خانم معلم

فراز و نشیب معلمی در کلاس اول/ در را که باز کردم 26 پسربچه با چشمان براق به من زل زدند!

فراز و نشیب معلمی در کلاس اول/ در را که باز کردم 26 پسربچه با چشمان براق به من زل زدند!


خبرگزاری فارس ـ گروه تعلیم و تربیت: اولین روزی که قرار بود سرکلاس بروم خیلی استرس داشتم؛ آخر قرار بود پایه اول دبستان را درس دهم و من احساس می‌کردم چیزی بلد نیستم. مدیر مدرسه خانم اشراقی بود. یک خانم مهربان و دوست داشتنی؛ گفتم: «من تا حالا درس ندادم» لبخندی زد و گفت: «تو جوانی و قابلیتش را داری» با دستپاچگی گفتم: «آخه من نمی توانم. کاش از یک پایه دیگر شروع کنم» و با التماس درخواست کردم: «بروم سر کلاس دوم؟». با نگاه آرام و مطمئنش، سعی کرد که آرامش را به من هدیه دهد و پاسخ داد: «نه، همه کلاس‌های من، معلم دارند و فقط کلاس اولم معلم ندارد. برو سر کلاس. من برایت آیت الکرسی می‌خوانم».

با چنان اضطراب، تشویش و نگرانی وارد کلاس شدم که قابل گفتن نیست. در را که باز کردم، 26 پسر بچه شیطان با چشمان براق به من زل زده بودند و من حتی نمی توانستم حرف بزنم. یک چند ثانیه‌ای در سکوت نگاهشان کردم و بعد بلند گفتم: «سلام بچه‌ها». احساس کردم که یک مقدار از یخ ناآشنایی، ذوب شد و همه‌شان بلند گفتند: «سلام»؛ آنجا بود که احساس کردم به دنیایی جدید پرتاب شدم؛ به دنیایی که همیشه آرزویش را داشتم.

خیلی روز سختی بود. آن روز فقط با بچه‌ها بازی کردم. با هم فقط خندیدیم و سعی کردم که با آنها ارتباط برقرار کنم که خدا را شکر این ارتباط برقرار شد و بچه‌ها خوشحال و خندان به خانه رفتند و همان اول، ارتباطات شکل گرفت. 

* تمام بازی‌های بچگی من، در معلم بازی و معلم شدن برای عروسک هایم گذشته است

خانم معلم این گزارش، رقیه کریمی است که البته خانواده و دوستان، «رویا»خانم صدایش می‌زنند و امسال 15 سال سابقه معلمی دارد. او از وقتی خیلی کوچک بود، آرزو داشت معلم شود و توانست این رویا را محقق کند.

خانم معلم می‌گوید: «از بچگی آرزو داشتم، معلم شوم. تمام بازی‌های بچگی من، در معلم بازی و معلم شدن برای عروسک‌هایم گذشته است. شاید یک دلیلش این بود که پدرم را خیلی زود از دست دادم. آن موقع 10 سالم بود و یکی از علت‌ها و موتور محرکم به سمت معلمی این بود که پدرم خیلی دوست داشت معلم شوم.

خلاصه آزمون استخدامی دادم و قبول شدم. البته چند سال قبلش معلم حق التدریس بودم که خدا به من لطف کرد و معلم شدم».

* هیچ سالی مثل آن سال اول تلاش نکردم برای اینکه یاد بگیرم خوب درس بدهم

روایت اولین روز خانم معلم را در ورودی گزارش برایتان تعریف کردیم؛ روزی که برای خانم کریمی خیلی سخت گذشت و او تجربه اولین روز تدریسش را توانست به خوبی سپری کند و البته ماجرا به همین جا ختم نشد و تلاش زیادی کرد تا بتواند یک خانم معلم خوب و دوست داشتنی برای بچه‌های کلاسش باشد. 

خانم کریمی می‌گوید: «روز اول تدریس، خیلی روز سختی بود. آن روز فقط با بچه‌ها بازی کردم. با هم فقط خندیدیم و سعی کردم که با آنها ارتباط برقرار کنم که خدا را شکر این ارتباط برقرار شد و بچه‌ها خوشحال و خندان به خانه رفتند. 

ولی خب تدریس برای دانش‌آموزان پایه اول خیلی سخت است. معتقدم پایه اول، دنیایش متفاوت است و من خیلی تلاش کردم. مدام به اداره می‌رفتم. سی‌دی می‌گرفتم و مطالعه می‌کردم. دوره ضمن خدمت رفتم و واقعا تلاش کردم و می‌توانم بگویم هیچ سالی مثل آن سال تلاش نکردم برای اینکه خوب درس بدهم.

هنوز هم با بچه‌هایی که سال‌های گذشته شاگردم بودند، ارتباطم را حفظ کردم. یا در اینستاگرام مرا پیدا می‌کنند یا به مدرسه سر می‌زنند. خداراشکر می‌کنم از ذهنشان خارج نشدم».

* حکایت واقعی ماندن در کلاس اول

خانم کریمی معتقد است که اگر دوباره به همان سالی که معلم شد، باز گردد، باز هم معلم خواهد شد؛ او عاشق معلمی است و معلم شدن را با هیچ شغل دیگری عوض نخواهد کرد و البته او دوست دارد که همچنان معلم کلاس اول باشد. اما این معلم کلاس اول بودن خانم کریمی هم حکایتی دارد.

خانم معلم می‌گوید: «راستش دو سال اول که معلمی در پایه اول را شروع کردم، خیلی سخت بود؛ نه با بچه‌ها بودن بلکه باید مدام مطالعه می‌کردم و اطلاعات جدید می‌گرفتم تا می‌توانستم یک معلم خوب باشم. اما الان واقعا دلم نمی‌خواهد پایه‌ام را عوض کنم.

هر سال اولیا می‌گویند نمی شود با بچه‌ها به پایه دوم بروید؟ البته یک سال این کار را انجام دادم و نتیجه خیلی خوب و فوق العاده برای من و بچه‌های آن کلاسم بود ولی یک اتفاقی افتاد که تصمیم گرفتم باز هم به پایه اول برگردم.

یک روز یک مادر در حالی که خیلی عصبی بود و اشک اجازه صحبت را به راحتی به او نمی‌داد، به من گفت: «هیچوقت نمی‌بخشمت.» با تعجب پرسیدم: «چرا؟» با غمی فراوان پاسخ داد: «به خاطر تو، بچه‌ام را به این مدرسه آوردم و تو نیامدی کلاس اول؛ بچه من خیلی لطمه خورد و نمی‌بخشمت».

راستش خیلی منقلب شدم. از آن روز با بچه آن مادر، خصوصی کار کردم البته نه خصوصی پولی، بلکه فقط برای اینکه آن بچه به دیگر همکلاسی‌هایش برسد چون خیلی از کتاب  زده شده بود. اما حرف آن مادر خیلی رویم تأثیر گذار بود. اشک‌هایش را فراموش نمی‌کنم.

بعدش با خداوند راز و نیاز کردم و گفتم: «خدایا اگر قرار است یکجا در این دنیا تأثیر داشته باشم و این تأثیر قرار است در پایه اول باشد، می‌مانم. خیلی اتفاقات افتاد که پایه‌ام عوض شود اما انگار خدا نمی خواست و در پایه اول ماندم و از این بابت خیلی خوشحالم. اگر صدبار دیگر برگردم باز هم معلم می‌شوم . هرچند که از نظر حقوق و مزایا چیز خاصی ندارد ولی حسی دارد که با تمام دنیا قابل مقایسه نیست». 

* وقتی کرونا آمد

خانم معلم داستان ما، حالا یک سال و نیم است که در شرایط کرونا آموزش می‌دهد و البته این موضوع برایش سخت بود اما تجربیات زیادی را کسب کرده است؛ او معتقد است که دوران کرونا هم بد و هم خوب بوده است.

خانم کریمی اظهار می‌کند: «دوران کرونا بد بود چون انگار معلم نیستی وقتی حضور بچه‌ها را نداری و در کلاس با آنها چشم تو چشم نیستی و وقتی تعامل فیزیکی با آنها نداری و این خیلی بد است. آداب اجتماعی، مشارکت‌های گروهی و خیلی از مسائل دیگر که در کلاس اتفاق می‌افتد در فضای مجازی اتفاق نیفتاد و این خیلی بد بود. بچه ها در کنار همدیگر، یک سری یادگیری از همسالان دارند و در فضای مجازی، این یادگیری را نداشتند؛ البته نمی توانم بگویم نداشتند ولی درصدش خیلی کم بود. 

خیلی کارهای گروهی که در کلاس انجام می شد و خیلی بازی‌هایی کلاسی حتی زنگ ورزش یا زنگ تفریح، بچه ها نداشتند و از این بابت خیلی بد بود. از طرفی تدریس در کلاس به خاطر حضور بچه ها خیلی راحت‌تر است چون هزار کار می‌شود انجام داد و حتی از بچه ها برای تدریس کمک گرفت. ولی در تدریس مجازی تمام امتیازات این شکلی از معلم گرفته می شود.

اما نکته قوت آن، تقویت معلمی کردن معلمان است یعنی منِ معلم شاید خیلی تمرکزم روی فعالیت‌های حضوری و گروهی بچه ها بود و خیلی به این فکر نمی‌کردم که می‌توانم محتوا تولید کنم. شاید نهایت کارم در این زمینه، دانلود فیلم‌ها یا ساخت پاورپوینت ساده بود و بیشتر از این پیش نمی‌رفتم. حتی یک دوره‌ استوری لاین رفته بودیم ولی خب وقتی در کلاس امکاناتی ندارم که بچه بتواند در کلاس انجام دهد، سراغش هم نمی‌روم.

الان کرونا، شرایط را متفاوت کرد. ببینید همیشه نمی‌شود اجرای لایو کلاس درس داشت چون جذابیت آن همیشگی نیست؛ مگر چقدر جذابیت دارد؟ بچه‌های کلاس اول نیاز به جذابیت در آموزش دارند. بنابراین من و همکارانم به سراغ تولید محتوای الکترونیک رفتیم.

اوایل با نرم‌افزارهای گوشی شروع کردیم که برای آغاز کار بد نبود اما بعدها که جلوتر رفتیم. باز آن هم خسته کننده شد. خودم به شخصه به سراغ نرم افزارهای سیستمی رفتم و زیر نظر استاد گیمی‌فیکیشن دانشگاه شریف، آموزش دیدم».

* بچه‌های کلاس خانم معلم برای آموزش مجازی مسواک می‌زنند و لباس فرم مدرسه را می‌پوشند

خانم کریمی به همراه همکارانش، محتواهای کتاب‌های فارسی پایه اول تا ششم ابتدایی را به صورت الکترونیک با هماهنگی اداره کل آموزش و پرورش شهر تهران تهیه کردند و خودش معتقد است که یک کار تیمی فوق‌العاده عالی انجام شده است که در حال حاضر در قالب دی‌وی‌دی در اختیار مناطق آموزش و پرورش است.

خانم معلم می‌گوید: «این مزیت کرونا بود که بیاییم کتاب‌ها را جذاب کنیم؛ البته نه انیمیشن به آن شکل، ولی خب می‌توانیم یک مقدار کتاب ها را پویا کنیم و به شکل متحرک درآوریم که بچه ها خوششان بیاید. 

از آن طرف هم بچه‌ها به شکل دیگری در زمان کرونا با ما همراه بودند و فیلم‌ها و عکس‌هایشان را ارسال می کنند. در هنگام شروع کلاس درس مجازی، مامان‌ها می‌گویند: بچه‌ها روپوش مدرسه می‌پوشند، مسواک می‌زنند، موها را شانه می‌کنند و خلاصه آماده می‌شوند و این یعنی یک حس خوب.

مزایای آموزش مجازی برای من معلم، این بود که در زمینه تولید محتوا بسیار پیشرفت کردم البته چشمانم ضعیف شده است و عینک می‌زنم چرا که همیشه تا ساعت 3 صبح بیدارم و محتوا درست می کنم.

البته اوایل کار، اولیا شرایط جدید آموزش مجازی را نمی‌پذیرفتند و می‌گفتند کارهای‌مان زیاد است اما بعد که پیشرفت بچه‌ها را دیدند، پذیرفتند. 

* ماجرای شاد کردن دل دانش‌آموز یتیم توسط 4 مادر

شیرین‌ترین خاطره خانم معلم، روزی بود که با همراهی چند نفر از مادران بچه‌ها، برای یک دانش‌آموز یتیم یک گوشی خریدند و این موضوع بهترین اتفاق روزهای کرونایی خانم معلم بود.

خانم کریمی می‌گوید: «یکی از بچه‌های کلاسم به خاطر فوت پدر و اینکه چند خواهر و برادر مدرسه‌ای بودند، فقط یک تلفن داشتند که آن هم تلفن همراه مادرشان بود و البته زیاد سالم هم نبود ضمن اینکه قدیمی بود. مادر دانش‌آموز هم خیلی غصه می‌‌خورد.

این موضوع را با 4 مامان مطرح کردم که می‌دانستم دستی در کار خیر دارند و آنها هم در  اسرع وقت یعنی در عرض دو روز هزینه گوشی را فراهم کردند و یک گوشی خریدیم که مسؤولیت تحویل آن را به من سپردند. از آن روز به بعد، درس آن دانش‌آموزم بهتر شد. به یاری مامان‌های گل و دوست داشتنی، دل بچه یتیم شاد شد و این خیلی خاطره شیرینی از همدلی بود.

مادرم می‌گوید که در دوران جنگ همه به هم کمک می‌کردند و همدل بودند و هیچکس به فکر خودش نبود؛ الان هم می‌بینیم این اتفاق می‌افتد».

انتهای پیام/





منبع خبر

فراز و نشیب معلمی در کلاس اول/ در را که باز کردم 26 پسربچه با چشمان براق به من زل زدند! بیشتر بخوانید »

یک تدریس پُر از خنده و شادی/ روزی که قرار بود حرف «ح»  را درس دهم + فیلم

یک تدریس پُر از خنده و شادی/ روزی که قرار بود حرف «ح» را درس دهم + فیلم


خبرگزاری فارس ـ گروه تعلیم و تربیت: خانم معلم پُر از شوق است و برق امید چنان در نگاهش می‌درخشد که حس آرامش را منتقل می‌کند؛ از اواخر بهمن سال 98 که کرونا آمد تا امروز، او معلمی را به شکل جدیدی تجربه کرده است؛ به شکلی که برای خودش هم جذاب است و روز به روز، از خلاقیت‌های جدید و ابتکاراتش رونمایی می‌کند. 

شاید هیچوقت فکرش را هم نمی‌کرد که روزی یک بازیگر شود؛ بازیگری که مخاطبانش، بچه‌های کلاسش هستند و کلی هم برایش ذوق می‌کنند و هورا می‌کشند و او غرق لذت می‌شود وقتی می‌بیند از پس این بازیگری‌اش، توانسته است، دریچه‌های دانش را به روی دانش‌آموزانش بگشاید.

دلش برای مدرسه و کلاس درس حضوری تنگ شده است؛ ارتباط گرفتن با بچه‌ها از قاب دوربین سخت است؛ به ویژه برای بچه‌های کلاس اول؛ هرچند توانسته است که احساس دو طرفه را بین خودش و دانش‌آموزانش ایجاد کند.

* من معلم کلاس اول هستم

فرزانه نوری معلم اول ابتدایی مدرسه عمار یاسر منطقه ۱۹ تهران است؛ او مثل دیگر معلمان کشورمان، در این روزها که کرونا همچنان می‌تازد، به فکر آموزش بچه‌های کلاسش است و از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کند.  

خودش می‌گوید: «چند سال است که در کلاس اول تدریس  می‌کنم و واقعا هم لذت می‌برم؛ بچه‌های کوچک را خیلی دوست دارم. تدریس در کلاس اول ابتدایی را با هیچ پایه‌‌ای عوض نمی‌کنم.

حالا تصور کنید که با این شور و شوقم، مدارس تعطیل شد؛ نمی‌دانید چقدر دوری از بچه‌ها سخت است. خیلی».

* به خانواده‌ها گفتم خیالتان راحت، نمی‌گذارم بچه‌های‌تان با مشکل مواجه شوند

کرونا که آمد، 5 ماه از سال تحصیلی 99ـ1398 گذشته بود؛ معلمان با شاگردان‌شان آشنا شده بودند و آن ارتباط بین معلم و شاگردی شکل گرفته بود اما وقتی سال تحصیلی 1400ـ1399 شروع شد، شرایط متفاوت بود؛ ترس از کرونا موجب شد که برخی خانواده‌ها در انتخاب اختیار حضوری یا عدم حضور فرزندشان در مدرسه، عدم حضور را برگزینند.    

خانم معلم اظهار می‌کند: «سال تحصیلی جاری از نیمه شهریور شروع شد و آن اوایل کلاس‌ها حضوری بود. حدود دو هفته به صورت حضوری کلاس داشتیم و همین مدت موجب شد که بتوانم با بچه‌ها ارتباط برقرار کنم.

مادرها خیلی دلنگران بودند. می‌گفتند بچه‌های‌شان کلاس اولی هستند و آنها نمی‌دانستند چه کنند. می‌گفتند نمی‌دانند چکار باید بکنند. خیلی سردرگم بودند. اما چون تجربه از سال قبل داشتم و کلاس‌های مجازی برگزار کرده بودم. گفتم «خیالتان راحت باشد، مطمئن باشید نمی‌گذارم بچه‌هایتان با مشکل برخورد کنند و کنارشان هستم». 

* بازی تئاتر برای آموزش به بچه‌ها

خانم معلم به مدد تجربه سال قبل، آستین‌های همت را بالا زد و شروع به کار کرد؛ با اندک وسایلی که داشت شروع به تهیه فیلم کرد و با اینکه تجربه بازیگری نداشت، برای آموزش به دانش‌آموزان نقش بازی می‌کرد. نقش‌هایی که بتواند با دانش‌آموزانش ارتباط برقرار کرده و حروف را به آنها بیاموزد.

خانم نوری می‌گوید: «سعی می‌کنم کلاس را برای بچه‌ها جذاب کنم و به همین دلیل تئاتر بازی می‌کنم؛ ضمن اینکه فضای خانه را هم متناسب با نوع درس تغییر می‌دهم. حتی برای بچه‌ها در خانه‌ام به صورت مجازی جشن هم می‌گرفتم.  

برای هر فیلم باید تدارکاتی هم داشته باشم، برای آموزش هر حرفی فکر می‌کنم و موضوعاتی را در نظر می‌گیرم. مثلا برای تدریس درس ایران، تصمیم گرفتم با لباس محلی درس دهم و یک روزه از گیلان برایم لباس محلی آوردند یا مثلا برای آموزش حرف «ش»، آش درست کردیم.

خوشحالم که بچه‌ها هم کلاس‌های درس مجازی را دوست دارند و می‌گویند که لذت می‌برند. مادرها هم می‌گویند که بچه‌های‌شان کلاس‌های درس را دوست دارند و فیلم‌ها را چندین بار می‌بینند. اینکه بچه‌ها مرا دوست دارند، حس شیرینی است».

* ماجرای آموزش درس «ح»

شاید به ظاهر ساخت فیلم آموزشی راحت به نظر بیاید اما خانم معلم برای هر کدام از آموزش‌ها کلی وقت گذاشته است و نکته دیگر اینکه خانواده‌اش هم درگیر ساخت فیلم هستند؛ به عبارت دیگر تا قبل از کرونا، هر روز صبح از خانه بیرون می‌آمد و به مدرسه می‌رفت و خانواده درگیر آموزش‌ها نبودند اما حالا شرایط فرق می‌کرد و او همه خانواده را برای تهیه فیلم‌های آموزشی به خط کرده است. 

خانم معلم می‌گوید: «یک روز قرار بود درس «ح» را بدهم؛ همان زمان بود که تمام رستوران‌ها تعطیل بود و برای این درس هم می‌خواستم صبحانه را با حلیم و نان محلی نشان دهم؛ نام محلی را از سوپرمارکت سر کوچه خریداری کردم اما برای خرید حلیم با مشکل مواجه شدیم.

ماندم چه کنیم، فکری به ذهنم خطور کرد. یک کم بلغور داشتیم، پختم و رویش دارچین ریختم و میز صبحانه را آماده کردم. قرار بود من و مادر سر میز صبحانه باشیم و من روبروی مادر بودم اما مادرم می‌گفت که حاضر نیست حلیم بلغوری بخورد! تا تدارکات کار آماده شود ساعت 3 نیمه شب شد.

مادرم می‌گفت «من حلیم نمی‌خورم؛ به من نگو بخور» گفتم «باید غذا بخوری». مادرم پذیرفت ولی با اکراه می‌خورد و من هم وقتی به چهره مادر نگاه می‌کردم، خنده‌ام می‌گرفت و اصلا نمی‌شد فیلم بگیریم.

خلاصه آنقدر خندیدیم که تا صبح طول کشید فیلم بگیریم. آخر سر هم به جای مادرم، خواهرم روبرویم نشست اما واقعا بهترین فیلمی بود که گرفتیم».

 

* اندر حکایت آموزش مجازی

خانم معلم در مسیر تهیه فیلم‌ها هم زحمات زیادی کشیده است و کلی هم تمرین می‌کند؛ گاهی اوقات برای ساخت یک فیلم چند دقیقه‌ای، ساعت کار می‌کند.

خانم نوری می‌گوید: «وقتی می خواهم درس جدید را بدهم از بچه ها و مادرها می پرسم آیا مشکلی دارید یا خیر؟ اگر مشکلی دارید حتما بگویید که برطرف کنیم. چون شیوه درسی‌ام به صورت نمایشی است، حوصله بچه‌ها سر نمی‌رود، ضمن اینکه زمان فیلم‌ها هم کوتاه است.

البته در این مسیر، اذیت هم شدم. مثلا متوجه قطع دوربین نشدم و همانطور ادامه دادم یا خوب اجرا نکردم و مجبور شدم بارها و بارها فیلم بگیرم یا اینکه وسط فیلمبرداری یکدفعه دوربین افتاده است.

البته من فقط به فیلم‌ها اکتفا نمی‌کنم؛ با بچه‌ها در ارتباطم و همیشه هم آنلاین هستم. برخی افراد می‌گویند خوش به حالتان، مدارس تعطیل شده و در خانه درس می‌دهید اما نمی‌دانند که کارمان چند برابر شده است؟».

خانم معلم خیلی دلتنگ مدرسه است؛ دلش گرفته است و دوست دارد مدارس دوباره باز شوند؛ او می‌گوید: جای بچه‌ها و معلمان در مدارس خالیست.

انتهای پیام/





منبع خبر

یک تدریس پُر از خنده و شادی/ روزی که قرار بود حرف «ح» را درس دهم + فیلم بیشتر بخوانید »

طعم تدریس زیر باران/ وقتی خانم معلم «قصه‌گو» می‌شود

طعم تدریس زیر باران/ وقتی خانم معلم «قصه‌گو» می‌شود


خبرگزاری فارس ـ گروه تعلیم و تربیت: آسان نیست که با نبود اینترنت و امکانات لازم برای تدریس مجازی بخواهی تدریس کنی و دانش‌آموزانت را هم از روش تدریست راضی نگه داری؛ معلم منطقه 18 تهران مثل خیلی از معلمان، این کار را انجام داد و حالا که به عنوان سفیر ایثارگری پایتخت هم معرفی شده از دشواری های کارش می‌گوید.

دشواری‌هایی که ما آن را سختی کار می نامیم اما او با شوق و ذوق آن را شیرینی های کارش می داند و حتی خوشحال است که دانش آموزانش از کلاس وی راضی هستند.

آزیتا کرمی معلم پایه پنجم ابتدایی در منطقه ۱۸ تهران سختی ها و شیرینی های کار خود را برای ما روایت کرده است؛ شیرینی‌هایی که از بازی با دانش‌آموزانش آغاز و به تدریس با چتر در زیر باران در پشت بام خانه‌اش ختم می‌شود.

خانم معلم با شروع کرونا باید تجربه جدیدی را آغاز می‌کرد، باید به ۶۰ دانش آموز پایه پنجم ابتدایی به صورت غیرحضوری درس می داد و فقط گاهی برای رفع اشکال به مدرسه می رفت؛ همین دوری از مدرسه برای معلمی که ۲۷ سال سابقه تدریس دارد بسیار دشوار بود، اما خانم معلم این دشواری را با ارتباط عاطفی مجازی به شیرینی تبدیل کرد.

* استفاده از روش های مختلف مجازی برای کشف استعدادهای نهفته دانش آموزان

نبود دسترسی به اینترنت برای برقراری ارتباط با بچه ها را یکی از مشکلات تدریس مجازی می داند، اما این مشکل را به خوبی برطرف کرده است.

«دسترسی به بچه‌‌ها در روش تدریس مجازی زیاد نیست و به همین دلیل شناختی که معلم باید از بچه ها پیدا کند، ایجاد نمی شود، به هر حال ما به کمک مدیر مدرسه سعی کردیم از طریق روش های مختلف، دانش آموزان را شناسایی کرده و استعدادهای نهفته را تشخیص دهیم.

با بچه ها در پیام خصوصی گفت‌وگو می کنم و برایشان کتاب می خوانم، گاهی با هم بازی‌های مجازی انجام می‌دهیم و حتی با آنها از جاذبه های گردشگری شهرهای مختلف صحبت می‌کنم و برای این کار نیز از زبان محلی استفاده می‌کنم تا بچه‌ها بهتر متوجه شوند».

* تدریس در پشت بام به دلیل نبود اینترنت

تدریس مجازی سختی های زیادی دارد که خانم معلم نمونه تهرانی از آنها به عنوان شیرینی‌های کارش یاد می کند و با گفتن آنها لذت می‌برد.

« به دلیل نبود اینترنت در منزل و حتی در مدرسه در پشت بام منزل یا حیاط مدرسه برای بچه ها تدریس می‌کنم، یک روز باران شدیدی بود و من در پشت بام منزل با چتر و زیر باران به تدریس ادامه دادم که تجربه شیرینی در دوران تدریس من به شمار می رود، حتی یک بار در مسیر سفر با بچه‌ها در ارتباط بودم و در صفحه شخصی مشکلاتشان را برطرف می کردم.

بازی با بچه ها نیز از شیرینی های دیگر کار ماست، برای تدریس از ابزار و وسایل بازی استفاده می کنم و هر درس را با بازی‌های‌ خاص مربوط به همان درس به دانش آموزان تدریس می کنم تا مباحث درسی بیشتر در ذهنشان بماند»

او برای شروع تدریس پس از تلاوت قرآن و نام خدا، بازی با بچه ها را آغاز می کند و همین مسأله را راز جذابیت کلاس هایش برای دانش آموزان می داند.

«برای تقویت قوه های شنیداری و دیداری بچه ها از بازی‌های متنوعی استفاده می‌کنم و حتما بین 2 درس، بازی می کنیم؛ گاهی آنقدر صداقت در بازی بچه ها هست که واقعا تحت تاثیر قرار می گیرم و خوشحال می شوم».

* وقتی خانم معلم، قصه گو می شود

کلاس خانم معلم تنها به زمان درس ختم نمی شود و او با شناسایی استعدادهای بچه‌ها چند نفر را به عنوان داستان گوهای شبانه انتخاب کرده و شب ها به همراه خودش برای بچه ها داستان تعریف می کنند.

« هر شب ساعت 21 با بچه ها داستان خوانی داریم به این صورت که چند نفر از بچه ها برای بقیه مثنوی و کلیله و دمنه می‌خوانند و گاهی ضرب المثل ها را برای بچه ها توضیح می‌دهیم».

او که به عنوان سفیر ایثارگری منطقه 18 معرفی شده بسیار خوشحال است که می تواند در شرایط سخت نیز با بچه ها ارتباط برقرار کرده و استعدادهای جامعه را شناسایی کند.

انتهای پیام/





منبع خبر

طعم تدریس زیر باران/ وقتی خانم معلم «قصه‌گو» می‌شود بیشتر بخوانید »