خرمشهر

وقتی رئیس شورای امنیت ظریف را به حضور نپذیرفت/ مذاکرات ۵۹۸ را چه کسی نوشت؟

وقتی رئیس شورای امنیت ظریف را به حضور نپذیرفت/ مذاکرات ۵۹۸ را چه کسی نوشت؟



وزیر امور خارجه دولت دوازدهم می‌گوید: من موضوع بمباران شیمیایی را نزد رئیس شورای امنیت بردم، اما رئیس شورای امنیت گفت: چون شما مقررات شورای امنیت را رعایت نمی‌کنید، من هم حاضر نیستم حرف تو را گوش کنم.

به گزارش مجاهدت از مشرق، محمدجواد ظریف که تجربه مذاکرات قطعنامه ۵۹۸ و برجام را دارد، درباره نحوه ورودش به سازمان ملل در کتاب «نقبی بر درس‌ها و دستاوردهای جنگ» بیان می‌دارد: تجربه من به عنوان شخصی که در تمام دوران جنگ تحمیلی، چه در دوران دانشجویی و چه در دورانی که در نمایندگی ایران در آمریکا در حال کار بودم، ممکن است با تجربه دوستانی که در داخل بودند و مسائل روزمره جنگ را مدیریت می‌کردند، متفاوت باشد. اولین تجربه من در حوزه سیاست خارجی تصمیم‌گیری درباره مواجهه با صدور قطعنامه شورای امنیت درباره آتش‌بس میان ایران و عراق بود.

تفاوت ظریف با دیگر انقلابی‌ها در آمریکا!

او با اشاره به حال وهوای آن روزهای نمایندگی ایران در نیویورک بعد از آزادسازی خرمشهر می‌افزاید: هم‌زمان با آزاد شدن خرمشهر من به نیویورک رفتم. تفاوتی که من با دوستان دیگر داشتم این بود که من تنها فردی بودم که هم ریش داشتم، هم انگلیسی می‌دانستم و هم حقوق بین‌الملل خوانده بودم. در آن زمان (دوران مرحوم آقای رجایی خراسانی)، وجود همزمان تمام این ویژگی‌ها در یک شخص تقریباً یک استثناء به شمار می‌رفت. برای همین بود که سریع وارد حوزه نمایندگی ایران در آمریکا شدم.

وقتی رئیس شورای امنیت ظریف را به حضور نپذیرفت/ مذاکرات ۵۹۸ را چه کسی نوشت؟

پیشنهاد یک جوان ۲۲ ساله برای مقابله با هجمه علیه ایران 

ظریف درباره راهکارش برای واکنش به قطعنامه‌های ضدایرانی در آن دوران، اظهار می‌دارد: آقای رجایی دوباره من را صدا کرد و گفت: چه کار کنیم؟ من گفتم پیشنهاد من این است که بگوییم چون شورای امنیت به رغم اینکه وظیفه‌اش حفظ صلح و امنیت بین‌المللی است، زمانی که کشور ما ۲ سال در اشغال بود، به این مسأله رسیدگی نکرد و آن را تهدیدی علیه صلح بین‌الملل ندانست، ما هم الان که کشور را آزاد کرده‌ایم این شورای امنیت را قبول نداریم و قطعنامه آتش‌بس آن را نمی‌پذیریم. پیشنهاد من به عنوان جوانی ۲۲ ساله که فوق لیسانسش را تازه گرفته بود، این بود.

باید از قدسی کردن سریع سیاست‌هایمان اجتناب کنیم

او درباره فضای سیاسی آن روزها در داخل و خارج کشور ادامه می‌دهد: قصدم این نیست که بگویم اقدامی درست یا اشتباه انجام دادیم، اما ما در آن زمان به رغم اینکه شرایط به نفع ما بود، شتابزده و بدون تدبیر و فقط برای اینکه از بار معضلی خود را رها کنیم، اینگونه عمل کردیم. درسی که به عنوان یک تجربه می‌خواهم در این زمینه بیان کنم این است که ما باید از قدسی کردن سریع سیاست‌هایمان، دست کم در حوزه سیاست خارجی که من حضور دارم، اجتناب کنیم. 

وقتی رئیس شورای امنیت ظریف را به حضور نپذیرفت/ مذاکرات ۵۹۸ را چه کسی نوشت؟

در نمایندگی، بسیاری از امور تحت‌الشعاع تفسیر شخصی بود

وزیر امورخارجه دولت دوازدهم خاطرنشان می‌کند: امام فرموده بودند باید جنگ را دنبال کنیم. در نمایندگی هم بسیاری از امور تحت‌الشعاع تفسیر شخصی بود. برای مثال، ممکن بود وزارت خارجه به گونه‌ای فکر کند و آقای دکتر رجایی خراسانی به گونه‌ای دیگر. هم‌افزایی هم در این حوزه وجود نداشت، مثلاً در زمان مذاکرات درباره قطعنامه ۵۹۸، وزارت خارجه تمایل داشت نمایندگی مداخله کند تا از منفی بودن آن بکاهد، این در حالی بود که شورای امنیت هنوز از جانب ما در تحریم قرار داشت. 

وقتی رئیس شورای امنیت حاضر به پذیرش ظریف نبود

او می‌گوید: فکر می‌کنم بعد از فتح فاو بود که ما تصمیم گرفتیم به‌گونه‌ای عمل نکنیم که باعث شویم قطعنامه‌های صادر شده صددرصد علیه ما باشند. در این زمینه من تجربه‌ای در سازمان ملل داشتم. زمانی که ۲۵ ساله بودم، سمتم کاردار بود؛ یعنی کارمند رسمی وزارت خارجه نبودم، بلکه کارمند محلی بودم. ولی چون زمانی که آقای رجایی خراسانی تهران می‌آمد، هیچ کارمند رسمی نبود که بتواند این مسؤولیت را قبول کند، من مسؤولیت نمایندگی را به عهده می‌گرفتم. در همین زمان من موضوع بمباران شیمیایی را نزد رئیس شورای امنیت بردم، اما رئیس شورای امنیت گفت: چون شما مقررات شورای امنیت را رعایت نمی‌کنید، من هم حاضر نیستم حرف تو را گوش کنم.

وقتی رئیس شورای امنیت ظریف را به حضور نپذیرفت/ مذاکرات ۵۹۸ را چه کسی نوشت؟

تفاوت آرا درباره قطعنامه از داخل تا خارج کشور

ظریف بیان می‌دارد: این شیوه تا زمان مذاکرات قطعنامه ۵۹۸ ادامه یافت. نظرات کسانی که در داخل کشور بودند درباره مذاکرات قطعنامه ۵۹۸ با نظرات کسانی که در خارج بودند، متفاوت بود. در تهران اعتقاد بر این بود که قطعنامه باید به‌گونه‌ای تدوین شود که به رغم عدم مشارکت ما، حداقل منافعی از ما را تأمین کند. اما مرحوم دکتر رجایی خراسانی اعتقاد داشت این قطعنامه باید به قدری بد باشد که به راحتی بتوانیم آن را رد کنیم. این ۲ نظر کاملاً در مقابل هم قرار داشتند. در آن زمان، من مسؤول مذاکره بودم، چون بیش‌تر مواقع آقای رجایی برای دعوا بر سر این موضوع به تهران می‌رفت.

تعهدی که ظریف به سفیر ژاپن نداد

او می‌افزاید: اکثر نگارش مذاکرات ۵۹۸ را هم من انجام دادم. البته من دستورالعملی را که تهران صادر می‌کرد، انجام می‌دادم و اختیار کامل نداشتم. یادم می‌آید یکی از بحث‌هایی که در مذاکرات ۵۹۸ بود، مسؤولیت تعیین متجاوز بود. در آن زمان من نزد سفیر ژاپن رفته بودم که بگویم عراق را مسؤول جنگ تعیین کنید. ۲ ساعت با او مذاکره کردم. سفیر ژاپن که آدم تیزی بود، به من گفت: اگر ما بگوییم عراق متجاوز است، شما الان تعهد می‌دهی آتش‌بس را بپذیری؟ اما من که اجازه نداشتم چنین تعهدی بدهم، با سردرد جلسه را ترک کردم، اما بعدها با تلاش توانستم این هدف را محقق کنم.

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

وقتی رئیس شورای امنیت ظریف را به حضور نپذیرفت/ مذاکرات ۵۹۸ را چه کسی نوشت؟ بیشتر بخوانید »

بازداشت ۲ مدیر سابق خرمشهر به اتهام فساد مالی

بازداشت ۲ مدیر سابق خرمشهر به اتهام فساد مالی



دادستان عمومی و انقلاب خرمشهر گفت: پس از دریافت گزارشاتی از سوی اداره اطلاعات خرمشهر و با دستور قضایی، طی پرونده‌های جداگانه دو تن از مدیران این شهرستان بازداشت شدند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، فاخر باوی دادستان عمومی و انقلاب خرمشهر اظهار کرد: در راستای مبارزه قاطع با مفسدین اقتصادی، پس از دریافت گزارشاتی از سوی اداره اطلاعات خرمشهر و با دستور قضایی، طی پرونده‌های جداگانه دو تن از مدیران این شهرستان بازداشت شدند.

وی افزود: یکی از این پرونده‌ها مربوط به تخلفات مالی در گمرک شهرستان خرمشهر است که مدیر کل اسبق آن به هویت (ح. غ) به اتهام فساد مالی دستگیر و در بازداشت است.

باوی تصریح کرد: در یک فقره پرونده دیگر نیز، شهردار سابق خرمشهر به هویت (ع. ک) به اتهام فساد مالی بازداشت شده است.

دادستان عمومی و انقلاب خرمهشر گفت: هر دو پرونده در شعب بازپرسی اهواز تحت رسیدگی است و طی نیابت به خرمشهر، دستور جلب متهمان صادر و اجرا شد.

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

بازداشت ۲ مدیر سابق خرمشهر به اتهام فساد مالی بیشتر بخوانید »

جلوه‌ای از اخلاص شهید «تقوی» در عملیات بیت‌المقدس

جلوه‌ای از اخلاص شهدایی در عملیات بیت‌المقدس


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، عملیات «بیت‌المقدس» یکی از موفق‌ترین و مهم‌ترین عملیات‌های رزمندگان ایرانی در طول دفاع مقدس است که با آزادسازی خرمشهر به پایان رسید. این پیروزی بزرگ همانند هر موفقیت دیگری، مرهون تلاش و فداکاری رزمندگانی است که هر یک با انجام وظیفه در کسوت و مسئولیت خاص خود، سهمی در حصول آن داشتند.

سرهنگ «رحمان رحمان‌زاده» یکی رزمندگان حاضر در عملیات بیت‌المقدس است که از شهرستان آذرشهر استان آذربایجان شرقی، به‌عنوان پزشکیار در این عملیات شرکت کرده بود و خاطرات تلخ و شیرین بسیاری از آن روز‌ها به‌خاطر دارد.

خبرنگار دفاع‌پرس در تبریز به‌مناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر، به گفت‌وگو با این پیشکسوت دفاع مقدس پرداخته است که ماحصل آن را در ادامه می‌خوانید.

دفاع‌پرس: از حضورتان در عملیات بیت‌المقدس بگویید؟ چطور شد در این عملیات بزرگ شرکت کردید؟

من قبلا در «تکاب» و «سنندج» و نیز سایر مناطق غربی کشور، در درگیری‌ها با عناصر ضدانقلاب و گروهک دموکرات شرکت کرده بودم؛ اما حضور در این عملیات تجربه متفاوتی بود. ما از تهران از محلی که بعدا تبدیل به مقر لشکر محمد رسول الله (ص) شد، به منطقه جنوب اعزام شدیم. در پادگان گلف اهواز گفتند که شما را در لشکر محمد رسول الله (ص) – که آن روزها تیپ بود- به‌کار گیری می‌کنیم و من را به گردان مسلم‌بن‌عقیل (ع) فرستادند و چون دوره مربوط به بهداری را طی کرده بودم و پزشکیار بودم، در بهداری گردان مشغول به کار شدم.

مسئول بهداری گردان، شهید «تقوی» بود و من هم به نوعی جانشین او شدم. بعداً متوجه شدم که مسئول بهداری تیپ محمد رسول الله (ص) که بعداً به لشکر ارتقاء یافت، همشهری ما شهید «محمدحسین مردی ممقانی» است؛ شهید «ممقانی» گویا قبلا در سپاه مریوان مسئول بهداری بود و شهید «متوسلیان» همه این دوستان را از آن‌جا با خودش به جنوب و تیپ محمد رسول الله (ص) آورده بود. البته من توفیق پیدا نکردم با شهید «ممقانی» از نزدیک صحبت کنم.

دفاع‌پرس: فضای این مناطق چگونه بود و جنگیدن در آن، چه مشکلاتی داشت؟

هوای آن منطقه واقعا گرم بود. من همیشه در خاطراتم می‌گویم که جنگ در جنوب فقط مبارزه با نیرو‌های عراقی نبود؛ بلکه یک رزمنده باید می‌توانست در آن آب و هوای گرم که پر از پشه‌ها و حشرات موذی بود، دوام بیاورد و از پس زندگی در چنین وضعیتی برآید.

خاطره جالب و بامزه‌ای در این باره به یاد دارم؛ در جریان همین عملیات، یک شب پشه‌ها ما را اذیت می‌کردند و اصلا اجازه خوابیدن نمی‌دادند. کسی به من گفت یک اورژانس زیرزمینی وجود دارد که خیلی هم خنک است و شما که نیروی بهداری هستید، می‌توانید بروید آن جا بخوابید. من و چند نفر از دوستانم که اهل شهر «فسا» بودند، از پنجره آن‌جا رفتیم داخل و خوابیدیم. ناگهان یک دسته رزمنده وارد شدند و با اسلحه «یوزی» ما را به نوعی گروگان گرفتند و داد می‌زدند «برپا، برپا». بعد ما را بردند در محوطه جمع کردند و پرسیدند چرا به این‌جا آمده‌اید؟ من مسئولیت را قبول کردم و گفتم فقط به‌خاطر فرار از پشه‌ها آمده بودیم. بعد هم بازداشت‌مان کردند. بچه‌های اهل فسا گریه می‌کردند و می‌گفتند ما به‌خاطر خدا به جبهه آمده‌ایم، چرا ما را دستگیر کرده‌اید. من آن‌ها را آرام می‌کردم. صبح که شد، با دادن توضیحات، آزاد شدیم. اما علت اینکه ما را گرفتند، این بود که گویا در روز‌های نزدیک به عملیات، چند نفر نفوذی عضو گروهک منافقین را که به دنبال خرابکاری بودند، گرفته بودند. برای همین مشکوک شده بودند که شاید ما هم دنبال خرابکاری هستیم؛ لذا حق داشتند که حساس شوند. به‌هرحال آن شب هم به آن صورت سپری شد.

دفاع‌پرس: فعالیت کردن به‌عنوان پزشکیار و عضو بهداری در کنار سایر رزمندگان، چگونه بود؟

به‌طور کلی حضور در جنوب و جنگیدن با عراق برای من تازگی داشت و تجربه‌ای در این خصوص نداشتم. در مرحله اول عملیات بیت‌المقدس، گردان با تجهیزات کامل، آماده پیشروی شده بود؛ امدادگران هم فقط کوله‌پشتی و برانکارد داشتند؛ جا دارد اشاره کنم که به ما کلاشینکف نمی‌دادند و فقط سرنیزه و نارنجک داشتیم.

فرماندهان دستور داده بودند به شکل درازکش، منتظر فرمان ما باشید. نزدیک یک دیده‌بان عراقی بودیم که او ناگهان داد زد «قف! قف! قف!» (به‌معنی ایست!). من که هیچ تجربه‌ای از جنگیدن با عراقی‌ها نداشتم و اولین بارم بود که چنین حرفی را می‌شنیدم، با خودم گفتم وسط این معرکه چرا این سرباز عراقی دنبال قیف می‌گردد؟! معمولا مسئول بهداری در کنار فرمانده گردان حرکت می‌کند؛ اما شهید «تقوی» مسئول بهداری گردان ما رفته بود خیلی جلوتر کنار تک‌تیرانداز‌ها و آرپی‌جی‌زن‌ها دراز کشیده بود. با ندای «الله اکبر»، دستور حمله داده شد و تیراندازی‌ها آغاز شد. نیرو‌های ما به سمت همان عراقی که داد می‌زد «قف»، تیراندازی کردند که من با خوشحالی گفتم «قیف را قیف کردند!». به هرحال عملیات ادامه پیدا کرد. من بعدا از شهید «تقوی» پرسیدم که چرا تو آن‌قدر جلوتر رفته بودی، در هرحالی که به‌عنوان مسئول بهداری اسلحه‌ای به همراه نداری. گفت «من مسلح به سلاح الله اکبر هستم». این هم جلوه‌ای از اخلاص ایشان و شهدای‌مان بود.

دفاع‌پرس: از شنیدن خبر پیروزی نهایی و آزادسازی خرمشهر چه حسی داشتید؟

در عملیات بیت‌المقدس اراده همه روی پیروزی متمرکز شده بود و اصلا فکر تسلیم و عقب‌نشینی نداشتیم. فقط به فکر پیشروی بودیم و حتی مجروحان را که پانسمان می‌کردیم، به دست تخلیه‌گر‌ها به عقب برمی‌گرداندیم و خودمان جلو می‌رفتیم.

جلوه‌ای از اخلاص شهید «تقوی» در عملیات بیت‌المقدس

درباره فضای عمومی و اراده جمعی رزمندگان برای پیروزی، خاطره جالبی در ذهن دارم. یک شب من در دشت و بیایان گم شدم و جلوتر که رفتم، پسربچه ۱۲ یا ۱۳ ساله‌ای را دیدم که با اسلحه نگهبانی می‌دهد؛ به او گفتم که من گم شده‌ام، می‌توانم شب را همین‌جا بمانم؟ این بسیجی نوجوان سعی کرد مرا ببرد و جلوتر به مسئولان آن حوالی نشان دهد تا راهنمایی‌ام کنند. گویا آن‌جا مقر جهاد سازندگی بود. او مرتب به لباس سبز پاسداری من نگاه می‌کرد و انگار می‌خواست چیزی بگوید. پرسیدم چیزی می‌خواهی بگویی؟ گفت: برادر! من اهل خرمشهرم، از خانه و زندگی آواره شده‌ایم و خانواده‌ام در یک شهر دیگر مانده‌اند، من هم آمده‌ام به رزمنده‌ها کمک کنم. با حسرت عجیبی گفت: برادر شما که پاسدار هستی، به‌نظرت راست می‌گویند که خرمشهر آزاد می‌شود؟ من هم با اطمینان گفتم: حتما آزاد می‌شود. هیچ‌وقت حسرت عمیق این نوجوان را نمی‌توانم فراموش کنم.

اگر کسی در آن فضا نبوده باشد، نمی‌تواند آن روز‌ها را درک کند. همه در حسرت و آرزوی آزادی خرمشهر بودند و برای آن ثانیه‌شماری می‌کردند. واقعا باورمان نمی‌شد خرمشهر آزاد شود.

در مرحله پایانی، ما در شلمچه بودیم و با یک گردان ارتش ادغام شده بودیم. عراقی‌ها درحال ترک منطقه بودند و دوستان ما آن‌ها را می‌زدند که ناگهان همه داد زدند: «الله اکبر» و گفتند که خرمشهر آزاد شده است. بعدا وارد شهر شدیم و دیدیم که همه جا شادی و خوشحالی است، واقعا لحظات بی‌نظیری بود.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

جلوه‌ای از اخلاص شهدایی در عملیات بیت‌المقدس بیشتر بخوانید »

سه قاب دخترانه از حماسه و عشق

سه قاب دخترانه از حماسه و عشق


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس ـ سیده فاطمه کیایی؛ در قاب اول، پشت سر همسر راه می‌رود و از دیدن سر دخترش که روی شانه‌های پدر جا خوش کرده قند در دلش آب می‌شود. قاب زیبای نقش بسته مقابل دیدگان را با خاطره‌هایی از کودکی خودش مقایسه می‌کند. روز‌های جنگ و دفاع که پدر مدام در رفت و آمد از خانه به جبهه بود را به یاد می‌آورد که حضور کمرنگش هر چند وجود دختر را از بودن با پدر لبریز نمی‌کرد، اما کافی بود تا گرمای محبتش را در وجودش و روی سرش حس کند. همینکه تصویری از او در دفتر نقاشی‌اش جا داشت و نامش را به عنوان بابایی که هست پیش همکلاسی‌هایش به زبان می‌آورد.

مدت زیادی نگذشت که کانون خانواده گرمای خود را با شهادت پدر از دست داد. پدر رفته بود، برای همیشه، به پای آرمان‌هایی که از او روزی مرد جهاد ساخت و اعتقاداتی که او را تا پای جان به جبهه‌های نبرد کشاند. دختر کوچک سال‌ها با سختی‌های زندگی بدون پدر روزگار گذراند تا امروز که خود جوانی شد و خانواده کوچکش را اداره می‌کند، اما هنوز جای خالی دست‌های پر مهر پدرش را با دیدن هر تصویری به خاطر می‌آورد.

قاب دوم

دختر خانواده بود که جنگ شد، ۱۸ ساله بود که عراق به مرز‌های کشور حمله کرد. خانه آن‌ها در خرمشهر آماج تیر و حملات دمشن قرار گرفت و آرامش و آسایش زندگیشان را ربود. کنار برادرهایش ماند، شهر را ترک نکرد، نمی‌توانست ببیند دشمن آمده تا هرآنچه ساخته‌اند را به یکباره خراب کند. اسلحه دست گرفت و در کنار مدافعان خرمشهر جنگید. ریحانه و نور خانه حالا شده بود زن شجاع روز‌های سخت، مثل روز‌های اول جنگ دیگر صدای خمپاره و توپ او را نمی‌ترساند، در عرض چند روز تبدیل شده بود به کسی که با روز‌های قبل از جنگ تفاوت زیادی داشت. جنگ او را بزرگ و سرسخت‌تر کرده بود، نگاهش به مفهوم خانه فراتر از چهار دیواری کوچک آجری سرپناه شب‌هایش رفته بود، او به دفاع از یک شهر، یک کشور فکر می‌کرد و می‌دانست دست‌های ظریف زنانه‌اش وقتی به سمت ماشه اسلحه می‌رود، وقتی جعبه‌های مهمات را جا به جا می‌کند و وقتی جراحت خون آلود رزمنده‌ای را پانسمان می‌کند چه قدرت شگرفی دارد.

قاب سوم

چند روز بیشتر به تولدش و جشن تکلیفی که خانواده قولش را داده نمانده، هر روز سری به بقچه گل صورتی جانماز و چادرش می‌رود، منتظر است تا روز موعود فرا برسد و طی یک برنامه خاص از آن رونمایی کند. بابا هم قول داده بعد از یک ماه دوری از خانه همین روز‌ها از سوریه برگردد تا جشن را کنار دخترش باشد، دخترک ذوق هدیه بابا را هم دارد، چیزی از جزئیاتش نمی‌داند تنها همین را می‌داند که کادوی خوبی از طرف بابا در انتظارش است. یک روز مانده به جشن، صبح زود خبر می‌رسد بابا شهید شده. همه آرزو‌های دختر در چشم بهم زدنی آوار می‌شود روی دلش. چند ساعت بعد پیکر غرق به خون پدر در معراج الشهدای مقابل دیدگان دخترک قرار می‌گیرد، وداع سخت او با پدر سوژه رسانه‌ها می‌شود. پدر آمده و مسوولان معراج هدیه دختر را به او می‌دهند، اما دخترک دیگر خوشحال نیست، کاش می‌توانست همه چیز را بدهد تا یکبار دیگر آغوش گرم پدر را احساس کند. این همه آرزوی دختر است.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

سه قاب دخترانه از حماسه و عشق بیشتر بخوانید »

کربلای ۴ • صدای قدم هایی که به سمت شما بر میداشتم دلنشین بود...
چقدر لمس نگاهتان...

کربلای ۴ • صدای قدم هایی که به سمت شما بر میداشتم دلنشین بود… چقدر لمس نگاهتان…


کربلای ۴ • صدای قدم هایی که به سمت شما بر میداشتم دلنشین بود…
چقدر لمس نگاهتان بر روی این قدم ها آرامش بخش بود…
.
حال دلم خوب نیست…چشمانم هرلحظه گریه میطلبد،
بین ان همه بی خوابی…آن همه بار و بندیل و سختی…لحظه ای احساس خستگی نمیکردم…:)
همین که پایم به .. رسید،
گویی تمام خستگی های دنیا یک جا در تنم فرو رفت!
.
دلم میخواهد فریاد بزنم از غم بزرگی که در دلم ته نشین شده است…
.
من خودم را در گوشه ای از #شلمچه جا گذاشتم…
گویی از آن سجده آخر اصلا دیگر بلند نشدم، دلم هنوز انجا گیر است…
دلم میخواست همان جا و همان لحظه برای همیشه جان دهم!
همان جایی که از خود بی خود شدم،
خالی از دنیا بودم،خالی از ادمهایش…
همان جا که احساس کردم صدایم را میشنوند،
همان جایی که برای اولین بار اشک هایم را دوست داشتم….
و….
.
آسمان هارا به دنبالت گشتم!
ای عشق…
در زمین یافتمت،
شلمچه…
عشق در شلمچه روایت ها دارد،
اینجا نخل ها به جای خاک
ریشه در خون دارند… .
.
.

#کربلا#کربلای_معلی #راهیان_نور #راهیان #مقدس #شلمچه #اهواز#راهیان_عشق #علقمه #طلائیه #ابادان #خرمشهر
#شهدا #شهدا_زنده_اند #مناطق_جنگی #جنگ #جنگ_ایران_عراق #دفاعمقدس #راهیان_نور #راهیان_عشق #خوزستان_مظلوم #خوزستانم #شلمچه #هویزه#هویزه_فکه_طلائیه_شلمچه_چزابه_دهلران_هور_دوکوهه_اروند_شرهانی_مجنون_دهلاویه_خرمشهر #دهلاویه #فکه #دوکوهه #شهادت_آرزومه #دخترچادری #زیارت #یازهرا #چفیه



منبع
*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

کربلای ۴ • صدای قدم هایی که به سمت شما بر میداشتم دلنشین بود… چقدر لمس نگاهتان… بیشتر بخوانید »