برای اطلاع بیشتر از وضع جبهه‌ها، به اتفاق آقای صفاتی به هنگ ژاندارمری رفتیم. در اتاق فرمانده عملیات دیدیم چند نفر از بچه‌های پاسدار و ارتشی هستند، سراغ فرمانده را گرفتیم. سرگرد شریف‌النسب گفت: ایشان برای بازدید اوضاع جبهه محور آبادان اهواز به بهمنشیر ایستگاه هفتم رفته‌اند. بچه‌ها داشتند صبحانه می‌خوردند.  سر یکی از آنها باندپیچی شده بود. معلوم شد ایشان به اتفاق سه نفر دیگر از رزمندگان دیشب گرفتار گشتی‌های بعثی شده و به چنگال آنها افتاده‌اند و بعد به طرز معجزه‌آسایی نجات یافته و فرار کرده‌اند. خودشان چنین تعریف کردند که ما دو نفر با یک خودروی ناشناس مواجه شدیم. ناگهان به ما حمله‌ور شده و گرفتار شدیم. ما را به طرف جبهه خودشان بردند و در شرف تیرباران بودیم که از ناحیه جبهه خودی، هنگ آبادان با اینها درگیری رخ داد. آنها در اثر درگیری از ما غفلت کرده، ما هم فرصت یافته و فرار کردیم. 

در اتاق، بچه‌ها قدری مشوش بودند؛ معلوم شد دشمن از طریق نخلستان بهمنشیر نفوذ کرده و افرادی در نخلستان‌های مجاور رود بهمنشیر موضع گرفته‌اند. صحبت در پاکسازی و مقابله با آنها بود که هر کدام از بچه‌ها طرح و نقشه‌ای مطرح می‌کردند و منتظر فرماندهان سرهنگ شکرریز و حسنی‌سعدی بودند. ما هم در انتظار فرماندهان که نیامدند. ساعت از یازده گذشت همانجا خبر آوردند که نیرو‌های دشمن مقابل خضر در نخلستان‌های شرق بهمنشیر موضع گرفته‌اند. این خبر موجب نهایت تشویش و نگرانی شد که اکنون آبادان به کلی محاصره هست و دشمن قصد دارد با فشاری که از این ناحیه بر آبادان وارد می‌کند از بهمنشیر عبور کرده و خود را به غرب رودخانه برساند که در این صورت آبادان در خطر جدی قرار می‌گیرد. این مسائل موجب نهایت نگرانی شد و همه به فکر چاره‌جویی هستند که نقشه و طرحی ریخته و از نفوذ دشمن به شهر که در صورت عبور دشمن از رودخانه تقریباً قطعی هست، جلوگیری کنند.

ساعت حدود ۱۲ شد و ما به منزل آمدیم. برنامه مسجد قدس و آوردن غذا مثل هر روز انجام گرفت. بعد از صرف غذا و شنیدن اخبار رادیو تهران و صرف استکانی چای، برای کسب اطلاع از چگونگی اوضاع، راهی ستاد عملیات مستقر در هنگ ژاندارمری شدیم. در اتاق فرماندهی، سرهنگ شکرریز و سرهنگ حسنی‌سعدی و سایر افسران عملیات و فرماندهان سپاه پاسداران آبادان و خرمشهر جمع بوده و همه نگران همان مسئله نفوذ بعثی‌ها هستند و دارند برای سرکوبی آنها نقشه طرح می‌کنند. 

بالاخره نظرشان بر این شد که از روخانه بهمنشیر عبور کرده و در نخلستان موضع گرفته و شبانه برای پاکسازی نخلستان از دشمن وارد عمل شوند. مقرر شد آتش توپخانه اول کار کند؛ بطوری که دشمن را مشوش سازد و زیر آتش توپخانه افراد پیشروی کرده و وارد عملیات شوند؛ تا بعد از نماز مغرب و عشاء آنجا بودم و شب به منزل برگشتم. شب صدای توپخانه بلند بود و از این جهت خوشحال که نقشه دارد عملی می‌شود. 

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

روزهای پرالتهاب محاصره آبادان به روایت آیت‌الله جمی بیشتر بخوانید »

آیت‌الله جمی: امیدوار به نصرت الهی هستیم نه وعده دیگران

آیت‌الله جمی: امیدوار به نصرت الهی هستیم نه وعده دیگران


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، آیت‌الله «غلامحسین جمی» از روحانیون مبارز و نماینده امام خمینی (ره) در آبادن و عضو مجلس خبرگان رهبری بودند. جمی در سال‌های قبل از انقلاب اسلامی از یاران امام راحل بود به طوری که آبادان را به کانون ارتباط ایران و نجف درآورد. اعلامیه‌های امام خمینی توسط وی از نجف وارد ایران می‌شد و در دسترس مبارزان انقلابی قرار می‌گرفت.

تاسیس کمیته انقلاب اسلامی در آبادان و اقامه اولین نماز جمعه در این شهر از حمله اقداماتی جمی بعد از پیروزی انقلاب هست. وی در طول جنگ تحمیلی اقدامات بی‌شماری انجام داد و به نحوی در استان خوزستان رهبر معنوی مردم به شمار می‌رفت که حضورش قوت قلبی برای مردم خوزستان بخصوص آبادان بود.

متن زیر که در ادامه می‌خوانید روزنگاری‌های آیت‌الله جمی هست که قسمت پنجم آن را در ادامه می‌خوانید:

به امید نصرت خدا می‌جنگیم

هفتم آبان ۱۳۵۹ گرفتن صدای آمریکا هم جزو عادتم در این روزهاست که امروز هم اطراف گروگان‌ها بحث و گفتگو داشت و ناراحت هست که چرا یک سال هست این جاسوس‌ها آزاد نشده‌اند. از مناظره تلویزیونی کارتر و رقیب انتخاباتیش هم صحبتی داشت و حرفش این بود که رضا پهلوی قصد دارد روز ۹ آبان پادشاهی خود را اعلام کند و پیامی به مردم ایران بفرستد لابد پدروار کوروش کورش را هم مخاطب قرار داده که کوروش آسوده بخواب که ما بیداریم، بیچاره آمریکا که هنوز چشم امیدش به خاندان پهلوی هست. 

خدمات شایان محمدرضا برای آمریکا چنان مزه انداخته که حالا دست به دامان بچۀ بیست سالۀ او شده که لابد تمام نشانه‌های پدر را در او می‌بیند و حماقت را ببین که این بدبخت، آمریکا، هنوز از خواب خرگوشی بیدار نشده و خیال می‌کند ملتی که با اُردنگی محمدرضا را بیرون کرد حالا می‌رود بدنبال فرزندش. بعداً خبر رادیو تهران را شنیدم در همین اثنا آقایان مهندس یحیوی و حاج حدادی آمدند قدری نشسته و گفتگو‌هایی پیرامون اوضاع خرمشهر و آبادان و مسائلی مربوط به جنگ شد. 

ساعت حدود ۹ تلفن زنگ زد، آقای صدر از رادیو بود. استفسار از سلامت من نمود وقتی که صدای مرا شنید خوشحال شد گفت: دیشب خبری به ما دادند که فلانی مجروح شده و بچه‌ها خیلی مشوش و نگران و حالا که صدای شما را می‌شنویم خوشحال و مسروریم. ضمن تشکر گفتم بچه‌ها را سلام برسان و بگو حال من بحمدالله خوب هست و بادمجان بم آفت ندارد. ساعت ۹ آقای امیرتیمور یکی از معلمان به اتفاق برادر دیگری آمدند و معلوم شد برادری که همراه آقای امیر تیمور هست، نیاز به مساعدت مالی دارد که چند تومانی به عنوان قرض از من گرفت. 

ساعت ۹:۲۰ آقای جماعتی از افراد فعّال و متدین مسجد مهدی موعود به اتفاق گروهی از خواهران آمدند. این آقای جماعتی در مسجد مهدی موعود، واقع در کوی پیروز جداً خدماتش شایان توجه بوده. از بدو درگیری شب و روز به اتفاق برادران و خواهران دلسوز با جدیت تمام در ستاد مسجد پیروز مشغول فعالیت پشت جبهه هستند. 

این خواهران که به اتفاق آقای جماعتی آمده‌اند از خدمتگزاران پرتلاش پشت جبهه هستند که در پخت و پز و تأمین غذای رزمندگان فوق العاده فعالیت کرده‌اند و حالا با توجه به وضعی که در خرمشهر به وجود آمده و وضع بحرانی آبادان و احتمال خطر برای آنها با توجه به رذالت و بی‌شرافتی بعثی‌ها اجازه می‌خواهند که از آبادان خارج شوند؛ که قبلاً این مطلب را با دفتر امام در میان گذارده و مُعَظَّمٌ لَه فرمودند با احتمال خطر از شهر خارج شوند. با تشکر فراوان از این خواهران با ایمان و اخلاص گفتم شما مجازید که از آبادان خارج شوید. خداحافظی کردند و رفتند عنایات و الطاف الهی شامل حال این زنان شیردل و توجهات امام زمان بدرقه راهشان. امروز صدای شلیک توپخانه خودمان و کاتیوشا از صبح بلند هست که مایه امیدواری هست. 

چرا امیدوار نباشیم که ما مردم مظلومی هستیم که برای حفظ و دفاع از حقمان با ظالم جاهلی، چون صدام می‌جنگیم و این وعده الهی هست کهبه داد مظلوم برسد و ظالم عاقبت خاسر و به قهر خدایی گرفتار می‌شود حدود ساعت ۱۰:۳۰ آقای حاج سید ابوالحسین مزارعی آمدند با آمدن ایشان مسرور شدیم؛ چه این که لطایف و بذله‌های شیرین او برای ما غذای مطلوبی هست؛ اما خیلی خسته بود. 

مسافتی حدود ٥ تا ٦ کیلومتر از منزل خودش کوی ذوالفقاری تا ایستگاه هفت و مراجعت به منزل ما را پیاده طی کرده بودند؛ زیرا این روز‌ها هیچ وسیله سواری از قبیل تاکسی و اتوبوس پیدا نمی‌شود. فرزندم، مهدی، قلیانی برایش دست و پا کرده مشغول هست. در همین اثنا یک چریک عشایری آمد که درد دل‌هایی داشت و بنده هم تا حد امکان به سخنش گوش داده او را دلداری و تقویت کردم. 

برادرم رسول و فرزندم محمود از کمیته ارزاق آمدند؛ رفته بودند مقداری میوه پیدا کنند چند کیلو انار و سیب آوردند که بسیار بجا و بموقع بود یک عدد انار صرف کرده به اتفاق رسول تا هنگ ژاندارمری رفتم در آنجا تلفنی با تهران با آقای صانعی در ارتباط با مسائل جبههصحبت کردم و سپس برای پیام رادیویی به رادیو رفتم که برق رادیو قطع و پیام عملی نشد. اندکی با بچه‌های رادیو به گفتگو نشسته و سپس به مسجد قدس آمدم برای نماز ظهر و عصر یکی از پیرمردان مسجد در اطراف موضوع خرمشهر و آبادان برایم صحبت‌هایی کرد. 

نزدیکی‌های غروب به اتفاق آقای مزارعی از خانه خارج شدیم. با ماشین برادرم رسول و به اتفاق فرزندانم مهدی و محمود مرا کنار فرمانداری پیاده کردند و آقای مزارعی به اتفاق برادرم برای به دست آوردن مقداری شیر رفتند. به مسجد رفتم آقای مزارعی هم به اتفاق رسول و محمود و مهدی با مقداری شیر که از یکی از دوستان آقای مزارعی به نام حاج صلبوخ گرفته بودند آمدند با چند نفر معدودی که این شب‌ها ملازم مسجد و نماز جماعت هستند، نشسته‌اند، صحبت در اطراف جنایات صدام که غرش توپ و صدای انفجار که خیلی نزدیک بود. 

همه را از جا کند انفجار پی در پی هست حتی بعضی از برادران نظر دادند که امشب نماز در مسجد را ترک کنیم. گفتم ما که تا مسجد آمده ایم نماز هم می‌خوانیم؛ هر چه بادا باد. نماز خوانده به منزل آمدیم و با آقای صفاتی و مزارعی و محمود و مهدی و رسول گفت‌و گوی‌مان در ارتباط با ضایعات و تلفات امروز هست که شهر زیر باران شدید و گلوله‌های توپ و خمپاره بود. 

معلوم شد که امروز شهید و زخمی زیاد داشته‌ایم که نزدیکی‌های منزل خودمان زنی شهید شد. بعضی هم در شهر مجروح و شهید شدند، ولی برای مردم مجروح و کشته شدن دیگر عادی شده و خیلی وحشت از این امور ندارند که می‌دانند جنگ هست و جنگ میوه‌اش همین‌هاست. بالاخره امشب را هم با غرش توپ‌ها و خمسه خمسه‌ها گذراندیم. 

منبع: نوشتم تا بماند/ خاطرات آیت‌الله جمی

انتهای پیام/ 161

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

آیت‌الله جمی: امیدوار به نصرت الهی هستیم نه وعده دیگران بیشتر بخوانید »

فیلم/ تمجید شهید آوینی از دوراندیشی مرتضی سرهنگی درباره تاریخ دفاع مقدس

فیلم/ تمجید شهید آوینی از دوراندیشی مرتضی سرهنگی درباره تاریخ دفاع مقدس

کد ویدیو

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

فیلم/ تمجید شهید آوینی از دوراندیشی مرتضی سرهنگی درباره تاریخ دفاع مقدس بیشتر بخوانید »

آزاده‌ای که سال‌ها بر مزار خود فاتحه خواند+ فیلم


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «محسن فلاح» آزاده و جانباز پیشکسوت دفاع مقدس که چهارم فروردین سال 1361 پس از پیروزی در عملیات «فتح‌المبین» به اسارات نیروهای بعثی درآمد، در برنامه «روایت خاکریز ۳» که به همت اداره جنوب استان تهران برگزار شد، در بیان خاطره‌ای از آن دوران اظهار داشت: در بحبوحه پیروزی عملیات دفاع مقدس هنگام مواجه با نیروهای بعثی مورد اصابت رگبار نیروهای بعثی قرار گرفتم، حتی به خیال خود تیر خلاصی هم به من زده و با لودر خاک هم روی ما ریختند اما از آنجا که خدا نخواست آنطور کشته شوم، متوجه زنده بودن من شده و مرا با خود بردند.

دفاع مقدس” src=”https://defapress.ir/files/fa/news/1403/6/30/2609737_469.jpg” alt=”هفته دفاع مقدس” width=”555″ height=”371″>

فلاح افزود: پس از اسارت مرا بردند و در منطقه «دشت عباس» همه لباس‌هایم را از تنم درآوردند و در بیابان انداختند، همان روز «دشت عباس» توسط ایران بازپس گرفته می‌شود و از قضا یک بنده خدایی لباس‌های مرا که تمام مدارک هویتی‌ام همراه لباس‌ها بود، می‌پوشد؛ از قضای الهی گویا آن فرد از نظر ظاهری شباهت‌هایی با بنده داشته و بر اثر اصابت ترکش به سمت چپ پیشانی‌اش همان‌جا به شهادت می‌رسد؛ یکی از رزمندگان که آشنایی با من داشته، با دیدن شهید و مدارک هویتی، پیکر ایشان را طی هشت روز به عقب منتقل کرده و در شهریار به خانواده‌ام تحویل می‌دهند. 

آزاده فلاح ادامه داد: خانواده نیز با اطمینان از وقایع پیش آمده، پیکر مذکور را در آرامستان شهریار خاک می‌کنند و تا سال 1394 این مزار به اسم من بود و من همواره بر سر مزار خود ولی برای شهیدی که جای من منتقل شده بود، فاتحه می‌خواندم. پدرم برام می‌گفت وقتی جنازه به دستمان رسید خودم سه بار صورتش را پاک کردم و برایم محرز بود که پیکر توست یا عمویم می‌گفت بارها روی جنازه را باز کردیم و به آشنایان نشان دادیم و همه تایید کردند که جنازه «محسن» هست، هنوز برخی هم‌محلی‌ها می‌گویند ما شک داریم به زنده بودن تو! 

کد ویدیو

انتهای پیام/ 112

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

آزاده‌ای که سال‌ها بر مزار خود فاتحه خواند+ فیلم بیشتر بخوانید »

مجموعه «خاطرات عزیز ۱»

مجموعه «خاطرات عزیز ۱»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از کرمان، به مناسبت سالروز بازگشت آزادگان سرافراز به میهن اسلامی و به همت معاونت هنری دفاع مقدس استان کرمان و روابط عمومی مجتمع مس سرچشمه رفسنجان مجموعه «خاطرات عزیز ۱» منتشر شد.

قسمت اول:هفت خوان رستم (ماجرای شنیدنی اولین اعزام به جبهه) راوی:«احمد علیرمضانی» مدیرکل صدا و سیمای مرکز کرمان وجزو  آزادگان سرافراز هست که بیش از هفت سال از دوران جوانی خود را در زندانهای مخوف رژیم بعثی عر اق گذرانده هست.

 

 

کد ویدیو

 

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

مجموعه «خاطرات عزیز ۱» بیشتر بخوانید »