خانواده شهید

روایت همسر شهید «مهدی باکری» از آخرین دیدار با همسرش/ روایت شهید «مهدی باکری» از نحوه شهادت در خواب همسرش/ قهرمان من

رویای صادقه‌ای که پیک پرواز شهید باکری شد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید «مهدی باکری» سال ۱۳۳۳ به دنیا آمد و روز ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ در عملیات بدر به شهادت رسید و قایق حامل پیکر او مورد اصابت گلوله آر. پی. جی قرار گرفت و مفقودالاثر شد.

متن زیر، بخشی از متن کتاب «از چشم‌ها ۲؛ به مجنون گفتم زنده بمان، شهید مهدی باکری» به قلم «فرهاد خضری» است که انتشارات «روایت فتح» آن را منتشر کرده است.

این بخش از کتاب، سخنان «صفیه مدرس» همسر شهید «مهدی باکری» است که وی آخرین دیدار خود با همسرش را توصیف می‌کند.

«در فاصله‌ای که بین عملیات خیبر و بدر بود، همان یک سال، هیچ عملیات مهمی نشد. مهدی هفته‌ای یک بار می‌آمد به من سر می‌زد. عملیات بدر اوایل اسفند سال ۱۳۶۳ شروع شد.

آخرین شب دیدارمان بود که مهدی وقت نماز آمد خانه. نمازش را خواند. برایش آب گرم کردم برود حمام. آخرین خداحافظی ما مثل همیشه نبود.

البته من زیاد متوجه نشدم؛ چون پیش خودم حدس می‌زدم مهدی شهید نمی‌شود. به خودم می‌گفتم: «مهدی خانواده‌ای دارد که پدر ندارد، مادر ندارد. حمید هم که شهید شده. شوهر خواهرشان هم که در تصادف از دنیا رفت.»

هر کدامشان دو بچه به یادگار گذاشته بودند. پنج خواهر و برادر کوچکتر از خودش هم در خانه پدری بودند. تنها کسی که در خانواده باکری حق پدری کردن اینهمه بچه را داشت، مهدی بود.

فکر می‌کردم مصلحت خدا این باشد که لااقل مهدی زنده بماند. انتظار داشتم مهدی بعد از عملیات بدر برگردد و دور هم باشیم. با آن سال، هیچ عیدی را به خاطر نمی‌آورم که پیش هم باشیم. یک هفته مانده به عید، خبر آوردند مهدی هم شهید شده. درست بیست و پنجم اسفند سال ۶۳. کسی جرأت نمی‌کرد به من بگوید. بچه‌های لشکر مرتب تلفن می‌زدند و احوال مرا می‌پرسیدند.‌

می‌خواستند بدانند فهمیده‌ام یا نه. بالاخره از این رفتار‌ها و احوال اطرافیان بو‌هایی بردم. ازشان تقاضا کردم جنازه‌اش را، لااقل جنازه‌اش را نشانم بدهند؛ که نمی‌شد. نمی‌توانستند.

بعد‌ها فهمیدم او هم مثل حمید در جزایر مجنون گم شده و … جنازه ندارد. بعد از رفتن مهدی، یک بار خواب دیدم آمده خانه. ازش پرسیدم: «مهدی! من خیلی دلم می‌خواهد بدانم چطوری شهید شده‌ای.»

گفت: «یک تیر خورد به شکمم، یک تیر به پیشانی‌ام.»

به من گفته بودند تیر فقط به پیشانی مهدی خورده. بعد‌ها شنیدم که جنازه‌اش آن طرف دجله مانده. شنیدم، چون با دو دستش اسلحه برداشته بوده می‌جنگیده، تیر به پیشانی‌اش می‌خورد.

بعد هم که می‌گذارندش در قایق که بیاورندش عقب، خمپاره می‌آید می‌خورد به شکمش و آب با خودش می‌بردش. در تمام این سال‌ها که از رفتنش می‌گذرد، همیشه او را در خواب‌هایم زنده دیده‌ام. با لباس سراسر سفید که آمده با من سر سفره غذا بخورد. یا خبر بدهد آماده شویم می‌خواهد ما را هم ببرد. یک بار هم نشده دیده باشم او شهید شده باشد.»

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

رویای صادقه‌ای که پیک پرواز شهید باکری شد بیشتر بخوانید »

پیام تسلیت رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران در پی درگذشت مادر شهیدان والامقام «اصغری ترکانی»

پیام تسلیت رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران در پی درگذشت مادر شهیدان والامقام «اصغری ترکانی»


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «سید امیرحسین قاضی‌زاده هاشمی» رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران به‌مناسبت درگذشت «شهربانو عباس آزاد» مادر شهیدان «علی‌اکبر، علی‌اصغر و محمدرضا اصغری ترکانی» پیام تسلیت منتشر کرد. متن پیام وی به شرح زیر است:

«انا لله و انا الیه راجعون

خانواده محترم شهیدان گرانقدر اصغری ترکانی

سلامٌ علیکم

ایمان و ایثار مادران معظم شهدا که فرزندان عزیز خویش را در مسیر پاسداشت آرمان‌ها و ارزش­‌های والای الهی، اسلامی و انقلابی هدیه کردند در وصف نمی‌گنجد و کلمات قادر به ستودن صبر جمیل این بانوان مؤمن و والامقام نیست.

درگذشت بانوی ماجده و مومنه «حاجیه خانم شهربانو عباس آزاد» مادر گرامی شهیدان معزز «علی‌اکبر، علی‌اصغر و محمدرضا اصغری ترکانی» را به شما خانواده محترم تسلیت عرض می‌نمایم.

بدون تردید ایمان و اراده راستین این شهدای معزز ریشه در اعتقادات ناب و خالصی دارد که توسط والدین گرانقدر آنان بالندگی یافته که در این میان نقش این بانوی ارجمند در جهت تربیت اسوه‌های جهاد و مقاومت بی‌بدیل است. مادر والامقامی که با افتخار به شهادت فرزندان عزیز خویش، در ادامه راه آن شهدای معظم با اعتقادی راسخ استقامت و پایداری نمودند. بی‌شک از دست دادن این سرمایه‌های اجتماعی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، بسیار غم‌انگیز است.

از منظر ادب و ارادت بر ساحت ایمان و مقام صبرشان ادای احترام نموده و از درگاه پروردگار متعال علو مرتبه ربانی برای آن مرحومه مغفوره و بردباری برای بازماندگان مسألت دارم. امید آنکه به فضل الهی و در جوار فرزندان شهیدشان قرین رحمت ربوبی گردند.

سید امیرحسین قاضی‌زاده هاشمی»

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

پیام تسلیت رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران در پی درگذشت مادر شهیدان والامقام «اصغری ترکانی» بیشتر بخوانید »

شیوه دختر شهید کاوه برای صحبت با پدر/ تربیت دینی، آغاز مسیر شهادت شهید «محمود کاوه»/ قهرمان من

روایتی از نفوذ شهید کاوه میان کومله‌ها/ توصیه شهید به مادر برای شهادتش


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید «محمود کاوه» در سال ۱۳۴۰ در مشهد و در خانواده‌ای مذهبی و دوست‌دار اهل بیت (ع) به دنیا آمد.

پدرش از کسبه متعهد به‌شمار می‌آمد و در دوران ستمشاهی و اختناق، با علماء و روحانیون مبارز از جمله آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، شهید هاشمی‌نژاد و شهید کامیاب ارتباط داشت.

وی که برای تربیت فرزندش اهمیت زیادی قائل بود، محمود را همراه خود به مجالس و محافل مذهبی و نماز جماعت می‌برد و از این راه فرزندش را با مکتب اسلام و اهل بیت (ع) آشنا می‌کرد.

سردار «محمود کاوه» سرانجام روز روز دهم شهریور ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۲ در منطقه حاج عمران به شهادت رسید.

اگر بگویم دلم برایش تنگ نشده است، دروغ گفته‌ام

«فرهاد خضری» نویسنده کتاب «رد خون روی برف» که انتشارات روایت فتح آن را منتشر کرده است، خاطراتی از «زهرا کاوه» فرزند شهید کاوه در مورد دلتنگی‌هایی که از پدر خود دارد و اینکه چگونه با آنها کنار می‌آید را آورده است که بخشی از آن به شرح زیر است:

«نمی‌شود دلم برایش تنگ نشود؛ یعنی اگر بگویم، یا نشان بدهم، اینطور نیست، دروغ گفته‌ام.

بچه‌تر که بودم، وقتی سر مزار بابام می‌رفتیم، یک لوله بالای سرش بود که می‌رفتم لبم را روی آن می‌گذاشتم و با او حرف می‌زدم. فکر می‌کردم صدایم واضح‌تر می‌شود، بهتر می‌شنود چه می‌گویم.‌

می‌گفتم: «سلام بابایی، چطوری؟»‌

می‌گفتم: «سری به ما نمی‌‎زنی. پس کی می‌آیی؟»

از همین چیز‌ها می‌گفتم. می‌گفتم: «پس چرا دیگر در خوابم نمی‌آیی؟»

آن روز با مادرم دعوایم شد که شب به خوابم آمد. جلو آمد، سلامم کرد. او را نشناختم. حتی گفتم: شما؟

گفت: حالا دیگر پدرت را نمی‌شناسی؟

گفتم: چرا اینقدر پیر شده‌ای؟

گفت: آدم در خواب پیر می‌شود دیگر.»

من از دور ارتفاعات «۲۵۱۹» را دیده‌ام

دختر شهید کاوه در جایی دیگر در مورد پدر خود گفت: «یک جوان در ۱۹ سالگی وارد جبهه می‌شود و چنان در مسیر این آرمان‌ها قدم برمی‌دارد و توانایی‌هایش را نشان می‌دهد که در ۲۱ سالگی فرمانده عملیات و در ۲۲ سالگی فرمانده تیپ و همینطور مرحله به مرحله جلو برود تا به فرماندهی لشکر برسد و در ۲۵ سالگی هم شهید شود.

شهید کاوه، شاگرد تفسیر قرآن رهبر معظم انقلاب اسلامی/ تربیت دینی، آغاز مسیر شهادت شهید «محمود کاوه» / قهرمان من

من از دور این ارتفاعات را دیده‌ام. ۲۵۱۹ یعنی دو هزار و پانصد و نوزده متر ارتفاع. اولین بار، پنج ساله بودم که این ارتفاعات را دیدم. در چند سال اخیر هم، دو_ سه بار آنجا را دیدم.

من روی قله این کوه، یک جوان ۲۵ ساله را می‌بینم که لباس سیاهی پوشیده و در حال سجده است. من همیشه این تصور را دارم وقتی مقابل این کوه می‌ایستم، پدرم را در این حالت می‌بینم. حتی همین حالا هم همین تصویر مقابل چشمم آمد.

مسئولیت‌پذیری شهید کاوه در قبال نیرو‌های رزمنده

با توجه به اینکه نقش و حضور پدر در منطقه جنگی خیلی مؤثر بود، واقعاً خیلی کم پیش ما حضور داشت؛ طوری که مادرم می‌گوید: سه ماه بعد از تولد من، تازه به خانه برگشته بود تا برای اولین بار من را ببیند؛ حتی مادرم چند روز قبل از آمدن پدر گله کرده بود که: محمود! بچه سه ماهه شد. قرار بود روز اول بیایی و ببینی‌اش.

پدر هم گفته بود که اینجا بچه‌های مردم دارند پَرپَر می‌شوند. من نمی‌توانم آن‌ها را رها کنم.

بعد، وقتی هم که پدر به خانه آمده و من را دیده بود، نگفته بود که این دختر ماست! رو به مادرم گفته بود: «این دخترت است؟»
یعنی از همان موقع می‌خواسته این ذهنیت و باور را به مادر بدهد که به تنهایی باید من را بزرگ کند.»

ریشه محمود، پدرم بود

«طاهره کاوه» خواهر شهید کاوه در مورد برادر خود گفت: «محمود پیش از آغاز جنگ در میان کوموله‌ها نفوذ کرده بود. آن‌ها تا حدی به او اعتماد کردند که مسائل اقتصادی و بودجه‌شان را به او می‌سپارند. سرانجام روزی محمود همراه با دو میلیون پول از آنجا فرار کرد و آن‌ها برای سرش یک میلیون تومان جایزه گذاشتند.

زندگی محمود، ابعاد مختلفی همچون بُعد‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و قرآنی داشت. لازم است ابتدا از پدرم بگویم که محمود را با قرآن و انقلاب آشنا کرد. هر درختی که به بار می‌نشیند، ریشه‌ای دارد. ریشه محمود، پدرم بود. چند سال بعد از ازدواج پدر و مادر، خداوند ابتدا یک دختر و سپس محمود را به آن‌ها عطا کرد.

پدرم پیش از به دنیا آمدن برادرم، خوابی دیده بود که منجر شد بعد از به دنبال آمدن وی، پدرم خطاب به خداوند بگوید که این فرزند را به من عطا کردی و من او را به راه خودت می‌فرستم.

وضعیت مالی متوسطی داشتیم. پدرم می‌گفت: من هرگز نمی‌خواهم محمود برای من درآمدزایی کند. تنها برای رضای خدا زندگی کند.

محمود پیش از دوران مدرسه به مکتب می‌رفت و قرآن می‌خواند. ما در مدرسه اسلامی درس خواندیم. مغازه پدرم کنار منزلمان بود. برخی مواقع مشتری‌های پدرم به مغازه می‌آمدند تا صدای صوت قرآن محمود را بشنوند.

محمود به مطالعه و فوتبال علاقه داشت. وقتی پدرم محمود را به‌دنبال کاری می‌فرستاد، او ابتدا به فوتبال می‌رفت و بعد کار پدرم را انجام می‌داد.

گاهی از محمود می‌پرسیدیم که اگر جنگ تمام شود، چه کاری انجام می‌دهی؟

او پاسخ داد: «درسم را ادامه می‌دهم.»

شهید کاوه، شاگرد تفسیر قرآن رهبر معظم انقلاب اسلامی/ تربیت دینی، آغاز مسیر شهادت شهید «محمود کاوه» / قهرمان من

روزی مدیر مدرسه محمود نزد پدرم و از او اجازه خواست تا پدرم در یکی از مراسم‌های مذهبی قرآن بخواند. پدرم و محمود پیش از دوران انقلاب به مسجد کرامت می‌رفتند. محمود در آن مسجد نزد مقام معظم رهبری تفسیر قرآن آموخت.

در یک روز زمستانی، محمود با خوشحالی همراه پدرم به خانه آمد. او تعریف کرد که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای سؤالی طرح کردند و من درست جواب دادم. ایشان هم کتابی به من هدیه دادند. در همان هنگام، ساواک وارد مسجد شد و برخی را دستگیر کرد. پس از اینکه کتاب را خواندیم، متوجه شدیم که محمود رساله امام را با جلد کتاب در آن روز هدیه گرفته بود.

محمود بعد از پایان دوران راهنمایی، به‌مدت سه سال درس طلبگی خواند. زمانی که حضرت آقا به مشهد تبعید شدند، پدرم به سختی خودش را به مشهد رساند تا با حضرت آقا دیدار کند.

شهید کاوه، شاگرد تفسیر قرآن رهبر معظم انقلاب اسلامی/ تربیت دینی، آغاز مسیر شهادت شهید «محمود کاوه» / قهرمان من

آقا در این دیدار از پدرم می‌خواهند تا محمود به مدرسه برگردد. پس از این دیدار، محمود به تحصیل بازگشت. آن زمان مصادف با اوج فعالیت‌های انقلابی بود.»

ادای نماز حاجت برای طلب فرزند خدمت‌گزار فی سبیل الله

«فرهاد خضری» در کتاب «رد خون روی برف» خاطرات «محمد کاوه» پدر شهید کاوه را در مورد فرزندش آورده است که بخشی از آن در زیر آمده است: «وقتی خدا محمود را به ما داد، دو رکعت نماز حاجت خواندم، به خدا گفتم: تو این بچه را برایم صحیح و سالم نگه دار، قول می‌دهم طوری بارش بیاوریم که بیاید در راه خودت خدمت کند.

آن وقت‌ها کسی نمی‌دانست رزمنده یعنی چه. فقط می‌دانستم باید بگویم در راه خودت. این بچه جلوی چشم من قد می‌کشید و من هر چه را که باید، به او می‌گفتم. خودم هم می‌رفتم مسجد، می‌آمدم. همانجا بود که بهم گفتند: «آقای کاوه، مژده بده. یک سید شوخ‌طبعی آمده در مسجد امام حسن (ع) دارد تفسیر قرآن می‌کند.»

گفتم: نامش چیست؟

گفت: آقای خامنه‌ای.

گفت: ۱۰-۱۵ نفری هستیم. تو هم بیا. محمود را هم بیاور.

رفتم. محمود را هم بردم. همانجا بود که فهمیدم شاه دارد چه ظلمی به این مردم می‌کند. این چیز‌ها را به محمود هم می‌گفتم. می‌گفتم درس که می‌خواند، حواسش به سینما و کافه و تفریح و این‌ها گرم نشود، یا به زن‌های بی‌حجاب.

یک بار شنیدم شاه می‌خواهد بیاید از آنجا رد شود، برود. به محمود گفتم: نشنوم به پیشوازش بروی‌ها.

گفت: «چشم»»

شهید کاوه، شاگرد تفسیر قرآن رهبر معظم انقلاب اسلامی/ تربیت دینی، آغاز مسیر شهادت شهید «محمود کاوه» / قهرمان من

انتظار شهید کاوه از مادرش

«فرهاد خضری» در کتاب «رد خون روی برف» خاطرات «ماه‌نساء شیخی» مادر شهید کاوه را در مورد فرزندش آورده است که بخشی از آن در زیر آمده است: «لقمه آقاش در نانوایی حلال بود که شیرم حلالش می‌شد. نوش جانش می‌شد. پاقدم بچه‌ام خوب بود. پا که گرفت، با خودم او را به روضه می‌بردم. شیر هم هنوز به او می‌دادم.

بعد هم که قد کشید، رفت دور و بر آقاش پلکید. آقاش جانش بود و این یکی یکدانه‌اش…… مدرسه هم آقاش می‌بردش، یا پای درس آقای خامنه‌ای. نزد او، قرآن و این چیز‌ها یاد می‌گرفت. لباس طلبگی او را یادم هست. آقاش پول داد برایش دوختند. یکی‌اش را هم خواهر بزرگش برایش دوخت. سرپاش بند نبود لباس طلبگی دارد. راه می‌‎رفت. می‌رفت خودش را در آیینه نگاه می‌کرد و می‌خندید…

…بار آخر خانه یکی از دوست‌هاش دعوت بودیم که دیدمش. ظهرش آمد زود بلند شد و رفت. مثلا آمده بود خانه والی‌نژاد که به پدر و مادر دو تا دوستش که تازه در کردستان شهید شده بودند، سرسلامتی بدهد. مگر توانست یک دقیقه بنشیند.

از من پرسید: «مادرش خیلی بی‌تابی می‌کرد؟»

گفتم: نه

گفت: «سر و صدا نداشت که چرا دو تا بچه‌اش با هم شهید شده‌اند؟»

گفتم: جلوی ما که خیلی آرام بود.

خندید و گفت: «کمتر از این هم از او انتظار نداشتم.»

داشت به من می‌گفت که اگر خبر آوردند او هم شهید شده، باید مثل مادر این دو تا شهید باشم.»

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایتی از نفوذ شهید کاوه میان کومله‌ها/ توصیه شهید به مادر برای شهادتش بیشتر بخوانید »

جز صفای باطن و درستی از شهید تقوی ندیدیم/ مسوولان در مقابل بی حجابی کار اساسی کنند

گلایه همسر شهید تقوی از وضعیت فرهنگی جامعه/ تاکید شهید تقوی بر ساخت جامعه قرآنی


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، جمعی از اعضای جامعه قرآنی به نیابت از قاریان، حافظان، اساتید و فعالان قرآنی در سری دیدار‌های هفتگی خود با خانواده شهدای قرآنی در ایام سالگرد حمله تروریستی به مجلس به دیدار شهید مهدی تقوی از شهدای این حادثه رفتند.

در این دیدار رحیم قربانی رئیس سازمان قرآن و عترت بسیج سپاه، حبیب اله ترکاشوند. استاد، ولی یاراحمدی از اساتید و پیشکسوتان قرآنی و رئیس پیشین مرکز قرانی سازمان اوقاف، مرتضی خدمتکار مدیرکل اجتماعی و فرهنگی استانداری تهران، علیرضا کلانتر معاون فرهنگی جهاد دانشگاهی، امینی از قاریان بین المللی و محمدحسین حسنی مدیرعامل ایکنا حضور داشتند.

اقدامات خوب شهید تقوی در ایکنا همچنان جاری و ساری است

محمدحسنی در صحبت‌‎هایی اظهار داشت: شهید تقوی برای همه ما در ایکنا پشتوانه و سرآمد بود. هنوز آنچه از ایشان در ایکنا به جای مانده و حتی به دست او آغاز شده از اقدامات روزآمدی است که نیاز امروز جامعه محسوب می‌شود. مثلا کار ایشان در مورد عرفان‌های نوظهور هنوز در کشور جدی نبود که به آن پرداخت.

وی افزود: موضوع گفتگو‌های دینی در دانشگاه‌ها و پاسخگویی به موقع شبهات کار‌های بزرگی بود که در زمان ایشان کلید خورد. تنوع کار‌ها منحصر به دوره ایشان بود و بعد از او بسیاری از کار‌ها تعطیل شد. افق دید بلندی داشت، به همت همسرشان کار‌های مکتوب ارزشمندی چاپ شده که نشان دهنده دیدگاه به روز شهید است.

استاد یاراحمدی نیز با گرامیداشت یاد و خاطره شهید تقوی درباره او بیان داشت: با شهید تقوی به عنوان یکی از مدیران قرآنی کشور از ۲ جهت ارتباط داشتم. یکی مسابقات بین المللی دانشجویان جهان که در آن حوزه مدیری منعطف بود و هر انچه صلاح کار و بیت المال بود انجام می‌داد. صداقت و راستی که از یک روحانی و سادات مد نظر است در ایشان وجود داشت. ارتباط دومم به خاطر مسوولیت در خبرگزاری ایکنا بود که در ایام کاری جز صفای باطن ندیدیم.

شهادت می‌دهم شهید تقوی عاشق شهادت بود

ترکاشوند از اعضای تحریریه سابق خبرگزاری ایکنا و از دوستان نزدیک شهید تقوی نیز گفت:حدود ۱۰ سالی در کنار شهید بودم و شهادت می‌دهم ایشان عاشق شهادت بود و این را به زبان بیان می‌کرد، نشانه‌اش اینکه همین چند روز قبل شهادت باز این جمله را تکرار کرد که من مشتاق شهادت هستم. من بعد شهادت متوجه شدم در زمان جنگ به عنوان غواص عملیات کربلای 4 حضور داشته. در سفر کربلا، راهیان نور، لبنان و سوریه این عشق به شهادت و دین روشن بود. شخصیتی متواضع، متشرع، مودب داشت و این گفته  افرادی است که حتی ایشان را قبول نداشتند.

وی تصریح کرد: عاشق دین، عاشق امام و عاشق رهبر بود. دومین جلسه خارج فقه آقا را که رفتن ایشان را دیدم که چقدر از حضور در این کلاس‌ها خوشحال است. خیلی دوست داشت سوریه برود که این اتفاق نیفتاد و داعش به دنبال ایشان آمد. شهید تقوی در ۲ و نیم سالی که مسوولیت مدیریت  خبرگزاری قرآن را داشت فعالیت قرآنی را به سمت ساخت یک جامعه قرآنی سوق داد.

تاکید شهید تقوی بر ساخت جامعه قرآنی

قربانی از دیگر حاضران در این دیدار بیان کرد: اگر مدیران قرآنی بر فعالیت‌های قرآنی اشاره دارند، تاکید شهید تقوی بر تربیت قرآنی و فرهنگ‌ قرآنی بود. آن زمان هنوز بصیرت خیلی مطرح نبود که ایشان دوره‌های بصیرتی داشت و همایش‌هایی در این خصوص برگزار می‌کرد.

کلانتری در صحبت‌های دیگری اشاره کرد: گاه ما از ولایت و ولایتمداری صحبت می‌کنیم، اما تقاوت شهید تقوی در این موضوع این است که ایشان نمونه و مصداق بارز ولایتمداری بود که بر مبنای اثر در وضع اجتماعی و فضای پیرامونی خود کار می‌کردند. دغدغه‌اش سند ۲۰۳۰ بود که در جلسه خانوادگی هم به این موضوع اشاره کرد. بر روی همین سند هم کار می‌کرد که شهید شد. ما امروز در وضعیتی اجتماعی هستیم که جز اثرگذاری نخبگان‌ راه حل دیگری برای آن نداریم. موضوعات فرهنگی را باید در رسانه تبیین و تفسیر کنیم.

همسر شهید تقوی: در خیابان که راه می‌رویم از وضعیت حجاب گریه‌مان می‌گیرد

همسر شهید تقوی نیست با ابراز تاسف از وضعیت حجاب در کشور گفت: نکته شاخص و بارز در رفتار شهید توجه به امر رهبر انقلاب بود. چند سالی در نوبت حضور در درس خارج فقه بود و وقتی کلاس‌ها را شرکت کرد خیلی خوشحال شد و تمام سعیش را می‌کرد که خوب اوامر را بشناسد و به آن عمل کند. اما خواهشی و دغدغ‌ای دارم که خواهش می‌کنم مسوولانی که در جلسه حضور دارند در این خصوص کاری کنند. ما از وضعیت فساد در جامعه ناراحت هستیم، وقتی در خیابان راه می‌رویم گریه مان می‌گیرد. به ما نگویید که مسوولین نمی‌توانند کاری کنند این لایحه جدیدی که آمده است از کجا آمده؟! ببینید اگر شهید تقوی و امثال این شهدا امروز بودند چه می‌خواستند و چه می‌کردند؟!

وی افزود: ما دستمان کوتاه است و نمی‌توانیم کاری کنیم، اما شما به عنوان کسی که یاد شهدا را گرامی می‌دارید نسبت به این موضوع اقدام جدی انجام دهید. همه ما ناراحتی و اعتراضاتی داریم که بر همه این‌ها صبر می‌کنیم، اما این بی حجابی چیزی نیست که نسبت به آن بی تفاوت باشیم. وضعیت جامعه جوری شده است که نمی‌توانیم بیرون برویم.

انتهای پیام/ 141

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

گلایه همسر شهید تقوی از وضعیت فرهنگی جامعه/ تاکید شهید تقوی بر ساخت جامعه قرآنی بیشتر بخوانید »

دیدار استاندار ایلام با خانواده شهید «رجبیان »

دیدار استاندار ایلام با خانواده شهید «رجبیان»


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از ایلام، «حسن بهرام نیا» استاندار ایلام شامگاه امروز (شنبه) با حضور در منزل شهید «علی رجبیان» ضمن قرائت فاتحه با مادر این شهید والامقام دیدار و گفت‌وگو کرد.

«حسن بهرام نیا» استاندار ایلام در این دیدار اظهار داشت: خدا را شاکریم که امشب در منزل مادر شهید بزرگواری هستیم که جان خود را برای اعتلای نظام و انقلاب فدا کردند.

بهرام‌نیا افزود: شهدا در زمان حیات و هنگام شهادت مایه عزت و سربلندی و افتخار برای کشور بودندکه امیدواریم ما را شفاعت کنند.

وی با اشاره سخنان مقام معظم رهبری در خصوص شهدا، گفت: مقام معظم رهبری فرمودند هر شهید پرچمی برای استقلال و شرف این ملت است.

استاندار ایلام اضافه کرد: مدیون شهدا هستیم که برای عزت و سربلندی کشور به جبهه‌های حق علیه باطل شافتند و موجب عزت و اعتلای انقلاب اسلامی شدند.

بهرام نیا تاکید کرد: تکلیف ما در مقابل خانواده‌های شهدا بسیار سنگین است و قدردان آنان هستیم.

شهید «علی رجبیان» از پاسداران وظیفه متولد سال ۴۹ که در تاریخ شهادت ۲۹ خرداد ۱۳۶۷ در منطقه قلاویزان مهران به فیض شهادت نائل آمد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

دیدار استاندار ایلام با خانواده شهید «رجبیان» بیشتر بخوانید »