خان طومان

توییت مشاور رسانه‌ای قالیباف درباره شهدای خان‌طومان +فیلم

درسی برای آنان که خویشتن را در حصار ترس محبوس کرده‌اند


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، مهدی عسگری، نماینده مجلس در واکنش به ایثار شهدای خان طومان در توییتر نوشت: شبیه شهدا زندگی کردن، لازمه شهید شدن است. قهرمانان وطن آنهایی هستند که پیوند عقلانیت و عاشقی را با خون خویش ترسیم کردند؛

عقل سلیم با شجاعت همنشین است و آنان که خویشتن را در حصار ترس محبوس کرده‌اند راهی به این حقیقت ندارند

امروز شهدای خان‌ طومان آمدند تا بار دیگر درس ایستادگی بدهند.





منبع خبر

درسی برای آنان که خویشتن را در حصار ترس محبوس کرده‌اند بیشتر بخوانید »

ماجرای توسل پدر به پسر شهیدش/ حکایت نماز شکرانه پدر از تولد تا شهادت فرزند

ماجرای توسل پدر به پسر شهیدش/ حکایت نماز شکرانه پدر از تولد تا شهادت فرزند


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از 
مشرق، سرهنگ پاسدار سیاوش مسلمی فرمانده سپاه کربلا و حجت الاسلام غلامحسن تسخیری مسئول دفتر نمایندگی، ولی فقیه در سپاه کربلا بهمراه، سردار حمید رضا رستمیان فرمانده سابق لشکر عملیاتی ۲۵ کربلا و سردار احمد برسلانی فرمانده عملیاتی لشکر ۲۵ کربلا  با خانواده شهید مدافع حرم کربلای خان طومان شهید حسن رجایی فر دیدار کردند.

پدر شهید حسن رجایی فر در این دیدار  با بیان اینکه شهدا احتیاجی به ما ندارند، گفت:‌نیاز است که شهدا در جامعه شناخته شوند از اینکه هدفشان چه بود و چرا رفتند .تا  عاشقان متوجه شوند، از چه طریقی می‌توانند از شهید بهره بگیرند.

این پدر شهید مدافع حرم با اشاره به چشم انتظاری چند ساله، با بیان خاطره‌ای افزود:‌یک روز در کنار سنگ مزار پسر شهیدم ایستاده بودم که شنیدم کسی گفته بود این مزار خالی است و شهیدی در آن نیست. آن روز خیلی دلم گرفت و  از خدا خواستم و به شهید متوسل شدم حتی شده یک تکه استخوان  به تبرک  ازحسن برایم  بیاید.


پدر شهید رجایی فر با تصریح بر اینکه راضی به رضای خدا هستم و از این بابت خدا را شاکرم، ادامه داد: وقتی حسن به دنیا آمد دو رکعت نماز شکر خواندم وحال که شهید شد و خبر رجعت پیکرش را آوردند، دوباره دو رکعت نماز شکر خواندم.

این پدر شهید مدافع حرم کربلای خان طومان، با بیان اینکه چشمم بعد از چند سال چشم انتظاری به جمال یوسفم روشن شد، گفت:‌از خدای متعال شاکرم که دست رد به سینه ام نزد و پیکر فرزند شهیدم برگشت.

به گفته این پدر شهید،  شهید فقط متعلق به خانواده اش نیست و متعلق به همه مردم است.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از 
مشرق، سرهنگ پاسدار سیاوش مسلمی فرمانده سپاه کربلا و حجت الاسلام غلامحسن تسخیری مسئول دفتر نمایندگی، ولی فقیه در سپاه کربلا بهمراه، سردار حمید رضا رستمیان فرمانده سابق لشکر عملیاتی ۲۵ کربلا و سردار احمد برسلانی فرمانده عملیاتی لشکر ۲۵ کربلا  با خانواده شهید مدافع حرم کربلای خان طومان شهید حسن رجایی فر دیدار کردند.

شهید حسن رجایی فر

پدر شهید رجایی فر با تصریح بر اینکه راضی به رضای خدا هستم گفت: وقتی خبر رجعت پیکرفرزندم را آوردند دو رکعت نماز شکرانه خواندم.

شهید حسن رجایی فر



منبع خبر

ماجرای توسل پدر به پسر شهیدش/ حکایت نماز شکرانه پدر از تولد تا شهادت فرزند بیشتر بخوانید »

برگشت پیکر فرزندم در رحلت پیامبر(ص) حکمت الهی بود

برگشت پیکر فرزندم در رحلت پیامبر(ص) حکمت الهی بود


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از
مشرق، سرهنگ پاسدار سیاوش مسلمی فرمانده سپاه کربلا و حجت الاسلام تسخیری مسئول دفتر نمایندگی، ولی فقیه در سپاه کربلا بهمراه، سردار حمید رضا رستمیان فرمانده سابق لشکر عملیاتی ۲۵ کربلا و سردار احمد برسلانی فرمانده عملیاتی لشکر ۲۵ کربلا  با خانواده شهید مدافع حرم کربلای خان طومان شهید علی عابدینی دیدار کردند.
در این دیدار پدر شهید مدافع حرم علی عابدینی گفت:شهید متعلق به ملت شهید پرور ایران است و  من یک خادم شهدا هستم .
‌ عابدینی با بیان این مطلب باید آنچه که در  مقام و منزلت شهدا  است ، انجام بدهیم ، افزود:‌،باید نسل جوان را درباره شان و جایگاه شهدا و شهادت آگاهی بدهیم .
پدر شهید مدافع حرم با بیان اینکه شهید علی عابدینی برای اولین بار بدون خانواده به زیارت امام غریب رفته است، ادامه داد:‌شهید  غریبانه به دیدار امام غریب رفت.
عابدینی در پایان با اشاره به اینکه شهید عابدینی در روز مبعث پیامبر(ص) به شهادت رسید ،خواستار شد:‌با توجه به اینکه پیکر شهدا در آستانه رحلت پیامبر(ص) به وطن بازگشتند، مراسم تشییع وخاکسپاری شهید هم در روز رحلت رسول گرامی اسلام انجام شود.
انتهای پیام/

منبع: خبرگزاری بسیج



منبع خبر

برگشت پیکر فرزندم در رحلت پیامبر(ص) حکمت الهی بود بیشتر بخوانید »

فرمانده‌ای که هنوز از خان طومان برنگشته است +عکس

فرمانده‌ای که هنوز از خان طومان برنگشته است +عکس


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، یک کاربر فضای مجازی درباره شهدای خان طومان طی توییتی نوشت: از بین شهدای خان طومان فقط فرمانده، آقا رحیم کابلی هنوز برنگشته؛ و چه سخته برای خانواده‌اش…

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.





منبع خبر

فرمانده‌ای که هنوز از خان طومان برنگشته است +عکس بیشتر بخوانید »

یک جهنم واقعی در خان‌طومان! / آخرین سخن «رادمهر» در بی‌سیم چه بود؟ / بلباسی و رجایی‌فر برای کمک رفتند و برنگشتند

یک جهنم واقعی در خان‌طومان! / آخرین سخن «رادمهر» در بی‌سیم چه بود؟ / بلباسی و رجایی‌فر برای کمک رفتند و برنگشتند


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، مهمات اصلی مان کلاش بود، با دو آرپی جی و ده دوازده نارنجک همراه هر نفر.

عالیشاه و روحانی فقط درب خانه را داشتند که دشمن از در بیرون نیاید. دشمن تمام حجم آتشش از در خانه بود. نزدیکی غروب تیری به دستم خورد. کم کم داشت مهماتمان تمام می شد و ناچار به عقب نشینی بودیم. در همان حال، در انفجاری، شکم یکی از نیروهای فاطمیون پاره شد و دل و روده اش بیرون ریخت. با چفیه دور شکمش را بست و کشان کشان به سمت عقب حرکت کرد. این اتفاقاتی که دارم تعریف می کنم، مربوط به دوران آتش بس است. ما مثلا در آتش بس بودیم.

قسمت اول این روایت رااینجا بخوانید:

پاره شدن دل و روده در آتش‌بس! / مقاومت در خان‌طومان با کلاش و آرپی‌جی

سرگرد باقری که از ابتدای درگیری، به کمک خط یاسر رفته بود، روایت را از جناح دیگری آغاز کرد و گفت:

– چند دقیقه بعد از اعلام آماده‌باش، به من دستور رسید، گروهانی را برای تامین جاده حمره، به خان طومان ببرم. در بین راه دستور عوض شد و گفتند هر چه سریع تر خود را به خان طومان برسانید. با رسیدن به خان طومان به همراه نجف پور و حسین‌تبار خود را به خط یاسر رساندیم. در مدت بسیار کوتاهی، با حجم آتش سنگین دشمن مواجه شدیم، همه جا به جهنم مبدل شده بود، یک جهنم واقعی! سمت راست خط یاسر مستقر شدیم. از رضا حاجی‌زاده که در خط مستقر بود پرس و جو کردیم. به شهادت رسیده بود. طولی نکشید که خطوط سمت راست ما یعنی عمار و حمزه شکسته شد.

رمضانی گفت:

– با شکسته شدن خط عمار و حمزه، عابدینی و گروه ضربت، از خط عمار، و بچه های خط حمزه، یک پله عقب نشستد.

سرگرد ادامه داد: – تکفیری ها به سمت دیده بانی، فرماندهی و مخابرات پیشروی می کردند. دشمن تصمیم داشت با رساندن تانکی مملو از مهمات و مواد منفجره، در یک حرکت انتحاری، تمام ساختمانها و افراد آن منطقه را خاکستر کند. در تفکر جبهه النصره، حملات انتحاری جایی ندارد. حملات انتحاری از جمله روشهای مبارزه ی داعش است. همین عملیات انتحاری، نشانی از اتحاد جبهه های مختلف تکفیری بود که برای مقابله با ایران، چاره ای جز کنار گذاشتن اختلافات خود ندیده بودند.

به همت رزمندگان فاطمیون، این تانک، از پیشروی باز ایستاد و ناچار در محلی نرسیده به ساختمانها خود را منفجر کرد، اما با وجود این که به ساختمانهای ما نرسید، با انفجار مهیبی که داشت، تعدادی را شهید و موج انفجارش، افرادی تا حدود یک کیلومتر را گرفت. این انفجار بزرگترین و مهیب ترین انفجاری بود که تمام عمرم دیده بودم.

آن روز، دشمن تصمیم گرفته بود، تمام تدابیر، دسیسه ها و قدرت مالی و تسلیحاتی خود، که سر در چاه های نفتی عربستان، و نیرنگ آمریکا داشت را به کار ببندد و آخر و عاقبت نبرد را به هر ترفندی که شده به نفع خودش رقم بزند.

یک کلام؛ تکفیریها آن روز از چیزی به نام تفنگ استفاده نمی کردند، آنها حتی نفر را با توپ ۲۳ که مخصوص هواپیماست هدف می گرفتند. غروب آفتاب، با پیشروی دشمن، رادمهر رفته بود ساختمان فرماندهی که اطلاعات را امحا کند. آخرین صدایی که از او در بی‌سیم شنیدم این بود: ساختمان بغلی کیست که ما را می زند؟… بعد هم صدا قطع شد.

سیدجواد اسدی که می دانست ساختمان، در محاصره است به کمک رادمهر رفت که وسط راه او را با دوازده هفت زدند. آقای داداشی در این میان رشته کلام را به دست گرفت و گفت:

– آقای معصومیان آخرین لحظات، با سیدجواد بوده، می گفت: سیدجواد که داشت سینه خشابش را می بست، دستش را رو به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! تو شاهد باش که من فقط برای رضای تو به صحنه پیکار می روم.

بعد هم رو به معصومیان گفته بود: داخل کوله پشتی ام مقداری پول بیت المال است، اگر اتفاقی برایم افتاد، به وضعیتشان رسیدگی کن. و از ساختمان زد بیرون.

سرگرد باقری گفت: – دشمن با رسیدن به فرماندهی و سپس کارخانه، بین ما و رزمندگان خط عمار و حمزه سد شد. ما در خط یاسر و مالک، در محاصره تکفیری‌ها افتادیم و یک پله عقب نشستیم. بچه های ما تا نیمه شب با هماهنگی خط مالک به فرماندهی شفیع زاده مقاومت کردند.

رمضانی که تا پیش از این در موقعیت ۱۵۰۰ بوده، گفت: – صد متر عقب تر از خط عمار، خاکریز کوچکی بود که عابدینی بعد از عقب نشینی، فرماندهی آن را به عهده داشت. عابدینی و بچه های گروه ضربت که به کمک سیدرضارفته بودند، تا ساعت یک بامداد، آن جا مقاومت کردند، ولی با این احتمال که با وجود نفوذ دشمن، به ساختمانهای مخابرات و فرماندهی، این خطوط هم دور بخورند و در محاصره دشمن بیفتند، رزمندگان تمامی این خطوط باید می توانستند، ظرف یک‌ساعت، خود را به خط عقبی عمار برسانند تا همگی با هم، با سازماندهی جدید، عملیات را پیش ببریم.

ساعت یک شب، دستور عقب نشینی صادر شد. دشمن در طول این مدت توانسته بود، علاوه بر مخابرات و فرماندهی، بر کارخانه هم مسلط شود و خطوط یاسر و مالک را محاصره کند. ساعت یک و نیم، رزمندگان حمزه و عمار عقب نشستند و در قرارگاه جدید سازماندهی نیروها شکل گرفت. ما باید حرکت می کردیم و دشمن را از کارخانه عقب میراندیم تا خط مالک و یاسر از محاصره در بیایند. از مقر فرماندهی جدید، رزمندگان عمار و حمزه، به خط، راهی کارخانه شدند.

سر ستون از عابدینی که فرماندهی را به عهده داشت شروع می شد، سپس جمشیدی، بعد من، صادقی، مهدویان، بریری، شیخی و کمالی، در یک خط به سمت کارخانه می رفتیم. با رسیدن به کارخانه، دشمن از بالا و پایین ما را به آتش بست.

دشمن که مجهز به دید در شب حرارتی بود، ابتدا سرستون ما، علی عابدینی را زد.

گلوله رسام به پهلوی عابدینی خورد و آتش گرفت. عابدینی شهید شد. طولی نکشید که نفر بعد، یعنی جمشیدی هم مورد اصابت گلوله قرار گرفت. جمشیدی بسیجی بود. پس از عابدینی، شهرستان نور، اولین شهید مدافع حرم خود را تقدیم اهل بیت نمود.

مهدویان مجروح شد. کنار جاده، اتاقکی یک ونیم در یک ونیم بود. مهدویان را کشیدیم توی اتاقک، تا پانسمانش کنیم. در حال پانسمان مهدویان، حجم آتش دشمن زیادتر شد و کمر یکی از فاطمیون که در حال کمک بود تیر خورد. ناچار شدیم عقب بکشیم. من و صادقی زیر بغل برادر افغانی را گرفتیم، سعیدکمالی هم زیر بغل مهدویان را گرفت و راه افتادیم. پشت سرمان به فاصله ی یک متری، بریری، شیخی و کمالی راه می آمدند.

ده پانزده متر که جلوتر آمدیم، کمالی با اشاره به کنار جاده گفت: این کابلی است که روی زمین افتاده. آخرین باری که کابلی را دیده بودیم در همان سازماندهی نیروها، ساعت یک، یک و نیم شب بود. از آخرین نفرات خط بود. بریری و کمالی گفتند: ما کابلی را می آوریم. کمالی ۲۵ سال بیشتر نداشت و علی رغم جثه کوچکش در بیشتر عملیات ها شهدا و زخمی‌ها را کول می گرفت و به عقب می آورد. در شجاعت بریری و کمالی همین بس که با وجود آتش سنگین دشمن، که هر کسی می خواهد جان شیرین خود را بردارد و از معرکه بگریزد، ایستادند تا پیکر شهید کابلی را به عقب منتقل کنند.

رزمندگان افغانی می گفتند: ما چهار سال است در سوریه با تکفیری ها می جنگیم ولی هنوز رزمنده ای به شجاعت و جنگجویی علیرضا بریری ندیده ایم.

بیشتر از همه نگران بریری و کمالی بودیم. صادقی با بلباسی تماس گرفت. موضع بلباسی و رجایی فر همان جایی بود که سازماندهی افراد، صورت پذیرفته بود. تعدادی آن جا ماندند تا در صورت نیاز به کمکمان بشتابند. حدود صد متر راه نیامده بودیم که بلباسی و رجایی فر را دیدیم که سوار تویوتا چراغ خاموش، به سمتمان می آمدند.

صادقی به بلباسی گفت: بریری و کمالی دارند کابلی را می آورند، آنها واجب ترند، برو اول به آنها برس، در برگشت، ما هم سوار می شویم. بلباسی و رجایی فر رفتند ولی هیچ کدامشان باز نگشتند. نه بریری، نه کمالی، نه کابلی، و نه رجایی‌فر و بلباسی که برای کمکشان رفته بودند.

حتی وقتی پشت بیسیم صدا می زدیم صدایشان نمی آمد.

حدود ساعت چهار صبح، به رزمندگان یاسر و مالک هم دستور عقب نشینی داده شد و خان طومان را تخلیه کردیم.

رو به سرگرد گفتم:

– همان تاریخ، نادر در تماسی که با من داشت می گفت: سرگرد باقری در محاصره تکفیری هاست. جریان از چه قرار بود؟

سرگرد گفت: – با سد شدن دشمن بین ما و بچه های خط عمار و حمزه، در خط یاسر و مالک در محاصره افتادیم. شب، خودمان را به تل قاسم، قسمت انتهایی خط مالک رساندیم و تا ساعت چهار، مقاومت کردیم. با دستور عقب نشینی که حدود ساعت چهار صبح رسید، یک پله از تل قاسم عقب تر نشستیم و با تشکیل یک خط دفاعی، چهل و هشت ساعت آن را نگه داشتیم. بعد از دو روز مقاومت، نیروهای کمکی از سمت حمره رسیدند و ما به عقب منتقل شدیم.

ادامه داد…

آنچه خواندید، روایت سید عبدالرضا هاشمی ارسنجانی از وضعیت نبرد در خان طومان است. این روایت را در کتاب از حاج ابراهیم تا خان طومان، انتشارات شهید کاظمی منتشر کرده است.

خان طومان

بلباسی و رجایی فر رفتند ولی هیچ کدامشان باز نگشتند. نه بریری، نه کمالی، نه کابلی، و نه رجایی‌فر و بلباسی که برای کمکشان رفته بودند.

خان طومان



منبع خبر

یک جهنم واقعی در خان‌طومان! / آخرین سخن «رادمهر» در بی‌سیم چه بود؟ / بلباسی و رجایی‌فر برای کمک رفتند و برنگشتند بیشتر بخوانید »