خاطرات دفاع مقدس

جشن حنابندان؛ گزارش‌هایی ساده و صمیمی از جنگ

«جشن حنابندان»؛ گزارش‌هایی ساده و صمیمی از دوران دفاع مقدس


به گزارش مجاهدت از خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، گزارش‌نویسی زبان دقیقی است برای بیان یک حادثه. در میان تمامی شیوه‌های معمول برای نگارش، استفاده کردن از گزارش‌نویسی، بهترین راه برای انتقال یک حادثه از محل وقوع آن تا دوردست‌هاست.

یک گزارشگر سعی می‌کند با یاری جستن از جزئی‌ترین اطلاعات موجود در محل حادثه، کامل‌ترین تصویر را در قالب کلمات ارائه دهد.

کتاب «جشن حنابندان» شامل دو گزارش از دو عملیات در مناطق جنوب و غرب کشور است که محمدحسین قدمی این گزارش‌ها را از میان خاطرات رزمندگان «لشگر ۲۷ محمد رسول‌الله» گردآوری کرده است.

گزارش اول کتاب در طول عملیات کربلای ۵ نوشته شده و گزارش دوم آن که مربوط به عملیات بیت‌المقدس ۴ و در مناطق غربی کشور و بخشی از خاک عراق است، به سفارش شهید سید مرتضی آوینی و برای مجموعه‌ی روایت فتح نوشته شده است.

کتاب در گزارش اول که مربوط به وقایع ۱۰ آذر ۱۳۶۵ تا ۹ بهمن ۱۳۶۵ است سعی دارد مراحل ثبت‌نام و اعزام به جبهه، آماده شدن و آموزش دیدن در پادگان، نحوه‌ی آشنایی نویسنده با همرزمانش، توضیحاتش از شب‌ها و روز‌های اردوگاه، نامه‌های بچه‌های دبستان به رزمندگان، شوق‌شان برای رفتن به مناطق عملیاتی و لحظه‌شماری برای اعزام به خط مقدم و روحیات و فضایل اخلاقی رزمندگان را گزارش کند.

در بخش دوم کتاب که مربوط به وقایع اول آذر ۱۳۶۶ تا ۱۳ فروردین ۱۳۶۷ است، نویسنده موضوعاتی همچون عملیات والفجر ۵ و اوضاع و احوال شهر حلبچه، فرماندهان و مناطق عملیاتی، آسیب دیدن چشم‌هایش، شهادت رزمندگان و وصیت‌نامه‌هایشان و خداحافظی‌اش از جبهه را شرح داده است.

قدمی درباره چگونگی شکل‌گیری این اثر می‌گوید: «سال ۱۳۶۵ مسئول صفحه جبهه و جنگ روزنامه «صبح آزادگان» بودم. تشویق و ترغیب دوستان نویسنده، مرا وادار به نوشتن خاطرات و گزارش‌های مستمر کرد تا جایی که توسط این نوشته‌ها با شهید مرتضی آوینی آشنا شدم و به سفارش ایشان این مطالب در قالب کتاب «جشن حنابندان» در سال ۱۳۶۸ به چاپ اول رسید.

ما دنبال دسته و گروهی در جنگ بودیم که دارای تیپ و شخصیت‌های مختلف باشند. پس از تحقیق و بررسی این گروه را در گروهانی از لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) یافتیم. کار را از خانه، مدرسه، مسجد و محل کار شروع کردیم. زندگی با آنان را در پادگان‌ها، رزم‌های شبانه، لحظات تنهایی و راهپیمایی‌های روزانه در سرما و سختی و در غم و شادی بررسی کردیم که حاصل کار در قالب کتاب «جشن حنابندان» آورده شده و از آن فیلم مستند ۴ قسمتی «دسته ایمان» تولید و در برنامه‌های روایت فتح پخش شد.

این فیلم مستند، گزارش اول کتاب «جشن حنابندان» را شامل می‌شود و گزارش دوم شرح مکتوب همراه با عکس و تفصیلات سفر جنوب و خاطرات تلخ و شیرین زندگی با دسته ۳ از گروهان ۳ گردان حمزه سیدالشهداء لشگر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) تا عملیات کربلای ۵ را دنبال کرده است.»

خاطرات مورد استفاده‌ی نویسنده در این کتاب، اغلب کوتاه و با زبانی ساده و صمیمی بیان شده است به‌طوری که خواننده از خواندن آن خسته نمی‌شود؛ چراکه هر موقعیت و لحظه‌ای را دقیق و خلاصه مطرح کرده و از شرح جزئیات اضافی پرهیز نموده است. خاطرات رزمندگان در شب‌های قبل از عملیات و شوخی‌ها و حالات و روابطی که تنها و تنها در آن موقعیت‌ها اتفاق می‌افتاد به خوبی در این گزارش‌ها به تصویر کشیده شده است.

رهبر معظم انقلاب در تقریظی بر این کتاب نوشته‌اند: «روز و شبی چند در لحظه‌های پیش از خواب، در فضائی عطرآگین و مصفا و در معراج شور و حالی که سطور و کلمات نورانی این کتاب به خواننده‌ی خود عطا می‌کند، سیر کردم و خدا را سپاس گفتم، هم بر آن قطره‌ی عشقی که در جان این نویسنده افکنده و چنین زلال اندیشه و ذوقی را بر قلم او جاری ساخته است، و هم بر آن دست قدرتی که نقشی چنان بدیع و یکتا بر صفحه‌ی تاریخ معاصر پدید آورده و صحنه‌هائی که افسانه‌وار از ذهن و چشم بشر این روزگار بیگانه است، در واقعیت زندگی این نسل از ملت ایران نقش زده است … له الحمد حمد الحامدین ابدا آلابدین.»

محمد‌حسین قدمی که سال‌ها معلمی کرده است، سال ۱۳۵۴ فعالیت فرهنگی خود را به سفارش شهید محمد‌علی رجایی آغاز کرده است. او از سال ۱۳۶۷ به جمع نویسندگان دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه‌ی هنری پیوست و از سال ۱۳۷۱ مسئولیت برنامه‌ی «شب خاطره دفاع مقدس» این دفتر را عهده‌دار شد.

انتهای پیام/341

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

«جشن حنابندان»؛ گزارش‌هایی ساده و صمیمی از دوران دفاع مقدس بیشتر بخوانید »

برگزاری مراسم «ضیافت شهدا» و خاطره گویی دفاع مقدس در یاسوج + تصاویر

برگزاری مراسم «ضیافت شهدا» و خاطره‌گویی دفاع مقدس در یاسوج + تصاویر


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از یاسوج، مراسم «ضیافت شهدا» و خاطره‌گویی دفاع مقدس عصر امروز به همت دانشگاه فرهنگیان استان کهگیلویه و بویراحمد و با همکاری اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان در گلزار شهدای شهر یاسوج برگزار شد.

در این مراسم که با حضور دانشجومعلمان دانشگاه تربیت معلم کوثر برگزار شد، سرهنگ «علی ثابتی» از رزمندگان دوران دفاع مقدس استان کهگیلویه و بویراحمد به خاطره‌گویی و روایتگری حماسه‌ها و رشادت‌های رزمندگان استان در دوران دفاع مقدس پرداخت.

برگزاری مراسم «ضیافت شهدا» و خاطره گویی دفاع مقدس در یاسوج + تصاویر

برگزاری مراسم «ضیافت شهدا» و خاطره گویی دفاع مقدس در یاسوج + تصاویر

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

برگزاری مراسم «ضیافت شهدا» و خاطره‌گویی دفاع مقدس در یاسوج + تصاویر بیشتر بخوانید »

تکرار عاشورا در جزیره مجنون

تکرار عاشورا در جزیره مجنون/ رزمندگان برای تحقق دستور امام (ره) مظلومانه ایستادند


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، «محمدحسین احمدی مؤید» از رزمندگان لشکر ۳۱ عاشوراست که نخستین‌بار سال ۱۳۶۱ هنگامی که ۱۷ ساله بود، عازم جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شد و در عملیات‌های متعددی از جمله عملیات «خیبر» شرکت کرد.

وی هرچند در عملیات «خیبر»، دچار جراحت شد و او در میانه نبرد، به عقب بازگرداندند؛ اما خاطرات شنیدنی‌ای از آن‌روز‌ها دارد، بنابراین خبرنگار دفاع‌پرس در تبریز برای شنیدن خاطرات این پیشکسوت دوران دفاع مقدس، به گفت‌وگو با وی پرداخته است که ماحصل آن را در ادامه می‌خوانید.

دفاع‌پرس: چگونه برای عملیات «خیبر» آماده شدید؟ حال و هوای رزمندگان چگونه بود؟

مدتی قبل از عملیات، به جنوب و تنگه «سعیدیه» آمدیم. در آن‌جا آموزش‌های لازم به رزمنده‌ها داده شد. ما اطلاع داشتیم که قرار است عملیات انجام شود؛ اما از زمان و مکان آن بی‌اطلاع بودیم؛ چراکه تجربه‌های قبلی باعث شده بود اصول حفاظت اطلاعات کاملا رعایت شده و دشمن غافلگیر شود. عصر روز قبل از عملیات هم حال و هوای عجیبی داشت. کاملا معنویت به فضای نیرو‌ها غالب بود.

دفاع‌پرس: چگونه وارد عملیات و جزیره «مجنون» شدید؟

اولین اکیپ‌ها با «بلم» راهی منطقه شدند؛ چون باید کاملا در سکوت حرکت می‌کردند. نیرو‌های ما قرار بود جزیره را دور بزنند و در قسمت جنوبی آن مستقر شوند. البته من و دوستانم وقتی حرکت کردیم که عملیات آغاز شده بود و برای همین از قایق موتوری استفاده کردیم. وظیفه گردان ما پاکسازی قرارگاه‌های دشمن و تثبیت حضور در جزیره بود.

با توجه به اینکه مین‌گذاری یا موانع چندانی وجود نداشت، گردان تخریب در جلو استفاده شده بود و نیروهایشان در خط پاتک دشمن ایستادگی می‌کردند؛ برای همین رزمندگان گردان سیدالشهداء (ع) را به‌عنوان جایگزین آن‌ها تعیین کرده بودند.

دفاع‌پرس: عبور از نیزار‌ها به چه صورتی انجام شد؟

نیزار‌ها محل کمین دشمن در آبراه‌ها بودند؛ البته ما در آغاز عملیات، خبری از بچه‌های پیشرو نداشتیم و نمی‌دانستیم با چه خطری روبه‌رو هستند. وقتی ما عبور می‌کردیم، آبراه‌ها پاکسازی شده بودند و ما با کم‌ترین خطر رد شدیم؛ اما به‌هرحال عبور از نیزار‌ها خوف خاص خود را داشت؛ چراکه مانعی برای کمین گرفتن در مقابل تیراندازی – حتی تیراندازی‌های ایذایی دشمن- وجود نداشت.

وقتی ما به جزیره رسیدیم و پیاده شدیم، صبح بود. آن‌جا یک نفر را دیدیم که سررسید یا دفترچه‌ای در دست داشت. وقتی نزدیک شدیم دیدیم شهید «مهدی باکری» است؛ یعنی قبل از ما در آن‌جا منتظرمان مانده بود. فرماندهان ما هیچ‌وقت نمی‌گفتند بروید، همیشه می‌گفتند بیایید؛ یعنی خودشان جلوتر از رزمندگان حرکت می‌کردند.

تکرار عاشورا در جزیره مجنون

دفاع‌پرس: از وضعیت جزیره بگویید؛ وضعیت رزمندگان در مقابل نیروهای بعثی چکونه بود؟

ارتفاع خاکریز‌ها خیلی کم بود و آن‌طور که من شنیده بودم، همین هم با بولدوزر‌های خود عراقی‌ها زده شده بود. ارتفاع چنان کم بود که مجبور بودیم پشت خاکریز‌ها غلت بزنیم و کوچک‌ترین بلند شدن، مساوی با مرگ بود. بزرگ‌ترین سلاح ما ۲ قبضه مینی‌کاتیوشا بود و همان هم از عراقی‌ها به غنیمت گرفته بودیم. هنوز تجهیزات لازم وارد جزیره نشده بود. در مقابل، دشمن از تجهیزات زرهی قدرتمند برخوردار بود. یعنی دیواره‌ای از آهن به سمت ما می‌آمدند. رزمندگان در عملیات «خیبر» واقعاً مظلومانه شهید شدند و مظلومانه ایستادند تا دستور امام خمینی (ره) مبنی بر این‌که جزایر مجنون باید حفظ شوند، محقق شود؛ وگرنه امکانات برابر نبود.

عصر همان‌روز که خط را از گردان تخریب تحویل گرفته بودیم، صحنه‌ای پیش آمد که انگار روز عاشورا بود؛ ۲ رزمنده گردان تخریب مجروح شده بودند، یکی پاهایش قطع شده و دیگری به سینه‌اش تیر خورده بود. این افراد دست خود را گردن همدیگر انداخته بودند و در همان وضعیت دعای فرج می‌خواندند. کل خط مبهوت و مجذوب این صحنه شده بود. نزدیک غروب هم بود و شفق خورشید روی صورت این ۲ نفر افتاده بود. واقعاً صحنه استثنایی بود و در همان حال هردو شهید شدند.

قبل از عملیات شهید «حمید باکری» در چادر بزرگ، کالک عملیات را توضیح می‌داد و چون نقشه بزرگ بود، با دسته بیل نقاط را نشان می‌داد. حتی گاهی به دسته بیل تکیه می‌کرد و نسبتا هم خیره می‌شد؛ چون خیلی خسته بود. این تنها توضیحی بود که به ما داده شد.

جزیره موضع دشمن بود و طبیعتاً آشنایی زیادی نداشتیم. روزی که وارد جزیره شدیم، تا عصر هیچ تانکی را نزده بودیم؛ چون فاصله تانک‌ها زیاد بود و آر.پی.جی به آن‌ها نمی‌رسید. هوا که داشت تاریک می‌شد، تانک‌ها سعی کردند خاکریز را از سمت چپ دور بزنند و ما را قتل عام کنند. آر.پی.جی زن‌ها جلوتر رفتند و پنج تانک را زدند. این باعث شد که دشمن عقب‌نشینی را شروع کند. بعد به سنگر فرماندهی رفتیم و شهید «قاسم هریسی» آن قرارگاهی که قرار بود بگیریم را برای‌مان توضیح داد.

ساعت ۱:۳۰ بامداد بود که وارد قرارگاه شدیم و آن‌جا را پاکسازی کردیم، بعد در سمت راست‌مان، در آن طرف جاده اصلی با عراقی‌ها درگیر شدیم. آن‌ها فاصله کمی در حد ۵۰ تا ۶۰ متر با ما داشتند و اول فکر می‌کردیم آن‌ها جزو نیرو‌های خودمان هستند، چون ترکی صحبت می‌کردند. بعد دیدیم به ترکی به ما فحش می‌دهند و متوجه شدیم ترکمن‌های کرکوک عراق هستند. چند تانک از عصر دیروز سالم باقی مانده بودند که به‌صورت سرگردان، تیراندازی کور می‌کردند. ناگهان دیدیم که پشت سر ما هستند. در اثر تیراندازی یکی از همان تانک‌ها، موج انفجار مرا گرفت و دیگر چیزی از عملیات «خیبر» به یاد ندارم.

دفاع‌پرس: پس از جراحت‌تان کجا بستری شدید؟

من متوجه هیچ چیز نبودم. چند روز که گذشت متوجه شدم در بیمارستان آیت‌الله طالقانی تهران هستم و بعد هم به بیمارستان اعصاب و روان تبریز منتقل شدم و بعد از بهبودی دوباره به جبهه برگشتم.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تکرار عاشورا در جزیره مجنون/ رزمندگان برای تحقق دستور امام (ره) مظلومانه ایستادند بیشتر بخوانید »

علی‌وار می‌جنگیم و حسین‌وار به شهادت می‌رسیم

علی‌وار می‌جنگیم و حسین‌وار به شهادت می‌رسیم


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، شب قبل از عملیات، حال و هوای ویژه‌ای در جبهه‌ها حاکم بود و بسیاری از صحنه‌های معنوی زیبا در این ساعات منتهی به شروع نبرد رقم می‌خورد که بی‌شباهت به شب قبل از حماسه عاشورا نبود.

«حسن مشهدی عبادی» جانباز دفاع مقدس و برادر سردار شهید «محمدباقر مشهدی عبادی» فرمانده دلاور گردان امام حسین (ع) لشکر ۳۱ عاشورا، خاطره‌ای را از سخنان برادر شهید خود در شب قبل از عملیات خیبر و نیز اولین دقایق آغاز این نبرد روایت کرده که نشانگر شهادت‌طلبی و خلوص نیت این شهید سرافراز است:

«شب قبل از عملیات خیبر دستور داد موتور برق محل استقرار گردان را خاموش کنند و گفت: هرکس از دنیا نبریده، چراغ‌ها را خاموش کرده‌ایم که بدون هیچ خجالتی بتواند برگردد. من به صراحت می‌گویم مأموریت ما مأموریت شهادت است و یک درصد هم احتمال ندارد احدی برگردد؛ ما تا آخرین نفر علی‌وار می‌جنگیم و حسین‌وار به شهادت می‌رسیم.

با آغاز عملیات، محمدباقر سوار هلی‌کوپتر شد تا همراه نیرو‌های خود به جزایر مجنون اعزام شود؛ اما پس از برخاستن هلی‌کوپتر آن را فرود آورد و به یکی از رزمندگانی که در مقر مانده بود، گفت: به برادرم حسن بگو یک‌بار با اتومبیل لشکر تصادف کرده‌ام، برود و مخارج آن اتومبیل را با لشکر تصفیه کند».

«محمدباقر مشهدی عبادی» هفتم اسفند سال ۱۳۶۲ در جریان همین عملیات به شهادت رسید.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

علی‌وار می‌جنگیم و حسین‌وار به شهادت می‌رسیم بیشتر بخوانید »

شهید «توانا» زیر خمپاره هم نماز خود را ادامه داد

شهید «توانا» زیر خمپاره هم نماز خود را ادامه داد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، یکی از اقشاری که در طول جنگ تحمیلی به نسبت جمعیت خود، تعداد زیادی شهید تقدیم انقلاب اسلامی کردند، طلاب و روحانیون هستند. در این دوران از شهر تبریز نیز روحانیون بسیاری عازم جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شدند که یکی از سرشناس‌ترین آنان شهید «حسین حسین‌پور توانا» است.

وی در سال 1335 در تبریز متولد شد و تحصیلات خود را تا سال اول دبیرستان در این شهر ادامه داد. سپس راه تحصیلات حوزوی و علوم اسلامی در پیش گرفت و در سلک روحانیت درآمد. او در جریان انقلاب اسلامی چند بار از جمله در قیام 29 بهمن مردم تبریز و سپس در اعتراضات شهر قم، توسط رژیم وقت زندانی شد. با پیروزی انقلاب اسلامی در دادگاه‌‌های انقلاب اسلامی و هیئت‌های پاکسازی شهرداری و آموزش و پرورش حضوری فعال داشت و سپس به عنوان اولین فرمانده بسیج مستضعفین تبریز، سازماندهی این نهاد نوپا را برعهده گرفت. شهید «حسین‌پور توانا» به دنبال آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه شد و در تاریخ 31 اردیبهشت 1360 در سوسنگرد به مقام والای شهادت نائل آمد.

«صمد شافع خطیبی» از همرزمان این شهید گرانقدر، درباره شخصیت و کردار وی چنین روایت کرده است:

شهید «توانا» موقع نماز که می‌شد رنگش برافروخته می‌شد. موقع نماز، اشک چشمانش جاری بود. با صدای حزینی اذان می‌گفت. توفیقی شد که در سوسنگرد پشت سر او نماز جماعت بخوانیم. وقتی تكبير الحرام می‌گفت بدنش به شدت می‌لرزید، خصوصا در سجده‌های آخر که دیگر از خود بیخود می‌شد. روزی در حین نماز دشمن سوسنگرد را مورد هدف گلوله خمپاره قرار داد و نصف سقف آمد پایین.

تعدادی از بچه‌ها زیر آوار خاک و خاشاک ماندند و بقیه بلند شدند تا از محل خارج شوند. بعد از مدتی که برگشتیم نمازخانه، دیدیم حسین نمازش را قطع نکرده و اصلا متوجه نشده که چه اتفاقی افتاده. نمازش که تمام شد گفت: چی شده؟ طوری غرق نماز بود که متوجه نشده بود گلوله خمپاره منفجر شده و تعدادی از رزمندگان شهید و زخمی شده‌اند.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهید «توانا» زیر خمپاره هم نماز خود را ادامه داد بیشتر بخوانید »