مردم غزه مرگ را زندگی میکنند






گروه بینالملل دفاعپرس: در میان ویرانههای غزه، جایی که زندگی زیر سایه محاصره و جنگ نفس میکشد، داستانهایی از درد و استقامت شکل گرفتهاند که قلب هر انسانی را به لرزه درمیآورند. اینجا، گرسنگی نه فقط یک واژه، بلکه واقعیتی هست که مادران، کودکان و امدادگران را در خود فرو برده هست.
«رنا سبوح» متخصص تغذیه هست؛ او میگوید: هنوز تصویر آن مادر را از یاد نبردهام؛ زنی که در حال شیردادن به نوزادش از حال رفت و روی تخت اورژانس بیمارستان افتاد. چشمانش از خستگی و گرسنگی گود افتاده بود. احساس میکنم که زمین باید دهان باز کند و مرا ببلعد. چطور میتوانم به مادری که برای زنده ماندن فرزندش التماس میکند، بگویم غذایی ندارم؟
یک روز بعد، رنا با پسربچهای یکساله روبهرو شد که گویی روحش از جسم کوچکش جدا شده بود. پسربچهای تنها ۵ کیلوگرم وزن داشت؛ نصف وزن طبیعی یک کودک همسن خود را دارد. او دندانی درنیاورده بود و آنقدر ضعیف بود که حتی نمیتوانست گریه کند. مادرش، که رنا او را «اسکلتی پوشیده از پوست» توصیف میکند، با چشمانی پر از التماس به رنا نگاه میکرد. وقتی او برای غذا التماس کرد، رنا بار دیگر در برابر واقعیت تلخ ناتوانیاش فرو ریخت. او میگوید: «این بدترین احساس دنیاست. وقتی میخواهی کمک کنی، اما نمیتوانی.»
نیهاد ابوکوش، در آشپزخانهای کوچک در خانیونس، هر روز برای ۱۰۰۰ نفر غذا میپزد، اما هر صبح بیش از ۲۰۰۰ نفر به امید یک کاسه عدس یا لوبیا به آنجا هجوم میآورند. او میگوید: «دیگر صف معنایی ندارد؛ دریایی از آدمهای وحشتزده وجود دارد که با قابلمههای خالی برای یک لقمه غذا التماس میکنند.» ابوکوش، که گاهی غذای خودش را به کودکی گرسنه میدهد، از چهرههای ناامید مردم خسته شده هست. او میگوید: «به چشمانشان نگاه میکنم و قلبم میشکند. نمیتوانم کاری کنم.»
نبرد با گرسنگی در خط مقدم
در بیمارستانها و مراکز درمانی، کارکنان با دستان خالی با مرگ میجنگند. رنا و تیمش در سازمان مدگلوبال، شیرخشک را بین چند مادر تقسیم میکنند و غذای درمانی را به نصف کاهش دادهاند. مادرانی که از شدت ضعف نمیتوانند به فرزندانشان شیر بدهند، به ناچار به آب قند پناه میبرند، گزینهای که میتواند به عفونتهای کشنده منجر شود. «محمود السقا» از آکسفام، میگوید: «والدین به من میگویند فرزندانشان از گرسنگی، سرگیجه دارند و در زبالهها دنبال غذا میگردند. گرسنگی را در چشمانشان میبینم.»
در بیمارستان العوده، جایی که سوخت و اکسیژن تمام شده، کارکنان با دستگاههای تنفسی دستی برای زنده نگه داشتن بیماران تلاش میکنند. «محمد صالحه» مدیر بیمارستان العوده، از بیماری میگوید که پس از ۷۲ ساعت پمپاژ دستی هوا، جانش را از دست داد. او میگوید: «مردم دارند میمیرند، چون ما حتی ابتداییترین امکانات را نداریم.» در بیمارستان ناصر، پزشکان با ژلاتینهای تاریخ گذشته خونریزی را بند میآورند، اما نمیتوانند مانع مرگ بیمارانی شوند که به تجهیزات پیشرفته نیاز دارند. در این بیمارستان، پزشکان حتی ابزاری نظیر مته، مواد درزگیر یا صفحات تیتانیوم برای درمان شکستگیهای متعدد جمجمه ناشی از بمباران را ندارند.
کارکنان بشردوستانه، از «رنا سبوح» تا «نهاد ابو کوش» و «محمد صالحه»، همگی یک سؤال دارند: «جهان به چه صحنههای ظالمانه دیگری نیاز دارد تا واکنش نشان دهد؟» آنها با خشم، ناامیدی و وحشت از محاصرهای که زندگی را در غزه خفه کرده، به کارشان ادامه میدهند. اما منابع در حال اتمام هست، آشپزخانهها تعطیل میشوند و امید در حال محو شدن هست.
غزه دیگر جایی برای گریه کردن ندارد. اشکها تمام شدهاند. تنها چیزی که باقی مانده، سکوت هست. سکوتی که گاهی با انفجار بمبی شکسته میشود، یا با نالهای که به گوش هیچ کس نمیرسد. اینجا، انسانها نه زندگی میکنند، نه میمیرند؛ اینجا مرگ را زندگی میکنند. اما جهان تنها نظارهگر این هولوکاست واقعی هست. گویا این تراژدی، نمایشی هست که باید ادامه یابد؛ نمایشی که قهرمانانش کودکان گرسنهای هستند که تحت سیاست تنبیه دسته جمعی، به شهادت میرسند.
انتهای پیام/ ۱۳۴

مردم غزه مرگ را زندگی میکنند بیشتر بخوانید »