خاطره

دستگاه‌های فرهنگی اقدام زیادی درباره آزادگان انجام نداده‌اند


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ دفاع‌پرس، در نشست خنده در اسارت که به همت دفتر هنر و ادبیات اسارت حوزه هنری برگزار شد، گروهی از آزادگان حضور داشتند و خاطرات خود را از رخداد‌ها و موقعیت‌های خنده‌آوری که در طول دوران اسارت برایشان رخ داده بود بازگو کرده و از تاثیر این موقعیت‌ها بر روحیه خود و قدرت تحمل رنج اسارت سخن گفتند.

در ابتدا، داوود حسین‌پور، اسیر شده در تک عراق در ۳۱ تیر ماه (اردوگاه ۱ و ۲ کمپ ۷) که در ۳ شهریور ۱۳۶۹ آزاد شده هست، اظهار داشت: بیشتر کتاب خاطرات آزادگان بسیار جدی هست و در نگارش اتفاقاتی که در روزمره اسارت اتفاق افتاده، پرده پوشی شده هست، اما جالب هست بدانید این طور نبود که ما در اسارت فقط شکنجه شویم یا فقط به دنبال نماز شب و دعا و عزاداری باشیم. خیر، ما هم روزمره‌هایی داشتیم.

جیب‌های پر از خالی!
وی با بیان اینکه در میان مفقود الاثر‌ها بوده هست و هیچ وقت صلیب سرخ از آنها بازدید نکرد، بیان کرد: بعد از اینکه اسیر شدیم ما را به بعقوبه، اردوگاه ۱۸ بردند، آنجا دو سوله با حدود ۴ هزار نفر وجود داشت. ما را با لگد به داخل یکی از این سوله‌ها پرت کردند، کمی بعد متوجه شدم تعداد زیادی از لشکر ما آنجا هستند.

این رزمنده ادامه داد: یک آیفای قدیمی بود که با آن برایمان صمون؛ نان عراقی می‌آوردند، آنجا غذایی وجود نداشت. این نان‌ها صبحانه، ناهار و شام ما محسوب می‌شد و وقتی آیفا می‌آمد، بچه‌های اردوگاه آنقدر گرسنه بودند که به سمت در هجوم می‌بردند و عراقی‌ها مجبور می‌شدند به آنها تیراندازی کنند، بالای در یک سری ایرانت بود که ما قسمتی از آن را شکستیم و نان‌ها را از همان سوراخ و شکستگی برای ما پرت می‌کردند. ما برای زنده ماندن مجبور بودیم نان‌ها را در هوا بگیریم تا زنده بمانیم. قد من بلند بود و می‌پریدم و دو نان می‌گرفتم، در این بین یکی از اسرا، قدش از من کمی بلندتر بود، او نمی‌پرید و فقط دستش را دراز می‌کرد و نان‌ها را در جیب‌ها ولباسش می‌گذاشت. وقتی دیدم نمی‌توانم نان به دست بیاورم، نان‌ها را از جیب‌های بغل او درآوردم. به گمانم ۵ تا ۶ نان از او زدم و در جیب‌هایم گذاشتم. وقتی برگشتم عقب و جیب‌هایم را نگاه کردم، دیدم نان‌ها نیست و فهمیدم که یکی هم نان‌های من را زده هست!

دندان پزشک اختصاصی اردوگاه
حسین‌پور در قسمت دیگری از خاطراتش گفت: در اسارت یک «اکبر نقاش» داشتیم که از دندان درد ناله می‌کرد، من گفتم نگران نباش عمو سعید هست. عمو سعید شخصی بود که سیم خاردار را شبیه سوزن کرده و شمع را روی آن گذاشته بود و دندان درد‌ها را درمان می‌کرد.

وی ادامه داد: اکبر نقاش را پیش او بردیم، دست و پایش را گرفتیم که تکان نخورد،  عمو سعید سنجاق را داغ کرد و تا آمد آن را روی دندان اکبر بگذارد، اکبر شروع کرد به جیغ و داد و، چون دست و پایش را هم گرفته بودیم، نمی‌توانست تکان بخورد، به او گفتیم چرا اینقدر شلوغ می‌کنی مگر نمی‌خواهی دندانت خوب شود. گفت آقا شما که می‌خواهید دندانم را درست کنید، حداقل قبلش بپرسید کدام دندان من درد می‌کند! و ما متوجه شدیم داشتیم دندان سالم را درمان می‌کردیم!

یک خوشحالی عجیب
در ادامه برنامه، سردار غلام عسگر کریمیان (اسیر شده در عملیات خیبر سال ۱۳۶۲) در کمپ ۱ و ۲ اردوگاه موصل که جزو دومین گروه آزاده شده در مرداد ۱۳۶۹ هست، گفت: خاطرات من در ۱۵۹ ساعت ضبط و ثبت شده هست و قسمت‌های طنز آن را محمد محمدی تبار برایتان می‌گوید.

وی در ادامه بیان کرد: برادران آزاده ما یک قدم از بقیه جلوتر هستند، چون هم مفقودالاثر، هم جانباز، هم رزمنده و در نهایت آزاده هستند، پس باید اینها به صحنه بیایند، ولی دستگاه‌های فرهنگی ما اقدامات زیادی در این باره انجام نداده‌اند و من از حوزه هنری برای برگزاری چنین نشست‌هایی تشکر می‌کنم و امیدوارم این برنامه‌ها، شرایطی برای تشکیل انجمن‌های روایت‌گری و آموزش شود و سازماندهی آن را در سراسر ایران فراهم کند.

این سردار در بخش دیگری از سخنان خود اظهارکرد: دشمن توانست جسم‌های ما را اسیر کند ولی هرگز نتوانست روح ما را به اسارات بگیرد. به خاطر دارم در اردوگاه، افسر استخبارات عراق کلاهش را از سر برداشت و دو دستی به سرش کوبید و گفت «شما اسیرید؟ والا که ما اسیریم، نه شما.» و وقت آزادی ما، ماموران و سربازان و درجه‌داران اردوگاه‌های عراقی خیلی خوشحال بودند و شادی می‌کردند. وقتی دلیل را می‌پرسیدیم، جواب می‌دادند ما داریم از دست شما راحت می‌شویم.

یک رئیس جمهور احمق!
در ادامه برنامه جواد خواجویی (اسیر شده در عملیات بیت المقدس، ۱۳۶۱) که در ۳ شهریور ۱۳۶۹ آزاد شده هست، طی سخنانی درباره خاطرات آن دوران گفت: درباره اسارت خیلی نوشته و فیلم‌های زیادی ساخته شده هست که بیشتر آنها تراژدی هست،، اما در اسارت نکات طنزی هم وجود داشته که گفتن از آنها جالب هست.

وی ادامه داد: من جزو آن ۲۳ نفر نوجوان هستم که اسیر شدیم و رژیم بعث عراق تصمیم گرفته بود ما را به فرانسه بفرستد به همین دلیل ما اعتصاب غذا کردیم در روز دوم اعتصاب، ما را به دفتر فرمانده نظامی عراق که معاون صدام هم بود، بردند. او از ما پرسید چرا اعتصاب کردید. جواب دادیم شما تبلیغ کردید و گفتید ما یک سری بچه هستیم و ما را به زور به جبهه آورده‌اند. او خواست با ما همدردی کند و پرسید، کدام احمقی گفته که شما بچه‌اید، از بین ما ابوالفضل که آذری زبان بود، جواب داد، رییس جمهور خودتان! او بسیار عصبانی شد، اما در آن موقعیت هیچ چیزی نمی‌توانست بگوید.

قشنگ‌ترین خوش آمدگویی
درادامه این برنامه، رضا رحمانی (اسیر شده در تک عراق  در تیرماه ۱۳۶۷) در اردوگا‌های ۲ و ۵ تکریت که در ۱۹ شهریور ۱۳۶۹ آزاد شده هست، عنوان کرد: من اول شهریور، دو روز بعد از آتش بس همراه ۷۵۰ نفر دیگر اسیر شدم، ما را به پادگان الرشید بغداد بردند، روز آزاد شدنم در روستایمان همه بنر‌ها و نوشته‌های بلند بالایی زده بودند. در بین این همه تبریک، یکی از دوستان پدرم، یک بنر سر در دهات زده بود که روی آن به ترکی فقط نوشته بود، «اسیر، خوش آمد!» و این قشنگ‌ترین خوش آمدی بود که به من گفته شد.

اسکندر و نذر سیگار
وی در ادامه بیان کرد: در دوران اسارت، یک اسکندر نامی داشتیم که سیگاری نبود، ولی ما همه سهمیه سیگار داشتیم. اسکندر سهم سیگارش را به کسی نمی‌داد و نگه می‌داشت. یک روز دیدیم که دارد در محوطه اردوگاه پا برهنه راه می‌رود. رفتم سراغش و پرسیدم، اسکندر چرا پا برهنه‌ایی؟ جواب داد فردا اربعین هست و نذر دارم.  فردا  که شد، به همه سیگاری‌های اردوگاه، یک نخ سیگار داد و نذرش را ادا کرد.  

رضا رحمانی ادامه داد: مدتی گذشت دوباره او را دیدم که پابرهنه در حال راه رفتن هست. گفتم حتما نذر دارد و پس بروم از او سیگار بگیرم. پیش اسکندر رفتم و گفتم اسکندر چه شده؟ دوباره نذر داری که پابرهنه‌ایی؟ گفت نه، دمپایی‌ام را دزدیده‌اند!

وی در پایان اظهار کرد: من برادر ندارم، اما تمام آزادگان کشور را مثل برادران تنی خودم می‌دانم و به آنها افتخار می‌کنم.

سرباز جمعه و جناب شلغم
در ادامه برنامه، ابوالقاسم افخمی (اسیر شده در عملیات والفجر مقدماتی ۱ در سال ۱۳۶۱) در موصل ۲ قدیم و رمادی ۱ و ۳ و تکریت که در ۴ شهریور ۱۳۶۹ آزاد شده هست، گفت: ما اکثر خاطراتی که اینجا به آن طنز می‌گفتیم آنجا حقیقتا طنز نبود، بلکه تراژدی بود.

وی ادامه داد: من ۱۶ ساله بودم که اسیر شدم. وقتی در اردوگاه موصل بزرگ بودم، یک سرباز عراقی به اسم جمعه -که بسیار شکنجه‌گر و بی‌رحم بود- هم آن‌جا حضور داشت. از بین ما یک شیر پاک خورده‌ایی بود که موقع معرفی خودش، گفته بود اسمش شلغم، اسم پدرش چغندر و اسم پدربزرگش زردک هست و این سرباز آمد و پشت سرهم اسم‌های شلغم و چغندر و زردک را ردیف کرد و پرسید این چه کسی هست و هیچ کس پاسخگو نبود. این فضا و این اسم باعث خنده همه ما شده بود و بالاخره کمی که گذشت جمعه فهمید که سرکار بوده هست و بسیار خشمگین شد.

باور کن عربی بلد نیستم
وی در بخش دیگر سخنان خود بیان کرد: ما در اردوگاه رمادی بودیم، یک سرباز عراقی به اسم رحیم آن‌جا بود که فارسی بلد بود و همیشه به من می‌گفت تو چند زبان بلد هستی، حتما عربی هم بلدی و در خیلی از موارد تلاش کرد که دست من را رو کند و من مدام او را سر کار می‌گذاشتم و او همه مدتی که آن‌جا بودم نتوانست مچ من را بگیرد، ولی وقتی قرار شد ما به اردوگاه تکریت برویم و من مطمئن شدم که دیگر دست رحیم به من نمی‌رسد، سوار اتوبوس که شدم سرم را از شیشه اتوبوس بیرون آوردم و به زبان عربی هر چه لایق رحیم بود به او گفتم!

صدایت می‌زنند، جواب بده!
در بخش پایانی این نشست، محمد محمدی تبار (اسیر شده در عملیات خیبر سال ۱۳۶۲) در موصل ۱، کمپ ۲ که در ۲۸ مرداد ۱۳۶۹ آزاد شد، بیان کرد: وقتی که اسیر شدیم در بصره بودیم، در ساختمان وزارت دفاع عراق وقت چک کردن اسامی، نوبت به ما که رسید، گفتند اسم شما از این به بعد شامل اسم خودتان، اسم پدر و اسم پدربزرگتان هست.  

وی ادامه داد: من به فکر فرو رفتم که خدایا ما دیگر اسیر شدیم و خانواده‌مان را نمی‌بینیم. غم من را فرا گرفته بود و با خودم می‌گفتم پدرم می‌گفت که به جبهه نرو و من حرفش را گوش ندادم! یک‌دفعه شنیدم سرباز عراقی مدام با صدای بلند می‌گوید، محمد، محمدعلی، جعفر.

محمدی تبار در ادامه عنوان کرد: من هم گفتم چرا هیچکس جوابش را نمی‌دهد، جواب بده، الان پدرت را درمی آوردند. در همین فکر‌ها بودم که یکدفعه گفتم که محمد که منم، محمد علی که اسم پدر من هست و جعفر که پدربزرگم، یکدفعه از جا پریدم و گفتم، نعم، نعم. سرباز که از صدا زدن مداوم من عصبانی بود، من را که دید گفت جلو بروم و چند نفر دیگر از سرباز‌های عراقی را هم صدا زد و من را کلی کتک زدند.

«خنده در اسارت» از مجموعه برنامه‌های روایت پنهان به همت دفتر هنر و ادبیات اسارت حوزه هنری سه‌شنبه ۷ اسفندماه در در سالن صفارزاده حوزه هنری برگزار شد.

انتهای پیام/ ۱۲۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

دستگاه‌های فرهنگی اقدام زیادی درباره آزادگان انجام نداده‌اند بیشتر بخوانید »

آیین اختتامیه جایزه انتخاب بهترین کتاب سال دفاع‌مقدس


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ دفاع‌پرس، آیین اختتامیه بیست و دومین دوره جایزه انتخاب بهترین کتاب سال دفاع‌مقدس در روز‌های روز‌های ششم و هفتم اسفندماه ۱۴۰۳ از ساعت ۹ صبح در سالن همایش‌های خلیج فارس موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع‌مقدس برگزار می‌شود.

این همایش در گروه‌های مختلف که شامل ۲۱ مورد هست برگزار می‌شود:
خاطره – مستند (زندگی نامه، دست نوشته، وصیت نامه و…) – تاریخ شفاهی – داستان و رمان – خاطره داستان – شعر و نثر ادبی – زندگی نامه داستانی – هنر‌های تجسمی، نمایشی، پژوهش (سیاسی و نظامی، ادبی، هنری، فرهنگی و اجتماعی) – منابع و آثار مرجع، امنیت و اقتدار ملی – مقاومت بین الملل اسلامی (با تاکید بر فلسطین و غزه) – مدافعان حرم – ترجمه – خدمات نشر و ناشران – کتاب و کتابداری – کتاب شنیداری – بخش ویژه شهید سلیمانی (سرباز حکیم) – مدیریت هنری – ویرایش و زبان فارسی.

شایان ذکر هست؛ روز ششم اسفند از افرادی که شایسته تقدیر هستند و در هفتم اسفند نیز از برگزیدگان نهایی تجلیل و قدردانی خواهد شد.

انتهای پیام/ ۱۲۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

آیین اختتامیه جایزه انتخاب بهترین کتاب سال دفاع‌مقدس بیشتر بخوانید »

شهید طلبه و روحانی استان گلستان


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از گرگان،اول اسفند یادآور یکی از روز‌های حماسی در بحبوحه دوران هشت سال دفاع مقدس هست که در آن، جمعی از یاران روحانی حضرت امام (ره) در حالی که بعد از عملیات غرورآفرین والفجر ۸ و تصرف شهر فاو، با یک فروند هواپیمای فوکر عازم بازدید از فاو بودند، بر اثر حمله دو فروند جنگنده دشمن در آسمان اهواز به شهادت رسیدندحجت الاسلام والمسلمین شیخ محمدعلی روحانی فرد، عـازم جبهه بـودنـد کـه هـواپـیـمـاى حـامـل آنـهـا مـورد حـمـله دو فـرونـد جـنـگـنـده عـراقـى قـرار گـرفـت و در ۲۵ کـیـلومـتـرى شمال اهواز سقوط کرد و کلیه سرنشینان آن که نزدیک به ۵۰ تن بودند، به شهادت رسیدند. 
 
روحانی شهید «محمدعلی روحانی فرد» مرداد ۱۳۲۵ در روستای ایلوار از توابع شهرستان کردکوی بدنیا آمد، پدرش میرزا، کشاورز بود و مادرش زهرا نام داشت، تحصیلات، سطح ۳ (حوزه علمیه گرگان، مشهد و قم) و کارشناسی الهیات خود را دانشگاه مشهد دریافت نمود.
 
این شهید والامقام از مبارزین با سابقه انقلاب اسلامی بوده وی اولین فرماندار شهرستان کردکوی بوده هست و از دیگر مسئولیت‌های شهید معاون اداره نهم سیاسی وزارت خارجه می‌باشد.
 
در تاریخ ۱ اسفند ۱۳۶۴ در اثر شلیک موشک جنگنده‌های رژیم بعثی در آسمان اهواز به مقام والای شهادت نائل آمد،مزار این شهید در گلزار شهدای روستای ایلوار شهرستان کردکوی قرار دارد.
 
به نقل از غلام رستمانی همکار شهید در فرمانداری: «ملاقات شهید حجت الاسلام والمسلمین محمدعلی روحانی فرد با مقام معظم رهبری»
 
در دوره فرمانداری­ شهید روحانی فرد، حضرت آیت الله خامنه‌ای رئیس جمهور بودند.
 
بعد از این که ایشان را ترور کردند و سر و صورت و دستشان آسیب دیده بود، شهید روحانی فرد همه اش در تلاش بود یک وقت ملاقات بگیرد و به دیدن ایشان برود.
 
از آقای محمدعلی هاشمی که آن موقع معاونش بود، خواست که این کار را بکند، به گمانم یکی از دوستان آقای هاشمی در ریاست جمهوری کار می­کرد.
 
بالاخره وقت ملاقات گرفته شد، روزی که به ملاقات رفتیم را خاطرم هست.،من بودم و محمدعلی و آقای هاشمی، زمانی بود که رئیس جمهور می‌خواست بین غرضی و موسوی نخست وزیر انتخاب کند، گویا آنها هم بعد از ما با آقای خامنه­ ای جلسه داشتند؛ چون آن روز آنجا بودند.
 
آقای خامنه­ ای توی یکی از اتاق­ها روی تخت دراز کشیده بودند، هنوز نمی ­توانستند پشت میز بنشینند، من و محمدعلی و آقای هاشمی که آن موقع شهردار گنبد شده بود، رفتیم داخل اتاق، به محض ورود به اتاقِ ایشان، چهره ­شان از دیدن شاگرد و دوست قدیمی­شان شاد شد.
 
آقا رو کردند به محمدعلی و با تبسم و شوخی گفتند: «شیخ بچه تو هنوز زنده‌ای؟ شهید نشدی؟ آنجا که شعار می­دادند، شیخ بچه را گرفتند تو بودی؟» محمدعلی در جواب آقا گفت: «بله» همه خندیدند.
 
 آقا گفتند: «آن شب داستانی با شما در گرگان داشتیم!» داستان از این قرار بود که آقای خامنه­ ای در مسجد گلشن گرگان سخنرانی داشتند، ساواکی‌ها هم در مسجد حضور داشتند تا ایشان را دستگیر کنند، توی این شرایط وقتی سخنرانی شروع می­شود و محمدعلی فضا را برای دستگیری آقا مهیا می­ بیند، برای منحرف کردن توجه ساواکی­ها به آقا، شروع می­کند به دعا کردن و شعار دادن برای سلامتی آیت الله خمینی، با انجام این کار ساواک او را دستگیر می­کند.
 
چون آن زمان محمدعلی کم سن و سال بود، وقتی دستگیرش کردند مردم فریاد زدند: «شیخ بچه را گرفتند، شیخ بچه را گرفتند.» بعد از شوخی آقا با محمدعلی، ایشان دوباره از محمدعلی پرسیدند: «الان شما کجایی؟» محمدعلی جواب داد: «من فرماندارم.،فرماندار کردکوی.» ایشان گفتند: «تو فرمانداری؟! خیلی خوبه، ما توی آن منطقه نیاز داریم به افرادی مثل شما»
 
انتهای پیام /

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

شهید طلبه و روحانی استان گلستان بیشتر بخوانید »

نامزدهای بخش خاطره جایزه کتاب سال دفاع مقدس مشخص شد

نامزدهای بخش خاطره جایزه کتاب سال دفاع مقدس مشخص شد


نامزدهای بخش خاطره جایزه کتاب سال دفاع مقدس مشخص شد

به گزارش نوید شاهد؛ نامزدهای بخش خاطره جایزه کتاب سال دفاع مقدس مشخص شدند. دبیرخانه بیست و دومین جایزه کتاب سال دفاع مقدس پس از پایان داوری‌ها نامزدهای بخش‌های مختلف این جایزه را اعلام خواهد کرد.

خاطره‌نگاری دوران دفاع مقدس به‌عنوان یک منبع مهم برای درک بهتر از شرایط دفاع مقدس، زندگی روزمره رزمندگان، تأثیرات فرهنگی اجتماعی آن دوران، بیان واقعیت‌های دفاع مقدس، انتقال تجارب و احساسات رزمندگان دفاع مقدس به نسل‌های آینده و… مورد نظر هست.

اکنون در فرآیند داوری بیست‌ودومین دوره «انتخاب بهترین کتاب دفاع مقدس» داوران گروه «خاطرات» از ۴۳۸ عنوان کتاب واصله به دبیرخانه این دوره، پس از بررسی‌های لازم و گفت‌وگو در جلسات حضوری؛ هفت اثر زیر به عنوان نامزدهای نهایی این گروه انتخاب و معرفی کردند.

 

«عروج از شاخه زیتون؛ روایت‌هایی درباره زندگی احمد متوسلیان (از کودکی تا اسارت)» / جواد کلاته‌عربی / انتشارات ایران

این کتاب مجموعه روایت‌های متفاوتی است از زندگانی فرمانده جاویدنام، حاج احمد متوسلیان که از سوی انتشارات ایران در ۳۳ فصل به رشته تحریر درآمده است. این مجموعه روایت‌ها حاصل مصاحبه‌هایی مفصل با افراد مختلفی است که هر یک در مقطعی از زندگی حاج احمد یعنی از تولد تا اسارات همراه، همنشین و هم‌رزم او بوده و هر کدام از منظر خود به بیان خاطرات و تصویر ذهنی‌شان از زندگی و زمانۀ این فرمانده جنگ (کودکی و نوجوانی او در محله بازار و تهران تا دوران جوانی و دانشجویی، مبارزات انقلابی و نیز حضور در ناآرامی‌های کردستان، جبهه‌های جنوب و کشور لبنان) پرداخته‌اند.

 

«بدون مرز: خاطرات شفاهی سیدعلی‌اکبر طباطبایی جانشین فرماندهی سپاه در سوریه» / ‏گلعلی بابایی / ‏خط مقدم

گل‌علی بابایی در این کتاب، پای صحبت‌های سید علی‌اکبر طباطبائی، جانشین فرماندهی سپاه در سوریه نشسته و خاطرات او را برایمان به رشته تحریر درآورده است.

او خاطراتش از کودکی و نوجوانیِ متصل به انقلاب را برایمان می‌گوید و در ادامه از چگونگی تشکیل سپاه و ورود خود به آن و از عملیات‌های مختلفی که حضور داشته می‌گوید، اما خاطرات جنگی او به دوران هشت ساله خلاصه نمی‌شود. او از مأموریت‌های متعدد خود به بوسنی و هرزگوین، سرزمین سبز مسلمانان در قلب اروپا و جنگ دهه ۹۰ میلادی و ناگفته‌های حضور ده ساله‌اش در قاره سیاه و برخی کشورهای آنجا نیز سخن گفته و بُعد دیگری از انقلاب اسلامی ایران را پیش‌روی مخاطب خود نشان می‌دهد.

 

«کتاب‌ها شیمیایی نمی‌شوند؛ خاطرات شیخ صلاح عسگرپور» / ‏محبوبه شمشیرگرها / ‏روایت فتح

«کتاب‌ها شیمیایی نمی‌شوند» نوشته محبوبه شمشیرگرها خاطرات صالح عبدالامیر عسکرپور است. او رزمنده دفاع مقدس بود که در شهر کربلا از خانواده‌ای ایرانی الاصل به دنیا آمده بود. خاندان آن‌ها از یزد به کربلا مهاجرت کرده بودند و در این شهر صاحب چندین حمام بودند. صالح در دوران قدرت گرفتن رژیم بعث در این کشور بزرگ شد و به گروه‌های انقلابی پیوست که سبب شد از عراق اخراج شود. او در زمان دفاع مقدس به عنوان نیروی اطلاعات و عملیات فعالیت کرد و مسوول تخلیه اطلاعات از افسران بعثی بود. کار مهم و ماندگار او در سال‌های پس از جنگ بود. او ماموریت یافت تا به دلیل آشنایی با فرهنگ و جغرافیای عراق و آگاهی نسبت به مسائل نظامی به ضبط خاطرات فرماندهان رژیم عراق بپردازد. در این مسیر او توانست صدها ساعت با افراد مهمی گفتگو و مصاحبه کند که سمت‌های مهمی در ارتش رژیم بعث داشتند و اطلاعات مفیدی پیرامون جنگ در یاد داشتند. تجربه بازگشت به عراق و جمع آوری این اطلاعات مهم‌ترین بخش این کتاب است.

 

«فرار؛ بیست‌وشش خاطره از فرار اسیران عراقی از اردوگاه‌های ایران» / ‏نسرین ساداتیان و اصغر‬ عزیزی / سوره مهر

این کتاب بیست و شش خاطره از فرار اسیران عراقی از اردوگاه‌های ایران را روایت می‌کند.«فرار» حاصل تحقیق و مصاحبه‌های «نسرین ساداتیان» با همراهی «اصغر عزیزی» عضو کمیسیون نگهداری اسیران عراقی است. «فرار» نشان از سال‌ها تجربه و قدرت دفاعی ایران در دوران هشت سال دفاع‌مقدس و سال‌های بعد از آن را دارد. ساداتیان در «فرار» سعی کرده نقاط کور و بکری که در صفحه خاطرات مقاومت باقی مانده است به تصویر بکشد.

بیست‌وشش خاطره شیرین، جذاب و خواندنی کتاب، از زبان راویان مختلفی است که از ساعت‌های اولیه فرار در محل خدمت خود حاضر بوده و شاهد عینی فرار و حادثه‌های بعد از آن بوده‌اند. دو نفر از آن‌ها به نام سرهنگ حمید صاحب‌قلم و ستوان دوم ماشاالله فراهانی از دنیا رفته‌اند. برخی راویان از شهرستان‌ها به تهران آمدند، بعضی هم ساکن تهران بوده‌اند و خاطرات‌شان را در دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری بازگو کرده‌اند.

 

«پروازهای بی بازگشت؛ خاطرات سیدمحسن خوشدل از هشت سال دفاع مقدس» / ‏مصطفی رحیمی / ‏مرز و بوم

سید محسن خوشدل جزو کسانی بودند که در واحد ضد زره سپاه محمد رسول‌الله فعالیت داشت. او از سن هفده سالگی در واحد موشکی ذوالفقار تیپ محمد رسول الله به صورت تخصصی کار خودش را شروع کرد و یکی از موشک‌های ضد زره آن موقع که نامش مایولتکاست کارش را آغاز و نخستین تانک را در مهرماه سال ۱۳۶۱ منهدم می‌کند. او با همین موشک توانست در عملیات بدر کارهای مهمی را انجام دهد. خوشدل طی حضور در جنگ هفت بار مجروح شد که شدیدترین آن در خرداد ۶۷ روی داد و برای مداوا به خارج از کشور منتقل شد.

کتاب خاطرات خوشدل در پنج فصل با پژوهش و گردآوری مصطفی رحیمی تدوین و تالیف شده است که در این خاطرات به جزئیات عملیات‌هایی توجه کرده که در آن حضور داشته است. لذا در فصل نخست «سفر به سرزمین رویاها» ورود به جبهه از عملیات فتح‌المبین تا عملیات والفجر مقدماتی را مرور کرده است. د ر «مسافران باغ هوگانی» عملیات والفجر یک تا عملیات خیبر را شرح می‌دهد.

 

«پسر آشیخ محمود» / حسین علایی / انتشارات ایران

«پسر آشیخ محمود» خاطرات زندگی پرفراز و نشیب حسین علایی از فرماندهان ارشد دوران هشت سال دفاع مقدس و مدیران کشور در عرصه‌های مختلف بعد دورۀ جنگ است. علایی در این کتاب با شرح جزئیات، به روایت دقایق حیات خود از تولد، کودکی تا بحبوحه‌های انقلاب، دفاع مقدس و پس از آن پرداخته است. در واقع، خوانندۀ این کتاب از دریچۀ نگاه حسین علایی به فراسوی مهمترین وقایع و رخدادهای کشور در نیم‌قرن گذشته ورود پیدا کرده و از نزدیک با فرایند تصمیم‌گیری‌های کلان کشور آشنا می‌شود و در جریان امور نا گفته‌ای قرار می‌گیرد که در این تصمیمات تأثیرگذار بوده‌اند. از نقاط قوت کتاب حاضر که از منظری دیگر مناقشه‌برانگیز هم خواهد بود، می‌توان به صراحت بالای راوی در بیان دیدگاه‌هایش در حوزۀ مدیریت کلانن کشور در زمان جنگ و رخدادهای پس از آن اشاره کرد که آن را از آثار مشابه خود متفاوت می‌سازد.

 

«خبرنگار غیراعزامی» / ‏ سجاد محقق / ‏خط‬ مقدم

این کتاب به قلم سجاد محقق خاطرات جمیل‌ُالشیخ خبرنگار شبکه العالم در فوعه و کَفَریا در سوریه را روایت می کند. کتاب، حاصل ۵۶ ساعت گفتگو با جمیل‌الشیخ خبرنگار شبکه العالم است و از روزهای کودکی او در سوریه تا تجربیات تلخ و شیرین در دوران محاصره و مهاجرت به ایران را به تصویر می‌کشد و خواننده را به سفری پرفراز و نشیب در قلب بحران سوریه می‌برد.

 

اختتامیه و اعلام برندگان این بخش در دهه اول اسفندماه ۱۴۰۳ برگزار خواهد شد و علاقه‌مندان به ادبیات خاطره‌نگاری می‌توانند از نزدیک شاهد این رویداد مهم فرهنگی باشند.

 

انتهای پیام/



منبع خبر

نامزدهای بخش خاطره جایزه کتاب سال دفاع مقدس مشخص شد بیشتر بخوانید »

جای خالی اشتراکات ایران و عراق در ادبیات مقاومت

جای خالی اشتراکات ایران و عراق در ادبیات مقاومت


جواد کلاته، مدیر انتشارات ۲۷ بعثت در حاشیه نمایشگاه کتاب بغداد در گفت‌وگو با خبرنگار فرهنگ دفاع‌پرس، با بیان اینکه انتظارات ما درخصوص عرضه ادبیات دفاع مقدس و مقاومت در نمایشگاه بغداد تحقق پیدا نکرده هست، اظهار داشت: ناشرانی مانند دارالتمکین و دارالعصر که از ناشران کشور عراق هستند، کتاب‌های قابل توجهی از دفاع مقدس را ترجمه و عرضه کرده بودند که جای تقدی دارد.

مدیر انتشارات ۲۷ بعثت تصریح کرد: موضوعات و مباحث مشترکی در جبهه مقاومت وجود دارد که می‌توانیم درباره آنها به تولید محتوا و ادبیات بپردازیم و با برادران‌مان در عراق به اشتراک بگذاریم درحالی که شاید نتوانیم در این نمایشگاه ویژه به ادبیات دفاع مقدس بپردازیم و همکاری داشته باشیم چراکه جنگ تحمیلی بین ایران و عراق واقع شده و ممکن هست برخی از مطالب در کتاب‌ها وجود داشته باشد که مردم عراق تمایل به دیدن و شنیدن آن نداشته باشند.

وی افزود: علیرغم این گفته‌ها من شخصا در نمایشگاه کتاب بغداد اثار بسیاری را دیدم که از ادبیات دفاع مقدس در زمینه زندگی‌نامه شهدا و خاطرات شهدا از زبان فارسی به عربی ترجمه و عرضه شده بود.

کلاته‌عربی عنوان کرد: بنده شخصا در این نمایشگاه به‌عنوان یک مخاطب بیشتر به‌دنبال کتاب‌های بودم که در رابطه با جنگ ایران و عراق نوشته شده بود؛ ما به‌عنوان ناشرینی که ادبیات دفاع مقدس را کار می‌کنیم و روایت‌های گوناگون را درباره جنگ تحمیلی ارائه می‌دهیم در حوزه کار‌های پژوهشی و خاطره، دستمان به‌خصوص در حوزه کار‌های پژوهشی و تاریخ جنگ به روایت طرف مقابل از جنگ خالی هست درحالی که خیلی دوست داشتیم نگاه و روایت فرماندهان ارشد عراقی نسبت به جنگ ایران و عراق چه بوده هست و اگر خاطرات آنها چاپ شده هست، ما خیلی علاقه داریم بدانیم اینها درباره عملیات‌های مهم ما مثل کربلا ۵، والفجر ۸، خیبر، بدر و بیت‌المقدس چه تحلیل‌ها و اطلاعاتی را ارائه کرده‌اند و نگاه آنها چیست. این روایت‌ها به‌ما برای تولید آثار بهتر و دقیق‌تر کمک می‌کند. وقتی نگاه عراقی‌ها در کنار روایت فرماندهان ما قرار می‌گیرد، ما به یک روایت دقیق‌تری از جنگ می‌رسیم. 

مدیر انتشارات ۲۷ بعثت تعامل با ناشران عراقی را ضروری دانست و تاکید کرد: به‌نظرم باید تعامل با ناشران علاقه‌مند به این حوزه از سوی نهادهادی ایرانی انجام می‌شد تا این ناشران نیز به دنبال تولید روایت‌هایشان از جنگ ایران و عراق بروند و خاطرات فرماندهان ارشد صدام را ایجاد کنند تا بدانیم نظر و نگاه‌ها آنها چه بوده هست و این به روایت دقیق‌تر تاریخ جنگ کمک می‌کند. 

وی خاطرنشان کرد: ما مشترکات زیادی را در جبهه مقاومت داریم که بحث مبارزه با داعش و تکفیری‌ها نمونه آن هست که دهه اخیر در عراق در جریان بوده هست که ایران هم کمک‌های شایانی به این حوزه کرده هست که جای آن کاملا در این نمایشگاه خالی هست درحالی که این ظرفیت مشترک ایران و عراق بوده هست. 

کلاته‌عربی، مسئله اربعین را یکی از فصل مشترک‌های بین دو ملت ایران و عراق دانست و افزود: اربعین و مبارزه با داعش و مسلحین در عراق می‌تواند از فصل مشترکات بسیار پرقوت ما در تولید ادبیات باشد که جای آن خالی هست. جای این ادبیات در بین آثاری که ایرانیان تولید کرده‌اند و کار‌هایی که عراقی‌ها تولید می‌کنند، خالی هست.

انتهای پیام/ ۱۲۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

جای خالی اشتراکات ایران و عراق در ادبیات مقاومت بیشتر بخوانید »