خانواده شهید

عیادت اعضای کانون خواهران شهدا از مادر شهید قربانی

عیادت اعضای کانون خواهران شهدا از مادر شهید قربانی


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از قزوین، جمعی از اعضای کانون خواهران شهدای قزوین به همراه «رقیه رجبی» مسئول مشارکت بانوان اداره‌کل حفظ آثار دفاع مقدس قزوین به عیادت مادر معلم شهید رجبعلی قربانی رفتند.

رجبعلی قربانی‌موینی هشتم فروردین ۱۳۳۸ در شهر قزوین به دنیا آمد. تا پایان دوره کاردانی در رشته انسانی درس خواند و دبیر بود و در سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد.

وی از سوی بسیج در جبهه حضور یافت و چهارم دی ۱۳۶۵ در ام‌الرصاص عراق به شهادت رسید. پیکرش مدت‌ها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۸۰ پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

عیادت اعضای کانون خواهران شهدا از مادر شهید قربانی بیشتر بخوانید »

دیدار مدیرکل حفظ آثار دفاع مقدس قزوین با خانواده شهدای دفاع مقدس

دیدار مدیرکل حفظ آثار دفاع مقدس قزوین با خانواده شهدای دفاع مقدس


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از قزوین، سرهنگ پاسدار «محمد امیری مقدم» مدیرکل اداره حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان قزوین به همراه سرهنگ «یوسف یعقوبی» مسئول پیشکسوتان اداره‌کل حفظ آثار دفاع مقدس استان با خانواده شهدای دوران دفاع مقدس دیدار و گفت‌وگو کرد.

در این دیدار‌ها از مادر شهید ایرج اعتدادی از شهدای عضو بسیج مستضعفین که در سال ۶۶ در سلیمانیه عراق به شهادت رسید و همچنین همسر شهید نبی الله شعبانی از شهدای عضو ارتش که در عملیات بیت المقدس (آزادسازی خرمشهر) در سال ۶۱ به مقام رفیع شهادت نائل شد، با اهدای لوح سپاس قدردانی شد.

سرهنگ امیری مقدم در این دیدار‌ها اظهار داشت: خانواده شهدا به سبب صبر، ایثار و فداکاری در راه میهن اسلامی از اجر و پاداش بالایی در نزد پروردگار برخوردار هستند و به عبارتی از اجر اخروی شهید خویش بهره‌مند خواهند شد.

وی افزود: ضرورت دارد که تمامی دغدغه‌مندان انقلاب اسلامی و مسئولان، قدردان فداکاری های خانواده شهیدان نظام جمهوری اسلامی ایران باشند و همواره پیگیری دغدغه‌های این عزیزان را در دستور کار خود قرار دهند.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

دیدار مدیرکل حفظ آثار دفاع مقدس قزوین با خانواده شهدای دفاع مقدس بیشتر بخوانید »

اعطای نشان و لباس خادمی آستان قدس رضوی به خانواده شهید امیرعبداللهیان

اعطای نشان و لباس خادمی آستان قدس رضوی به خانواده شهید امیرعبداللهیان


به گزارش مجاهدت از گروه سیاسی دفاع‌پرس، در مراسمی با حضور حجت‌الاسلام والمسلمین «احمد مروی» تولیت آستان قدس رضوی، نشان و لباس خادمی آستان قدس رضوی به خانواده شهید «حسین امیرعبداللهیان» وزیر شهید امور خارجه کشورمان اعطا شد.

در این مراسم حجت‌الاسلام مروی طی سخنانی، تسهیل امور ایرانیان خارج از کشور جهت تشرف به بارگاه منور امام رضا (ع) را از اقدامات برجسته شهید امیرعبداللهیان برشمرد که مورد تجلیل مقام معظم رهبری قرار گرفته است.

انتهای پیام/341

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

اعطای نشان و لباس خادمی آستان قدس رضوی به خانواده شهید امیرعبداللهیان بیشتر بخوانید »

تصاویر/ تجلیل خادمین بارگاه حضرت امام رضا (ع) از خانواده شهید امیر خانکی در تفرش

تصاویر/ تجلیل خادمین بارگاه حضرت امام رضا (ع) از خانواده شهید امیر خانکی در تفرش


این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تصاویر/ تجلیل خادمین بارگاه حضرت امام رضا (ع) از خانواده شهید امیر خانکی در تفرش بیشتر بخوانید »

روایت همسر شهید «مهدی باکری» از آخرین دیدار با همسرش/ روایت شهید «مهدی باکری» از نحوه شهادت در خواب همسرش/ قهرمان من

رویای صادقه‌ای که پیک پرواز شهید باکری شد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید «مهدی باکری» سال ۱۳۳۳ به دنیا آمد و روز ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ در عملیات بدر به شهادت رسید و قایق حامل پیکر او مورد اصابت گلوله آر. پی. جی قرار گرفت و مفقودالاثر شد.

متن زیر، بخشی از متن کتاب «از چشم‌ها ۲؛ به مجنون گفتم زنده بمان، شهید مهدی باکری» به قلم «فرهاد خضری» است که انتشارات «روایت فتح» آن را منتشر کرده است.

این بخش از کتاب، سخنان «صفیه مدرس» همسر شهید «مهدی باکری» است که وی آخرین دیدار خود با همسرش را توصیف می‌کند.

«در فاصله‌ای که بین عملیات خیبر و بدر بود، همان یک سال، هیچ عملیات مهمی نشد. مهدی هفته‌ای یک بار می‌آمد به من سر می‌زد. عملیات بدر اوایل اسفند سال ۱۳۶۳ شروع شد.

آخرین شب دیدارمان بود که مهدی وقت نماز آمد خانه. نمازش را خواند. برایش آب گرم کردم برود حمام. آخرین خداحافظی ما مثل همیشه نبود.

البته من زیاد متوجه نشدم؛ چون پیش خودم حدس می‌زدم مهدی شهید نمی‌شود. به خودم می‌گفتم: «مهدی خانواده‌ای دارد که پدر ندارد، مادر ندارد. حمید هم که شهید شده. شوهر خواهرشان هم که در تصادف از دنیا رفت.»

هر کدامشان دو بچه به یادگار گذاشته بودند. پنج خواهر و برادر کوچکتر از خودش هم در خانه پدری بودند. تنها کسی که در خانواده باکری حق پدری کردن اینهمه بچه را داشت، مهدی بود.

فکر می‌کردم مصلحت خدا این باشد که لااقل مهدی زنده بماند. انتظار داشتم مهدی بعد از عملیات بدر برگردد و دور هم باشیم. با آن سال، هیچ عیدی را به خاطر نمی‌آورم که پیش هم باشیم. یک هفته مانده به عید، خبر آوردند مهدی هم شهید شده. درست بیست و پنجم اسفند سال ۶۳. کسی جرأت نمی‌کرد به من بگوید. بچه‌های لشکر مرتب تلفن می‌زدند و احوال مرا می‌پرسیدند.‌

می‌خواستند بدانند فهمیده‌ام یا نه. بالاخره از این رفتار‌ها و احوال اطرافیان بو‌هایی بردم. ازشان تقاضا کردم جنازه‌اش را، لااقل جنازه‌اش را نشانم بدهند؛ که نمی‌شد. نمی‌توانستند.

بعد‌ها فهمیدم او هم مثل حمید در جزایر مجنون گم شده و … جنازه ندارد. بعد از رفتن مهدی، یک بار خواب دیدم آمده خانه. ازش پرسیدم: «مهدی! من خیلی دلم می‌خواهد بدانم چطوری شهید شده‌ای.»

گفت: «یک تیر خورد به شکمم، یک تیر به پیشانی‌ام.»

به من گفته بودند تیر فقط به پیشانی مهدی خورده. بعد‌ها شنیدم که جنازه‌اش آن طرف دجله مانده. شنیدم، چون با دو دستش اسلحه برداشته بوده می‌جنگیده، تیر به پیشانی‌اش می‌خورد.

بعد هم که می‌گذارندش در قایق که بیاورندش عقب، خمپاره می‌آید می‌خورد به شکمش و آب با خودش می‌بردش. در تمام این سال‌ها که از رفتنش می‌گذرد، همیشه او را در خواب‌هایم زنده دیده‌ام. با لباس سراسر سفید که آمده با من سر سفره غذا بخورد. یا خبر بدهد آماده شویم می‌خواهد ما را هم ببرد. یک بار هم نشده دیده باشم او شهید شده باشد.»

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

رویای صادقه‌ای که پیک پرواز شهید باکری شد بیشتر بخوانید »